اعدام و استخدام!
...
در تاریخ 16 ژوئن سال 2011 میلادی شاخک شیخکهای عربستان در لبنان شکست، و آه از نهاد مردهشویان جمکران و اهود باراک بر آمد. در پی این فاجعه بود که کهنهفروشهای نیویورک ناچار شدند خشتک آخوند را رها کرده و به تنبان احمدی نژاد دخیل ببندند. به گزارش رادیوفردا، مورخ 27 خردادماه 1390 نیویورک تایمز از «تضعیف» احمدینژاد توسط آخوندها ابراز نگرانی کرده. به یاد داریم که پیشتر محققان بسیار «برجسته» و زرنگ ینگهدنیا، به این نتیجه رسیده بودند که حاکمیت روحانیت بهترین گزینه جهت تأمین منافع آمریکا در ایران است، و رادیوفردا نیز این تحقیقات درخشان را منتشر کرده بود. همچنین شاهد بودیم که «حاخعلی» در مراسم «ارتحال» با انتساب شعار «ما میتوانیم» به «حاخ روحالله»، در واقع چشمک اسلامی و جانانهای به کاخ سفید زد. اما پس از رخدادهای 16 ژوئن مصلحت گاوچرانها بر این قرار گرفت که برنامة لولوسازی وارونه شده، اینبار تضعیف «احمدینژاد» در ترادف با «تهدید بزرگ» آمریکا قرار گیرد! اینگونه بود که استاد مجید محمدی برای جبران مافات وارد میدان شده، تا دکان تقدیس «زینبسازی» را رونق بخشد.
پس از کسادی دکان «حسین سازی» و «72 تن بازی»، یک باب دکة تولید زینب و فاطمه توسط پروفسور مجید محمدی در «رادیوفردا» افتتاح شد. به این ترتیب «استاد»، با تقدس بخشیدن به زنانی نظیر زهرا کاظمی که توسط دژخیمان جمکران به قتل رسیدهاند، آنان را یکبار دیگر به قتل میرسانند. قربانیان حکومت اسلامی توسط حضرت محمدی از انسانیات تهی شده و به پرسوناژهای پوشالی و مقدس تبدیل میشوند. چرا که تقدیس و تقدس، بنابرتعریف انسانستیز است. از اینرو استعمار برای تأمین منافع نامشروع خود در ایران به این انسانستیزی نیاز دارد. به همین دلیل است که فیلسوفنمایان مرزپرگهر، از دینی و بومی و غیره به «هابرماس» دخیل بستهاند؛ همة شارلاتانها به «ترادف کلی» نیازمنداند و تناقضات نظریههای شبهفلسفی اینان برخاسته از همین «ترادف کلی» است!
به عنوان نمونه حضرات ضمن انتقاد از حکومت اسلامی جمکران، کودتای آیرون ساید را تأئید میکنند و غرب را سرچشمة پدیدههای خوب در تاریخ معاصر ایران به شمار میآورند. هدف نخبگان عرصة فقرفرهنگی، از زدن این «نعلهای وارنه» در واقع پنهان داشتن نقش استعمار غرب در کودتای 22 بهمن 57 و استقرار حکومت اسلامگرایان در ایران است!
برای تحمیل چنین تناقضاتی است که نخبگان کذا در برابر امثال هابرماس و دیگر اعضای محفل فرانکفورت کرنش میکنند. شارلاتانهای پیرو خط توحش، از اسلامگرا تا اسلامستیز همه سر در آخور سازمان سیا دارند، از اینرو ضمن هتاکی به مخالفانشان، بر اساس «تعبد» دست به استدلال هم میزنند! میگویند، «ابله چون از استدلال عاجز است، زبان به هتاکی گشاید!» خلاصه بگوئیم، خر فراوان یافت شود. به همین دلیل است که توجیه تجاوز اوباش شهربانی به زنان توسط امثال «کرمیراد» و سخنگوی قوه قضائیه جمکران میتواند نان آخوندها، از جمله آخوند «زائر» را در روغن اندازد و این موجودات پلید را مدافع زنان معرفی کند.
همچنانکه در وبلاگ «نو یو کنت» به نقل از سایت تابناک گفتیم، «کرمیراد»، فرماندة نیروی انتظامی استان اصفهان «بدحجابی» زنان را رسماً علت تجاوز معرفی کرده. حال آنکه این عملیات سازمان یافته، پیش از انقلاب ژنرال هویزر نیز در ایران رایج بود. ماجرای «کازینو واریان» که در «سالهای هیچ»، یعنی دوران نخستوزیری «هویدا» پیش آمد؛ و عدم دستگیری اوباش مهاجم به سرنشینان 4 خودرو نشان داد که در چنین مواردی حتی از نمایندة ویژة اعلیحضرت نیز کاری برنمیآید! پس از این جریان به ما گفتند، «بهتر است شکایت نکنید!» به این معنا که دادستان نمیتواند پیگیری کند. به عبارت دیگر، بعضی منافع چنین ایجاب میکرد که پروندهای تشکیل نشود. و برخلاف تصور شوتوپرتها، این منافع هیچ ارتباطی با حاکمیت ایران نداشت؛ از دست اعلیحضرت نیز کاری ساخته نبود.
البته بزرگترهای خانواده با این مسائل، یعنی با شهربانی کلنل آیرونساید و قوة قضائیة آنحضرت آشنائی دیرینه داشتند و میدانستند دنیا به دست کیست؛ «ما بچهها» از همه جا بیخبر بودیم. در هر حال، این شگردهای استعماری به تهران محدود نمیشد؛ در شهرستانها نیز رایج بود. پس از استقرار حکومت اسلامی این روند با تکیه بر «احکام شرع» تقویت شد. جهت ورود به جزئیات وحشیگری کمیتهها و گشتهای «الله»، و به طور کلی بررسی توحش حکومت«خدا» فرصتی در دست نیست، فقط یادآور شویم، پس از استقرار حکومت توحش، هجوم پاسداران و انواع اوباش «الله» به میهمانیها برای ما «عادی» مینمود. برنامه این بود که جشن و شادی و تفریح را از زندگی ایرانیان حذف کرده و زوزه و روضه و سوگواری را به روزمرة ما ملت تبدیل کنند؛ همین کار را هم کردند.
این برنامه از همان دوران نکبتبار صدارت شیخ مهدی بازرگان آغاز شد؛ تحمیل نماد بردگی به زنان و شلاق زدن مردم به دلیل نوشیدن مشروبات الکلی، تهاجم به جشنها و میهمانیها و ... از برنامههای نانوشتة دولت خیابانی این شیخ مزور بود. سپس به بهانة مبارزه با «ضدانقلاب» حکومت نظامی بر ملت ایران تحمیل کردند و با توسل به این ترفند اتومبیلها را میگشتند؛ سپس نوبت به گشتن خانهها رسید و سرانجام شبیخون به جشنها و میهمانیها رسماً در دستور کار دولت میرحسین موسوی قرار گرفت. در واقع، صدام حسین از یکسو، و حکومت اسلامی از سوی دیگر، ملت ایران را هدف تهاجم قرار داده بودند.
پس از پایان جنگ استعماری، اصلاحطلبان منفور به رهبری «حاخ ممد» اردکانی دامنة خشونت را باز هم گستردهتر کرده، آدمربائی و قتل را نیز به کارنامة درخشان حکومت اسلامی افزودند. حال با توجه به گذشتة ننگین این حکومت، میباید ببینیم چه پیش آمده که سایت «تابناک» دگردیسی یافته و به این روند که از دیرباز تحت حکومت ملائی «رایج» بوده اعتراض میکند؟!
اگر مطلب «تابناک» را به دقت مطالعه کنیم، در کمال تعجب خواهیم دید که اکثر مسائل مطروحه در آن منطقی است، حال آنکه «حکومت اسلامی»، بنابرتعریف و به گواهی تاریخچة ننگین 32 سالهاش یک مجموعة نظمشکن و منطقگریز بوده، هست و خواهد بود. بله، این سئوال مطرح میشود، چه پیش آمده که در رسانة پاسدار محسن رضائی، مسائل منطقی مطرح شده؟ پاسخ به این پرسش، در همان «نو یو کنت» نهفته!
پس از نشست شانگهای، شاهد تغییرات وسیعی در سطح جهانی بودیم. ازآنجمله است، اظهارات رابرت گیتس و مایکل مولان در باب تشابه سرنوشت «الظواهری» با بن لادن؛ پایان یکه تازی صندوق بینالمللی پول، یا بهتر بگوئیم موافقت اجباری سران آلمان و فرانسه با حضور «بخش خصوصی» در بازار پرسود مقروض کردن یونان؛ و از همه مهمتر امضاء قرارداد انتقال تکنولوژی ناتو به روسیه از طریق کشور فرانسه! البته مرده شویان شعورشان به این حرفها نمیرسد؛ دستوری داده میشود تا اینان «شکری» بخورند؛ و میبینیم که در شکرخوری هم استادند. پس بگذریم و بازگردیم به ملاقات «مرکل ـ سرکوزی.»
طی نشست مطبوعاتی آنجلا مرکل با نیکولا سرکوزی چنین گفته شد که آلمان و فرانسه برای نجات یونان از ورشکستگی، کمکهای «بخش خصوصی» را نیز میپذیرند! البته نیکولا سرکوزی موافقت خود را با گریه و زاری اعلام داشت؛ چرا که «بخش خصوصی» کنایه از روسیه و چین است! به یاد داریم که پیشتر، یعنی پیش از ماجرای «سوفیتل» چینیها برای اعطای وام به پرتقال و اسپانیا اعلام آمادگی کرده بودند ولی صندوق بینالمللی پول به میانة میدان پریده و گفته بود، «به جان عزیزتون نمیشه! فقط ما حق داریم یونان و یونانی را بچاپیم!» اما روز گذشته ورق برگشت و آنجلا مرکل که سر حال به نظر میرسید، طی نشست مشترک با نیکولا سرکوزی تلویحاً چنین گفت که بقیه هم «حق» دارند.
بین خودمان بماند حال و روز نیکولا سرکوزی به هیچ عنوان مناسب نمینمود! دلیل هم اینکه فرانسه در «لیبی» درگیر جنگ شده؛ در لبنان متحدان اصلیاش یعنی محفل حریریها را از دست داده؛ برنامة سیاست داخلیاش نیز جهت تحویل ریاست جمهوری به محفل «دشک» در هم ریخته! در صورتیکه دولت آلمان با تکیه بر روابط ویژهای که اروپای مرکزی با روسیه برقرار کرده توانست از شرکت در جنگ لیبی و پیروی از سیاست لندن خودداری کند! با توجه به بنبستی که اینک در لیبی پیش آمده، و با اعلام مواضع مرکل در مورد وام یونان، از یکسو جایگاه آلمان تقویت میشود، و از سوی دیگر، دکان طلائی حضرت «سوج» یا همان «سایروس ونس جونیر» رونق خود را از دست خواهد داد!
ارتباط پروندة «دومینیک شتروس ـ کن»، یعنی همان «دشک» خودمان، با «انحصارطلبی» و کودتاهای مالی صندوق بینالمللی پول در اروپا و دیگر مناطق دنیا از روز هم روشنتر شده. از اینرو وکلای «دشک» کشف کردند که ایشان از مصونیت دیپلماتیک برخوردار بودهاند و اصلاً نمیبایست دستگیر میشدند! نمیدانستیم مصونیت دیپلماتیک یعنی مصونیت فرد در برابر «تجاوز» و «جنایت!» خوشبختانه شبکة ابلهفریب «بی. اف. ام. تی. وی» ما را از این قماش مصونیت آگاه کرد تا نادان از این جهان نرویم! از طرف دیگر، انتشار خبر کنارهگیری یکی از وکلای «نفیسا دیالو» این گمانه را تقویت میکند که دادستان نیویورک، یعنی همان حضرت «سوج» قصد فیصله دادن به قضیة تجاوز را داشته باشند. اما اصل مطلب این است که با اعلام مواضع آلمان در مورد یونان، در واقع عقبنشینی صندوق بینالمللی پول را از این کشور شاهدیم و این سیر قهقرائی همچنان ادامه خواهد یافت. ملاقات «زاپاتهرو» با دیمیتری مدودف، که خبر آن در سایت نووستی، مورخ 19 ژوئن 2011 منعکس شده، محدودة دوم این «پسروی» را، اینبار در غرب اروپا مشخص میکند.
به عبارت دیگر پس از یونان منطقاً نوبت اسپانیاست. با در نظر گرفتن ایجاد محور نوین «نروژ ـ روسیه ـ ترکیه»، اگر به محور «یونان ـ اسپانیا» بنگریم، خواهیم دید که هدف اصلی از این عملیات «مالی ـ نظامی» تهدید جایگاه نظامی ارتش ناتو در کرانة جنوبی مدیترانه است ـ یکی از پایگاههای ناتو در جزیرة «کرت» یونان در برابر سواحل «لیبی» واقع شده! اگر فرار سعد حریری از لبنان و بنبست ناتو در لیبی را به این مجموعه بیفزائیم، به دلائل واقعی شیون و زاری اهود باراک برای «مردم سوریه» بیشتر پی میبریم.
به گزارش فیگارو، مورخ 18 ژوئن 2011، اهود باراک از عدم مشروعیت «بشار اسد» سخن به میان آورده و فرموده، «اسد باید برود!» سخنان وزیر دفاع اسرائیل را بررسی نمیکنیم چرا که اتلاف وقت خواهد بود. فقط یادآور شویم، وزیر دفاع اسرائیل از طرفداران پروپاقرص تجهیز ملایان به سلاح هستهای است، و از سوی دیگر ایشان و همپالکیهایشان هیچ دوست ندارند بلندیهای جولان را به سوریه بازگردانند. از اینرو آشوب در سوریه و جایگزینی حاکمیت این کشور با یک حکومت اسلامی برای جنگطلبان اسرائیل «نعمت الهی» خواهد بود. چنین شرایطی به اینان امکان میدهد از یکسو «بلندیهای جولان» را تحت اشغال خود نگهدارند و از سوی دیگر با تکیه بر حکومت اسلامی در سوریه که همچون مردهشویان جمکران و دارودستة هنیه هرگونه «مذاکره» با اسرائیل را به عنوان «سازش» محکوم خواهد کرد، روند صلح در بن بست خواهد افتاد! پر واضح است که اسرائیل نیز جز این نمیخواهد!
بیدلیل نیست که باراک و شرکاء دودستی به «دشمنی» کاذب حماس با اسرائیل چسبیده و اتحاد «فتح» و «حماس» را مانعی بزرگ در راه استقرار صلح مینمایانند. حال آنکه واقعیت جز این است. اتحاد حماس با سازمان فتح که به بازگشائی گذرگاه «رفح» انجامید، به انزوای ساکنان غزه پایان داد و همزمان امکان نفسکشطلبی و عربدهجوئی را از اسرائیل و دارودستة اسماعیل هنیه گرفت. به همین دلائل است که اهود باراک به یاد «مردم» افتاده و برای «سوریها» اشک تمساح میریزد.
در واقع ادامة آشوبها در سوریه، فواید بسیار دارد. این شرایط از یکسو مانع گذار سوریه به نوعی حکومت دمکراتیک و منطقی خواهد شد، و به این ترتیب مردهشویان جمکران نیز به عنوان «متحد سوریه» از برکت این نوع حکومت در منطقه میتوانند همچنان به سرکوب ایرانیان ادامه دهند. از سوی دیگر، این آشوبها صلح را در کل منطقه به چالش میکشد. خلاصه دچار توهم نشویم؛ تداوم آشوب در سوریه کارساز مردهشویان و اربابانشان در لندن و واشنگتن است چرا که این شرایط دو قطب کاذب «حق و باطل» را بر کل منطقه حاکم میکند و نان آنگلوساکسونها در روغن میافتد. همچنانکه در وبلاگ «نو یو کنت» گفتیم، در مرز سوریه با ترکیه، مزدوران مسلح به جنایت مشغولاند. برنامه کاملاً روشن است.
هدف از این جنایات بازتولید شرایط تجزیة یوگسلاوی است: کشتار و ارعاب غیرنظامیان جهت کوچاندن آنان؛ انتساب کشتار به دولت مرکزی جهت صدور قطعنامه؛ و نهایت امر تهاجم نظامی به بهانة حمایت از غیرنظامیان و در واقع تجزیة کشور سوریه. اینهمه برای تداوم برتری جنگطلبان اسرائیل در کل منطقه. و بدیهی است که برتری اینان برای جمکران همچون دوران نورانی امام روشن ضمیر، زمینهساز گسترش لاتبازی و عربدهجوئی خواهد شد.
به این ترتیب قوة قضائیه میتواند دست در دست شهربانی آیرونساید جهت مبارزه با «بدحجابی»، هر روز دهها و بلکه صدها ایرانی را اعدام کند و سردار نقدی و دیگر سگهای هار استعمار نیز میتوانند در راستای برآوردن «خواست مردم» این جنایات را بستایند. البته بین خودمان بماند، برخلاف هارتوپورت مضحک احمدینژاد در نشست شانگهای در باب «ما میتوانیم»، حضرات تمام توان خود را از دست دادهاند. بیجهت نیست که پروفسور محمدی با «زنان معصوم» به صحنه آمده؛ «مهرنیوز» شروع به گاز گرفتن پای ولادیمیر پوتین کرده؛ و در «ام. آی. تی» قلادة امیر ارجمند رها شده.
توحش جمکرانیان ریشه در فریب و «دروغگوئی» دارد که محفل سبز متخصص آن است. از اینرو دروغگوئی در «ام. آی. تی» پایگاه ویژهای پیدا کرده. «امیرارجمند» را در این پایگاه رها کردهاند تا به طاق طویله هر قدر میخواهد جفتک بیاندازد و تفصیلات آنهم در «بالاترین» منعکس شود:
«فیس بوک 25 بهمن: [...] امیرارجمند (مستقیم از دانشگاه ام ای تی): [...] روزی از میرحسین موسوی سئوال کردم چرا زمانی که خبر این اعدامها را شنیدید استعفا ندادید؟ جواب دادند: استعفا داده بودم اما...»
اما اگر به یاد داشته باشیم، زهراخانوم، همان روزها که عربدة «یاحسین! میرحسین» سبزها فضای کشور را به کثافت کشیده بود، همسر موسوی در مورد اعدامها حرف دیگری میزد! بله، در تاریخ 26 اکتبر 2010، زهره کاظمی بیشرمانه ادعا میکند، خامنهای و موسوی در جریان این اعدامها نبودهاند و اصلاً این اعدامها به حوزه وظایفشان مربوط نمیشد:
«[...] جنايات و عمليات تروريستی آن گروه [...] بر کسی پوشيده نيست [...] اما به طوری که بارها گفته شده از اين جنايت نه آقای خامنهای و نه آقای موسوی هيچ يک اطلاعی نداشتهاند و در حوزه وظايفشان هم نبوده [...]»
پیشتر در مورد این دروغهای بیشرمانه توضیح دادهایم، پس بازگردیم به دروغهای امیرارجمندکه از همان «ام. آی. تی» میگوید، موسوی معذور بوده و بعداً در اینمورد توضیح خواهد داد:
«[...] ایشان روزی که این معذرویتها نباشد پاسخ صریحتری به جامعه خواهد داد [...]»
ایشان که به ادعای همسرشان از اعدامها بیخبر بودند، چه پاسخی میخواهند بدهند؟ قبلاً که فرموده بودند، «ما در جریان نبودیم!» فعلاً امیرارجمند به این «پرسش» ما نمیتواند پاسخ دهد، چرا که او هم «معذوریت» دارد؛ سخن گفتن «مستقیم» از مبال «ام. آی. تی» کاری است بس دشوار! پس جناب مهندس را در مبال رها میکنیم و میرویم به سراغ مهرنیوز که پائینتنة «پوتین» را مثل ضریح مقدس اماماناش دو دستی چسبیده و حاجت میطلبد.
سایت مهرنیوز، مورخ 28 خردادماه سالجاری در مطلبی تحت عنوان موهن، «پوتین در راه برلوسکنی» استخدام یک عکاس زن توسط پوتین را با شایعات مهوع پیرامون زندگی خصوصی برلوسکنی در ترادف قرار داده و ضمن تبدیل شایعه به «خبر موثق» مینویسد، هر چند سالهای گذشته «خبرهائی» در مورد رابطة ولادیمیر پوتین با قهرمان ژیمناستیک روسیه انتشار یافت، ولی اینبار نخستوزیر روسیه یکی ازمدلهای معروف این کشور را به عنوان عکاس اختصاصی و مشاور ویژه برگزیده و دیگر نمیتواند این «عمل زشت» را از چشم خبرنگاران پنهان دارد! خلاصه استخدام زن، خصوصاً اگر جوان و زیبا باشد، به زعم مهرنیوز «انتخاب» است، و «رابطه» را به اثبات میرساند:
»[...] این بار مرد یخی روسیه دست به کاری زده که نمیتواند آن را از دید خبرنگاران مخفی کند و آن انتخاب [...] یکی از مدلهای معروف روسیه به عنوان عکاس اختصاصی و مشاور ویژه است [...] عکاس اختصاصی یانا لاپیکووا نام دارد. [...] انتخاب [وی] موجی از انتقادها را [...] در بر داشته [...] فعالان اینترنتی [...] در [...] توییتر و فیسبوک مطالب زیادی را درباره این اقدام پوتین منتشرکردهاند[...]»
بله «مردم» از این استخدام سخت ناخشنوداند، حال آنکه این موضوع به «مردم» مربوط نمیشود. از یکسو نخست وزیر روسیه برای استخدام مشاور و عکاس به کسب مجوز «مردم» نیاز ندارد، و از سوی دیگر برای «رابطه» با کسی که مهرنیوز با لحن تحقیرآمیز از او به عنوان «مدل عکاسی» شناخته شده یاد میکند، هیچ نیازی به «استخدام» نیست! در واقع اگر «رابطهای» در کار بود، مسلماً این مسائل پیرامون آن علنی نمیشد! چرا که ارتباط نخست وزیر روسیه که متاهل نیز هست با زنی غیر از همسرش در افکار عمومی بازتاب منفی خواهد داشت.
در هیچ کشوری افکار عمومی چنین روابطی را مورد تأئید قرار نمیدهد؛ البته مورد حکومت جمکران که تا چند سال پیش وزیر ارشادش با هفت زن عقدی حرمسرای هارونالرشید به راه انداخته بود به کنار. باری مهرنیوز در ادامة این گزارش مبتذل میافزاید، پوتین در این «عرصه» سابقهدار است و انتشار «خبر» رابطة وی با کابانفا، ژیمناست معروف هیچ دردسری برایاش نداشت؛ روزنامهای که این «خبر» پخش کرده بود تعطیل شد! یادآور شویم، روزنامة مذکور «خبر» طلاق پوتین و ازدواج مجدد او را با کابانفا منتشر کرده بود! «خبری» که در واقع شایعه بود، شایعهای پیرامون حریم خصوصی یکی از مقامات بلند پایة کشور!
گویا مهرنیوز نمیداند شایعهپراکنی و تهاجم به حریم خصوصی دیگران جرم است، به ویژه اگر این «دیگران» مقامات رسمی کشور باشند! البته ناآگاهی مهرنیوزیها از آشفتهبازار جمکران سرچشمه میگیرد؛ باغ وحشی که همه در آن به افشاگری و شایعهپراکنی مشغولاند، چرا که همچون رهبر بیابانیشان همگی «احساس تکلیف» میکنند:
«پیشتر هم خبرهائی در بارة اینگونه اقدامات پوتین منتشر شده بود [...] برای مثال رابطة پوتین با آلنا کابائفا، ژیمناست مشهور [...] هیچ تبعاتی برای پوتین به همراه نداشت، بلکه تاوان رسوائی را روزنامة مسکوسکی کورسنپدنت پرداخت کرد و تعطیل شد[...]»
میبینیم که مهرنیوز هم احساس تکلیف کرده و استخدام یک عکاس را به عنوان «رابطه» در بوق گذاشته و در گام بعدی ضمن دفاع از شایعهپراکنی و تهاجم به حریم خصوصی، وکیل مدافع شایعه سازان شده و مینویسد، روزنامة مذکور به ناخشنودی پوتین از این مسائل اشاره کرده:
«[منابع نزدیک به دوما] گفتهاند، پوتین از دخالت در زندگی خصوصی خود ناراحت است و خواهان جلوگیری از نشر این اخبار است [...]»
مسلماً مهرنیوز کسانی را سراغ دارد که از دخالت به حریم خصوصیشان خیلی استقبال میکنند؛ این افراد همان «خنزرپنزرهای» هولیوودند که همچون حکومت جمکران بازارشان را با همین ابتذالات و شایعات گرم نگاه میدارند. باری، مهمترین بخش گزارش مستند و «موثق» مهرنیوز پیوند گ...ز به شقیقه است. این رسانه ضمن اشاره به قتل «آنا پولیتکوفسکایا»، شایعهپراکنی و انسانستیزی را با دفاع از حقوق بشر در ترادف قرار داده و مینویسد، خبرنگار روزنامة «مسکوسکی کورسنپدنت» میترسد سرانجامی چون «پولیتکوفسکایا» داشته باشد. در هر حال، مهرنیوز ازدواج مجدد پوتین را یک امر مسلم میداند و دفاع از حقوق بشر را نیز با انتشار مسائل خصوصی زندگی پوتین در ترادف قرار داده:
«[...] پس از [تعطیلی روزنامة مذکور] مدیر مراسم جشن عروسی پوتین [...] این خبر را شوخی بد خواند [...] و سردبیر نشریهای که [...] این خبر را منتشر کرده بود، از ترس جان [...] بارها از پوتین عذرخواهی کرد [...] هم اکنون خبرنگار روزنامه موسکوسکی کورسنپدنت میترسد که سرانجامی مانند آنا پولیتکو فسکایا داشته باشد [او] نیز [...] از پوتین [...] انتقاد میکرد و سعی داشت از زندگی او موضوعاتی را مطرح کند که خوشایند کاخ کرملین نیست [...]»
بله اینهم حقوقبشر در قاموس مرده شویان: تهاجم به حریم خصوصی افراد و فضولی در زندگی خصوصی مقامات! بر اساس جفنگیات مهرنیوز میباید بپذیریم خبرنگاری که در مورد تجاوز به حقوقبشر در روسیه و به ویژه در چچنی تحقیق میکرد، قصد تهاجم به حریم خصوصی ولادیمیر پوتین را داشته! جالب اینجاست که در انتهای گزارش مهوع مهرنیوز، بر «اخلاق مداری» نیز تأکید شده. پس از انسانستیزی استاد مجید محمدی که زنان قربانی حکومت توحش را به «زنان معصوم و بیگناه» تبدیل کردهاند، توحش مهرنیوز بعد دیگری از انسانستیزی و ابتذال حکومت جمکران را به نمایش میگذارد. به حکومت مردهشویان بگوییم، با فرار سعد حریری، اوضاع لبنان بر وفق مرادشان نخواهد شد و سیر قهقرائی اسرائیلپرستان در منطقه بزودی شامل حال جمکران نیز میشود.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت