دوشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۶

هوچی‌گری!
...

پس از آنکه محفل نوبل، یک مدافع حقوق بردگی زنان برایمان تعیین کرد، «شیکاگو تریبون»، رسانة کوکلوکس‌کلان‌ها، نیز یک «اندیشمند» روانپریش برای ملت ایران انتخاب کرده! ایشان قرار است بر مخالفان ایرانی مقیم فرنگ «منت» گذارده رهبری آنان را عهده‌دار شوند! یکی از ویژگی‌های این رهبر نوین هم ضدآمریکائی ‌بودنشان است! ایشان با وجود آنکه از زندان اوین به آمریکا تشریف فرما شده‌اند، مبارزات شدیدی را با جرج بوش آغاز کرده، هر قدر کاخ سفید و شخص جرج بوش از درگاه مبارک‌شان تقاضای ملاقات می‌کنند، نمی‌پذیرند! البته فرصت هم ندارند، چون به پژوهش در امور «دمکراسی‌گری»، «حقوق بشرگری» و دیگر «گری‌های» ملت ایران اشتغال دارند! بله، بی‌جهت نیست که «شیکاگو تریبون» ایشان را برگزیده! که گفته‌اند «قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری!» و از آنجا که «شیکاگو تریبون» از اهالی محفل «دین‌ فروشی» است، یک «دموکرات دین‌دار» هم برای ملت ایران تجویز کرده!

«شیکاگو تریبون» یکی از رسانه‌های کوکلوکس‌کلان‌ها است که در سال 1847، پایه‌گذاری شد. خط اصلی این روزنامه بر تبلیغات ضدخارجی، و ضدکاتولیک، به ویژه کاتولیک‌های ایرلندی متمرکز بود. لازم به یادآوری است که کوکلوکس‌کلان‌ها ابتدا ضدکاتولیک بودند، و تبلیغات بر ضد رنگین پوستان بعدها در کارنامة پرافتخارشان به ثبت رسیده. با در نظر گرفتن سیاست تبلیغاتی «شیکاگو تریبون»، ‌ جانبداری این رسانه از سناتور جوزف مک‌کارتی، کاملاً «طبیعی» به نظر می‌رسد. «مک‌کارتی» همان «نخبه‌ای» است که تصفیه و سرکوب‌ نویسندگان، هنرمندان و مخالفان فاشیسم را تحت عنوان مبارزه با کمونیسم سازمان داد! و آنزمان که سناتور «مک‌کارتی» عزیز دیگر در قید حیات نبودند، «شیکاگو تریبون»، از جرج بوش حمایت کرد! و امروز، همین «شیکاگو تریبون»، دهان به مدح و ثنای پاسداراکبر گشوده! رسانة کوکلوکس‌‌کلان‌ها مدعی شده مخالفان ایرانی به این جهت پاسداراکبر را «تحقیر» می‌کنند که مبارزات بی‌امان پاسدار اکبر تهدیدی برای مواضع آن‌هاست! «شیکاگو تریبون» از بی‌اعتنائی پاسداراکبر به کاخ سفید نیز فراوان گفته! از جمله به ما یادآور شده که اکبرگنجی، بر خلاف بقیه، از کمک مالی آمریکا استفاده نکرده و به هیچ عنوان حاضر به ملاقات با جرج بوش هم نیست! به عبارت دیگر، هر چه جرج بوش خواهش و تمنا کرده، با مخالفت پاسداراکبر روبرو شده! چون پاسدار اکبر نمی‌خواهد وجهة خود را به عنوان «اندیشمند» از دست بدهد!

