شنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۶

آکادمی «فقرفرهنگی»!
...
شبکة یک تلویزیون فرانسه، شبکه‌ای است که به کلیسای کاتولیک و مسائل مربوط به آن علاقة فراوانی نشان می‌دهد. البته تعجبی هم ندارد، شبکه‌های تلویزیونی جهت استحمار مردم ایجاد می‌شوند و بر خلاف بنیادهای «فرهنگی» و «نیکوکاری» ایالات متحد، حتی ادعای «نیت خیر» هم ندارند. با این تفاوت کوچک که خط تبلیغاتی شبکه‌های تلویزیونی را همین بنیادهای فرهنگی «خوش نیت» تعیین می‌کنند. و در این راستا، در گرماگرم فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی،‌ قلم به مزدهای بین‌المللی، مانند «روژه گارودی»، «گفتگوی تمدن‌ها» را اختراع کردند، تا بعد هم «هانتینگتون» شاهکار خود، «جنگ تمدن‌ها» را به خورد «شوت‌و‌پرت‌ها» بدهد. و همانطور که پیشتر اشاره شد در این معرکة شبه روشنفکرانه، «دین» را بجای «تمدن» نشاندند. و به زبان ساده‌تر به شیوة شناخته شدة فاشیست‌ها، «جزء» را جانشین «کل» کردند. البته در این مسابقة مردمفریبی، قهرمان اصلی «روژه‌گارودی» است. چرا که ایشان مطالبی مطرح می‌کند که بر آنان تسلط کامل دارد. پیشتر گفتیم که گارودی، فیلسوف و نظریه پردازی قدرتمند است و بر زمینة تخصصی خود تسلط کامل دارد. و به مصداق،‌ «چو دزدی با چراغ آید، گزیده‌تر برد کالا»، گارودی هم می‌تواند با تبلیغاتش بسیاری از «نوسوادان» جهان را به بیراهه کشاند. به ویژه نوسوادان جهان طاعون زدة اسلام را. جهانی که در چنان فقر فرهنگی غوطه‌ور شده، که از این نظر رتبة نخست را در جهان به خود اختصاص داده.

به همین دلیل است که بازار سیرک «احترام به ادیان» اینچنین در جهان گرم شده! کدام شرکتی می‌تواند طی بیش از یک سده، جنس بنجلی به نام دین اسلام را‌ در بسته‌بندی‌های متفاوت به یک میلیارد مشتری قالب کند، ‌ و باز هم مشتریان بر در مغازه‌اش صف بکشند؟! هیچ شرکتی نمی‌تواند به این سهولت،‌ چنین کلاهبرداری‌ای سازماندهی کند. ولی می‌بینیم که از طریق فعالیت‌های‌ «فرهنگی»، چگونه غیرممکن، امکانپذیر می‌شود.

امروز، پس از28 سال تجربة حاکمیت اسلامی، هنوز گروهی از ایرانی‌نمایان به تبلیغ و بازارگرمی برای سیرک «احترام به ادیان» ادامه می‌دهند! البته اینبار تحت عنوان احترام به آزادی‌های دموکراتیک! محل تخلیة اکثر این تبلیغات روزی‌نامة «شرق» و سایت‌های «چپ‌اللهی» خارج نشین‌اند! بله، در ایران همة راه‌ها به «الله» ختم می‌شود،‌ به ویژه راه «چپ»! که خود از آستین راست افراطی استخراج شده! و به همین دلیل فاشیست‌های ایران در هماهنگی کامل با «انقلابیون چپ» قرار می‌گیرند. چرا که شیوة تبلیغات هر دو یکسان است.

شیوه اینان نشاندن «جزء» بجای «کل» است. به عنوان مثال، سایت «اخبار روز»، مورخ 9 خردادماه 1386، مقاله‌ای از آقای «احمد تقوائی» منتشر کرده، که در آن نمونه‌های سکولاریسم در جوامع غرب مورد بحث قرار می‌گیرد. و به طریقی «زیرکانه ـ ناشیانه»، بجای «جدائی دین از سیاست»، «جدائی دین از دولت» نشانده می‌شود! ساده‌تر بگوئیم، «دولت»،‌ جانشین «سیاست» می‌شود! حال آنکه می‌دانیم، «سیاست» شامل «دولت» است، و عکس قضیه نمی‌تواند صادق باشد. «جدائی دین از دولت»،‌ همان است که در زمان پهلوی دوم تجربه کردیم، و به هیچ عنوان مانع از دخالت دین در سیاست نمی‌شد! بله، متاسفانه اینگونه «بازی‌های زیرکانه» با کلمات، پس از تجربیات سیاسی اخیر در ایران، کاملاً شناخته شده است! «جدائی دین از سیاست» به این معنا است که روحانیت به هیچ عنوان حق دخالت در سیاست دولت را ندارد. در حالیکه «جدائی دین از دولت»، به این معنا خواهد بود که روحانیت در دولت شرکت نمی‌کند، ولی هیچ مانعی در برابر دخالت‌هایش در امور سیاسی وجود ندارد! به این ترتیب که اگر دولت قوانینی را تصویب ‌کند، که با منافع رعایای الیزابت دوم در تضاد قرار گیرد، بلافاصله روحانیت از چاهک حوزه، فتوی صادر خواهد کرد که این قانون اسلامی نیست! و به دنبال آن، «کارخانة رجاله‌پروری» هم با همکاری ساواک، مشتی لات و اوباش «فدائی اسلام» را روانه خیابان‌ها می‌کند،‌ تا با قمه و چماق به مردم بگویند، این دولت به اسلام خیانت کرده! بگویند، ‌ اسلام در خطر است! و مهملاتی از این قماش... همانطور که می‌بینیم، این است تفاوت اساسی، ولی ظاهراً کوچک میان «جدائی دین از سیاست» و «جدائی دین از دولت»، که ملت ایران بارها آنرا تجربه کرده. حال اگر آقای تقوائی، از سر «تقوا» دوباره به تکرار مکررات پرداخته‌اند، مسلماً دلیلی دارد! ولی با عنوان نمودن سکولاریسم در آمریکا، و لائیسته در فرانسه، ‌ نمی‌توان در ایران نوع حاکمیت را برگزید! متاسفانه چنین «عملیاتی» امکانپذیر نیست! ایران، ‌ نه ایالات متحد است، نه فرانسه، نه ژاپن و نه هیچ قدرت اقتصادی و نظامی جهانی دیگر! ایران هیچ کشوری به جز کشور ایران نیست. ایران، ایران است، با سیر تحولات تاریخی‌ای از آن خود. بنابراین اگر آقای تقوائی با اقتدا به «توماس جفرسون»‌ می‌نویسند:

«باور به این مسئله که دین موضوعی است میان انسان و خدا[...] قانونگزاران نباید هیچ قانونی را برای استقرار دین و یا منع آن بگذرانند.»

و در ادامه توضیح می‌دهند که در قانون اساسی ایالات متحد، بجای «انسان» از واژه «مردم» استفاده شده، در واقع بحث حاکمیت در ایران را به بیراهه می‌کشانند. همانطور که گفتیم، ایران با ایالات متحد هیچ وجه تشابهی ندارد. در ضمن، «توماس جفرسون» محترم، هنگامی که «دین» را «موضوعی میان انسان و خدا» به شمار می‌آورد، سفسطه یا مغلطه می‌کند! و در این سفسطه،‌ مفهوم فردی «ایمان» را بجای مفهوم گروهی و جمعی «دین» می‌نشاند! و خوشبختانه همانطور که آقای تقوائی خودشان نیز در بالا توضیح دادند، در قانون اساسی آمریکا، کسی چنین خطائی مرتکب نشده! ولی این مسائل به ایران چه ارتباطی دارد؟! مگر لائیک‌های ایران می‌خواهند دینی را منع کنند و یا دین دیگری بجای «اسلام عزیز» مستقر کنند، که بعضی‌ها اینچنین به تکاپو افتاده‌اند؟

ما می‌گوئیم دین باید از عرصه سیاست خارج شود. به این ترتیب که هر کس مشتاق اسلام و یا هر دین دیگری است، در اعتقادات خود آزاد باشد، بدون آنکه حق داشته باشد از طریق «امر به معروف»،‌ «چماق» و «فتوی»، برای دیگران تعیین تکلیف شرعی و اجتماعی کند! دیگر اینکه، جدائی دین از سیاست به این معنا است، که اگر کسانی دین را بر سیاست، به عنوان حاکم بر عرصة اجتماع، ترجیح می‌دهند، لازم است بین اجتماع و دین یکی را انتخاب کنند! شتر سواری دولا دولا نمی‌شود! ما نمی‌پذیریم دین بر اجتماع حاکم باشد. چرا که بر خلاف فرمایشات تبلیغاتچی‌های محافل فاشیسم، اجتماع، عرصه همزیستی ادیان مختلف نیست. افرادی در اجتماع زندگی می‌کنند، که هر چند در اقلیت قرار دارند، بندگی هیچ خداوندی را هم نمی‌پذیرند. و از آنجا که رعایت حقوق اقلیت در مقابل اکثریت، از وظایف یک دولت دموکراتیک به شمار است، بهتر آنکه قلمفرسایان محترم در وادی «احترام به ادیان»، این مهم را به خاطر داشته باشند. به ویژه آقای تقوائی که مطلب خود را هم با «سکولاریسم» آغاز می‌کنند تا در ادامه،‌ در مورد آزادی ادیان بگویند:

«در یک نظم حقوقی سکولاریستی ورود به بحث ماهیت دین و قضاوت سیاسی در آن‌‌باره با بنیان‌های حقوقی سکولاریسم در تناقض قرار گرفته و بطور اجتناب ناپذیری به نقض یکی از اولیه‌ترین [ابتدائی‌ترین] حقوق دموکراتیک که همانا آزادی ادیان است، خواهد انجامید ...»


در واقع در اجتماع مورد اشارة آقای تقوائی بجز «دین» هیچ حضور «غیردینی» وجود خارجی ندارد! و هیچ انسانی خارج از بندة معتقد و متعهد به یک دین، موجودیت‌اش به رسمیت شناخته نخواهد شد! ظاهراً حقوق دموکراتیک مورد نظر آقای تقوائی، همان «‌حقوق دموکراتیک دینی» باید باشد! که بنا بر ماهیت ضددموکراتیک دین، خود در تضاد کامل با حقوق دموکراتیک قرار می‌گیرد. ولی چه می‌توان گفت، هنگامی که اینگونه تبلیغات ضددمکراتیک در شیپورهای تبلیغاتی استعماری دمیده می‌شود؟! دو روز پس از انتشار مقالة آقای تقوائی، عوامل سرکوب استعمار در تهران، جهت «دفاع از آزادی‌های آکادمیک» نشست برگزار کرده‌اند! و ادوارنیوز، ارگان تحکیم وحدت،‌ که 28 سال است به چماقداری همت گماشته، گزارش این نشست مضحک را منتشر می‌کند! نخستین سخنران نشست کذا کسی نیست جز همسر مرضیة مرتاضی لنگرودی: حبیب‌الله پیمان! جناب پیمان، پس از 28 سال،‌ از خواب بیدار شده می‌فرمایند، جامعه ایران را نمی‌توان یکدست نمود! جهت چنین اکتشافاتی باید به «رهبر جنبش مسلمانان مبارز»، و شریک حاکمیت گورکن‌ها حتماً یک نوبل تقدیم کرد! آقای پیمان با تشریح شرایط واقعی ایران، اذعان کرده‌اند که ایران را نمی‌توان به چنین جامعه یک‌دستی تبدیل کرد! سخنران محترم، سپس تلویحاً خطر کمونیسم را هم به حضار گوشزد فرموده‌اند! جالب توجه است که، امثال پیمان هنوز در هول و هراس کمونیسم به سر می‌برند، و به دلایلی که فعلاً نمی‌توان تشریح کرد، اصولاً نمی‌خواهند قبول کنند که اتحاد جماهیر شوروی دیگر وجود ندارد:

«جامعه ایران را نمی‌توان[...] به شکلی شبیه کشورهائی تبدیل کرد که [منظورشان این است که ایران را نمی‌توان به کشورهائی تبدیل کرد که] هر از گاهی یکنفر به تنهائی کاندیدای ریاست جمهوری می‌شود و هر بار میلیون‌ها رأی می‌آورد[...]»

آقای پیمان، پس از هشدار در مورد خطر کمونیسم که جرأت نام بردن از آن را نیز ندارند، می‌گویند در ایران تک صدائی «کاملاً» حاکم نیست! به این معنا که «تقریباً» حاکم است! و نویسندة این وبلاگ، در برابر چنین سخنان پر مغز و بی‌معنائی «تقریباً» مبهوت مانده! پس از آقای پیمان، ‌ محمدعلی دادخواه، ‌سخنرانی فرموده‌اند! و هندوانة فراوانی زیر بغل دانشجویان «فقرفرهنگی» رژیم گذاشته‌، و چنین گفته‌اند:

«دانشجو متفکر، پژوهشگر و محقق است و توانائی پیش بینی اتفاقات آینده را دارد [...] دانشجو[...]با کوله باری از دانش[...] و [...] استقلال و عدم وابستگی[...] عنصری می‌سازد که شایسته نام آزادیخواه است.»


یادآور شویم که جناب دادخواه، حقوقدان و وکیل دانشجویان‌اند! که چنین ترهاتی را به هم بافته‌اند! دانشجو،‌ به ویژه نوع چماقدار آن، یعنی اعضای تحکیم وحدت، «آزادیخواه» شده‌اند! البته آزادی مورد نظر شرکاء اکبررفسنجانی، ‌ آزادی برای سرکوب و جنایت جهت تامین منافع گروه خودشان است!

دیگر سخنران این نشست آزادیخواهانه، محمد ملکی، از پیروان نعلین و دستار بوده، که اینک در صف شبه مخالفان قرار گرفته، و به یادآورده که «انقلاب فرهنگی» در سال 1359 در واقع کودتا بود! اگر آقای ملکی نبودند چه کسی می‌توانست از این معما پرده بر دارد؟! مسلماً سخنران بعدی!

سخنران بعدی، تقی رحمانی، پامنبری شریعتی،‌ و شریک سرکوب حاکمیت است، که امروز مدافع «آزادی» شده! و البته اکتشافات و اختراعات فراوانی هم فرموده‌اند! از جمله اینکه در ایران، بر خلاف بسیاری از کشورهای جهان سوم، ارتش «قلب تپنده» نیست، دانشگاه «قلب تپنده» است! بله، نیروهای نظامی در ایران «قلب تپنده» نیستند، ولی وظیفه اصلی‌شان، ممانعت از تپیدن قلب‌هاست! و تا به امروز هم اینکار را به نحو احسن انجام داده‌اند! و اگر «صیاد شیرازی» پیشنهاد کودتای خاتمی را پذیرفته بود، او هم هنوز قلبش به تپیدن ادامه می‌داد! یا اگر کودتای ناتو در ایران، با ناپدید شدن سردار عسگری، ناکام نمی‌ماند، امروز بسیاری از کسانی که به تپش قلب دچار شده‌اند، آرامش بیشتری می‌داشتند، از جمله پاسدار شریعتمداری و شرکاء!

بله، جناب حاج تقی رحمانی، پس از سخنان بسیار عمیق و مستدل، فرمان «پیش به سوی جامعه مدنی» را صادر فرموده‌اند! و سپس نوبت به عضو نهضت «محترم» آزادی، آقای توسلی، رسیده‌ که گویا در این 28 سال در کنار اصحاب کهف خوابیده بودند! و همین هفته از خواب برخاسته، بدگوئی از «انقلاب فرهنگی»‌ را آغاز کرده‌اند! پس از ایشان، دیگر شرکای حاکمیت، از مشارکتی و غیره، همه شدیداً خواستار «آزادی» شدند! هم در دانشگاه، هم در رادیو تلویزیون، و هم در هر جائی که تا امروز، آزادی وجود ندارد! هیچیک از این مدافعان آزادی، به تصفیة خونین در دانشگاه اشاره نمی‌کند، همة اینان از فاجعه‌ای به نام «انقلاب فرهنگی» با چنان لحنی سخن گفته‌اند، که گویا مقداری میز و صندلی فرسوده از دانشگاه بیرون ریخته‌ شد! هنگامی که مجاهدین انقلاب اسلامی، مشارکتی‌ها و دیگر شاگردان «داودصلاح‌الدین»، سخن از آزادی می‌گویند،‌ مسلم است که در واقع سخن از «آزادی سرکوب و جنایت» خودشان در میان است. ولی در کمال خوشوقتی، ملت ایران دیگر فریب این «آزادیخواهان» دروغین و دروغگو را نخواهد خورد.

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت