نامهنگاری پس از مرگ!
...
روز 13 خردادماه 1386، سیرک رسانهای گورکنها، در داخل و خارج، فعالیت همه جانبهای را آغاز کرد! اصولاً خردادماه در قاموس گورکنها اهمیت فوقالعادهای پیدا کرده! ماه خرداد، ماه حماسههای ارمغان استعمار است. آشوبهای 15 خرداد، کودتا بر ضد بنیصدر، حماسة دوم خرداد و ... و تقدیر چنین بود که در یکی از روزهای همین ماه خرداد، خاک ایران زمین هم از وجود پلید خمینی پاک شود. «مهرنیوز» مورخ 13 خرداد، جهت ارائة «تصویر دلپذیر» از خمینی مطالبی را منتشر کرده بود، که قسمتی از آن در وبلاگ «لات عادل» بررسی شد. در آن وبلاگ گفتیم که حاکمیت ایران هرمی است از «صورتکهای پلید استعمار» که روحالله خمینی در رأس آن قراردارد. در وبلاگ امروز، به صورتک دیگری از حاکمیت ایران میپردازیم. صورتک دبیرکل نهضت آزادی، به عنوان رأس هرم فکلکراواتیهای حوزه! میدانیم که پس از «شهادت» مهدی بازرگان در راه «آزادی»، ابراهیم یزدی، جانشین وی شد. و همزمان با انتشار مطالب «مهرنیوز» در مورد خمینی، «روزآنلاین»، سایت اکبر رفسنجانی، مصاحبهای با دبیرکل نهضت «آزادی» منتشر کرده، که بسیار مضحکتر از سخنان خمینی در «مهر نیوز» است! دبیرکل نهضت آزادی حوزه و بازار، ابراهیم یزدی، از نخبگان عرصة سیاست گورکنها است، و افتخار خدمت در سازمان بشر دوست «سیا» را نیز در کارنامة فعالیتهای سیاسی خود به ثبت رسانده.
ویژگی ابراهیم یزدی در سخن گفتن اوست! یزدی چنان سخن میگوید، که مخاطب را از حماقت خود کاملاً مطمئن سازد. البته شناخت و کاربرد چنین شیوهای نیاز به نبوغ «امامگونة خمینی» ندارد و ابراهیم یزدی، برخلاف خمینی در دریای «علوم» غرق نشده! هر شارلاتانی میتواند به شیوة ابراهیم یزدی با مسائل برخورد کرده، و به قول معروف خودش را بیخبر از همه جا بنمایاند. فواید چنین برخوردی این است که به سادگی دست مخاطب را رو میکند. چرا که در حالت طبیعی، وقتی یک نفر چنین بلاهتی را در مخاطب خود مشاهده میکند، سعی خواهد کرد طرف مقابل را از برخی مسائل آگاه کند. و همینجاست که ابراهیم یزدی میتواند بفهمد مخاطباش «کدام طرفی» است، و اطلاعات لازم در مورد وی را در اختیار ارباب قرار دهد. یادآور شویم که شغل واقعی ابراهیم یزدی پادوئی برای سازمان سیا است. و طی سالهای متمادی اقامت در ایالات متحد، از اینطریق اطلاعات ذیقیمتی برای سازمان جاسوسی ایالات متحد فراهم آورده. حال بپردازیم به مصاحبه این خادم وفادار «سیا»، که از تأثیر «اطلاعات غلط» بر سیاستهای واشنگتن در ایران سخن گفته!
