«شازدهفستیوال»!
...
در گیرودار به اصطلاح انتخابات، دارودستة رفسنجانی اگر پنداشتهاند با بستن روزینامه «هممیهن» میتوانند برای شبهاصلاحطلبان بازارگرمی کنند، سخت در اشتباهاند! هیچ دلیلی برای تعطیلی، «هممیهن» وجود ندارد. این رسانه در ابتذال و فقرفرهنگی از دیگر رسانههای حکومت اسلامی هیچ کم ندارد. و در کمال تأسف شاهرودی، رئیس قوة «غذائیه»، با ترهات سعید مرتضوی نمیتواند تنور «هوچیها» را گرم نگاه دارد. اربابان حکومت ملایان بهتر است شیوههای دیگری جهت تبلیغ برای گروه «رفسنجانی» بیابند. بله، گروه رفسنجانی در داخل و خارج مرزها در سراشیب قرار گرفته، و همانطور که پشت پردة معرکهگیری برای انوشه انصاری بر ملا شد، دروغهای شاخدار مرجان ابراهیمی که خود را «ساتراپی» مینامد، نیز توسط سایت فرانسه زبان «ایران رزیست» فاش شد، و پتة این «هنرمند» خوش ذوق و پراستعداد گروه «رفسنجانی» هم بر آب افتاد! باید به دارودستة سردار سازندگی یادآور شویم که هر چه بیشتر دست و پا بزنند و تقلا کنند، رسوائی بیشتری به بار خواهند آورد. به همین دلیل به صادق زیبا کلام، پامنبری اکبر هاشمی، هم یادآور میشویم از اظهار فضل در زمینة اقتصاد، سیاست و دیگر مسائلی که در آن صاحبنظر است، تا اطلاع ثانوی خودداری کند، چون همپالکیاش، الکساندر آدلر، در فرانسه، به اندازة کافی در روزینامة «فیگارو» آسمان ریسمان به هم بافته! هر چند که بر خلاف زیبا کلام، طالع همة الکساندر آدلرها «درخشان» است، و فعلاً با دمشان گردو میشکنند، چرا که سر در آخور دموکراتهای آمریکائی دارند، و خود را برای حضور «اصلاح طلبان» آمریکائی در کاخ سفید آماده میکنند. حال بازگردیم به مطالب سایت «ایران رزیست» مورخ 4 ژوئیه 2007 در مورد مرجان ابراهیمی! یادآور شویم که این وبلاگ ترجمة مطلب ایران رزیست نیست، ولی سایت «ایران رزیست» منبع تمامی اطلاعات دقیق، از شواهد و متن مصاحبهها و دروغهائی است که «ساتراپی» به رسانهها تحویل داده.
به یاد داریم که مرجان ابراهیمی میگفت، در «پرسپولیس» به بیان داستان زندگی خود و خانوادهاش پرداخته. مرجان ابراهیمی، طی مصاحبه با «کارولین آندریو»، که گویا از قلمزنهای ناشناس روزنامة «لوپاریزین» است، ابراز داشته که پدر و مادرش از شاهزادههای قاجار و طرفداران حزب تودهاند. البته میدانیم که به دلیل حضور صدها زن صیغه در حرمسرای پادشاهان قاجار، اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان «شازدهاند!» و دلیل طرفداری «پارسیپورها» از «صیغه» را نیز در همین امر باید جستجو کرد. چرا که با 4 زن عقدی نمیتوان شصت میلیون شازده به جامعة جهانی تقدیم کرد! ولی با صدها صیغه میتوان میلیونها شاهزاده «تولید» کرد، هر چند که پدرشان شاهنشاه نباشند! «توپ مرواری» مقدس آشکارا به این امر اشاره دارد:
«[...] بازگردیم به اندرون شاه بابای خودمان: چنانکه قبلاً اشاره شد، اینهمه [...] زن عقدی و صیغه اندرون که سایه همدیگر را با تیر میزدند، برای اینکه پیازشان کونه بکند و عزیز دردانه و سوگلی شاه بابا بشوند ـ باوجود اینکه وسائل مشروع و نامشروع گوناگون از قبیل: جام چلکلید و جادوگر و فالگیرو دعانویس و جنگیر و دربان و هیزمشکن و لحافدوز و علیچینیبندزن و آبحوضکش و برفپاروکن و غیره در اختیارشان بود، از همه اینها که سر میخوردند، آنوقت میرفتند و دست به دامن توپ مرواری میشدند[...]»
بله ما هم از اندرون اعلیحضرت، بازمیگردیم به یکی از «شاهزادهگان» که مدعی است، پدر و مادرش ازتولیدات اندرونی بودهاند، و مانند دخترشان مرجان، از مشتاقان حزب توده! یادآور شویم که فرانسویها هنوز در حسرت دربار و پادشاه و ملکه و شاهزاده و غیره آه جانگداز میکشند، چرا که نتوانستند مانند انگلیسیها از نعمت وجود «خانوادة سلطنتی» بهرهمند باشند! و اگر با دربار «قجر» بکلی بیگانهاند، از آنچه سلطنت را «رویائیتر» جلوه میدهد، یعنی وجود شاهزادهای «چپگرا» خیلی لذت میبرند! این است پرسوناژ ایدهآل، جهت تولید قصهها و فیلمهای «بیبیگوزکانهای» که رکورد فروش میشکند! و نیازی به توضیح نیست که «ونسان پارانو» و شرکاء، 8 میلیون یورو در «پرسپولیس» سرمایهگذاری کردهاند، «کاترین دونوو» و دخترش هم در منافع همین سرمایه گذاری شریکاند! به همین دلیل، حکومت اسلامی بر ضد «پرسپولیس» اعلام جهاد کرده، تا گروه «هنرپرور» رفسنجانی، که پس از کسب اجازه از سرمایهگذاران شریف، اقدام به تولید ویدئوهای این شاهکار سینما کرده، بتواند از طریق فروش آنها در بازار سیاه نانی به کف آرد و به خفت بخورد! چرا که حق و حساب «ونسان» و «کاترین» و دخترش و دهها دلال و واسطه و پادوی دیگر را نیز باید پرداخت کند! البته دلیل این فداکاریها در اینجاست که ملت ایران «سرگرم» باشند! از مطلب دور افتادیم! بازگردیم به مرجان ابراهیمی!
بنا بر تحقیقات سایت «ایران رزیست»، نام پدر، مادر و عموی مرجان ابراهیمی در میان اعضای حزب توده به چشم نمیخورد! و تنها یک نفر به نام «علی ابراهیمی» عضو این حزب بوده که سالها از مرگش میگذرد، و ارتباطی با ابراهیم و هوشنگ ابراهیمی پدر و عموی مرجان ندارد! در ضمن حزب توده هرگز عضوی به نام ساتراپی، نام خانوادگی مادر مرجان نداشته! و مرجان ابراهیمی نیز، از هنگامی که به فرانسه ارسال شده، به گفتة اعضای حزب توده، کوچکترین تماسی با این حزب نداشته! آنطور که «ایران رزیست» مینویسد، مرجان ساتراپی، پرسوناژ یک رمان تخیلی است که جهت جلب توجه چپگرایان فرانسه به این کشور فرستاده شد. و میدانیم تنها شاهزادة تودهای میهن عزیزمان، مریم فیروز بود، که مانند همسرشان، کیانوری ارادت فراوان به اسلام و مسلمین داشتند.
«ایران رزیست» در ادامة نسبتهای خانوادگی شاهزادگان مینویسد، کیانوری، همسر مریم فیروز، با خمینی نسبت خانوادگی داشته، که البته جای تعجب نیست! چرا که چپ ایران در واقع «چپالله» است و داداش کوچیکة «حزبالله». اگر به یاد داشته باشیم چند ماه پیش، سیمای جمکران بازهم رویای رسیدن به سوسیالیسم از طریق «عدل علی» را در کله پوک خود میپروراند، و به همین امید، قسمتی از اظهارات گلسرخی را پخش کرد! افسوس که تلاش جام جمکران بینتیجه ماند! هرچند مرجان ابراهیمی از قصهپردازیهای خود نتیجة نسبتاً «مناسبی» گرفت!
ولی صد افسوس که میان میلیونها شاهزادة تولید اندرون قاجار، نام ساتراپی و ابراهیمی اصلاً وجود خارجی ندارد! و متاسفانه مرجان ابراهیمی، عنوان شاهزادگی اندرون قاجار را از دست میدهد! البته به گفتة «ایران رزیست»، مرجان نسب پدر و مادرش را به احمدشاه نرسانده، چرا که احمد شاه به دلیل شرایط خاص فرصت ابتیاع هزاران همسر برایشان میسر نشد و به سه عدد همسر اکتفا کردند. در نتیجه تعداد شاهزادگان تولیدیشان محدود باقی ماند! مرجان ابراهیمی خود را از اهالی خیمه خرگاه محمدعلیشاه معرفی کرده، همان که مجلس را به توپ بست و به روسیه فرار کرد! ولی نه در خیمة محمدعلیشاه، نه در بارگاه ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه، برخلاف قصههای ویکیپدیا، نام ساتراپی و ابراهیمی اصلاً به چشم نمیخورد. به نظر میرسد، مرجان از تشابه نام «امیرابراهیمی»، از منسوبین قجرها، با نام «ابراهیمی»، داستان کوچکی سرهم کرده باشد! هر چند که شاهزادة جمکران، بیشتر بر شاهزادگی مادرش تأکید دارد!
حال بپردازیم به موقعیت خانوادگی و تحصیلات مرجان ابراهیمی! مرجان ابراهیمی گفته به دلیل اصل و نسبش در مدرسة مختلط رازی تهران به تحصیل اشتغال داشته. البته، همه میدانیم که مدرسه رازی، به هیچ عنوان محل تحصیل نجیبزادگان و اشراف نبود! ولی شاید مرجان ابراهیمی خلاف این پنداشته! در هر حال مدرسه رازی از سال 1980 دیگر مختلط نبود، و زبان فرانسه هم در آن تدریس نمیشد. مرجان ابراهیمی در مورد موقعیت شغلی پدرش نیز «واقعیت» را کتمان کرده! اینهم طرز نوشتن «پلیتکالی کرکت»!
«ایران رزیست» مینویسد، ابراهیم ابراهیمی، پدر مرجان، بر خلاف ادعای دخترش، شرکت پخش گاز نداشته. در ایران پیش از «انقلاب پرشکوه»، 7 شرکت، توزیع گاز را در انحصار خود داشتند: «پارسیاگاز»، متعلق به یک لبنانی به نام عزراپور، «ایرانگاز، بوتان»، متعلق به خلیلی، «پاسارگادگاز»، متعلق به امیردهلوی، «الوندگاز» متعلق به دادرس، «بوتاگاز»، متعلق به کلهر، «اورساگاز»، متعلق به قبادیان و نراقی و بالاخره «پارسگاز»، متعلق به نیک اختر، که البته همگی به جنس «برتر» تعلق دارند! «ایران رزیست» اشاره نکرده، ولی نویسندة این وبلاگ یادآور میشود که برخی از همین «حضرات» که از آنان نام نمیبرم، در اروپا ساکن شدهاند، و با یکدیگر نسبت خانوادگی دارند، و از طرفداران «امام» بودند، و با پوسترهای روحالله خمینی ایران را ترک کردند! بله، در هر حال پدر محترم مرجان ابراهیمی در این جمع جائی نداشته و مشخص نیست شغل شریفشان چه بوده! مرجان ابراهیمی، در ادامة احادیث روایاتاش گفته، از سال 82 یا 83 به وین رفته و در سال 86 به تهران بازگشته، «ایران رزیست» مینویسد، مدرسهای که مرجان ادعا کرده در آن به تحصیل اشتغال داشته، مدرسه ای است با شهریة بالا و ویژة «تولیدات» حکومت اسلامی.
«ایران رزیست» همچنین میافزاید، مرجان در سال 1988 دیپلم دبیرستان گرفته و میگوید از سال 1994 وارد فرانسه شده، ولی اخیراً ادعا کرده بین سالهای 94 تا 97 تابعیت فرانسه گرفته. البته گرفتن تابعیت فرانسه، طبق قانون، نمیتواند به این «سرعت» انجام گیرد، ولی همانطور که میدانیم قانون استثنائات فراوان دارد، به ویژه هنگامی که از جیب ملت ایران پاداش مناسبی دریافت کند! بگذریم. همین مرجان، در مصاحبهای با «فیگارومادام» میگوید «جک لانگ» در سال 2006جهت اخذ تابعیت وی اقدام کرده! یادآور شویم، جک لانگ یکی از اعضای با نفوذ حزب سوسیالیست فرانسه، و از طرفداران احترام به حجاب در مدارس است! ولی آنچه در مطلب «ایران رزیست» اهمیت دارد، ارتباط مرجان ابراهیمی با عبدالکریم لاهیجی است. به یاد داریم که عبدالکریم لاهیجی با سفسطه، کاریکاتور را به تبلیغ لباس پیوند زده بود، تا ممنوعیت چاپ و ارائة کاریکاتور در نشریهها را «توجیه» کند. آقای لاهیجی که در رکاب حاجیة شیرین عبادی در پاریس انجام وظیفه میفرمودند، به عنوان حقوقدان، عضو سابق سازمان مجاهدین خلق ایران بودند، و شاید هنوز هم باشند! در هر حال ایشان، به عنوان عضو سازمان حقوق بشر در ایران، از هواداران روحالله خمینی بودند، تا آنجا که حتی در تدوین قانون اساسی توحش و تحجر حکومت اسلامی شرکت فعال داشتند! لاهیجی، نایب رئیس فدراسیون حقوق بشر، مرجان ساتراپی را به عنوان سفیر سیار حقوق بشر به دیگر کشورهای جهان میفرستد تا برای «پرسپولیس» که هنوز افتخار حضور بر صحنة سینما را نیافته بود، تبلیغات به راه بیاندازد! و از سال 2000 تا سال 2006 که «جک لانگ» برای ساتراپی تابعیت کشور فرانسه ابتیاع میکند، ساتراپی به عنوان فرستادة فدراسیون حقوق بشر، به تبلیغ و بازاریابی برای آثار هنریاش مشغول است! همان آثاری که بنا بر تبلیغات گروه «رفسنجانی» ضد اسلامی هم هست، تا بتواند در بازار سیاه به قیمت بالاتری به «شوتوپرتها» فروخته شود. پیشتر در همین وبلاگ، به نعل وارونة حاکمیت ملایان جهت تبلیغ برای فیلم «پرسپولیس» اشاره شد. و از آنهنگام مرجان ساتراپی در مقام یک مخالف حکومت ایران، و اثر ایشان، «پرسپولیس» در ترادف با «مبارزه علیه ملایان» قرارگرفته! چون در اینصورت بهتر و بیشتر به فروش میرسد.
«ایران رزیست» مینویسد، مرجان ساتراپی، روز 25 ژوئن 2007، در برنامة «لاباند ا بونو» گفته در میهمانیهای سفارتخانهها فیلم «پرسپولیس» را برای میهمانان نمایش میدادند، و میهمانان هم بسیار ابراز خشنودی و خرسندی میکردند! ولی بهتر است بدانیم که این سفارتخانهها، سفارتخانههای ایران در فرانسه و دیگر کشورهای خارجی بودهاند! به این ترتیب، مرجان ابراهیمی با پاسپورت ایرانی و مأموریت مستقیم از سوی لاهیجی، در سراسر جهان برای پرسپولیس تبلیغ میکند تا آن «تصویر دلپذیر» را از رژیم ملایان ارائه دهد. تصویری که نه سنگسار دارد، نه قصاص و نه ازدواج دختران 9 ساله، یا کودک بارهگی قانونی! تصویری که اربابان ملایان میخواهند از حاکمیت عصرحجر به جهانیان بنمایانند و میبینیم که فستیوال کن نیز، به عنوان بازوی تبلیغاتی ناتو در این مهم چگونه صمیمانه همکاری میکند.
قلمزن روزنامة «پاریزین»، یا همان «کارولین آندریو»، در گفتگوئی که با مرجان ابراهیمی ترتیب داده از «ژوان سفار» و «آرمین عارفی» نیز دعوت به عمل آورده. معمولاً در چنین معرکههائی یک نفر نقش موافق، و آندیگری نقش مخالف را عهدهدار میشود، اینهمه جهت جذب خواننده یا شنونده! و عارفی به عنوان روزنامه نگار ایرانی، نقش «مخالف» را ایفا میکرده! «ایران رزیست» مینویسد، با «کارولین آندریو» در «لوپاریزین» تماس گرفته و تمام شواهد دال بر دروغگوئیهای ساتراپی را ارائه داده، همچنان که با «کاترین دونوو» و «ژوان سفار». کاترین دونوو، خود در منافع «پرسپولیس» شریک است، و «سفار» حاضر نشده به این مطالب اشاره کند، چون پای پول فراوان در میان است و جاهطلبی «سفار» نیز فراوان! او نیز آرزو دارد مورد الطاف گروهی قرار گیرد که تولید و پخش «پرسپولیس» را عهدهدار شدهاند!
اما بهتر است گروه ملاپروران، صبرپیشه کند، تا نتایج مذاکرات جرج بوش و ولادیمیر پوتین، «تصویر دلپذیر» واقعی را در برابر چشمانشان به رقص آورد!
لینک به مطلب «ایران رزیست»!
به یاد داریم که مرجان ابراهیمی میگفت، در «پرسپولیس» به بیان داستان زندگی خود و خانوادهاش پرداخته. مرجان ابراهیمی، طی مصاحبه با «کارولین آندریو»، که گویا از قلمزنهای ناشناس روزنامة «لوپاریزین» است، ابراز داشته که پدر و مادرش از شاهزادههای قاجار و طرفداران حزب تودهاند. البته میدانیم که به دلیل حضور صدها زن صیغه در حرمسرای پادشاهان قاجار، اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان «شازدهاند!» و دلیل طرفداری «پارسیپورها» از «صیغه» را نیز در همین امر باید جستجو کرد. چرا که با 4 زن عقدی نمیتوان شصت میلیون شازده به جامعة جهانی تقدیم کرد! ولی با صدها صیغه میتوان میلیونها شاهزاده «تولید» کرد، هر چند که پدرشان شاهنشاه نباشند! «توپ مرواری» مقدس آشکارا به این امر اشاره دارد:
«[...] بازگردیم به اندرون شاه بابای خودمان: چنانکه قبلاً اشاره شد، اینهمه [...] زن عقدی و صیغه اندرون که سایه همدیگر را با تیر میزدند، برای اینکه پیازشان کونه بکند و عزیز دردانه و سوگلی شاه بابا بشوند ـ باوجود اینکه وسائل مشروع و نامشروع گوناگون از قبیل: جام چلکلید و جادوگر و فالگیرو دعانویس و جنگیر و دربان و هیزمشکن و لحافدوز و علیچینیبندزن و آبحوضکش و برفپاروکن و غیره در اختیارشان بود، از همه اینها که سر میخوردند، آنوقت میرفتند و دست به دامن توپ مرواری میشدند[...]»
بله ما هم از اندرون اعلیحضرت، بازمیگردیم به یکی از «شاهزادهگان» که مدعی است، پدر و مادرش ازتولیدات اندرونی بودهاند، و مانند دخترشان مرجان، از مشتاقان حزب توده! یادآور شویم که فرانسویها هنوز در حسرت دربار و پادشاه و ملکه و شاهزاده و غیره آه جانگداز میکشند، چرا که نتوانستند مانند انگلیسیها از نعمت وجود «خانوادة سلطنتی» بهرهمند باشند! و اگر با دربار «قجر» بکلی بیگانهاند، از آنچه سلطنت را «رویائیتر» جلوه میدهد، یعنی وجود شاهزادهای «چپگرا» خیلی لذت میبرند! این است پرسوناژ ایدهآل، جهت تولید قصهها و فیلمهای «بیبیگوزکانهای» که رکورد فروش میشکند! و نیازی به توضیح نیست که «ونسان پارانو» و شرکاء، 8 میلیون یورو در «پرسپولیس» سرمایهگذاری کردهاند، «کاترین دونوو» و دخترش هم در منافع همین سرمایه گذاری شریکاند! به همین دلیل، حکومت اسلامی بر ضد «پرسپولیس» اعلام جهاد کرده، تا گروه «هنرپرور» رفسنجانی، که پس از کسب اجازه از سرمایهگذاران شریف، اقدام به تولید ویدئوهای این شاهکار سینما کرده، بتواند از طریق فروش آنها در بازار سیاه نانی به کف آرد و به خفت بخورد! چرا که حق و حساب «ونسان» و «کاترین» و دخترش و دهها دلال و واسطه و پادوی دیگر را نیز باید پرداخت کند! البته دلیل این فداکاریها در اینجاست که ملت ایران «سرگرم» باشند! از مطلب دور افتادیم! بازگردیم به مرجان ابراهیمی!
بنا بر تحقیقات سایت «ایران رزیست»، نام پدر، مادر و عموی مرجان ابراهیمی در میان اعضای حزب توده به چشم نمیخورد! و تنها یک نفر به نام «علی ابراهیمی» عضو این حزب بوده که سالها از مرگش میگذرد، و ارتباطی با ابراهیم و هوشنگ ابراهیمی پدر و عموی مرجان ندارد! در ضمن حزب توده هرگز عضوی به نام ساتراپی، نام خانوادگی مادر مرجان نداشته! و مرجان ابراهیمی نیز، از هنگامی که به فرانسه ارسال شده، به گفتة اعضای حزب توده، کوچکترین تماسی با این حزب نداشته! آنطور که «ایران رزیست» مینویسد، مرجان ساتراپی، پرسوناژ یک رمان تخیلی است که جهت جلب توجه چپگرایان فرانسه به این کشور فرستاده شد. و میدانیم تنها شاهزادة تودهای میهن عزیزمان، مریم فیروز بود، که مانند همسرشان، کیانوری ارادت فراوان به اسلام و مسلمین داشتند.
«ایران رزیست» در ادامة نسبتهای خانوادگی شاهزادگان مینویسد، کیانوری، همسر مریم فیروز، با خمینی نسبت خانوادگی داشته، که البته جای تعجب نیست! چرا که چپ ایران در واقع «چپالله» است و داداش کوچیکة «حزبالله». اگر به یاد داشته باشیم چند ماه پیش، سیمای جمکران بازهم رویای رسیدن به سوسیالیسم از طریق «عدل علی» را در کله پوک خود میپروراند، و به همین امید، قسمتی از اظهارات گلسرخی را پخش کرد! افسوس که تلاش جام جمکران بینتیجه ماند! هرچند مرجان ابراهیمی از قصهپردازیهای خود نتیجة نسبتاً «مناسبی» گرفت!
ولی صد افسوس که میان میلیونها شاهزادة تولید اندرون قاجار، نام ساتراپی و ابراهیمی اصلاً وجود خارجی ندارد! و متاسفانه مرجان ابراهیمی، عنوان شاهزادگی اندرون قاجار را از دست میدهد! البته به گفتة «ایران رزیست»، مرجان نسب پدر و مادرش را به احمدشاه نرسانده، چرا که احمد شاه به دلیل شرایط خاص فرصت ابتیاع هزاران همسر برایشان میسر نشد و به سه عدد همسر اکتفا کردند. در نتیجه تعداد شاهزادگان تولیدیشان محدود باقی ماند! مرجان ابراهیمی خود را از اهالی خیمه خرگاه محمدعلیشاه معرفی کرده، همان که مجلس را به توپ بست و به روسیه فرار کرد! ولی نه در خیمة محمدعلیشاه، نه در بارگاه ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه، برخلاف قصههای ویکیپدیا، نام ساتراپی و ابراهیمی اصلاً به چشم نمیخورد. به نظر میرسد، مرجان از تشابه نام «امیرابراهیمی»، از منسوبین قجرها، با نام «ابراهیمی»، داستان کوچکی سرهم کرده باشد! هر چند که شاهزادة جمکران، بیشتر بر شاهزادگی مادرش تأکید دارد!
حال بپردازیم به موقعیت خانوادگی و تحصیلات مرجان ابراهیمی! مرجان ابراهیمی گفته به دلیل اصل و نسبش در مدرسة مختلط رازی تهران به تحصیل اشتغال داشته. البته، همه میدانیم که مدرسه رازی، به هیچ عنوان محل تحصیل نجیبزادگان و اشراف نبود! ولی شاید مرجان ابراهیمی خلاف این پنداشته! در هر حال مدرسه رازی از سال 1980 دیگر مختلط نبود، و زبان فرانسه هم در آن تدریس نمیشد. مرجان ابراهیمی در مورد موقعیت شغلی پدرش نیز «واقعیت» را کتمان کرده! اینهم طرز نوشتن «پلیتکالی کرکت»!
«ایران رزیست» مینویسد، ابراهیم ابراهیمی، پدر مرجان، بر خلاف ادعای دخترش، شرکت پخش گاز نداشته. در ایران پیش از «انقلاب پرشکوه»، 7 شرکت، توزیع گاز را در انحصار خود داشتند: «پارسیاگاز»، متعلق به یک لبنانی به نام عزراپور، «ایرانگاز، بوتان»، متعلق به خلیلی، «پاسارگادگاز»، متعلق به امیردهلوی، «الوندگاز» متعلق به دادرس، «بوتاگاز»، متعلق به کلهر، «اورساگاز»، متعلق به قبادیان و نراقی و بالاخره «پارسگاز»، متعلق به نیک اختر، که البته همگی به جنس «برتر» تعلق دارند! «ایران رزیست» اشاره نکرده، ولی نویسندة این وبلاگ یادآور میشود که برخی از همین «حضرات» که از آنان نام نمیبرم، در اروپا ساکن شدهاند، و با یکدیگر نسبت خانوادگی دارند، و از طرفداران «امام» بودند، و با پوسترهای روحالله خمینی ایران را ترک کردند! بله، در هر حال پدر محترم مرجان ابراهیمی در این جمع جائی نداشته و مشخص نیست شغل شریفشان چه بوده! مرجان ابراهیمی، در ادامة احادیث روایاتاش گفته، از سال 82 یا 83 به وین رفته و در سال 86 به تهران بازگشته، «ایران رزیست» مینویسد، مدرسهای که مرجان ادعا کرده در آن به تحصیل اشتغال داشته، مدرسه ای است با شهریة بالا و ویژة «تولیدات» حکومت اسلامی.
«ایران رزیست» همچنین میافزاید، مرجان در سال 1988 دیپلم دبیرستان گرفته و میگوید از سال 1994 وارد فرانسه شده، ولی اخیراً ادعا کرده بین سالهای 94 تا 97 تابعیت فرانسه گرفته. البته گرفتن تابعیت فرانسه، طبق قانون، نمیتواند به این «سرعت» انجام گیرد، ولی همانطور که میدانیم قانون استثنائات فراوان دارد، به ویژه هنگامی که از جیب ملت ایران پاداش مناسبی دریافت کند! بگذریم. همین مرجان، در مصاحبهای با «فیگارومادام» میگوید «جک لانگ» در سال 2006جهت اخذ تابعیت وی اقدام کرده! یادآور شویم، جک لانگ یکی از اعضای با نفوذ حزب سوسیالیست فرانسه، و از طرفداران احترام به حجاب در مدارس است! ولی آنچه در مطلب «ایران رزیست» اهمیت دارد، ارتباط مرجان ابراهیمی با عبدالکریم لاهیجی است. به یاد داریم که عبدالکریم لاهیجی با سفسطه، کاریکاتور را به تبلیغ لباس پیوند زده بود، تا ممنوعیت چاپ و ارائة کاریکاتور در نشریهها را «توجیه» کند. آقای لاهیجی که در رکاب حاجیة شیرین عبادی در پاریس انجام وظیفه میفرمودند، به عنوان حقوقدان، عضو سابق سازمان مجاهدین خلق ایران بودند، و شاید هنوز هم باشند! در هر حال ایشان، به عنوان عضو سازمان حقوق بشر در ایران، از هواداران روحالله خمینی بودند، تا آنجا که حتی در تدوین قانون اساسی توحش و تحجر حکومت اسلامی شرکت فعال داشتند! لاهیجی، نایب رئیس فدراسیون حقوق بشر، مرجان ساتراپی را به عنوان سفیر سیار حقوق بشر به دیگر کشورهای جهان میفرستد تا برای «پرسپولیس» که هنوز افتخار حضور بر صحنة سینما را نیافته بود، تبلیغات به راه بیاندازد! و از سال 2000 تا سال 2006 که «جک لانگ» برای ساتراپی تابعیت کشور فرانسه ابتیاع میکند، ساتراپی به عنوان فرستادة فدراسیون حقوق بشر، به تبلیغ و بازاریابی برای آثار هنریاش مشغول است! همان آثاری که بنا بر تبلیغات گروه «رفسنجانی» ضد اسلامی هم هست، تا بتواند در بازار سیاه به قیمت بالاتری به «شوتوپرتها» فروخته شود. پیشتر در همین وبلاگ، به نعل وارونة حاکمیت ملایان جهت تبلیغ برای فیلم «پرسپولیس» اشاره شد. و از آنهنگام مرجان ساتراپی در مقام یک مخالف حکومت ایران، و اثر ایشان، «پرسپولیس» در ترادف با «مبارزه علیه ملایان» قرارگرفته! چون در اینصورت بهتر و بیشتر به فروش میرسد.
«ایران رزیست» مینویسد، مرجان ساتراپی، روز 25 ژوئن 2007، در برنامة «لاباند ا بونو» گفته در میهمانیهای سفارتخانهها فیلم «پرسپولیس» را برای میهمانان نمایش میدادند، و میهمانان هم بسیار ابراز خشنودی و خرسندی میکردند! ولی بهتر است بدانیم که این سفارتخانهها، سفارتخانههای ایران در فرانسه و دیگر کشورهای خارجی بودهاند! به این ترتیب، مرجان ابراهیمی با پاسپورت ایرانی و مأموریت مستقیم از سوی لاهیجی، در سراسر جهان برای پرسپولیس تبلیغ میکند تا آن «تصویر دلپذیر» را از رژیم ملایان ارائه دهد. تصویری که نه سنگسار دارد، نه قصاص و نه ازدواج دختران 9 ساله، یا کودک بارهگی قانونی! تصویری که اربابان ملایان میخواهند از حاکمیت عصرحجر به جهانیان بنمایانند و میبینیم که فستیوال کن نیز، به عنوان بازوی تبلیغاتی ناتو در این مهم چگونه صمیمانه همکاری میکند.
قلمزن روزنامة «پاریزین»، یا همان «کارولین آندریو»، در گفتگوئی که با مرجان ابراهیمی ترتیب داده از «ژوان سفار» و «آرمین عارفی» نیز دعوت به عمل آورده. معمولاً در چنین معرکههائی یک نفر نقش موافق، و آندیگری نقش مخالف را عهدهدار میشود، اینهمه جهت جذب خواننده یا شنونده! و عارفی به عنوان روزنامه نگار ایرانی، نقش «مخالف» را ایفا میکرده! «ایران رزیست» مینویسد، با «کارولین آندریو» در «لوپاریزین» تماس گرفته و تمام شواهد دال بر دروغگوئیهای ساتراپی را ارائه داده، همچنان که با «کاترین دونوو» و «ژوان سفار». کاترین دونوو، خود در منافع «پرسپولیس» شریک است، و «سفار» حاضر نشده به این مطالب اشاره کند، چون پای پول فراوان در میان است و جاهطلبی «سفار» نیز فراوان! او نیز آرزو دارد مورد الطاف گروهی قرار گیرد که تولید و پخش «پرسپولیس» را عهدهدار شدهاند!
اما بهتر است گروه ملاپروران، صبرپیشه کند، تا نتایج مذاکرات جرج بوش و ولادیمیر پوتین، «تصویر دلپذیر» واقعی را در برابر چشمانشان به رقص آورد!
لینک به مطلب «ایران رزیست»!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت