جمعه، شهریور ۱۱، ۱۳۹۰


نفت و نیکولا!
...

در کنفرانس پاریس که روز گذشته برای تقسیم غنائم جنگ لیبی برگزار شده بود،  به قول مش‌قاسم،  «لش‌خورها» به توافق نرسیدند!   در نتیجه قرار شد  از یک‌سو،  قذافی تا آخرین نفس به جنگ ادامه دهد،   و از سوی دیگر سمساری‌های حقوق‌بشر فروش یانکی‌ها همچنان سکوت کنند تا نهایت امر،   ارتش ناتو بتواند‌ برای دفاع از غیرنظامیان لیبی به بمباران مردم اینکشور سرگرم باشد!   از شگفتی‌های روزگار اینکه،   «زوما»،  رئیس جمهور آفریقای جنوبی و ریاست اتحادیة آفریقا از شرکت در مذاکرات پاریس خودداری کرد،   تو گوئی پیشتر از شکست این گردهمائی آگاه بود!    بله،   گذشت آنروزگار خوش که برپائی کنفرانس در «پاریس» کارساز گاوچران‌ها می‌شد؛   دیگر این پاریس ما پاریس نیست،   پالیزه!     

طی دوران جنگ سرد،  هر گاه یانکی‌ها در منجلاب می‌افتادند،   با یک «کنفرانس پاریس»،  هم خود را از مخمصه بیرون می‌کشیدند،  هم نانی برای «فرانسة مستقل» به تنور می‌چسباندند؛ جنگ ویتنام را که فراموش نکرده‌ایم!   دولت چین به حمایت ویتنام برخاست،   و زمانیکه شکست یانکی‌ها قابل پیش‌بینی بود،   تاواریش‌ها نیز وارد معرکه شدند و «انا شریک» گویان چند موشک «سام ـ 6» فدای هواپیماهای «ب ـ 52» گاوچران‌ها کردند.   اینجا بود که حاکمیت فرانسه دوباره در «سنگر استقلال» نشست و با فداکاری و ابتکار جریان را به نفع یانکی‌ها فیصله داد.   می‌گویند تمام نوابغ برای مقدمات «مذاکرات پاریس» پیرامون «صلح» در ویتنام بسیج شده بودند تا هیچیک از طرفین در جایگاه «برتر» قرار نگیرد و «برابری» بر مراسم کذا حاکم شود.  کار به‌ احضار روح دانشمندان و نوابغ کشید و ... و سرانجام «روح ارشمیدس» مشکل را حل کرد.    

ارشمیدس،  دانشمند یونان باستان،  287 سال پیش از میلاد مسیح در «سیراکوس» متولد شد؛ عدد «پی»‌ را ارشمیدس محاسبه کرده.   البته به ادعای نخبگان «قلعة‌ حیوانات»،  این‌حرف‌ها هم مثل «هولوکاست دروغه» و پیش از ارشمیدس،  گلة پیامبران ادیان ابراهیمی،   به ویژه ابراهیم،  موسی و عیسی و محمد میزان دقیق عدد «پی» را می‌شناخته‌اند؛  پرگار و نقاله را هم خودشان اختراع کرده بودند.  ولی «غرب‌زدگان» و «کفار» یونان باستان علم و دانش یهوة عزیز و مامانی را به نام خود به ثبت رساندند!

به کسی نگوئید،  ولی یهوه،  آنهنگام که «ابراهیم نبی» را ختنه ‌می‌کرد،   شیوة‌ محاسبة «پی» را نیز به ایشان آموخت!  بر اساس بی‌اساس «قصص»،  ‌ حضرت ابراهیم هنگام ختنه،   حدود یکصد سالی از عمر پربارشان می‌گذشت،   با این وجود در ریاضیات سرآمد دانشمندان صحرای سینا و حومة کنعان بودند.  یادآور شویم که در «تورات»  به این جزئیات اشاره نشده تا مبادا علم الهی به دست نااهل بیفتد.   ولی زمانیکه سپاهیان اسکندر به پایتخت هخامنشیان وارد شدند،   در کتابخانة پرسپولیس یک نسخه تورات با جلد زرکوب،   چاپ انتشارات حوزة‌ علمیه قم یافتند که «دلنوشته‌های» حضرت ابراهیم و «عقاید» شیخ مهدی کروبی نیز در آن به ثبت رسیده بود.

جالب اینکه «منبع» بی‌بی‌سی و رادیوفردا،  جهت انتشار عقاید کذا همان تورات کتابخانة پرسپولیس است.   حتی خود شیخ کروبی نیز برای یافتن «عقایدش» به همین تورات سرقت شده از کتابخانة‌ پرسپولیس مراجعه می‌کند.   دردسرتان ندهم،  مورخان غرب تاریخ را تحریف کرده و «ارشمیدس» را بجای «ابراهیم نبی» نشانده‌اند.   به همین دلیل است که «حاخ‌علی»،  رهبر «قلعة حیوانات» ضمن دیدار با اعضای دولت چاه جمکران،  برای تمام مشکلات اقتصادی،  اجتماعی و فرهنگی ملت ایران یک راه‌حل «جامع»،  «کامل»، ‌ «حقیقی» و به ویژه جاودان ارائه کرده که به دلیل وسعت ابعاد حماقت و بلاهت،   سایت رادیوفردا نیز انتشار آن را مناسب تشخیص داده.

سایت رادیوفردا،   مورخ 8 شهریورماه سالجاری می‌نویسد،   خامنه‌ای پیشنهاد کرده،  بجای تأکید بر ایران پیش از اسلام می‌باید به افتخارات ایران پس از اسلام توجه شود!   دلیل هم اینکه در هیچ دوره‌ای از تاریخ ایران چنین افتخاراتی وجود نداشته.   بله،   اربابان مقام معظم در لندن و واشنگتن چنین پنداشته‌اند که با انتشار این ترهات می‌توان افکار عمومی را به بیراهة «افتخارات» و «کشک» کشاند و با جنجال پیرامون ایران باستان و ایران پس از تهاجم عرب «مطالبات دمکراتیک» ما ملت را نیز در مرداب پرستش گذشته‌های «پرافتخار» غرق کرد.  حضورشان بگوئیم،  سخت کور خوانده‌اید!   ما با افتخارات اصلاً کاری نداریم؛   افتخارات و «بی‌بی‌گوزک‌» ارزانی قلعة حیوانات،  اراذل و اوباش و خصوصاً اربابان‌شان در دو سوی آتلانتیک؛‌  در «تاریخ» جائی برای افتخارات پیش‌بینی نشده؛  تاریخ عرصة رخدادهاست.   علی‌خامنه‌ای،   مداحی و بی‌بی‌گوزک‌بافی را با «تاریخنگاری» اشتباه گرفته.    به همین دلیل است که به دوران نکبت‌بار صفویه نیز مفتخر شده:

«[...] خامنه‌ای در ديدار با هيات دولت [...] گفته [...] بجای تأکيد بر ايران قبل از اسلام،  بر ايران بعد از اسلام تأکيد شود زيرا افتخارات ايران بعد از اسلام در هيچ دوره‌ای از تاريخ ايران وجود نداشته [...] پيشرفت‌های علمی،  هنری،  فرهنگی و حتی نظامی [...] در دوران ديلمی، سلجوقيان و صفويه به هيچ وجه قابل مقايسه با ايران قبل از اسلام نيست[...]»

بله می‌باید به پیشرفت‌های علمی،  فرهنگی و نظامی «صفویه» خیلی بیش از این‌ها «افتخارات» کنیم.  خصوصاً به شاه‌عباس «کبیر» که با کودکان و زنان اسیر گرجستانی در اصفهان بزرگ‌ترین روسپی‌خانة قرون وسطی را افتتاح کرده بود.  به دوره‌ای باید افتخار کنیم که برادران «شرلی» پرتقالی‌ها را از بندرگامرون اخراج کردند تا بریتانیا بتواند بجای «کله‌پز» بنشیند،   یا به آنروزها که شاه سلطان حسین «شیعه» با منقل تریاک‌اش به پیشواز سپاهیان اشرف افغان رفت!   اصولاً افلاس ایران درگذشته نیز زمینه‌ساز «پیشرفت» رهبر قلعة‌ حیوانات می‌شد.   انصافاً علی خامنه‌ای از منظر اطلاعات تاریخی خیلی پیشرفت کرده،  با خمینی اصلاً قابل قیاس نیست.  

اما «حاخ‌علی» و اربابان‌اش بدانند،  با ردیف کردن مزخرفات  و علم کردن «ایران پرستان» نمی‌توان ملت ایران را فریفت و به دور باطل شیخ وشاه امتداد داد؛   کور که نیستید!   ارتش ناتو در لیبی به افلاس افتاده و نمی‌تواند همچون دوران شیرین جنگ سرد «رهبر انقلاب» از خم رنگ‌رزی بیرون بکشد.   هر چند اهالی لوموند تمام تلاش خود را به خرج می‌دهند تا ضمن معرفی «مصطفی عبدالجلیل» ـ  ایشان قبلاً «افتخار» پادوئی در دکان سرهنگ قذافی را داشتند ـ  به عنوان «رهبر شورای ملی گذار»،  ‌ از این مردک با آن «ته‌ریش» کثیف و آن لکة‌ خاکستری روی پیشانی،  شخصیت مبارز «بزرگ» و تاریخی ارائه دهند! 

همانطور که گفتیم،  عبدالجلیل که بهتر است او را «عبدالذلیل» بخوانیم از نوچه‌های قذافی است که مدت‌ها به عنوان وزیر دادگستری در دستگاه «جناب سرهنگ» انجام وظیفه می‌کرد و همچون دیگر همتایان‌اش در جهان سوم،  یکشبه،  با یک «زنگ تلفن» تبدیل می‌شود به «مخالف»؛   عین بنی‌صدر و میرحسین موسوی.   سایت لوموند،   مورخ  اول سپتامبر 2011 در مطلبی تحت عنوان «مصطفی عبدالجلیل،  عامل شورش و معمار گذار در لیبی»،‌   می‌نویسد «این مرد کوچک اندام و شکننده جنبشی را که از ماه فوریه در بنغازی شکل گرفت به پیروزی رساند.   او موفق شد در یک جامعة قبیله‌ای پیرامون شورای گذار اجماع به وجود آورد.   اجماعی که اوپوزیسیون در سوریه و یمن از آن محروم است.»   در ادامة این داستان گوساله‌پسند،  «لوموندی‌ها» می‌نویسند:  

«[...] عبدالجلیل با آن ته ریش نقره‌ای و جای مهر روی پیشانی‌اش که مسلمانان آن را نشان اعتقاد می‌دانند،   مرد میدان است [...]»

ظاهراً روز‌نامة «لوموند» این مزخرفات را از زبان «گرایش‌های مختلف شورای گذار» نقل می‌کند،   حال آنکه در عمل،   به ارزش گذاشتن «ته‌ریش» و «جای مهر» کار گزارشگران همین رسانه است.   رسانه‌ای که از قدیم‌الایام سخت شیفته و فریفتة «اسلام» بود.   طی اقامت خمینی در پاریس،   در دوران سردار سازندگی،  در دوران سیدخندان جنایتکار،  و همچنین طی آشوب‌های میرحسین جلاد و پس از آن،  رسانة کذا در عمل اعتقاد عمیق‌اش را به اسلام به اثبات رسانده؛   اینهمه بدون اینکه «ته‌ریش» و ‌«جای مهر» روی پیشانی‌ کثیف‌اش چشم را بیازارد و  انسان را به حال تهوع دچار کند.   

بله،   «اعتقاد» لوموند به احکام توحش اسلام «قلبی» است،  نه ظاهری!   از قضای روزگار تلویزیون دولتی اسرائیل هم سخت واله و شیدای اسلام شده و با شوق و ذوق از «زنانه ـ مردانه» شدن پلاژهای مصر داستان‌‌ها برای‌مان می‌گوید؛‌‌  دلیل هم روشن است.   اگر مصر نیز همچون ایران به طویلة اسلام و آخوندبازی تبدیل شود،   نان اسرائیل حسابی در روغن خواهد افتاد؛    توریست‌های اروپائی مصر را رها کرده،   فقر و بیکاری در اینکشور گسترش می‌یابد و علی‌خامنه‌ای و دیگر سگ‌های هار استعمار باز هم می‌توانند «پیشرفت» بیشتری بکنند.   از مطلب دورنشویم که ممکن است سوابق درخشان «مصطفی عبدالجلیل» را از دست بدهیم.

به گزارش لوموند،   رهبر شورای ملی گذار،  در سال 1952 در «بیضا» واقع در شرق لیبی متولد شد و پس از اخذ دیپلم «حقوق اسلامی» پلکان ترقی را یک به یک پیمود.  «آقا مصطفی» در سال 1978،‌  یعنی در 26 سالگی در جایگاه قضاوت می‌نشینند و سپس ریاست دادگاه «بیضا» را برعهده می‌گیرند.   ایشان سرانجام در تریپولی به ریاست دادگاه استیناف منصوب می‌شوند و چون خیلی «اصولگرا» بوده‌اند،   بدون هراس از «قذافی» احکامی صادر می‌کنند که مورد تأئید سلسله مراتب حکومتی نبوده؛   به ادعای لوموند اصولگرائی در «روح‌» ایشان لانه داشت.   خلاصه در جامعه‌ای که یک ملت از بیم وحشیگری قذافی و نزدیکان‌اش در جای خود میخکوب شده بود،   رفتار این حضرت از نوادر بوده و همین امر نیز باعث می‌شود که سیف‌الاسلام،   پسر قذافی یک دل نه صد دل عاشق این گل‌گلاب و میوة کمیاب شود!

در سال 2007 ‌میلادی،‌  «سیف‌الاسلام» این مبارز نستوه را به عنوان وزیر دادگستری برمی‌گزینند تا برای رژیم کسب وجهه کنند.   لوموند توضیح نداده برای یک حکومت فرسودة کودتائی چگونه می‌توان در داخل و خارج مرزها کسب وجهه کرد.  ولی این قماش برنامه‌ها همواره بر پایة جنجال و هیاهو و جفتک انداختن به طاق طویله تنظیم شده و می‌شود.   خلاصه بگوئیم،  واژگون‌نمائی،   یعنی ارائة تصویر «غرب‌ستیز» از حکومت دست نشاندة شرکت‌های نفتی غرب.  این شیوة مقدس در سراسر جهان شناخته شده است.

به عنوان نمونه،  نگاهی بیاندازیم به همین تاواریش‌های خودمان در مسکو!   همان‌ها که ادعای مبارزه با کاپیتالیسم داشتند،  و در واقع به زد و بند با گاوچران‌ها مشغول بودند.  و مسلم است که بدون چراغ سبز اینان ارتش ناتو نمی‌توانست در مرزهای «اتحاد جماهیر شوروی» لات‌بازی‌ای  به نام «انقلاب اسلامی» به راه اندازد.   دولت قذافی هم نمی‌توانست بدون چراغ سبز اربابان‌اش از امثال مصطفی عبدالجلیل یک «مبارز» و «مخالف»،   آنهم از نوع «سازش ناپذیر» خلق کند.   این روند از سال 2004 با دستگیری یک پزشک فلسطینی و چند پرستار تابع بلغارستان آغاز شد و در سال 2007،  در آستانة ورود نیکولاسرکوزی به کاخ الیزه،  با جنجال صدور حکم اعدام برای  پرستاران شدت یافت.   

دولت قذافی می‌خواست پرستاران مذکور را اعدام کند،    و «عبدالجلیل» هم که دوبار بر «حکم اعدام» مهر تأئید زده بود از همان روزها «سازش ناپذیری‌اش» را به اثبات رساند و معلوم شد مرد میدان مزدوری برای غرب همین «عبدالذلیل» ذلیل‌مرده ‌است. 

در مرحلة بعد عیال سابق نیکولا سرکوزی سری به لیبی زد و پرستاران آزاد شدند!   و اینگونه بود که نان «مصطفی» و «نیکولا» در روغن افتاد!   در افکار عمومی،  همانطور که امام رضا «ضامن آهو»‌ بود، ‌ رسانه‌های غرب،   امام نیکولا را به عنوان «ضامن پرستار»،   و «مصطفی عبدالجلیل» را به عنوان «غرب‌ستیز» جاسازی کردند.   سپس قرار شد در لیبی هم «انقلاب» شود،‌  که شد.   و برای رهبری چنین جنبش آبکی و خرتوخری چه کسی بهتر از همین «عبدالجلیل!»   به ادعای لوموند ایشان پیوسته با سازمان امنیت و اطلاعات لیبی درگیری داشته‌اند!  چه مبارزی بوده‌اند ایشان!   

 سرانجام نیز در ژانویه سال 2010 ،   رهبر این انقلاب از وزارت دادگستری لیبی استعفا می‌دهند،   آنهم با جاروجنجال فراوان!   بله،   ایشان در یک مراسم رسمی که به صورت مستقیم از تلویزیون لیبی پخش می‌شد استعفای خود را به معمر قذافی تقدیم کردند و قذافی هم با این استعفا مخالفت کرد.   حدود چند ماه پس از این صحنه‌سازی مهوع شاهد حضور مخالفان قذافی در شهر رم می‌شویم.   اینان برای کسب مجوز کودتا به درگاه ارباب آمده بودند.   سازمان سیا ایتالیا را چنان به کثافت کشیده که همة‌ راه‌های کودتا به رم ختم می‌شود!

و اما به دلیل فروپاشی دیواره‌های امنیتی جنگ سرد،   کودتا در لیبی امکانپذیر نبود،  از اینرو قرار شد «انقلاب» کنند!   شورای ملی گذار هم تعهد کرد 35 درصد از نفت لیبی را به عنوان «حق انقلاب» به شرکت فرانسوی «توتال» واگذار نماید.   امروز رسانه‌های غرب متن تعهدنامة «شورای ملی گذار» را منتشر کردند و آفتاب آمد دلیل آفتاب!   اینهم بهترین دلیل بر اینکه  «کنفرانس پاریس»،  بر خلاف نوع «ویتنامی‌اش» به افتضاح کشیده شده.   در این کنفرانس نیکولا سرکوزی تأکید کرد اصلاً و ابداً «تجزیة لیبی در دستور کار نبوده!»  ایشان در ادامه می‌فرمایند،    ما از «خواست مردم» در خیابان حمایت می‌کنیم.   رئیس جمهور فرانسه می‌گویند،   «مردمی که در لیبی به خیابان آمدند خواهان دمکراسی بودند؛‌   اینان بر علیه غرب و اسرائیل شعار نمی‌دادند!»   چه خوب شد با «تعریف نوین» دمکراسی آشنا شدیم!   

آن‌ها که بر علیه غرب و اسرائیل شعار نمی‌دهند،  خواهان دمکراسی هستند!   اگر اظهارات سرکوزی را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم خواهیم داشت،   ‌فروشندگان برده و مواد مخدر که به غرب و اسرائیل بد نمی‌گویند نیز «دمکراسی» می‌طلبند.  آن گروه‌های «سازماندهی‌شده» که در پاریس و دیگر شهرهای بزرگ اتومبیل‌ها را شبانگاه به آتش می‌کشند نیز به همچنین،  و ... و از این قماش طرفداران دمکراسی فراوان خواهیم یافت!    پس بازگردیم به شکست کنفرانس پاریس و انعکاس آن در چهرة بعضی‌ها.   خارج از دو نخالة لیبیائی که نقش نخودی ایفا می‌کردند،  و اصلاً در باغ نبودند،   حال و روز بقیه اصلاً تعریفی نداشت.   
    
سرکوزی که می‌دانست قافیه را باخته در پی ماستمالی قضیه و دلجوئی از آفریقای جنوبی بود؛ دیوید کامرون چنان آشفته و پریشان می‌نمود که اگر کارد می‌زدید،  خونش در نمی‌آمد.  و امیر قطر می‌کوشید با ادا  اطوار و شیرین زبانی باعث انبساط ‌خاطر ایشان شود که نشد!   دبیرکل سازمان ملل هم در بهت و حیرت فرو افتاده بود،   و خلاصه کار بجائی رسید که سناتور «مارگلوف»،‌   فرستادة روسیه به کنفرانس کذا،‌  طی نشست مطبوعاتی‌اش اعلام داشت،‌  «ما حاضریم در لیبی پادرمیانی کنیم!»    در این گیرودار گفته شد یانکی‌ها سپر دفاعی‌شان را در ترکیه نصب خواهند کرد و ... و فهمیدیم  در پی برخی توافق‌ها،  کرة‌ شمالی هم در محور «قطرـ  جمکران» خواهد نشست.   این بود دلیل مسافرت دوبارة‌  رئیس جمهورکره شمالی به روسیه!

طفلک کیم یونگ ایل! ‌ نرسیده از روسیه مجبور شد به این کشور بازگردد و برای مذاکرات هسته‌ای با گروه1+  5 اعلام آمادگی کند،   این بود پیامد سفر جوزف بایدن به پکن.   البته این سفر پیامدهای دیگری هم داشت از آنجمله است،  سقوط ناگهانی تریپولی!  پیشتر به این ماجرا اشاره کرده‌ایم،  پس بازگردیم به روابط جمکران و کرة شمالی.  

به گزارش «بی‌بی‌سی»،  ‌مورخ 11 شهریورماه سالجاری،   قرار است پاسدار علی لاریجانی،  پادوی سفارتخانة علیاحضرت به کرة‌ شمالی سفر کنند.   در واقع علی‌کوچیکه از سوی لندن به این کشور اعزام می‌شود.   امیدواریم سفر پاسدار لاریجانی به کرة‌ شمالی همچون مسافرت «اکبر بهرمانی» به صورت قبیله‌ای صورت نگیرد.

سال‌ها پیش اکبر رفسنجانی اعضای خانواده‌اش را به کره شمالی برد،   تا ضمن ابتیاع سلاح برای تداوم جنگ استعماری،   توحش و ابتذال حکومت اسلامی را با خشونت حکومت به اصطلاح «مردمی» کره پیوند دهد و در این امر نیز بخوبی موفق شد.  حال باید ببینیم با افتضاحی که در لیبی به راه افتاده امیدی باقی مانده که ملایان جمکران به سلاح اتمی مجهز شوند؟   به استنباط ما چنین امکانی وجود ندارد.   شاید به همین دلیل است که مستر «جو ستورک»،   رئیس حقوق‌بشرفروشان پس از ماه‌ها سکوت از خواب غفلت بیدار شده و از کشتار کردها توسط ترکیه و حکومت ملایان انتقاد به عمل آورده‌اند!   اینهم از افتخارات «تاریخ» غرب!  

[...] خامنه‌ای در ديدار با هيات دولت [...] گفت  [...] افتخارات ناتو بعد از انقلاب اسلامی در هيچ دوره‌ای از تاريخ وجود نداشته [...] پيشرفت‌های علمی،  هنری،  فرهنگی و حتی نظامی [...] در دوران صفويه،  مرکلیه،  برلوسکنیه و سرکوزیه به هيچ وجه قابل مقايسه با ايران قبل از اسلام نيست [...]














...











Share