در این مصاحبه، یزدی یک قصة خاله سوسکه بسیار «تاریخی» در مورد روابط ایران و ایالات متحد نقل میکند! حاج ابراهیم، که یک پا درخانوادة حجتالاسلام دعائی دارد، و از این طریق با روزینامه «اطلاعات» در ارتباط است، خود به دادن «اطلاعات غلط» میپردازد! به عنوان نمونه میگوید تنشهائی که در روابط ایران و ایالات متحد پیش آمد، به دلیل «اطلاعات غلط» بود! پیش از پرداختن به رد گم کردنهای ابراهیم یزدی، یادآور شویم که سیاستگزاران ایالات متحد، در کاخ سفید ننشستهاند. به زبان سادهتر، آنها که با معرکة انتخابات راهی کاخ سفید میشوند، مأمور تأمین منافع صاحبان صنایع، به ویژه صاحبان صنایع نظامیاند. و این اصلی است اساسی که سیاست ایالات متحد برآن استوار شده. پس با در نظر گرفتن این اصل میباید به بررسی سخنان یزدی پرداخت. ایشان ادعا میکنند، گروههائی در ایران و آمریکا مخالف بهبود روابط دو کشور بوده و به همین دلیل «اطلاعات غلط» به مسئولان میدادند، تا روابط بین دو کشور رو به تیرگی بگذارد! و البته هیچکس هم متوجه نمیشد که عدهای دروغگو و بدخواه، روابط میان ایالات متحد و حاکمیت دست نشاندة ایالات متحد را اینچنین شکرآب میکنند! ولی ما به ابراهیم یزدی میگوئیم به چه دلیل چنین شرایطی پیش آمده! تنها به این دلیل، که ایجاد بحران و تنش کاذب با گورکنها، یکی از خطوط سیاسی حاکمیت ایالات متحد بوده! بله، از دورة ریاست جمهوری کارتر، سیاست ایالات متحد، بر طالبانی کردن کل منطقه، در ظاهر، جهت مبارزه با کمونیسم قرار گرفت. ولی شاهدیم که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سیاست ایالات متحد نه تنها تعدیل نشد، که تشدید هم شد، و به تهاجم نظامی به افغانستان و عراق انجامید، تا از حاکمیت طالبان شیعه و سنی در اینکشورها حمایت کرده، مانع استقرار حاکمیتهای غیرمذهبی شود. چرا که تنها با حمایت از حکومتهای اسلامی است که ایالات متحد و جبهة ناتو میتوانند چین، هند و به ویژه روسیه را تحت فشار قرار دهند. و ابراهیم یزدی که تا چندی پیش از مدافعان استقلال چچنی بود، از این امر نیک آگاه است! ولی در این مورد سکوت اختیار کرده، و به پرت و پلاگوئی در مورد مخالفان ارتباط میان ایران و ایالات متحد، به ویژه «تروتسکیستهای مسلمان» و گروههای چپ میپردازد. گروههائی که به زعم ایشان، قصد صدور انقلاب به خارج را داشتند! به یاد داریم که خطبههای نماز جمعه، که تحت نظارت ساواک تهیه میشود، و به همچنین در سخنرانیهای خمینی دجال، همه و همه، به کرات به «صدور انقلاب» اشاره داشتند. گویا ابراهیم یزدی فراموش کرده که متن سخنرانیهای خمینی هنوز موجود است! یا شاید به پندار یزدی، روح الله خمینی خودش هم جزو همین «تروتسکیستها مسلمان» بوده:
«در ایران اینها عبارت بودند از کسانی که میخواستند[...] انقلاب را به خارج صادر کنند[...] من اینها را تروتسکیستهای مسلمان میدانستم[...] بعضی از این افراد[...] معتقد بودند باید به منافع آمریکا در هرکجای خاورمیانه حمله کنیم تا انقلاب را صادر کنیم[...] آنها با بهبود و اساسا با حفظ رابطه با آمریکا مخالف بودند. گروه دیگر جریانهای تند چپ[...] مانند حزب توده[...] با داشتن روابط دیپلماتیک با آمریکا مخالف بودند.»
با مشاهده جهتگیریهای گروههای «چپ» باید به آقای یزدی اطمینان دهیم، که در ایران از راست افراطی تا چپ تندرو، همه حافظ منافع ایالات متحداند. و دیگر جای هیچگونه نگرانی نیست!
در این معرکهگیری رسانهای، خوشبختانه ابراهیم یزدی تنها نیست، مصاحبه کننده نیز در همان مسیر، به بهانه طرح پرسش، به تله گذاردن برای خواننده، و رد گم کردن میپردازد. پرسشهای سئوال کننده، نهایت امر، خود تأکید بر «اطلاعات غلطی» است که ابراهیم یزدی ارائه میدهد! به اینصورت که، بله در مورد ایران که میدانیم همینطور بوده که شما فرمودید، از آمریکا برایمان بگوئید! و یزدی هم از آمریکا برایمان میگوید.
میگوید که آمریکائیها در مورد ایران هیچ نمیدانستند. به ویژه هنگامی که جیمی کارتر به ایران آمد، روحشان هم خبر نداشت که قرار است دارودستة برژینسکی زمینه براندازی را نه تنها در ایران که در پاکستان و ترکیه فراهم آورند:
«آمریکائیها، حتی در آستانة انقلاب نیز نمیدانستند جامعة ایران در حال انقلاب است[...] یک سال قبل از انقلاب، جیمی کارتر رئیسجمهور وقت آمریکا به ایران آمد[...] در آن زمان اطلاعاتی که آمریکائیها در مورد وضعیت ایران داشتند به حدی نادرست بود که رئیس جمهوری آمریکا[...] ایران را جزیرة ثبات[...] اعلام کرد.»
چقدر این آمریکائیها بیاطلاع بودند! اگر ذرهای از مسائل «اطلاع» داشتند، و هدفشان دادن «اطلاعات غلط» نبود، سازمان «سیا» متن سخنرانی جیمی کارتر را مطابق با اطلاعات صحیح تنظیم میکرد، و کارتر در سخنان خود میگفت، ما در حال انجام عملیات خرابکارانه در افغانستان هستیم، تا اتحاد جماهیر شوروی را ناچار به حضور نظامی در این کشور کنیم، و براندازی حاکمیت ایران نزدیک است، کودتا در ترکیه و پاکستان هم به همچنین! ولی از آنجا که به آمریکائیها «اطلاعات غلط» دادند، متن سخنرانی جیمی کارتر نیز مملو از «اطلاعات غلط» به ملت ایران شد. البته ابراهیم یزدی به موارد دیگری از همین «اطلاعات غلط» اشاره میکند. به عنوان نمونه، وقتی پهلوی دوم جهت «معالجه» به آمریکا رفت، تا در واقع پزشکان حاذق باعث تسریع مرگاش شوند، ابراهیم یزدی به دیپلماتهای آمریکائی هشدار داده بود که با پذیرفتن شاه در آمریکا چه کار بدی میکنند! و پیامد آنرا نیز متحمل خواهند شد، ولی کو گوش شنوا؟! هیچکس به نصایح وزیر امورخارجة گورکنها توجهی نکرد! چون مصلحت خویش را در این میدیدند! ولی ابراهیم یزدی کاری با واقعیت سیاست آمریکا ندارد، هدف وزیر امورخارجه اسبق گورکنها این است که با دادن «اطلاعات غلط» خواننده را متقاعد کند که آمریکائیها از شرایط ایران آگاه نبودند! حال آنکه گاوچرانها بیش از ایرانیان در جریان شرایط ایران بودند. چرا که ساواک مستقیماً به آنان گزارش میداد و مستقیماً هم از آنان دستور میگرفت. ولی حاج ابراهیم، تاریخ را مطابق با «اطلاعات غلط» بازخوانی میکند! به همین دلیل میگوید آمریکائیها حتی نامة خیرخواهانة مرحوم مهندس بازرگان را نیز به شاه ندادند، که شاه از سلطنت کنارهگیری نکند! البته این نخستین بار است که یک «مرحوم» نامه مینویسد! ولی در جهان نیرنگ و ریا، همه چیز ممکن است حتی نامهنگاری مرحومین:
« مرحوم مهندس بازرگان[...] نامهای برای شاه نوشت و از او خواست که از سلطنت کنارهگیری کند، که در صورت رفتن به آمریکا افکار عمومی مردم ایران گمان نکنند[منظورشان باید، مردم ایران باشد، نه افکار عمومی مردم ایران!] که آمریکائیها میخواهند یکبار دیگر ـ چون کودتای 28 مرداد ـ او را [...] به سلطنت بازگردانند. آمریکائیها حتی حاضر نشدند این نامه را به شاه بدهند[...] از آمریکا خواستیم به پزشکان حاذق ایرانی[...] اجازه بدهند که شاه را معاینه کنند وبیماریش را تأیید کنند ولی دولت آمریکا نپذیرفت[...]»
