...
«آزادی پرستی» و «آزادی فروشی» در قاموس شیرین عبادی، مرز نمیشناسد! برگزیدة محفل نوبل بازهم فرصتی به دست آورده تا صحنة جنجال و هوچیگری را به کمک دیگر «آزادزنان» ایران زمین اشغال کرده، صدای همگان را در حلقوم خفه کند. و اگر فرصتطلبان فراواناند، فرصتفروشان نیز اندک نیستند. «وحش سالاری»، همان جهان عرضه و تقاضا است. حال که متقاضی هوچیگری فراوان شده، فرصت هوچیگری نیز بسیار در اختیار مشتاقان قرار میگیرد. و چه فرصتی به از «پنج تن» اسیر و مظلوم در چنگال حاکمیت عدل الهی؟! هاله اسفندیاری، نازی عظیما، آقایان شاکری و تاج بخش و نفر پنجم، که نام مبارکشان چندان ذکر نمیشود، مأمور سازمانهای امنیتی و اطلاعاتی ایالات متحد، جناب «لوینسون!» که بیشتر به «امام غایب» باید تشبیه شوند، چرا که هیچکس از ایشان خبری ندارد! و حتی مانند «قاتل امام زمان»، در رویاهای آیتالله بهجت و شرکاء نیز ظاهر نمیشود!
در حکومت شیعی مسلکان، نمونههای سیاسی نیز بر اساس روایات مذهبی ساخته و پرداخته میشود. یک بستة «پنجتن» در اسارتاند که بر خلاف «پنجتن مقدس» شیعی مسلکها، «پنج تن» شروراند! و رسانههای جهان، آنان را در زندان حاکمیت عدل الهی به بند کشیدهاند. ولی هیچکس نمیداند در واقع هاله اسفندیاری و چهار تن دیگر در زنداناند، و یا فقط گفته میشود که در بنداند؟ هیچکس هم نمیداند، چرا شیرین عبادی فقط خواهان وکالت هالة اسفندیاری میشود؟ و چرا قوه قضائیه، پاسخ به تقاضای وکالت این حقوقدان برجسته را به یک سریال «پر هیجان» و خنک تبدیل کرده؟! شاید هاله اسفندیاری و نازی عظیما و دیگران در زندان نیستند! و شاید حاکمیت ایران، که میدانیم در واقع مترسکی بیش نیست، با رهنمودهای ارباباناش چنین جنجالی به پا کرده تا شیرین عبادی، یکبار دیگر نقش اول معرکة استعمار را عهدهدار شود!
شیرین عبادی آنچنان مورد الطاف خاص «اینترناشنال هرالدتریبون» قرار گرفته، که برای «مقالات» وی حتی تیترهای جنجالی و ضدامپریالیست هم اختراع میکنند! «هرالدتریبون» کذا، مورخ 30 ماه مه 2007، مقالهای منتشر کرده تحت عنوان «سیاستهای جنونآمیز بوش در ایران»، که ظاهراً به قلم شیرین عبادی است. و خواننده با مشاهدة تیتر میپندارد شیرین عبادی در چنین مقالهای مسلما گزینة تهاجم نظامی به ایران را محکوم خواهد کرد. ولی پس از مطالعة مطلب شیوای «حقوقدان» محفل نوبل، بلافاصله متوجه میشویم که پا به پای هرالدتریبون، حاجیه عبادی نیز به رد گم کردن و نعل وارونه زدن پراداخته، و از کمک 75 میلیون دلاری آمریکا به مخالفان شدیداً انتقاد میفرمایند!
میدانیم که این «کمک» در واقع کمک تبلیغاتی است به دارودستة شبه اصلاح طلبایران که بتوانند بر چسب دریافت کمک مالی از ایالات متحد را بر پیشانی مخالفین غیرحکومتی حاکمیت ایران الصاق کرده، و به این ترتیب خود را مبری از هرگونه جیرهخواری از سفرة فاشیسم ایالات متحد جلوه دهند. بله، در واقع کمک مالی فرضی ایالات متحد، کارساز شبه مخالفان حکومتی در داخل و خارج مرزهای ایران است. چرا که هیچیک از مخالفان واقعی حاکمیت ایران خواستار دخالت یانکیها و کمکهای مالیشان برای برقرار «دموکراسی» در ایران نبوده و نخواهد بود؛ مخالفان حاکمیت ایران نیک میدانند این ایالات متحد بود که ملایان را بر تخت نشاند! و تنها گروههائی که این «کمکها» را دریافت میکنند، همان گروههای به ظاهر مخالف «سیاستهای جنون آمیز بوش در ایران» باید باشند. به زبان سادهتر، طیف شبهمخالفان از اکبر رفسنجانی، محمد خاتمی و ریزه خواران «روشنفکرشان» در خارج، تا شیرین عبادی، که به برکت وجود هاله اسفندیاری دوباره به میدانداری مشغول شده، و مورد الطاف خاص «هرالدتریبون» قرار گرفته. همه و همه بسیج شدهاند، تا با هیاهو و ارعاب ملت ایران، زبالههائی که 28 سال است غرب از طریق بازیافت آنها، در تهران حاکمیت و اوپوزیسیون به راه انداخته، سرپا بمانند! بله، در واقع «مقصود» از هالة اسفندیاری و دیگران، حفظ حاکمیت فعلی ایران است، تا «حزب دموکرات» آمریکا بتواند، در انتخابات آینده با خیال آسوده سیاستهای خود را در منطقه به پیش برد.
میدانیم که طالبان شیعی مسلک هدیة دارودستة برژینسکی به ایراناند، و رکن اصلی سیاست اینان هم «احترام به ادیان» است. بنابراین تمامی بیانیههای کاندیداهای حزب دموکرات و «دانشگاهیان» و «روشنفکران» ایالات متحد، جهت آزادی هاله اسفندیاری و دیگران را تنها میتوان نوعی تبلیغ سیاسی برای پیروزی حزب دموکرات آمریکا به شمار آورد. در واقع، شرایط فعلی را میتوان نوع واژگونة اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری به شمار آورد. شرایطی که آنروزها، کارساز جمهوریخواهان و پیروزی ریگان در انتخابات شد. البته زمینة شرایط فعلی با شرایط دو دهة پیش قابل قیاس نیست، و به همین دلیل میباید گفت، آنها که در ایالات متحد به «شبیه سازی» شرایط سیاسی پرداختهاند، مانند ریزه خوارانشان در ایران، کور خواندهاند.
نخستن واکنشهای جهانی به این شبیه سازی یانکیها را میتوان در فلسطین و لبنان مشاهده کرد. در فلسطین، گروه حماس، که توسط اروپا و ایالات متحد منزوی شده بود، ناگهان به کمک «امدادهای غیبی»، کنترل نوار غزه را در دست گرفت. در لبنان، به دلیل ظهور یک گروه مسلح ناشناس، حزب الله، دیگر نخستین هدف تهاجم «تبلیغاتی ـ نظامی» جبهة ناتو به شمار نمیرود. ولی عراق، هر روز به تجزیه نزدیک و نزدیکتر میشود. به عبارت دیگر، هر چه جبهة ناتو در لبنان و فلسطین تضعیف میشود، ابعاد توحش ارتش آمریکا در عراق گسترش مییابد، و سیاست درگیریهای قومی و جنگ میان شیعه و سنی را تقویت میکند. روز 11 ژوئن سالجاری، «گوردون براون» به بغداد رفت، فردای همان روز «جان نگروپونته» وارد عراق شد، و یک روز پس از ورود وی، انفجارهای سامرا رخ داد. سامرا، همانطور که میدانیم شهری است با اکثریت سنی، و تا پیش از انفجارهای 22 فوریه سال 2006 در اماکن مقدس شیعیان، حاکمیت سامرا در دست سنیها بود. انفجارهای سال گذشته سبب شد تا حاکمیت سامرا به شیعیان واگذار شود. و اکنون اشغالگران با هدف کوچ دادن سنیها از سامرا دست در دست شیعیان مزدور، در این شهر به عملیات خرابکارانه پرداختهاند. پیشتر در همین وبلاگ اشاره شد که تخصص «جان نگرو پونته» سازمان دادن به عملیات خرابکارانه و ارعاب مردم است. و اکنون همین فرد معاونت وزارت امور خارجه ایالات متحد را عهده دار شده. بنابراین ارتباط انفجارهای سامرا با اشغالگران و شیعیان را نمیتوان نادیده گرفت. یادآور شویم که اماکن مقدس سامرا تحت مراقبت شدید امنیتی بوده، و طرح تجزیة عراق از نخستین جنگ خلیج فارس، در دورة ریاست جمهوری «جرج بوش اول» در دستور کار جبهة ناتو قرارداشت. ولی مشخص نیست که جبهة رو به افول ناتو، چگونه در صدد تحقق برنامهای است که در اوج قدرت موفق به پیاده کردن آن نشد؟ این پرسشی است که سیاست ناتو در ایران را نیز شامل میشود. اینان که با روی کار آوردن احمدی نژاد نتوانستند جنگ مورد نظرشان را به راه اندازند، اکنون چگونه میخواهند هم حاکمیت فرسوده و رسوای ایران را با حمایت از «دموکراسی» گروه اکبر رفسنجانی حفظ کنند، و هم با تکیه بر این مترسک پوشالی، جان سالم از عراق به در ببرند! واقعیت این است که اگر حمایت بیشرمانة غرب از دارودستة «رفسنجانی ـ خاتمی» ادامه یابد، جبهة ناتو، خروج از عراق را فقط میتواند در رؤیای «آیتالله بهجت» تحقق بخشد!
در حکومت شیعی مسلکان، نمونههای سیاسی نیز بر اساس روایات مذهبی ساخته و پرداخته میشود. یک بستة «پنجتن» در اسارتاند که بر خلاف «پنجتن مقدس» شیعی مسلکها، «پنج تن» شروراند! و رسانههای جهان، آنان را در زندان حاکمیت عدل الهی به بند کشیدهاند. ولی هیچکس نمیداند در واقع هاله اسفندیاری و چهار تن دیگر در زنداناند، و یا فقط گفته میشود که در بنداند؟ هیچکس هم نمیداند، چرا شیرین عبادی فقط خواهان وکالت هالة اسفندیاری میشود؟ و چرا قوه قضائیه، پاسخ به تقاضای وکالت این حقوقدان برجسته را به یک سریال «پر هیجان» و خنک تبدیل کرده؟! شاید هاله اسفندیاری و نازی عظیما و دیگران در زندان نیستند! و شاید حاکمیت ایران، که میدانیم در واقع مترسکی بیش نیست، با رهنمودهای ارباباناش چنین جنجالی به پا کرده تا شیرین عبادی، یکبار دیگر نقش اول معرکة استعمار را عهدهدار شود!
شیرین عبادی آنچنان مورد الطاف خاص «اینترناشنال هرالدتریبون» قرار گرفته، که برای «مقالات» وی حتی تیترهای جنجالی و ضدامپریالیست هم اختراع میکنند! «هرالدتریبون» کذا، مورخ 30 ماه مه 2007، مقالهای منتشر کرده تحت عنوان «سیاستهای جنونآمیز بوش در ایران»، که ظاهراً به قلم شیرین عبادی است. و خواننده با مشاهدة تیتر میپندارد شیرین عبادی در چنین مقالهای مسلما گزینة تهاجم نظامی به ایران را محکوم خواهد کرد. ولی پس از مطالعة مطلب شیوای «حقوقدان» محفل نوبل، بلافاصله متوجه میشویم که پا به پای هرالدتریبون، حاجیه عبادی نیز به رد گم کردن و نعل وارونه زدن پراداخته، و از کمک 75 میلیون دلاری آمریکا به مخالفان شدیداً انتقاد میفرمایند!
میدانیم که این «کمک» در واقع کمک تبلیغاتی است به دارودستة شبه اصلاح طلبایران که بتوانند بر چسب دریافت کمک مالی از ایالات متحد را بر پیشانی مخالفین غیرحکومتی حاکمیت ایران الصاق کرده، و به این ترتیب خود را مبری از هرگونه جیرهخواری از سفرة فاشیسم ایالات متحد جلوه دهند. بله، در واقع کمک مالی فرضی ایالات متحد، کارساز شبه مخالفان حکومتی در داخل و خارج مرزهای ایران است. چرا که هیچیک از مخالفان واقعی حاکمیت ایران خواستار دخالت یانکیها و کمکهای مالیشان برای برقرار «دموکراسی» در ایران نبوده و نخواهد بود؛ مخالفان حاکمیت ایران نیک میدانند این ایالات متحد بود که ملایان را بر تخت نشاند! و تنها گروههائی که این «کمکها» را دریافت میکنند، همان گروههای به ظاهر مخالف «سیاستهای جنون آمیز بوش در ایران» باید باشند. به زبان سادهتر، طیف شبهمخالفان از اکبر رفسنجانی، محمد خاتمی و ریزه خواران «روشنفکرشان» در خارج، تا شیرین عبادی، که به برکت وجود هاله اسفندیاری دوباره به میدانداری مشغول شده، و مورد الطاف خاص «هرالدتریبون» قرار گرفته. همه و همه بسیج شدهاند، تا با هیاهو و ارعاب ملت ایران، زبالههائی که 28 سال است غرب از طریق بازیافت آنها، در تهران حاکمیت و اوپوزیسیون به راه انداخته، سرپا بمانند! بله، در واقع «مقصود» از هالة اسفندیاری و دیگران، حفظ حاکمیت فعلی ایران است، تا «حزب دموکرات» آمریکا بتواند، در انتخابات آینده با خیال آسوده سیاستهای خود را در منطقه به پیش برد.
میدانیم که طالبان شیعی مسلک هدیة دارودستة برژینسکی به ایراناند، و رکن اصلی سیاست اینان هم «احترام به ادیان» است. بنابراین تمامی بیانیههای کاندیداهای حزب دموکرات و «دانشگاهیان» و «روشنفکران» ایالات متحد، جهت آزادی هاله اسفندیاری و دیگران را تنها میتوان نوعی تبلیغ سیاسی برای پیروزی حزب دموکرات آمریکا به شمار آورد. در واقع، شرایط فعلی را میتوان نوع واژگونة اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری به شمار آورد. شرایطی که آنروزها، کارساز جمهوریخواهان و پیروزی ریگان در انتخابات شد. البته زمینة شرایط فعلی با شرایط دو دهة پیش قابل قیاس نیست، و به همین دلیل میباید گفت، آنها که در ایالات متحد به «شبیه سازی» شرایط سیاسی پرداختهاند، مانند ریزه خوارانشان در ایران، کور خواندهاند.
نخستن واکنشهای جهانی به این شبیه سازی یانکیها را میتوان در فلسطین و لبنان مشاهده کرد. در فلسطین، گروه حماس، که توسط اروپا و ایالات متحد منزوی شده بود، ناگهان به کمک «امدادهای غیبی»، کنترل نوار غزه را در دست گرفت. در لبنان، به دلیل ظهور یک گروه مسلح ناشناس، حزب الله، دیگر نخستین هدف تهاجم «تبلیغاتی ـ نظامی» جبهة ناتو به شمار نمیرود. ولی عراق، هر روز به تجزیه نزدیک و نزدیکتر میشود. به عبارت دیگر، هر چه جبهة ناتو در لبنان و فلسطین تضعیف میشود، ابعاد توحش ارتش آمریکا در عراق گسترش مییابد، و سیاست درگیریهای قومی و جنگ میان شیعه و سنی را تقویت میکند. روز 11 ژوئن سالجاری، «گوردون براون» به بغداد رفت، فردای همان روز «جان نگروپونته» وارد عراق شد، و یک روز پس از ورود وی، انفجارهای سامرا رخ داد. سامرا، همانطور که میدانیم شهری است با اکثریت سنی، و تا پیش از انفجارهای 22 فوریه سال 2006 در اماکن مقدس شیعیان، حاکمیت سامرا در دست سنیها بود. انفجارهای سال گذشته سبب شد تا حاکمیت سامرا به شیعیان واگذار شود. و اکنون اشغالگران با هدف کوچ دادن سنیها از سامرا دست در دست شیعیان مزدور، در این شهر به عملیات خرابکارانه پرداختهاند. پیشتر در همین وبلاگ اشاره شد که تخصص «جان نگرو پونته» سازمان دادن به عملیات خرابکارانه و ارعاب مردم است. و اکنون همین فرد معاونت وزارت امور خارجه ایالات متحد را عهده دار شده. بنابراین ارتباط انفجارهای سامرا با اشغالگران و شیعیان را نمیتوان نادیده گرفت. یادآور شویم که اماکن مقدس سامرا تحت مراقبت شدید امنیتی بوده، و طرح تجزیة عراق از نخستین جنگ خلیج فارس، در دورة ریاست جمهوری «جرج بوش اول» در دستور کار جبهة ناتو قرارداشت. ولی مشخص نیست که جبهة رو به افول ناتو، چگونه در صدد تحقق برنامهای است که در اوج قدرت موفق به پیاده کردن آن نشد؟ این پرسشی است که سیاست ناتو در ایران را نیز شامل میشود. اینان که با روی کار آوردن احمدی نژاد نتوانستند جنگ مورد نظرشان را به راه اندازند، اکنون چگونه میخواهند هم حاکمیت فرسوده و رسوای ایران را با حمایت از «دموکراسی» گروه اکبر رفسنجانی حفظ کنند، و هم با تکیه بر این مترسک پوشالی، جان سالم از عراق به در ببرند! واقعیت این است که اگر حمایت بیشرمانة غرب از دارودستة «رفسنجانی ـ خاتمی» ادامه یابد، جبهة ناتو، خروج از عراق را فقط میتواند در رؤیای «آیتالله بهجت» تحقق بخشد!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت