پیسی و پیسی!
...
نخست «شون هو.آر»، شاهد کلیدی مرزشکنیهای محفل مرداک سر به نیست شد، سپس واشنگتن پست، و دیگر بوقهای طویلة مککارتی روند بیاعتبار کردن وی را آغاز کردند تا همزمان با الصاق یک برچسب، چندین و چند نشان بزنند! به ادعای جیرهخواران طویلهسالاری دو سوی آتلانتیک، «شون»، متولد 1964 میلادی، هم الکلیک بوده، هم مواد مخدر مصرف میکرده! به این ترتیب، پزشکی قانونی موظف است مرگ او را به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم به مواد مخدر و الکل منسوب نماید! البته امکان دارد که مرگ «شاهد کلیدی» پروندة محفل مرداک «طبیعی» هم باشد! ولی هدف اعضای طویلة مککارتی از مرتبط کردن وی به مواد مخدر و الکل، جز تخریب انسان هیچ نیست. این وبلاگ را به «شون. هوآر» تقدیم میکنیم. «شون»، در 47 سالگی پس از افشای« دین و آئین» محفل مرداک، چشم از جهان فروبست!
کسانیکه تهاجم وحشیانة محفل «روپرت مرداک» به حریم خصوصی افراد را افشا میکنند، هم «جوانمرگ» میشوند و هم پس از مرگ، واشنگتن پست و شرکاء در موردشان دست به «افشاگری» زده و مینویسند «با الکل و مواد مخدر» سر و کار داشتهاند. به این ترتیب، به مصداق «ابلهی گفت و خری باور کرد»، عوام نیز میپذیرند که اظهارات امثال «شون هو.آر» ارزشی ندارد! به عبارت دیگر کسی که الکل و مواد مخدر مصرف کند، فاقد وجدان و انسانیات است و ... و اتفاقاً حکومت توحش جمکران نیز جز این نگفته و نمیگوید. حال که در بلاد علیاحضرت سیر میکنیم، پیش از ادامة مطلب لازم است به آخوند منتجبنیا بگوئیم «شات آپ!»
منتجبنیا که همچون دیگر الاغهای جمکرانی محفل مرداک حاضر نیست افلاس ارباب را بپذیرد، به بازنشخوار مزخرفات 14 سال پیش مشغول شده. نشخوارات ایشان در «ایلنا» و «گویانیوز» انتشار یافته. منتجبنیا ضمن کوفتن بر طبل ابهام جامعة «چندصدائی»، دو نوع اصولگرا نیز اختراع کرده تا هم دامنة ابهام را گسترش دهد، و هم اصلاحطلبان منفور را در جایگاه «اوپوزیسیون» بنشاند. حضور دارودستة ملاممد خاتمی بگوئیم، «چندصدائی» در حکومت خدامحور و مدعی تقدس هرگز نمیتواند محقق شود. چرا که مطالبات انسانی «مادی» است و «صراحت منطقی» دارد، حال آنکه اهداف حکومت دینی مبهم و انسانستیز، یا بهتر بگویم منطقگریز است. با توجه به اظهارات مضحک آخوند منتجبنیا در باب «اصولگرایان منطقی» بعید نیست ایشان «جامعة چندصدائی» را با صداهای متفاوتی که از گلة گوسفندان شنیده میشود، اشتباه گرفته باشند:
« [...] افراد تندرو خواهان [...] جامعة تک صدائی [هستند] اکثريت اصولگرايان [...] منطقی هستند [...] و میدانند [...] جامعه دارای انديشههای مختلف و سلايق گوناگون است و نمیتوان اين واقعيت را ناديده گرفت [...]»
بله نمیتوان این «واقعیت» را نادیده گرفت که شارلاتانهائی نظیر آخوند منتجبنیا هنوز در کمال بلاهت میکوشند «سلایق» را با «عقاید» در ترادف قرار دهند و بیشرمانه ادعا کنند، در حکومت توحش دین میتوان مدعی جامعة چندصدائی هم شد! همینجا بگوئیم، این به اصطلاح «سلایق» متفاوت که آخوند موجودیتشان را میپذیرد، هیچ ارتباطی با نگرشهای مختلف در جامعه ندارد. اینان بین سلایق «خودشان»، یعنی روایات مختلف در باب آداب تخلی سردرگم شدهاند. اگر متنجبنیا از یک جو شعور برخوردار میبود، با مشاهدة رسوائی محفل مرداک که حاکمیت انگلستان و مراکز قدرت آنگلوساکسونهای آنسوی آتلانتیک، از جمله «وال ستریت جورنال» و «داوجونز» را در ایالات متحد به لرزه درآورده، میفهمید که «این مسجد، دیگر جای گ..یدن» نیست و دوران جفتکپرانی آخوند جماعت در ایران به پایان رسیده! اما از آنجا که فعلة استعمار علاوه بر بیبهرگی از وجدان و شرافت، از فهم و شعور متعارف نیز بینصیب مانده، امثال منتجبنیا هرگز قادر به درک پیامدهای تغییرات «کلان ـ استراتژیک» نخواهند بود.
این است اشکال سیاست «سفله پروری» و تبدیل زباله به رهبر و قهرمان و ... و این است دلیل ناپدید شدن موسوی و کروبی! ایندو جنایتکار «کودن» را پنهان کردهاند تا بر اظهارات ابلهانهشان نقطة پایان بگذارند. در واقع نه موسوی، نه کروبی و نه دیگر کودتاچیان 22 بهمن 1357 حرفی برای گفتن ندارند. اینان با صدور بیانیههای مضحکشان هر آنچه در چنته داشتند بیرون ریختند: بازگشت به دوران نورانی امام روشنضمیر، پیروی از خط امام و از همه مهمتر برگزاری «انتخابات آزاد» و صیانت از «آراء مردم»، آنهم در حکومتی که قانون اساسیاش به صراحت آزادی بیان را نفی کرده و حق انتخاب آزاد را برای انسان به رسمیت نمیشناسد! چهرة واقعی چنین رهبران «فرهیختهای» را میباید با «تصویر دلپذیر» زندانی سیاسی بپوشانند تا از یکسو حماقت و بلاهتشان بیش از اینها برملا نشود، و از سوی دیگر مجیزگویان حرفهای ساواک بتوانند برایشان نامة عاشقانه بنویسند و به مداحی اینان بنشینند تا روز به روز بر تقدس حضرات افزوده شود.
با جنجال پیرامون «آزادی موسوی و کروبی»، از ایندو جنایتکار تصویر دلپذیر «زندانی مظلوم» حکومت به ما ارائه میدهند، حال آنکه حضرات فقط در رسانهها زندانی شدهاند. و همچنانکه شاهدیم این شیوة گوسالهفریب باعث شده که اکثریت قریب به اتفاق اهالی «خوش ذوق» مرز پرگهر، برای ایندو زندانی سیاسی «تقدس» قائل شوند. باعث تأسف است که دو مهرة سرشناس و سرکوبگر استعمار در ایران، همزمان از برخورد تاریخی و طنز «مبری» شدهاند! آنهم به دلیل اینکه پس از دریافت چراغ سبز ارباب در مملکت «آشوب» به راه انداختند، تا ضمن زمینهسازی برای گسترش سرکوب استعماری، خود را در جایگاه رهبر مخالفان قرار دهند؛ نه مخالفان حکومت توحش، که مخالفان شخص احمدینژاد!
بله به راستی تأسفآور است که با هدف بازارگرمی برای موسوی و کروبی، «انتقاد» از ایندو و همپالکیهایشان در «انحصار» قلم به مزدهای حکومت اسلامی و به ویژه امثال پاسدار شریعتمداری قرار گرفته. مخالفنمایان ساکن فرنگ نیز طبق سنت رایج و شیوة عمل سه دهة گذشته خود را به خریات زدهاند تا از «برکات» اهدائی حکومت جمکران محروم نشوند. حضورشان بگوئیم، موسوی و کروبی در زندان نیستند که شما برایشان سینه میزنید. در ضمن اگر این دو جنایتکار در زندان هم میبودند، زندانی فاقد تقدس است! به اربابان حکومت جمکران در غرب بگوئیم، گذشت آن روزهای خوب که جهت اعمال سیاست پرمنفعت تبدیل مزدور به رهبر، جیرهخوارانتان را در رسانهها در «حصر» قرار میدادید یا به زندان میفرستادید؛ همیشه «در» بر یک پاشنه نمیچرخد. بعضی اوقات حتی «در» کذا از پاشنه کنده شده، مثل همین روزها روی سر بعضیها خواهد افتاد! همین روزهائیکه در بسیاری از کشورها از جمله در بریتانیا و ایالات متحد و به طریق اولی در فرانسه «در» از پاشنه کنده شده و خلاصه طعم تلخ نبرد استالینگراد و شکست ارتش هیتلر مذاق بعضیها را به ویژه در آلمان سخت آزرده!
تلافی این شکست جانکاه در آلمان بر سر ولادیمیر پوتین در آمد! جریان از این قرار بود که میخواستند به نخستوزیر روسیه همان جایزهای را بدهند که پیشتر به هلموت کهل، مانوئل باروسو، گرهارد شرودر و زبالههائی از قبیل واکلاو هاول اهداء شده بود! چشمتان روز بد نبیند! ناگهان جاروجنجال به آسمان برخاست، به ویژه در فیگارو. خلاصه قرار شد جایزه را به ولادیمیر پوتین ندهند! اما هیاهوی حضرات ریشه در مسائل دیگری داشت، از آنجمله است، اعلام مواضع دولت سوریه در مورد فلسطین، اظهارات وزیر امور خارجة روسیه در مورد «شورای ملی مقاومت» لیبی، و از همه مهمتر آمادگی «زیرسبیلی» بریتانیا جهت تمدید حضور ارتش این کشور در افغانستان! همة این جریانات با سفر مفلسانة هیلاری کلینتن به هند و پسروی طویله سالاران در کشمیر تقارن زمانی یافت.
وزیر امورخارجة ایالات متحد برای همکاری در امر مقدس «مبارزه با تروریسم» راهی هند شد، آنهم در پی انفجارهای اخیر بمبئی! یکوقت فکر نکنید سازمان سیا در این جنایات دست داشته؛ به هیچ عنوان! سیا خیلی بچه خوبی است، به ویژه که از روز گذشته ریاستاش را به ژنرال پتریوس 4 ستاره سپردهاند! بله، روز 18 ژوئیه 2011، حضرت پتریوس فرماندهی نظامیان آمریکا در افغانستان را به ژنرال «آلن» سپرد و در حالیکه زیر لب زمزمه میکرد «از دوستان جانی مشکل توان بریدن» با چشمگریان از کرزای «جانی» جدا شد! کرزای هم ناچار شده بود از دوستان خیلی جان جانیاش جدا شود: شاه قندهار و جان محمد! اما این جدائیها کجا و جدائی دیوید کامرون از محفل مرداک کجا؟!
در پی افشای جاسوسی محفل مرداک، دیوید کامرون سراسیمه از آفریقا بازگشت و امروز در مجلس عوام به پرسشهای مضحک و پوچ پاسخهای بسیار «منطقی» میداد. همچنانکه پیشبینی میشد ایشان از خود سلب مسئولیت کردند و از آنجا که نخست وزیر تشریف دارند، استعفا هم نخواهند داد. اما این کامرون کجا، و آن کامرون سابق کجا؟! آنچه از دیوید کامرون باقی مانده، همان است که از حکومت اسلامی باقی مانده: رسوائی، بیاعتباری و پسروی ناشی از شکست! روز گذشته، انگلستان اعلام داشت شاید در افغانستان بمانیم و به گزارش فرانس پرس، امروز «آلن ژوپه»، وزیر امور خارجة فرانسه فرمود: قذافی میتواند در لیبی بماند به شرط اینکه در سیاست دخالت نکند! همچنین معلوم شد پاکستان میلیونها دلار به نمایندگان برگزیدة مجلس ایالات متحد رشوه داده تا حضرات را به «استقلال کشمیر» متمایل کند! حال روشن شد که میلیونها دلار کمکهای «خیرخواهانة» یانکیها به پاکستان در واقع به کجا میرفته: به جیب نمایندگان مجلس آمریکا که پس از دریافت حق مسلمشان برای گرم نگاه داشتن تنور «اسلامبازی» بر طبل «استقلال کشمیر» میکوبیدند.
به عبارت دیگر، قطع کمکهای آمریکا به پاکستان که اخیراً مطرح شده، به مفهوم پایان اجباری حمایت سازمان سیا از اسلامگرایان «کشمیر» میباید تلقی شود. به طریق اولی چنین سیاستی بر نوکران آمریکا در پاکستان و جمکران نیز اعمال خواهد شد. شاید هدف از ارسال علیخامنهای به بندرعباس، یافتن مفری برای خروج از بن بست بوده. تلاشی که با انتشار خبر سقوط یک هواپیمای بدون سرنشین آمریکا در حوالی قم ناکام ماند! در نتیجه، رسانههای جمکران هم «خبر» مسافرت خامنهای به بندرعباس را «حذف» کردند! بله وقتی ارباب پس پس میرود، سگ ارباب نمیتواند پیشتازی کند، حتی اگر قلادهاش را باز بگذارند. به عبارت دیگر، وقتی دولت انگلستان به زانو در آمده، حتی اگر خامنهای در بندرعباس چادر هم بزند، تلاش جهت جنگ افروزی در ایران با شکست روبرو خواهد شد! اگر «سیدعلی» از این واقعیت بیخبر است، ارباباناش در لندن و واشنگتن نیک میدانند که دنیا دست کیست!
به عنوان نمونه وقتی برنامة بریتانیا برای ارسال «دشک» به کاخ ریاست جمهوری فرانسه با شکست روبرو شد، در انگلستان بحران «مرداک گیت» به راه افتاد. و هنگامی که سوسیالیستنمایان فرانسه با هدف نشاندن همسر سابق «سگولن روایال»، یعنی «فرانسوا هولاند» بجای «دشک»، ایشان را به روی صحنه آوردند، در نیویورک کاسه و کوزة «سوج» هم در هم شکست! حضرت «سایروس ونس جونیور» یا همان «سوج» که پس از تفاهم با «شاکی» و «دشک»، رویای ماستمالی پروندة تجاوز در هتل «سوفیتل» را در سر میپروراند، روز گذشته از خواب ناز پرید! جریان از اینقرار بود که «دیوید کوببی»، وکیل مدافع «تریستان بانون»، قربانی فرانسوی تجاوز جنسی «دشک»، برای کمک به شاکی پروندة سوفیتل به نیویورک آمده بود! پیام سفر ایشان به نیویورک این بود که اگر حضرت «سوج» متجاوز هتل سوفیتل را تبرئه کنند، «دشک» در فرانسه به جرم تجاوز محکوم خواهد شد و این محکومیت برای «قبیلة طلائی» و خاندان جلیل «سایروس ونس» جز رسوائی و بیآبروئی به بار نخواهد آورد. برای روشن شدن ابعاد و زوایای این درگیری «حقوقی» یک پرانتز باز میکنیم.
دادستان نیویورک حکم دستگیری «دشک» را صادر کرد، چرا که اتهامات وارده را «قابل تعقیب» تشخیص داده بود. حال پس از گذشت چند ماه، رسانهها از اتهامات بیاساس «نفیسا دیالو» سخن میگویند! اگر این اتهامات بیاساس بوده، به چه دلیل دادستانی نیویورک رئیس صندوق بینالمللی پول را با دستبند از هواپیما بیرون کشید و به زندان انداخت؟ منطقاً اگر اتهامات وارده بر «دشک» بیاساس باشد، دادستان میباید «نفیسادیالو» را به جرم تهمت دروغ تحت پیگرد قرار دهد و «دشک» نیز میتواند به دلیل چنین رفتار موهنی از دادستانی نیویورک دهها میلیون دلار تقاضای خسارت کند. میبینیم که هیچکدام از این خبرها روی ریل نیامده! نه «سوج» دیالو را تحت تعقیب قرار داده، و نه «دشک» دادستانی را! در واقع تجاوز جنسی صورت گرفته، و آقای «ونس» با این مانورها فقط میخواهند پولی را از مجرم گرفته به شاکی بدهند و «دشک» را از هر اتهامی تبرئه کنند! به این ترتیب حضرت «سوج» با یک تیر چند نشان خواهند زد.
نخست اینکه از خود «تصویر دلپذیر» یار و یاور «زن»، «مستضعف» و «رنگین پوست» ارائه میدهند، و همزمان برای خاموش کردن صدای شاکی، با متجاوز زدوبند میکنند! به این ترتیب «نه سیخ میسوزد، و نه کباب»، ولی در این میان «نان و کباب» قبیلة طلائی نیز تامین میشود. ولی «سوج طلائی» سخت کور خوانده بودند! دیگر «در» کذا بر پاشنة همیشگی نمیچرخد! این نکتة پیشپاافتاده را سفر دیمیتری مدودف به آلمان به حضرات گوشزد کرد.
روز گذشته پس از هیاهو پیرامون اهدای جایزه به ولادیمیر پوتین، دیمیتری مددوف برای یک دیدار رسمی وارد آلمان شد و هر چند از جزئیات گفتگوهای ایشان با آنجلا مرکل آگاه نیستیم، با توجه به سفر نیکولا سرکوزی به آلمان و اظهارات رئیس فدراسیون روسیه در نشست مطبوعاتیاش میتوان حدس زد که ثبات منطقة یورو در گرو حمایت روسیه قرار گرفته! به عبارت دیگر، یورو که قرار بود در اروپا و خاورمیانه در برابر «روبل» قد علم کند، اینک موجودیتاش در گرو پشتیبانی روسیه است! همزمان با سفر مدودف به آلمان اعلام شد یکی از بانکهای اطریش به «سبربانک» روسیه فروخته خواهد شد. و مشروح این خبر در سایت نووستی، مورخ 20 ژوئیه 2011 موجود است. نووستی، مورخ 19 ژوئیه 2011، همچنین واکنش دیمیتری مدودف به جنجال «جایزه» را به این شرح منعکس کرده:
«عدم اهداء جایزه کوادریگا به نخست وزیر روسیه نشان جبونی و عدم انسجام است [...] تردیدی نیست که اهداء این جایزه بیشتر به آلمان مربوط میشود تا به روسیه [...] هر سازمان و تشکلی که جایزه میدهد، میتواند افراد واجد شرایط را انتخاب کند، هر چند اینان مورد پسندش نباشند؛ اما وقتی تصمیمی گرفته میشود، لازم است به اجرا درآید[...]»
پیشتر گفتیم که جایزة «کوادریگا» به افرادی همچون واکلاو هاول و هلموت کهل نیز تعلق گرفته بود، بدون اینکه صدای اعتراضی برخیزد. اما اینبار سبزهای آلمان جاروجنجال به راه انداختند، دلیل هم روشن است. حضرات اسلامپناهان اسرائیلنواز، یعنی همان «اس.اسهای» خودمان هستند که هنوز در فراق هیتلر روشنضمیرشان اشک حسرت میریزند. به همین دلیل اهدای جایزةکذا به هلموتکهل، یعنی فردی که حزباش از سوی قبیلة شرایبر، دلالان بینالمللی اسلحه تغذیه میشد هیچگونه اشکالی به وجود نیاورد! همچنانکه اهدای جایزه به «واکلاو هاول»، از مدافعان تهاجم نظامی به عراق نیز اعتراضی به همراه نداشت! خلاصه حضرات با شخص پوتین گرفتاری ندارند؛ اینان با سیاستی مشکل دارند که علیرغم برخورداری از حمایت بیقید و شرط آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک، در استالینگراد شکست خورد. دو دهه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، حاکمیت بریتانیا پسلرزههای همین شکست را متحمل میشود. زلزلة سیاسی در بریتانیا میباید محافل فاشیست را از طیف قدرت در حاکمیت انگلستان جدا سازد و این است دلیل تلخکامیهای دیوید کامرون.
این مرد خدا که برای 67 دقیقه «کار نیک» به ژوهانسبورگ رفته بود، مسافرت به کاماش زهر شد! همهاش تقصیر این «سر» استیونسون، رئیس اسکاتلندیارد بود. میگفت، نمیدانستم «کولسون»، «ربکا بروکس» و ... و شرکاء چه میکنند! ولی از سال گذشته زمزمة جاسوسی محفل مرداک در سراسر جهان پیچیده بود؛ «شون هو.آر» در مصاحبههایاش گفته بود در شهر چه میگذرد؛ پس رئیس اسکاتلندیارد نمیتواند ادعا کند که خبر نداشته! مگر بریتانیا هم جمکران است؟ اظهارات بیشرمانة زهراخانوم پیرامون کشتار جمعی زندانیان را که فراموش نکردهایم. عیال موسوی گفته بود علی خامنهای و میرحسین در جریان نبودهاند! اما بریتانیا که جمکران نیست، یک مقام مسئول حق ندارد از خود سلب مسئولیت کند.
اگر حضرت «استیونسون» از عملیات کذا خبر نداشتهاند، پس رئیس اسکاتلندیارد هم نبودهاند! به زبان سادهتر، جاسوسی شهروندان بریتانیا تحت نظارت و با مجوز دیگران صورت میگرفت؛ روشنتر بگوئیم، جناب استیونسون فقط در ظاهر رئیس بودهاند! رئیس واقعی تشکیلاتی است که میتواند نخستوزیر انگلستان را بدون اطلاع رئیس اسکاتلندیارد تحت «شنود» قرار دهد! رک و پوست کنده بگوئیم ماجرای «دولت در دولت» افشا شده و بخشی از حاکمیت انگلستان که بیش از یکصد و پنجاه سال در قدرت شریک بوده میباید اهرمهای حاکمیت را واگذار کند! بخشی که از طریق «داوجونز» و «وال ستریت جورنال» در ایالات متحد شعبه دارد. یادآور شویم والستریتجورنال از روز نخست به قبیلة «بنکرافت» تعلق داشت و در دوران اوباما بود که آن را به روپرت مرداک فروختند، و اینهم آخر و عاقبتاش!
باری دامنة رسوائیهای لندن به ایالات متحد هم رسید و در تاریخ 15 ژوئیه سالجاری، مستر«هینتون»، رئیس انتشارات «داوجونز» در نیویورک و سردبیر پیشین «والستریت جورنال» ناچار شد از مقام خود استعفا دهد. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم هیچیک از مستعفیان نازنازی از جاسوسی و تهاجم به حریم خصوصی افراد خبر نداشتهاند! هر چند ربکا بروکس از دوستان «جانی» دیوید کامرون، نخست وزیر بریتانیا بوده و گفته میشود شام کریسمس را با ایشان صرف کرده! یادآور شویم در ضیافت کریسمس، طبق رسوم خاجپرستها، فقط افراد خانواده و گاه دوستان بسیار «نزدیک» شرکت دارند! اگر ربکا بروکس در ضیافت شام شب کریسمس دیوید کامرون حضور به هم رسانده، این امر نشان میدهد که حضرات دوست گرمابه و گلستاناند. و حضرت دیوید کامرون هم که قبلاً «نان» این دوستیها را میل میفرمودند، حال میباید «چوباش» را بخورند! ایشان به دلیل «مرداک گیت» ناچار شدند سفر خود را به آفریقا نیمه کاره بگذارند.
قصة ما به اینجا رسید که علیرغم جنجال مرداک، دیوید کامرون به آفریقای جنوبی رفته بود و به مصداق «با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام» قرار بود لبخند بزند! ولی پس از انتشار اظهارات «سر» استیونسون، لبانش به خنده باز نشد و هر چه کرد نتوانست لب خندان بیاورد، چرا که پریروز «در» کذا بر پاشنة همیشگی نچرخید.
پریروز مصادف بود با 93 امین سالگرد تولد «نلسون ماندلا!» رسم بر این است که در چنین روزی، هر کس با نژادپرستی و دیگر مزایای استعمار مخالفت دارد، در هر نقطة جهان که هست، 67 دقیقه از وقت خود را صرف کمک به انسانهای دیگر کند؛ 67 دقیقه نماد 67 سال مبارزة نلسون ماندلا با حکومت «آپارتاید» است. ما هم در ژنو 67 دقیقه وقت خود را به همین امر اختصاص دادیم؛ در همان «کافه دوسانتر!» در همان دقایق «شیرین» که بچهها در آفریقای جنوبی کیک تولد «نلسون ماندلا» را نوش جان میکردند، ما هم به همان فرانسویهای کنجکاو در مورد «هویت» جمکرانیان توضیح میدادیم. خدمات ما از ساعت 9 صبح با قهوه و «شیرینی» آغاز شد و افسوس که در ساعت 11 به پایان رسید، چرا که از این ساعت به بعد کافه به رستوران تبدیل میشود و ما هم به خانة یکی از دوستانمان دعوت شده بودیم که «عشق» عجیبی به تلویزیون دارند.
چشمتان روز بد نبیند وقتی رسیدیم که نشست مطبوعاتی دیوید کامرون آغاز شده بود. ایشان گاه پریده رنگ و گاه همچون لبو قرمز شده و میفرمودند، آنچه اهمیت دارد این است که پلیس به وظایف خود عمل کند و ... و خلاصه حرفهای «قشنگی» میزدند! پس از مدتی رسیدیم به نشست مطبوعاتی وزیر امورخارجة روسیه. سرگئی لاوررف اعلام داشت روسیه «شورای ملی گذار» را به عنوان تنها نمایندة مردم لیبی به رسمیت نخواهد شناخت، آنها که فقط شورای کذا را به رسمیت شناختهاند، خواهان انزوای لیبی هستند؛ دولت روسیه با انزوای کشورها مخالف است.
بین خودمان بماند، کم کم ماهیت واقعی شورای کذا دارد بر ملا میشود؛ حضرات از لات و لوتهای اسلامگرا هستند که وظیفه دارند همچون نهضت عاظادی لیبی را به دست جیرهخواران «ضدامپریالیست» لندن و واشنگتن بسپارند و خود نیز در جایگاه «اوپوزیسیون» تندروها لنگر بیاندازند. بیدلیل نبود که اعضای این شورای خودفروخته پیش از آغاز «شورش مسلحانه» به سراغ اربابشان در پاریس آمده بودند. منتهی از آنجا که والری ژیسکار در کاخ الیزه نبود، نمایش مهوع «زیر درخت سیب» به روی صحنه برده نشد. بله، امروز مثل آن روزها نیست! امروز افتضاح و رسوائی چنان بالا گرفته که «بیل گیت» نوابغ را به «تفکر» در باب «مبال» فرامیخواند!
این همان بیل گیتس است که پیشتر خود را وقف «پی. سی» کرده بود و امروز که «اساسها» اینچنین به پیسی افتادهاند، میگوید فکر «مبال مردمی» کنیم! به گزارش فیگارو، مورخ 20 ژوئیه 2011، بیلگیتس خواهان مردمی کردن توالت شده. گویا در جهان بیش از 2 میلیارد نفر از این موهبت الهی بینصیب ماندهاند. از اینرو، بنیاد بیل و ملیندا گیتس 42 میلیون دلار به این طرح مقدس اختصاص داده. اینان میخواهند راهی بیابند که همة اهالی دهکدة جهانی در مبال «تخلی» کنند، ولی نه هر مبالی؛ مبالی که سیفوناش آب مصرف نکند!
میبینیم که بیل گیتس با اسلام و توضیحالمسائل امام کاملاً بیگانه است. ما هیچ چشمداشتی به 42 میلیون دلار ایشان نداریم، فقط راهنمائیشان میکنیم که در اسلام «همه چیز هست!» بجای آب، میتوان از سنگ و کلوخ نیز استفاده کرد. مخترعین سیفونهائی اختراع کنند که ابتدا با سنگ و کلوخ ماتحت «متخلی» را تمیز مینماید و بعد با ریزش مقادیر معتنابهی سنگ و کلوخ مبال را تخلیه میکند! به این ترتیب هم در مصرف آب صرفهجوئی میشود، هم در مصرف کاغذ توالت! و هیچ اهمیتی ندارد که بر سر ماتحت «بیگناه» و «معصوم» متخلی چه میآید! چشماش کور! بجای توالت تولید «بیل و ملیندا» از مبال اسلامی «مید. این. چاینا» استفاده کند. اما از شوخی گذشته به نظر میرسد رسانههای غرب به تزلزل دچار شده باشند.
به عنوان نمونه امروز میگفتند، معلوم نیست طرفداران بشار اسد که در خیابانهای دمشق تظاهرات میکنند از شدت ترس تجمع کردهاند، یا طرفدار بشار اسد هستند؟ ولی اگر آنها نمیدانند، ما میدانیم چه کسانی ترسیدهاند! آنها که در «یورونیوز» میگویند «سالوادور آلنده، با شلیک دو گلوله به زندگی خویش پایان داد!»
بله، به ادعای یورونیوز، زمانی که ارتش شیلی به فرمان پینوشه ـ و نه به دستور سازمان سیا ـ کاخ ریاست جمهوری شیلی را بمباران کرد، سالوادور آلنده لولة یک تفنگ کلاشنیکف را زیرچانهاش گذاشت و با شلیک دو گلوله به زندگی خود خاتمه داد تا به چنگ کودتاچیان نیفتد. چطور ممکن است فردی که یک گلوله، آنهم گلولة کلاشنیکف از چانهاش عبور کرده، تیر دومی نیز در مغز خود خالی کند؟! میبینیم که نگرانی بیل گیتس دلیل موجه دارد! در پی «مرداک گیت»، کارفرمایان «یورونیوز» از شدت ترس بجای پخش خبر به انتشار «تخلی» مشغول شدهاند. اما این فقط ظاهر قضیه است! اصل مطلب این است که در پی همکاری نظامی فرانسه با روسیه، انگلستان هم ناچار شده در همین مسیر پای بگذارد؛ این است ریشة جنجال و هیاهو پیرامون مرداک!
به گزارش نووستی، مورخ 28 تیرماه سالجاری، همکاریهای نظامی روسیه و انگلستان افزایش مییابد! در این راستا، سفر نظامیان بریتانیا به روسیه که از روز دوشنبه آغاز شده تا روز پنجشنبه ادامه خواهد یافت. گسترش همکاری نظامی بریتانیا با روسیه یعنی انزوای محفل مرداک در حاکمیت انگلستان. یعنی تضعیف جنگطلبان اسلام پناه مدافع اسرائیل، یعنی تضعیف حکومت اسلامی جمکران. روند فرسایش حکومت مقدسات را به فال نیک میگیریم.
...
<< بازگشت