جمعه، خرداد ۱۳، ۱۳۹۰






مرگفال!
...


 
چه روزگار تلخ و سیاهی
[...]
گروه ساقط مردم
در زیربار شوم جسدهاشان
از غربتی به غربت دیگر می‌رفتند

آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک با توسل به مرگ «هاله سحابی»،  آنهم پس از درگذشت پدرش،  کارت برندة خود را رو کردند:‌  بازتولید بی‌بی‌گوزک مرگ فاطمه‌ «سین»،  پس از مرگ محمد صاد،   پیامبر اسلام!   اینهمه با هدف سربازگیری برای نهضت منفور عاظادی و ایجاد اجماع پیرامون «مرگ».

خلاصه،  یانکی‌ها و مزدوران‌شان در جمکران به دو جسد آویزان شده و تاب می‌خورند؛   جسد «هاله سحابی» و جسد پوسیدة خمینی.   در واقع حضرات به گذشتة «نورانی» 1357 بازگشته‌اند!  آنروزها که ایرانی‌نمایان ساکن غرب به ویژه در فرانسه پیرامون شعار گوساله‌پسند «مرگ بر شاه» به اجماع رسیده و همین اجماع را با هواپیمای ارفرانس به ایران صادر کردند تا از «گذار قانونی به دمکراسی» ممانعت به عمل آید.   

آن روزها جبهة‌ به اصطلاح «ملی» و نهضت منفور عاظادی ذکر «خمینی» گرفته بودند؛   بوق‌های ارتش ناتو نیز از بازار گرمی برای «حاخ روح‌الله» دمی غافل نمی‌شدند.   چه روزهای خوبی بود!   قرار بود سازمان سیا کشور ایران را به طویلة‌ اسلام تبدیل کند و «همه چیز» اسلامی شود،  که شد!   از اینرو لازم آمده،  درگذشت سحابی و دخترش را به بی‌بی‌گوزک‌های صدر اسلام وصله‌پینه کنند.            
  
اگر به یاد داشته باشیم،   طبق بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان،  فاطمه «سین»،  پس از رحلت پدر مورد ضرب و شتم قرار گرفت و سرانجام از شدت درد و تأثر جان سپرد!  شاید هم این قصه جز شایعه هیچ نباشد،‌   ولی با توجه به این بی‌بی‌گوزک «اساسی» شیعی‌مسلکان،   و با در نظر گرفتن واکنش لوطی و عنترهای سازمان سیا به مرگ هاله سحابی،  و از همه مهم‌تر،  به دلیل حضور «دعائی»،  «منتظری»، «معادیخواه» و دیگر آخوندهائی که در دوران دولت موقت ضمن مخالفت با «نهضت عاظادی» و آنچه «لیبرالیسم» می‌خواندند خون حضرات را «حلال» کرده بودند،   بهتر می‌توان به دلائل واقعی «آزادی مشروط» دختر سحابی توسط قوة قضائیه جمکران پی برد.   در واقع،   هاله سحابی،   قربانی طرح سرشار از نبوغ حضرت مایکل مک‌فال شد!

اگر اشتباه نکنم،   می‌گفتند هاله سحابی به جرم اخلال در امنیت نظام زندانی شده!   فرض کنیم این اتهام واقعیت داشته باشد!  در اینصورت،    به چه دلیل قوة قضائیة جمکران که در توحش و سبعیت گوی سبقت را حتی از شیخک‌های کازینونشین سواحل خلیج‌فارس نیز ربوده،   ناگهان اینچنین بخشنده و مهربان می‌شود و به مجرمی خطرناک،   یعنی به فردی که تهدیدی است  برای امنیت «نظام مقدس»،  برای شرکت در مراسم تدفین پدر مرخصی  می‌دهد؟    اگر «هاله سحابی» واقعاً امنیت «نظام» را تهدید می‌کرد،   منطقاً به هیچ عنوان حق نداشت از زندان خارج شود،   چرا که در صورت آزادی باز هم می‌توانست امنیت نظام توحش را به خطر اندازد!   پس شیخ صادق،   و به ‌ویژه برادرش که در همة علوم و فنون،  خصوصاً در فناوری دم‌جنبانی برای روتاری کلاب لندن تخصص دارند می‌باید به جرم فراهم آوردن زمینة تهدید «امنیت نظام» پاسخگو باشند!  خلاصه،    از دو حال خارج نیست،  یا در راستای سیاست ارباب،   به قصد کشتن این «مجرم» او را از زندان آزاد کرده‌اند،   و یا با اینکار «نظام آفتابه و تسبیح» را به خطر انداخته‌اند؛  انتخاب نوع جرم را بر عهدة خودشان می‌گذاریم.  

آن‌ها غریق وحشت خود بودند
و حس ترسناک گنهکاری
ارواح کور و کودن‌شان را
مفلوج کرده بود      

به هر تقدیر،  یا مرگ هاله سحابی طبیعی بوده،   یا آنطور که «رادیوفردا» ادعا می‌کند ایشان بر اثر ضرب و شتم نیروهای حکومتی کشته شده‌اند.   واقعیت هر چه باشد،   بعضی‌ها به جسد وی نیاز فوری داشته‌اند،   و در حکومت اسلامی جمکران،  چه کاری آسان‌تر از آدمکشی؟!   به استنباط ما،   هاله سحابی،  ‌ همچون دیگر اسلام فروش‌ها،   فقط در رسانه‌ها زندانی بوده،   ولی مرگ پدرش،  مرگ او را نیز الزامی کرده.   دلیل الزام مرگ هاله سحابی را می‌باید از یک‌سو در شکست برنامة هیزاکسلنسی و اخراج ایشان از تهران،  ‌ و از سوی دیگر در افلاس آنگلوساکسون‌ها در اسرائیل جستجو کنیم.   

اینان می‌پندارند با ایجاد اجماع پیرامون مرگ یک «دختر بر مزار پدر» می‌توانند،   همچون سال 1357، ‌ نهضت منفور عاظادی و دیگر کودتاچیان را به ارزش بگذارند.   این است دلیل معلق زدن فدائیان اکثریت و دیگر تشکل‌های «دینی ـ بومی» مستقل سیرک عموسام برای ارباب،   و این است دلیل رویت «القاعده» در مصر توسط دولت اسرائیل و ابراز وحشت این دولت از اخوان‌المسلمین،  نوکر حلقه به گوش دربار انگلستان.

در واقع خواست اصلی اسرائیل در مصر به حکومت رسیدن اخوان‌المسلمین است ولی این دولت همچون اربابان‌اش در دو سوی آتلانتیک خواستة خود را به صورت واژگون مطرح می‌کند.    کیهان جمکران نیز همچون دیگر رسانه‌های حکومت اسلامی فریب و نیرنگ اسرائیل را به عنوان «حقیقت الهی» بازمی‌تاباند!   سازمان موساد که دکان‌اش در نوار غزه تعطیل شده،   می‌خواهد این ضرر و زیان‌ را با افتتاح یک سوپرمارکت سه نبش اسلامی در مصر جبران کند.   از اینرو همزمان با سفر «آلن ژوپه»،   وزیر امور خارجه فرانسه به اسرائیل،  کیهان،   مورخ  12 خردادماه 1390 در بخش اخبار خارجی خود،   بدون کم و کاست دروغ‌های موساد را به عنوان «وحی‌الهی» منعکس کرده و می‌نویسد،  «سران موساد،  تشکیل حکومت اخوان‌المسلمين در مصر را از بمب اتم هم خطرناک‌تر می‌دانند.»

به عبارت دیگر اسرائیل از صمیم قلب آرزو دارد اخوان‌المسلمین،   ‌جیره‌خواران سنتی بریتانیا حکومت را در مصر قبضه کنند تا این کشور همچون حکومت جمکران تبدیل شود به «دشمن اسرائیل!»   در اینصورت تل‌آویو همچون دوران نورانی امام «روشن‌ضمیر» خود را در خطر خواهد دید و بازگشت‌اش به درون مرزهای سال 1967 ماست‌مالی می‌شود.   این است رویای محافل بازمانده از هیتلریسم:   اختراع دشمن دروغین برای اسرائیل،  جهت تداوم شهرک‌سازی،  به ‌بهانة «مقدس» تهدید این کشور توسط اسلام‌گرایان!

در دیدگان آینه‌ها گوئی
حرکات و رنگ‌ها و تصاویر
وارونه منعکس می‌گشت
و برفراز سر دلقکان پست
و چهره وقیح فواحش
یک هالة مقدس روحانی
مانند چتر مشتعلی می‌سوخت         

پس هم‌سوئی کیهان با این محافل هیچ تعجبی ندارد.   این موسسه نیز همچون «اطلاعات» در خدمت آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک  بوده و هست.   از اینرو با توسل به واژگون نمائی،   مزخرفات «ژروزالم پست» را در باب «هراس اسرائیل» از تشکیل حکومت اسلامی در مصر بازتاب داده و می‌نویسد،  اخوان المسلمین به عنوان قدرتمندترین سازمان سیاسی مصر فرصت بسیار خوبی برای در دست گرفتن قدرت دارد و این سازمان خواهان نابودی اسرائیل است!  حتماً سردبیر روزی‌نامه کیهان در ادامه زیرلب می‌افزاید،  چرا که سران موساد چنین فرموده‌اند!   به ادعای اینان اگر سازمان کذا در مصر قدرت را به دست گیرد،  خطرش برای اسرائیل به مراتب از تجهیز ایران به سلاح اتمی بیشتر خواهد بود!

حال این پرسش مطرح می‌شود که «برخی سران موساد» چگونه به این نتیجة «علمی» رسیده‌اند که اکثریت مصری‌ها از «اخوان‌المسلمین» حمایت می‌کنند و اگر حاکمیت مصر به دست این سازمان بیافتد خطرناک خواهد بود چرا که «دشمن اسرائیل» نیز هست؟!   پاسخ به این پرسش روشن است؛   استقرار دمکراسی در مصر منافع اسرائیل و اربابان‌اش را در دو سوی آتلانتیک تهدید می‌کند،   در نتیجه اینان همان تبلیغات ابلهانة دوران ریاست جمهوری جیمی کارتر در ایران را در مورد مصر از سر گرفته‌اند:
   
«[به گزارش جروزالم پست] سران موساد [...] از گرايش‌هاي اسلامي دولت آينده مصر به شدت در هراس هستند [و آنرا] براي امنيت خود به شدت خطرناك مي‌دانند [به گفتة اینان اخوان‌المسلمین] در پي به دست گرفتن قدرت در مصر است و تلاش مي‌كند طومار كشور [...] اسرائيل را در هم پيچد [اگر این سازمان در مصر به قدرت برسد خطرش] براي اسرائيل بيشتر از خطر بمب ‌اتمي ايران است[...]»

نخست ببینیم پیام «ژروزالم پست» چیست؟   این روزنامه می‌گوید،   «اخوان المسلمین» می‌باید در مصر حکومت تشکیل دهد،  چرا؟  چون در اینصورت زمینة مساعد برای جنگ و بحران فراهم خواهد آمد و شاید ارتش ناتو بتواند سنگرهای از دست رفته در مدیترانه را باز پس گیرد.   به همین دلیل است که امروز، ‌ 13 خردادماه 1390،  نه تنها خطبه‌های نماز جمعة جمکران در هماهنگی کامل با مطالبات اسرائیل تنظیم شده،  که دولت مفلوک اسرائیل نیز نسبت به حضور «القاعده» در صحرای سینا هشدار داده.   در واقع از آنجا که قلادة القاعده در دست ایالات متحد است،   حضرات مصر را به انجام عملیات تروریستی تهدید می‌کنند و همزمان،   جهت جبران خسارت «تعطیلی» دکان هسته‌ای جمکران،   خواهان استقرار حکومت اسلامی در مصر می‌شوند.   دلیل هم اینکه منافع اسرائیل با استقرار و گسترش حکومت‌های اسلامی پیوندی ناگسستنی دارد.   روز گذشته،  آلن ژوپه،   وزیر امور خارجه فرانسه،   ضمن رد تهاجم نظامی به ایران،  اسرائیل را به رعایت تحریم‌های شورای امنیت علیه حکومت اسلامی فراخواند!   ماجرای بده بستان قبیلة «ئوفر» با جمکران را که فراموش نکرده‌ایم!

باری،   پاسخ به درخواست «آلن ژوپه» از سازمان موساد رسید.   این سازمان اعلام داشت،  «در اسرائیل هیچ قانونی برای تحریم حکومت اسلامی وجود ندارد،   همة شرکت‌های فعال در اسرائیل می‌توانند از این شرایط بهره‌مند شوند و ... و شرکت برادران ئوفر همواره منافع اسرائیل را تأمین کرده!»  البته ما نیازمند چنین پاسخی نبودیم؛  به محض قطع رابطة دولت شیخ مهدی با اسرائیل برنامة حضرات مشخص بود:  سرکوب ملت ایران از طریق جنگ زرگری با اسرائیل و سپس با آمریکا.  و تردید نداریم که تحریم ملت ایران،  به سود اسرائیل و اعضای ناتو بوده،   هست و خواهد بود.   به همین دلیل است که «حاخ روح‌الله» و جانشین‌اش «حاخ ‌علی»،   همچون دیگر مقامات حکومت مرده‌شویان همواره از تحمیل انواع تحریم‌های اقتصادی،  سیاسی و رسانه‌ای بر ملت ایران استقبال کرده و می‌کنند.   این تحریم‌ها ایران و ایرانی را در انزوا قرار می‌دهد و زمینه را برای گسترش تاراج و سرکوب مساعد می‌کند.  به عبارت دیگر،   این عملیات اراذل و اوباش ساواک را به «اجماع» می‌رساند و حضرات جهت ابراز خرسندی از تحریم‌ها لشکرکشی خیابانی،  یا نمایش مهوع «مردم همیشه در صحنه» را از سر می‌گیرند.   مرگ هاله سحابی نیز چنین فرصتی برای محفل کودتای 22 بهمن 57 فراهم آورده.

در داخل و خارج مرزها فعلة فاشیسم به اجماع رسیده،  و به اصطلاح روشنفکران‌شان در سنگر «حاخ ممدخاتمی» تمرگیده،   از «بی‌دینی» هیتلر گلایه‌ها دارند.   اینان همچون پاسدار اکبر و شرکاء بین  کارل مارکس و استالین ترادف تلویحی ایجاد کرده و فاشیسم را با مارکسیسم به قیاس می‌کشند!   به این ترتیب انسان‌ستیزی و تعبد پدرپرستان با «انسان‌محوری» در یک رده قرار خواهد گرفت؛  دمکراسی هم تبدیل می‌شود به بی‌دینی و «کفر»!   «حاخ‌ممد اردکان» و بی‌بی‌سی و رادیوفردا نیز هیچگاه جز این نگفته و نمی‌گویند!  خلاصه،   مرگ عزت‌الله سحابی از هم‌سوئی مخالف‌نمایان ساکن غرب با اوباش اصولگرا و اصلاح‌طلب پرده برافکند.      

در پی این واقعه،   آخوند دعائی و معادیخواه در کنار حاج سیدجوادی و نهضت عاظادی قرار گرفتند و معلوم شد جنگ‌ دستاربندان «پیرو خط امام»  با پیشخدمت‌های رمزی کلارک زرگری بوده؛   البته ما پیشتر به ماهیت واقعی این جنگ در آغاز تشکیل دولت خیابانی شیخ مهدی اشاره کرده بودیم.   طبق برنامة هیزاکسلنسی و شرکای‌شان در فرانسه،  همین نمایش روحوضی سال 1357 می‌بایست در انتخابات سال 1388 بازتولید شود و «حاخ ممد» اردکانی را به عنوان «لیبرال» در برابر چپ‌نمایان «مردمی»،   یعنی طرفداران میرحسین موسوی قرار دهد!   دیدیم که به دلیل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی حضرات ناکام ماندند و ارتش ناتو که بر صحنة شطرنج منطقه «مات» شده بود،  بالاجبار هیزاکسلنسی را از ایران اخراج کرد!   با توجه به آشفتگی صحنة سیاسی فرانسه آیندة حکومت اسلامی در ابهام قرار گرفته و این است دلیل آویزان شدن آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک به جسد هاله سحابی.

با مرگ هاله سحابی بار دیگر جیره‌خواران سازمان سیا در داخل و خارج مرزها به «اجماع» رسیده و در کنار «مردم» قرار گرفته‌اند و «پیام» می‌فرستند!   پیام اینان،   به گواهی تاریخچة ننگین به اصطلاح «انقلاب اسلامی»،  جز «مرگ»‌ و «نیرنگ» هیچ نبوده،   نیست و نخواهد بود. محور اصلی در پیام‌ الاغ‌های متفق‌القول طویلة مک‌کارتی،  همچنانکه گفتیم ایجاد ترادف میان «انسان‌محوری» مارکس،  حزب‌محوری لنین و توهم‌محوری هیتلر است،  مرگ سحابی،  این فرصت را یکبار دیگر برای جیره‌خواران استعمار فراهم آورده.   در وبلاگ‌های «موسی و مک‌فال» و «مرمر و عرعر» گفته بودیم،   یانکی‌ها برای ایجاد سنگر حق و حماقت،  فقط به مرگ و خشونت نیاز دارند.   مک‌فال نیز صریحاً گفته بود که،   «جهت ایجاد شکاف در حکومت اسلامی هیچ احتیاجی به نیروهای دمکرات نیست»؛   حق نیز با ایشان است! تشکل‌های دمکراتیک،  حتی در سرمایه‌داری‌های  غرب هرگز در کنار اسلام‌گرا،  آخوندنواز  و عملة کلیسا و کنیسا قرار نمی‌گیرند؛   سیاست ایران جای خود دارد.   طرفداران دمکراسی می‌باید صفوف خود را از اسلامگرایان و اربابان‌شان در لندن و واشنگتن جدا کنند؛   به گواهی تاریخ استعمارگران و اسلام‌گرایان جز ایجاد «سنگر حق» هیچ برنامه‌ای ندارند.    

برای ایجاد سنگر حق،  مستر «مرگ‌فال» و شرکای‌شان در لندن فقط می‌توانند روی چماقداران ساواک و چاقوکش‌های «اصلاح‌طلب» و سبز و زردشان حساب کنند!   در واقع برای خوشامدگوئی به مایکل مک‌فال بود که هاله سحابی را پیش پای ایشان «قربانی» کردند.   در برابر منافع یانکی‌ها،  جان انسان‌ها چه ارزشی دارد؟!   در عراق،  افغانستان،  ایران،  یمن،  سوریه و ... و اینک در لیبی،   روزانه هزاران نفر قربانی منافع نامشروع کارفرمایان «مک‌فال» می‌شوند.   مطمئن باشیم هیچ نهاد بین‌المللی در مورد جنایات اینان تحقیق نخواهد کرد.   وظیفة دادگاه لاهه و تشکل‌های مشابه همانطور که می‌بینیم در تأمین حق و حقوق اعضای جنایتکار ناتو خلاصه می‌شود؛   از اینرو جنایات این ارتش در لیبی نادیده گرفته شده،  همانطور که هیچ دادگاهی در جهان به پروندة جنایات اسرائیل در کشورهای منطقه،   به ویژه در لبنان رسیدگی نخواهد کرد.    
        
به گزارش فیگارو،  مورخ دوم ژوئن 2011،  روسیه واردات میوه و سبزی از اتحادیة‌ اروپا را ممنوع کرد!   در ضمن معلوم شد «خیار خطاکار» اسپانیائی نبوده و دولت آلمان مزخرف گفته!   بله،   «تره‌بار» اتحادیة اروپا،  یکی از ابعاد «خیارگیت» به ‌شمار می‌رود!   بعد دیگر «خیارگیت» حاکمیت فرانسه را به لرزه درآورده،   و پس لرزه‌های آن به اسرائیل و حکومت جمکران رسیده!

در تاریخ اول ماه ژوئن جنجال پیرامون «کودک بار‌گی» یکی از اعضای سرشناس،‌  اسلام‌پناه و حجاب‌نواز حزب سوسیالیست فرانسه از یک‌سو حزب کذا و از سوی دیگر دارودستة ژاک شیراک را بی‌اعتبار کرد،  و «دشک» را «روسفید»!   طفلک «دشک»!   کارهای‌اش هیچ ارتباطی به عملیات قهرمانانة کشیش‌های واتیکان نداشت!   باری در پی اظهارات «لوک فری»، وزیر سابق آموزش و پرورش فرانسه در دولت «رافارن»،   پروندة تحقیقات رسمی گشوده شد و خلاصه بگوئیم نیکولا سرکوزی برای تحویل کاخ الیزه به سوسیالیست‌ها با مشکل روبرو شده!   با در نظر گرفتن شرایط فرانسه،   یانکی‌ها امکان «بازگشت به صدر انقلاب» و دوران نورانی امام روشن‌ضمیر را از دست دادند؛   چشمشان کور!

روز چهارشنبه اول ژوئن،   برادران «ئوفر» سنگ تمام گذاشتند!   همزمان با ورود آلن ژوپه، وزیر امورخارجة فرانسه به اسرائیل،   هزاران تن از لشوش را از سراسر کشور برای «راهپیمائی» و «مخالفت با صلح» به اورشلیم آورده بودند،   تا بازگشت اسرائیل به مرزهای قانونی‌اش را در تظاهرات «مردمی»‌ محکوم کنند!  تو گوئی «مردم» می‌توانند مقررات بین‌المللی را نقض کنند.   می‌بینیم که شیوه‌های حاکمیت اسرائیل به لات‌بازی‌های حکومت جمکران هر روز نزدیک‌تر می‌شود؛   هر دو آبشخور واحدی دارند.   افسوس که «حاخ روح‌الله» آفتابة زهر سرکشیدند؛   اگر ایشان زنده می‌بودند،  واتیکان و اسرائیل،  و به ویژه محفل «دشک» اینچنین به افلاس نمی‌افتادند که مانند حکومت جمکران محتاج جسد و بازتولید روایات کتب «مقدس» شوند!

امروز دولت اسرائیل بی‌پدر هم شد!   به گزارش فرانس پرس،   «سامی ئوفر»،   رئیس قبیلة ئوفر و شریک تجاری حکومت جمکران در اسرائیل «شربت شهادت» نوشیده،   و یکراست به به بهشت موعود  رفتند،  البته برای دیدار یار!   حضرت ئوفر از یاران قدیم «حاخ روح‌الله» بودند و با «حاخ علی» نیز بده بستان مفصل داشته‌اند.   همین روزهاست که اوپوزیسیون فرنگ‌نشین حکومت جمکران هم‌صدا با تخم و ترکة آخوند منتظری و مشارکت‌چی‌ها و شرکاء مرگ حضرت ابراهیم هزاره سوم را همچون مرگ هاله سحابی به نیروهای امنیتی جمکران نسبت دهند.   و همین روزهاست‌ که قلم به مزدهای محفل «دشک» مرگ حضرت ئوفر را همچون دستگیری «دشک» توطئة ولادیمیر پوتین بخوانند!   

وقتی پلیس نیویورک با آن افتضاح رئیس صندوق بین‌المللی پول را دستبند زده و از هواپیما بیرون کشید،   روزنامه‌چی‌های نورچشمی پاریس که معمولاً در منطقة اعیان‌نشین «پاریس هفت» لانه کرده‌اند،   ضمن ارائة تحلیل‌های قهوه‌خانه‌ای،  دست ولادیمیر پوتین را نیز در این «توطئه» مشاهده نمودند.   اما زمانیکه موضوع کودک بار‌گی وزیر اسبق و عضو سرشناس حزب سوسیالیست مطرح شد،   دیگر کسی نتوانست پای ولادیمیر پوتین را به میان آورد.

با در نظر گرفتن اخراج جمکران از پروژة صدور گاز جمهوری آذربایجان به اروپا می‌توان دریافت به چه دلیل مرده شویان از پیروزی آذربایجان در مسابقات «یوروویژن» دلخور بودند و چرا علافان منطقة «پاریس هفت» این پیروزی را ناشی از اعمال نفوذ پوتین معرفی می‌کردند.   روز گذشته،  نیکولا سرکوزی در جشن ملی ایتالیا حضور نداشت.  بله،   روز دوم ژوئن 2011 در ایتالیا جشن 150 سالگی اتحاد این کشور برگزار شد  و در این جشن هر چند ولادیمیر پوتین غایب بود،   دیمیتری مدودف در کنار رئیس جمهور ارمنستان نشسته بود! جوزف بایدن هم برای مذاکره در مورد لیبی در این مراسم حضور داشت.   خلاصه بشتابید!   راه برای شایعه‌پراکنی و انتساب مرگ «سامی ئوفر» به نخست‌وزیر روسیه هنوز باز است! «شهید» ئوفر 89 سال از عمر پربارشان می‌گذشت و اگر به داستان «ختنه‌سوران » ابراهیم در سن 90 سالگی  ـ  یا کمتر یا بیشتر ـ  نگاهی بیاندازیم جهت بازتولید بی‌بی‌گوزک ابراهیم هنوز می‌توان گفت که «سامی‌ئوفر»،  طی مراسم «ختنه» توسط پوتین به «شهادت» رسید.

چه روزگار تلخ و سیاهی

«جونم براتون بگه»،  در سال 1979 اوضاع به کام عموسام بود؛  تولیدات کارگاه شهیدسازی در پاکستان،  ایران و فرانسه فروش خوبی داشت.  در پاکستان قرار بود ضیاء‌الحق از «بوتو» شهید بسازد،   در ایران قرار بود خمینی پامنبری‌های خود را ابتدا به دولت موقت و سپس به «شهید» تبدیل کند،  و سرانجام در فرانسه جنجال رسانه‌ای پیرامون الماس‌های اهدائی بوکاسا به ژیسکار می‌بایست راه ورود سوسیالیست‌ها را به کاخ الیزه هموار نماید تا حزب محافظه‌کار بریتانیا نیز بتواند با اقتدار پای به صحنة «هولیگان‌نوازی»  بگذارد.   امروز چنین شرایطی وجود ندارد؛  فرانسه بلاتکلیف مانده؛  فرماندهان القاعده در پاکستان نابود شده‌اند و اوضاع جمکران هم که نیازی به تفسیر ندارد.  حکومت و اوپوزیسیون‌اش به کفن خمینی و سحابی آویزان‌اند؛  «چه روزگار تلخ و سیاهی!»  دلم خنک شد.
    
   

 












...



Share



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت