یکشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۹۰



ونوس و عروس!
...


عروس جوان،  داماد پیر
سبد را بیار،  جوجه بگیر

آن‌ها که خیلی بد زبان بودند در پاسخ «چه خبره؟» می‌گفتند،   عروسی خره!   البته عروسی خر نبود،   عروسی پادشاه 53 ساله موناکو بود با یک عدد از اتباع «اصلاح‌طلب» آفریقای جنوبی!   ایشان را در ابعاد متفاوت خیلی «اصلاح» کرده بودند؛  در بعد عقیدتی،  فیزیکی و ... و از همه مهم‌تر در ابعاد معنوی!    بله،‌  تازه عروس 36 ساله،   پس از ترک کلیسای قوم و قبیله‌اش،  چندین صلیب نوش‌جان کرده و به کلیسای کاتولیک مشرف شده بود!  در غیر اینصورت نمی‌توانست با مرد رویاهای‌اش ازدواج کند!   بله،  بچه‌های خوب‌ام!   برای رسیدن به این جایگاه «رفیع»،  در زندگی خیلی فداکاری می‌باید!   از بوسیدن انگشتر آخوند دربار موناکو تا تحمل پادشاهی که برای حفظ تاج و تخت به یک عدد عروس «نیاز» دارد.   از حق نگذریم!   پادشاه موناکو هم از «ایثار» و فداکاری در راه حق و حقیقت کوتاهی نفرمودند:

عروس مملکت آن در کنار گیرد تنگ
که بوسه بر لب شمشیر آبدار دهد

و بی‌اغراق بوسیدن چنین عروسی،   به هیچ عنوان خطرش از بوسیدن لب شمشیر کمتر نیست، دلیل هم اینکه عروس دربار موناکو نه تنها «اصلاح‌طلب» است که به قول شهرداری‌چی‌ها «اصلاحی» هم خورده!   ایشان را انداخته‌اند زیر تیغ جراح تا مقداری گوشت آبگوشتی برای مدعوین تهیه کنند،  و نتیجه این شد که «لب و لوچة» عروس خصوصاً هنگام بوسیدن شاه‌داماد درست کار نمی‌کرد.   در عوض بعضی‌ درباری‌ها دلی از عزا در آورده،   یک آبگوشت حسابی به خندق بلا سرازیر کردند،   چرا که اهالی مرز پر گهر نه تنها در وزارت امور خارجه که در دربار موناکو هم حضور فعال دارند؛   هر چند نام‌شان را نمی‌توانیم در اینجا «افشا» کنیم.  پس بازگردیم به عروسی،   و ببینیم چه خبره! 

دلم برای شهبانو کباب شد؛  ایشان را بغل دست وایکینگ‌های جوان نشانده بودند!   خلاصه چشمتون روز بد نبینه!   دختر و داماد پادشاه سوئد که برق «تمدن‌شان» چشم مدعوین را کور می‌کرد،   سمت راست شهبانو فرح نشسته بودند.  و نصیب گرگ بیابون نشه،   ولی اینچنین بود که اشک عروس هم در آمد!   خوشبختانه ریمل‌شان  «واترپروف» بود و به خیر گذشت،   ولی با تماشای تصاویر این عروسی «شاهانه» دل‌مان آشوب شد و نتوانستیم وبلاگ‌مان را بنویسیم!   باری،   نیکولا سرکوزی هم در این جشن باشکوه حضور به هم رسانده بود،  ولی با چهره‌ای گرفته و رنگی پریده!    گویا از وقتی یقة سرکوزی را گرفته‌اند،  در جمعیت احساس ناامنی می‌کند!   اما به نظر می‌رسد یقه‌گیری اصلی در «لیبی» باشد!

به مصداق مثل معروف،   «ابلهی گفت و خری باور کرد»‌،   بریتانیا به دلیل افلاس در لیبی،   ارسال تجهیزات نظامی برای شورشیان را به گردن فرانسه انداخت!  در رسانه‌ها چنین گفتند که «فرانسه ضمن ارسال کمک‌های بشردوستانه،   برای شورشیان اسلحه و تجهیزات هم ارسال کرده!»   علامت تعجب را از اینرو می‌گذاریم که پیشتر،   دولت بریتانیا از اقدامات فرانسه در لیبی حمایت به عمل آورده بود ولی اکنون که گاری در سربالائی افتاده،  انگلستان نه تنها جمکران که فرانسه را هم گاز می‌گیرد،  و فرانسه هم موناکو را!    بله،  «ارباب ما نوکری داشت،   نوکر ما چاکری داشت،  و ...»  چنین است رسم سرای درشت؛  آسیاب به نوبت،   هر قاطری در حد امکانات خود گاز می‌گیرد.   

از اینرو حکومت جمکران هم به گاز گرفتن زنان و جوانان ایران مشغول شده؛  به این ترتیب همه راضی و خوشحال می‌شوند.   از یک‌سو،   شکست عملیات قهرمانانة انگلستان و فرانسه در لیبی،  در ذهن شوت‌وپرت‌ها به حساب انگلستان نوشته نخواهد شد!   و از سوی دیگر،   حاکمیت  فرانسه برای انحراف افکار عمومی از این موضوع،   ضمن ارسال «آلن ژوپه» به مسکو،  ‌ دلخوری خود را با جاروجنجال پیرامون ازدواج «آلبر دو موناکو» جبران می‌کند.   می‌ماند حکومت جمکران که در معرکه‌گیری «رزمایش موشکی»،   حمایت آمریکا را هم از دست داده!

همزمان با موشک‌پرانی رسانه‌ای جمکرانیان،   ویلیام هیگ،   ‌وزیرامور خارجة بریتانیا کشف کرد که پاسداران جمکران در رزمایش موشکی‌شان از کلاهک هسته‌ای هم می‌توانند استفاده کنند!   حکومت جمکران ضمن تکذیب فرمایشات ارباب،   هر چه منتظر ماند،   پیام مشابهی از ایالات متحد نرسید!   در رسانه‌های آمریکا اعلام شد،   «ایران در مورد قدرت نظامی خود اغراق می‌کند!»   به عبارت دیگر،‌  رسانه‌های ینگه‌دنیا گفتند:   «وزیر امورخارجة‌ بریتانیا شکر زیاده خورده و شیرین‌زبانی گزافه فرموده‌اند.»   اینجا بود که جیغ و ویغ پاسدار لاریجانی،   خادم سفارت بریتانیا به آسمان برخاست که،   «غرب نمی‌خواهد ما از دانش هسته‌ای برخوردار شویم.»   اگر شیون و زاری علی‌کوچیکه را با گنده‌گوئی‌های سه روز پیش «حاخ‌علی» در باب قدرت اسلام مقایسه کنیم از حیرت مات ‌و مبهوت خواهیم شد.

روز پنجم تیرماه سالجاری،  مقام معظم در باب هراس غربی‌ها از «حکومت‌اسلامی» لاف فراوان ‌زدند و حنازرچوبه،   مورخ  5 تیرماه  1390،   «لافات» ایشان را با کد خبر: 1875806 منعکس کرد.   خامنه‌ای همچنان بر اسلام‌پرستی ملت‌های مصر و تونس و لیبی پافشاری کرده و می‌گوید،‌   باید از «تغییر» این مسیر جلوگیری کنیم و مراقب باشیم که آمریکا مانع از ادامة «مسیر طبیعی» حرکت‌های مردمی نشود:

«[...] رهبر معظم [...] با اظهار خرسندی  از بيداري اسلامي در مصر،  تونس و ليبي، حركت‌هاي اخير [...]‌ منطقه را برخلاف خواست و منافع امريكا،  غرب و صهيونيست‌ها دانستند [و افزودند] حركت مردم ليبي يك قيام [...]‌واقعي است [...] ايشان علت دخالت نظامي غرب در ليبي را همين موضوع دانستند [...]»

به یاد داشته باشیم که روز پنجم تیرماه،   دولت بریتانیا هنوز  دخالت خود را در لیبی انکار نکرده بود!   در نتیجه ساواک مفلوک جمکران می‌پنداشت که بزودی دکان یک حکومت اسلامی توسط لندن و واشنگتن در لیبی افتتاح خواهد شد،  که نشد!  در هرحال،  مطالعة دقیق سخنان رهبر انقلاب چاه جمکران انسان را به تحسین وا می‌دارد؛   تحسین کارخانة رجاله پروری که پس از یک سری کودتا آنهم در پی کودتای 22 بهمن 1357،  چنین الاغی را ابتدا در جایگاه ریاست قوة‌ مجریه،  و سپس در جایگاه «رهبر» حکومت اسلامی نشانده.   رهبر حکومت اسلامی هنوز نمی‌داند که با موافقت حکومت مرکزی،  و در پی یک رفراندوم،  سودان به دو کشور مسیحی و مسلمان‌نشین تقسیم شده،   گویا حنازرچوبه هم از این واقعیت بی‌خبر مانده یا قرار شده همچون «حاخ‌علی» در باتلاق خری‌ات شناور بماند:

«[...] رهبر [...] تأكيد كردند [ایران‌] از حكومت اسلامي،  دولت و ملت سودان كه مصمم به حفظ استقلال،   اسلاميت و يكپارچگي سرزمين خود هستند،  حمايت مي‌كند[...] باید تمام جناح‌ها و گروه‌ها در سودان،  هوشيار و متحد باشند[...]»

با توجه به اظهارات ابلهانة خامنه‌ای باید به هوش و ذکاوت حاکمیت انگلستان آفرین بگوئیم و اطمینان داشته باشیم خرتر از رهبر در ایران یافت نمی‌شد!   پس بهتر است ساواکی‌های محترم پیرامون خری‌ات خامنه‌ای و هوش و ذکاوت میرحسین و شرکاء برای‌مان قلمفرسائی نفرمایند؛   اگر خامنه‌ای خر نبود که او را در جایگاه «رهبرانقلاب» نمی‌نشاندند!  که گفته‌اند، «هر کسی را بهر کاری ساختند»  و... و کارفرمایان بی‌بی‌سی،   پاسدار اکبر را هم برای «روشنفکرگری» ساخته و پرداخته‌اند!       

سایت «بی‌بی‌سی» که با انتشار اظهارات بی‌سروته و ابله فریب امثال بنی‌صدر،‌  سلامتیان و شرکاء یک بررسی «علمی» سینماسکوپ و تمام رنگی از فجایع سال 1360 به مخاطب حقنه کرد اینک،   از زبان پاسدار اکبر به نقد و بررسی کشتار زندانیان سیاسی در سال 1367 پرداخته و یک قصة خاله سوسکة خوب برای‌مان نقل می‌کند،‌  تا بدانیم و آگاه باشیم،  اقتصاد هیچ  نقشی در امور کشور ایران نداشته،   و خمینی و خامنه‌ای و اکبر بهرمانی در مورد همة مسائل «تصمیم»‌ می‌گرفتند،  و خلاصه شهربانی آیرون‌ساید و ساواک شوراتسکف گوش به فرمان اوباش حوزه و بازار  بوده‌‌اند!   

اما کار به این مختصر محدود نمی‌شود؛   همزمان با ازدواج پادشاه موناکو،  پاسدار اکبر به حیطة تاریخ‌نگاری وارد شده و خلاصه اگر پرنس «آلبر دو موناکو» از افتخار مطالعة مطلب شیوای ایشان برخوردار می‌شد،   مسلماً مراسم ازدواج را به تأخیر می‌انداخت،   تا با پاسدار اکبر «گپی» بزند!   چرا که پاسدار گنجی نه ‌تنها «اسلام واقعی» می‌فروشد که اخیراً دکانی نیز جهت فروش «تاریخ واقعی» افتتاح کرده!

تاریخ واقعی چیست؟  ‌حدیث و روایت و مزخرف و هذیان که هیچ نیازی به اسناد و شواهد و تفسیر رخدادها ندارد!   پاسدار اکبر فرموده‌اند،  ‌ تاریخ بارها و بارها ساخته می‌شود،   و تاریخ واقعی را همة آدمیان با افکار و گفتار و رفتار خود به وجود آورده‌اند،   بعد مورخان آن‌را بازسازی می‌کنند!   پاسدار اکبر در ادامة این احکام الهی،   «واقعیت کامل» هم اختراع کرده و خلاصه هر آنچه به دلیل پویائی،   فاقد «تمامی‌ات» است در مطلب بسیار عمیق ایشان تمامی‌ات یافته و ایستا می‌شود:

«[...] مورخان طی فرایندی پایان‌ناپذیر،  تاریخ را بازسازی [می‌کنند.]  متون تاریخی، برساخته‌ی مورخان است.   هیچ تصویری از واقعیت،  تمامی واقعیت را در بر نمی‌گیرد[...]»

نمی‌دانستیم «واقعیت» می‌تواند از «تمامی‌ات» برخوردار شود!  خدمت ایشان باید بگوئیم،  آنچه می‌تواند تمامیت داشته باشد «حقیقت» در فلسفة کلاسیک است؛    نه «واقعیت» در علم  تاریخ.   خلاصه خوب شد ساواک این متفکر برجسته را به فرنگ ارسال کرد که نادان از این جهان نرویم.   هر چند در مورد ویژگی «واقعیت»،   یعنی «ناتمامی‌ات» آن در وبلاگ‌های مربوط به مدرنیته توضیح داده‌ایم و تکرار مکررات نمی‌کنیم،   ولی به هوچی‌های «بی‌بی‌سی» که مأمورند و معذور می‌گوئیم،   با انتشار این مزخرفات در عمل جایگاه واقعی «بی‌بی‌سی» را به عنوان «بنگاه مزخرف پراکنی» مشخص می‌کنید و از این بابت می‌باید از شما سپاسگزار باشیم.   جایگاه پاسدار اکبر از منظر علمی و فلسفی روشن‌تر از آن  است که نیازی به تفسیر و توضیح داشته باشد!   اگر سیمین بهبهانی «شعارسرای» معاصر برای گنجی اسب و قبا نمی‌فرستاد،   تاخت و تاز ایشان در عرصة «تاریخ» امکانپذیر نمی‌شد؛  پس می‌باید از رهبر معنوی آش‌پرست‌ها نیز سپاسگزار باشیم که در این وانفسا،   لحظاتی چند باعث انبساط خاطرمان شدند!   

باری در ادامة تحریف و مرزشکنی و جفنگ‌بافی پاسدار اکبر،   از فردی به نام «پورمحمدی» نیز نقل قولی آمده که مطالعة آن از شدت خنده اشک به چشم انسان می‌آورد.   پورمحمدی در مصاحبه با نشریة محفل موتلفه می‌گوید،   ‌من متخصص مبارزه با  دشمن هستم!   من دشمن را فوت آبم!   مثل کف دستم دشمن رامی‌شناسم و ... و می‌دانم چه ترفندهائی به کار می‌برد.   و خلاصه پورمحمدی هم مثل حاخ‌علی خودمان «دشمن‌شناس» از آب درآمده و حسابی منم منم زده:

 «[...] من به دشمن خیلی حساس هستم [...] به شكل حرفه‌ای در بارة‌ دشمن كار كرده‌ام [...] در مبارزه با دشمن،   تجربیات طولانی‌مدت دارم [...] در این زمینه از دیگران كارشناس‌تر هستم [...] من [...] سال‌ها پنجه در پنجه‌ دشمن داشته‌ام [...] می‌دانم [...] چگونه حمله می‌كند، چگونه پاتك می ‌زند،  چگونه دور می‌‌زند،  از چه عوامل و ابزاری [...] استفاده می‌‌كند [...]  ما را زمین گیر می‌كند [...] برای ما جریان انحرافی درست می‌‌كند [...]»

آری پورمحمدی نیز از همان سگ‌هائی است که در بارگاه ساواک آموزش دیده و شامه‌ای   دارد که از چند کیلومتری رایحة دشمن را تشخیص می‌دهد.   دشمن کیست؟  هر کس که حساسی‌ات سگ‌های هار استعمار را برانگیزد؛   یعنی تک تک ایرانیانی که بخواهند زندگی انسانی داشته باشند.   اینان «دشمن» نظام شناخته می‌شوند و امثال پورمحمدی نیز وظیفه دارند به نام «حفظ اصول» نابودشان کنند.   اما همین پورمحمدی که سنگ نظام بی‌نظمی و توحش را به سینه‌ می‌زند هیچ کاری با اقتصاد ندارد!   آن وحشی بیابانی گفت «اقتصاد مال خر» است و درست هم گفت؛   در کشور ایران،   همواره اقتصاد مال خر بوده و هست.   اگر خرسالاری نباشد،   منافع استعمار چگونه تأمین شود؟  

به عنوان نمونه و برای دریافت ابعاد فاجعه بهتر است نگاهی به سخنرانی احمدی‌نژاد در «رادیوفردا» داشته باشیم.  به یاد داریم که نمایندگان مفتخور و مفتگوی مجلس مسخرة‌ جمکران برای «ادغام وزارتخانه‌ها» جنجال به راه انداخته بودند،  چرا که می‌پنداشتند «بازتولید» بنی‌صدری‌زاسیون امکانپذیر است.   گویا کارخانة رجاله‌پروری نتوانست آنطور که باید و شاید هیاهو به راه اندازد،‌   در نتیجه «رادیوفردا» ناچار شد برای دمیدن در دکان جنبش سبز،  «کمی» از سیاست بازی فاصله بگیرد.   

سایت رادیوفردا،   مورخ 11 تیرماه سالجاری،   با اشاره به سخنرانی احمدی‌نژاد می‌نویسد،   نهادهای نظام «مقدس» از اسکله‌های غیرقانونی کالا وارد می‌کنند،‌   هر وزارتخانه‌ای یک اسکلة ویژه برای قاچاق دارد و ... و خلاصه این فعالیت‌های مقدس احساسات دشمن‌شناسانة امثال پورمحمدی را تحریک نمی‌کند،  چرا؟  ‌چون خود پورمحمدی و شرکاء هم باراندازان همین اسکله‌ها هستند:‌

«[...] احمدی‌نژاد [...] حتی به نهادهای امنیتی نیز اشاره کرده [و گفت] هیچ وزارتخانه‌ای حق ندارد خارج از کنترل گمرک اسکله و مرزی داشته باشد [معافیت از پرداخت حق گمرک] معنایش این نیست که نباید ثبت شود.   هر جا کسانی برای خود حقوق فراقانونی قائل شدند این نقطه فساد است [...] مهم نیست چه کسی باشد و چه نیتی داشته باشد [...] شماری از نهادها از معابر و اسکله‌های غیرقانونی کالا وارد می‌کنند[...]»

 البته این سخنان «حاخ‌علی» را نیز شامل می‌شود.  باری رادیوفردا می‌افزاید  سعید مرتضوی،   رئیس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز سال گذشته گفته بود،   «هيچگونه اسکله غيرمجاز وجود ندارد و پرونده‌های آن‌ها مختومه شده.»    در عالم معنوی‌ات همه کار امکان دارد،  به ویژه دروغ‌بافی و معجزه.   مرتضوی هم سال گذشته معجزه کرده بود!   پادشاه موناکو هم امسال معجزه فرمودند، چه اشکالی دارد؟   به گزارش «رادیوفردا» پرزیدنت مهرورزی در ادامه سخنان‌شان از بساط قاچاق وزارتخانه‌ها گلایه فرموده و می‌گویند:     

 «[...] مرزهای غیرقانونی [...]  باید بسته شود  [خارج از کنترل گمرک] هیچ وزارتخانه‌ای حق ندارد اسکله [...] داشته باشد [...]»

بله این است  نتیجة 32 سال حکومت آخوند تحت نظارت ارتش ناتو:   تبدیل کشور به طویله،  و گسترش شبکه‌های قاچاق و تاراج همه جانبه.    در دوران میرحسین «سبز» از این نظر به شکوفائی اقتصادی هم رسیده بودیم،   چرا که در شمال کشور،   علیرغم انقلاب ضدامپریالیستی امام «روشن‌ضمیر»،   دفترودستک شنود سازمان سیا همچنان پایدار و استوار بود و در جنوب هم جنگ،   نان اربابان حکومت اسلامی را در روغن فراوان انداخته بود،  و از هر سو «نعمت الهی» بیداد می‌کرد.   ملت ایران هم اگر برق داشت،   می‌توانست هر شب نمایش سرگرم کنندة «دیوانه‌ای در بالکن» را تماشا کند.   به گزارش «رادیوفردا»،   احمدی‌نژاد به قاچاق سیگار توسط «برادران» هم اشاره کرده.   در واقع احمدی‌نژاد به دارودستة محسن رضائی هشدار داده:             

«[...] 2000 میلیارد تومان  مصرف سیگار ایران  [...] همة‌ قاچاقچی‌های درجه یک دنیا را به طمع می‌اندازد چه [رسد به برادران قاچاقچی خودمان]»

در انتهای این گزارش،  «رادیوفردا» در آستین مهدی کروبی فوتی کرده و می‌نویسد،   موضوع اسکله‌های قاچاق از سوی شیخ مهدی کروبی مطرح شد!   ما هم حضور اهالی «رادیوفردا» بگوئیم شیخ مهدی خودش نان «اسکله‌دار» سق می‌زند!   باری احمدی‌نژاد برادران قاچاقچی نظیر کنعانی مقدم‌ها را تهدید می‌کند،   شیخ صادق لاریجانی به اعدام گروهی ایرانیان مشغول است و سرداران هم تجاوزهای گروهی به زنان را سازماندهی می‌کنند.  اما اینهمه در دشمن‌شناسی و اسلام‌پرستی سگ‌های زنجیری استعمار خللی ایجاد نمی‌کند.   به گزارش سایت «پیک ایران»،   مورخ 12 تیرماه سالجاری،  پسرخالة لاریجانی‌ها از «حضور» مجسمة ونوس در دانشکدة هنرهای زیبا سخت خشمگین شده و می‌گوید،   بجای هنر «بی‌ریشة‌ غرب» می‌باید هنر اسلامی داشته باشیم تا به ناکجاآباد غرب نرویم:‌

«[...] در چند وقت اخیر خبرهائی از عرصة به اصطلاح هنر به گوش می‌رسد [...] با وجود فرهنگ و ادب و هنر غنی اسلامی ایرانی [...] مجذوب هنر بی‌اصل و نسب غربی گشته‌ایم [...] راضی به این نباشید که [دانشگاه مبداء تمام انحرافات] گردد [...] اگر [...] با طرح‌های ضربتی همچون [...] گشت ارشاد این ابتذالات از سطح جامعه برکنده شود [...]»

درست می‌گوید این گوسالة ننه حسن!  بجای مجسمة ونوس از مجسمة فاطمه و زینب،   و بجای هرکول از حسن و حسین و به ویژه از تندیس زین‌العابدین بیمار استفاده کنید.   پسر خالة پاسدار لاریجانی هم می‌تواند با گلة بوزینه‌های کفن‌پوش خود همچنان به چپاول و کشتار ادامه دهد.   احمد توکلی راه رستگاری را نیز به همه نشان داده:

«[...] جهت تحول اخلاقی [...] از دانشگاه‌ها شروع کنید [...]  در مرحلة بعد،  از اماکن عمومی شروع کنیم مانند ادارات دولتی که متأسفانه حجاب‌های خوبی دیده نمی‌شود.  [...] ‌هر یک از ما مسئولیم در قبال جامعه [...] انشاالله اینگونه ناهنجاری‌های اجتماعی [...]  اصلاح و برکنده گردد [...]»

همچنانکه می‌بینیم «احمدک» نیز همچون دیگر غلامان حلقه به گوش هیزاکسلنسی «دین درد» دارد،   و جهت اعزام چاقوکش‌ به دانشگاه و ادارات دقیقه‌شماری می‌کند.   خبر خوش اینکه،  بزودی تندیس مریم بهروزی و زهرا خانوم بجای ونوس در دانشگاه هنر نصب می‌شود،    یک تکه «استخوان»‌ هم به جیرة توکلی می‌افزایند.   اما از شوخی گذشته،   آخوند صدوقی پس از مطالعة وبلاگ توکلی آنقدر خندید که مرد!   «فارس‌نیوز» هم خبر درگذشت او را در «روز شهادت پدر» در بوق گذاشت،   و اما معلوم نیست ملکة موناکو در مراسم عروسی‌شان از شنیدن خبر مرگ آخوند صدوقی اشک به چشم آورده بودند،   یا به حال نیکولا سرکوزی اینچنین می‌گریستند!   ما که نفهمیدیم چه خبره!             

 












...












Share



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت