جمعه، مهر ۰۱، ۱۳۹۰



اختیار و علاءالدین!
...


دل را به دل رهی است در این گنبد سپهر

«مستند» ابله‌فریب «بی‌بی‌سی» پیرامون عروج «مقام‌معظم»،‌   همزمان چندین پیام استعماری را به مخاطب ارسال می‌کرد.  این فیلم با ارائة تصویر قدرقدرت از حاخ‌علی،   به زمینه‌سازی برای نشاندن «مجتبی» بجای خامنه‌ای نیز مشغول بود.   به ادعای «بی‌بی‌سی»،   پسر خامنه‌ای،  طرفدار احمدی‌نژاد است!   پیش از ادامة مطلب لازم است تکرار کنیم،   این وبلاگ برای تل موهومی که حکومت اسلامی از آن تحت عنوان «مردم» یاد می‌‌کند به رشتة تحریر درنمی‌آید.   ما با جمع‌گرائی،  گله‌پروری و مردم‌پرستی،  و همچنین با فردپرستی و به طور کلی با هر گونه «ابهام» مخالف‌ایم.  این است دلیل مخالفت‌ ما با «جنبش سبز»؛   روی سخن ما با طرفداران دمکراسی است.   در این مسیر آنچه اهمیت دارد «اهداف» است نه افراد.   از نظر ما رفتن خامنه‌ای یا احمدی‌نژاد و به طور کلی «نفی افراد»،  نمی‌تواند «هدف» سیاسی باشد؛  نوعی عوامفریبی است.   از اینرو تظاهرات و تجمع در نفی و یا در تأئید احمدی‌نژاد را نیز محکوم می‌کنیم.           

چه بد شد که امسال از سیرک «الی ویزل» و شرکاء در اعتراض به حضور احمدی نژاد در نیویورک محروم شدیم!   اما نخست وزیر بریتانیا که بسیار جنتلمن هستند،  جهت شادی دل «ما»،  برنامة «الی ویزل» را شخصاً در نشست مجمع عمومی سازمان ملل به اجرا درآوردند. دیوید کامرون طی یک سخنرانی آتشین از «دولت ایران»  ـ  و نه از حکومت اسلامی ـ   انتقاد کرده،  و از اینکه «این دولت» به مخالفان‌اش اجازة تظاهرات نمی‌دهد ابراز انزجار فرموده‌اند.  بله،  روز از نو،  روزی از نو!  حاکمیت بریتانیا باز هم جهت گسترش منافع خود در ایران به راه اندازی کاروان خردجال در کشورمان امید بسته.   خلاصه،   دیروز حضرت دیوید کامرون یک شال سبز کم داشتند تا ارادت قلبی خود را به «پیروان خط امام»‌،  یعنی جیره‌خواران سنتی‌شان در جمکران ابراز  دارند.  ایشان همچنین برای گریستن بر شکست مأموریت اردوغان در آلمان و کشورهای «بهار زده»،  نیازمند یک مراسم روضه و زوزه بودند!   خلاصه شیون و فریاد مستر کامرون در سازمان ملل واکنشی است به شکست سیاست‌شان.   سیاستی که انزوای کاذب برای اسرائیل را از طریق تحمیل انزوا بر ایران و ترکیه الزامی می‌کند.   مستر کامرون!  ما فراموش نکرده‌ایم!  زمانیکه علی خامنه‌ای به عنوان «رئیس جمهور» حکومت اسلامی در نیویورک «سخنرانی انقلابی» ایراد می‌فرمودند و «به نام خدا» بر ادامة جنگ با عراق تأکید داشتند،  نمایندگان علیاحضرت ملکه در آن جلسه هیچگونه اعتراضی به کشتار و سرکوب ملت ایران وارد ندانستند.   بله،  ما فراموش نکرده‌ایم و هرگز هم فراموش نخواهیم کرد. 

طفلک دیوید کامرون!   نخست‌وزیر بریتانیا می‌پنداشت پس از انتشار «مستند» ابله‌فریب «بی‌بی‌سی» در باب رستم صولتی «مقام معظم» و نفوذ فرضی ایشان در سپاه و رسانه‌ها،   می‌توان با برگزاری «انتخابات» مجلس جمکران،  راه را برای سلطنت زوج «خامنه‌ای ـ  میرحسین» و جنبش منفور سبز هموار کرد.   اما پس از انفجار در مرز عراق با کویت،  ترور «ربانی» و به ویژه پس از تهدید دولت ترکیه از سوی «عقاب‌های کردستان»،   و از همه مهم‌تر پس از آنکه پتة «یو. بی. اس»،   مهم‌ترین بانک سوئیس بر آب افتاد،   هر آنچه مستر کامرون رشته بودند پنبه شد.   اما از آنجا که «دل به دل راه دارد»،   قلادة‌ علاءالدین بروجردی را گشودند تا هر چه دل تنگ حاکمیت بریتانیا می‌خواهد او بر زبان آورد.   اینچنین بود که «بروجردی» نیز ایجاد رابطة دیپلماتیک با آمریکا را برای دولت ممنوع اعلام کرد!

بروجردی که از مدافعان سرسخت اشغال سفارت آمریکاست و پیوسته در کمال حماقت کوشیده این خیانت بزرگ به منافع ایران را «توجیه» کند،   همچون آخوند شاهرودی، لاریجانی‌ها و شرکای‌شان از جیره خواران «عراقی‌نسب» لندن به شمار می‌رود.  بروجردی پس از دریافت پیام ارباب که در قالب خروج هیئت‌ نمایندگی آمریکا و متحدان‌اش حین سخنرانی احمدی نژاد از جلسة سازمان ملل تبلور یافت،   با عادی شدن رابطة ایران و آمریکا یعنی پایان دادن به «روابط پنهان» و زیرجلکی مخالفت فرمودند.   

ابراز تمایل بروجردی به تداوم روابط پنهان با یانکی‌ها که به باور ابلهان نشان ضدی‌ات ایشان با امپریالیسم آمریکاست در سایت «فرارو» انتشار یافته و «پیک ایران» نیز آن را به نقل از این سایت و تحت عنوان موهن،  «تودهنی رئيس كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس به احمدی نژاد[...]» منعکس کرده.  خلاصه خط آن وحشی بیابانی،  ‌ یعنی«زدن تودهنی»،   نفس‌کش‌طلبی و لات‌بازی و عربده‌جوئی در عرصة سیاست حکومت «مستقل» اسلامی جمکران نه تنها همچنان ادامه دارد که مخالف‌نمایان‌ این حکومت نیز پیرو همین شیوة ارتباطی هستند.   اوباش جیره‌خوار استعمار در ایران می‌پندارند که می‌توان برای تأمین منافع آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک،  همچون سه دهة اخیر در راه امام «روشن‌ضمیر» گام برداشته و نانی برای جنبش سبز و رهبران جنایتکارش به تنور بچسبانند؛  حضورشان بگوئیم سخت کور خوانده‌اند!  

باری،  اظهارات بروجردی در واکنش به مصاحبة احمدی‌نژاد با شبکة آمریکائی «ای بی‌سی» منتشر شده  و به نظر می‌رسد «رئیس کمیسیون امنیت ملی» حکومت کفن‌فروشان «مستند» بی‌بی‌سی را نه تنها تماشا کرده که سخت آن را پسندیده‌اند،   چرا که به مصداق «ابلهی گفت و خری باور کرد»،   هر آنچه «بی‌بی‌سی» گفته او نیز «باور» کرده.   به عنوان مثال،   علاءالدین بروجردی باور کرده که «شورایعالی امنیت ملی» تصمیم گیرنده است و تصمیمات‌اش نیز بدون تأئید خامنه‌ای نمی‌تواند اجرائی شود!    شاید دلیل این باشد که،  مستند کذا به قصة معروف «علاءالدین و چراغ جادو» شباهت دارد!   به عبارت دیگر،  فیلم مذکور چنین می‌نمایاند که خامنه‌ای همچون پرسوناژ «علاءالدین»،   چراغ جادو یافته و هر آنچه بخواهد محقق می‌شود.   و از آنجا که بروجردی هم «علاءالدین» نام دارد،   پس از مشاهدة مستند تولید بارگاه ارباب همه چیز باورش شده و می‌پندارد  به «چراغ جادو» دست‌ یافته!   

تفاوت چراغ جادوی قصه با چراغ جادوی «بی‌بی‌سی» این است که علاءالدین قصه برای دستیابی به خواسته‌های خویش به چراغ جادو متوسل می‌شود،   حال آنکه علاءالدین بروجردی جز خواست ارباب،   یعنی تداوم روابط پنهان با آمریکا و گسترش بازار قاچاق و «اسکله‌داری» سرداران سپاه هیچ نمی‌خواهد:‌

«[به  گفتة ] رئيس كميسيون امنيت ملي [...] ارتباط با آمریکا از شئونات شورای عالی امنیت ملی است [...]  و تصمیمات این شورا [...] بدون تأئید مقام معظم رهبری قابل اجرا نخواهد بود[...]»

بروجردی برای مستدل نمایاندن اظهارات «صدمن‌یک‌قاز» فوق،   به قطع رابطة یک‌جانبة‌ آمریکا با حکومت اسلامی متوسل شده،   بدون اینکه در نظر بگیرد قطع روابط سیاسی با ایران،  پیامد اشغال سفارت آمریکا در تهران،   یعنی یکجانبه‌گرائی و قانون‌شکنی دولت موقت،  شورای انقلاب و شخص روح‌الله خمینی بوده.   خلاصه برخلاف پرسوناژ قصه،  این «علاءالدین» شارلاتان هم هست،   و همچون دیگر شارلاتان‌ها مخاطب را ابله انگاشته.  و اما «پیک‌ایران»،   مورخ 31 شهریورماه سالجاری،  به مصداق «سکوت علامت رضاست»،   مغلطه و پوچ‌پردازی‌های بروجردی را بدون تفسیر و تحلیل انعکاس داده.   

بروجردی به «فرارو» می‌گوید،   «حکومت اسلامی مسئول قطع رابطه نیست،   ساختار حاکم بر ایالات متحد ظالمانه است و ... و سابقة آمریکا در ایران خیلی بد است.»  وی در ادامه می‌افزاید،  سیاست آمریکا پس از «انقلاب» خصمانه بوده و این دشمنی همچنان ادامه دارد:

«[...] رابطه با [حکومت اسلامی] به صورت یکجانبه توسط آمریکا قطع شده [...] بنابراین [...] مسئولیت قطع این رابطه به عهدة آمریکا است [...] امروز [حکومت اسلامی] علاقه‌ای به گفتگو با آمریکا ندارد[چون]  ساختار حاکم بر آمریکا [ظالمانه است] ما پروندة سیاهی از آمریکا در حافظه ملت ایران داریم [...] بعد از پیروزی انقلاب اسلامی،  سیاست آمریکا در بارة ملت ایران [...] خصمانه‌ بوده [...] و این سیاست [...] همچنان ادامه دارد [...]»

از قدیم گفته‌اند،  در کشور استعمار زده،   سه‌پایة «حماقت،  وقاحت و پفیوزی» باعث پیشرفت فراوان می‌شود.   بروجردی هم بر همین سه‌پایة مقدس تکیه زده که اینچنین مزخرف می‌بافد.   از یک‌سو،  آمریکا متحد انگلستان در سازمان ناتوست،   از سوی دیگر،  کارنامة بریتانیا در ایران به مراتب از سوابق آمریکا «سیاه‌تر» است،  پس چرا رابطه با انگلستان برقرار مانده؟  نهایت‌امر،‌  «انقلاب اسلامی» که امثال بروجردی را از طویلة سفارتخانه‌ها به کرسی ریاست نشاند،   طرح همین آمریکا بوده؛   آفتاب آمد دلیل آفتاب!   آمریکا و هم پیمانان‌اش جهت استقرار نمونه‌های مختلف حکومت‌ اسلامی در افغانستان و عراق  به این دو کشور لشکرکشی هم کرده‌اند.

گویا بروجردی،  به دلیل حماقت وافر و «خدادادی» از درک این واقعیات عاجز باشد.   به هر حال،  جالب‌ترین بخش مصاحبة سرشار از بلاهت علاءالدین «عراقی» با «فرارو» همانجاست که رئیس شورایعالی امنیت ملی حکومت کفن‌فروشان می‌گوید،   عواملی وجود دارد که عدم رابطة ما را با آمریکا توجیه می‌کند و اگر آمریکا ویژگی‌های منفی نداشته باشد در مورد ایجاد رابطه «تصمیم» خواهیم گرفت،   ولی «اختیار» با آمریکاست:      

«[...] عواملی که اقتضا می‌کند [ما با امریکا رابطه نداشته باشیم]  وجود دارد [...] این در اختیار آمریکاست که این رابطه را تغییر دهد [...]»

اتفاقاً ما هم می‌دانستیم «صاحب‌اختیار» و قلاده‌دار حکومت اسلامی یا به قول رهبر قلعة حیوانات،‌  «کلیددار حکومت» همین آمریکاست.   ولی اگر بروجردی اذعان دارد که اختیار با آمریکاست،  پس مقام معظم و شورایعالی امنیت ملی چه کاره‌اند؟!  در هر حال،   گویا «کلیدار» فعلاً ترجیح می‌دهد همچنان در جایگاه «دشمن» فرضی حکومت کفن‌فروش‌ها بنشیند،   تا از یک‌سو در قبال لات‌بازی‌ نوکران‌اش در برابر روسیه مسئولیتی نداشته باشد،  و از سوی دیگر بتواند از این دشمنی دروغین،   علوفة کافی جهت تغذیة ملایان جمکران و لات‌ولوت‌های «قلعة حیوانات» یا همان «بیت‌رهبری» تأمین کند.   برنامة حضرات برای مصر و ترکیه نیز دقیقاً همین بود،   ولی در هر دو مورد ناکام شدند.  در مصر ناچار شدند دست و پای اوباشی را که برای اشغال «لانة جاسوسی» به سفارت اسرائیل فرستاده بودند جمع کنند،   و رجب اردوغان نیز در سازمان ملل دکان اسرائیل‌ستیزی‌اش را تعطیل کرد و خواهان اجرای قطعنامه‌های شورای امنیت توسط اسرائیل شد!   گویا در برلن، ‌ آنجلا مرکل،   و به ویژه کاردینال راتزینگر گوشی را به دست اردوغان داده باشند.  هوا چنان پس است که نگو و نپرس!  پاپ در نخستین سفر رسمی خود به آلمان ناچار شده از فاشیسم انتقاد کند و ... و خلاصه بگوئیم تلاش دستگاه اوباما برای تضعیف سازمان الفتح و دمیدن در آستین کودتاچیان حماس بی‌فایده است.     

این نکته را به خاطر داشته باشیم که مخالفت باراک اوباما با عضویت فلسطین در سازمان ملل،   جز تقویت اسلام‌گرایان در کل منطقه هیچ هدف دیگری دنبال نمی‌کند.   حاکمیت آمریکا می‌خواهد با ممانعت از عضویت فلسطین در سازمان ملل،   زمینة حاکمیت افراط‌گرایان را در فلسطین و به ویژه در کشورهای «بهارزدة» مصر،  تونس و لیبی فراهم آورد.   به همین دلیل است که رئیس‌جمهور آمریکا همچون نوکران‌اش در جمکران «ویراژ» می‌دهد و از منتهی علیه فلسطین‌دوستی رسانه‌ای به قلة اسرائیل‌پرستی می‌رسد.   

همین اوباما نبود که خواهان بازگشت اسرائیل به مرزهای پیش از سال 1967 شد؟   پس چه دلیلی دارد که اینک محمودعباس را به وتو تهدید ‌کند؟   به ادعای اوباما،  عضویت فلسطین در سازمان ملل صلح به ارمغان نمی‌آورد.   ایشان درست می‌گویند؛  مگر عضویت عراق و افغانستان در سازمان ملل برای این ملت‌‌ها صلح به همراه آورد؟  به هیچ عنوان!   ولی مسئله اینجاست که یک خط سیاسی اگر ریگی به کفش‌ ندارد‌ می‌باید از انسجام برخوردار باشد،  و از تناقض‌گوئی اجتناب کند.   رئیس جمهور یانکی‌ها بر ادامة‌ «مذاکره» تأکید دارد؛   ولی نمی‌گوید «مذاکرات» کذا به دلیل عدم حمایت طرف آمریکائی،‌  طی 18 سال اخیر جز ایجاد فرصت برای شهرک‌سازی اسرائیل،   و تقویت تروریسم اسلامی هیچ نتیجه‌ای نه برای منطقه به ارمغان آورده و نه برای فلسطینی‌ها.  و باید اذعان کنیم که آمریکا در عمل جز این نمی‌طلبد:   تداوم شهرک‌سازی و تجاوز به خاک فلسطین،  جهت ایجاد انسداد در مذاکرات صلح و بادانداختن در بادبان اوباش اسلام‌گرای حماس.   به همین دلیل است که باراک اوباما مخالف سرسخت عضویت فلسطین در سازمان ملل از آب در‌آمده و شرکای‌اش نیز در لندن و تل‌آویو ادعا می‌کنند حکومت مفلوک ملایان کلاهک‌های هسته‌ای در اختیار دارد!      

شنیده بودیم که می‌گفتند،  «دل به دل راه داره»،  نمی‌دانستیم «بمب هم به بمب راه داره!»   بین خودمان بماند،  مگر بمب‌ها دل ندارند؟  «دل هر بمب» هم به دل بمب دیگری راه داره!  به عنوان نمونه بمبی که روز چهارشنبه در آنکارا منفجر شد،  دلش به بمب‌هائی که در تاریخ 21 سپتامبر در «ماخاچکلا» منفجر کردند راه داشته و تردیدی نیست که بین دل این بمب‌ها و دل بمبی که ربانی را منفجر کرد نیز «کوره‌راهی» وجود داشته.    شاید دل همگی‌شان به بمب‌های دیگری هم راه داشته باشد؛   بمب‌هائی‌ که هنوز از انفجار آنکارا و کابل بی‌خبر مانده و به همین دلیل منفجر نشده‌اند.  بله،  «دل» نیز مانند «ضمیر ناخودآگاه» زبان ویژة خود را دارد!   «دل بمب» نیز به همچنین!   اما «زبان» دل بمب را هر کسی نمی‌فهمد!   بمب‌ها با ایما و اشاره «پیام‌های» خود را منتقل می‌کنند.

پیام‌های بمب کابل که به مرگ «ربانی» منجر شد،   چه بود؟   نخستین پیام این بمب به طرفداران «مذاکره با طالبان» فرستاده شد.   ربانی،  ریاست «مجمع صلح» را بر عهده داشت؛ وظیفة این «مجمع» مذاکره با طالبان بود؛  و برهان‌الدین ربانی نیز حین مذاکره با دو تن از نمایندگان طالبان به قتل رسید.

سایت فارسی نووستی،   مورخ 29 شهریورماه سالجاری به نقل از «رویترز» می‌نویسد،  «معصوم ستانکزی»،   مشاور ارشد کرزای نیز در جریان سوءقصد به جان ربانی به شدت مجروح شده.   یادآور شویم،   از سال 1980  تا سال 1990،   یعنی طی دوران نورانی امام «روشن‌ضمیر» سبزهای جمکران و پس از آن،   «ربانی»،   رهبر مجاهدین افغانستان بود.  ربانی نهایت امر در ماه دسامبر 2001 از مقام ریاست جمهوری افغانستان استعفا داد و در منطقة دیپلماتیک کابل سکونت اختیار کرد.  

به گزارش نووستی،   هفتة گذشته تأسیسات دولتی و سفارت‌خانه‌های واقع در این منطقه به مدت 20 ساعت هدف حملات تروریستی قرار داشت.   منطقاً در چنین شرایطی تدابیر امنیتی افزایش خواهد یافت.   حال این پرسش مطرح می‌شود که تروریست‌های فرضی چگونه توانسته‌اند یک هفته پس از تهاجم به منطقة مذکور،   با مواد منفجره وارد منطقة «دیپلمات‌ها» در کابل شده،  برهان‌الدین ربانی را به قتل برسانند؟!   هر چند نمی‌توان پاسخ دقیقی برای این پرسش ارائه داد،   ولی امکان گمانه‌زنی وجود دارد.

به استنباط ما چرخش سیاسی ویژه‌ای در حاکمیت آمریکا چنین ایجاب کرده که برنامة‌ «مذاکره با طالبان» منتفی شود.   البته در چارچوب سیاست آمریکا،   این چرخش منطقی می‌نماید.   اگر فراموش نکرده باشیم در دوران ریاست جمهوری والکر بوش،   آمریکا برای مبارزه با طالبان به افغانستان لشکرکشی کرد.   امروز پس از گذشت یک دهه،  همان سیاست بار دیگر پای به میدان گذاشته؛   به همین سادگی.   در چارچوب همین بازگشت «پیش‌پا افتاده» است که ربانی‌ها در منطقة سوپر امنیتی کابل منفجر می‌شوند و رسانه‌های غرب انگشت اتهام را به سوی «طالبان» می‌گیرند،  چرا؟  چون از اظهارات گهربار «لئون ‌پانه‌تا»،   وزیر دفاع آمریکا پیروی می‌کنند.   

حال آنکه این طالبان،  برخلاف طالبان «سنتی»،‌  اشغالگران و شرکای‌شان را مورد حمله قرار می‌دهند.  «تغییرات» بسیاری پیش آمده که نظام رسانه‌ای می‌کوشد همه را در ابهام «طالبان» سرجمع کند.   «پانه‌تا» که گویا وزارت دفاع ایالات متحد را با پیتزافروشی اشتباه گرفته،  می‌فرماید،  «این ترورها نشان ضعف است!» 

شگفتا!  هفتة‌ گذشته، ‌ پادگان آمریکا و سفارت‌خانه‌های غرب در منطقة دیپلماتیک کابل طی 20 ساعت زیر آتش طالبان قرار داشت و اینک در همان منطقة محافظت شده،  برهان‌الدین ربانی منفجر می‌شود؛  این نشان ضعف کیست؟  ضعف طالبان یا ضعف اشغالگران؟  اگر اظهارات لئون پانه‌تا را یک مرحلة‌ منطقی به پیش رانیم خواهیم داشت،   زمانیکه طالبان در بازار و مدارس و بیمارستان‌ها بمب منفجر می‌کنند،   قدرت خود را به اثبات می‌رسانند.   حال آنکه برخلاف ادعای پانه‌تا،  رویاروئی مستقیم با اشغالگران حاکی از ضعف نیست؛  کشتار غیرنظامیان که شیوة رایج سازمان سیا بوده و هست،   از بزدلی و جبونی آمران و عاملان بمب‌گذاری نشان دارد.  در هر حال،  منطقاً این سیاست با ترور ربانی پایان نخواهد گرفت.   ربانی‌های دیگری می‌باید از صحنة‌ سیاست افغانستان و کل منطقه حذف شوند.   

بنابراین از یک‌سو نابودی تروریست‌های اسلام‌گرا به مرزهای افغانستان محدود نخواهد ماند،   و از سوی دیگر برنامة یانکی‌ها برای سوریه،   یعنی به راه انداختن جنگ مذهبی در این کشور با ناکامی روبرو خواهد شد.   به اسلام نوازان غرب اطمینان می‌دهیم که شکست جنگ 33 روزه را در سوریه نیز متحمل خواهند شد و به طریق اولی آرزوی تداوم حکومت ملایان جمکران را نیز می‌باید با خود به گور ببرند؛   جیغ و فریاد دیوید کامرون،  و مخالفت اوباما با عضویت فلسطین در سازمان ملل هیچ تغییری در این روند محتوم ایجاد نخواهد کرد. 
    

 












...










Share