بر کسی پوشیده نیست که آمریکا در پی آفرینش یک «رهبرکبیر» از زباله‌های ناب تولیدی جیره خوارانش در ایران است، و مقالة «شیکاگو تریبون» را در همین راستا می‌توان بررسی کرد. تنها فاشیست‌های پیرو «مک‌کارتی» می‌توانند در وجود ریزه خواران سفرة فاشیسم در جهان سوم، «اندیشمند» بیابند، و می‌بینیم که خوب هم یافته‌اند! همچنان که «آذر نفیسی» ـ یکی از آزادزنان مشابه مرجان ساتراپی، لادن ناصری و دلفین مینوئی ـ با کشف گنجی، «نورامیدی» بر دلش تابیده! خبر کشف «اندیشمند» شیکاگو تریبون را هم طبق معمول «روزآنلاین» منتشر کرده! علاوه براین، مقالة فصیح و شیوائی هم از «اندیشمند» کذا در تمام سایت‌هائی که اصلاً ازکمک‌های مالی آمریکا استفاده نمی‌کنند، منتشر شده! که با مطالعة آن می‌توان به عمق «اندیشة» پاسداراکبر، به قلم بیانیه نویس ساواک، پی‌ برد.

طبق معمول مقاله‌ای که برای پاسدار اکبر نوشته‌اند، تبلیغ برای راست افراطی در قالب حمایت از آزادی حجاب است! همانطور که بارها در همین وبلاگ اشاره شد، فاشیست‌های اسلامی سعی دارند، مطالبات ملت ایران را به حجاب زنان تقلیل دهند! و به این ترتیب زیرساخت‌های استعماری چون حوزه‌های علمیه، نیروهای «نظامی ـ امنیتی» چون ساواک، شهربانی، بسیج، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، وزارت امور خارجه، رسانه‌های کیهان و اطلاعات و ... و هر آنچه امروز در ارتباط مستقیم با شبه مخالفان خارج نشین ایجاد شده، دست نخورده نگاهدارند. اگر نگاهی به مقالة پاسداراکبر بیندازیم، خواهیم دید در پس پردة حمایت از آزادی، پیام واقعی مقاله همچنان تأکید بر اجرای حدود اسلامی است! ظاهراً مصباح یزدی، هنگام ورود به کانادا، مقالة فوق را هم در اختیار «سایت‌های مستقل» گذارده. در این مقاله، که هنوز رایحة چاهک حوزة علمیه از آن به مشام می‌رسد، پاسداراکبر با استناد به سخنان مصباح یزدی و آخوند قرائتی می‌گوید، حکومت گورکن‌ها اسلامی نیست! چون احکام اسلامی در آن اجرا نمی‌شود:

«قطع دست دزد، قطع معکوس دست و پای محارب، قصاص چشم در برابر چشم [...] حکم رجم، حکم مرتد، حکم جهاد ابتدائی، حکم جزیه، ‌ نحوه مواجهه با یهودیان و مسیحیان، حکم تازیانه زدن در حضور گروهی از مومنان، حکم ربا [...] اجرا نمی‌شود. [...] آیا به همین دلیل نبود که آقای مصباح یزدی نظام بانکی ایران را ربوی‌ترین نظام بانکی جهان اعلام کرد؟[...] با گذشت 28 سال [...] اقامه نماز ضعیف، زکات مرده، و قرآن مهجور است[...] احکام برده‌داری: وقتی ملوانان انگلیسی بازداشت شدند، حکم مخصوص زنان اسیر در باره زن شوهردار ملوان انگلیسی اجرا نشد[...]»

و عاقبت پاسداراکبر نتیجه می‌گیرد، به این دلیل حجاب بر زنان تحمیل می‌شود که حاکمیت ولایت فقیه بتواند دوام یابد! به عبارت دیگر این امر را القاء می‌کند که اگر ولایت فقیه نباشد، دموکراسی تمام عیار برقرار خواهد شد! در وبلاگ «جموکراسی» گفتیم که استعمار در پی حذف یک مهرة بی‌اهمیت است، تا کل نظام استعماری را بتواند از زیر ضربه بیرون کشد. دقیقاً همان کاری که در براندازی 57 انجام داد! تمرکز تبلیغات رسانه‌ای بر علیه یک فرد. آن‌هنگام «شاه» باید می‌رفت، و امروز «ولی فقیه» باید برود، تا منافع استعمار به خطر نیفتد. و بلبل زبانی‌های «اندیشمند» روزی‌نامة «شیکاگو تریبون» دقیقاً در همین مسیر است. تمام مطلب منسوب به گنجی، دلنگرانی برای اسلام است! اسلامی که احکام توحش را اجرا نمی‌کند، و بنابراین دیگر اسلام نیست! پاسداراکبر در ادامة مهملات‌اش به ستایش صدر اسلام پرداخته می‌گوید:

«وقتی احکام شریعت تعطیل است و حکومت فقهی نیست [...] یک چیز[...] دال بر اسلامی بودن نظام است: حجاب زنان [...] در آن روزها که برده داری عرف زمانه بود، روزی برده‌ها را جهت فروش به بازار مسلمین آورده بودند. دختر حاکم [...] در میان اسرا[...] کاملا عریان بود[...] پیامبر اسلام وقتی این صحنه را مشاهده کرد، عبای خود را به روی او انداخت.[...]»


چه روزهای خوبی بود، آنروزها که پیامبر اسلام هنوز بودند، و با عبای خود بردگان را می‌پوشاندند تا مثل اسلام برهنه نباشند! چون امروز چهره واقعی اسلام، بر همه پدیدار گشته و مدافعان اسلام در «شیکاگو تریبون» سخت دل آزرده شده‌اند! ایکاش «پیامبر» عبای مبارکشان را روی اسلام هم بیندازند، و ولایت فقیه را حرام اعلام فرمایند، تا دو یا سه دهة دیگر، ‌ دستاربندان بتوانند جهت حفظ منافع اهالی «شیکاگو تریبون» باز هم به صحنه بازگردند! ولی اینبار، البته کور خوانده‌اند! رویای خام در سر دارند! همچنان که پاسداراکبر، این اندیشمند بزرگ، که آرزوی بازگشت یک پیامبر اسلام آخرین مدل در سر می‌پروراند:

«اگر پیامبر اسلام امروز ظهور می‌کرد، مسلما از برابری حقوقی تمام ابناء بشر دفاع می‌کرد. دمکراسی عادلانه‌ترین نظام سیاسی است که آدمیان بر ساخته‌اند[...]»


و سخن گفتن از سوی کسی که بر اساس روایات و قصه‌ها، 14 سده پیش از سوی خداوند برگزیده شده تا جنگ و غارت و برده فروشی را رواج دهد، مضحک‌ترین عملی است که ساواکی‌ها «بر ساخته‌اند!» با مشاهده چنین پریشانگوئی‌هائی، انسان در سلامت عقل بیانیه نویس ساواک شک می‌کند! بر اساس کدام منطق می‌توان ادعا کرد، اگر محمد امروز «ظهور» می‌کرد، از برابری حقوق انسان‌ها دفاع می‌کرد؟! و مگر ساختار قدرت در جهان امروز بر اساس برابری حقوق است؟! و چه کسی می‌تواند جهت موجودیت تاریخی محمد شواهدی ارائه دهد،‌ که امروز پاسدار اکبر از نعلین مصباح یزدی «محمد هزارة سوم» هم بیرون کشیده؟ آنهم چه محمدی! سراپا عدالت! محمد طرفدار حقوق بشر، محمد مدافع حقوق زنان و محمد، آنگونه که نوبل می‌پسندد! محمد، پوشیده از چشم همگان، محمدرویائی، پنهان در زرورق استعمار! در مقالة ساواک توصیه شده جهت دفاع از حقوق زنان از نظام رایج در آمریکا ـ تبعیض مثبت در مورد سیاهان ـ استفاده شود. می‌بینیم که محمد هزارة سوم، ‌ شیوه‌های رایج در ینگه دنیا را هم توصیه فرموده! بیانیه نویس ساواک، سپس با استناد به مهملات سروش، توصیه می‌کند، دستاورد «عقلای جهان مدرن» جایگزین عرف «عقلای قرن هفتم» شود! ظاهراً نویسندة مقاله، محمد را در زمرة «عقلای» قرن هفتم قرار داده! بنابراین عقلای جهان مدرن همان عالیجناب «هابرماس» باید باشند! که اکنون مسیحیت عقلانی یافته‌اند، و با سوابق درخشان «عقلانیت» ایشان، به ویژه هنگامی که در کمال «عقلانیت» با نازی‌ها همکاری می‌کردند، پیشتر آشنا شده‌ایم! بله، قرار است عقلای جهان مدرن «عبای مبارک خود را بر تن برهنة اسلام بیافکنند» تا فعلة استعمار بتوانند به دوران پهلوی دوم بازگردند! چرا که تنها چنین حاکمیتی می‌تواند حاکمیت گورکن‌ها را «باز تولید» کند:

«در رژیم شاه که پوشش آزاد بود، زنان و دختران به حجاب گرایش داشتند[...] در رژیم شاهنشاهی دختران به مدارس دولتی می‌رفتند و مسلمان بیرون می‌آمدند[...]»


