یکشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۹۰


شهر یاران!
...

شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار

چگونه می‌توان با توسل به شاپور بختیار،   از یک‌سو آخوند و حکومت توحش اسلامی را به ارزش گذارد،  و از سوی دیگر تصویر لات و اوباش از بختیار ارائه داد؟   پاسخ به این پرسش روشن است:  دقیقاً به شیوة محفل جیمی کارتر که با توسل به «حقوق بشر» از یک‌سو در ایران زمینة‌ گسترش نقض حقوق بشر را فراهم آورد،  و از سوی دیگر،  با ارائة تصویر دلپذیر از آن وحشی بیابانی،  مشتی لات و اوباش را بر ما ملت حاکم کرد.   

روند کار محفل برژینسکی چه بود؟  تمجید و ستایش «کارتر» از ثبات ایران،   و مثله کردن تک بیت معروف سعدی شیرازی در کاخ نیاوران به عنوان پیش درآمد.   در پی آن  فراهم آوردن زمینة «قیام» اراذل و اوباش ساواک و شهربانی بر علیه «ظلم»،  و قرار گرفتن شوت‌وپرت‌ها در کنار لباس‌شخصی‌ها و ... و گسترش سرکوب جهت ایجاد «سنگرحق» برای غلام خانه‌زادشان،  «حاخ روح‌الله».  اینهمه با هدف تشکیل دولت خیابانی شیخ‌مهدی و افتتاح یک دکان نوین نظامی به نام سپاه پاسداران!   اینک محفل کارتر،  پس از گذشت 33 سال از این توطئة استعماری،  به همان شگردهای سابق روی آورده.   به این ترتیب که در پروپاگاند ابله‌فریب‌اش،   شاپور بختیار را به ابزار تقویت جایگاه آخوند در ایران و به ارزش گذاردن جنبش منفور سبز تبدیل کرده.  پروپاگاند کذا پیام‌های متعددی به مخاطب حقنه می‌کند.

از آنجمله است:  خمینی،  یک روحانی مبارز و محترم شمرده می‌شد؛   شاپور بختیار هم مبارز و قابل احترام بود؛   مصطفی رحیمی با جمهوری اسلامی مخالفت نکرد؛   هویزر برای فراهم آوردن زمینة کودتا به نفع خمینی به تهران نیامده بود و ... و از همه مهم‌تر اینکه،   شاپور بختیار با بنی‌صدر «رفیق» بوده!   اینهم حکایت ادعای رفاقت احسان نراقی مفلوک است با صادق هدایت.   البته جای تعجب نیست،‌   انتشار چنین ترهاتی «دلیل» دارد: ‌ افلاس محافل فاشیست‌پرور در غرب.   محافلی که می‌کوشند جنبش تازه نفس «مبهم» و انسان‌ستیز «سبز» را بجای ابهام و خشونت فرسوده‌ای بنشانند که از 22 بهمن‌ماه 1357 بر ملت ایران تحمیل کرده‌اند.   این است دلیل باد‌ انداختن «استاد» داریوش آشوری در آستین جنبش کذا:‌           

«[...] جنبش سبز می‌تواند احساس يک ملت بودن را در همه برانگيزد و به همه آموزش دهد و در همه بيدار کند و با برنامه‌ای سياست‌های آينده را تعريف کند که اين‌ها را شامل شود و تنوع زبانی و قومی در ايران را به رسميت بشناسد»

می‌باید از جناب آقای آشوری بپرسیم،  جنبش کذا که هدف رهبران خود فروخته‌اش بازگشت به دوران نورانی آن وحشی بیابانی بوده و هست،   چگونه می‌تواند چنین معجزاتی صورت دهد؟   نیازی هم به پاسخ ایشان نداریم!  در واقع،  این وعده‌های سرخرمن و ابله‌فریب که از درافشانی‌های اخیر آقای داریوش آشوری در باب جنبش مبهم و خشونت‌طلب سبز گرفته شده،   ما را با فواید و مزایای بیشمار «ابهام» بهتر و بیشتر آشنا می‌کند.   چرا که «جنبش سبز» دقیقاً به دلیل ابهام حاکم بر آن است که می‌تواند در ایران همان عملکرد پدیدة مبهم و پوچ «جمهوری اسلامی» را داشته باشد و همه را بر گرد یک محور ابهام‌آفرین متمرکز کند.  

به این ترتیب که هالوها، ‌ فرصت‌طلب‌ها و به ویژه پفیوز‌ها را در کنار دستاربند و اوباش ساواک قرار دهد.   وقتی چنین «اجماع» مقدسی حاصل شد،   همچون پائیز سال 1357،  شهربانی آیرون‌ساید جاخالی می‌دهد و نظامیان جیره‌خوار سازمان سیا نیز برای مبارزه با «ظلم» و «ستم» دست در دست «مردم» قیام خواهند نمود و ... و دولت خیابانی فعلی با یک دولت خیابانی تازه نفس جایگزین می‌شود.  اینهمه بدون اینکه در آینده «شاپور بختیار» برای‌شان ایجاد مزاحمت کند؛   «بختیار» دیگر نیست.

بی‌بی‌سی و رادیوفردا هم این فرصت طلائی را غنیمت شمرده و ضمن تخریب شاپور بختیار،  به صورت غیرمستقیم لاشة پوسیدة‌ «جنبش سبز» و آخوند جماعت را به ارزش ‌گذاشته‌اند.  بوق‌های آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک،   به ویژه بی‌بی‌سی و رادیوفردا چند روزی است که لوطی و عنترهای‌شان را به میدان آورده‌اند تا به بهانة گرامیداشت «شاپور بختیار»،   در واقع جسد او را به ابزار انتشار پروپاگاند مهوع‌شان تبدیل کنند. مهم‌ترین و در واقع مضحک‌ترین پیام در این مجموعه «پروپاگاند» را از زبان «برادر» جمشید برزگر،  ریاست سایت قدرقدرت و مفلس «بی‌بی‌سی» می‌شنویم که فرموده‌اند،  اصولاً صدارت در ایران «بد شگون» است؛   سرنوشت غم‌انگیز «جعفر برمکی» شاهدی است براین مدعا!

بله،  هنوز از لجن‌پراکنی لات‌الله و داس‌الله به ایرج‌میرزا،  فردوسی و سعدی فارغ نشده بودیم که مستر «برزگر» با یک چرخش «ظریف» که به قلم مبارک‌‌شان دادند،  چارچوب زمان و مکان را شکسته و نیشتر خوبی به ما ملت زدند.   اصولاً «ظرافت» با سیاست انگلستان پیوندی دیرینه دارد،  و اگر چه سایت «بی‌بی‌سی» کم ادعای «استقلال» نمی‌کند،    «ظرافت» این سیاست تا اعماق وجودش نفوذ کرده.   به عنوان نمونه،  وقتی شیخ «صادق صبا» در کمال استقلال به شهر قم ارسال می‌شوند و در کمال استقلال از «منطق متعارف»‌،  در جمال بی‌مثال منتظری مزدور تصویر یک آیت‌الله «لیبرال» و «دمکرات» می‌بینند،  به هیچ عنوان نیت بدی ندارند!   

«تاواریش» سابق وقتی چشم مبارک‌شان به آخوند می‌افتد،   همچون سگ پائولوف آب از لب‌ولوچه‌شان سرازیر می‌شود.   چرا که برای ایشان،  از دوران کلنل آیرون‌ساید طعم «شیرین» نعلین‌سالاری در پناه «چکمه»،  با شیر اندرون شده،  و مسلماً فقط با جان به در خواهد شد.  به عبارت دیگر،  تا ایشان و هم‌محفلی‌های مستقل‌شان زنده هستند،  ‌ «شیر» کذا در رگ‌های‌شان جاری است.   و تا خون در رگ اینان است،  آن وحشی بیابانی هم رهبرشان باقی می‌ماند.

هنوز شعار گوساله‌پسند «تا خون در رگ ماست،  خمینی رهبر ماست»،   و به ویژه «استقلال،  آزادی،  جمهوری اسلامی» را به یاد داریم؛    هنوز فراموش نکرده‌ایم که رسانة کیهان،  جهت ارعاب ایرانیان به واژگون‌نمائی متوسل شده و ادعا می‌کرد،  «ژنرال هویزر برای کودتا به نفع شاه به ایران آمده!»  پس از گذشت سه دهه از توطئة ارتش شاهنشاهی بر علیه ملت ایران،  «رادیوفردا»،  با توسل به نام شاپور بختیار به «بازتولید» همان پروپاگاند 33 سال پیش کیهان در دوران شاه پرداخته و به ما می‌گوید،  «هویزر» برای ممانعت از پیروزی خمینی به ایران آمده بود.   علامت تعجب هم نمی‌گذاریم!  ولی به دلیل حال تهوعی که تبلیغات بی‌بی‌سی در ما ایجاد کرده،   وبلاگ را با پروپاگاند رادیوفردا ادامه می‌دهیم که «چنج» کرده باشیم.

سایت رادیوفردا،  مورخ 13 مردادماه سالجاری در مطلبی تحت عنوان،  «شاپور بختیار:  از تولد تا ترور»،  هم‌صدا با اوباش جیره‌خوار سازمان سیا در واقع به بمباران شاپور بختیار پرداخته.   این بمباران در سه مرحله انجام گرفته.  در مرحلة نخست شاپور بختیار توسط رادیوفردا به ما معرفی می‌شود!  تو گوئی ملت ایران بختیار را نمی‌شناسد.  در مرحلة بعدی فرازهائی از سخنان بختیار «نقل» می‌شود که همگی در واقع جهت به ارزش گذاردن خمینی دجال است.   «رادیوکذا» پس از اینکه لات‌بازی‌های حاج روح‌الله را از زبان بختیار «جنبش خمینی» معرفی کرد،  به ما می‌گوید،‌  جبهة‌ملی به خواست بختیار از این «جنبش» حمایت نکرد:  

«[بختیار]‌می‌گويد [...] به دنبال ظهور جنبش خمينی در سال 1342 جبهه ملی از اين جنبش پشتيبانی نکرد. [وی می‌افزاید در اين موضع‌گیری نقش داشته] با چهار رأی در مقابل سه رأی تصميم گرفتیم [...] اعمال خمينی را به هيچ عنوان تأکيد و تقويت نکنيم[...]‌»

البته ما هم می‌دانستیم که در سال 1342 جبهة ملی از لات‌بازی خمینی حمایت نکرد.  دلیلی هم نمی‌بینیم که یک تشکل سیاسی از یک لات پشتیبانی به عمل آورد.  همچنین نیک می‌دانیم که شاپور بختیار با جماعت آخوند،  و به ویژه با نوع اوباش آن هیچ میانة خوشی نداشت.  با آگاهی از این امر،  اگر اظهارات صریح شاپور بختیار را با ادعاهای صبیة عبدالرحمن برومند در سایت بی‌بی‌سی، ‌ مورخ 15 مردادماه سالجاری مقایسه کنیم متوجه می‌شویم که حاج روح‌الله محبوب خانوادة برومند بوده!   

صبیة عبدالرحمن برومند که به ورق‌پاره‌های دانشگاهی از جمله مدرک «دکتری» سخت عشق می‌ورزد،   و نظر «خانواده» ‌را هم بسیار «محترم» می‌شمارد،   ضمن تأکید بر ارادت خانواده‌اش به «دکتر بختیار»‌ به ما می‌گوید که برای خانوادة‌‌ ایشان شبکة طرفداران مصدق و همچنین روح‌الله خمینی «محترم»‌ بوده‌اند.   با در نظر گرفتن یک نکتة پیش‌پا افتاده،   یعنی طرفداری خمینی از کودتای 28 مرداد،   با مواضع مبهم و کشکی و الکی خانوادة برومند بهتر و بیشتر آشنا می‌شویم.  به عبارت دیگر،   عبدالرحمن برومند از منظر نگرش سیاسی هیچ ارتباطی با شاپور بختیار نمی‌توانسته داشته باشد.   چطور ممکن است کسی هم طرفدار مصدق باشد،   هم به اوباش طرفدار کودتای 28 مرداد احترام بگذارد؟   کودتائی که به ادعای پوچ مصدق‌پرستان بر علیه دولت مصدق سازمان یافت؟   گویا برومندها بیشتر به خمینی و هوچی‌های طرفدار مصدق ارادت داشته‌اند تا به بختیار:    

«[...] دکتر بختیار [...] در خانوادة ما سخت مورد احترام [ بود].  این تعلق خاطر [...] جزئی از یک شبکة دوستی بین طرفداران دکتر مصدق بود.  در آن شبکه شخصیت‌های دیگری نیز چون داریوش فروهر و یا ابوالحسن بنی‌صدر بودند [...] آیت‌الله خمینی نیز ناآشنا نبود و در خانه از او به عنوان یک روحانی مبارز با احترام یاد می‌شد[...]»