مسلم است که آمریکا نمیپذیرد شاه را کسی معاینه کند! شاه که بیمار نبود. اگر بیمار بود، راهی مصر و مراکش نمیشد! جهت معالجه، مستقیماً راهی کشورهای غربی میشد. و ابراهیم یزدی میداند که بیماری شاه، نخست به صورت شایعه در ایران پخش شد، و سپس در آمریکا «واقعیت» یافت. همچنانکه بیماری ملک حسین و حافظ اسد نیز، زمانی که وقت رفتنشان فرا رسیده بود، در آمریکا شروع شد و سریعا جانشان را گرفت. ولی خوب بعضی مسائل را نمیشود مطرح کرد. همچنانکه رضاپهلوی نیز در خاطرات خود به تسریع بیماری پدرش توسط پزشکان آمریکائی اشاره کرده، ولی در مصاحبههایش، ترجیح میدهد در اینمورد سخنی بر زبان نیاورد.
ویژگی ابراهیم یزدی در سخن گفتن اوست! یزدی چنان سخن میگوید، که مخاطب را از حماقت خود کاملاً مطمئن سازد. البته شناخت و کاربرد چنین شیوهای نیاز به نبوغ «امامگونة خمینی» ندارد و ابراهیم یزدی، برخلاف خمینی در دریای «علوم» غرق نشده! هر شارلاتانی میتواند به شیوة ابراهیم یزدی با مسائل برخورد کرده، و به قول معروف خودش را بیخبر از همه جا بنمایاند. فواید چنین برخوردی این است که به سادگی دست مخاطب را رو میکند. چرا که در حالت طبیعی، وقتی یک نفر چنین بلاهتی را در مخاطب خود مشاهده میکند، سعی خواهد کرد طرف مقابل را از برخی مسائل آگاه کند. و همینجاست که ابراهیم یزدی میتواند بفهمد مخاطباش «کدام طرفی» است، و اطلاعات لازم در مورد وی را در اختیار ارباب قرار دهد. یادآور شویم که شغل واقعی ابراهیم یزدی پادوئی برای سازمان سیا است. و طی سالهای متمادی اقامت در ایالات متحد، از اینطریق اطلاعات ذیقیمتی برای سازمان جاسوسی ایالات متحد فراهم آورده. حال بپردازیم به مصاحبه این خادم وفادار «سیا»، که از تأثیر «اطلاعات غلط» بر سیاستهای واشنگتن در ایران سخن گفته!
در این مصاحبه، یزدی یک قصة خاله سوسکه بسیار «تاریخی» در مورد روابط ایران و ایالات متحد نقل میکند! حاج ابراهیم، که یک پا درخانوادة حجتالاسلام دعائی دارد، و از این طریق با روزینامه «اطلاعات» در ارتباط است، خود به دادن «اطلاعات غلط» میپردازد! به عنوان نمونه میگوید تنشهائی که در روابط ایران و ایالات متحد پیش آمد، به دلیل «اطلاعات غلط» بود! پیش از پرداختن به رد گم کردنهای ابراهیم یزدی، یادآور شویم که سیاستگزاران ایالات متحد، در کاخ سفید ننشستهاند. به زبان سادهتر، آنها که با معرکة انتخابات راهی کاخ سفید میشوند، مأمور تأمین منافع صاحبان صنایع، به ویژه صاحبان صنایع نظامیاند. و این اصلی است اساسی که سیاست ایالات متحد برآن استوار شده. پس با در نظر گرفتن این اصل میباید به بررسی سخنان یزدی پرداخت. ایشان ادعا میکنند، گروههائی در ایران و آمریکا مخالف بهبود روابط دو کشور بوده و به همین دلیل «اطلاعات غلط» به مسئولان میدادند، تا روابط بین دو کشور رو به تیرگی بگذارد! و البته هیچکس هم متوجه نمیشد که عدهای دروغگو و بدخواه، روابط میان ایالات متحد و حاکمیت دست نشاندة ایالات متحد را اینچنین شکرآب میکنند! ولی ما به ابراهیم یزدی میگوئیم به چه دلیل چنین شرایطی پیش آمده! تنها به این دلیل، که ایجاد بحران و تنش کاذب با گورکنها، یکی از خطوط سیاسی حاکمیت ایالات متحد بوده! بله، از دورة ریاست جمهوری کارتر، سیاست ایالات متحد، بر طالبانی کردن کل منطقه، در ظاهر، جهت مبارزه با کمونیسم قرار گرفت. ولی شاهدیم که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سیاست ایالات متحد نه تنها تعدیل نشد، که تشدید هم شد، و به تهاجم نظامی به افغانستان و عراق انجامید، تا از حاکمیت طالبان شیعه و سنی در اینکشورها حمایت کرده، مانع استقرار حاکمیتهای غیرمذهبی شود. چرا که تنها با حمایت از حکومتهای اسلامی است که ایالات متحد و جبهة ناتو میتوانند چین، هند و به ویژه روسیه را تحت فشار قرار دهند. و ابراهیم یزدی که تا چندی پیش از مدافعان استقلال چچنی بود، از این امر نیک آگاه است! ولی در این مورد سکوت اختیار کرده، و به پرت و پلاگوئی در مورد مخالفان ارتباط میان ایران و ایالات متحد، به ویژه «تروتسکیستهای مسلمان» و گروههای چپ میپردازد. گروههائی که به زعم ایشان، قصد صدور انقلاب به خارج را داشتند! به یاد داریم که خطبههای نماز جمعه، که تحت نظارت ساواک تهیه میشود، و به همچنین در سخنرانیهای خمینی دجال، همه و همه، به کرات به «صدور انقلاب» اشاره داشتند. گویا ابراهیم یزدی فراموش کرده که متن سخنرانیهای خمینی هنوز موجود است! یا شاید به پندار یزدی، روح الله خمینی خودش هم جزو همین «تروتسکیستها مسلمان» بوده:
«در ایران اینها عبارت بودند از کسانی که میخواستند[...] انقلاب را به خارج صادر کنند[...] من اینها را تروتسکیستهای مسلمان میدانستم[...] بعضی از این افراد[...] معتقد بودند باید به منافع آمریکا در هرکجای خاورمیانه حمله کنیم تا انقلاب را صادر کنیم[...] آنها با بهبود و اساسا با حفظ رابطه با آمریکا مخالف بودند. گروه دیگر جریانهای تند چپ[...] مانند حزب توده[...] با داشتن روابط دیپلماتیک با آمریکا مخالف بودند.»
با مشاهده جهتگیریهای گروههای «چپ» باید به آقای یزدی اطمینان دهیم، که در ایران از راست افراطی تا چپ تندرو، همه حافظ منافع ایالات متحداند. و دیگر جای هیچگونه نگرانی نیست!
در این معرکهگیری رسانهای، خوشبختانه ابراهیم یزدی تنها نیست، مصاحبه کننده نیز در همان مسیر، به بهانه طرح پرسش، به تله گذاردن برای خواننده، و رد گم کردن میپردازد. پرسشهای سئوال کننده، نهایت امر، خود تأکید بر «اطلاعات غلطی» است که ابراهیم یزدی ارائه میدهد! به اینصورت که، بله در مورد ایران که میدانیم همینطور بوده که شما فرمودید، از آمریکا برایمان بگوئید! و یزدی هم از آمریکا برایمان میگوید.
میگوید که آمریکائیها در مورد ایران هیچ نمیدانستند. به ویژه هنگامی که جیمی کارتر به ایران آمد، روحشان هم خبر نداشت که قرار است دارودستة برژینسکی زمینه براندازی را نه تنها در ایران که در پاکستان و ترکیه فراهم آورند:
«آمریکائیها، حتی در آستانة انقلاب نیز نمیدانستند جامعة ایران در حال انقلاب است[...] یک سال قبل از انقلاب، جیمی کارتر رئیسجمهور وقت آمریکا به ایران آمد[...] در آن زمان اطلاعاتی که آمریکائیها در مورد وضعیت ایران داشتند به حدی نادرست بود که رئیس جمهوری آمریکا[...] ایران را جزیرة ثبات[...] اعلام کرد.»
چقدر این آمریکائیها بیاطلاع بودند! اگر ذرهای از مسائل «اطلاع» داشتند، و هدفشان دادن «اطلاعات غلط» نبود، سازمان «سیا» متن سخنرانی جیمی کارتر را مطابق با اطلاعات صحیح تنظیم میکرد، و کارتر در سخنان خود میگفت، ما در حال انجام عملیات خرابکارانه در افغانستان هستیم، تا اتحاد جماهیر شوروی را ناچار به حضور نظامی در این کشور کنیم، و براندازی حاکمیت ایران نزدیک است، کودتا در ترکیه و پاکستان هم به همچنین! ولی از آنجا که به آمریکائیها «اطلاعات غلط» دادند، متن سخنرانی جیمی کارتر نیز مملو از «اطلاعات غلط» به ملت ایران شد. البته ابراهیم یزدی به موارد دیگری از همین «اطلاعات غلط» اشاره میکند. به عنوان نمونه، وقتی پهلوی دوم جهت «معالجه» به آمریکا رفت، تا در واقع پزشکان حاذق باعث تسریع مرگاش شوند، ابراهیم یزدی به دیپلماتهای آمریکائی هشدار داده بود که با پذیرفتن شاه در آمریکا چه کار بدی میکنند! و پیامد آنرا نیز متحمل خواهند شد، ولی کو گوش شنوا؟! هیچکس به نصایح وزیر امورخارجة گورکنها توجهی نکرد! چون مصلحت خویش را در این میدیدند! ولی ابراهیم یزدی کاری با واقعیت سیاست آمریکا ندارد، هدف وزیر امورخارجه اسبق گورکنها این است که با دادن «اطلاعات غلط» خواننده را متقاعد کند که آمریکائیها از شرایط ایران آگاه نبودند! حال آنکه گاوچرانها بیش از ایرانیان در جریان شرایط ایران بودند. چرا که ساواک مستقیماً به آنان گزارش میداد و مستقیماً هم از آنان دستور میگرفت. ولی حاج ابراهیم، تاریخ را مطابق با «اطلاعات غلط» بازخوانی میکند! به همین دلیل میگوید آمریکائیها حتی نامة خیرخواهانة مرحوم مهندس بازرگان را نیز به شاه ندادند، که شاه از سلطنت کنارهگیری نکند! البته این نخستین بار است که یک «مرحوم» نامه مینویسد! ولی در جهان نیرنگ و ریا، همه چیز ممکن است حتی نامهنگاری مرحومین:
« مرحوم مهندس بازرگان[...] نامهای برای شاه نوشت و از او خواست که از سلطنت کنارهگیری کند، که در صورت رفتن به آمریکا افکار عمومی مردم ایران گمان نکنند[منظورشان باید، مردم ایران باشد، نه افکار عمومی مردم ایران!] که آمریکائیها میخواهند یکبار دیگر ـ چون کودتای 28 مرداد ـ او را [...] به سلطنت بازگردانند. آمریکائیها حتی حاضر نشدند این نامه را به شاه بدهند[...] از آمریکا خواستیم به پزشکان حاذق ایرانی[...] اجازه بدهند که شاه را معاینه کنند وبیماریش را تأیید کنند ولی دولت آمریکا نپذیرفت[...]»
مسلم است که آمریکا نمیپذیرد شاه را کسی معاینه کند! شاه که بیمار نبود. اگر بیمار بود، راهی مصر و مراکش نمیشد! جهت معالجه، مستقیماً راهی کشورهای غربی میشد. و ابراهیم یزدی میداند که بیماری شاه، نخست به صورت شایعه در ایران پخش شد، و سپس در آمریکا «واقعیت» یافت. همچنانکه بیماری ملک حسین و حافظ اسد نیز، زمانی که وقت رفتنشان فرا رسیده بود، در آمریکا شروع شد و سریعا جانشان را گرفت. ولی خوب بعضی مسائل را نمیشود مطرح کرد. همچنانکه رضاپهلوی نیز در خاطرات خود به تسریع بیماری پدرش توسط پزشکان آمریکائی اشاره کرده، ولی در مصاحبههایش، ترجیح میدهد در اینمورد سخنی بر زبان نیاورد.
ابراهیم یزدی پس از اشارة غیرمستقیم به بیماری «مشکوک» شاه، به گروگانگیری و ماجرای طبس نیز اشاره میکند. و سعی دارد ماجرای طبس را به گروگانگیری پیوند زند. حال آنکه امروز همه میدانند، هواپیماها و هلیکوپترهای آمریکا برای آزاد کردن چند کارمند دون پایة وزارت امور خارجه، که با اجازة مستقیم ایالات متحد به گروگان گرفته شده بودند، تا جنگ و تحریم بر ملت ایران تحمیل شود، عازم ایران نشدند. ایالات متحد از طریق ایران، سلاح و تجهیزات برای مجاهدین افغان ارسال میکرد، تا با «خطر کمونیسم» مبارزه کنند. ولی مهمترین قسمت مصاحبة ابراهیم یزدی قسمت مربوط به وام 4 میلیارد دلاری «چیس مانهاتان بانک» به ایران است.
یزدی در این مورد میگوید، این 4 میلیارد دلار را به نزدیکان شاه وام داده بودند، و دولت ایران حاضر به پرداخت آن نبود! و به همین دلیل لابی «کیسینجر ـ راکفلر» ترتیبی داد که به شاه اجازه دهند به آمریکا بیاید، و شرایطی در ایران ایجاد شود که رئیس جمهور آمریکا بتواند اموال ایران در آمریکا را مسدود کند. و این شرایط با پذیرفتن شاه در آمریکا و پیامد آن، اشغال سفارت آمریکا در ایران، ممکن شد! بله، به همین سادگی که ایشان میفرمایند! البته به گفته یزدی، گروههای دیگری هم مخالف حاکمیت گورکنها بودند، ازجمله لابی اسرائیل، که اسلحه و تجهیزات آمریکا را به ایران میفروخت و با ارز حاصل از آن، نگروپونته و بانو، به استخدام «مبارزان راه حق و عدالت» بر علیه ساندینیستها در نیکاراگوئه میپرداختند! منظور ابراهیم یزدی همان رسوائی «ایران گیت» است. ولی از این مسائل کم اهمیت که بگذریم، میبینیم مهمترین عامل 28 سال جنایت و سرکوب در ایران، که با همکاری نهضت آزادی صورت پذیرفته، این بود که مسئولان آمریکائی از مهدی بازرگان و علی شریعتی هیچ نمیدانستند. و سالیوان، سفیر آمریکا در ایران نمیدانسته بازرگان مهندس است، امام دوازدهم شیعیان در مشهد دفن نشده، و ابراهیم یزدی همسر آمریکائی نداشته:
« من در ژانویه 1979[...] برای مصاحبه به آمریکا رفتم[...]بعد از مصاحبه[...] مسئول میز ایران در وزارت امور خارجه آمریکا به دیدن من آمد[...] وقتی در مورد افرادی همچون بازرگان و شریعتی صحبت میکردم آنها واقعا از این موارد بیاطلاع بودند.[...] سالیوان[...] میگوید ایرانیان برای زیارت امام دوازدهمشان به مشهد میروند، و یا در مورد بازرگان میگوید وی دندانپزشک است[...] میگوید یزدی[...] همسر آمریکائی دارد [...] تصمیمات سیاستمداران هم بر اساس این اطلاعات غیر معتبر گرفته میشده است.»
ابراهیم یزدی نمیگوید، اگر تصمیمات سیاستمداران آمریکا بر اساس این اطلاعات غیر معتبر گرفته میشد، چرا تصمیم «سیاستمداران» مطلع و آگاه ایران، مانند اشغال لانة جاسوسی، اینچنین با سیاستهای آمریکا در منطقه هماهنگی پیدا کرد؟! نکند واقعاً بازرگان دندانپزشک بوده، و یا یزدی همسر آمریکائی داشته؟ و یا اینکه ایرانیان برای زیارت امام دوازدهمشان به مشهد میروند؟ و تاکنون لابی اسرائیل این اطلاعات معتبر را از ما ملت پنهان داشته، تا روابط میان آمریکا و ایران تیره شود؛ دموکراسی هم در ایران استقرار نیابد؟! اینها پرسشهائی است که تنها نامة یک «مرحوم» میتواند به آن پاسخ دهد، ولی اگر آمریکائیها بگذارند که نامة آن مرحوم به دست ما برسد!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت