شنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۸


«تغییر» یا تکبیر؟
...

اعلامیة جهانی حقوق بشر فاقد «ابهام» است.

هدف پروپاگاند استعماری از کوبیدن بر طبل «تقلب» در انتخابات انحراف افکار عمومی است. استعمار می‌خواهد با توسل به شیوة «تمرکز بر یک نقطه»، مطالبات ملت ایران را به «رفع تقلب» از شبه‌انتخابات حکومت تقلیل دهد، تا روحانی‌نمایان جمکران و حکومت دینی کسب وجهه کنند. به عبارت دیگر بوق‌های پنتاگون برای مخدوش کردن «کل» در شیپور «جزء» می‌دمند. به همین دلیل است که دستاربندان حکومتی از منتظری تا شیخ صانعی روزی پنج نوبت برای «صیانت» از آراء مردم بیانیه صادر می‌کنند تا به شوت‌وپرت‌ها تفهیم کنند که برگزاری «انتخابات» و تضمین «سلامت» آن «واجب شرعی» است، یا اینکه «دین مبین» اعتراف زیر شکنجه را محکوم می‌کند و ... و خلاصه حضرات ریش و نعلین، در حال «ملاخور» کردن مفاد اعلامیة جهانی حقوق‌بشراند.

روحانی‌نمایانی که باز هم جهت انحراف افکار عمومی و عوامفریبی «در کنار مردم» قرار گرفته‌اند، برای اثبات «حسن نیت» خود می‌توانند با صدور یک بیانیة رسمی حمایت بی‌قید و شرط خود را از «اعلامیة جهانی حقوق بشر» اعلام کنند. در اینصورت ما هم به آنان توضیح می‌دهیم که جنبش لائیک نه «دین‌ستیز» است نه خواهان نابودی روحانیت. ما می‌خواهیم بنیاد مذهب در جایگاه واقعی خود قرارگیرد و ایمان و اعتقاد مردم را به ابزار قدرت‌طلبی تبدیل نکند. چون با سفر جوزف بایدن به عراق‌ و اعلام مواضع نوین آمریکا، تمام تلاش سازمان ناتو برای تضمین «تداوم» حکومت اسلامی نقش بر آب شده.

پس به عمال حکومت آب‌منگل‌ها می‌گوئیم که کور خوانده‌اید! حتی اگر مجلس فرمایشی جمکران در یک حرکت نمایشی احمدی‌نژاد را عزل کند، ما ساکت نمی‌نشینیم. مطالبات ما «جایگزینی» احمدی‌نژاد با میرحسین‌موسوی نیست، ‌ ما خواهان استقرار یک حکومت دمکراتیک در ایران هستیم. ما خواهان تدوین قانون اساسی بر مبنای اعلامیة جهانی حقوق بشر هستیم. در این راستا «جدائی دین از سیاست»‌ الزامی است.

حکومت جمکرانیان سفاک در تمامیت خود متزلزل شده، به همین دلیل هر دو جناح این حکومت برای «حفظ وضع موجود» در سنگر «قانون» پناه گرفته‌اند. بن بست این حکومت همینجاست. پس تمام حملات ما باید بر این سنگر متمرکز شود. تمام توحش حکومت اسلامی با تکیه بر همین قانون توجیه می‌شود.

قانون اساسی حکومت اسلامی، پس از اشغال سفارت آمریکا و در سایة جنجال و تحمیل انزوای «سیاسی ـ اقتصادی» با «تقلب» بر ملت ایران تحمیل شد، و امروز اربابان حکومت اسلامی می‌کوشند با جنجال و هیاهو پیرامون دستگیری کارمندان سفارت انگلستان باز هم ما را در انزوای سیاسی قرار داده،‌ سلطة همین قانون توحش را بر ملت استحکام بخشند. پای به میدان آشوب نگذاریم، اجازه ندهیم مطالبات ملی ما را به «سلامت انتخابات» جمکرانی‌ها تقلیل دهند، آنهم در حکومتی که «انتخابات نمایشی» را به ابزار کسب مشروعیت در برابر اربابان جهت سرکوب مردم تبدیل کرده. هیچ اتحادی با طرفداران موسوی و «پیروان خط امام» در کار نخواهد بود. هر دو جناح طایفة آب‌منگل‌ها در بن بست قرار گرفته‌اند، «تغییر» در منطقه غیرقابل اجتناب است و اتحادیة اروپا بزودی ناچار خواهد شد به حمایت بی‌قید و شرط خود از دستاربندان جمکران و سرکوب ملت ایران پایان دهد.

جنجالی که هر دو جناح کاذب حکومت اسلامی به یاری اربابان در لندن و واشنگتن به راه انداخته‌اند برای به بیراهه کشاندن همین «تغییر» و به بیراهه کشاندن مطالبات ماست. پس ابتدا باید از جنجال و هیاهو فاصله بگیریم تا «شرایط واقعی» را آنچنان که هست ببینیم. سپس با در نظر گرفتن شرایط از خود بپرسیم هدف ما چیست و چگونه می‌توانیم از طریق «مسالمت آمیز» با پرهیز از هرگونه خشونت چه در «شعار» و چه در «رفتار» به آن دست یابیم؟

مهم‌ترین اصلی که باید در نظر داشته باشیم این است که هیچ دولتی چه در غرب و چه در شرق مدافع منافع ما نیست. منافع ملی ما با منافع ملی ایالات متحد و متحدان‌اش در تضاد قرار می‌گیرد. ابراز عشق مطرب و لوطی و انتر و سگ‌های دست‌آموز سیرک پنتاگون به ما ملت جز نیرنگ و ریا هیچ نیست. پس فریب مهر و محبت‌شان را نخوریم که بوی‌ «نفت» می‌دهد. «هنرمندی» که آشکارا از تهاجم نظامی به یوگسلاوی حمایت کرده، «گلة‌ روشنفکرانی» که تهاجم نظامی به عراق و افغانستان را توجیه می‌کنند، سناتور مک‌کین و شرکاء، و خلاصه محافل «خشونت‌طلب» نمی‌توانند مدافع آزادی ملت‌ها باشند. این است چارچوب کلی شرایط واقعی ما.

حال که شرایط واقعی تا حدودی مشخص شد، و متوجه شدیم که هیچکس با ما نیست و ما تنها هستیم، باید ببینیم چه می‌خواهیم؟ مطالبات ما چیست؟ هدف ما از اعتراض چیست؟ آیا هدف ما تضمین «سلامت انتخابات» در حکومت سفاکی است که قانون اساسی‌اش، «حقوق انسانی» را اصولاً به رسمیت نمی‌شناسد، و تمام قوانین و مقررات‌اش باید به تأئید «شورای نگهبان» برسد؟ شورائی که جانوران وحشی، از قبیل جنتی در آن لانه کرده‌اند؟ به فرض که میرحسین موسوی بجای احمدی‌نژاد بنشیند و اصلاح‌طلبان گروه خاتمی هم مجلس جمکران را تسخیر کنند، «شورای نگهبان» همچنان قوانین را طبق منافع استعمار در «چارچوب اسلام» تفسیر خواهد کرد. مهم نیست اعضای این شورا که هستند، مهم این است که اربابان دین‌پرور حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن نشسته‌ و مدافع دستار و نعلین‌اند. پس هدف ما نمی‌تواند به «مبارزه با تقلب» در شبه‌انتخابات جمکران متمرکز شود. هدف ما دستیابی به حقوق انسانی است،‌ و برگزاری انتخابات و سلامت آن فقط بخش کوچکی است از همین حقوق. پس اگر خواهان تأمین «حقوق انسانی» خود هستیم، باید ببینیم بدون توسل به خشونت، چگونه و از چه طریق می‌توان به چنین حقوقی دست یافت؟

مهم‌ترین نکته‌ای که در این مرحله می‌باید در نظر داشته باشیم،‌ «انتخاب شعار» است. شعار، چارچوب مطالبات ما را مشخص می‌کند. پس با سر دادن الله‌اکبر روی پشت‌بام مسلماً کسی نمی‌تواند ادعا کند که خواهان حقوق انسانی است. شعار «خدا بزرگ است» آنهم به زبان عربی نشان می‌دهد که شعاردهندة محترم معتقد به وجود «اسلام خوب»‌ در تقابل با «اسلام بد» است، و هدف‌اش دستیابی به «اسلام راستین»، «اسلام ناب محمدی» و بازگشت به دوران شیرین حکومت نظامی ژنرال ازهاری مفلوک است که به کودتای ژنرال هویزر و ظهور خمینی دجال منجر شد. پس لازم است از هم‌صدائی با گلة اسلام پرستان و پیروان خط امام خودداری کنیم. هر چند ما نیک می‌دانیم که بعضی‌ها از لج خامنه‌ای با «فاشیست ـ ‌مسلمان‌های» گروه خاتمی هم‌صدا می‌شوند. ولی باید حضورشان عرض کنیم رفتار غیرمنطقی و احساسی در مبارزات سیاسی فقط نشان حماقت است. اگر نتوانیم با شرایط موجود برخورد منطقی داشته باشیم باز هم بازنده خواهیم شد. چرا که حکومت اسلامی یک مجموعة منسجم و دست‌نشاندة آنگلوساکسون‌هاست و این تشکیلات همان است که محفل کودتای 22 بهمن می‌نامیم. محفل کذا جنگ زرگری انتخابات اخیر را فقط برای حفظ «سنگر استعمار» یا همان قانون اساسی به راه انداخته.

در تاریخ اول خردادماه سالجاری، دولت روسیه از پذیرش حکومت اسلامی در «سازمان شانگهای» خودداری کرد. در آخرین روزهای اردیبهشت‌ماه 1388، مقامات امنیتی حکومت اسلامی از جمله آهنی، حسن روحانی و ... در مسکو حضور بهم رسانده، ضمن اعلام مواضع نوین ارباب در مورد مسائل منطقه، خواهان عضویت در پیمان شانگهای شده بودند! ایرنا، ‌ مورخ 30 اردیبشت‌ماه سالجاری نیز در گزارشی با کد: 498682 به این «تقاضای رسمی» اشاره کرده. البته به یاد داشته باشیم که چنین درخواستی با هدف تحکیم پایه‌های حکومت طالبان جمکران از سوی اربابان این حکومت در لندن و واشنگتن مطرح می‌شد. بنابراین پاسخ منفی کرملین در واقع مخالفت صریح روسیه با دوام و بقای حکومت توحش جمکران و بحران‌سازی در منطقه بود. تأئید نامزدی 4 عضو طایفة آب‌منگل‌ توسط شورای نگهبان در واقع پاسخی بود به مخالفت کرملین با حکومت توحش جمکران.

اگر به یاد داشته باشیم لغو سفر دو روزة «فراتینی»، وزیر امورخارجة ایتالیا به تهران در همین تاریخ صورت پذیرفت. بقیة ماجرا هم که در برابرمان است: تخریب همه جانبه از طریق سخنرانی، مکاتبه و مناظره‌های مهوع، لات‌بازی، کودتای 22 خرداد جهت کسب مشروعیت برای حکومت منفور جمکران و تلاش برای کودتای 25 خرداد. همچنانکه گفتیم هدف سیاست استعمار تبدیل «خشونت» و «ابتذال» به یک هنجار اجتماعی در ایران است. تحمیل «تئوکراسی» بهترین ابزار برای دستیابی به چنین هدفی است. در وبلاگ دیروز نیز توضیح دادیم، تئوکراسی همزمان با تحمیل «تقدس» پدر و رهبر بر جامعه و خانواده، خشونت، توحش و ابتذال، یا بهتر بگوئیم انسان‌ستیزی را نیز «توجیه» می‌کند. پس بازگردیم به تظاهرات غیرمجاز و به ویژه تصاویر «مرگ ندا» و بررسی پروپاگاند استعماری که پیرامون آن به راه افتاده، تا بتوانیم به عمق سیاست استعمار پی ببریم. پیشتر گفتیم که واقعیت یا عدم واقعیت این ماجرا هیچ خدشه‌ای به اصل پروپاگاند پیرامون آن وارد نمی‌کند، چرا که پروپاگاند، مانند اعتقاد به خرافات دین، بر «باورها» تکیه دارد نه بر شواهد و مستندات.

پس از شکست کودتا، و قانون‌مدار شدن محمد خاتمی، سرداران و مقامات و نخبگان حکومت گورکن‌ها همه زبان باز کردند تا به زعم خود به شایعات پایان دهند. ولی کار اصلی اینان جز دامن زدن به شایعات و گسترش پروپاگاند استعمار هیچ نیست. یکی از سرداران ادعا کرد، قاتل ندا همان «شاهد» قتل است، و ایشان از «اینترپل» خواهان دستگیری او شده‌اند! پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که در تصاویر مرگ ندا، صورت «شاهد» دیده نمی‌شود. در نتیجه هر کسی می‌تواند ادعا کند در محل حضور داشته. گویا شاهد کذا فردی است به نام «آرش حجازی» که طبق «اخبار موثق جمکران» در مصاحبة خود قاتل را یک بسیجی معرفی کرده. در هر حال ایشان در پاسخ به سردار کذا یک مقاله نوشته‌اند تا از خود رفع اتهام فرمایند. با در نظر گرفتن این اصل که حضورشان در محل به تأئید خودشان رسیده و بس، نگاهی خواهیم داشت به پاسخ آرش حجازی که در تاریخ 11 تیرماه 1388، تحت عنوان «یادداشتی برای نسل‌های آینده» انتشار یافته.

این «یادداشت»، همزمان حمایتی است از ارزش‌های توحش حکومت اسلامی، دفاع از جنگ 8 ساله، و تأئید این حکومت که تمام محورهای انسان‌ستیز پروپاگاند استعماری را در خود دارد. بهتر است بگوئیم متنی است در مسیر تأئید خودستائی، پدرستائی، ایمان، خشونت، شهادت و جنگ که شهیدپروری شیعی‌مسلکان را با جان باختن در راه میهن در هم آمیخته. در یک جملة کوتاه، متنی است سرشار از «تقدس» دینی و بومی با چاشنی داس‌الله.

نویسنده مطلب خود را با سرودة شاملو آغاز می‌کند که از هراس و مرگ و مزد گورکن می‌گوید. سپس خود را «نیکوکار»، «پیشگو»، طرفدار «حقیقت»، «شریف» و مخالف ظلم و دروغ «دولت»،‌ و نه مخالف حکومت اسلامی معرفی کرده و به «افتخاریدن» می‌پردازد. ایشان به قتل یک «دختر معصوم» هم اشاره می‌کند تا مشخص شود از نظر تفکر اجتماعی دقیقاً در کنار آخوند جماعت نشسته.

در ادامة این مطلب، آرش حجازی، شاهد فرضی ماجرای ندا، زبان به ستایش پدر محترم‌شان می‌گشایند که گویا «استاد دانشگاه» و «چهرة ماندگار» هستند! البته ما پدر ایشان را نمی‌شناسیم ولی نمی‌دانیم شغل پدرشان در این میان چه اهمیتی می‌تواند داشته باشد و «استاد دانشگاه» به چه دلیل «چهرة ماندگار» شده؟ اما می‌توانیم بگوئیم که «پدرستائی»، در واقع نوعی ستایش قدرت است و «استاد دانشگاه» نوعی نماد «قدرت» به شمار می‌رود. مهم‌ترین بخش مطلب حجازی آنجاست که ضمن طبل زدن برای کودتای هویزر و دفاع از جنگ استعماری با عراق، در واقع به نشخوار ترهات خمینی و اربابان حکومت پرداخته:

«انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بر عهدی بنیان گذارده شده که امروز مردم ایران همچنان به آن پای‌بندند. ملجاء مردم در هنگام نبرد علیه استبداد رژیم گذشته همین ایمان بوده، و نیز هنگامی که خون بسیاری را فدا کردند تا در برابر تهدید خارجی از سوی مستبدی دیگر که با مشت آهنین بر عراق حکومت می‌کرد، از سرزمین‌شان دفاع کنند[...] همواره کوشیده‌ام زندگی صادقانه و شریفی داشته باشم و هرگز به ارزش‌هایم خیانت نکرده‌ام [...] خدا پروردگار شجاعان است. ایمان دارم که حقیقت ما را آزاد خواهد کرد [...] این دروغ تمامی ادعاهای این دولت مشخص را زیر سئوال می‌برد[...] بر خود می‌بالم [...] تمامی این شهدا کاری را کردند که هر جان آزاده‌ای انجام می‌داد، و به همین خاطر به قتل رسیدند [برای] آزادی راستی و عدالت.»

این مزخرفات «داسی ـ دینی» به بهانة پاسخ به چرندیات همان سردار کذا پخش می‌شود. آرش حجازی که خود را انسان شریف، پزشک، نویسنده و ناشر هم معرفی می‌کند در لابلای این پروپاگاند مهوع برای حکومت اسلامی تلاش کرده دخالت بیگانگان در آشوب‌های اخیر را نیز کتمان کند. البته معلوم نیست این «جان شیفته» چرا برای شهادت در تهران نماند؟! داستان خودستائی‌ها و پدرستائی‌ها، یا بهتر بگوئیم خشونت‌پرستی حجازی که خود را از قضای روزگار مدافع حقوق بشر نیز می‌خواند، بحر طویل کسالت‌آوری است که روی شبکة اینترنت موجود است پس علاقمندان به مطالعة «توضیح المسائل حجازی» را به مراجعه به سایت‌های مبلغ حکومت دعوت می‌کنیم و باز می‌گردیم به منافع بیگانگان در آشوب‌های اخیر.

رسانة لوموند، آرزو کرده که به دلیل مسائل «انتخابات»، مذاکرات هسته‌ای با ایران انجام نشود. پیشتر گفتیم که تجهیز حکومت اسلامی به سلاح اتمی جهت تهدید روسیه سیاست سازمان ناتو است. آفتاب آمد دلیل آفتاب! ولی همانطور که گفتیم با کم‌شدن شر «ابوالهول» هسته‌ای، یا همان البرادعی، کارفرمایان لوموند ناکام خواهند شد! امروز اعلام شد دولت فرانسه پیش از 14 ژوئیه سالجاری کابینه را بار دیگر «ترمیم» خواهد کرد! یادآور شویم طی یکماه این دومین ترمیم در کابینة دولت خواهد بود. همچنین نیکولاسرکوزی سراسیمه راهی سوئد شد، تا با نخست وزیر سوئد، ریاست دوره‌ای اتحادیة اروپا گفتگو کند. گویا مانوئل باروسو هم روی پوست خربزة جادوئی لیز خواهد خورد.

همچنانکه گفتیم «تغییر واقعی» در راه است. سفر جوزف بایدن، معاون رئیس جمهور ایالات متحد به بغداد مهم‌ترین نشانة «تغییر» سیاست سنتی ایالات متحد در منطقه است. روز گذشته جوزف بایدن رسماً «تجزیة نرم» عراق را منتفی دانست و اعلام داشت در صورت تداوم خشونت‌های قومی ایالات متحد سیاست خود را برای حمایت از عراق مورد بازبینی قرار خواهد داد. سخنان جوزف بایدن در واقع خطاب به انگلستان ایراد می‌شود که در آرزوی تجزیة عراق به سه کشور شیعه، سنی و کرد است، و همزمان از مقتدی صدر و افراط‌گرایان سنی و کرد حمایت می‌کند. اگر آمریکا سربازان خود را از عراق خارج کند، انگلستان نمی‌تواند در این کشور بماند! و به این ترتیب بریتیش پترولیوم هم باید مناقصة نفتی 20 سالة خود را فراموش کند. مسلماً انگلستان طی چند ماه آینده ناچار خواهد شد بین نفت عراق، طالبان‌پروری در جمکران و تجارت مواد مخدر در هلمند دست به گزینشی «منطقی» بزند.


...

جمعه، تیر ۱۲، ۱۳۸۸

«چیزی» که گذشت!
...
«ابوالهول» رفت! با پایان دوران «خدمت» البرادعی که از سال 1997 آغاز شده بود، دوران اعمال سیاست «آشوب» بر ایران تحت عنوان «فضای باز سیاسی» به پایان رسید. اینبار تغییر واقعی در راه است. اما پیش از پرداختن به وبلاگ امروز لازم است توضیح مفصلی در مورد تضاد «مردم محوری» با «دمکراسی» ارائه کنیم.

ویژگی دمکراسی، «انسان محوری»، «صراحت» یا «عدم ابهام» آن است. به همین دلیل جنبش ‌مدنی با «مردم محوری» در تضاد قرار می‌گیرد. محور فلسفة مارکس و نظریة فروید «انسان» است. ویژگی فلسفة مارکس گسست از «ایده‌آلیسم» هگل و به طور کلی گسست از هرگونه «ابهام» فلسفی است. پیشتر گفتیم فلسفة ‌مارکس ملهم از فلاسفة عصر روشنگری است. مارکس با چرخش به سوی این فلاسفه توانست از ایده‌آلیسم و تاریخ‌سالاری هگل بگسلد و «انسان» را «تاریخ‌ساز» تعریف کند.

نظریة فروید نیز از ضمیر انسان ابهام و تقدس «پدر» را می‌زداید. فروید می‌گوید، شناخت ضمیرناخودآگاه به ضمیرخودآگاه کمک می‌کند تا بر «ترس غریزی» از آینده فائق شده و بجای «فرار» و پناه گرفتن در گذشته‌ها، یا مرگ و تاریکی، به سوی روشنائی، زندگی و آینده گام بردارد.

دلیل تهاجم فاشیست‌ها به مارکس و فروید ابهام‌زدائی اینان از «فلسفه» و «الهی‌ات» است. چرا که «ابهام فلسفی» آبشخور مشترک سرمایه‌سالاری و فرزند خلف‌اش، فاشیسم به شمار می‌رود. در این «ابهام مفید» همة عوامل سلطه: خداوند، پدر و رهبر، به عنوان «پدر معنوی» یا خداوند زمینی مأوا گزیده‌اند تا به بهانة مقابله با «سلطة شر» یا سلطة «شیطان» بر «بندگان خدا»، نوعی «سلطة نیک» بر انسان‌ها اعمال کنند! «سلطة نیک» در چارچوب نگرش پدرسالار، عبارت است از اعطای «حق مالکیت» بر جسم و جان فرزند به پدر، اعطای حق مالکیت بر جسم و جان زن به مرد، و بالاخره اعطای حق مالکیت بر جان و مال مردم به «رهبر مقدس!»

آرمانشهر، «قوم برگزیده» و «عصرطلائی» در همین «ابهام» یا «ناشناخته» ریشه دارد. آنچه این «ناشناخته» را از ناشناخته‌های متعارف متمایز می‌کند، قرار گرفتن ریشة آن در یک زمان و مکان «ناشناخته» است. این ناشناختة بخصوص به دلیل بیگانگی‌اش با واقعیات «زمان» و «مکان» در انسان ایجاد تشویش و دلهره می‌کند. برای «فرار» از چنین تشویشی است که انسان تمایل دارد بجای حرکت به سوی ناشناخته و گام نهادن در مسیر «زندگی آینده»، در ذهن خود مأمنی«شناخته‌شده» در گذشتة موهوم یافته و در آن «پناه» گیرد. این است هدف واقعی اعضای سازمان ناتو از تحمیل تئوکراسی بر کشورهای منطقه: ایجاد سکون در جامعه از طریق تقلیل «روابط انسانی» به روابط غریزی در بطن «خانواده.» یا به عبارت دیگر، بازگشت به توحش اسطوره‌های مقدس ادیان ابراهیمی، به عنوان بهترین ابزار سرکوب انسان و انسانی‌ات. سی سال است که وقوقیه‌های «ساتاس» بدون استثناء در مسیر چنین هدف مقدسی تنظیم می‌شود.

در سال 1966 آدورنو، با ارائة «دیالکتیک منفی» و تعریف «تاریخ»، به عنوان یک «تشویش» و «نگرانی»، در واقع حرکت جامعة بشری را بر پایة «ترس» و «توهم» و «ابهام» تحلیل می‌کند. «نگرانی» طالبان‌پروران ناتو برای ما ملت بی‌دلیل نیست! اینان در واقع نگران منافع خود در منطقه‌اند. در نتیجه تلاش می‌کنند با توسل به آشوب‌های دست‌ساز، ضمن تحمیل بایکوت خبری، ایران را در انزوای سیاسی قرار دهند، چرا؟ چون هرگونه حرکتی در جهت رشد و تعالی ملت‌ها تهدیدی است برای منافع اینان.

آدورنو در «دیالکتیک منفی» که در سال 1966، ‌سه سال پیش از مرگش انتشار یافت، «تاریخ» را یک «نگرانی» و «تشویش» تحلیل کرده. این نگرش، هرگونه تحلیل و بررسی علمی رخدادهای تاریخی را در واقع به بیراهه و ابهام می‌کشاند! نظریة آدورنو «تاریخ» را در تاریکی و «ابهام» فرو می‌افکند و در واقع «علمی‌‌‌ات» آن‌ را به زیر سئوال می‌برد. در این چارچوب تحرک انسان‌ها در زمان و مکان مشخص یا «تاریخ» هدف روشن و صریحی ندارد، بلکه واکنشی است کورکورانه به شرایطی ناشناخته!

روشن است که اگر حرکت جامعة بشری را یک حرکت غریزی بدانیم، چنین حرکتی بجز نگرانی و تشویش پیامدی نخواهد داشت. مسئله این است که «دیالکتیک منفی»، دلائل منطقی و اقتصادی رخدادهای تاریخی را نادیده انگاشته و فقط با نگریستن به توحش و خشونت این رخدادها «تاریخ» را «نگرانی» و «تشویش» تحلیل می‌کند. با این وجود دلیل وقوع انقلاب اکتبر، جنگ‌های جهانی، سرکوب جمهوری‌خواهان اسپانیا، و ... نگرانی و تشویش نبود! «واکنش مردم» به این خشونت‌ها نگرانی و تشویش بوده، چرا که مردم مورخ نیستند!

اگر در تحلیل «تاریخ» اولویت به نگرش «عوام» داده شود، در چارچوب چنین نگرشی است که «دلائل صریح» و اقتصادی جنگ دوم جهانی در ابهام «نگرانی» و «تشویش» مردم آلمان فرو می‌افتد، یا ظهور پدیدة‌ طالبان در ایران و سپس در افغانستان، ‌ و همچنین تهاجم نظامی ارتش ناتو به عراق و افغانستان در «ابهام» قرار می‌گیرد. چرا که «ایجاد ابهام» یکی از اهداف اصلی پروپاگاند است، ابهامی که منطق متعارف و عقل سلیم را به چالش می‌طلبد. ساده‌تر بگوئیم، «نگرانی» و «ابهام» همزمان خشونت، شورش و ابتذال یا همان عناصر اصلی «عوامگرائی» را تقویت می‌کند.

در سایة چنین ابهام خجسته‌ای است که رسانه‌ها برای «توجیه» تهاجم نظامی به عراق ـ که صرفاً با هدف سلطه بر منابع نفتی و کنترل راه‌های عبور انرژی «می‌بایست» انجام می‌پذیرفت ـ ادعا می‌کنند صدام حسین سلاح کشتار جمعی در اختیار دارد و یک تهدید جهانی است! همین خبرهای سراپا دروغ تهاجم نظامی به عراق را «توجیه» کرد، و ارتش آمریکا و انگلستان به بهانة استقرار دمکراسی در این کشور به کشتار و چپاول پرداختند.

«هربرت مارکوزه» یکی از شیپورچی‌های «مکتب فرانکفورت» در «انسان تک بعدی» چنین فرموده:

«آزادی‌های فردی و حق انتخاب یک دروغ بزرگ است که بر نیازهای واقعی بشر پرده می‌افکند.»

منبع: هربرت مارکوزه، «انسان تک بعدی»، انتشارات می‌نویی، پاریس، 1968.

به ادعای اهالی مکتب کذا این آزادی‌ها «بعد درونی روح» را سرکوب کرده، مانع ایجاد «تغییر» می‌شود! «تغییر» برای این حضرات همان «شورش» و «ایجاد گسست» در نظم حاکم است. یادآور شویم که اینان در دهة 1960 در یک نظام دمکراتیک چنین ترهاتی را به هم می‌بافتند، تا از این طریق جنبش‌های چپ را در اروپا و آمریکا به «بیراهة شورش» هدایت کنند. و در این مهم موفق هم شدند. ولی اینروزها بازار «نگرانی» و «شورش‌پروری» سازمان سیا در سراسر جهان کساد شده. از آن جمله‌ است: شکست کودتای آب‌منگل‌ها، و پایان خدمت ابوالهول در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی!

گویا سر خوردن روی پوست خربزة جادوئی به حکومت آب‌منگل‌ها محدود نمی‌شود. ‌ دوران خوش جنگ افروزی و تنش با توسل به «نگرانی» از «سلاح‌های کشتار جمعی»، با رفتن البرادعی پس از 12 سال به پایان رسید. البرادعی را اعضای سازمان ناتو از اول ماه دسامبر سال 1997 در رأس سازمان بین‌المللی انرژی اتمی قرار دادند تا علاوه بر تجهیز پاکستان به سلاح اتمی، تهاجم نظامی به عراق و سپس به ایران نیز «توجیه» شود.

همچنانکه پیشتر گفتیم کشور ایران، علیرغم تلاش حکومت اسلامی و اربابان‌اش در غرب، به دلیل همجواری با روسیه از تهاجم نظامی در امان مانده. در واقع 4 سال پیش اهالی محفل لولوسازی پرزیدنت مهرورزی را به منظور توجیه تهاجم نظامی از صندوق‌های مارگیری استخراج کردند. به همین دلیل بود که میرحسین موسوی از شرکت در «انتخابات» خودداری کرد؛ خیال‌اش از موفقیت اربابان آسوده بود. اصولاً نوکران خوب و وفادار هرگز قدرت «الهی» ارباب را مورد تردید قرار نمی‌دهند. بگذریم و بازگردیم به البرادعی، «معمار» تهاجم نظامی به عراق.

در سال 2003، البرادعی شخصاً پروندة عراق را به شورای امنیت ارائه داد. و در ماه مارس همان سال به بهانه‌های واهی، تهاجم وحشیانة آنگلوساکسون‌ها به عراق آغاز شد. در سال 2005، البرادعی و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به پاس «خدمات» ارزندة خود به تفنگ‌فروش‌های پنتاگون یک «نوبل صلح» هم دریافت نمودند. و خلاصه از آنجا که البرادعی در مزدوری «بی‌نظیر» بود، در سمت خود ابقاء شد. ولی همزمان با شکست قطعی کودتای آب‌منگل‌ها، یعنی روز دوم ژوئیة سال 2009 که محمد خاتمی هم به دفاع از «قانون» پرداخت، ایالات متحد ناچار شد با «البرادعی» نیز وداع کند. در واقع روز گذشته اصلاح‌طلبی آب‌منگل‌ها، محفل خاتمی، البرادعی و جناح کلینتون به زباله‌دان تاریخ پیوستند. در وبلاگ «قانون آب‌منگل»‌ گفتیم که هیلاری کلینتون پرزیدنت اوباما را به مسکو همراهی نخواهد کرد. علیرغم پارسیدن نوکران آمریکا در جمکران تغییر و تحولات اخیر پایان تئوکراسی و ریش و پشم‌سالاری در منطقه خواهد بود. هر چند حاکمیت انگلستان دل از نعلین و دستار برنمی‌گیرد! چرا که حکومت آخوند جماعت یا «تئوکراسی» انسان‌ستیزترین نوع استبداد است.

در تئوکراسی «ضمیرخودآگاه» از دو سو سرکوب می‌شود. از یکسو، ذهن و زبان فرد در خدمت ابهامات «ضمیربرتر» قرار می‌گیرد، ‌و از سوی دیگر، پیکر فرد به عنوان پدیده‌ای ‌«مادی» نفی و سرکوب خواهد شد. چرا که در یک نظام تئوکراتیک، خارج از تقدس خداوند، پدر و مادر نیز تقدس می‌یابند! همین تقدس دوگانه خشونت‌ را در بطن خانواده از نظر «اخلاقی»، و در جامعه از طریق «قانونی» توجیه خواهد کرد. زمینة «توجیه خشونت» ابتدا در خانواده فراهم آمده، و سپس در سطح جامعه گسترش می‌یابد تا به یک «هنجار» اجتماعی تبدیل ‌شود. پیشتر گفتیم که هدف استعمار تبدیل خشونت و ابتذال به هنجار اجتماعی است. پس نگاهی داشته باشیم به وقوقیة بیشرمانة امروز یا مطالبات استعمار غرب از ملت ایران که توسط آخوند جنتی در دانشگاه سابق تهران روخوانی شد.

آخوند جنتی مانند میرحسین موسوی در «خط امام» نشسته و ضمن نشخوار همان چرندیات خمینی می‌گوید:

«انتخابات واقعا سالم بود و هیچ اشکالی نداشت [...] باید ببینیم اکنون می‌خواهیم چه کنیم؟ یک اینکه ما مسلمانیم، دو اینکه ما شیعة امیرالمومنینی هستیم که به خاطر قانون شهید شد، دیگر اینکه ما با هم برادریم [...] وحدت کلمه و برادری‌ها را به هم نزنید [...] حالا چیزی بوده، گذشته [...] الان باید [...] در نمازجمعه و انتخابات‌های آینده شرکت کنیم [...] ببینید چه گناه‌هائی در این ایام شد که اگر هر کدام در پرونده کسی باشد در آن دنیا وای به حال اوست؛ کسانی که مرتکب این گناه‌ها شده‌اند بروند در این ایام توبه کنند.»
منبع: مهرنیوز، ‌ مورخ 12 تیرماه سالجاری

این است «برنامة» اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن برای ملت ایران! یک سرکوب همه جانبه با هدف حذف. حذف همة مخالفان، حذف همه بجز شیعی‌مسلکان حکومتی و جیره خواران‌شان در داخل و خارج. بهتر بگوئیم حذف همه بجز «برادران» آب‌منگل که بجای «مردم» می‌نشینند و قانون «مردم محورشان» را هم به مورد «اجرا» می‌گذارند. در حکومت آب‌منگل‌ها همچنانکه شاهدیم جائی برای «اقتصاد» و «مادیات» وجود ندارد، معنویت است و دیگر هیچ! از آنجمله است شرکت در مراسم حماقت‌گستر وقوقیه‌سرائی، و به ویژه شرکت در انتخابات«ها»! بیانیه نویس مفلوک «ساتاس» هنوز نمی‌داند «انتخابات» اسم جمع است، و اسم جمع را فقط الاغ جمع می‌بندد. بگذریم. انتخابات گورکن‌ها همچنانکه شاهد بودیم «معنوی» است. به عبارت دیگر بجز «تقلب» هیچ نیست.

گورکن‌ها که به دلیل شکست کودتای 22 خرداد همگی «قانون‌گرا» و اهل یک «خانواده» شده‌اند، امروز برای تکذیب «شایعات» زبان‌شان باز شده! بله، این مدت که برنامة کودتا ادامه داشت، دولت احمدی‌نژاد حضور خبرنگاران خارجی را در تجمع‌‌های خیابانی ممنوع کرده بود تا دارودستة‌ خاتمی بتوانند با فراغ بال به شایعه‌پراکنی و تشویش ‌اذهان عمومی مشغول شوند؛ به همین دلیل همه «لال‌مونی» گرفته بودند. اما پس از اینکه شکست کودتا حتمی شد،‌ یعنی پس از گذشت سه هفته، ‌ رئیس دانشگاه تهران به «مهرنیوز» فرموده‌اند، قتل 5 دانشجو شایعه بوده، ‌ و پخش این شایعه باعث نگرانی و تشویش ده‌هزار تن از افراد خانوادة دانشجویان ساکن خوابگاه دانشگاه شده، چرا شایعه پراکنی می‌کنند؟! عجیب است که ایشان تاکنون سکوت اختیار کرده بودند، در حالیکه رهبرشان رسماً به قتل «5 دانشجوی حزب‌اللهی» توسط آشوب‌طلبان اشاره داشتند، ‌ و در واقع به زبان بی‌زبانی «حزب‌الله» را برای ایجاد درگیری خیابانی به حضور در صحنة آشوب و تظاهرات غیرمجاز فرامی‌خواندند!

البته ما تعجب نمی‌کنیم، چون پیشتر هم گفتیم دو جناح طایفة آب‌منگل دست در دست یکدیگر برای «ایجاد آشوب» و «تولید شهید» وارد میدان شده بودند. تعجب ما از حماقت حکومت آب‌منگل‌ها نیست، تعجب ما از حماقت اربابا‌ن‌شان در لندن و واشنگتن است که ناچار شده‌اند هم با البرادعی، زمینه‌ساز تهاجم نظامی‌ به عراق وداع کنند، ‌ هم با کودتا در هندوراس و جنگ و بحران در آمریکای جنوبی!

بله، کودتا نه تنها در ایران که در هندوراس هم شکست خورد! امروز «میچله‌تی»، جانشین «زلایا»، رئیس جمهور برکنار شدة هندوراس اعلام داشت آمادة برگزاری انتخابات ریاست جمهوری است. یادآور شویم که برخلاف کودتاهای دوران جنگ سرد، اینبار ارتش برای دفاع از قانون و ممانعت از قانون‌شکنی رئیس جمهور وی را برکنار کرد. ولی همین دخالت ارتش فرصتی برای ابراز وجود کلنل چاوز فراهم آورد تا برای دفاع از مردم هندوراس، ارتش ونزوئلا را در مرزهای این کشور به حال آماده ‌باش در آورد! اهالی سازمان ناتو شکم‌شان را برای یک حکومت نظامی در هندوراس و جنگ در آمریکای جنوبی حسابی صابون زده بودند.

گلة روشنفکران فرهیختة پنتاگون، یا بهتر بگوئیم سگ‌های سیرک عموسام چنین تفسیر می‌کردند که،‌ «در سال 1972 ارتش هندوراس کودتا کرد و به مدت 10 سال در این کشور حکومت نظامی را ادامه داد، در نتیجه اینبار هم حکومت نظامی سال‌ها دوام خواهد داشت.» البته اینان آرزوها و امیال اربابان‌شان را به عنوان «تفسیر سیاسی» تحویل مردم می‌دهند. در مورد ایران هم ذکر «انقلاب مخملی» گرفته بودند و موسوی فاشیست را مدافع دمکراسی جلوه می‌دادند. سیرک‌ پنتاگون در اروپا به ویژه در فرانسه سروصدای فراوان به راه انداخت ولی فروش چندانی نکرد! چرا که مردم ایران «فراموشی» نگرفته‌اند، «چه توان کرد که تقدیر چنین بود.»

البته اهالی «لوموند» هنوز به زوج «موسوی ـ کروبی» امید بسته و فرمان ایجاد یک تشکل دمکراتیک را برای ایندو پیرو وفادار گاو حاج میرزاآغاسی صادر کرده‌اند. سایت لوموند، مورخ 2 ژوئیه 2009 می‌نویسد، موسوی و کروبی یک «تشکل دمکراتیک» ایجاد می‌کنند! اینکه میرحسین موسوی با «خط امام روشن ضمیر» خود یک تشکل دمکراتیک هم به راه بیاندازد بیشتر یک لودگی سیاسی است! در هر حال به گفتة لوموند، موسوی در مورد جزئیات این تشکل هنوز حرفی نزده، ولی تشکل کذا را ایجاد خواهد کرد! ما هم تردیدی نداریم که موسوی یک تشکل سیاسی به راه خواهد انداخت، ولی اطمینان داریم که تشکل کذا هیچ ارتباطی با دمکراسی ندارد. موسوی یک فاشیست جنایتکار بیش نیست، کارفرمایان لوموند در صنایع نظامی «لاگاردر» نمی‌توانند او را به رهبر جنبش مدنی در ایران تبدیل کنند. جنبش‌مدنی فاشیست و «مرگ‌پرست» نیست، «انسان‌محور» است.

انتخابات واقعا سالم بود! و طبق معمول هیچ اشکالی نداشت، اشکال از مردم بود! باید ببینیم اکنون می‌خواهیم چه کنیم؟ [...] [...] الان باید [...] در نماز جمعه و انتخابات‌های آینده شرکت کنیم.






...

پنجشنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۸


«قانون» آب‌منگل!
...
سر خوردن دو جناح طایفة آب‌منگل‌ها روی پوست خربزة جادوئی همچنان ادامه دارد، ولی حضرات امروز در یک بن‌بست لیز می‌خورند نه در یک شاهراه. از اینرو جناح مهرورزی و دارودستة اصلاح‌طلبان شعار‌های یکدیگر را می‌ربایند. اخیراً اولی پیرو «خط امام» و «بازگشت» به ارزش‌های اصیل انقلاب شده، و آن دیگری هم «قانون‌مدار!» در واقع خاتمی لیز خورده و بجای خامنه‌ای نشسته، مهرورزی هم جای موسوی را گرفته! ولی خاتمی، از آنجا که «محمد» نام دارد، حین لیز خوردن به افتخار دیدار گابریل هم نائل آمده! بله این مسائل کوچک در یک تئوکراسی امری‌ است کاملاً عادی! در هر حال وقتی پای حکومتی روی پوست خربزة جادوئی لیز می‌خورد، آنقدر جابجائی و جایگزینی و پریشانگوئی تکرار می‌شود و شتاب می‌گیرد تا سرانجام حکومت کذا با سرعت نور به ته بن‌بست برسد و به دیوار برخورد کند.

فروپاشی دژ طالبان‌پروران ناتو در ایران آغاز شده. پس پای به میدان آشوب نگذاریم! برای خروج از بحران مصنوعی جناح‌های حکومتی و بازیافت «تعادل»، طرح مطالبات صنفی و گروهی را آغاز کنیم. پرداختن به نیازهای واقعی و مادی همان فرصتی است که با تحقق کودتای سازمان ناتو در بهمن‌ماه 1357 از ما ملت دریغ شد، اینبار فرصت را نمی‌باید از دست داد.

امروز سخنگوی وزارت امورخارجة روسیه رسماً با اعمال تحریم‌های اقتصادی بر علیه ایران مخالفت کرد. آنگلوساکسون‌ها و نوکران‌شان در جمکران می‌کوشند با تحمیل «انزوای سیاسی» بر دولت دست‌نشاندة غرب در ایران، هم تداوم بحران دست‌ساز هسته‌ای را تأمین کنند و هم تحریم‌های اقتصادی را گسترش دهند. البته هدف از این عملیات از یکسو تهدید روسیه است، و از سوی دیگر قرار دادن ایران در شرایط مطلوب برای «توجیه» تهاجم نظامی احتمالی. شیرین‌زبانی‌های عبادی برای «تحریم سیاسی ایران»، «پارسیدن» حسن فیروزآبادی در مخالفت با مذاکرات هسته‌ای و تداوم جنجال آب‌منگل‌ها پیرامون کودتای 22 خرداد دلیل دارد. «انزوای سیاسی» و «تحریم اقتصادی» راهگشای «جنگ» خواهد بود. این است هدف واقعی کودتای 22 خرداد و هیاهو پیرامون شرکت فرضی 40 میلیون ایرانی در این نمایش مهوع.

در راستای چنین سیاستی است که عملة فاشیسم در خارج از مرزها می‌کوشد روسیه را حامی نوکر وفادار آمریکا، احمدی‌نژاد معرفی کرده، برای تظاهرات در برابر سفارت روسیه در پاریس فراخوان صادر کند! بله باز هم نمایش سیرک پنتاگون با لوطی، عنتر،‌ مطرب، جغجغه و گلة سگ‌های دست‌آموز برای تداوم نظام مقدس تیزسالاری‌دینی آغاز شده، و مسلم بدانیم هانری‌لوی، صحنه‌گردان اصلی این نمایشات خواهد بود. حال ببینیم برنامة سیرک پنتاگون در داخل مرزها چیست. در داخل مرزها بسیج دانشجوئی دست در دست محمد خاتمی برای تبدیل موسوی به «رهبر مخالفان حکومت» پای به میدان گذاشته.

برای دامن زدن به بحران شبه‌انتخابات و کمک به آنگلوساکسون‌ها، ‌ بسیج دانشگاهی هم به میدان آمد،‌ تا اربابان حکومت اسلامی بتوانند یک جنایتکار به نام میرحسین موسوی را به عنوان «رهبرمخالفان حکومت» به ملت ایران حقنه کنند. در این راستا بسیج از موسوی به دادستانی شکایت برده و این خبر بهجت اثر بلافاصله در سایت‌ «بی‌بی‌سی» انتشار یافت. روز گذشته سایت «پیک ایران»، مورخ 10 تیرماه سالجاری همین خبر را با کد: 3173 به نقل از «بی‌بی‌سی» منعکس کرد، و خواننده‌ای به نام «بابک‌جان» در رابطه با آن چنین می‌نویسد:

«[...] بسیج دانشجوئی [...] با این اتهامات می‌خواهد دل مردم را نسبت به موسوی خائن به ترحم آورد تا مردم ذهن‌شان از مسئلة خیانت این خبیث منحرف شود[...]»


اتفاقاً ما هم «همینو می‌گیم»، تبدیل میرحسین موسوی جنایتکار به «حسین مظلوم» برنامة اربابان حکومت است که می‌پندارند ما هر که را با احمدی نژاد مخالف باشد، آزادیخواه و مدافع دمکراسی به شمار خواهیم آورد. البته بسیج دانشگاهی در این معرکة مزدوری تنها نیست، امروز محمد خاتمی هم یک سخنرانی گوساله‌پسند، متناقض و سراپا دروغ ایراد کرده، تا ضمن روضه و زوزه و سوگواری به ستایش از کروبی و موسوی پرداخته، ‌ دروغ‌های شاخدار به خورد مخاطبان شوت‌و‌پرت بدهد. خاتمی در این سخنرانی قانون اساسی «خدامحور» جمکران را به قانون «مردم محور» تبدیل کرده، و خلاصه ضمن قیاس به نفس همه را ابله پنداشته. پیش از ادامة مطلب یک پرانتز باز می‌کنیم تا ویژگی و فواید «مردم محوری»‌ را به صورت خلاصه توضیح دهیم.

قانون «مردم محور» چیست؟ قانون مردم‌محور، یک تناقض‌گوئی حقوقی است. چنین قانونی، ضددمکراتیک و پوپولیست است، و با تکیه بر «عوام‌گرائی»، خواست یک «اکثریت» فرضی را بر کل مردم به عنوان «اقلیت» تحمیل می‌کند. ولی حکومت جمکران در هر حال فاقد مقبولیت است و اگر ادعا کند که حتی 30 درصد از واجدین شرایط هم در نمایشات مهوع‌اش شرکت کرده‌اند گزافه‌گوئی کرده،‌ 40 میلیون نفر که جای خود دارد. این رقم جادوئی با هدف سرکوب مطالبات دمکراتیک مردم ایران توسط شیپورهای پنتاگون ساخته و پرداخته شده تا این تئوکراسی قرون وسطائی و منفور با کسب مشروعیت فراگیر در جوار عراق،‌ افغانستان، پاکستان و ترکیه، هم تکیه‌گاهی برای اعمال خشونت در منطقه باشد و هم تهدیدی برای روسیه. نقشی مشابه نقش دولت اسرائیل، که برای گسترش خشونت در منطقه آفریده شده. با این تفاوت که حاکمیت اسرائیل «دمکراتیک» است و حاکمیت جمکران «تئوکراتیک»!

در این راستا، شیمون پرز، رئیس‌جمهور اسرائیل، طی یک دیدار رسمی از آذربایجان شدیداً از ارمنستان انتقاد کرد، تا شاید تنش و بحران بین ارمنستان و آذربایجان به یک جنگ نان‌وآبدار برای ارباب در پنتاگون بیانجامد و حق و حساب «پرز» هم پرداخت شود. در همین چارچوب است که رسانه‌های اسرائیل از سخنان فیلد‌مارشال «خمیرگیر» جمکران یا همان «فیروزآبادی» مبنی بر «مذاکره به شرط عذرخواهی»، شدیداً استقبال کرده، هم‌صدا با رادیوهمبونه‌ها به فوت کردن در آستین پارة «فیلدمارشال» مشغول‌اند. چرا؟ چون تحریم اقتصادی و انزوای سیاسی نهایت امر به «جنگ» می‌انجامد. همچنانکه پس از اشغال سفارت آمریکا چنین شرایط «مطلوبی» برای ما ایرانیان ایجاد شد. و همچنانکه عراق و افغانستان نیز پیش از تهاجم نظامی در انزوا قرارگرفتند. بگذریم و بازگردیم به «مردم‌محوری» قانون اساسی، آخرین اختراع محمد خاتمی!

«مردم محوری» به دلیل نادیده گرفتن حقوق اقلیت، در تضاد کامل با اعلامیة جهانی حقوق بشر و اصل اساسی «انسان محوری» در دمکراسی قرار می‌گیرد، و از این نظر هیچ تفاوتی با «خدامحوری» ندارد. آب‌منگل‌ها سه دهه است که جهت سرکوب ما ملت، خواست اربابان خود در لندن و واشنگتن را «خواست مردم» جلوه می‌دهند. از ابتدای «بهارعاظادی» شاهد بودیم که «مردم» برای دفاع از اسلام به دفتر روزنامه‌ها و کتاب‌فروشی‌ها حمله می‌کردند، سپس همین «مردم» از گروگانگیری استقبال کردند، و نهایتاً طی 8 سال همین مردم «طرفدار جنگ» با عراق از آب درآمدند. بله ویژگی «مردم» کذا این است که هیچ ارتباطی با «مردم ایران» ندارد. این «مردم» مانند حکومت آب‌منگل‌ها عنترهای سیرک پنتاگون‌اند. این «مردم» مانند لباس‌شخصی‌ها یک «تل مبهم» و فاقد هویت ‌است که بهترین ابزار برای سرکوب مطالبات انسانی در جامعة ایران به شمار می‌رود‌.

همین «مردم» در تاریخ 22 خردادماه 1388، در چارچوب تبلیغات جهانی به ابزار تأمین مشروعیت برای یک حکومت سفاک تبدیل شده، حکومتی که برخاسته از کودتای 22 بهمن 1357 است. می‌دانیم که از روز 22 خردادماه به برکت پروپاگاند اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن، اکثریت قریب به اتفاق «مردم» با شرکت در شبه‌انتخابات گورکن‌ها،‌ نظام توحش جمکران را تأئید کرده‌اند. پس زمان آن فرا رسیده که یکی از آب‌منگل‌های مورد اطمینان غرب و به ویژه محبوب در افکار عمومی مغرب زمین برتخت نشسته،‌ به نام تل موهوم «مردم» که بر اساس پروپاگاند استعماری، ‌ 85 درصد جمعیت بالغ ایران را شامل می‌شود، سرکوب را گسترش دهد تا دست اربابانش برای چپاول ما ملت بازتر بماند. این است فواید «مردم محوری» مورد نظر آقای خاتمی. حال بازگردیم به سخنرانی وی.

خاتمی می‌گوید، قانون اساسی حکومت اسلامی «مردم محور» است،‌ همة مردم ایران به نظام توحش اعتماد دارند، میلیون‌ها نفر برای حمایت از موسوی تجمع کرده‌اند و فساد در وزارت اطلاعات ریشه‌کن شده و ... و اما بزرگترین دروغ شیاد اردکان، «توجیه» ابلهانة‌ تجمع غیرمجاز روز دوشنبه 25 خرداد سالجاری است که طی آن پایگاه بسیج به آتش کشیده شد.

گفتیم که گابریل بر محمد خاتمی نازل شده بود! بله، دیروقت شب در تاریخ 17 خردادماه 1388، به دلیل فلاکت حکومت امام زمان، گابریل در یکی از غارهای «لژ پ2» بر خاتمی ظاهر شد و گفت: اقراء! خاتمی گفت، لا! من اردکانی هستم و به اردکانی بودن خود افتخار می‌کنم! عربی هم بیلمیرم! گابریل با لهجة شیرین اصفهانی گفت، هیچ اشکالی ندارد، من زبونی اردکونی‌‌ام بلدم! پس گابریل به زبان سلیس اردکانی خاتمی را از فجایع 22 خردادماه آگاه کرده، از وی خواست اقدامات «قانونی» لازم را برای مبارزه با «تقلب» انجام دهد. اینچنین بود که روز 18 خردادماه 1388، یعنی 4 روز پیش از برگزاری مسابقات مارگیری، محمد خاتمی، طبق قوانین و مقررات وزارت کشور در محل حاضر شده تقاضای مجوز برای تظاهرات 25 خردادماه کرد!

کشک‌الدین پشم‌سالار اصفهانی گوید، چون خاتمی تقاضای چنین مجوز بکردی او را دیوانه پنداشتندی. پس صادق محصولی بر او سنگ زدی و او را از درگاه خود براندی و ... و خلاصه مجوز تظاهرات به ایشان ندادندی.

این ادعای شیخ محمد خاتمی است! شیاد اردکان در سخنرانی امروز خود می‌گوید از مجاری قانونی تقاضای مجوز برای تظاهرات کرده و با مخالفت وزارت کشور روبرو شده! ولی طبق اعلامیة رسمی وزارت کشور حکومت جمکران متقاضیان تجمع و تظاهرات مسالمت آمیز موظف‌اند یک هفته پیش از برگزاری تجمع به وزارت کشور مراجعه کنند. حال محمد خاتمی باید توضیح دهد در چه تاریخی برای دریافت مجوز به وزارت کشور مراجعه کرده؟ طبق قوانین و مقرراتی که خاتمی شیاد ذکر آنرا گرفته، اگر تشکلی همزمان با اعلام نتایج رسمی مسابقات مارگیری برای برپائی تجمع اعتراضی به وزارت کشور مراجعه می‌کرد، و مجوز هم می‌گرفت می‌بایست یک هفته صبر کند! پس تجمع 25 خردادماه در هر حال غیرقانونی بوده و در ضمن برخلاف ادعای خاتمی، تعداد شرکت کنندگان در تجمع کذا حتی به صدهزار نفر هم نمی‌رسید. پس شیاد اردکان بهتر است تجمع عملة‌ تحکیم وحدت، پاسداران و مشارکت‌چی‌ها و محفل بهزاد نبوی را «تظاهرات میلیونی» نخواند و آنرا با تظاهرات شوت‌وپرت‌های سال 1357 مقایسه نکند:

«تشکل‌های رسمی و ریشه‌دار انقلاب [...] از وزارت کشور برای برگزاری تجمعی قانونی در اعتراض به نتایج انتخابات درخواست مجوز کردند، اما عدم صدور مجوز [...] و بستن تمام راه‌های ارتباطی خیرخواهان و بزرگان با مردم باعث شد آن حضور میلیونی که [...] از بزرگترین راهپیمائی‌های انقلاب چیزی کم نداشت اتفاق بیفتد، در کمال آرامش [...] تنها با این پیام که سرنوشت رأی ما چه شد[...]»


تشکل‌های «ریشه‌دار انقلاب» بسیار بی‌جا فرمودند برای اعتراض به نتایج انتخابات درخواست مجوز راهپیمائی کردند! مگر راه اعتراض قانونی را نمی‌شناختند؟ از این گذشته تظاهرات کذا به هیچ عنوان «آرام» و مسالمت‌آمیز نبود. شعارهای «مرگ بر این، و مرگ برآن» از دهان چه کسانی شنیده می‌شد؟ مسئولین تجمع کذا شعارها را کنترل نمی‌کردند؟ چه کسانی با سلاح سرد در تظاهرات شرکت کرده بودند؟ تجمع در برابر پایگاه بسیج به چه دلیل صورت گرفت؟‌ مگر تشکل‌های «ریشه‌دار انقلاب» از جمله شبه نظامیان گروه نبوی که در لبنان توسط «تساهال» آموزش دیده‌اند نمی‌دانند تجمع در برابر مراکز نظامی و انتظامی ممنوع است؟ چرا می‌دانستند.

این تظاهرات برای براندازی نرم و تکرار کودتای 22 بهمن به راه افتاد! چون فعلة فاشیسم می‌پنداشتند مخالفین احمدی‌نژاد به حمایت از جنایتکاری چون موسوی تظاهرات خواهند کرد، و کار به درگیری‌های خیابانی می‌کشد،‌ و تشکل‌های «ریشه‌دار» حداقل چندصد «شهید» به دست می‌آورند و با برپائی مراسم روضه و زوزه همزمان تعداد شهدا را افزایش داده، با شعار و هیاهو و درگیری تجربة شیرین 22 بهمن را تکرار خواهند کرد. و نتیجة این نمایشات نیز استقرار موسوی در جایگاه «رهبرمردم» خواهد شد، تا ایشان برایمان «خط امام» ترسیم کنند. کور خوانده بودند! نتیجه در برابر ماست: عقب نشینی هر دو جناح حکومت آب‌منگل‌ها و فشرده‌تر شدن صفوف‌شان.

تلاش بسیج برای بازداشت موسوی در همین چارچوب صورت می‌پذیرد. این گوساله‌های ننه‌حسن می‌پندارند، زندان رفتن «ارزش» است. و اگر آخوند شاهرودی موسوی را به زندان بفرستد همان تشکل‌های «ریشه‌دار» با شعار «زندانی سیاسی آزاد باید گردد»، میلیون‌ها شوت‌وپرت را به خیابان‌ها آورده، مشروعیت و مقبولی‌ات خود را «در خیابان» به ارباب ثابت خواهند کرد. اتفاقاً اشتباه محاسبة حضرات همینجاست، چرا که ارباب در واشنگتن دستش زیر سنگ روسیه است و روسیه نه از بساط طالبان‌پروری سازمان ناتو حمایت می‌کند، نه از جنگ و آشوب در مرزهای‌اش در خزر.

در نتیجه آمریکا، چه بخواهد و چه نخواهد باید دست و پای طالبان شیعی‌مسلک را در ایران جمع و جور ‌کند، و یا باید با همین جانوران وحشی بر سر یک میز به مذاکره بنشیند. با در نظر گرفتن این مهم که هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجة ایالات متحد باراک اوباما را در سفرش به مسکو همراهی نخواهد کرد ـ دلیل غیبت ایشان را فیگارو به نقل از سخنگوی وزارت امور خارجه شکستگی آرنج ذکر کرده ـ می‌توان حدس زد که سیاست خارجی آمریکا نمی‌تواند در ایران خط آشوب جناح کلینتون را دنبال کند، و به احتمال زیاد جناح «نانسی پلوسی» مجری سیاست آمریکا در ایران خواهد بود. سخنرانی خاتمی و «قانون‌مدار» شدن ایشان هم شاهدی است بر این مدعا که اگر بازار مهرورزی و جهش و پرش هسته‌ای کساد شده، فالانژهای آشوب‌طلب مدعی اصلاح‌طلبی در جایگاه ورشکسته به تقصیر قرار گرفته‌اند.

جنبش مدنی به آب‌منگل‌ها تفهیم خواهد کرد که حکومت «مردم‌محور»، «خدا محور» «میهن‌محور» و «اخلاق محور» را نخواهد پذیرفت. محور یک حکومت دمکراتیک «انسان» است. انسان، نه به عنوان «بندة خدا» و فرزند «آدم و حوا»‌، که انسان آزاد در مقام فرزند انسان آزاد. جنبش مدنی «انسان‌محور» است و روی به «زندگی» و «آینده» دارد.





...

چهارشنبه، تیر ۱۰، ۱۳۸۸


خاویر و خمیر!
...
بهترین راه برای ابتر کردن سیاست استعمار و شکستن فضای التهاب کاذب سیاسی در کشورمان، پرداختن به «واقعیت» است. با جدا شدن از جنجال دو جناح‌ و طرح قانونی مطالبات صنفی باید به ویژه به گروه قانون‌شکن موسوی تفهیم شود که مطالبات مردم ایران پیروی از «خط امام» و پیمودن «راه خدا» نیست. مردم ایران، به عنوان انسان نیازهای «مادی» دارند.

جنبش‌مدنی «انسان‌محور» است و برای دستیابی به اهداف خود راهی جز «راه انسان» نمی‌پوید. میرحسین موسوی که قرار است نقش حسین، شهید مظلوم را در بی‌بی‌گوزک‌های کربلا ایفا کند، در آخرین بیانیة خود می‌گوید، برای حل یک «مسئلة خانوادگی» راه خدا را برگزیده! «راه خدا» همان راهی است که خمینی دجال وظیفه داشت برای تأمین منافع اربابان در سازمان ناتو بپیماید. امام سیزدهم یک تنه در برابر «امپریاس» ایستاد؛ «راه خدا» را می‌رفت؛ «حرف خدا» را می‌زد؛ خدا هم در واشنگتن نشسته و «حکم جهاد» با اتحاد جماهیر شوروی صادر می‌کرد. ولی «راه خدا» امروز ملت عراق را برای مدت 20 سال به اسارت «بریتیش پترلیوم» و یک شرکت چینی درآورد. این همان «راه» دیرینة موسوی باید باشد. ولی اینبار «راه خدا» به تأمین نفت رایگان برای غرب و کشتار جوانان ایران منجر نخواهد شد. اینبار راه کذا «پیروان خط امام» را به زباله‌دان تاریخ رهنمون می‌شود.

مسیر «راه خدا» ارزانی دین‌پرستان جنایتکار حکومت آب‌منگل‌ها باد که برای تأمین منافع اربابان خود با ایجاد بحران، ‌رویای انزوای سیاسی ایران را در سر می‌پرورانند. ما از هیچیک از دو جناح حکومت «آب‌منگل‌ها» حمایت نمی‌کنیم، چرا که این دو برخاسته از یک مجموعة دست‌نشاندة بیگانه‌اند.

هدف از جنجال و هیاهوی گورکن‌ها و اربابان‌شان از یکسو تهدید روسیه از طریق تجهیز حکومت توحش به سلاح اتمی، ‌ و از سوی دیگر تحمیل «شرایط ویژه» بر ملت ایران و «بازگشت به دوران انزوا» است. در این راستا «فیلدمارشال» فیروزآبادی ضمن پارسیدن به اربابان در اتحادیة اروپا، فرموده‌اند، تا عذرخواهی نکنید مذاکره نمی‌کنیم!

آورده‌اند خاویر سولانا، وقتی سخنان فیروزآبادی را شنید، گفت:

«والله‌، ‌ آقا، ‌ دروغ چرا؟ [...] ما شاهرگ‌مان را بزنید تف تو صورت این خمیرگیر نمی‌کنیم [...] ما با خمیرگیر قهریم [...]‌ ما با خمیرگیر بگومگومان شد، با سنگ ترازو جسارتاً زد به اینجای ما ...که دلمان از حال رفت ما هم با زنبیل زدیم توی سرش [...] از آنروز تا حالا ما باهاش قهریم، حرف نمی‌زنیم.»

می‌دانیم که گورکن‌ها برای شفاف‌سازی برنامة‌ هسته‌ای‌شان باید با اربابان خود «مذاکره» کنند. به عبارت دیگر ایالات‌متحد باید در چارچوب مذاکرات حقوقی از تجهیز طالبان جمکران به سلاح هسته‌ای چشم پوشی نماید. و به همین دلیل میرحسین موسوی برای حل اختلاف خود با شورای نگهبان جمکران «راه خدا» را برگزیده.

ویژگی راه خدا «ابهام» آن است. راه کذا مانند «خط امام» و «احکام قرآن» بر حسب منافع سازمان ناتو تعیین می‌شود. تاکنون منافع سازمان ناتو با قراردادن دولت ایران در انزوای سیاسی،‌ ایجاد آشوب و تحمیل جنگ به ما ملت تأمین شده. امروز هم جیره‌خواران وفادار این سازمان می‌پندارند «در هنوز بر همان پاشنه می‌چرخد» و می‌توان بازهم «به نام خدا» به دوران شیرین «بهار عاظادی»، سرکوب مخالفان حکومت و تداوم و گسترش تاراج در «سکوت» کامل بازگشت.

پس به خیابان‌ها نیائید! از هم‌صدائی با دارودستة موسوی بپرهیزید و با نیروی انتظامی درگیر نشوید! کودتاچیان برای تکمیل کودتا به «تداوم آشوب» و «خون شهید» نیاز دارند. به همین دلیل برای «توجیه» قانون‌شکنی به توطئة کثیف «جدائی دین از حکومت» متوسل شده‌، دستاربندان مزدور خود را به عنوان «مخالف حکومت» به صحنة سیرک پنتاگون آورده‌اند.

جسارت و شهامت کروبی، موسوی و به ویژه آخوند طاهری دلیل دارد. آنگلوساکسون‌ها می‌پندارند، مردم ایران یکبار دیگر فریب «هل‌من‌مبارزطلبی‌های» مشتی دستاربند خودفروخته را خواهند خورد و برای «شهادت» در راه حسین و میرحسین و دیگران و تکمیل کودتا «از خانه‌ها بیرون خواهند آمد.» «دی یر!» اشتباه می‌کنید!

دژ مستحکم طالبان‌پروری سازمان ناتو در ایران رو به ویرانی گذارده. دلیل قرارگرفتن آخوند جماعت،‌ از جمله آخوند طاهری و منتظری «در کنار مردم» همین است. آخوند طاهری از آن سوپرآخوندهای کارخانة رجاله‌پروری است، و از آنجا که شامة «سوپرتیز» دارد رایحة «تغییر» را پیش از کودتای 18 تیر و در سال 1381 تشخیص داده بود. ولی حضور اربابا‌‌ن‌شان عرض کنیم، بیانیه‌های گوساله‌فریب این جماعت نزد مردم ایران دیگر خریداری ندارد. هدف ما استقرار یک حاکمیت دمکراتیک در ایران است که با قانون اساسی در چارچوب دین و مذهب و خط توحش امام شما در تضاد قرار می‌گیرد.

جنبش مدنی انسان‌محور است، روی به زندگی و آینده دارد، آخوند جماعت و دین‌پرستان بی‌دستار نمی‌توانند سخنگوی یک جنبش مدنی ‌باشند. رادیوهمبونه‌ها، ‌ به ویژه رادیو بی‌بی‌سی و رادیو فردا که می‌کوشند دستاربندان را «در کنار مردم» قرار دهند آب در هاون می‌کوبند! همچنین آن‌ها که همچون شیرین عبادی با توسل به دبیرکل سازمان رسوای ملل می‌کوشند دوام حکومت توحش را تضمین کنند، ‌ ول معطل‌اند. سازمان ملل از دیرباز عصای دست پنتاگون بوده، طالبان جمکران، از آخوند منتظری و طاهری تا میرحسین موسوی و ابراهیم یزدی نوکران همین تشکیلات‌اند، بنابراین نمی‌توانند جایگاه رهبری جنبش‌مدنی را اشغال کنند و سخنگوی مردم ایران باشند.

اگر به دلیل سانسور، ایرانیان از دلائل شکست جنبش مشروطه و خیانت‌های مصدق و فدائیان اسلام بی‌خبر مانده‌اند، در عوض از وقایع سه دهة اخیر، خصوصاً ظهور خمینی شیاد و شارلاتانیسم خاتمی آگاهی دارند و نیک می‌دانند که چگونه حاج فرج دباغ در کیهان لندن به «معمار رنسانس»،‌ آنهم رنسانس نیست‌در‌جهان «دینی» تبدیل شد تا دارودستة بهزاد نبوی، خاتمی و اعضای نهضت عاظادی با جنجال و هیاهو و شایعه‌پراکنی پیرامون حمایت فرضی خامنه‌ای از ناطق‌نوری، شوت‌وپرت‌ها را در برابر حوزه‌های مارگیری جمع کنند. نتیجة این شارلاتانیسم سیاسی فاجعة استقرار آخوند محمد خاتمی در جایگاه «رهبر» اصلاح‌طلبی «موهوم» بود، آنهم با 70 درصد «آراء» فرضی ملت!

نتیجة این معرکة مهوع گسترش سرکوب و ارعاب مردم ایران بود که البته همه و همه به حساب «اصولگرایان» و «تندروها» گذاشته می‌شد، حال آنکه در حکومت آب‌منگل‌ها تندرو و اصلاح‌طلب فرضی هر دو خشونت‌طلب‌اند. محمدخاتمی در دوران نخست وزیری میرحسین موسوی مسئول «تبلیغات جنگ» بود و به همین دلیل او را برای سازمان دادن به کودتای 18 تیر از صندوق بیرون کشیدند. کودتائی که ناکام ماند. کودتای 22 خرداد نیز می‌رود تا به همین سرنوشت دچار شود.

کودتای 22 خرداد 1388، مجموعه‌ای است از کودتاهای مختلف، ‌ همچنانکه کودتای 22 بهمن 1357 نیز چندین و چند کودتا را شامل می‌شد. این کودتاها را «مادرکودتا» می‌خوانیم، چرا که از هریک چندین کودتا زاده می‌شود که هریک به نوبة خود زمینه ساز دیگری خواهد شد. البته همة این کودتا ها فرزندان خلف کودتای کلنل آیرون‌ساید به شمار می‌روند که در سال 1921 به وقوع پیوست و تا 22 خردادماه سالجاری به تولید مثل ادامه داده. ولی گویا زایمان کودتای 22 خردادماه به اشکال برخورد کرده! پس از تأمین مشروعیت 85 درصدی برای حکومت توحش جمکران، از روز 23 خردادماه فرزندان کودتا دیگر مرده به دنیا می‌آیند.

از پرداختن به جزئیات مسائل سدة اخیر به ویژه مسائل سه دهة گذشته پرهیز می‌کنیم، فقط یادآور می‌شویم کودتای میرپنج در ظاهر برضد آخوند و در واقع برای تولید و پرورش آخوندهای سیاسی صورت پذیرفت. پس از کودتای سوم اسفند، برای سازمان دادن به کودتا هر بار یک «ملی ـ مذهبی» با یک آخوند همگام شده تا پس از وقوع کودتا، این شخصیت «ملی‌ـ‌مذهبی» همچون مصدق، بازرگان و بالاخره بنی‌صدر به عنوان شهید و مظلوم در جایگاه رهبری اوپوزیسیون قرارگیرد. نمونة محمد خاتمی منحصر به فرد بود، چرا که حضرات به کمتر از آخوند رضایت ندادند! شاید به همین دلیل اینبار زوج فاشیست «موسوی ـ کروبی» را به عنوان «مخالف حکومت» راهی صحنه‌ کردند تا با توسل به نهضت منفور عاظادی، سپاه پاسداران، طلاب و دانشجونمایان کودتای مردمی مطلوب آنگلوساکسون‌ها را سازمان ‌دهند. ولی از آنجا که کارشان نگرفت، با توسل به «توطئة جدائی دین از حکومت» دستاربندان را برای قانون‌شکنی در برابر حاکمیت قرار دادند.

البته جنجال‌های «موسوی ـ کروبی»، صدور بیانیة سپاه مفلوک پاسداران، قانون‌مداری دروغین رهبر فرزانه و از همه مهم‌تر پروپاگاند رسانه‌های غرب و جیغ و فریاد لوطی و عنترهای فرنگی پنتاگون برای «اوپوزیسیون‌سازی» همگی ابتر شده، چرا که برخلاف پروپاگاند گوساله‌پسند رسانه‌ای در غرب و در داخل مرزها، مردم ایران به کل حاکمیت آب‌منگل‌ها ـ برخاسته از قانون اساسی فعلی ـ اعتراض دارند،‌ نه به بخشی از آن. دمکراسی با شیخ و روضه و زوزه و «الله‌اکبر» و شهید پروری هم‌سوئی ندارد. به عبارت دیگر ما ملت «دمکراسی نفتی» مانند دمکراسی عراق نمی‌خواهیم.

برای استقرار دمکراسی «نفتی» در عراق بیش از 600 هزار کشته، و حدود 3 میلیون نفر آواره شده‌اند، تعداد مجروحین و معلولین هم مشخص نیست! تمام زیرساخت‌های این کشور ویران شده و هر روز شاهد انفجار بمب و کشتار غیرنظامیان در اماکن عمومی عراق هستیم. بله رسیدن به دمکراسی به قول ادبای حکومت آب‌منگل‌ها «هزینه» دارد! الکی که نیست! و این «دمکراسی» دلفریب با کمک شرکت ملی نفت چین و بریتیش پترولیوم به مدت 20 سال در چارچوب قانون اساسی توحش و با «پرچم الله‌اکبر» بر ملت عراق تحمیل خواهد شد.

به گزارش مهرنیوز، مورخ 10 تیرماه سالجاری، به نقل از «دیلی‌تلگراف»، ظرفیت بزرگترین میدان نفتی عراق حدود 17 میلیارد و 800 میلیون بشکه است که به مدت 20 سال در انحصار کنسرسیوم جنتلمن‌های نزولخور و چینی‌ها قرار گرفت! اکنون متوجه می‌شویم چرا همة طالبان‌پروران ناتو و سازمان‌های به اصطلاح غیردولتی‌شان ضمن ابراز نگرانی از وجود سلاح‌های کشتار جمعی در عراق خواهان استقرار دمکراسی در این کشور بودند. گویا قرار شده به همت میرحسین موسوی، کروبی و ژنرال فیروزآبادی، طالبان‌پروران ناتو در مورد ایران نیز به همین «نگرانی‌ها» دچار شوند.

در این راستا آخوند طاهری، هم‌ولایتی «شهلا شرکت» که سی سال است نان حکومت توحش سق می‌زند، به پیروی از «خط‌امام» با صدور یک بیانیة گوساله‌پسند خود را در کنار «مردم رأی باخته» قرار داده تا اگر از این تنور پربرکت نانی بیرون آمد، سهم ایشان نیز محفوظ بماند. پس تعجب نکنیم که در تاریخ 30 ژوئن 2009، سایت «بی‌بی‌سی» و دیگر همبونه‌ها بیانیة مضحک حضرت آیت‌الله فرصت‌طلب را منعکس کنند.

آخوند طاهری ناگهان کشف کرده که انتخابات 22 خرداد «مخدوش» است. ایشان بلافاصله «احساس تکلیف» فرموده یک بیانیه صادر کردند که بگویند بی‌خیال شورای نگهبان و اصل چهارم قانون اساسی، «حق» با من است! چرا که «من» حرف خدا و اسلام را می‌زنم. بله تاکنون انتخابات در جمکران «مخدوش» نبوده، شورای نگهبان هم تخلفی نکرده بود، ‌ وزارت کشور هم تقلب نکرده بود! از وقتی کودتای سپاه پاسداران برای تاجگذاری موسوی شکست خورد و جنبش اصلاح‌طلبی هم نتوانست به جسد چند هزار «شهید» تکیه کند، آخوند طاهری را برای صدور فتوی و در واقع برای «تداوم آشوب» از قفس‌ بیرون کشیده‌اند. می‌بینیم که در برابر قانون‌شکنی آشکار سگ‌های‌هار کارخانة رجاله پروری قوة قضائیه چه خوب «خفقان» می‌گیرد!

بخشی از متن بیانیة بیشرمانة طاهری را بررسی خواهیم کرد، فقط یادآور شویم این شیخ پلید به بهانة دفاع از «آراء مردم»، آنهم در حکومتی که سی سال است به سرکوب و کشتار همین «مردم» اشتغال دارد، در واقع به تبلیغ برای «دین» و «خمینی» منفور پرداخته، از خوبی‌های «رهبر توحش» یاد می‌کند! آخوند طاهری که مانند دیگر «تیزسالاران» کم‌سواد و گوساله‌فریب است، می‌پندارد مردم دوران فساد و وحشت خمینی و به ویژه سخنان گهربار این مظهر توحش و ابتذال را فراموش کرده‌اند، به همین دلیل در اطلاعیه‌اش خمینی دجال را در ترادف با «دین» قرار داده می‌‌پرسد، چرا مانند خمینی رفتار نمی‌کنید، چرا میرحسین موسوی، این سید مظلوم را آزار می‌دهید:

«آیا امام [...] اجازه می‌داد حیثیت و آبروی افراد [...] ملعبة بازیگران قدرت قرار گیرد [شود]؟ آیا دین چنین اجازه‌ای به شما داده؟ [...] آیا [...] سید شریف و مظلومی که [...] مسئولیت ادارة دولت را با وجود جنگ [...] و تثبیت انقلاب با موفقیت طی نمود، اکنون عامل استکبار، اغتشاشگر و مستوجب کیفر [است] و باید حقوق‌اش پای‌مال گردد؟[...]»

حضرت آیت‌الله می‌بایست می‌فرمودند، این «سید شریف و مظلوم» که طی جنگ 8 ساله نفت را به رایگان ‌داد و پس از جنگ هم سی هزار زندانی را اعدام کرد، چرا حق‌اش باید پایمال شود؟ این «سید شریف» که با قانون‌شکنی چند «شهید مظلوم» هم به جنبش خونخوار اصلاح‌طلبان «پیروخط‌امام» تقدیم کرده، از خودمان است! پس حق با اوست، چون ما هم مانند خمینی و دین اسلام برحق‌ایم!

و اما نکتة مهم در بیانیة‌ آخوند طاهری این است که ایشان برخلاف امام راحل‌شان تحکم نمی‌کنند، نسخه هم نمی‌نویسند! بیانیة آخوند طاهری مجموعه‌ای است از پرسش‌ها که پای بر دروغ‌ و توهم می‌فشارد. طاهری با تکیه بر این دروغ بزرگ که «دین» خواهان «عدالت» است، و سید هم گویا «شریف» و «برتر از دیگران»، ادعا می‌کند«خمینی» و میرحسین موسوی «عادل» بودند! طاهری سپس می‌پرسد چرا قانون باید شامل حال موسوی، سید شریف و مظلوم و پیرو خمینی شود؟ به عبارت دیگر مهملات حضرت آیت‌الله سید جلال‌الدین طاهری اصفهانی، بازتولید «رقیق» چرندیات تقدس‌گستر و قانون‌ستیز آخوند کروبی خطاب به پاسدار شریعتمداری است که پیشتر در این وبلاگ بررسی شده.

همانطور که در بالا اشاره کردیم، بالاخره تلاش جنتلمن‌های نزولخور «سیتی» برای «نابودی سلاح‌های کشتار جمعی» و «استقرار دمکراسی» در کشور عراق به نتیجة مطلوب رسید و «بریتیش پترولیوم» بر ملت عراق منت گذاشته برندة مناقصة استخراج نفت از بزرگترین میدان نفتی این کشور شد. البته تکه استخوانی هم برای دولت طالبان‌پرور و مائوئیست چین پرتاب کرده‌اند که بریتیش پترولیوم برای اعمال توحش ‌تنها نماند. بله «چنج» در عرصة سیاست بوی «نفت» می‌دهد، و چشم امید نفتخواران غرب به «طالبان»، به ویژه در جمکران دوخته شده. چرا که «طالبان» به جز «راه خدا» هیچ راه دیگری نمی‌شناسد. راه خدا چیست؟ راهی است برای «انحراف افکار عمومی»، راه توحش، راه خشونت، راه آشوب و قانون‌شکنی است برای گسترش تاراج. خلاصه راهی است انسان‌ستیز که مانند سیاست استعمار با جنبش‌مدنی در تضاد کامل قرار می‌گیرد. خدا را به جنبش‌مدنی راهی نیست.

شیخ پشم‌الدین کشکانی گوید، «رابرت گیتس» سولانا را ندا داد، «قاسم! من به تو دستور می‌دهم که این مأموریت را انجام بدهی! خیال کن در جنگ کازرون هستیم.» سولانا درحالی که زیرلب غرغر می‌کرد برخاست:

ـ چشم آقا، اما قدرت خدا را ببین ... فرق روزگار را ببین ... آنوقت‌ها به ما فرمان می‌دادید بریم به جنگ [شوروی]. حالا باید بریم سراغ این خمیرگیر...



...

سه‌شنبه، تیر ۰۹، ۱۳۸۸


تیزسالاری دینی!
...

چون روی تو بی‌نقاب گردد
آفاق جمال برنتابد
خاقانی

«کشور ایران دیگر نمی‌تواند به خود اجازه دهد که میلیاردها دلار صرف ساخت سلاح موشکی و هسته‌ای نموده و به سازمان‌های تروریستی کمک کند.»

منبع: نووستی، مورخ 9 تیرماه سالجاری به نقل از «رادیو آزادی»

این سخنان در واقع اعلام مواضع نوین آمریکا یا بهتر بگوئیم عقب‌نشینی ناتو در برابر روسیه است! همچنانکه گفتیم «واژگون‌نمائی» یکی از شیوه‌های رایج پروپاگاند استعماری است. جار و جنجال پیرامون آراء فرضی میرحسین موسوی در واقع برای تداوم سیاست تجهیز حکومت اسلامی به سلاح اتمی و تقویت طالبان جهت تهدید روسیه به راه افتاده. سیاستی که حکومت اسلامی تحت نظارت آمریکا به اجرا در ‌آورده و حاکمیت آمریکا هم به دروغ خود را مخالف آن وانمود می‌کند. به عبارت دیگر حکایت انتخابات جمکران به سخنرانی احمدی‌نژاد در نشست «دوربان2» شباهت فراوان دارد. هر گاه آمریکا ناچار به عقب نشینی از مواضع سنتی خود در برابر روسیه می‌شود، گورکن‌ها باید برای حفظ پرستیژ ارباب جاروجنجال به راه انداخته چنان طبل بزنند که صدای گ... ولینعمت‌شان به گوش جهانیان نرسد. ولی اینبار آمریکا چنان بادی در شکم‌اش پیچیده که اگر خارج شود نوامیس اسلام را خدشه‌دار خواهد کرد و اگر خارج نشود، شکم «مقدس» عموسام را می‌ترکاند و جهان غرق کثافت خواهد شد. به این دلیل عربدة چاقوکشان فرهیختة مقیم فرنگ با صدای جغجغه‌ها و مطرب‌های پنتاگون درهم‌ آمیخته.

زلف کان از رعشه جنبد پایبند دل نگردد
باد کز دکلان جهد تخت سلیمان برنتابد

پنتاگون به معنای واقعی کلمه یک سیرک سیار دارد. در آن مطرب، لوده، لوطی، عنتر، زنگوله، جغجغه و از همه مهم‌تر سگ‌های دست‌آموزی نگاهداری می‌شوند که معمولاً تحت عنوان «روشنفکر» پای به صحنه می‌گذارند. ویژگی سیرک پنتاگون این است که همة ابزار و اجزاء و مجریان‌‌اش «انسان‌نما» هستند. انسان نماهائی که جز تشویق جنگ و خشونت هیچ نقش دیگری ندارند. به همین دلیل برنامه‌های سیرک کذا ‌در همة رسانه‌ها بازتاب وسیع دارد. برنامة جدید سیرک پنتاگون گویا تبدیل جیره‌خواران «فاشیست ـ مسلمان» به «مخالفان» حکومت «آقا‌امام زمان» باشد.

تبدیل خشونت و ابتذال به «هنجار اجتماعی» در کشور ایران یکی از اهداف اصلی استعمار است. برای نیل به چنین هدف مقدس و نان و آبداری «واژگون‌نمائی» در رأس تبلیغات استعماری قرار می‌گیرد. از آنجمله است «قانون‌مداری» مقامات حکومت جمکران!

برای اینکه ثابت شود در حکومت اسلامی قانون وجود ندارد، و به ویژه قوة قضائیه از اجرای قانون روی برتافته، نگاهی خواهیم داشت به اظهارات برخی مقامات، ‌ آخوندها و توله‌آخوندهای فرهیختة حکومت اسلامی از جمله اکبربهرمانی و اعضای قبیله‌اش، بهزاد نبوی و ...که در سایت ایرنا، ‌مورخ 8 تیرماه 1388 تحت عنوان «عالیجنابان آشوب» منتشر شده. البته به تکرار سخنان اینان نخواهیم پرداخت، چرا که منابع ترهات‌پراکنی‌شان در مطلب مذکور با کد خبر 561086 در سایت ایرنا موجود است. با این وجود یادآور می‌شویم که اگر قانون، یا بهتر بگوئیم همان «شبه قانون» حکومت اسلامی هم در ایران رعایت می‌شد، بهزاد نبوی، اکبر بهرمانی، مهدی و فائزه هاشمی، ‌محمدرضا خاتمی و دیگر اراذل و اوباشی که نام‌شان در مطلب کذا ذکر شده، می‌بایست به جرم افترا، توهین و تشویق به شورش تحت پیگرد قانونی قرار می‌گرفتند، تا از التهاب حاکم بر فضای جامعه کاسته شود. شاهدیم که چنین نشد.

نه شخص احمدی‌نژاد و نه قوة قضائیه به این مسائل نپرداختند، چرا؟ چون حکومت اسلامی خود برخاسته از خشن‌ترین صور قانون‌شکنی‌ یعنی کودتا است. «قانون» در چنین حکومتی همان مناظره‌های مبتذل و مهوعی است که از سیمای‌کریه حکومت اسلامی طی «انتخابات» کذا پخش شد. قانون، همان عربده‌جوئی، هتاکی و نفس‌کش‌طلبی‌هائی است که طی سه دهة اخیر توسط «ساتاس» تنظیم می‌شود، و هر هفته به عنوان «خطبة نماز جمعه» تحویل ملت ایران داده ‌شده، تا از این مسیر خشونت و ابتذال به الگوی رفتار «سیاسی ـ اجتماعی» مردم تبدیل شود. خلاصه در یک جمله، همانطور که بالاتر گفتیم، سیاست استعمار در کشورمان تبدیل خشونت و ابتذال به یک «هنجار اجتماعی» است.

به عنوان نمونه، ‌طبق اصل 4 قانون اساسی حکومت اسلامی، شورای نگهبان بالاترین مرجع نظارت بر «تصویب» و «اجرای قوانین» است. البته ما قانون اساسی این حکومت را «قانون» نمی‌شناسیم، چرا که «فاقد صراحت» است. ولی «مقامات» حکومت اسلامی به «نظام» و قانون اساسی آن معتقد و متعهداند، بنابراین وقتی میرحسین موسوی و آخوندکروبی، دو جنایت‌کاری که صلاحیت‌شان را همین شورا برای احراز مقام ریاست «جمهوری» نظام کذا تأئید کرده، صلاحیت شورای نگهبان را پس از انتخابات به زیر سئوال می‌برند، رفتارشان اگر نخواهیم بگوئیم ابلهانه و مضحک، نشان از نقض صریح قانون اساسی حکومت اسلامی دارد. این دو نفر از تاریخ 23 خردادماه با جنجال و هیاهو و برپائی تجمع غیرقانونی نه تنها «شرایط ویژه» را بر ملت ایران تحمیل کردند که باعث قتل چند نفر نیز شده‌اند. ولی همچنان «قانون» شامل حال‌شان نمی‌شود، یا به عبارت دیگر قوة قضائیة «اسلام ناب» و «حکومت عدل علی» کور و کر مانده. چرا؟ چون حکومت اسلامی یک مجموعة منسجم از مزدور و دست‌نشاندة استعمار است و بس. افرادی که طیف حاکمیت این نظام توحش را تشکیل می‌دهند همه و همه باید ضامن تداوم و گسترش منافع استعمار غرب در ایران باشند. اینان وظیفة مقدس خود را طی سی‌سال به بهترین نحو ممکن انجام داده‌اند. لات‌بازی‌هائی که تحت عنوان فعالیت «انتخاباتی» به راه افتاد، دقیقاً در همین راستا قرار می‌گیرد.

شورای نگهبان نتایج شبه‌انتخابات جمکران را تأئید کرد؟ هیچ نگران نباشید! این تأئید شتابزده به منظور تقویت جایگاه میرحسین موسوی و آخوند کروبی انجام پذیرفته. به این ترتیب زوج «موسوی ـ کروبی»،‌ دو مزدور وفادار استعمار غرب در جایگاه «شهیدمظلوم» قرارمی‌گیرند و اکثریت ایرانیان خود را با اینان «شناسائی» خواهند کرد. امروز شیخ کروبی و موسوی به همراه گلة اصلاح‌طلبان با دم‌شان گردو می‌شکنند. پروپاگاند غرب 40 میلیون طرفدار حکومت برایشان فراهم‌ آورده، خامنه‌ای و احمدی‌نژاد هم «حق مسلم‌شان» را پایمال کرده‌اند! و به این ترتیب آیندة سیاسی‌شان در ایران تضمین شده!

البته کودتای سپاه پاسداران برای تاجگذاری موسوی شکست خورد! ولی اینهم هیچ اشکالی ندارد. «اصل سرمایه» یا همان مشروعیت 85 درصدی محفوظ است و با گذشت زمان مقداری «بهره» هم به آن تعلق خواهد گرفت. شاید در آینده‌ای نه چندان دور یک کودتای مخملی با 90 درصد مشروعیت برای این دو عضو «خوش‌نام» طایفة آب‌منگل سازمان دهند. بله سیاست‌های آمریکا، به عنوان فرماندة ناتو هرگز باخت ندارد. در ویتنام، حتی در عراق و افغانستان، پنتاگون برنده به شمار می‌رود، چرا که در میانة میدان تخریب و خشونت، همواره انسانی‌ات بازندة اصلی است.

با تأئید نتایج مسابقات مارگیری توسط شورای نگهبان، اربابان حکومت اسلامی اگر چه نتوانستند با کودتای سپاه پاسداران در پس پردة آشوب‌های خیابانی، میرحسین موسوی را بر تخت «رهبر مردمی» بنشانند، ‌ ولی مزدور وفادارشان را در جایگاه «رهبر اوپوزیسیون» تثبیت کردند. به این ترتیب و بر اساس پروپاگاند غرب، ‌ کل حکومت توحش مورد تأئید 40 میلیون ایرانی عاقل و بالغ است که اکثریت‌شان مخالف خامنه‌ای و احمدی نژاداند، ‌ پس بر اساس این منطق بلاهت‌پرور، همة مخالفان احمدی نژاد طرفدار موسوی خواهند بود! حال آنکه به هیچ عنوان چنین نیست. شرکت 40 میلیون نفر در معرکة مارگیری یک دروغ بیشرمانه است، که همة سگ‌های دست‌آموز و بوق‌های پنتاگون پیرامون آن به «اجماع» رسیده‌اند.

اگر چنین جمعیتی در«انتخابات» شرکت کرده بود، و در اکثریت خود به یکی از آب‌منگل‌ها هم رأی داده بود، این «حضور» یا در تجمع طرفداران موسوی مشهود بود ـ که دیدیم چنین نشد ـ یا اینکه طرفداران احمدی‌نژاد برای ابراز پشتیبانی از مهرورزی خیابان‌ها را به اشغال خود در می‌آوردند. دیدیم این یک هم نشد. در واقع اصل قضیه یعنی شرکت 40 میلیون ایرانی در نمایشات 22 خردادماه 1388 دروغ اصلی و سرمایة کودتا بر علیه ملت ایران است. با این وجود، ما از هم اکنون به کودتاچیان آنگلوساکسون اطمینان می‌دهیم که کور خوانده‌اند! ملت ایران کل حکومت اسلامی را با رهبر آینده‌اش به زباله‌دان تاریخ خواهد انداخت.

«شبه‌انتخابات» 22خردادماه 1388 را می‌توان تلاشی برای «بازگشت به گذشته» و تکرار روزهای خوش «بهارعاظادی» تلقی کرد. بهتر بگوئیم اربابان حکومت اسلامی با برگزاری مسابقات مارگیری، «بازتولید» همه‌پرسی 12 فروردین‌ماه 1358 را مد نظر داشتند. ولی همچنانکه گفتیم تاریخ تکرار نخواهد شد، مگر به صورت یک مضحکه! و آفتاب آمد دلیل آفتاب؛ شرایط امروز ثابت می‌کند که نه دارودستة موسوی و نه دولت مهرورزی و نه اصولاً هیچیک از مخالفان دست‌ساز حکومت جمکران در داخل و خارج قادر به جلب حمایت اکثریت مردم ایران نیستند. چرا؟ چون مردم ایران به بیماری نسیان دچار نشده‌اند.

چند صد نفری هم که زنگوله‌های پنتاگون روز گذشته در پاریس جمع کرده بودند، راه به جائی نخواهند برد! اصولاً اگر کسی یک جو عقل داشته باشد، با گروه اسلام‌پرست «سبزها»، و یا «گلة روشنفکران» از قماش برنارهانری‌لوی و دیگر جغجغه‌های پنتاگون هم‌صدا نخواهد شد. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم برنارهانری‌لوی، از وقتی در برابر سفارت کوبا از گاردهای سفارت کتک مفصلی نوش جان کرد، فقط برای حمایت از «فاشیست ـ مسلمان‌ها» تظاهرات می‌کند. پس تعجب نکنیم که پای ثابت چنین تظاهراتی اوباش‌جیره‌خوار حکومت جمکران از جمله محسن مخملباف باشند که الطاف ویژة پاسدار شریعتمداری شامل حال‌ا‌ش شده و برای گرم کردن بازارش از او به عنوان «مخالف حکومت» یاد می‌کند! بله پس از کسادی «سیرک اصلاح‌طلبی» نوبت به «سیرک مخالفان حکومت» رسیده، و بخش اصلی واژگون‌نمائی این سیرک استعماری توسط شخص پاسدار شریعتمداری و در رسانة کیهان به مورد اجرا گذاشته می‌شود.

روز 12 فروردین‌ماه سال 1358، دولت شیخ مهدی بازرگان پس از برگزاری رفراندوم اعلام داشت 99 درصد مردم ایران به «جمهوری اسلامی» رأی مثبت داده‌اند. البته در اینکه بسیاری از مردم فریب وعده‌های عوامفریبانة خمینی شیاد را خورده بودند، و بسیاری دیگر «از لج شاه» به حکومت خردجال «رأی مثبت» دادند، و بسیاری هم برای «نه گفتن» به حکومت خردجال راهی حوزه‌های مارگیری شدند تردیدی نیست. مهم این است که روز 12 فرودین‌ماه در تهران و دیگر شهرهای بزرگ ایران عدة زیادی در برابر حوزه‌های «رأی‌گیری» تجمع کردند. همین «حضور مردم» برای رسانه‌های غرب کافی بود که طرفداری 99 درصد از مردم ایران را از اراذل و اوباش حوزه و بازار در بوق بگذارند. البته آنروز هم مثل روز 22 خردادماه سالجاری شمارش آراء در کار نبود،‌ حضور «تل مردم» اهمیت داشت.

باری از روز 12 فروردین 58، ملت ایران به دو دسته تقسیم شد: «انقلابی» و «طاغوتی»! طاغوتی با حکومت توحش خمینی مخالف بود، ولی در ذهن علیل امام به اصطلاح «روشن‌ضمیر»، هر که با توحش مخالف بود با امت و اسلام مخالف بود، و در نتیجه دشمن شمارة یک دین‌مبین به شمار می‌رفت. پس از گذشت سه دهه، اربابان حکومت در لندن و واشنگتن به نقطة شروع خیمه‌شب‌بازی خود بازگشته‌، و باز هم ملت ایران را به دو دسته تقسیم کرده‌اند: «طرفدار نظام» و «دشمن!» اینبار دشمن کیست؟ خودفروخته‌ و آدمکشی به نام میرحسین موسوی که با توافق کامل با مقام معظم و طبق برنامة‌ ارباب یک تنه در برابر رهبر قدرقدرت جمکران، نیروهای انتظامی، ساواک و سپاه مزدوران انقلاب اسلامی ایستاده، «مظلوم‌نمائی» هم می‌کند تا از این مسیر ایران مانند عراق، افغانستان و پاکستان به «منطقة آشوب» تبدیل شود. اگر پاکستان و افغانستان را برای مسائل استراتژیک به آشوب کشیده‌اند، مردم ایران و عراق از آنجا که «نفت» دارند، یا باید قربانی سرکوب و سکوت شوند، یا در آشوب زندگی کنند.

و برای تحقق چنین شرایطی حضور «خداوند ابراهیم» الزامی است. چرا که به خواست خداوند یا تحریم اقتصادی و سیاسی بر ایران حاکم می‌شود، یا ملت درگیر جنگ خواهد شد. نتیجه در هر حال یکی است: تحمیل «شرایط ویژه» بر ما ملت. چرا؟ چون زمانیکه در کشوری «شرایط ویژه» اعلام می‌شود، حتی در یک کشور دمکراتیک، نیروهای نظامی و انتظامی می‌توانند قانون و مقررات را نادیده گرفته، ‌امنیت را در اولویت قرار دهند. و زمانیکه در یک نظام دست‌نشانده از قماش حکومت جمکران چنین شرایطی اعلام می‌شود، هدف اصلی فقط سرکوب و کشتار جهت گسترش زمینة تاراج استعماری خواهد بود.

علیرغم جوش و خروش اهالی «لوموند» برای «انزوای سیاسی» ایران،‌ امروز، اعلام شد احمدی‌نژاد به لیبی می‌رود. تشکیل محور برلوسکنی ـ قذافی ـ‌ احمدی‌نژاد را حضور اربابان‌شان در پنتاگون شادباش گفته،‌ امیدواریم سینیور «فراتینی» بزودی بر گورکن‌ها منت گذاشته، مشروعیت 85 درصدی نظام و مظلومیت شهید میرحسین موسوی را «تائید» کنند. یادآور شویم با امضای قرارداد خرید گاز بین «گازپروم» و جمهوری آذربایجان، پروژة‌ خط لولة «نابوکو» امروز رسماً به خاک سپرده شد. پس ضمن عرض تسلیت به «بریتیش پترولیوم» و «توتال» به دو جناح آب‌منگل‌ها گوشزد می‌کنیم، شکست پروژة اربابان‌شان برای تاراج «گاز» را نمی‌توانند با تبدیل کشور ایران به گ...زسالاری «دینی» جبران کنند.

نسازد عاشقی با سرفرازی
که بازی برنتابد عشق‌بازی
نظامی

دکلان، ابزار پشم و ابریشم‌تابی است.


...

دوشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۸


قانون و دامپروری!
...
با آزاد شدن کارمندان سفارت انگلستان، طرح «جایگزینی» اربابان حکومت اسلامی هم شکست خورد. البته برنامة سر خوردن روی پوست خربزة جادوئی همچنان ادامه دارد! پس یکبار دیگر به «هم‌میهنان» بسیار آزادیخواه و مدافع دمکراسی «آقا امام زمان» می‌گوئیم، با شعار مضحک جدائی دین از حکومت و دولت، از تحریف و تخریب شعار «جدائی دین از سیاست» خودداری کنند. بدون جدائی دین از سیاست استقرار دمکراسی امکانپذیر نیست.

«اصولاً آنچه که باید در نظر گرفته شود خداست، نه مردم، اگر صد میلیون آدم، اگر تمام مردم دنیا [...] حرفی می‌زنند که برخلاف حکم قرآن است بایستید و حرف خدا را بزنید [...] گوش به حرف طبقة مرفه مترقی ندهید [...] خدا ما را موفق می‌کند[...]»


این مهملات که در «فارس‌نیوز»، مورخ 8 تیرماه سالجاری انتشار یافته، بخشی‌است از هذیانات خمینی،‌ همان امام «روشن‌ضمیر» میرحسین موسوی و شرکاء که در صحیفة امام، جلد 13، ص. 53» نقل شده، و ثابت می‌کندکه علیرغم چرندیات برژینسکی و اصلاح‌طلبان، حکومت توحش جمکران یک «تئوکراسی» قرون وسطائی بیش نیست که از هر نظر در تقابل با «انسان» قرار می‌گیرد. در چنین حکومتی برگزاری انتخابات فقط توهین به مردم است. ولی محفل کودتای 22 بهمن 1357 می‌پنداشت، با تکیه بر پروپاگاند رسانه‌های غرب، هوچی‌گری قلم به مزدهای «تبعیدی» و «اعلام پیروزی» زود هنگام میرحسین موسوی و اشغال خیابان‌ها با مردم معترض می‌تواند کودتای سپاه پاسداران را پنهان دارد. در واقع هدف اصلی از جنجالی که از روز 23 خردادماه آغاز شد، پوشش دادن به کودتا از طرف عوامل سپاه پاسداران بود. کودتائی که حکومت توحش و اربابان‌اش در سازمان ناتو پیرامون آن به «توافق» رسیده بودند.

پس از شکست کودتای انتخاباتی سازمان ناتو در ایران ، اعضای دین‌پرور این سازمان تلاش کردند با توسل به جنگ زرگری با انگلستان و احتمالاً تکرار نمایش اشغال سفارت، کودتا را نجات دهند. متن وقوقیة پنجم تیرماه سالجاری در راستای همین طرح سرشار از نبوغ تنظیم شده بود. آخوند احمد خاتمی در وقوقیة جمعة گذشته توصیه کرد شعار «مرگ بر انگلیس» به شعار «مرگ بر آمریکا» افزوده شود. بعد هم چند کارمند ایرانی کارخانة رجاله پروری را دستگیر کردند، ولی همانطور که از تاریخ 23 خردادماه سالجاری بارها در این وبلاگ گفتیم و باز گفتیم، کودتا شکست خورده و حکومت اسلامی و اربابان‌اش دیگر نمی‌توانند از کودتائی به کودتای دیگر «پرش» کنند. به عبارت دیگر، فرماندهان و بسیاری از اعضای سپاه منفور پاسداران و فالانژهای گروه بهزاد نبوی که مشتریان اصلی دکان میرحسین موسوی و بازگشت به خط توحش امام را تشکیل می‌دهند،‌ بی‌جهت برای کودتا خیز برداشته بودند!

همچنانکه پیشتر هم گفتیم مردم عادی هرگز به پایگاه بسیج حمله نمی‌کنند، اتوبوس‌به آتش نمی‌کشند، و برای انحراف افکار عمومی اقدام به تیراندازی به سوی مردم نمی‌کنند. مردم عادی «مسلح» نیستند. جز چماقداران، پاسداران و عملة‌ تحکیم وحدت، کسی برای طرفداری از میرحسین موسوی پایگاه بسیج را به آتش نمی‌کشد. هر چند میرحسین موسوی امروز ژست شهید مظلوم گرفته و ارواح شکمش مدافع «حقوق مردم» شده، ‌ولی کسی که عمری را به خدمت در آستان مقدس ناتو گذرانده،‌ نمی‌تواند ناگهان ترک مزدوری کند،‌ مگر اینکه اخراج‌اش کنند! چنین فردی اگر از درگاه ارباب رانده شود، به دلیل «عشق به خدمت»، بلافاصله به جستجوی ارباب دیگری خواهد پرداخت. البته میرحسین موسوی برای یافتن ارباب جدید شانسی ندارد،‌ چرا که پیر شده و در جوانی هم آش دهن‌سوزی نبود! ایشان به دلیل سیاست سفله‌پروری فاشیسم استعماری تبدیل شدند به «روشنفکر»، «هنرمند» و ... و خلاصه هر آنچه نبوده و نیستند.

در هر حال نکتة مهمی که باید به خاطر بسپاریم این است که افراد جهت ورود به محفل مزدوری «حق انتخاب» دارند، ولی برای خروج از محفل کذا چنین حقی وجود ندارد. در نتیجه تکرار می‌کنیم که میرحسین موسوی و دیگر سران حکومت جمکران مانند حاج فرج دباغ، همچنان در خدمت جنتلمن‌های نزولخور «عرق شرافت» می‌ریزند تا دست در دست دولت مهرورزی «مرگ‌پرستی» و «حماقت» را در ایران گسترش دهند. پس نگاهی داشته باشیم به فعالیت‌های «فرهنگی»‌ در تئوکراسی جمکران.

قرار است وزارت آموزش و پرورش حکومت گورکن‌ها هزار دانش‌آموز تهرانی را به همراه مربیان‌شان با «مراسم معنوی» اعتکاف آشنا کند. به گزارش مهرنیوز، مورخ 8 تیرماه سالجاری، علی‌اصغر یزدانی، ‌ معاون پرورشی و تربیت بدنی وزارت آموزش و پرورش می‌گوید:

«معتکفان از میان دانش آموزان سوم راهنمائی و دبیرستان خواهد بود [...] هفت مسجد جامع در تهران پذیرای دانش آموزان معتکف خواهند بود[...] سعی ما بر این است دانش‌آموزان علاقمند را متناسب با سن‌شان با این مراسم معنوی آشنا کنیم.»


به این می‌گویند فعالیت «فرهنگی!» دانش‌آموزان ایران در مدراس جمکران، مزخرفات و حدیث و روایت می‌آموزند، یا اینکه در مسجد «معتکف» می‌شوند و خلاصه یاد می‌گیرند که «زندگی» جز حدیث و روایت و مسجدنشینی هیچ نیست. دولت جمکران هم که بجز «معنویت» هیچ نمی‌شناسد، مسائل «مادی» را به امید خداوند یا بهتر بگوئیم به امید بانک‌های غرب سپرده، تا اینان هر جور صلاح و مصلحت می‌دانند به صورت «خداپسندانه» دارائی‌های ما را «حیف و میل» کنند. حال بازگردیم به بهره‌برداری سیاسی از ماجرای قتل «ندا».

پیشتر گفتیم که برای پروپاگاند، اصل مطلب یعنی واقعیت این ماجرا هیچ اهمیتی ندارد. پروپاگاند، مانند دین و ایمان بر «باورها» تکیه دارد. همینکه مردم «باور» کردند «ندا» به قتل رسیده دست پروپاگاندیست‌ها برای هرگونه بهره‌‌برداری باز خواهد بود. تاکنون تصاویر قتل این زن جوان برای تبلیغات مرگ‌پرستان «میهنی» و ارائة الگوی مرگ‌پرستی «بومی» کارساز افتاده. امروز نوبت به مهرورزی رسید که از این ماجرا به نفع خود استفاده کند. پرزیدنت «منتخب» امروز دست به قلم برده و از آخوند شاهرودی خواستند به این مسئله «رسیدگی» شود. به این ترتیب ایشان هم مخالفت خود را با چنین عمل وحشیانه‌ای رسماً اعلام فرموده‌اند.

حال می‌توان به اهمیت «ارتباطات»، و به دلیل واقعی کمک‌های صمیمانة شرکت‌های غربی همچون «نوکیا ـ زیمنس» برای اعمال سانسور در ایران پی برد. سانسور و بایکوت خبری به حکومت‌های توحش‌پرور نظیر حکومت اسلامی امکان می‌دهد در پس پردة «سکوت» دست به هر جنایتی بزنند. همچنانکه طی سه دهة اخیر شاهد بودیم حکومت اسلامی از طریق بحران آفرینی در داخل و خارج از مرزها با تحمیل «شرایط ویژه»، 120 هزار مخالف سیاسی را به قتل رسانده. از آنجمله است، قتل 30 هزار زندانی سیاسی در دوران پر برکت نخست وزیری میرحسین موسوی. در این روزهای خوب، محمد خاتمی، نماد «اصلاح‌طلبی» مسئول تبلیغات جنگ بود و اطلاعات و کیهان هر روز نام قربانیان حکومت را با افتخار منتشر می‌کردند. قربانیانی که همه یک برچسب توحش صدراسلام داشتند: محارب، مفسد فی‌الارض، و ... و آنروزها به مذاق زهره رهنورد و یکی از توله‌های مونث خمینی بسیار شیرین آمده. به گزارش فارس‌نیوز، مورخ 14 اردیبهشت‌ماه سالجاری، زهرا مصطفوی، دبیرکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی خطاب به موسوی گفت:

«شما یک مقلد واقعی امام [...] بودید که در زمان جنگ و محاصره [...] معیشت مردم را به خوبی اداره کردید[...] بنابراین [...] از شما حمایت [می‌کنیم]!»


البته امروز که بساط کودتا درهم ریخته مسلماً زهرا مصطفوی هم حمایت خود را از موسوی تکذیب خواهد کرد. می‌دانیم که گورکن‌ها به دلیل فرصت‌طلبی و انسان‌ستیزی همگی اهل تقیه و تکذیب‌اند. در نتیجه هرگز دامان «ابهام» را رها نمی‌کنند. اینان با اتخاذ مواضع صریح و منطقی بیگانه‌اند، چرا که اتخاذ چنین مواضعی مستلزم «پاسخگوئی» و پذیرش «مسئولیت» خواهد بود. به زبان ساده‌تر، ‌ در جوامع بهنجار فرد بالغ در برابر گفتار و رفتارش مسئول شناخته می‌شود. در جامعة بشری کسی که مسئولیت ندارد، یا صغیر است یا مهجور یا بندة خداوند خونخوار ابراهیم که برای همة جرم و جنایاتی که مرتکب شده، خود را فقط در برابر خداوند «پاسخگو» می‌داند. بهتر بگوئیم شیعی‌مسلکان همچون امام‌شان فراتر از قوانین و مقررات جامعة بشری قرار می‌گیرند. زمانیکه دست زور پشت سرشان باشد، جفتک می‌اندازند، و جنگ را «نعمت‌الهی» می‌خوانند وقتی ارباب‌شان مثل خر در گل می‌ماند، مدافع قانون می‌شوند!

دختر خمینی می‌گوید، به این دلیل که موسوی پیرو «خط امام» بوده از او حمایت می‌کند. ولی خط کذا همچنانکه می‌دانیم خطی است «مبهم»، در نتیجه به اقتضای بعضی منافع هر کسی می‌تواند همزمان در تقابل و یا در هم‌سوئی با آن قرار گیرد. همچنانکه شخص خمینی برای تأمین منافع اربابان‌اش دقیقاً چنین کرد. تنها دلیل اینکه خمینی، به «امام» و «رهبرکبیر انقلاب» تبدیل شد، همان سانسور و بایکوت خبری بود که در دوران جنگ سرد بر ملت ایران تحمیل کردند.

هیچکس بجز اطرافیان و نزدیکان خمینی نمی‌دانست حضرت امام یک روان‌پریش قدرت پرست است که آزادی را به هیچ روی برنمی‌تابد. چرندیات ایشان را ساواک سانسور می‌کرد تا ملت ایران از علم و دانش بیکران این «متفکر» بازارها محروم بماند. به موازات چنین سانسوری میناچی‌ها حسینیه می‌ساختند و اسلام شریعتی تبلیغ می‌کردند. و نتیجه این شد که رادیو «بی‌بی‌سی» و دیگر رادیوهمبونه‌ها با تکیه بر تبلیغات حسینیة ارشاد،‌ یک جانور وحشی به‌ نام خمینی را «آزادیخواه» معرفی کنند. جالب است بدانیم که این «تبلیغات» با استقرار حکومت نظامی و گسترش سانسور زمینة بسیار مناسبی هم یافته بود. اصرار آخوند احمدخاتمی بر «مهار رسانه‌های غربی» دلیل «موجه» داشت. اینان می‌پندارند تداوم جنایات امام «روشن ضمیر» همچنان امکانپذیر است:

«رسانه‌های اروپائی،‌ آمریکائی و انگلیسی [...] آتش بیار معرکه بودند و بنده تعجب می‌کنم اینها چطور در کشور ما رها هستند و از دولت می‌خواهم این‌ها را مهار کند[...]»


این وقوقیه یکی از بهترین شواهد حماقت اربابان حکومت اسلامی است، چرا که دولت جمکران برای پوشش دادن به کودتا، حضور خبرنگاران خارجی را در تجمعات ممنوع کرده بود، تا هر کس بتواند یک «خبرنگار» شده و بدون کمترین مسئولیتی شایعه پراکنی کند. به عبارت دیگر آنچه شیخ احمد می‌طلبد،‌ یعنی مهار خبرنگاران غرب، در واقع برآورده شده بود، فقط نتوانست کارساز حکومت جمکران و اربابان‌اش باشد! همچنانکه وقوقیة خاتمی هم نتوانست به اهداف از پیش تعیین شده، یا بهتر بگوئیم «انزوای ایران» در صحنة بین‌المللی دست یابد. چون سر خوردن اربابان‌ حکومت روی پوست خربزة جادوئی همچنان ادامه دارد.

نماز علفزار جمعه گذشته بر محور همان وقوقیه‌های دوران نخست‌وزیری‌ میرحسین‌موسوی تنظیم شده بود: نفس‌کش‌طلبی و هتاکی به دولت‌های غرب و دبیرکل سازمان ملل، جهت فراهم آوردن زمینة تقلیل یا قطع رابطة سیاسی با اربابان. در چنین شرایطی است که می‌توان با جنجال در داخل و در پناه «سکوت» رسانه‌ای به سرکوب مردم پرداخت. همچنانکه شاهد بودیم همة تلاش‌های نوکران آمریکا برای منزوی شدن سیاسی بی‌نتیجه ماند. آخوند خاتمی پس از اینکه به شیوة «اوباش‌الله» از آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان انتقاد «مؤدبانه»، «منطقی» و «مستدل» به عمل آورد، تأکید کردند انقلاب‌شان پابرجا و استوار است:‌

«انقلاب بزرگ اسلامی ما شجرة‌ ‌طیبه است و بیدی نیست که با این امواج زودگذر بلرزد [...] انقلاب استوار ایستاده و از ارزش‌های خود دفاع خواهد کرد.»


البته ما هم شاهد بودیم که انقلاب آب‌منگل‌ها از نخستین ساعات 23 خردادماه 1388، از «ارزش‌های» خود بخوبی دفاع می‌کند: قانون شکنی، هرج و مرج، آشوب، قتل‌عمد، تقلب، افتضاح و رسوائی. اتفاقاً پاسدار علی لاریجانی در الجزایر به همین مهم اشاره دارد:

«انتخابات ایران یک تجربة جدی و دمکراتیک بود [...] این دوره انتخابات ریاست جمهوری،‌ نقطة روشنی در تاریخ ایران است[...]»

منبع: حنازرچوبه، مورخ 8 تیرماه سالجاری.

البته پاسدار لاریجانی هم مانند دیگر مقامات جمکران پس از شکست کودتا گویا اهل طنز و مزاح شده باشد. بالاخره واکنش همه به شکست یکسان نیست. شاهدیم که سردار اکبر پس از شکست کودتا چند روز تأمل کردند و دریافتند که عاشق و شیفتة رهبر فرزانه‌اند. آخوند کروبی هم همچنان، هر چند با قید احتیاط، از الگوی گاو حاج میرزاآغاسی پیروی می‌کند، و اما مورد پاسدار لاریجانی باید استثنائی باشد. روز سوم تیرماه سالجاری، رهبر فرزانه با رئیس، هیئت رئیسه و نمایندگان مجلس جمکران دیدار فرمودند. به گزارش مهرنیوز، مورخ 3 تیرماه سالجاری، در ابتدای این دیدار پاسدار لاریجانی می‌گوید:

«[از جمله مصوبات مجلس هشتم] قوانین تجارت، مجازات اسلامی [...] و قانون جامع دامپروری [است] هیچکس نباید [...] از قانون فراتر رود[...]‌»


سپس مقام معظم سخنان مفصلی در دفاع از «قانون» ایراد فرمودند:‌‌

«من در مسائل اخیر مربوط به انتخابات [...] مصر به اجرای قانون بوده و خواهم بود.
نظام اسلامی و مردم به هیچ قیمتی زیر بار زور نخواهند رفت.»


البته ما تا حدودی با رهبر فرزانه موافق‌ایم ، مردم زیربار زور نخواهند رفت ولی «نظام» به راحتی زیربار زور «مشارکت 40 میلیون نفر» در شبه‌انتخابات رفت، چرا که می‌پنداشت این «زور» کارساز کودتای سپاه پاسداران و «تاجگذاری» میرحسین جنایتکار خواهد شد.



...

یکشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۸


مطرب و مطبخ!
...

«ابوالفضل فاتح، رئیس کمیتة اطلاع رسانی [...] و تبلیغات ستاد میرحسین موسوی در گفتگو با ایرنا اظهار داشت، ‌ به خاطر ممنوع ‌الخروج شدن، امثال بنده [...] از اعتقاد و علاقه‌ به نظام دست بر نخواهند داشت.»

بله ایشان که از عشاق نظام توحش به شمار می‌روند، برای تبلیغات گروه موسوی از انگلستان راهی تهران شده بودند که گویا به دلیل جنگ زرگری گورکن‌ها با جنتلمن‌ها به صورت نمایشی ممنوع‌الخروج شده‌اند تا در «حنازرچوبه» به «نظام» توحش ابراز عشق بفرمایند. این مزخرفات با کد خبر 564132 در حنازرچوبه، مورخ 6 تیرماه سالجاری انتشار یافته. گفتیم که این روزها بازار عشق و عاشقی رسانه‌ای در جمکران خیلی داغ و گرم شده. اکبر بهرمانی «عاشق» خامنه‌ای می‌شود؛ فاتح هم عاشق نظام. این است «وودستاک» گورکن‌ها: ابراز عشق به خشونت‌! از «رهبر» خشونت گرفته تا «نظام» خشونت. موسیقی متن‌ این خیمه‌شب‌بازی مهوع هم زوزه و روضه و سوگواری در مسجد برای بهشتی و همراهان است که توسط نظام مقدس با بمب «تصفیه» شدند. پس بپردازیم به «وودستاک» اصلی و جون بائز.

«جون بائزی» که در سال 1969 در وودستاک حضور یافت، در سال 1999 با حضور در نفربرهای ارتش آمریکا در یوگسلاوی در واقع مرگ خود را اعلام داشت و به خیل «مطرب‌های پنتاگون» پیوست. البته عجیب نیست، ولی بسیار تأسف‌آور است. تأسف‌آورتر «کلیپ» ایشان برای «پیروزی» است که در «آشپزخانه» و در کنار «فر» و «کتری»، «قابلمه» و ... اجرا شده. جای سطل زباله چقدر خالی بود! ذوق تهیه کننده،‌ فیلمبردار و مجری به راستی که ستودنی است. ما «پیروزی در آشپزخانه» را نمی‌خواهیم، «با شما» هم نمی‌مانیم. و باز هم تکرار می‌کنیم، منافع ملی ایرانیان در تضاد با منافع محافل ینگه‌دنیا قرار می‌گیرد، با هنرمند، با مطرب پنتاگون و به ویژه با آنان که چامسکی «گلة روشنفکران» لقب داده.

اگر پروپاگاند ارعاب از سوی اعضای ناتو جهت تحمیل «شرایط ویژه» بر ملت ایران پایان یافته، نوکران ناتو در جمکران به بهانة دفاع از «قانون» و دفاع از آراء مردم همان «شرایط ویژه» را بر ملت ایران حاکم کرده‌اند. امروز ارتش «هندوراس» برای «دفاع از قانون» بر علیه پرزیدنت «زلایا» در هندوراس کودتا کرد! گفته می‌شود زلایا از «کوستاریکا» تقاضای پناهندگی کرده. رئیس جمهور هندوراس، علیرغم مخالفت دیوانعالی کشور و مجلس نمایندگان قصد برپائی رفراندوم برای تغییر قانون اساسی را داشت، تا بتواند یکبار دیگر در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کند. خلاصه آنچه در این کودتا عجیب به نظر می‌رسد، دخالت ارتش برای «دفاع از قانون» است. این شاید نخستین نمونة کودتا باشد که با مفهوم رایج کودتا به عنوان ابزار «قانون شکنی» و برهم زنندة نظم و «تعادل اجتماعی» در تضاد قرار می‌گیرد.

در مورد «حفظ تعادل» یک نکتة مهم را یادآور شویم. و آن اینکه، «نفی» با هدف «تخریب» نشان «عدم تعادل» است! به عنوان نمونه، «نفی ترس»، ‌ زمانی که ترس منطقی باشد ـ ترس غیرمنطقی هم وجود دارد ـ نشانة «عدم تعادل» است. حال ببینیم «ترس منطقی» چیست؟ چرا که «احساس ترس» می‌تواند کاملاً منطقی باشد، زمانیکه در ارتباط مستقیم با واقعیت قرار می‌گیرد. زمانیکه فرد مسلحی ما را تهدید می‌کند، ترس ما کاملاً منطقی است. یک انسان بهنجار در چنین شرایطی می‌ترسد و سعی می‌کند خود را از خطر دور نگاه دارد. کسی که در چنین شرایطی ادعا کند که نمی‌ترسد یا دروغ می‌گوید، یا از «طالبان مرگ» است، یا مانند سایت بلاهت‌پرور زمانه به پروپاگاند «مرگ‌ستائی» اشتغال دارد و می‌خواهد چنین وانمود کند که سینه سپر کردن در برابر فرد مسلحی که به سوی مردم شلیک می‌کند، نشان شجاعت است، نه حماقت.

آنچه اهمیت دارد این است که بدانیم «واکنش منطقی» در برابر «ترس منطقی» خشونت نیست! به عبارت دیگر کسی با دست‌خالی به فرد مسلح حمله نمی‌برد. البته صحنه‌های مهیج فیلم‌های هولیوودی را در این بحث کنار می‌گذاریم، چرا که این فیلم‌ها پروپاگاند «قهرمان سازی» و تشویق به خشونت است. قصه و حدیث و روایات قهرمان بازی‌های داس‌الله و بی‌بی‌گوزک‌های کربلا را نیز فراموش می‌کنیم. انسان بهنجار و متعادل تلاش می‌کند خود را از خشونت به دور نگاهدارد؛ تحمیل و تحمل خشونت در واقع خشونت را افزایش می‌دهد. به عبارت دیگر، «خشونت مولد خشونت» است. مگر اینکه خشونت به عنوان «مجازات قانونی» و بر اساس «قوانین انسان‌محور» اعمال شود. در غیر اینصورت «اعمال خشونت» و «استقبال از خشونت» فقط انسان‌ستیزی خواهد بود.

نوع دیگر «نفی» با «هدف تخریب» همان معرکة مهوعی است که نام فعالیت‌های انتخاباتی 4 نامزد حکومت آب‌منگل‌ها را بر آن گذاردند، همان نامزدهائی که امروز به دلیل شکست پروژة کودتای ناتو در ایران، اکثرشان مانند رهبر جنایتکارشان «قانون‌مدار» از آب درآمده‌اند! روز گذشته در«کرفو» وزرای امورخارجة اعضای ناتو برای از سرگیری همکاری‌های نظامی با روسیه به توافق رسیدند. یادآور شویم این همکاری‌ها در پی جنگ قفقاز متوقف شده بود، و بهتر است بدانیم «ایرنا»، شیپور سازمان سیا نیز در پی این جنگ به همکاری مطبوعاتی خود با روسیه پایان داد. این مختصر را گفتیم تا روشن شود، «مفسران» کور و کری که تفسیرهای گوساله‌پسند ارائه می‌دهند تا به ما بگویند روسیه از حکومت جمکران حمایت می‌کند مهمل می‌بافند؛ حامیان حکومت جمکران در غرب نشسته‌اند.

حکومت اسلامی به دلیل نارضایتی گستردة مردم، با توسل به خشونت، شعار پوچ و کودتای ناتو در ایران استقرار یافت و اربابان این حکومت قصد داشتند با استفاده از نارضایتی مردم و با تکیه بر همان ابزار پوسیدة سی سال پیش، با یک کودتای دیگر باز هم میرحسین موسوی را برای اعمال خط توحش امام به صحنه بیاورند. اینهمه با یک تغییر کوچک: دوستی با آمریکا و دشمنی با انگلستان! ولی عامل تغییرناپذیر در این سیاست همچنانکه می‌بینیم سرقت دارائی‌های ما است که در برابر تاراج نفت در بانک‌های غرب انباشته می‌شود و در واقع دولت «مقتدر»، «مستقل» و «نه شرقی نه غربی» جمکران هیچ کنترلی بر آن ندارد. حال بازگردیم به کودتا برای «دفاع از قانون»!

پیشتر گفتیم که طی جنگ سرد پروپاگاند غرب با توسل به واژگون‌نمائی، برای سرکوب آزادی‌خواهان، مخالفان فاشیسم را «طرفداران شوروی» می‌خواند و دولت‌های فاشیست و دست نشاندة خود را در جهان سوم «مدافعان آزادی» قلمداد می‌کرد. در کشورهای تحت سلطة ایالات متحد روال این بود که با هی کردن آشوب‌طلبان به خیابان‌ها، در واقع سرکوب را گسترش داده نهایت امر کار را به براندازی و کودتا برسانند. البته در کشور ایران به دلیل حضور چند صد سالة جنتلمن‌های نزولخور «سیتی» که از فدائیان شاه‌عباس، جلاد «روشنفکر» و حامی شیعة اثنی‌عشری به شمار می‌روند، «آشوب‌پرستی» به شیوة ناتو از قدیم‌الایام با «فتوی» پیوندی ناگسستنی داشته. این پیوند مستحکم در واقع همان پیوند ناگسستنی دستاربند و اوباش است که شادروان کسروی نیز به آن اشاره دارد. پیوندی که با هر «فتوی» و آشوب استحکام بیشتری یافته. با هر فتوی،‌ دولت ایران هر چه بیشتر به دولت انگلستان مقروض شده، و با هر «فتوی» دولت انگلستان پروارتر شد و ملت ایران فقیرتر. تا اینکه انگلستان در سال 1953 پای آمریکا را نیز به دیگ پلوی الیزابت دوم در ایران باز کرد، که گاوچران‌ها نیز در سود «فتوی» شریک شوند. امروز که شمشیر بران «فتوی» کند شده و کسی آخوند جماعت را دیگر در ایران تحویل نمی‌گیرد، آنگلوساکسون‌ها‌ دارودستة موسوی را برای ایجاد آشوب، و حفظ بساط آخوندها و در واقع تأمین منافع خود علم کرده‌اند.

امروز، به ادعای رسانه‌های غرب و بوق‌های‌شان در جمکران، 40 میلیون ایرانی این حکومت توحش را تأئید می‌کنند! فرض می‌کنیم چنین باشد. می‌گویند 40 میلیون نفر از طرفداران تئوکراسی در شبه‌انتخابات جمکران هم شرکت کرده، و 24 میلیون نفرشان به احمدی‌نژاد رأی داده‌اند، موسوی هم ادعا می‌کند که این «اکثریت» کذا به او رای داده‌. بسیار خوب! طرفداران موسوی که روز دوشنبه به خیابان‌ها آمدند و در تهران تعدادشان به صدهزار نفر هم نرسید. پس بهتر است پرزیدنت مهرورزی پس از کسب مجوز از وزارت کشور جمکران از طرفداران‌شان دعوت کنند برای عربده‌جوئی و سردادن شعارهای ابلهانه به خیابان‌ها آمده «تظاهرات» فرمایند، تا مشخص شود اگر میرحسین‌موسوی ـ ایشان طبق معمول به دستور ارباب وارد صحنه شده و یک تنه در برابر نظام مقدس و رهبر مقدس‌تر آن ایستاده ـ ‌ دروغ می‌گوید، حداقل «راستگوئی» مهرورزی به اثبات برسد!

به عبارت دیگر ما پیشنهاد می‌کنیم طرفداران احمدی‌نژاد یک تظاهرات در سراسر کشور سازمان دهند تا مردم ایران به چشم ببینند که هم موسوی و هم احمدی‌نژاد هر دو دروغ می‌گویند. نه تنها عدد 40 میلیون نفر کذا اختراع رسانه‌های غرب است که هیچکس در ایران نمی‌تواند طرفدار این دو جنایتکار باشد. در «نظام مقدس» اصولاً انتخابات نمی‌تواند مفهومی داشته باشد. چرا که «تقدس»، بنابرتعریف انسان‌ستیز است، حال آنکه انتخابات و شرکت در انتخابات «انسان‌محور» است و هیچ ارتباطی با «تقدس»، «معنویت» و «نفی» نخواهد داشت. مردم «برای تأئید» یک فرد، یا یک برنامة سیاسی مشخص به پای صندوق‌های رأی می‌روند نه برای «نفی» کسی یا برنامه‌ای.

آن‌ها که انتخابات را در کلام و تبلیغات‌شان به «ابزار نفی» تبدیل کرده‌ بودند، و همچنین آن‌ها که از مردم برای «نه گفتن» دعوت به عمل می‌آوردند، در واقع بیشرمانه دست به نفی و تخریب انسان‌محوری زده‌اند. هدف اینان «تخریب انسان» و نفی «زندگی» است. هدف‌ قراردادن مردم در برابر سگ‌های هار استعمار، به زندان انداختن جوانان و شکنجه شدن‌شان است که در بلندگوهای استعماری «ارزش» معرفی می‌شود، حال آنکه در واقع این «ارزش‌ها»‌ فقط «تشویق خشونت» به شمار می‌رود. به همین دلیل است که امروز جنایت‌کاری به نام هادی غفاری نیز دست به عربده جوئی زده، خطاب به خامنه‌ای می‌گوید، «مرا هم به زندان بیاندازید!» البته در زندان‌های جمکران کسی با هادی غفاری کاری ندارد، غفاری از دوستان پاسدار شریعتمداری است. هدف امثال هادی غفاری از نفس‌کش‌طلبی ارائة «الگو» به دیگران است، الگوی خشونت و توحش.

پس آن‌ها که با سوءاستفاده از نام «چامسکی» برای حمایت از میرحسین موسوی «بیانیه» صادر می‌کنند،‌ به یاد داشته باشند که نوآم چامسکی از طرفداران بیقید و شرط «حقوق بشر» و «آزادی‌بیان» است. چامسکی از مخالفان سر سخت جنگ و خشونت و «حقوق بشرنسبی» یا همان «فاشیسم» به شمار می‌رود. همچنین به یاد داشته باشند که «چامسکی» یک وب‌سایت «اطلاع رسانی» دارد و تا آنجا که ما می‌دانیم این روشنفکر شناخته شده طرفدار «خط امام»، «فمینیسم دینی»، و «مردم‌سالاری دینی» و این قماش مزخرفات نیست. و از همه مهم‌تر حضور بیانیه‌نویسان حرفه‌ای عرض کنیم، «چامسکی» همچون سوزان سونتاگ‌، «پسامدرنیته» و اصل جادوئی «ترادف کلی» را به صراحت مردود دانسته، آنرا مضحک و ابلهانه می‌شمارد. و در پایان به بیانیه نویسان کذا یادآور شویم «توسل به نام مشاهیر» یکی از شیوه‌های شناخته شدة پروپاگاند جهت کسب وجهه برای یک «عقیده»، یک «استدلال» یا یک شیوة رفتار پوسیده و بی‌پایه به شمار می‌رود. روشنتر بگوئیم تلاشی است جهت مقبول نمایاندن آنچه در مسیر توجیه خود با سدی پایه‌ای روبرو می‌شود، سدی که عقل سلیم و «منطق انسانی» نام دارد.



...