چه خانه‌ای بوده این خانة حضرت برومند!   خانة فرصت‌طلبی و خوردن نان به نرخ روز. صبیة برومند که از طرفداران محفل احترام به ادیان است،   چنین می‌پندارد که با ردیف کردن این مزخرفات «امنیت جانی» بازماندگان پدر و برادرش تضمین خواهد شد؛  زهی خیال باطل!   مجیزگوئی از محفل فاشیسم برای‌تان نان و آب نمی‌شود؛   آن‌هنگام که وجودتان مفید به فایده نباشد،   شما نیز به سرنوشت دیگر کارگزاران محفل کذا دچار خواهید شد.   پس بی‌جهت کودتای ژنرال هویزر را «انقلاب» نخوانید،  و بیش از این برای عموسام خوشرقصی نکنید که در سن و سال سرکار «رقص شکم» مهوع است:

«[...] انقلاب ایران برخلاف [...] انقلاب‌های فرانسه و شوروی [...] واقعاً پیامد یک حرکت عمومی بود[...]»

این است درک لادن برومند از کودتای ارتش ناتو در ایران.   اگر ترهات ایشان را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم خواهیم داشت،  در افغانستان و عراق هم انقلاب شده،  چرا که ارتش ناتو از طریق تهاجم نظامی در این دو کشور حکومت توحش اسلامی را مستقر کرده!  پس بهتر است از مشتاقان ترهات این زینب زمان بخواهیم به مطلب «چرا بختیار نمی‌توانست استعفا بدهد» در سایت «بی‌بی‌سی»،   مورخ 15 مردادماه سالجاری مراجعه فرمایند،   تا ما بتوانیم به سراغ رادیوفردا برویم که «زبان بختیار» را همزمان به زبان ابتذال خمینی و چپ‌نمایان کارگرنواز تبدیل کرده،  و چنین می‌نمایاند که بختیار مخالفت‌اش را با شاه به گردن «بخت بد» و قضا و قدر انداخته بود:   

«[...]در شرکت‌های مختلف خصوصی کاری دست و پا می‌کردم و مزدی می‌گرفتم [...]بختيار پاسخ تندی به [سرلشکر زاهدی می‌دهد و می‌گوید] روزی من [...] به کابينه شما حواله نشده [...]‌بختيار به ياد می‌آورد که شاه به او گفت [...] شما می‌توانيد به مملکت خدمت کنيد [...] اما بختيار [...] در خاطرات خود ‌می‌نویسد،  بخت بد چنين می‌خواست که من عليه سياست او به مبارزه برخيزم [...]»

حضور اهالی رادیوفردا و به ویژه ریاست محترم این سایت بگوئیم،   شیوة بیان شاپور بختیار با روح‌الله خمینی و اصولاً با آخوند جماعت به هیچ عنوان یک‌سان نبود!   آن‌ها که بختیار را می‌شناختند از این واقعیت آگاهی دارند،   و برای دیگران،  مصاحبه‌های شاپور بختیار می‌تواند شاهدی باشد بر این مدعا.   «زبانی» که به بختیار منسوب کرده‌اید،  زبان اوباش عامی و معتقد به قضا و قدر است. به عبارت دیگر،  با این عمل به لجن‌پراکنی می‌پردازید،   اما لجن پراکنی رادیوفردا به این مختصر محدود نمی‌ماند!

شیپور سازمان سیا ضمن تأکید بر «توفان انقلاب»،   با آه و اشک و حسرت از شعارهای دست‌ساز ساواک یاد می‌کند،   تا به ما دو دروغ شاخدار تحویل داده و‌ از یک‌سو سلطنت برخاسته از کودتاهای آیرون‌ساید و شوارتسکف را تداوم سلطنت هخامنشیان معرفی کند،    و از سوی دیگر،‌  مدعی شود کودتای 22 بهمن به این تداوم پایان بخشیده!   حال آنکه کودتای بهمن‌ماه 1357 تداوم منطقی دو کودتای استعماری‌ای بود که شاه «کاذب» و شیخ «دست‌ساز» را در تقابلی نمایشی با یکدیگر قرار داد:                

«[...] طوفان انقلاب که با شعارهای،  بختيار بختيار،   نوکر بی‌اختيار همراه شده بود و سرسختی آيت‌الله خمينی [...] طومار رژيم سلطنتی [...] را درهم کوبيد و [حکومت اسلامی] جايگزين حکومت 2500 سالة شاهنشاهی شد[...]»

خیانت سران ارتش و جاخالی دادن شهربانی‌آیرون‌ساید به کنار،  می‌بینیم که «راوی»،  نشست گوادالوپ؛  مسافرت هویزر به ایران،‌   و منافع کلان استعمار غرب را فراموش کرده!     «توفان» انقلاب،   شعار بر علیه بختیار،   و به ویژه «سرسختی» آیت‌الله خمینی بود که  نظام 2500 ساله را سرنگون کرد!   و اینجاست که رادیوفردا ضمن دروغ‌پردازی،  با توسل به خاطرات ری شهری از شاپور بختیار تصویر یک موجود مفلوک ارائه می‌دهد:

«[...]  دفتر نخست وزيری [...] از سوی انقلابيون جوان اشغال شد [...] پيش از ورود آن‌ها، بختيار به دانشکده افسری رفت و [...] با هلی‌کوپتر عازم مخفيگاه خود شد [...] ‌ری‌شهری [...] از دستگيری بختيار [...] خبر می‌دهد و می‌نويسد [...] شخصی را آوردند که سرش با کت پوشيده شده بود [...]پرسيدم اين شخص که بود،  گفتند:  بختيار[...]»

به همین سادگی!   البته رادیوفردا تا حدی هم درست می‌گوید؛  ساواک و شهربانی و اوباش لباس‌شخصی در کودتای 22 بهمن واقعاً سنگ تمام گذاشتند!   پیشتر در مورد «توفان انقلاب‌شان» به تفصیل گفته‌ایم و نیازی به تکرار نمی‌بینیم.  فقط یادآور می‌شویم که «توفان» کذا،  به توفان کودتای 28 مرداد 1332 شباهت فراوان داشت:  گسترش سرکوب ایرانیان،  میدان دادن به اسلام‌گرایان،   و از همه مهم‌تر تمدید قرارداد خفت‌بار کنسرسیوم.   قراردادی که پس از «توفان انقلاب» در کمال استقلال و آزادی،   و با رعایت خفت و ذلت در سکوت کامل تمدید شد.   و پس از گذشت 33 سال فعلة فاشیسم می‌کوشند شاپور بختیار را کنار اسلام‌گرایان و در جرگة رفقای «بنی‌صدر» قرار دهند. 

بله شاپور بختیار،  «رفیق» بنی‌صدر هم بوده و ما نمی‌دانستیم!   بنی‌صدر،‌  بچه آخوند مفلوک و مزور با  20 سال تفاوت سن با شاپور بختیار،  از تبار سردار فاتح «رفیق» بوده و او را ارشاد هم کرده.   اینک نوبت به بنی‌صدر می‌رسد که با دروغ‌بافی،‌  از بختیار تصویر ابله ارائه داده و چنین القاء می‌کند که شاپور بختیار نه تنها آخوندپرست بوده که از سیاست ناتو در ایران هم ‌آگاهی نداشته:

«عرض کنم [...] قبل از آمدن آقای خمینی به پاریس،  آقای دکتر بختیار به فرانسه آمد و گفت [...] یک نامه‌ای خطاب به آقای خمینی نوشته [...] آقای بختیار می‌گفت که ما بنا بر مبارزه داریم و خود را در اختیار حضرت آیت‌الله قرار می‌دهیم و این گونه مضامین؛  به اصطلاح اظهار نزدیکی و صمیمیت با آقای خمینی [...]»

عجب!  شاپور بختیار که سال 1342 با عربده‌جوئی خمینی مخالفت داشت،  به یک‌باره در سال 1978 مرید حاج روح‌الله شد،   ولی از ترس «کودتای ارتش» استعفای‌اش را به خمینی تقدیم نکرد!   بنی‌صدر اگر یک جو درک و فهم می‌داشت،   متوجه ‌شده بود که برای شاپور بختیار،  روح الله خمینی،  همچون هیتلر در جایگاه «پیشوا» قرار گرفته بود،  نه بیشتر!

اما چه می‌شود گفت؟  منابع «موثق» بنی‌صدر اسناد خررنگ‌کن سفارتخانه‌های اربابان اوست.   از اینرو طوطی‌وار تمام تبلیغات حکومت اسلامی را در مورد بختیار «تکرار» کرده. به ادعای ایشان بختیار آمریکائی بوده و از عراق خواسته به ایران حمله کند،  و ... و بنی‌صدر خیلی به او «نصیحت» کرده ولی چه فایده!   بختیار به نصایح این حکیم بلندپایه وقعی نگذاشت و...و از همه مهمتر ترور بختیار طرح حکومت مفلوک جمکران بوده:  

«[...] ایشان نخست وزیری را قبول کرد و یک هیئت وزیران ترتیب داد که بنا بر اسناد سفارت آمریکا [...] اغلب آن‌ها از عوامل آمریکائی بودند [...]‌ وقتی به خارج آمد [...] توسط [...]‌دکتر برومند برای او پیام فرستادم که [...] حالا [...]‌ دیگر به خارجی متوسل نشو. همانجا بمان و بگو استقلال،  آزادی [...]‌ متأسفم که این پیغام را هم ترتیب اثر نداد و شد آنچه که شد [...]»

بنی‌صدر را گفتند نظرت نسبت به بختیار چیست؟ گفت حال که زنده نیست و نمی‌تواند جواب مرا بدهد به اسناد سفارت انگلستان مراجعه کنید: 

«[...] او زنده نیست که به [...] من [...] پاسخ بدهد [...] به اسناد منتشر شده توسط دولت انگلستان و [...] آمریکا [مراجعه کنید] جواب شما در آنجا است.  کسی که به یک قدرت خارجی رو می‌آورد برای اینکه به وطن او حمله نظامی بکند... چه می‌شود راجع به او گفت؟ [...] نظر من این است[...]»

کسی که با آن رسوائی فرار می‌کند،  و با آن افتضاح دخترش را به مسعود رجوی می‌فروشد،   نظرش در مورد تاریخ معاصر کشور می‌باید هم در اسناد سفارتخانه‌های آمریکا و انگلیس یافت شود!   بالاخره «بیله دیگ،  بیله چغندر»،   رئیس قوه مجریة‌ حکومت اسلامی که موجودیت‌اش را مدیون کودتای هویزر است،  در برابر کودتا نمی‌ایستد،   حال آنکه سالوادور آلنده،  رئیس جمهور منتخب شیلی،   تا آخرین نفس کاخ ریاست‌ جمهوری را ترک نکرد.   این است تفاوت مزدور خدامحور و زورپرست با «انسان آزاد.»   و اما در باب رفاقت بنی‌صدر با شاپور بختیار،  دروغ چرا؟‌  بختیار با آن خاستگاه اجتماعی و تاریخی خانوادگی و با آن نگرش سیاسی حتی به صورت رئیس جمهور منتخب «امام» تف هم نمی‌کرد!   ولی از آنجا که تنور دروغ‌پردازی و یاوه‌گوئی داغ شده،  بنی‌صدر هم «چانه خمیرش» را به تنور «رادیوها!» چسبانده؛   چه خوش گفت «وحشی»:

گ...زت یار است،  دولت‌ات کو؟         
گ...زم به تو و به دولت تو

لازم بود 33 سال از کودتای ارتش جنایتکار ناتو در ایران بگذرد،   و فاشیست‌ها در کل منطقه به افلاس بیفتند تا «بی‌بی‌سی» ما را با این «حقیقت واقعی» یا با این «واقعیت حقیقی» آشنا کند.  و رادیوفردا نیز از زبان یک آدم‌کش سازمان سیا به نام «انیس نقاش» به ما بگوید،  کودتای نوژه طرح آمریکا و اسرائیل نبود؛  طرح بختیار بود و ترور بختیار هم به فرمان «امام» صورت گرفت!   و خلاصه اگر صادق خلخالی نگفته بود برای ترور او یک کماندو به پاریس فرستاده،  انیس نقاش «دلاور» در ترور بختیار ناکام نمی‌شد:

«[...] انیس نقاش [...]مدعی شد [...] بختيار [...]‌ برای انجام اين کار [کودتای نوژه ]‌ از صدام کمک گرفته بود [...] آمريکا نيز از او پشتيبانی می‌کرد [...] به گفتة وی [...] سبب ناکامی سوء قصد به جان بختيار [...]‌ اظهارات صادق خلخالی [...] بود [...] نقاش [...] برای ترور بختيار دو هفته [...] برنامه‌ريزی [...] انجام داده [...]‌ و حتی با [او] مصاحبه کرده بود[...]»

رادیوفردا نیک ورد آورده،  ولی سوراخ دعا را گم کرده!   خلاصه بگوئیم،   افلاس آمریکا در افغانستان را نمی‌توان با پروپاگاند در ایران جبران کرد!  علت نابودی آن‌ هلی‌کوپتر «شینهوک» و 40 سرنشین‌اش را می‌باید در جای دیگری جستجو کنید!   آمریکا حدود دو هزار میلیارد دلار اوراق قرضه به دولت چین فروخته و هر لحظه پیرامون اعلام ورشکستگی قریب‌الوقوع دولت فدرال جنجال و هیاهو به راه می‌اندازد؛   به عبارت دیگر چین را تهدید می‌کند که ممکن است دو هزار میلیارد دلار کذا «بخار» شود.   اشکال اینجاست که دولت چین،  اگر چه دیکتاتوری است با دیکتاتورهای دست‌نشانده نظیر عربستان و حکومت جمکران تفاوت‌هائی دارد!   

نخست اینکه حاکمیت چین جیره‌خوار استعمار نیست،  هر چند در حمایت از طالبان و اسلام‌گرایان منطقه با ارتش ناتو همراهی‌ کرده.  ولی این همراهی برای چینی‌ها منافعی در بر داشت و اگر قرار باشد اعضای ناتو با چین همانگونه برخورد کنند که با عربستان و جمکران،  پاسخ این رفتار موهن را در افغانستان و پاکستان دریافت خواهند کرد.   

پس از نابودی «شینهوک» کذا،   نخست وزیر چین با اوباما ملاقات کرد و پیامد این ملاقات تهاجم به کاروان ارتش ناتو در پاکستان،  و حمله به سربازان فرانسه و نیروهای بین‌المللی در افغانستان بود.   اما پروپاگاند مهوع شیپورهای ناتو،  مانند راه «امام» روشن ضمیر میرحسین جلاد فارغ از این مسائل همچنان ادامه دارد!

چند روز پیش «یورو نیوز»،   مهرورزی را به صحنه آورده بود تا ایشان بگویند،  بمب اتمی دمده شده و ما از این سلاح‌ها نمی‌سازیم!   به زبان ساده‌تر،   آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک به ما می‌گویند،  حکومت چاه جمکران قادر است سلاح اتمی بسازد،   ولی به مسکو لطف کرده و دست به چنین کاری نمی‌زند!   به عبارت دیگر،   هر وقت لازم آید حکومت اسلامی را به سلاح هسته‌ای مجهز می‌کنیم.   اما با در نظر گرفتن شرایط اسرائیل و بیانیة تند وزارت امور خارجة روسیه علیه سیاست شهرک‌سازی بعید به نظر می‌رسد که حکومت مرده‌شویان بتواند به جهش و پرش‌های «تبلیغاتی» در فناوری هسته‌ای ادامه دهد.   

به گزارش سایت نووستی،  مورخ 15 مردادماه سالجاری،  روسیه بار دیگر اسرائیل را به توقف شهرک‌سازی فراخواند.   در اطلاعیة وزارت امور خارجة روسیه چنین آمده:                        

«[...]‌ در راستای تقبیح فعالیت‌های شهرک‌سازی اسرائیل در سرزمین‌های اشغالی اعراب [ما بارها مواضع روسیه] را عنوان کرده‌ایم [...]»

با توجه به انتشار مطالب شگفت‌انگیز رادیوفردا و بی‌بی‌سی در مورد شاپور بختیار،  همین روزهاست که مستر جمشید برزگر دست به قلم برده و برای‌مان بنویسند،   قوم یهود از روزگار قدیم شانس نداشته؛  یا اسیر فراعنه بوده،  یا چنان در افلاس افتاده که خداوند تبارک و تعالی به کوروش هخامنشی برای نجات‌ این قوم مأموریت داده!   لادن برومند هم خواهد گفت:  

[...] دکتر کوروش هخامنشی [...] در خانوادة ما سخت مورد احترام بود.   این تعلق خاطر [...] جزئی از یک شبکة دوستی بین طرفداران دکتر مصدق بود.  در آن شبکه شخصیت‌های دیگری نیز چون دکتر موسی و پروفسور مسیح و دکتر ابوالحسن بنی‌صدر بودند [...]













...











Share