سه‌شنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۶

«پرت» و پررو!
...

خوشبختانه پرزیدنت مهرورزی و دارودستة اکبر رفسنجانی به «توافق» رسیدند، و مسجد شورای اسلامی انتشار دارائی‌های مسئولان نظام «مقدس» اسلامی را ممنوع کرد! فکرش را بکنید یک مشت دزد جیره‌خوار استعمار، فهرست دارائی‌هایشان را هم منتشر کنند. ابراهیم یزدی چه بگوید که در تمامی این دارائی‌ها مستقیم و غیرمستقیم شریک شده، تا منافع اربابانش خدشه‌دار نشود! مقام رهبری چه بگویند، که با محمد یزدی و اکبر رفسنجانی مناطق آزاد را با ‌شرکت‌های‌شان اشغال فرموده‌اند، و ملت هم باید «ساده زیستن‌شان» را از «دم‌شان»، حداد عادل بشنود؟ فعلاً «سهم امام» مهرورزی پرداخت شد، و زمینه برای فعالیت‌های پیروان «میرپنج‌ایسم» مساعد است.

میرپنج‌ایست‌ها یک پا در «ایران باستان» دارند، یک پا هم در «تجدد». و از مخالفان سرسخت اسلام و مسلمین به شمار می‌روند! دیروز پاسارگاد را آب گرفته‌ بود و آرامگاه کوروش بر امواج شناور! مهرورزی را دیدم، تازیانه در دست، سوار بر آرامگاه کوروش، دعای کمیل می‌خواند! از فردای روز 24 اسفندماه، که انتخابات گورکن‌ها آغاز می‌شود، ‌ با زور سرنیزة میرپنج‌ایست‌ها، ناچار خواهیم شد به زبان نیاکان والاتبارمان در دوران هخامنشی بخوانیم و بنویسیم! و تکلیف این وبلاگ چه خواهد شد؟ اهورامزدا ‌داند!

وجه مشترک کفتارها و «نخبگان» فاشیست این است که هر دو ریزه‌خواراند‍ . کفتار، مانند کرکس، هرگز به شکار نمی‌رود، از لاشة حیوانات یا از ته ماندة شکار درندگان تغذیه می‌کند. به همچنین است در مورد «متفکران» فاشیسم! پس از اینکه کارل مارکس «کاپیتال» را به رشتة تحریر درآورد و «عمومی» کردن ابزارتولید را مطرح نمود، ناگهان سرمایه‌داری، تبدیل به «تفکر» شد! و اینک نوبت به «دین» رسیده که به عنوان «تفکر» مطرح شود! و متأسفانه باید بگوئیم که نه دین و نه سرمایه‌داری، هیچکدام «تفکر»‌نیستند! ارتباط دین و سرمایه‌داری با «تفکر»، از ارتباط گوز با شقیقه فراتر نمی‌رود. البته هستند «نخبگانی» که می‌گویند، اگر زیاد زور بزنید، رگ شقیقه پاره خواهد شد! و ما هم در پاسخ اینان می‌گوئیم، هر چقدر به کلة پوک فشار بیاورید، ‌ هیچ «تفکری» از آن خارج نمی‌شود! بله، متأسفانه گرفتاری عمده با «فرهیختگان حکومتی» این است که حضرات قصه‌های «بی‌بی‌گوزک» را «علم» و «تفکر» می‌نامند، و فرضیه‌های علمی را با قالب خشت‌‌زنی در «ترادف» قرار می‌دهند. یکی از قربانیان این برخورد «علمی»، روانکاوی است!

دیروز در یکی از سایت‌ها، «میهن دوستی» و عقدة ادیپ در «ترداف» قرار داده شده بود! به این ترتیب، و بنا بر مطالب این سایت که نامش را هم فراموش نکرده‌ام، همانطور که پسربچه، در ضمیر ناخودآگاه، تمایل به تصاحب مادر و نابودی پدر دارد، میهن دوست نیز می‌خواهد حاکم مستبد را از سر راه برداشته و در آغوش مام‌وطن آرام گیرد! این فرضیة پا در هوا، بر دکان «ژاک لاکان» تکیه داشت! می‌گوئیم «دکان»، به دلیل اینکه «ژاک لاکان» متأسفانه بیشتر دکاندار بود تا روانکاو. ولی گذشته از این، در این میان، تکلیف زنان میهن دوست چه می‌شود؟ آنها نیز با حاکم مستبد در تضاد قرار می‌گیرند یا خیر؟ یا اینکه، زنان هم می‌خواهند پدر را از سر راه برداشته، مادر نمادین خود را تصاحب کنند؟ اگر چنین است، زنان میهن دوست، به ناهنجاری روانی دچاراند! و در فرضیة فروید، زنی که ناخودآگاه از پدر نفرت دارد، و علاقمند به تصاحب مادر است، گرایشات جنسی زنانه نخواهد داشت. بله، وقتی با پرحرفی‌های «لاکان» و قالب خشت زنی مطلب «علمی» می‌نویسیم، در واقع یک مطلب کشکی و شکمی تمام عیار هم تحویل خواننده می‌دهیم. مثال دیگر این قماش مطلب تبلیغاتی است که از یک سو بر ایران باستان و پاسارگاد، و هرچه ریشه در دورة پیش اسلامی دارد پای می‌فشارد، و از سوی دیگر، به بهانة حمایت از آرمان‌های مشروطه، در واقع به بازار گرمی برای «تجدد» استعماری در کودتای «میرپنج» مشغول است.

وجه مشترک تبلیغاتچی‌های «میرپنج‌ایسم»، و گورکن‌ها این است که هر دو، ‌سخت به «نیچه» و «مدرنیته» می‌تازند! بله، به همان نسبت که شیاد اردکان و دیگر طالبان شیعی و سنی مسلک از فیلسوف مدرنیته نفرت دارند، مشتاقان و فدائیان ایران باستان نیز از نیچه می‌هراس‌اند! چرا که اگر «مدرنیته» را بپذیرند، دیگر از گسست‌هائی که استعمار طی 8 دهه بر ملت ایران تحمیل کرده، نمی‌توانند حمایت و پشتیبانی به عمل آورند! ولی آشکارا نمی‌گویند چه در سر می‌پرورانند، بلکه می‌فرمایند که، «تجدد» از آرمان‌های مشروطه بود، نیچه مخالف «تجدد» بود، پس فلسفة نیچه در تضاد با آرمان‌های مشروطه قرار می‌گیرد! و از آنجا که آرمان‌های مشروطه برای ما ایرانیان در ترداف با آزادی و رهائی از قید سلطة دستاربندان فریبکار قرار گرفته، بعضی‌ها سفسطه و شیادی ‌میرپنج‌ایست‌ها را چشم بسته می‌پذیرند! البته میرپنج‌ایست‌ها هرگز «تجدد» مورد نظر خود را «تعریف» نمی‌کنند، فقط می‌گویند، «تجدد!» حال آنکه آرمان‌های مشروطه، با کودتای «تجدد» از زمین تا آسمان فاصله دارد. جنبش مشروطه ساخته و پرداخته استعمار نبود. در این وبلاگ بارها و بارها اشاراتی داشته‌ایم به ارتباط جنبش مشروطه با تفکر آزادی و «مدرنیته»، و نه با «مدرنیزاسیون» استعماری!

حال بپردازیم به «تفکر»، «دین» و «سرمایه‌داری». هر چند که در یک وبلاگ نمی‌توان بحث عمیق و نظری در این مورد مطرح کرد. ولی می‌توان به مفاهیم پایه‌ای اشاراتی داشت، اشاراتی که کمک خواهند کرد شیادی را از تفکر منسجم باز شناسیم. «سرمایه‌داری»، به صورتی که امروز متحمل آن می‌شویم، یک «شیوة تولید» است که در عهد باستان با برده‌داری آغاز شده، و با گذشت زمان متحول شد، و در نتیجه برده‌داری نیز دچار تحولات فراوان شده است. هدف سرمایه‌داری، دست‌یافتن به سود بیشتر در کوتاه‌ترین زمان ممکن است. سرمایه داری یک نظام اجتماعی است که همواره در کنار دین قرار گرفته. چرا که «برده‌داری» و «بنده‌داری» تضادی با یکدیگر ندارند. اگر سرمایه‌داری با توسل به مادیات پایه‌های سلطة خویش را تحکیم می‌بخشد، دین، با توسل به معنویات، در همین مسیر گام بر می‌دارد. البته در اینجا، منظور از دین، ادیان ابراهیمی است. چرا که مکاتب شرق وجه تشابهی با این ادیان ندارند. ویژگی ادیان ابراهیمی این است که «عقل» را تابع «ایمان» به خداوند و «اطاعت» کورکورانه از احکام وی کرده‌اند. در اینجا، منظور از «عقل»، قابلیت درک، شناخت و قضاوت انسانی است. یادآور شویم که آنچه در عمل میان دین و فلسفه جدائی انداخت، همان اسارت عقل در زنجیر «اعتقاد» است. این جدائی، در غرب، به دلیل تحولات اجتماعی از قرن هفدهم شدت بیشتری یافت. فلسفه عبارت است از «تعریف» جهان با تکیه بر «استدلال». حال آنکه «دین» استدلال انسانی را اصولاً به رسمیت نمی‌شناسد، چرا که اساس را بر وحی «الهی» قرار می‌دهد، و ادعا می‌کند انسان راهی به حکمت و مصلحت الهی نمی‌تواند داشته باشد! مسلم است که انسان به عرصة الهی راه ندارد. انسان در عرصه «واقعیت» زندگی می‌کند، و خداوند در سراب «حقیقت» پنهان شده! هر چه به سوی سراب بشتابیم از ما دورتر خواهد شد. به همچنین است شرایط بردگانی که هر چه می‌کوشند و بیشتر «کار» می‌کنند تا آسایش و رفاه بیشتری داشته باشند، در واقع از آسایش و رفاه فاصلة بیشتری می‌گیرند! و در چنین شرایطی است که دین می‌تواند به کمک سرمایه‌داری بشتابد، و طاعون «وحش سالاری» را «خواست خداوند» و «تقدیر الهی» بنامد! البته دین هم پا به پای برده‌داری و سرمایه داری متحول شده. هر چند که روند تحول دین بسیار کندتر بوده.

به عنوان نمونه در اروپا، خواندن زنان در کلیسا ممنوع بود و به همین دلیل، پسربچه‌هائی ‌که در دستة کر کلیسا می‌خواندند، و صدای «زیر» با کیفیت بالا داشتند، پیش از رسیدن به سن بلوغ، پس از پرداخت پاداش مناسب به والدین‌شان،‌ «اخته» می‌شدند. البته آغامحمد خان قاجار صدای خوبی نداشت، و دلیل اخته شدنش «وکیل الرعایا» بودن بیش از حد «کریمخان زند» بوده! بله، بازگردیم به اروپای خودمان. پسربچه‌های بینوا و خوش صدائی را که به این ترتیب قربانی می‌شدند، در زبان لاتین «کاسترا» می‌خواندند، بر وزن «کنترا». این شیوة هنرپروری در کلیسا حتی تا قرن 19 نیز ادامه پیدا کرد! ولی طبق روایات،‌ در پایان قرن 18، به دستور یکی از پاپ‌ها، ممنوع شد. البته «واقعیت»، ریشه در تحولاتی داشت که اصحاب کلیسا و خداوند بخشندة مهربان را تهدید می‌کرد! از جمله انقلاب کبیر فرانسه که دکان کشیش جماعت را در ایتالیا نیز به لرزه در آورد. و حضرت پاپ را ناچار به پذیرش «مسیحیت عقلانی» نمود. پس از چند دهه «کاسترا» ها ناپدید شدند، ولی متاسفانه «کنترا» ها همچنان فعال‌اند، و همراه با «نگروپونته» از هندوراس و نیکاراگوئه به عراق و افغانستان رسیده‌اند. و هنوز هیچ پاپ «انسان دوستی»، جنایات ارتش دموکراسی پرور ناتو در این مناطق را «ممنوع» نکرده. چرا که این مناطق در زمرة مناطق «پرت» قرار دارند و موجوداتی که در آن زندگی می‌کنند از حق و حقوقی برخوردار نیستند، و هیچ قانونی از آنان در برابر سارقین مسلح ناتو حمایت نخواهد کرد. علاوه بر بمباران مناطق مسکونی، اعضای ناتو هر جنبنده‌ای را هم می‌توانند هدف آتش «دموکراسی» قرار دهند. سایت رعایای الیزابت دوم، مورخ 25 ژوئن 2007، از کشته شدن یک افغان و زخمی شدن همراهش در هلمند خبر می‌دهد. این دو نفر سوار بر موتور در منطقه‌ای حرکت می‌کردند که یک ایستگاه بازرسی در آن وجود داشته. و به ادعای ناتو اینان از توقف در ایستگاه بازرسی خودداری کرده‌اند. البته هیچ جنایتکاری به جرم خود اعتراف نمی‌کند، و دلیل ندارد اعضای ناتو به جنایات خود اعتراف کنند. اینان ابتدا جنایت می‌کنند سپس می‌گویند، «متاسفیم!» چون متمدن‌اند. ولی اینبار، حتی ابراز تاسف هم نشد! دلیل تیراندازی به سوی دو موتور سوار این بوده که پیشتر، 4 سرباز ارتش غارتگر بریتانیا در همین منطقه به قتل رسیده بودند! به همین دلیل 25 غیر نظامی افغان بمباران می‌شوند. و دو غیر نظامی نیز در نزدیکی ایستگاه بازرسی هدف قرار می‌گیرند. سخنگوی ناتو در ادعا کرده این دو نفر نظامی بوده‌اند. استدلال «منطقی» و ابلهانه وی این است که:

«این یک منطقه پرت بود که تعداد کمی از غیرنظامیان در اطراف آن وجود دارند.»


یک منطقة پرت! که در آن نظامیان ناتو تجمع کرده‌اند! و مسلماً برای حمایت از تعداد اندک غیرنظامیانی که در این محل وجود دارند، جانفشانی نخواهند کرد. این «مناطق پرت»، محل کسب و کار ناتو است، محل عبور کسانی که از مرحله «پرت» نیستند! قاچاقچیان مواد مخدر، برده فروشان و دیگر همکاران ناتو در افغانستان! افتضاح این «عملیات» چنان بالا گرفت، که آقای کرزای هم اعتراض فرمودند! در پاسخ به اعتراض ایشان، همان مقام ناتو گفته، منظور بدی نداشتند:

« آقای کرزای حق دارد [...] عصبانی باشد[...] هیچ سرباز وابسته به این پیمان، عمدتا تلاش نکرده جان غیرنظامیان را به خطر [اندازد]»


ولی ما به آقای کرزای می‌گوئیم، هیچ دلیلی برای عصبانیت ایشان وجود ندارد. همدستی با جنایتکاران ناتو، نتیجه‌ای جز این نخواهد داشت.

ظلم‌هائی رود بر اهل زمان
زین عوانان که در زمان تواند
هیچ‌کس را نماند آسایش
تا چنین ناکسان کسان تواند


1 نظردهید:

At ۱:۵۷ بعدازظهر, Blogger Calendela said...

مرسی از این همه وقتی که میذاری.
من خودم به شخصه هر روز وبلاگ چک می کنم
.
اگر میشه نظرتو در مورد این شامورتی بازی جدید دولت در رابطه با سهمیه بندی بنزین بنویس.

خسته نشو
ادامه بده
ممنون!

 

ارسال یک نظر

<< بازگشت