جمعه، مهر ۰۱، ۱۳۹۰



اختیار و علاءالدین!
...


دل را به دل رهی است در این گنبد سپهر

«مستند» ابله‌فریب «بی‌بی‌سی» پیرامون عروج «مقام‌معظم»،‌   همزمان چندین پیام استعماری را به مخاطب ارسال می‌کرد.  این فیلم با ارائة تصویر قدرقدرت از حاخ‌علی،   به زمینه‌سازی برای نشاندن «مجتبی» بجای خامنه‌ای نیز مشغول بود.   به ادعای «بی‌بی‌سی»،   پسر خامنه‌ای،  طرفدار احمدی‌نژاد است!   پیش از ادامة مطلب لازم است تکرار کنیم،   این وبلاگ برای تل موهومی که حکومت اسلامی از آن تحت عنوان «مردم» یاد می‌‌کند به رشتة تحریر درنمی‌آید.   ما با جمع‌گرائی،  گله‌پروری و مردم‌پرستی،  و همچنین با فردپرستی و به طور کلی با هر گونه «ابهام» مخالف‌ایم.  این است دلیل مخالفت‌ ما با «جنبش سبز»؛   روی سخن ما با طرفداران دمکراسی است.   در این مسیر آنچه اهمیت دارد «اهداف» است نه افراد.   از نظر ما رفتن خامنه‌ای یا احمدی‌نژاد و به طور کلی «نفی افراد»،  نمی‌تواند «هدف» سیاسی باشد؛  نوعی عوامفریبی است.   از اینرو تظاهرات و تجمع در نفی و یا در تأئید احمدی‌نژاد را نیز محکوم می‌کنیم.           

چه بد شد که امسال از سیرک «الی ویزل» و شرکاء در اعتراض به حضور احمدی نژاد در نیویورک محروم شدیم!   اما نخست وزیر بریتانیا که بسیار جنتلمن هستند،  جهت شادی دل «ما»،  برنامة «الی ویزل» را شخصاً در نشست مجمع عمومی سازمان ملل به اجرا درآوردند. دیوید کامرون طی یک سخنرانی آتشین از «دولت ایران»  ـ  و نه از حکومت اسلامی ـ   انتقاد کرده،  و از اینکه «این دولت» به مخالفان‌اش اجازة تظاهرات نمی‌دهد ابراز انزجار فرموده‌اند.  بله،  روز از نو،  روزی از نو!  حاکمیت بریتانیا باز هم جهت گسترش منافع خود در ایران به راه اندازی کاروان خردجال در کشورمان امید بسته.   خلاصه،   دیروز حضرت دیوید کامرون یک شال سبز کم داشتند تا ارادت قلبی خود را به «پیروان خط امام»‌،  یعنی جیره‌خواران سنتی‌شان در جمکران ابراز  دارند.  ایشان همچنین برای گریستن بر شکست مأموریت اردوغان در آلمان و کشورهای «بهار زده»،  نیازمند یک مراسم روضه و زوزه بودند!   خلاصه شیون و فریاد مستر کامرون در سازمان ملل واکنشی است به شکست سیاست‌شان.   سیاستی که انزوای کاذب برای اسرائیل را از طریق تحمیل انزوا بر ایران و ترکیه الزامی می‌کند.   مستر کامرون!  ما فراموش نکرده‌ایم!  زمانیکه علی خامنه‌ای به عنوان «رئیس جمهور» حکومت اسلامی در نیویورک «سخنرانی انقلابی» ایراد می‌فرمودند و «به نام خدا» بر ادامة جنگ با عراق تأکید داشتند،  نمایندگان علیاحضرت ملکه در آن جلسه هیچگونه اعتراضی به کشتار و سرکوب ملت ایران وارد ندانستند.   بله،  ما فراموش نکرده‌ایم و هرگز هم فراموش نخواهیم کرد. 

طفلک دیوید کامرون!   نخست‌وزیر بریتانیا می‌پنداشت پس از انتشار «مستند» ابله‌فریب «بی‌بی‌سی» در باب رستم صولتی «مقام معظم» و نفوذ فرضی ایشان در سپاه و رسانه‌ها،   می‌توان با برگزاری «انتخابات» مجلس جمکران،  راه را برای سلطنت زوج «خامنه‌ای ـ  میرحسین» و جنبش منفور سبز هموار کرد.   اما پس از انفجار در مرز عراق با کویت،  ترور «ربانی» و به ویژه پس از تهدید دولت ترکیه از سوی «عقاب‌های کردستان»،   و از همه مهم‌تر پس از آنکه پتة «یو. بی. اس»،   مهم‌ترین بانک سوئیس بر آب افتاد،   هر آنچه مستر کامرون رشته بودند پنبه شد.   اما از آنجا که «دل به دل راه دارد»،   قلادة‌ علاءالدین بروجردی را گشودند تا هر چه دل تنگ حاکمیت بریتانیا می‌خواهد او بر زبان آورد.   اینچنین بود که «بروجردی» نیز ایجاد رابطة دیپلماتیک با آمریکا را برای دولت ممنوع اعلام کرد!

بروجردی که از مدافعان سرسخت اشغال سفارت آمریکاست و پیوسته در کمال حماقت کوشیده این خیانت بزرگ به منافع ایران را «توجیه» کند،   همچون آخوند شاهرودی، لاریجانی‌ها و شرکای‌شان از جیره خواران «عراقی‌نسب» لندن به شمار می‌رود.  بروجردی پس از دریافت پیام ارباب که در قالب خروج هیئت‌ نمایندگی آمریکا و متحدان‌اش حین سخنرانی احمدی نژاد از جلسة سازمان ملل تبلور یافت،   با عادی شدن رابطة ایران و آمریکا یعنی پایان دادن به «روابط پنهان» و زیرجلکی مخالفت فرمودند.   

ابراز تمایل بروجردی به تداوم روابط پنهان با یانکی‌ها که به باور ابلهان نشان ضدی‌ات ایشان با امپریالیسم آمریکاست در سایت «فرارو» انتشار یافته و «پیک ایران» نیز آن را به نقل از این سایت و تحت عنوان موهن،  «تودهنی رئيس كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس به احمدی نژاد[...]» منعکس کرده.  خلاصه خط آن وحشی بیابانی،  ‌ یعنی«زدن تودهنی»،   نفس‌کش‌طلبی و لات‌بازی و عربده‌جوئی در عرصة سیاست حکومت «مستقل» اسلامی جمکران نه تنها همچنان ادامه دارد که مخالف‌نمایان‌ این حکومت نیز پیرو همین شیوة ارتباطی هستند.   اوباش جیره‌خوار استعمار در ایران می‌پندارند که می‌توان برای تأمین منافع آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک،  همچون سه دهة اخیر در راه امام «روشن‌ضمیر» گام برداشته و نانی برای جنبش سبز و رهبران جنایتکارش به تنور بچسبانند؛  حضورشان بگوئیم سخت کور خوانده‌اند!  

باری،  اظهارات بروجردی در واکنش به مصاحبة احمدی‌نژاد با شبکة آمریکائی «ای بی‌سی» منتشر شده  و به نظر می‌رسد «رئیس کمیسیون امنیت ملی» حکومت کفن‌فروشان «مستند» بی‌بی‌سی را نه تنها تماشا کرده که سخت آن را پسندیده‌اند،   چرا که به مصداق «ابلهی گفت و خری باور کرد»،   هر آنچه «بی‌بی‌سی» گفته او نیز «باور» کرده.   به عنوان مثال،   علاءالدین بروجردی باور کرده که «شورایعالی امنیت ملی» تصمیم گیرنده است و تصمیمات‌اش نیز بدون تأئید خامنه‌ای نمی‌تواند اجرائی شود!    شاید دلیل این باشد که،  مستند کذا به قصة معروف «علاءالدین و چراغ جادو» شباهت دارد!   به عبارت دیگر،  فیلم مذکور چنین می‌نمایاند که خامنه‌ای همچون پرسوناژ «علاءالدین»،   چراغ جادو یافته و هر آنچه بخواهد محقق می‌شود.   و از آنجا که بروجردی هم «علاءالدین» نام دارد،   پس از مشاهدة مستند تولید بارگاه ارباب همه چیز باورش شده و می‌پندارد  به «چراغ جادو» دست‌ یافته!   

تفاوت چراغ جادوی قصه با چراغ جادوی «بی‌بی‌سی» این است که علاءالدین قصه برای دستیابی به خواسته‌های خویش به چراغ جادو متوسل می‌شود،   حال آنکه علاءالدین بروجردی جز خواست ارباب،   یعنی تداوم روابط پنهان با آمریکا و گسترش بازار قاچاق و «اسکله‌داری» سرداران سپاه هیچ نمی‌خواهد:‌

«[به  گفتة ] رئيس كميسيون امنيت ملي [...] ارتباط با آمریکا از شئونات شورای عالی امنیت ملی است [...]  و تصمیمات این شورا [...] بدون تأئید مقام معظم رهبری قابل اجرا نخواهد بود[...]»

بروجردی برای مستدل نمایاندن اظهارات «صدمن‌یک‌قاز» فوق،   به قطع رابطة یک‌جانبة‌ آمریکا با حکومت اسلامی متوسل شده،   بدون اینکه در نظر بگیرد قطع روابط سیاسی با ایران،  پیامد اشغال سفارت آمریکا در تهران،   یعنی یکجانبه‌گرائی و قانون‌شکنی دولت موقت،  شورای انقلاب و شخص روح‌الله خمینی بوده.   خلاصه برخلاف پرسوناژ قصه،  این «علاءالدین» شارلاتان هم هست،   و همچون دیگر شارلاتان‌ها مخاطب را ابله انگاشته.  و اما «پیک‌ایران»،   مورخ 31 شهریورماه سالجاری،  به مصداق «سکوت علامت رضاست»،   مغلطه و پوچ‌پردازی‌های بروجردی را بدون تفسیر و تحلیل انعکاس داده.   

بروجردی به «فرارو» می‌گوید،   «حکومت اسلامی مسئول قطع رابطه نیست،   ساختار حاکم بر ایالات متحد ظالمانه است و ... و سابقة آمریکا در ایران خیلی بد است.»  وی در ادامه می‌افزاید،  سیاست آمریکا پس از «انقلاب» خصمانه بوده و این دشمنی همچنان ادامه دارد:

«[...] رابطه با [حکومت اسلامی] به صورت یکجانبه توسط آمریکا قطع شده [...] بنابراین [...] مسئولیت قطع این رابطه به عهدة آمریکا است [...] امروز [حکومت اسلامی] علاقه‌ای به گفتگو با آمریکا ندارد[چون]  ساختار حاکم بر آمریکا [ظالمانه است] ما پروندة سیاهی از آمریکا در حافظه ملت ایران داریم [...] بعد از پیروزی انقلاب اسلامی،  سیاست آمریکا در بارة ملت ایران [...] خصمانه‌ بوده [...] و این سیاست [...] همچنان ادامه دارد [...]»

از قدیم گفته‌اند،  در کشور استعمار زده،   سه‌پایة «حماقت،  وقاحت و پفیوزی» باعث پیشرفت فراوان می‌شود.   بروجردی هم بر همین سه‌پایة مقدس تکیه زده که اینچنین مزخرف می‌بافد.   از یک‌سو،  آمریکا متحد انگلستان در سازمان ناتوست،   از سوی دیگر،  کارنامة بریتانیا در ایران به مراتب از سوابق آمریکا «سیاه‌تر» است،  پس چرا رابطه با انگلستان برقرار مانده؟  نهایت‌امر،‌  «انقلاب اسلامی» که امثال بروجردی را از طویلة سفارتخانه‌ها به کرسی ریاست نشاند،   طرح همین آمریکا بوده؛   آفتاب آمد دلیل آفتاب!   آمریکا و هم پیمانان‌اش جهت استقرار نمونه‌های مختلف حکومت‌ اسلامی در افغانستان و عراق  به این دو کشور لشکرکشی هم کرده‌اند.

گویا بروجردی،  به دلیل حماقت وافر و «خدادادی» از درک این واقعیات عاجز باشد.   به هر حال،  جالب‌ترین بخش مصاحبة سرشار از بلاهت علاءالدین «عراقی» با «فرارو» همانجاست که رئیس شورایعالی امنیت ملی حکومت کفن‌فروشان می‌گوید،   عواملی وجود دارد که عدم رابطة ما را با آمریکا توجیه می‌کند و اگر آمریکا ویژگی‌های منفی نداشته باشد در مورد ایجاد رابطه «تصمیم» خواهیم گرفت،   ولی «اختیار» با آمریکاست:      

«[...] عواملی که اقتضا می‌کند [ما با امریکا رابطه نداشته باشیم]  وجود دارد [...] این در اختیار آمریکاست که این رابطه را تغییر دهد [...]»

اتفاقاً ما هم می‌دانستیم «صاحب‌اختیار» و قلاده‌دار حکومت اسلامی یا به قول رهبر قلعة حیوانات،‌  «کلیددار حکومت» همین آمریکاست.   ولی اگر بروجردی اذعان دارد که اختیار با آمریکاست،  پس مقام معظم و شورایعالی امنیت ملی چه کاره‌اند؟!  در هر حال،   گویا «کلیدار» فعلاً ترجیح می‌دهد همچنان در جایگاه «دشمن» فرضی حکومت کفن‌فروش‌ها بنشیند،   تا از یک‌سو در قبال لات‌بازی‌ نوکران‌اش در برابر روسیه مسئولیتی نداشته باشد،  و از سوی دیگر بتواند از این دشمنی دروغین،   علوفة کافی جهت تغذیة ملایان جمکران و لات‌ولوت‌های «قلعة حیوانات» یا همان «بیت‌رهبری» تأمین کند.   برنامة حضرات برای مصر و ترکیه نیز دقیقاً همین بود،   ولی در هر دو مورد ناکام شدند.  در مصر ناچار شدند دست و پای اوباشی را که برای اشغال «لانة جاسوسی» به سفارت اسرائیل فرستاده بودند جمع کنند،   و رجب اردوغان نیز در سازمان ملل دکان اسرائیل‌ستیزی‌اش را تعطیل کرد و خواهان اجرای قطعنامه‌های شورای امنیت توسط اسرائیل شد!   گویا در برلن، ‌ آنجلا مرکل،   و به ویژه کاردینال راتزینگر گوشی را به دست اردوغان داده باشند.  هوا چنان پس است که نگو و نپرس!  پاپ در نخستین سفر رسمی خود به آلمان ناچار شده از فاشیسم انتقاد کند و ... و خلاصه بگوئیم تلاش دستگاه اوباما برای تضعیف سازمان الفتح و دمیدن در آستین کودتاچیان حماس بی‌فایده است.     

این نکته را به خاطر داشته باشیم که مخالفت باراک اوباما با عضویت فلسطین در سازمان ملل،   جز تقویت اسلام‌گرایان در کل منطقه هیچ هدف دیگری دنبال نمی‌کند.   حاکمیت آمریکا می‌خواهد با ممانعت از عضویت فلسطین در سازمان ملل،   زمینة حاکمیت افراط‌گرایان را در فلسطین و به ویژه در کشورهای «بهارزدة» مصر،  تونس و لیبی فراهم آورد.   به همین دلیل است که رئیس‌جمهور آمریکا همچون نوکران‌اش در جمکران «ویراژ» می‌دهد و از منتهی علیه فلسطین‌دوستی رسانه‌ای به قلة اسرائیل‌پرستی می‌رسد.   

همین اوباما نبود که خواهان بازگشت اسرائیل به مرزهای پیش از سال 1967 شد؟   پس چه دلیلی دارد که اینک محمودعباس را به وتو تهدید ‌کند؟   به ادعای اوباما،  عضویت فلسطین در سازمان ملل صلح به ارمغان نمی‌آورد.   ایشان درست می‌گویند؛  مگر عضویت عراق و افغانستان در سازمان ملل برای این ملت‌‌ها صلح به همراه آورد؟  به هیچ عنوان!   ولی مسئله اینجاست که یک خط سیاسی اگر ریگی به کفش‌ ندارد‌ می‌باید از انسجام برخوردار باشد،  و از تناقض‌گوئی اجتناب کند.   رئیس جمهور یانکی‌ها بر ادامة‌ «مذاکره» تأکید دارد؛   ولی نمی‌گوید «مذاکرات» کذا به دلیل عدم حمایت طرف آمریکائی،‌  طی 18 سال اخیر جز ایجاد فرصت برای شهرک‌سازی اسرائیل،   و تقویت تروریسم اسلامی هیچ نتیجه‌ای نه برای منطقه به ارمغان آورده و نه برای فلسطینی‌ها.  و باید اذعان کنیم که آمریکا در عمل جز این نمی‌طلبد:   تداوم شهرک‌سازی و تجاوز به خاک فلسطین،  جهت ایجاد انسداد در مذاکرات صلح و بادانداختن در بادبان اوباش اسلام‌گرای حماس.   به همین دلیل است که باراک اوباما مخالف سرسخت عضویت فلسطین در سازمان ملل از آب در‌آمده و شرکای‌اش نیز در لندن و تل‌آویو ادعا می‌کنند حکومت مفلوک ملایان کلاهک‌های هسته‌ای در اختیار دارد!      

شنیده بودیم که می‌گفتند،  «دل به دل راه داره»،  نمی‌دانستیم «بمب هم به بمب راه داره!»   بین خودمان بماند،  مگر بمب‌ها دل ندارند؟  «دل هر بمب» هم به دل بمب دیگری راه داره!  به عنوان نمونه بمبی که روز چهارشنبه در آنکارا منفجر شد،  دلش به بمب‌هائی که در تاریخ 21 سپتامبر در «ماخاچکلا» منفجر کردند راه داشته و تردیدی نیست که بین دل این بمب‌ها و دل بمبی که ربانی را منفجر کرد نیز «کوره‌راهی» وجود داشته.    شاید دل همگی‌شان به بمب‌های دیگری هم راه داشته باشد؛   بمب‌هائی‌ که هنوز از انفجار آنکارا و کابل بی‌خبر مانده و به همین دلیل منفجر نشده‌اند.  بله،  «دل» نیز مانند «ضمیر ناخودآگاه» زبان ویژة خود را دارد!   «دل بمب» نیز به همچنین!   اما «زبان» دل بمب را هر کسی نمی‌فهمد!   بمب‌ها با ایما و اشاره «پیام‌های» خود را منتقل می‌کنند.

پیام‌های بمب کابل که به مرگ «ربانی» منجر شد،   چه بود؟   نخستین پیام این بمب به طرفداران «مذاکره با طالبان» فرستاده شد.   ربانی،  ریاست «مجمع صلح» را بر عهده داشت؛ وظیفة این «مجمع» مذاکره با طالبان بود؛  و برهان‌الدین ربانی نیز حین مذاکره با دو تن از نمایندگان طالبان به قتل رسید.

سایت فارسی نووستی،   مورخ 29 شهریورماه سالجاری به نقل از «رویترز» می‌نویسد،  «معصوم ستانکزی»،   مشاور ارشد کرزای نیز در جریان سوءقصد به جان ربانی به شدت مجروح شده.   یادآور شویم،   از سال 1980  تا سال 1990،   یعنی طی دوران نورانی امام «روشن‌ضمیر» سبزهای جمکران و پس از آن،   «ربانی»،   رهبر مجاهدین افغانستان بود.  ربانی نهایت امر در ماه دسامبر 2001 از مقام ریاست جمهوری افغانستان استعفا داد و در منطقة دیپلماتیک کابل سکونت اختیار کرد.  

به گزارش نووستی،   هفتة گذشته تأسیسات دولتی و سفارت‌خانه‌های واقع در این منطقه به مدت 20 ساعت هدف حملات تروریستی قرار داشت.   منطقاً در چنین شرایطی تدابیر امنیتی افزایش خواهد یافت.   حال این پرسش مطرح می‌شود که تروریست‌های فرضی چگونه توانسته‌اند یک هفته پس از تهاجم به منطقة مذکور،   با مواد منفجره وارد منطقة «دیپلمات‌ها» در کابل شده،  برهان‌الدین ربانی را به قتل برسانند؟!   هر چند نمی‌توان پاسخ دقیقی برای این پرسش ارائه داد،   ولی امکان گمانه‌زنی وجود دارد.

به استنباط ما چرخش سیاسی ویژه‌ای در حاکمیت آمریکا چنین ایجاب کرده که برنامة‌ «مذاکره با طالبان» منتفی شود.   البته در چارچوب سیاست آمریکا،   این چرخش منطقی می‌نماید.   اگر فراموش نکرده باشیم در دوران ریاست جمهوری والکر بوش،   آمریکا برای مبارزه با طالبان به افغانستان لشکرکشی کرد.   امروز پس از گذشت یک دهه،  همان سیاست بار دیگر پای به میدان گذاشته؛   به همین سادگی.   در چارچوب همین بازگشت «پیش‌پا افتاده» است که ربانی‌ها در منطقة سوپر امنیتی کابل منفجر می‌شوند و رسانه‌های غرب انگشت اتهام را به سوی «طالبان» می‌گیرند،  چرا؟  چون از اظهارات گهربار «لئون ‌پانه‌تا»،   وزیر دفاع آمریکا پیروی می‌کنند.   

حال آنکه این طالبان،  برخلاف طالبان «سنتی»،‌  اشغالگران و شرکای‌شان را مورد حمله قرار می‌دهند.  «تغییرات» بسیاری پیش آمده که نظام رسانه‌ای می‌کوشد همه را در ابهام «طالبان» سرجمع کند.   «پانه‌تا» که گویا وزارت دفاع ایالات متحد را با پیتزافروشی اشتباه گرفته،  می‌فرماید،  «این ترورها نشان ضعف است!» 

شگفتا!  هفتة‌ گذشته، ‌ پادگان آمریکا و سفارت‌خانه‌های غرب در منطقة دیپلماتیک کابل طی 20 ساعت زیر آتش طالبان قرار داشت و اینک در همان منطقة محافظت شده،  برهان‌الدین ربانی منفجر می‌شود؛  این نشان ضعف کیست؟  ضعف طالبان یا ضعف اشغالگران؟  اگر اظهارات لئون پانه‌تا را یک مرحلة‌ منطقی به پیش رانیم خواهیم داشت،   زمانیکه طالبان در بازار و مدارس و بیمارستان‌ها بمب منفجر می‌کنند،   قدرت خود را به اثبات می‌رسانند.   حال آنکه برخلاف ادعای پانه‌تا،  رویاروئی مستقیم با اشغالگران حاکی از ضعف نیست؛  کشتار غیرنظامیان که شیوة رایج سازمان سیا بوده و هست،   از بزدلی و جبونی آمران و عاملان بمب‌گذاری نشان دارد.  در هر حال،  منطقاً این سیاست با ترور ربانی پایان نخواهد گرفت.   ربانی‌های دیگری می‌باید از صحنة‌ سیاست افغانستان و کل منطقه حذف شوند.   

بنابراین از یک‌سو نابودی تروریست‌های اسلام‌گرا به مرزهای افغانستان محدود نخواهد ماند،   و از سوی دیگر برنامة یانکی‌ها برای سوریه،   یعنی به راه انداختن جنگ مذهبی در این کشور با ناکامی روبرو خواهد شد.   به اسلام نوازان غرب اطمینان می‌دهیم که شکست جنگ 33 روزه را در سوریه نیز متحمل خواهند شد و به طریق اولی آرزوی تداوم حکومت ملایان جمکران را نیز می‌باید با خود به گور ببرند؛   جیغ و فریاد دیوید کامرون،  و مخالفت اوباما با عضویت فلسطین در سازمان ملل هیچ تغییری در این روند محتوم ایجاد نخواهد کرد. 
    

 












...










Share




سه‌شنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۹۰



جادوی مستند!
...

جنجالی که پیرامون «اختلاس» به راه افتاد افلاس حکومت جمکران را جبران نکرد،   از اینرو کارفرمایان شیخ صادق صبا در شبکة بی‌بی‌سی،   با پخش «آن فیلم» به اصطلاح «مستند» که بیشتر به داستان علاالدین و چراغ جادو شباهت داشت،‌   در واقع برای رهبر «قلعة حیوانات» و شرکای‌اش یک تکه استخوان دندان‌گیر و مناسب پرتاب کردند تا اینان بتوانند با تغذیه از آن به کشف «شبکة مخفی» مشغول شوند.    

با پوزش از خوانندگان گرامی!   مطلب مربوط به «مشاغل‌مختلف دیمیتری مدودف» که در وبلاگ «بیلی و لیبی» به آن اشاره کردیم،   در سایت فارسی نووستی،  مورخ 15 سپتامبر 2011 انتشار یافته.   اما علیرغم تمامی اشتباهات‌ ما گویا «صاحب زمان»،   رئیس جمهور روسیه صدای ما را شنید و برای تأدیب رجب اردوغان «بیلی را برداشت»،   آنهم با چه ظرافتی!  به گزارش رادیوفردا،   مورخ 18 سپتامبر 2011،   هیئتی از سناتورهای روسیه وارد دمشق شد تا طرفین «دعوا» را به مذاکره تشویق کند.  در نتیجه،  «شورای ملی گذار» سوریه که قرار بود در «ترکیه» و تحت  نظارت ارتش ناتو تشکیل جلسه دهد،  نشست خود را در داخل مرزهای سوریه برگزار کرد و اینچنین بود که رهبر «قلعة حیوانات» و رجب‌ اردوغان  بیچاره شدند!

شاید تلویزیون «بی‌بی‌سی» فارسی،   فیلم بسیار «مستند» و جنجالی خاله سوسکة مقام معظم را  به همین مناسبت پخش کرده باشد!   در این «فیلم»،   از زبان چند ایرانی‌نما و نانخورهای حکومت جمکران،   از قماش مزروعی،  اسدی،  خلجی،  میردامادی و آن یکی خواهرزادة «حاخ‌علی» به ما می‌گویند،  «علی‌خامنه‌ای در جوانی روشنفکر بود؛  پیپ می‌کشید؛   از فروغ فرخزاد متنفر بود؛  و با ادبیات کلاسیک آشنائی داشت و ... و خلاصه ساواک به او مشکوک شد،‌  و او را به زندان و تبعید فرستادند!»   قصة کدوقلقله‌زن «بی‌بی‌سی» تا اینجا می‌تواند شامل حال همة ملایان خودفروختة جمکران شود.   می‌دانیم که «شاه مستبد» و در واقع ساواک و شهربانی،   در چارچوب سیاست توحش‌گستر ارباب،  یعنی تبدیل آخوند به مخالف‌نما،   این «جانوران وحشی» را در روایات و شایعات به زندان می‌انداخت و سخت شکنجه می‌کرد!   و اما شگفت اینکه هیچیک از این جانوران وحشی در «زندان شاه» به «شهادت» مطلوب خود دست نیافت؛   همانجا چاق و چله و پروار شد تا «شاه»  برود،  و او «آزاد» شود و جوانان ایرانی را در راه «اسلام»‌ طویلة مک‌کارتی به مسلخ بفرستد.   مسلماً ارادة خداوندی چنین بوده!

همان خداوندی که تفنگ و فشنگ را آفرید و پیامبران را برانگیخت تا «انسان آزاد» را به بندة حقیر و ذلیل و زورپرست تبدیل کنند.   به  همین دلیل است که به گزارش مهرنیوز،   مورخ 28 شهریورماه سالجاری،   وزارت آموزش و پرورش حکومت جمکران در مدارس «زنگ نماز» گذاشته تا حقارت و ذلت را از کودکی به ایرانیان بیاموزد؛   باشد که از این مفر دوام و بقای «قلعة حیوانات» و منافع یانکی‌ها تأمین شود.   و شاید به همین دلیل «رادیوفردا» باز هم به آخوند متوسل شده و از زبان نزدیکان «حاخ»،   یعنی برادر «رحیم صفوی» به ما می‌گوید،  «انتخابات خرداد 1388 باطل است.»   بله،  کسی که به «انتخابات» کذا نری...ه بود،  همین رحیم‌صفوی ک...دریده بود که در لندن به مفتخوری و مفتگوئی و جفتک‌پرانی مشغول است و اینک،   ناغافل «مخالف کودتا» هم از آب درآمده.

سایت «رادیوفردا» عکس بزرگی از برادر رحیم صفوی با یک تپه ریش و پشم چاپ کرده تا همه بدانند و آگاه باشند که آخوند رحیم صفوی که،   همچون دیگر آخوندهای سیاست‌زده جمکران،  موجودیت‌اش را مدیون کودتاست،   با کودتا خیلی مخالف است و انتخابات سال 1388را شرعاً «باطل» کرده.   دلیل هم روشن است؛   رحیم‌صفوی،  همچون علی‌خامنه‌ای و ممدیونسکو می‌خواست کودتای میرحسین پیروز شود،   نه ضدکودتای مهرورزی!   اگر برنامة هیزاکسلنسی با موفقیت روبرو می‌شد،   آخوند صفوی «حقانی‌ات» انتخابات را در همین سایت «رادیوفردا» تأئید می‌فرمودند و به این ترتیب کارفرمایان این «رادیو» نیز بر مشروعی‌ات حکومت جمکران مهر تأئید می‌گذاردند و ... و راه آن «وحشی بیابانی» همچنان ادامه می‌یافت.  ولی کودتاچی‌های سبز،  فراموش کرده بودند که برای هر کودتا،   همواره یک «ضدکودتا» نیز پیش‌بینی می‌شود؛  و این یک اصل کلی است به قدمت تاریخ استعمار!   قصد مقایسه نداریم ولی در روسیه نیز شاهد بودیم که کودتای تاواریش گورباچف با ضدکودتای یلتسین ابتر شد!   اما در روسیه هیچکس از کودتای «باطل» سخن به میان نمی‌آورد،   چرا که کودتای «حق» هرگز وجود نداشته،   ندارد و نخواهد داشت.   فقط در قاموس آتلانتیست‌هاست که «کودتای حق» معنا و مفهوم می‌یابد؛  ‌کودتائی که سگ‌های‌ هارشان آن را  «بیداری اسلامی» می‌خوانند.

«بیداری اسلامی»،  هر روز صدها جوان و نوجوان مناطق بیداری‌زده را آواره می‌کند،   و آن‌ها که خیلی خوش شانس باشند صحیح  و سالم به قریة «لامپه‌دوزا» در ایتالیا می‌رسند!   اما در «قلعة حیوانات» برای گرامیداشت چنین فاجعة انسانی‌ای «سمینار بین‌المللی» بر پا کرده‌اند و نخستین سخنران آن نیز خود حاخ‌علی،  «رهبر قلعه» بود.   همانکه «بی‌بی‌سی» برای‌اش مستند کدوقلقله‌زن ساخت و پرداخت تا با حقنه کردن چندین دروغ شاخدار به مخاطب،  نقش استعمار را در وقایع کشور ایران به پشت صحنه بکشاند.   

بله،   آنچه در  مستند کذا جلب توجه می‌کند این است که یک کشور کلیدی منطقه تبدیل می‌شود به «چاردیواری اختیاری» چند آخوند و پاسدار و این «جماعت» بدون هر گونه دخالت قدرت‌های جهانی،   هر کاری که بخواهند انجام می‌دهند.   به عنوان نمونه،  بر اساس کدوقلقله‌زن بی‌بی‌سی،  علی خامنه‌ای در سال 1363،   وزارت اطلاعات تأسیس می‌کند!  

در «چاردیواری» اختراعی بی‌بی‌سی نه اقتصاد وجود دارد،   نه سیاست،   نه فرهنگ و نه جامعه؛   آخوند است و پاسدار و شعار احمقانة «نبرد با آمریکا»،  آنهم با تفنگ و تجهیزات آمریکائی!   همان آمریکائی که حکومت اسلامی را در ایران به قدرت رسانده و 32 سال است با چنگ و دندان از این مجموعة «شترگاوپلنگ» پشتیبانی می‌کند و آن را به ترکیه نیز گسترش داده.   افتتاح دفتر طالبان در قطر،‌   رفع تحریم از قبیلة «ئوفر» و هل‌من‌مبارزطلبی‌های رجب اردوغان،   «مشتی است نمونة خروار!»   بررسی کدو قلقله زن «مستند» بی‌بی‌سی را در همینجا به پایان می‌بریم و یادآور می‌شویم که در این مستند از یک‌سو،  هیچ اشاره‌ای به نقش «لاریجانی‌ها» در حکومت توحش نشده،‌   و از سوی دیگر پسر خامنه‌ای را «طرفدار» احمدی‌نژاد معرفی کرده‌اند تا در صورت امکان،‌   «خط امام» و حاکمیت آخوند در ایران از طریق «مجتبی» تداوم یابد.   حضورشان بگوئیم،   با توجه به آنچه در لیبی و سوریه می‌گذرد،  و با در نظر گرفتن تغییر اجباری سیاست اقتصادی در اتحادیة‌ اروپا و همچنین «پاسخ» وزیر امور خارجة مصر به جنجال اردوغان،  بی‌بی‌سی و کارفرمایان‌اش سخت کور خوانده‌اند!

وزیر امور خارجة مصر،  طی یک کنفرانس مطبوعاتی مشترک با رجب اردوغان اعلام داشت،  «مصر صلح با اسرائیل را به زیر سئوال نخواهد برد.»   به زبان ساده‌تر،  دولت مصر  آب پاکی را روی دست نخست‌وزیر ترکیه ریخت تا ایشان بدانند برای اسلام‌گرایان و اربابان‌شان در لندن و واشنگتن،   «هوا خیلی پس است.»   البته «پسی هوا» ابتدا برای فرانسه در لیبی آشکار شد.  

به گزارش فرانس‌پرس،   مورخ 19 سپتامبر 2011،   طرفداران قذافی،  17 مزدور مسلح،  از جمله چند افسر فرانسوی و یک تبعة انگلستان را که برای «شورای ملی گذار» می‌جنگیدند دستگیر کرده‌اند.   این خبر در سایت‌های «نووستی» نیز انتشار یافته.   همزمان اعلام شد که بانک فرانسوی «ب. ئن. پ»،  به فعالیت خود در روسیه پایان داده و «جبهة متحد سکولار» در سوریه از جامعة جهانی برای پایان دادن به خشونت‌ها کمک خواسته!   با توجه به اظهارات «دشک» در باب ماجرای «سوفی‌تل»،   اگر این خبرهای به ظاهر نامربوط را در کنار یکدیگر بگذاریم به دلائل واقعی جنجال رجب اردوغان نیز پی می‌بریم.

«دومینیک شتروس ـ کان»،   رئیس مستعفی صندوق بین‌المللی پول که قرار بود به عنوان رئیس جمهور «سوسیالیست» فرانسه انتخاب شود و پیش از ورود به کاخ الیزه تمام بدهی‌های یونان را ببخشد،   در تاریخ 18 سپتامبر سالجاری،  ضمن تأئید رابطة جنسی با کارگر سوفی‌تل می‌فرمایند،   اینکار از نظر اخلاقی اشتباه بود،  ولی «هیچ خشونتی در میان نبوده!»   به عبارت دیگر «نفیسا دیالو»،  کارگر سوفی‌تل با مشاهدة هیکل نیم برهنة ایشان اختیار از کف داده و از آنجا که «دشک» نیز همچون عین اول شیعیان،  یار بیوه زنان و مستضعفان بوده،  آرزوی نفیسا را برآورده کرده.   می‌بینیم که کارگر سوفی‌تل به رئیس سابق صندوق بین‌المللی پول یک چیزی هم بدهکار شده!  

البته «شتروس ـ کان»،  در وقاحت و بیشرمی به گرد پای «سایروس ونس جونیور» نمی‌رسد!  چرا که ایشان یک «متجاوز» را آزاد هم کرده‌اند.   اگر «شتروس‌ ـ کان» متجاوز نبود،  می‌توانست از دادستان نیویورک شاکی شود؛   ولی دیدیم که چنین نکرد!   اما آن‌ها که با چم و خم دستگاه قضائی در آمریکا آشنا هستند نیک می‌دانند که وکلای متجاوز رشوة کلانی به دادستان پرداخت کرده‌اند تا ایشان خود را به خریت بزنند؛  ولی جهانیان ابله نیستند.

اگر کارگر سوفی‌تل در محل به «شتروس ـ کان» اعتراض می‌کرد،   نه‌ تنها نتیجه‌ای نمی‌گرفت که اخراج هم می‌شد،  چرا که هیچ شاهدی نداشت.   در نتیجه مسئولان «سوفی‌تل» می‌بایست بین کارگر و یک مشتری «بلندپایه» انتخاب می‌کردند.   کارگر هتل فراوان است،  ولی رئیس صندوق ‌بین‌المللی پول فقط «یکی» است!   برای دادستان نیویورک نیز «اصل» همین بود و به همین دلیل «تجاوز» را نادیده گرفت تا متجاوز بتواند در تلویزیون فرانسه،  ضمن گلایه از خشونت دستگاه قضائی،   قربانی تجاوز را نیز به دروغگوئی متهم کند.   

اما اصل مطلب این است که با آگاهی از روند رایج در «سوفی‌تل»،   ابتدا رئیس صندوق بین‌المللی پول را با دستبند از هواپیمای ارفرانس بیرون کشیدند،  بعد حضرت «سایروس ونس جونیور» یعنی «سوج» را در جریان امر قرار دادند؛  و اینگونه بود که دستگیری «دشک» گردنگیر حضرت «سوج» شد!   در واقع،   یک جناح از حاکمیت ایالات متحد با ورود «دشک» به کاخ الیزه و تداوم سیاست اسلام نوازی و اسرائیل‌پرستی مخالف بوده،  در غیراینصورت چنین جنجالی به راه نمی‌افتاد و کار به خفقان رجب اردوغان در مورد سوریه نیز نمی‌کشید.

هیاهوی دولت ترکیه و شیخک‌های منطقه بر علیه دولت سوریه،  همچون جنجال اربابان‌شان   در هراس اینان از «گذار قانونی به دمکراسی» در یک کشور مسلمان‌نشین ریشه دارد.  پیشتر هم گفتیم استعمار،  بنابرتعریف قانون‌شکن و برانداز است.   همچنانکه طی سدة اخیر در کشورمان شاهد بوده و هستیم،‌    قانون‌شکنان و براندازان همواره مورد پشتیبانی استعمار قرار گرفته‌اند؛‌   بهترین نمونه‌اش همین میرحسین موسوی و شیخ کروبی!   بیش از دو سال است که شیپورهای غرب می‌کوشند این دو جنایتکار را نیز همچون آن «وحشی بیابانی» در جایگاه رهبری ملت ایران قرار دهند و با افزایش دامنة توحش و سرکوب در کشورمان،  منافع‌شان را تداوم بخشند.  از عراق،  افغانستان،  مصر،  تونس و لیبی نمی‌گوئیم که «عیان است،  و چه حاجت به بیان!»   ولی بد نیست کمی از «ساحل عاج» بگوئیم،   که «جنبش سبزش» با کمک ارتش بیگانه در انتخابات پیروز شد و طرفداران میرحسین‌اش توانستند «رایش» خود را بیابند و همة مشکلات کشور را حل کنند.

اگر بوق‌های طویلة مک‌کارتی در مورد ساحل عاج خفقان اختیار کرده‌اند؛   دلیل موجه دارد.  تصفیه‌های خونین، ‌ سرکوب عمومی و به ویژه تهاجم نظامی کشورهای همسایه به ساحل عاج بخوبی پیش می‌رود و جای هیچگونه نگرانی نیست!  پس ما هم باز می‌گردیم به آشوب‌های مسلحانه در سوریه که خواب از چشم اتحادیة‌ بشر دوست اروپا ربوده،   و روزی نیست که کاترین اشتون،  چند سطل اشک تمساح برای «مردم» سوریه نریزد؛   همین روزهاست که اروپا را سیل اشک تمساح با خود ببرد!  پس تا «سیل» به راه نیفتاده نگاهی داشته باشیم به گزارش «رادیوفردا» از مسائل سوریه که تحت عنوان مبهم و موذیانة «جنبش اعتراضی در جهان عرب» انتشار یافته!

نخست باید بگوئیم که امروز «جهان عرب» بجای ملت‌ها نشسته!   اگر فراموش نکرده باشیم،   در روزهای خوش کودتای 22 بهمن نیز «جهان اسلام» بجای ملت ایران نشسته بود؛   دوران نورانی امام روشن ضمیرشان را می‌گوئیم ها.   «حضرات»،   این سگ‌هار را در جایگاه رهبری «انقلاب اسلامی» قرار داده،   قلاده‌اش را هم باز کرده بودند تا کشتار و سرکوب ملت ایران و تاراج ثروت‌های ملی را تحت عناوین ابله‌فریبی از قماش،   «مبارزه با سلطه» و «دفاع از مستضعفین» توجیه کند.   امروز که عبارت انسان‌ستیز «جهان اسلام» دیگر فرسوده شده،   شیپورهای عموسام به «جهان عرب» دخیل بسته‌اند. 

یکی از فواید عبارت احمقانة «جهان عرب» این است که فردی‌ات انسان‌ها را نفی می‌کند و اولویت را به «جمع اعراب» می‌دهد.   همانطور که واژة مبهم «معترض» نیز حق انتخاب آزاد را از انسان سلب می‌کند.  خلاصه بر اساس این تبلیغات،   «عربی‌ات» و «اعتراض» همچون «اسلام»،   ابتدا در چارچوب منافع غرب «تعریف» می‌شود،  بعد هم تک تک اعراب و مسلمان‌زادگان موظف خواهند بود خود را در این چارچوب مبهم قرار دهند؛  چرا که در غیراینصورت عربی‌ات و مسلمان بودن‌شان خدشه‌دار می‌شود،  یعنی از سوی سازمان سیا به زیر سئوال می‌رود!   

جهت ممانعت از  این امر، نه تنها می‌باید مشتی جانور وحشی را بر اینان حاکم کنند،  که در کوچه و خیابان نیز چماقدار و چاقوکش را به کار خواهند ‌گمارد تا «جهان عرب» به «راه راست» هدایت شود!   برنامه‌ای که دهه‌هاست با موفقیت تمام در کشورمان به مورد اجرا گذاشته شده و نتیجة‌ این «برنامه» چیزی نیست جز حاکمیت توحش آخوند بر سرنوشت ایرانی.   و اما در مورد واژة گنگ و مبهم «معترضان»،   آنهم در سوریه،   موضوع بسیار پیچیده‌تر از این‌هاست.   

چارچوب مطالبات «معترضان» کذا را «غرب» تعیین می‌کند.  از اینرو،  رسانه‌های غرب بر طبل «باید برود» کوفته و می‌کوبند.   «شاه» باید برود؛   «صدام» باید برود؛  «مبارک» باید برود؛   قذافی باید برود؛  و ... و اکنون «اسد» هم باید برود،‌  چرا؟ چون در غیراینصورت امکان کودتا و براندازی وجود ندارد.   به همین دلیل است که دولت رجب اردوغان و اتحادیة اروپا یک‌شبه مدافع تل موهوم «معترضان» در سوریه شده‌اند؛   البته مطالبات معترضان مذکور به «اسد باید برود» محدود می‌شود.   همانطور که ایرانی‌نمایان و رهبر «روشن ضمیرشان» عربدة «شاه باید برود» سر داده بودند و ... و شاه رفت و ارتش در کنار «مردم» قرار گرفت تا ارتباط رهبران «انقلاب» با دربار فاش نشود.   

اما در لیبی چنین نشد!   امروز همه می‌دانند که «معترضان» لیبی و اعضای «شورای ملی گذار» همچون قذافی و ارتش استعماری لیبی سر در آخور غرب دارند.   پس از مسافرت دیوید کامرون و سرکوزی به لیبی،   و به ویژه پس از سخنرانی سرکوزی در باب «لیبی متحد» همه دریافتند که «بعضی‌ها» رویای تجزیة لیبی راهم در سر داشتند و ناکام ماندند!

پس از محرز شدن شکست برنامة حضرات در لیبی بود که شیون علی‌خامنه‌ای و دیگر مقامات «قلعة‌ حیوانات» به آسمان برخاست،   و رجب اردوغان نیز در حالیکه به سوریه پارس می‌کرد و برای اسرائیل خط‌ونشان رسانه‌ای می‌کشید،  اشک‌ریزان به لیبی رفت.   و اما همینکه بعضی‌ها دریافتند تهاجم نظامی به سوریه منتفی است،   یانکی‌ها و نوکران‌شان در جمکران برای رفع و رجوع تصویر مخدوش دولت ترکیه از دو سو پای به میدان عوامفریبی گذاشتند.

از یک سو یانکی‌ها برای وساطت میان اسرائیل و ترکیه اعلام آمادگی کردند،   تا زمینة مناسب برای هارت‌وپورت «دوات اوغلو» فراهم آید.   و از سوی دیگر صالحی،  وزیر امور خارجة جمکران نیز از دولت پوشالی ترکیه در مورد «نصب سپر دفاعی» توضیح خواست تا همه بدانند،   این دولت ترکیه است که در مورد نصب سپر کذا تصمیم می‌گیرد،   نه واشنگتن!   بله این است مصداق «ابلهی گفت و خری باور کرد!»   آنکه در مورد نصب سپر دفاعی تصمیم می‌گیرد،   در آمریکا نشسته؛   حتی اروپا هم در اینمورد اختیاری ندارد.   

اظهارات «دیمیتری روگزین»،  نمایندة دایم روسیه در ناتو را که فراموش نکرده‌ایم!   روسیه در مورد نصب این سپر در خاک اروپا،‌   از آمریکا تضمین امنیتی می‌خواست.   و اگر اروپا با اینهمه اهن‌وتلپ در این عرصه طرف صحبت قرار نمی‌گیرد،   به طریق اولی،  ترکیه اصلاً هیچکاره است.   اما از آنجا که شیپورهای استعمار،   ترکیه را همچون دیگر دست‌نشاندگان‌شان «مستقل» می‌خواهند،   وزیر امورخارجة جمکران نیز می‌باید بر همین توهم صحه بگذارد،   و همزمان «استقلال» قوة قضائیة جمکران را نیز به مخاطب بفروشد.   نیازی به توضیح نیست که بگوئیم بهترین محل فروش ابهام و توهم،  پس از بی‌بی‌سی،   همین رادیوفردا است که بدون کوچک‌ترین چشمداشتی،  سخاوتمندانه کالاهای تولیدی سازمان سیا را به رایگان در اختیار شوت‌وپرت‌ها قرار می‌دهد!

رادیوفردا،   مورخ 26 شهریورماه سالجاری،   در مطلبی تحت عنوان مضحک،  «صالحی: ترکیه باید برای استقرار سامانه راداری ناتو توجیه لازم را داشته ‌باشد» می‌نویسد،   وزیر امور خارجة ایران ـ  و نه حکومت اسلامی ـ  فرموده‌اند:     

«[...] ‌استقرار سامانه راداری ناتو را ضروری نمی‌بینیم [...] ‌دوستان ما در ترکیه باید برای این موضوع توجیه لازم را داشته باشند[...]»

می‌بینیم که «دوستان» آقای صالحی در جایگاهی قرار گرفته‌اند که می‌توانند برای استقرار سپر دفاعی در ترکیه،   این کشور را به «چاردیواری اختیاری» مشتی آخوند فکل‌کراواتی تبدیل کنند!   در فیلم «مستند» و ابله‌فریب بی‌بی‌سی نیز دیدیم که محفل کودتای 22 بهمن چگونه از «استقلال کامل» برخوردار شده بود.   «مستند کذا» تلویحاً چنین القا می‌کند که علی خامنه‌ای،   همچون علاالدین به «چراغ جادو» دست یافته!   خامنه‌ای دوبار به پشت جبهه می‌رود،‌  گویا همانجا «نمازی» هم به کمرش می‌زند؛  و از قضای روزگار ‌همین کافی است که از نفوذ فراگیر در سپاه و ارتش برخوردار شود!   سپس خامنه‌ای دستی به چراغ جادو می‌کشد و همة رسانه‌ها را هم تحت کنترل خود در می‌آورد.  بعد خامنه‌ای با بنی‌صدر مخالف است،  در نتیجه دیو چراغ جادو به کمک‌اش می‌آید و کاری می‌کند که «مجلس» جمکران  بنی‌صدر را عزل کند و ... و سرانجام همین چراغ جادوست که بهشتی و باهنر و بقیة «مزاحمان» را از سر راه خمینی و حاخ‌علی برمی‌دارد و خامنه‌ای را بجای خمینی می‌نشاند.   

بله،   «چراغ جادو» را دست‌کم نگیریم؛  خیلی معجزات دارد!   فقط به صاحبان چراغ کذا بگوئیم خروج «زیمنس» از صنایع هسته‌ای،   ترور «برهان‌الدین ربانی» در قلب کابل،   و به ویژه انفجار چاه‌های نفتی عراق در مرزهای کویت را هم نباید «دستکم» گرفت!

 












...












Share