و خلاصه کلام اگر می‌خواهید اسلام را حفظ کنید، باید به شیوة رژیم شاهنشاهی عمل کنید! سرکوب، کشتار، چپاول، منهای حجاب! پس از 25 سال، یک نسل مسلمان آمادة شهادت جهت استقرار عدالت و «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» خواهیم داشت. و روز از نو، روزی از نو! یک قصة «بی‌بی‌گوزک» از قول خمینی نیز ضمیمة این مقالة بلیغ و شیوا شده، که با استناد به آن می‌توان مطالبات زنان را «دیندارانه» تلقی کرد، ‌چرا که در هر حال از چارچوب دین نمی‌توان بیرون رفت، منافع استعمار به خطر می‌افتد! پس مخالفان حجاب، مخالفت‌شان دینی است! البته حق دارند! وقتی مخالفان حجاب جهت پایمال کردن مطالبات ملت ایران بسیج شوند، کارشان بسیار دیندارانه خواهد بود! چون منافع استعمار تنها به همین ترتیب حفظ می‌شود:

«ایستادگی آنها [زنان] را، با اتکا به نظر آقای خمینی، یا روایت نو اندیشان دینی از اسلام، می‌توان عملی دیندارانه تلقی کرد[...]»


چرا که در روایات همه چیز می‌توان یافت، زیرا می‌توان مطابق نیازهای روز، روایات مورد نظر را هم اختراع کرد. فواید روایات این است که شواهد و مدارک مستند لازم ندارد! و تنها یک ذهن علیل می‌خواهد که این روایات را بپذیرد، و به عنوان مستندات بر آن‌ها تکیه کند! و از آنجا که انتخابات ترکیه در راه است، مقالة پاسداراکبر، پس از سخنان خمینی و غزالی به «فمینیسم» پرداخته، و از مرز ایران خارج می‌شود، تا برای حاکمیت ترکیه تعیین تکلیف کند! و حاکمیت رضامیرپنج را با حاکمیت کمال آتاتورک در ترادف قرار دهد! پاسدار اکبر، پس از هتاکی به آتاتورک، نیش خنجری هم بر قلب کمونیست‌های «ملحد» فرود می‌آورد که در تاجیکستان و ازبکستان از حجاب زنان شکست خوردند! و در انتهای چنین مهملاتی است که انسان مدرن و دموکراسی را پاسداراکبر برای‌مان تعریف می‌کند:

«انسان مدرن فردی است که خود را به عنوان یک اثر هنری خلق می‌کند، هر اثر هنری متفاوت از دیگر آثار است. دموکراسی یعنی به رسمیت شناختن تفاوت، دگرباشی و دگراندیشی.»

گویا نویسندة مقاله به گپ زدن با آیدین آغداشلو در باب هنر مشغول بوده، و در گیرودار صحبت با ایشان ناگهان تعریف نوینی از دموکراسی ارائه داده! همچنان که آقای «بخاش» ضمن پاسخگوئی به مقالة کیهان در مورد هاله اسفندیاری، تبلیغ ظاهراً «کوچکی» هم برای کیهان فرموده‌اند!

پیشتر به «افشاگری‌های» کیهان در مورد هاله اسفندیاری اشاره شد. امروز همسر هاله اسفندیاری، جهت پاسخگوئی به کیهان مقاله‌ای منتشر کرده. و ضمن تکذیب بسیاری از مسائل مطرح شده در روزی‌نامه کیهان، به اسناد لانه جاسوسی نیز استناد می‌کند! به جلد هفدهم آن! اسنادی که می‌دانیم چگونه ساخته و پرداخته شدند! در واقع آقای «شائول بخاش» با استناد به مهملاتی به نام اسناد لانه جاسوسی، به موجودیت این مدارک «صحه» گذاشته، اعتبار و سندیت هم می‌بخشند! آقای بخاش ارتباط با داریوش همایون را تکذیب نمی‌کنند، فقط می‌گویند در تاسیس آیندگان نقشی نداشته‌اند! و نهایت امر ایشان با تکذیب این امر که هاله اسفندیاری در اسرائیل زندگی کرده، می‌گویند که وی پایش به اسرائیل نرسیده، و تلویحاً تائید می‌کنند که مسافرت به اسرائیل می‌باید «جرم» تلقی شود! آقای «بخاش» می‌گویند در کتاب خود هرگز به فروپاشی جمهوری اسلامی اشاره نکرده‌اند. و نویسندة این وبلاگ، بدون آنکه کتاب ایشان را مطالعه کرده باشد، این مطلب را می‌پذیرد. چرا که در سال 1364، که آقای «بخاش» کتاب خود را منتشر کردند، جنگ ایران و عراق ادامه داشت، و اگر کسی ذره‌ای شعور تحلیل مسائل سیاسی ‌داشت، می‌دانست که ادامة این جنگ، تنها ضامن تداوم حاکمیت ملایان است. و آقای بخاش مسلماً از درک کافی جهت تحلیل مسائل منطقه برخورداراند. آقای بخاش می‌توانند ادعای کیهان را جهت اتهام جاسوسی برای اسرائیل تکذیب کنند، چرا که کیهان هیچ سندی جهت ادعای خود ارائه نداده، ‌ و وارد کردن اتهام جاسوسی به این و آن در حکومت اسلامی کار روزمره است. ولی آقای بخاش مسلماً می‌دانند، برنامه‌هائی که توسط بنیادهای گوناگون ایالات متحد تهیه می‌شود، به هیچوجه جنبة «خیرخواهانه» و «بشردوستانه» ندارد! و هاله اسفندیاری در تهیه یکی از همین برنامه‌ها نقش فعال داشته. آقای بخاش می‌گویند هدف نهائی این برنامه «انقلاب از درون» نبوده. پس اگر از هدف نهائی این برنامه اطلاع دارند، چرا دیگران را در جریان قرار نمی‌دهند؟! اهمیتی ندارد که برنامه‌های مرکز «وودرو ویلسون» را آیپک تعیین می‌کند یا نه، آنچه مهم است برنامه‌های این مرکز است که همانطور که در بالا آمد «خیرخواهانه» نمی‌تواند باشد! اگر رسانة کیهان، طبق وظیفه‌ای که دارد، جهت ایجاد هیاهو، به انتشار مقاله‌ای مبهم در مورد هاله اسفندیاری پرداخته، آقای بخاش که تکذیب‌نامه می‌نویسند، چرا بر همین ابهامات دامن می‌زنند؟! اگر کنفرانس سال 1384، جهت بازسازی عراق بوده، چرا نتایج درخشان این بازسازی در عراق به چنین فاجعه‌ای منجر شده؟! و مگر هدف ایالات متحد بازسازی عراق است؟

و در پایان، اتهامات کیهان در مورد هاله اسفندیاری، همانقدر مبهم است که تکذیب‌نامه آقای بخاش! با یک تفاوت! آقای بخاش گویا فراموش کرده‌اند که امروز بسیاری از ایرانیان نقش رسانه‌های استعماری چون کیهان و اطلاعات را می‌شناسند، پس به چه دلیل به تقدیر از کیهان می‌پردازند و می‌‌نویسند:

«تاسف آور است که کیهان یکی از دو روزنامه قدیمی ایران که هنوز منتشر می‌شود با آن سابقه طولانی و پر ابهت اجازه می‌دهد که این میزان دروغ در صفحاتش ظاهر شود.»

جناب آقای بخاش! مگر کیهان پیش از براندازی هر چه دلش می‌خواست می‌نوشت، که امروز چنین کند؟! پس ساواک در این میانه چه نقشی دارد؟! و گذشته از این، مگر سابقة طولانی کیهان یا اطلاعات نافی نقش استعماری آن‌ها است؟!

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت