...
کنگرة آمریکا اینک «رسماً» خواستار آزادی هاله اسفندیاری شده. یکی از فواید زندگی در وحشسالاری این است که «قوانین مدنی» آنرا هرگز نخواهید شناخت! هرگز! چرا که وحشسالاری بنا بر تعریف «مدنیت» ندارد، و در این نوع جوامع، قوانین مدنی بیشتر به عنوان دکوراسیون مطرح میشوند. زیرا اگر این قوانین ضامن اجرائی داشتند، نیازی نبود کنگرة «ولایات متحد» از دست نشاندگان حاکمیت آمریکا در تهران تقاضائی مطرح کند. منطق روابط «ارباب ـ رعیتی» میان آمریکا و گورکنها ایجاب میکند که ساواک گورکنها، و عوامل ماشالله قصاب چارچشمی مراقب باشند، آسیبی به امثال هاله اسفندیاری نرسد، و کسی نگاه چپ به ایشان نیندازد. اما در کمال تعجب مشاهده میکنیم که چنین نیست! نه تنها به هاله اسفندیاری نگاه چپ انداختند، که راست، راست هم به وی زل میزنند. تیر «نگاه راست»، همیشه از سوی کیهان بر قلب دیگران مینشیند. چرا که کیهان ارگان راست افراطی، یا کوکلوکسکلانهای آنسوی آتلانتیک است، و جهت پنهان داشتن این واقعیت ناچار است، همیشه یک «انگ» جاسوسی دم دست داشته باشد تا هر وقت مصلحت ایجاب کرد، بر پیشانی فرد دیگری الصاق کند! و به این ترتیب به ملت ایران ثابت کند که، هیچ گذشتی در حق «جاسوسان» جایز نیست. و اما تیر «نگاه چپ»، تیری است که از سوی اطلاعات، روزینامه مسعودیها، در چلة کمان، آمادة پرتاب است، و به فرمان «روتاریکلاب» لندن به سوی اهداف شلیک میشود. مانند همان نامة معروف «رشیدی مطلق» که متن آن اخیراً در حفاریهای کاخ آپادانا به دست آمد! ظاهراً بعضیها خود را برای اسبابکشی به دوران پهلوی آماده میکردند که نامة کذا را درون صندوق لباسکهنههای داریوش همایون یافتند، و بیدرنگ آنرا به دست سایتهای خبری و «بیخبر از همه جا» رساندند! در غیر اینصورت، ملت ایران، تا ابد در جهل مرکب میماند! و هرگز نمیتوانست بفهمد، بیش از نیم قرن است که یک چمدان آشوبگر و پر از پول بر علیة «انقلاب» در ایران توطئه میکند، و هرگز به اهداف پلید خود دست نخواهد یافت! ملت هرگز نمیفهمید، تبلیغات ساواک از اوایل سال 1342، تا کنون بر یک محور ثابت متمرکز شده: یک چمدان پر از پول که از خارج میآید، و بر ضد «انقلاب» توطئه میکند!
بر اساس مقالة رشیدی مطلق، این چمدان پر از پول را پیشتر یک ماجراجوی «عرب» میآورد و در فرودگاه مهرآباد دستگیر میشد. ولی پس از کودتای ناتو، چمدانهای پر از دلار خودشان میآمدند، دستگیر هم نمیشدند، اما شیخ محمد یزدی از ورود آنان مطلع میشد، و در خطبههای نماز جمعه، ویراست ساواک، ورود آنها را به ملت ایران اطلاع میداد! ولی این چمدانهای ناقلا! هرگز دستگیر نمیشدند، و صحیح و سالم به محل اقامت خود باز میگشتند، تا دوباره جهت مبارزه با انقلابی دیگر راهی ایران زمین شوند. اما، پیش از حکومت گورکنها، نظم نوین جهانی حاکم نشده بود و هیچ چمدان مسلمانی بدون اجازة همسر نمیتوانست مسافرت کند. میدانیم که فروید در بنیاد تفکر روانکاوی، هر مظروف و شیئی مقعری را سمبل زنانگی به شمار میآورد، و در این راستا، چمدان هم نمادی میشود از زن و زنانگی! از این گذشته، در ادیان ابراهیمی، زن همواره «مقصر» است، چرا که، طبق قصههای «بیبیگوزک» سامیها، «حوا» باعث شده آدم از بهشت رانده شود.
اگر حوا نبود، «آدم» حتی شهامت نگاه کردن به میوة ممنوعه را نداشت، چرا که بندة مطیع آفریدگار بود، و هرچه خداوند میگفت، کورکورانه میپذیرفت. ولی چمدان، یا همان حوای خودمان، اهل بردگی و بندگی نبود، کنجکاو بود و تشنة شناخت اطراف، و به همین دلیل باعث خشم خداوند شد! و همین چمدان است که طبق مهملات «رشیدی مطلق»، چند روز پیش از آشوبهای پانزده خرداد پای به فرودگاه مهرآباد میگذارد، البته در دستهای یک عرب:
«چند روز قبل از غائله[15 خرداد] اعلامیهای در تهران فاش شد که یک ماجراجوی عرب به نام محمد توفیق القیسی با یک چمدان محتوی 10 میلیون ریال پول نقد در فرودگاه دستگیر شده که قرار بوده این پول در اختیار اشخاص معینی گذارده شود. چند روز پس از غائله نخست وزیر وقت در یک مصاحبه مطبوعاتی فاش کرد: بر ما روشن است که پولی از خارج میآمده [...] و در راه اجرای نقشههای پلید بین دستجات مختلف تقسیم میشده است.»
انسان از شباهت ساختار پریشان این جملات سراپا غلط با سخنرانیهای خمینی مبهوت میشود! تو گوئی این نامه را همان کسی نوشته که متن سخنرانیهای شیوای امام را مینوشت! بله، مقالهای که روزینامه مسعودیها انتشار داد، تا جنجال به پا شود، در واقع نامهای بود سرا پا مهمل، که با مطالعة آن تنها یک واقعیت آشکار میشود: کم سوادی نویسنده، و اعضای «اتاق فکر ساواک» که چنین شاهکاری را خلق کرده بودند. در این نامة سرشار از مطالب ضد و نقیض، چنین آمده، که پس از آشوبهای 15 خرداد، کارشناسان و نخبگان، ضمن مطالعه و بررسی وقایع پی بردهاند، که موجود عجیبالخلقهای که این آشوبها را به راه انداخته، پاهایش «استعمار سیاه» و دستهایش کمونیست است:
«ابتدا کسانی که واقعه را مطالعه میکردند دچار یک نوع سرگیجی عجیبی شده بودند، زیرا در یک جا رد پای استعمار سیاه و در جای دیگر اثر انگشت استعمار سرخ در این غائله به وضوح دیده میشد. از یک سو عوامل تودهای[...] و از سوی دیگر مالکان بزرگ[...] دست به دامن عالم روحانیت زدند[...]»
اتفاقاً، نویسندة این وبلاگ نیز حین مطالعه چنین متن روان و شیوائی، به همان «سرگیجی عجیبی» دچار شد، چرا که در آن، رد پای استعمار را به قلم یک عضو نوسواد ساواک به عین مشاهده کرد، فردی که به دلائل شناخته شده، بر مسند وزارت اطلاعات کابینة آشوبپرور جمشید آموزگار تکیه زده بود! و امروز نیز جایگاه رهبری مشروطه طلبان را از آن خود کرده! این واقعیت تلخ توهینی است به ملت ایران! چرا که شاهدیم، هم اکنون نیز، ساواک منفور با همکاری ایالاتمتحد و شرکاء برایش «مخالفان دروغین» میآفریند. کسانی که روانه اوین میشوند و ناگهان سر از ایالات متحد در میآورند. بله، هر کس به دلیلی دچار «سرگیجی عجیبی» میشود!
پس از مشاهدة فهرست شرکتکنندگان در «نشست پراگ»، که در آن رضا پهلوی نیز حضور به هم رسانیده بود، این «سرگیجی عجیبی» همچنان ادامه یافت! به چه دلیل رضا پهلوی، به عنوان ولیعهد ایران، همگام با امثال «سازگارا» و «فخرآور» در یک جلسة سیاسی حضور مییابد؟ جهت اعتبار دادن به پادوهای مفلوک ساواک گورکنها؟! رضاپهلوی مسلماً میداند با اینکار خود را در حد زبالههائی چون فخرآور و سازگارا قرار داده! و مسلما آگاه بوده، که با سر دادن شعار «جدائی دین از حکومت» در رادیو فردا، جایگاه خود را در میان پادوهای گورکنها در غرب یافته. و تاسفبارتر از حضور رضا پهلوی در کنار پادوهای گورکنها، سخنرانی او در این نشست مفتضح است. نشستی که در آن، علاوه بر «خوزه ماریا آسنار»، «جوزف لیبرمن» هم شرکت دارد. و رضا پهلوی از چنین افرادی تقاضای حمایت میکند! و در پایان، جرج بوش به رضا پهلوی میگوید خواستار آزادی و همزیستی پیروان همة ادیان در ایران است! بله، به یاد داریم که آقای احمد تقوائی، نیز اجتماع را محل تجمع ادیان مختلف دیده بودند! و استعمار غرب نیز مانند گورکنها، گویا دامان «ادیان» را نمیخواهد رها کند! پس بهتر است از حامیان اصلی فاشیسم اسلامی تقاضای حمایت از لائیسیته نشود! باید از رضا پهلوی پرسید که ایالات متحد و امثال «لیبرمن» و «آسنار» چگونه میتوانند از ملت ایران حمایت کنند تا ملایان سرنگون شوند؟! اینان که خود حامیان اصلی ملایان در برابر ملت ایراناند!
حضرت والا! از حومة واشنگتن، رنج سفر به پراگ بر خود هموار فرمودید که از مشتی جنایتکار و خدمة اروپائی و جهان سومیشان برای ما ملت تقاضای حمایت کنید؟ مگر ما خواستار حمایت امثال لیبرمن و آسنار شدهایم؟! در واقع آنکه خواستار حمایت جنایتکاران و جنگ طلبان شده رضا پهلوی است. ملت ایران هرگز برای تعیین سرنوشت خود به بیگانه متوسل نشده و نخواهد شد. شاید نیاز به تکرار نباشد، ولی کشور ایران، نه «استونی» است و نه «لتونی!» به نظر میرسد بازهم آن چمدان پر از پول را جهت فریفتن بعضیها راهی فرودگاه کردهاند! ولی اشکال اینجاست که اینبار چمدان به دست هیچکس نخواهد رسید، چرا که ایالات متحد خود بیش از همه نیازمند کمک و یاری آن چمدان شده.
بر اساس مقالة رشیدی مطلق، این چمدان پر از پول را پیشتر یک ماجراجوی «عرب» میآورد و در فرودگاه مهرآباد دستگیر میشد. ولی پس از کودتای ناتو، چمدانهای پر از دلار خودشان میآمدند، دستگیر هم نمیشدند، اما شیخ محمد یزدی از ورود آنان مطلع میشد، و در خطبههای نماز جمعه، ویراست ساواک، ورود آنها را به ملت ایران اطلاع میداد! ولی این چمدانهای ناقلا! هرگز دستگیر نمیشدند، و صحیح و سالم به محل اقامت خود باز میگشتند، تا دوباره جهت مبارزه با انقلابی دیگر راهی ایران زمین شوند. اما، پیش از حکومت گورکنها، نظم نوین جهانی حاکم نشده بود و هیچ چمدان مسلمانی بدون اجازة همسر نمیتوانست مسافرت کند. میدانیم که فروید در بنیاد تفکر روانکاوی، هر مظروف و شیئی مقعری را سمبل زنانگی به شمار میآورد، و در این راستا، چمدان هم نمادی میشود از زن و زنانگی! از این گذشته، در ادیان ابراهیمی، زن همواره «مقصر» است، چرا که، طبق قصههای «بیبیگوزک» سامیها، «حوا» باعث شده آدم از بهشت رانده شود.
اگر حوا نبود، «آدم» حتی شهامت نگاه کردن به میوة ممنوعه را نداشت، چرا که بندة مطیع آفریدگار بود، و هرچه خداوند میگفت، کورکورانه میپذیرفت. ولی چمدان، یا همان حوای خودمان، اهل بردگی و بندگی نبود، کنجکاو بود و تشنة شناخت اطراف، و به همین دلیل باعث خشم خداوند شد! و همین چمدان است که طبق مهملات «رشیدی مطلق»، چند روز پیش از آشوبهای پانزده خرداد پای به فرودگاه مهرآباد میگذارد، البته در دستهای یک عرب:
«چند روز قبل از غائله[15 خرداد] اعلامیهای در تهران فاش شد که یک ماجراجوی عرب به نام محمد توفیق القیسی با یک چمدان محتوی 10 میلیون ریال پول نقد در فرودگاه دستگیر شده که قرار بوده این پول در اختیار اشخاص معینی گذارده شود. چند روز پس از غائله نخست وزیر وقت در یک مصاحبه مطبوعاتی فاش کرد: بر ما روشن است که پولی از خارج میآمده [...] و در راه اجرای نقشههای پلید بین دستجات مختلف تقسیم میشده است.»
انسان از شباهت ساختار پریشان این جملات سراپا غلط با سخنرانیهای خمینی مبهوت میشود! تو گوئی این نامه را همان کسی نوشته که متن سخنرانیهای شیوای امام را مینوشت! بله، مقالهای که روزینامه مسعودیها انتشار داد، تا جنجال به پا شود، در واقع نامهای بود سرا پا مهمل، که با مطالعة آن تنها یک واقعیت آشکار میشود: کم سوادی نویسنده، و اعضای «اتاق فکر ساواک» که چنین شاهکاری را خلق کرده بودند. در این نامة سرشار از مطالب ضد و نقیض، چنین آمده، که پس از آشوبهای 15 خرداد، کارشناسان و نخبگان، ضمن مطالعه و بررسی وقایع پی بردهاند، که موجود عجیبالخلقهای که این آشوبها را به راه انداخته، پاهایش «استعمار سیاه» و دستهایش کمونیست است:
«ابتدا کسانی که واقعه را مطالعه میکردند دچار یک نوع سرگیجی عجیبی شده بودند، زیرا در یک جا رد پای استعمار سیاه و در جای دیگر اثر انگشت استعمار سرخ در این غائله به وضوح دیده میشد. از یک سو عوامل تودهای[...] و از سوی دیگر مالکان بزرگ[...] دست به دامن عالم روحانیت زدند[...]»
اتفاقاً، نویسندة این وبلاگ نیز حین مطالعه چنین متن روان و شیوائی، به همان «سرگیجی عجیبی» دچار شد، چرا که در آن، رد پای استعمار را به قلم یک عضو نوسواد ساواک به عین مشاهده کرد، فردی که به دلائل شناخته شده، بر مسند وزارت اطلاعات کابینة آشوبپرور جمشید آموزگار تکیه زده بود! و امروز نیز جایگاه رهبری مشروطه طلبان را از آن خود کرده! این واقعیت تلخ توهینی است به ملت ایران! چرا که شاهدیم، هم اکنون نیز، ساواک منفور با همکاری ایالاتمتحد و شرکاء برایش «مخالفان دروغین» میآفریند. کسانی که روانه اوین میشوند و ناگهان سر از ایالات متحد در میآورند. بله، هر کس به دلیلی دچار «سرگیجی عجیبی» میشود!
پس از مشاهدة فهرست شرکتکنندگان در «نشست پراگ»، که در آن رضا پهلوی نیز حضور به هم رسانیده بود، این «سرگیجی عجیبی» همچنان ادامه یافت! به چه دلیل رضا پهلوی، به عنوان ولیعهد ایران، همگام با امثال «سازگارا» و «فخرآور» در یک جلسة سیاسی حضور مییابد؟ جهت اعتبار دادن به پادوهای مفلوک ساواک گورکنها؟! رضاپهلوی مسلماً میداند با اینکار خود را در حد زبالههائی چون فخرآور و سازگارا قرار داده! و مسلما آگاه بوده، که با سر دادن شعار «جدائی دین از حکومت» در رادیو فردا، جایگاه خود را در میان پادوهای گورکنها در غرب یافته. و تاسفبارتر از حضور رضا پهلوی در کنار پادوهای گورکنها، سخنرانی او در این نشست مفتضح است. نشستی که در آن، علاوه بر «خوزه ماریا آسنار»، «جوزف لیبرمن» هم شرکت دارد. و رضا پهلوی از چنین افرادی تقاضای حمایت میکند! و در پایان، جرج بوش به رضا پهلوی میگوید خواستار آزادی و همزیستی پیروان همة ادیان در ایران است! بله، به یاد داریم که آقای احمد تقوائی، نیز اجتماع را محل تجمع ادیان مختلف دیده بودند! و استعمار غرب نیز مانند گورکنها، گویا دامان «ادیان» را نمیخواهد رها کند! پس بهتر است از حامیان اصلی فاشیسم اسلامی تقاضای حمایت از لائیسیته نشود! باید از رضا پهلوی پرسید که ایالات متحد و امثال «لیبرمن» و «آسنار» چگونه میتوانند از ملت ایران حمایت کنند تا ملایان سرنگون شوند؟! اینان که خود حامیان اصلی ملایان در برابر ملت ایراناند!
حضرت والا! از حومة واشنگتن، رنج سفر به پراگ بر خود هموار فرمودید که از مشتی جنایتکار و خدمة اروپائی و جهان سومیشان برای ما ملت تقاضای حمایت کنید؟ مگر ما خواستار حمایت امثال لیبرمن و آسنار شدهایم؟! در واقع آنکه خواستار حمایت جنایتکاران و جنگ طلبان شده رضا پهلوی است. ملت ایران هرگز برای تعیین سرنوشت خود به بیگانه متوسل نشده و نخواهد شد. شاید نیاز به تکرار نباشد، ولی کشور ایران، نه «استونی» است و نه «لتونی!» به نظر میرسد بازهم آن چمدان پر از پول را جهت فریفتن بعضیها راهی فرودگاه کردهاند! ولی اشکال اینجاست که اینبار چمدان به دست هیچکس نخواهد رسید، چرا که ایالات متحد خود بیش از همه نیازمند کمک و یاری آن چمدان شده.
4 نظردهید:
با سلام
وبلاگ قشنگی دارید اما می خواستم ازتون بپرسم که شما در بلاگ اسپوت چطور می تونید با حروف فارسی بنویسید چون من هر کاری می کنم درست از آب در نمی اد.مثلا نقطه یا علامت تعجب می افته اول سطر.فکر کنم شما هم با مشکل من مواجه بودین اما چطور تونستین حلش کنین به من هم بگین لطفا.
با تشکر
مهدی بابایی
BABAYİ_MEHDİ@YAHOO.COM
سلام نویسنده !ا
یادمه توی دانشگاه استادی از سر دلسوزی به ماکه دانشجوهش بودیم گفت:
ببیند بچه ها ! شما امروز فردا درستون تمام میشه و مهندس میشید و وارد بازار کار! میخام یه توصیه ای بکنم ! اگر فردا روزی داشتید توی کارخونه از کنار دستگاهی رد میشدید و کارگر صداتون کرد و گفت : آقای مهندس این دستگاه مشکل داره میشه بگید مشکلش چیه!!؟
شما اگر نمی دونید عیب دستگاه چیه یه وقت نگید نمیدونم! بگید " انسر شیت کیتش دیس کانتک شده "!!!بعد هم بگید میگم بیان درستش کنن!ا
بعد برید بپرسید و بیاید براش حل کنید و بگید "دیدی انسر شیت کیتش دیس کانتک شده بود"
بگذریم
الان این جانب به شدت توصیه جناب استاد رو در محل کار و بخصوص زنگیم استفاده میکنم!ا
حالا ربطش به این پست شما!ا
زیاد نفهمیدم چی گفتید اما کلا فکر میکنم چیزهای خوبی بود!!ا
یه مقدار انسر شیتش بیشتر شه بهتر هم میشه!
مشتاق شدم سر فرصت باقی پست هاتون رو هم بخونم
میخاستم آدرس ندم! با خودم گفتم این میاد اونجا پست های باحال منو میخونه و توی دلش به چیزها و علایقم میخنده و یحتمل(!) چند تا فحش زیر لفظی میده و میره!
اما خیالی نیست!
امیدوارم الله حافظ شما باشه
Salam
Kheyli khob minevisid. Vali chera enghadr fohsh midid?
Ali
برای نوشتن متن به فارسی میباید در برنامة «سیاساس» که پوستة وبلاگ را میسازد تغییراتی بدهید. ولی این تغییرات با در نظر گرفتن هر پوسته از ویژگیهای خود برخوردار است. توضیح در مورد این ویژگیها در یک متن ممکن نیست، ولی میتوانید به طور مثال در پوستة وبلاگ «بلاگر» در محلهائی که نوع «قلم» مشخص شده، دو عبارت زیر را وارد کنید. عبارت اول نوع متن را تعیین میکند: «نگارش راست به چپ»، و عبارت دوم جهت کلی متن را
direction: rtl;
text-align: right;
ولی برای به دست آوردن نتیجة مطلوب میباید کمی برنامه ریزی بدانید. چرا که استفاده از فرمولهای بالا در تمامی قسمتها میتواند برخی اشکالات در دیگر اجزاء پوسته ایجاد کند! اگر با استفاده از این فرمول نتوانستید به مقصود برسید، بهتر است به سایت زیر مراجعه کنید:
http://psyc.horm.org/fa
در این سایت میتوانید یک پوسته به سلیقة خودتان به زبان فارسی، به صورت آنلاین بسازید و کد آنرا کپی کرده، بجای کد «بلاگر» قرار دهید. برای انجام اینکار میباید دقت به خرج دهید، و وقت و انرژی بگذارید.
در هر حال اگر وبلاگی دارید، قبل از هر گونه دخل و تصرف حتماً از «پوسته» و «مطالب» آن یک بکآپ بگیرید. موفق باشید!
ارسال یک نظر
<< بازگشت