دوشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۹۹

کنسرسیوم 2 و کرونا!



 

برگزاری تولد رسمی ملکه انگلستان  ـ 13 ژوئن سالجاری ـ  از یک‌سو با مصدق‌پارتی بی‌بی‌سی،   و از سوی دیگر با آتش زدن کلیسای مریم مقدس در همدان و مراسم تخریب مجسمه و تهاجم به نماد‌های گذشته در اروپا و آمریکا تقارن زمانی یافت و به تروریست‌های چینی و شیعی و سنی و سیاه و سفید حسابی دلگرمی بخشید؛   همگی «عظمت گذشته» را بازیافتند!

 

از مائوئیست‌ها شروع کنیم که در‌ آستانة پنجمین سالگرد تأئید توافق هسته‌ای توسط شورای امنیت سازمان ملل،   و در رابطه با قرارداد استعماری «کنسرسیوم 2»،   از مظلومیت یکصدساله‌شان قصة سوزناکی نقل کرده،    ادعا دارند که نیت‌شان خیر است و نمی‌خواهند ملت‌ها را تحت سلطه قرار دهند.  بله مائوئیست‌ها هم بی‌بی‌گوزک‌سازی را از‌ آنگلوساکسون‌ها فرا گرفته،   بر موهومات گذشته تکیه کرده‌اند.   جریان،   البته به ادعای بوق فارسی زبان مائوئیست‌ها از این قرار است که، در اوایل قرن پانزدهم میلادی،  یک چینی هفت بار به آب‌های بین المللی امروز سفر کرد،  و رئیس‌جمهور چین نیز بارها به این سفرهای موهوم اشاره داشته،  تا همه بدانند و آگاه باشند که سفر چینی مذکور در تاریخ به عنوان سفرهای صلح و دوستی به ثبت رسیده:

 

     

«[...] ‌دریاسالار معروف چین [...] در اوایل قرن پانزده میلادی هفت‌بار به آب‌های بین‌المللی امروز سفر [...] کرد.  رئیس‌جمهور چین در مناسبت‌های مختلف ماجراهائی از جنگ هه را بازگو و یادآوری کرده [...] زیرا  [این سفرهای دریائی] در تاریخ به [عنوان]  ناوگان متکی بر صلح و دوستی و نه متکی بر توپ و ادوات جنگی ثبت شده است [...]»

منبع:  خبرگزاری رسمی چین،  مورخ 11 ژوئن 2020 

 

فرض محال که محال نیست؛  ‌ به فرض که ادعای بوق چینی‌ها صحت داشته باشد،  ولی صلح‌طلبی فرضی یک چینی در قرن پانزدهم میلادی،  چه ارتباطی با مطالبات حاکمیت امروز چین دارد؟  چین یکی از مستعمرات‌ انگلستان بود که طی جنگ دوم جهانی،  تحت حمایت استعمار غرب تبدیل شد به نیروئی جهت مقابله با سلطه‌جوئی امپراتوری ژاپن.  بعدها مائوتسه‌تونگ با بهره‌برداری از این حمایت‌ها توانست «انقلاب» به راه انداخته و ژنرال چیان کای‌چک را به جزیرة فرمز فراری دهد.  در پایان این پروسة به قول خودشان «زایش‌زودرس تاریخ»،  چین تبدیل شد به یک «دیکتاتوری روستائی!»   انقلابیون چین هم عین دکتر سروش خودمان در «انقلاب فرهنگی‌شان» چند میلیون نفر را قتل‌عام فرمودند.  ولی از دوران نیکسون،  این دیکتاتوری تبدیل شد به عصای دست ارتش آمریکا؛  در کامبوج هم از کشتار «خمرهای سرخ» حمایت می‌کرد.   ولی از دوران جیمی‌کارتر،  کشور چین رسماً به افتخار کارگری برای شرکت‌های آمریکائی نائل آمده،  در خدمت محفل برژینسکی قرار گرفت.

 

طی 41 سال اخیر،   دولت چین در ایران،  پاکستان،  افغانستان و هند از تروریسم اسلام سیاسی حمایت نظامی و لوژیستیک به عمل ‌آورده،   و اخیراً نیز قرار است جهت تأمین منافع سنتی آنگلوساکسون‌ها،  یک «کنسرسیوم 2» به ملت ایران حقنه کند.

          

برای آشنائی بیشتر با سیاست «صلح و دوستی» چین،  کافی است نیم نگاهی به روابطش با پاکستان بیاندازیم.   چین  با چراغ سبز آمریکا،  در رسانه‌ها شبه‌کشور پاکستان را به سلاح هسته‌ای مجهز کرد‌؛  و با همکاری روحانیون مسلمان،  زنان اینکشور را به بردگی جنسی می‌کشاند:

 

«[...]‌چینی‌ها به بهانه عروسی، دختران پاکستانی را به بازار جنسی چین می‌برند[...] اعضای یکی از این گروه‌ها که [...] خود را مهندسان پروژه انرژی جا زده و [...] سرگرم تنظیم عروسی‌ها بودند [...] دختران پاکستانی را در بدل 12 تا 25 هزار دلار به چین می‌فرستادند [...] قاچاقچیان چینی بیشتر خانواده‌های فقیر مسیحی را هدف قرار می‌دهند [...]»

منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 17 مه 2019 

 

البته دولت مائوئیست چین که خیلی «صلح‌طلب» است،  روحش از این مسائل خبر ندارد،  عین حکومت شیعی‌ها جنایاتش را به گروه‌های خودسر منتسب می‌کند!  یادآور شویم چین از این نوع روابط «صلح و دوستی» با ویتنام،  میانمار و کامبوج نیز برقرار کرده!   به گزارش بی‌بی‌سی،  «مناسبات چین و پاکستان بسیار نزدیک شده و چینی‌ها برای ورود به کشور پاک‌ها،   دیگر‌ نیازی به گرفتن ویزا هم ندارند:

 

«برخی از این بازدید کنندگان [...] همان‌هائی هستند که به دنبال یافتن یک عروس به پاکستان سفر می‌کنند[...]»

همان منبع

 

می‌بینیم که اشتیاق علی روضه‌خوان و دیگر نئاندرتال‌های شیعی برای امضاء «کنسرسیوم 2»، و  گسترش روابط «راهبردی» با مائوئیست‌ها ریشه‌های «توحیدی» دارد.   بی‌دلیل نیست که بوق کهنه‌فروشان نیویورک،  نیویورک‌تایمز ادعا می‌کند، آمریکا مخالف این قرارداد است و بی‌بی‌سی همین قرارداد استعماری را پیمان شیرواژدها می‌خواند!  ولی فراموش نکنیم،‌  این همان قراردادی است که از دوران مظفرالدین‌شاه بر ملت ایران تحمیل شد،  طی دوران پهلوی گام به گام دنبال شد،  و اینک پاسداری از مرده‌ریگ‌اش به مستعمرة سابق بریتانیا محول شده!  از سوی دیگر،  رسمیت یافتن این قرارداد به چینی‌ها امکان خواهد داد،  از طریق ایران به ترکیه هم رخنه کنند و ضمن حمایت از پیمان استعماری سنتو،  عملیات بحران‌سازی در مرز ارمنستان و جمهوری آذربایجان را هر چه بیشتر گسترش دهند!

 

خلاصه بگوئیم «کنسرسیوم 2» که شیپورهای سازمان سیا برای رد گم کردن،   از آن به عنوان «ترکمانچای 2» یاد می‌کنند،   و بوق کهنه‌فروشان نیویورک ادعا دارد «تهدیدی است برای منافع آمریکا»،‌  در واقع مکملی است بر کنسرسیوم؛   اهرمی است جهت تداوم و گسترش دامنة «فاشیسم» در هزارة سوم و بازگرداندن عظمت از دست شدة آنگلوساکسون‌ها در منطقه خاورمیانه.   

 

پیش از ادامة مطلب،   در مورد قرارداد استعماری کنسرسیوم یک پرانتز باز می‌کنیم،‌  چرا که این قرارداد نیز تداوم قرارداد «دارسی» است که در وبلاگ «کمربند و کودتا» به آن اشاره شده.  جهت پرهیز از اطالة کلام وارد جزئیات‌اش نمی‌شویم،  فقط بگوئیم خیانت حجت الاسلام تقی‌زاده به تزلزل این قرارداد منجر شد،  و پس از ترور رزم آرا،  محمد مصدق به شیوه‌ای دیگر زمینة لغو یک‌جانبه آن را فراهم آورد تا «خدمات» تقی‌زاده را تداوم بخشد.  ولی برای توضیح در مورد خدمات مصدق لازم است یک پرانتز باز کنیم.

 

پس از علنی شدن شکست ارتش آلمان نازی در جبهة شرق،  آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک در راه حفظ ارکان فاشیسم به تکاپو افتادند،  و طبق معمول عملیات بزک تروریسم از ایران آغاز شد.   ابتدا ارتش دست‌ساز استعمار در جایگاه «مخالف شاه ظالم» نشست؛  سپس مجلس شیعی‌ها سلطنت پهلوی دوم را مورد تأئید قرار داد،  و ...  و ایران به این ترتیب تبدیل شد به «پل پیروزی آتلانتیسم!»  ‌ملت ایران نیز بر اساس همین طرح‌ها در جایگاه پرافتخار سپر بلای آتلانتیست‌ها در برابر مسکو نشست!  

 

آنگلوساکسون‌ها پس از حصول اطمینان از امنیت منافع استعماری‌شان در ایران، ‌ نمایش هولیوودی «نرماندی» را به صحنه آوردند و با اشغال نظامی اروپا،  فاشیسم را با نوع «سافت‌تر» ‌آن یعنی آتلانتیسم جایگزین کردند.  حدود دو ماه پس از این عملیات،  در تاریخ 8 اوت 1944،  با امضاء یک توافق‌نامه منابع نفتی کل منطقة خاورمیانه به انحصار غربی‌ها در آمد.  و اینجاست که نقش‌آفرینی‌های محمد مصدق در راه اجرای توافق‌نامه لندن و واشنگتن در ایران آغاز می‌شود.

 

در نخستین سالگرد برگزاری «کنفرانس تهران»،  به اصطلاح مجلس ایران،   با طرح مصدق برای ممنوعیت فعالیت شرکت‌های نفتی شوروی در ایران موافقت می‌کند؛  ‌و ده روز بعد شاهد اعلام جمهوری خودمختار آذربایجان هستیم!   در تاریخ 8 دسامبر 1946،‌   «استالین نیروهایش را از آذربایجان خارج می‌کند.»  ولی در عرصة واقعیت،  خروج ارتش شوروی از آذربایجان فقط پس از لغو توافق 8  اوت 1944،  و خلع ید از آنگلو‌ساکسون‌ها در میادین نفت شمال و سمنان صورت گرفت.   عقب‌نشینی نفتی در شمال ایران و سمنان گویا به مزاق آنگلوساکسون‌‌ها زیاد خوش نیامد،  چرا که در کمین نشستند تا در واکنش به مسکو،  پس از ترور رزم آرا،  با حمایت تشکل ضدلائیسیتة «جبهة ملی»،  غلام جان نثارشان،  محمد مصدق، عضو فکل کراواتی فدائیان اسلام را به نخست‌وزیری بگمارند! 

 

مصدق،   آخوندبازی و تفکیک جنسیتی را از مدارس ابتدائی ایران آغاز می‌کند؛ ‌ با لغو یکجانبة‌ قرارداد نفت ایران و شرکت بریتیش پترولیوم،   زمینة تحمیل تحریم‌های اقتصادی بر ملت ایران را فراهم می‌آورد،  سپس با کودتای  28 مرداد 1332 شرایط برپائی یک فاشیسم تازه‌نفس را مهیا می‌نماید.   در ادامة این خیمه‌شب‌بازی است که انگلستان امکان می‌یابد با کشاندن پای مستعمرة سابقش،   ایالات‌متحد به سیاست داخلی ایران،  حکومت لرزان و نیمه‌دمکراتیک محمدرضا شاه را به یک فاشیسم ضدشوروی و پیرو مک‌کارتیسم تبدیل کند. ‌  نیازی نیست که بگوئیم برای مصدق هم جایگاه «قهرمان ملی» محفوظ می‌ماند. 

 

در نتیجه،  اکنون جای تعجب ندارد که 75 سال پس از شکست ارتش آلمان نازی،   مم‌جواد ظریف در نشست مجازی شورای امنیت سازمان ملل به بازنشخوار ترهات خاله‌زنکی مصدق بنشیند!  چرا که،   پس از شکست در جنگ جهانی سوم ـ  ناکامی تبدیل سوریه به طویلة اخوان‌المسلمین و شکست در عادی‌سازی فاشیسم در اروپای غربی ـ  گویا آنگلوساکسون‌ها تمایل دارند اینبار با تکیه بر «کنسرسیوم 2» عظمت گذشته را در خاورمیانه به دست آورند!   ولی از آنجا که پرونده‌شان نزد ملت‌های منطقه خراب‌تر از این حرف‌‌هاست،  خطر نمی‌کنند.   سیاست «کام‌بک» استعماری را قرار شده حداقل در ظاهر به اسم مائوئیست‌های پکن بنویسند،  هر چند منافع مالی آن چون دیگر میعادها به بانک‌های غرب سرازیر خواهد شد.