سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۹۰


نئوپان‌ها!
...



سگ کاشی به از اکابر قم

با وجودیکه سگ به از کاشی است



هر چند در دورة دهخدا، به بهانة حمایت از حقوق‌بشر «لشکرکشی» نمی‌کردند، ‌ اما این تک بیت نغز از «امثال و حکم» وصف‌الحال مدعیان مدافع حقوق بشر است! طی ماه مارس 2011 ناوگان ارتش ناتو در آب‌های مدیترانه با خونسردی تمام غرق شدن مهاجران آفریقائی را در حوالی بندر «لامپه‌دوزا» تماشا کرده، و اکنون که همه از این وحشی‌گری با خبر شده‌اند ادعا می‌کند، فاصله‌اش با کشتی شکستة مهاجران خیلی زیاد بوده و امکان کمک به آنان را نداشته! به فرض که چنین ادعائی واقعیت داشته باشد، ناو کذا می‌توانست حداقل گارد ساحلی ایتالیا را در جریان قرار دهد ولی اینکار را هم نکرده! با این وجود «رو که نیست؛ سنگ پای قزوین است!» ارتش ناتو همچنان از «حقوق بشر» به ویژه در «سوریه» و«لیبی» دفاع به عمل می‌آورد! اعضای ناتو نیز می‌کوشند برای تداوم دور باطل «شیخ و شاه» خشونت‌طلبان سبز را به عنوان آلترناتیو حکومت جمکران به ما ملت حقنه کنند؛ به این ترتیب از سیدضیاء می‌رسیم به میرپنج و خیلی «دمکراسی می‌شویم» و پیشرفت می‌کنیم!



همة فرصت‌طلبان، یعنی همة‌ کسانی که خوردن نان به نرخ روز را نیک فراگرفته‌ و از اینرو 32 سال پیش برای رهبر کبیر «انقلاب‌» یا همان ژنرال هویزر معروف سینه می‌زدند، امروز جنجال به راه انداخته‌اند که «دیکتاتوری نظامی نمی‌خواهیم!» باید از این عزیزان که به قول معروف، با آب مرده‌شویخانه دست‌ورو شسته‌اند، بپرسیم مگر پیش از انقلاب پرشکوه‌تان حکومت نظامی نداشتیم؟ مگر رضاخان کلنل فوج قزاق نبود؟! مگر کودتای آیرون‌ساید به استقرار حکومت نظامیان منجر نشد؟ اگر حکومت پهلوی‌ها نظامی نبود، دلیلی نداشت که در شهریورماه 1320، در مردادماه 1332 و سرانجام در بهمن ماه 1357 ارتش شاهنشاهی، همچون آخوندهای حوزة علمیه «در کنار مردم» قرار گیرد! وظیفة ارتش، هم‌صدائی با تل موهوم «مردم» و اراذل و اوباش ساواک و شهربانی است؟ به هیچ عنوان! جار و جنجال پیرامون حکومت نظامیان جز ابهام‌پراکنی جهت رد گم کردن نیست! ردیف کردن مبهمات، یعنی تناقض‌گوئی، دروغ‌بافی و ... و خصوصاً ساختارشکنی با هدف نشاندن تل موهوم مردم بجای نظم قانونی وظیفة «فرهیختگان» انسان‌ستیز چاه ‌جمکران است.



برای ساختارشکنی راه‌های متفاوتی وجود دارد. به عنوان نمونه کسی که مدعی می‌شود از آنچه در ذهن دیگری می‌گذرد آگاه است، شارلاتان و ساختارشکن به شمار می‌آید. همچنین کسانی که می‌کوشند تل موهوم «مردم» را بجای قانون و تشکل‌های قانونی بنشانند به ساختارشکنی مشغول‌اند. پیشتر هم پروفسور جهانبگلو ضمن ابراز مخالفت شکمی با خشونت، در واقع برای خشونت نظریه‌پردازی می‌فرمودند. بخشی از اظهارات ایشان را در وبلاگ «بمب و افلاس» بررسی کردیم. اما جهانبگلو به گردپای استاد بنی‌صدر هم نمی‌رسد! در میان شارلاتان‌های جمکران بنی‌صدر جایگاه ویژه‌ای دارد.



این فرد که از کودتای ارتش ناتو به عنوان «انقلاب اسلامی» یاد می‌کند، بزرگ‌ترین افتخار زندگی‌اش بوسیدن دست شیخی است که بعدها او را طرفدار کودتای 28 مرداد معرفی کرد، و همچنین دفاع بیشرمانه از اشغال سفارت آمریکا! به یاد داریم که ایشان رفته بودند بالای دیوار «لانة جاسوسی» و برای «مردم همیشه در صحنه» سخنرانی می‌فرمودند، و ... و اکنون همین بنی‌صدر است که از «تقدیس خشونت» انتقاد به عمل می‌آورد! پس از انتشار «خبر» قتل بن لادن، همة آدمخواران اسلامگرا ناگهان دگردیسی یافته و «مخالف خشونت» از آب در آمده‌اند، به همچنین است در مورد سازمان نازنازی ناتو!



به گزارش فیگارو، مورخ 9 مه 2011 ، سخنگوی ناتو فرموده‌اند، «بحران لیبی راه حل نظامی ندارد!» به عبارت دیگر، می‌باید بپذیریم که سازمان ناتو پیش از تهاجم وحشیانه به لیبی برداشت دیگری داشته! اما در واقع حضرات پس از دریافت لگد مناسب پی برده‌اند که بر خلاف معمول، دیگر مشکلات‌شان را نمی‌توانند با تهاجم نظامی حل کنند؛ باعث امیدواری است! هر چه باشد «دیر فهمیدن» از هرگز نفهمیدن و نادان و ابله از جهان رفتن خیلی خیلی بهتر است! اعضای ناتو یک اشکال عمده دارند و آن اینکه بدون دریافت توسری نمی‌توانند مواضع منطقی اتخاذ کنند. از قدیم گفته‌اند، «تا نباشد چوب تر، فرمان نیارد گاو و خر!» بین خودمان بماند، «چوب تر» همیشه کارآئی دارد!



به عنوان نمونه پس از عملیات «نیروهای ویژه» در پاکستان که ضمن تبدیل جهان اسلام به جهان افلاس، نئوکان‌ها را نیز به «نئوپان» تبدیل کرد، کاندی رایس بلافاصله وارد میدان شده و فرمود، بدون کمک‌های اطلاعاتی «ما»، یعنی اعضای دولت والکر بوش، نابودی رهبر القاعده امکانپذیر نمی‌شد! با توجه به اظهارات رایس، می‌باید بپذیریم که نئوکان‌ها با القاعده «دشمن» بوده‌اند، هر چند که شواهد و رخدادها خلاف این امر را به اثبات می‌رساند! دلیل شیرین زبانی‌های رایس این است که دستگاه اوباما می‌تواند از رخدادهای اول ماه مه در پاکستان به عنوان ابزاری جهت تهدید محفل دیک‌چنی و دیگر محافل حامی «بمب و اسلام» در غرب استفاده کند!



پس از عملیاتی که به حساب یانکی‌ها نوشته شد، اوباما عملاً زبان به تهدید مخالفان گشوده اعلام داشت، «نیروهای ویژه در خانة‌ بن‌لادن اسناد و مدارکی یافته‌اند که می‌تواند برای شناسائی شبکة حامیان القاعده مفید باشد!» به محض انتشار سخنان اوباما، دونالد رامسفلد و دیک‌چنی لگام گسیخته به میدان آمدند تا ضمن دفاع از عملیات افتخارآفرین‌شان، یعنی از شکنجة وحشیانة‌ زندانیان، خواهان از سرگرفتن همین عملیات شوند. اظهارات بیشرمانة دیک چنی در فیگارو، مورخ 9 مه سالجاری موجود است.



روز نهم ماه مه سال 2011 میلادی، در روسیه 66 امین سالگرد پیروزی بر ارتش هیتلر را جشن می‌گیرند. در اروپای غربی از جمله در فرانسه جشن این پیروزی یک روز زودتر برگزار می‌شود. این مراسم در فرانسه معمولاً در سواحل «نرماندی»‌ برپا می‌شد، اما امسال مراسم کذا را در بندر «لویی» در «برتانی» برگزار کردند! جالب اینکه طی جنگ جهانی دوم اهالی میهن‌پرست این منطقه که «استقلال‌طلب» هم بودند، در سنگر هیتلر نشسته و می‌نبردیدند! خلاصه با چنین تاریخچه‌ای، برگزاری مراسم 8 ماه مه در این منطقه عجیب به نظر می‌رسد! هر چند این روزها در فرانسه عجایب فراوان شده! به عنوان نمونه، پنج روز پس از درهم ریختن کاسه و کوزة «نئوکان‌ها» در پاکستان، شبکة دوم تلویزیون فرانسه برنامه‌ای پخش می‌کرد به نام «مادون قرمز!» در این برنامه به ما گفتند، «پوتین هیچ تفاوتی با استالین ندارد، ولی مردم او را دوست دارند!» یک نفر که «توک زبونی» هم صحبت می‌کرد و چهره‌‌اش را نمی‌دیدیم، برای جدائی‌طلبان چچن، اشک تمساح فراوان می‌ریخت و از «ظلم» و «ستم» پوتین حدیث و روایت نقل می‌کرد و گریه‌کنان می‌گفت، این روسیه آنقدر موشک داره که نگو و نپرس! بعد هم گفت، اگر بین آمریکا و روسیه تقابلی پیش آید خیلی بد خواهد شد! بله، نگرانی بعضی‌ها دلیل موجه دارد. ولی اگر «نگرانی» بر انسان چیره شود، رفتار و کردار «منطقی» نخواهد داشت! به عنوان نمونه می‌پردازیم به واکنش‌های شگفت‌انگیز مقامات پاکستان و اظهارات مضحک شیخ مصلحی، وزیر اطلاعات چاه جمکران.



پس از عملیات «موفق» اول ماه مه سالجاری، نمایندگان مجلس پاکستان و بعضی از مقامات این کشور شدیداً به آمریکا اعتراض کردند که چرا بدون اطلاع دولت پاکستان دست به چنین عملیاتی زده؟! بله، پاکستان همان شبه کشوری است که دولت‌اش از آمریکا پول توجیبی دریافت می‌کند، و فعالیت سازمان‌های «نظامی ـ امنیتی‌اش» نیز تحت نظارت یانکی‌ها قرار دارد و... و جان نگروپونته، جلاد بشردوست سازمان سیا از جمله «مشاوران» دولت این کشور «مستقل» است! در هر حال، پس از رخدادهای اول ماه مه 2011، فعلة فاشیسم در پاکستان جنجال به راه انداخته بودند که «استقلال»‌ کشور خدشه‌دار شده! تا اینکه روز گذشته وزیر کشور پاکستان اعلام داشت از عملیات «بن‌لادن‌کشی» آمریکا اطلاع داشته!



به گزارش فیگارو، مورخ 9 مه سالجاری، «رحمان مالک»، وزیرکشور پاکستان به شبکة «العربیه» می‌گوید:



«پانزده دقیقه پس از شروع عملیاتی که به کشتن بن لادن منجر شد در جریان حملة آمریکا قرار گرفته.»



اظهارات فوق همزمان چند پیام را به مخاطب ارسال می‌کند. نخست اینکه عملیات روز اول ماه مه 2011 در پاکستان توسط آمریکائی‌ها صورت گرفته و همین عملیات نیز به قتل بن‌لادن منجر شده! حال آنکه از یک سو یانکی‌ها از انجام چنین عملیاتی عاجزاند، و از سوی دیگر، اینان خودشان در سنگر بن‌لادن نشسته‌اند. فرض محال که محال نیست، پس فرض کنیم آمریکا قصد نابودی بن‌لادن را داشته و از محل اقامت وی در پاکستان آگاه شده. اگر چنین می‌بود، گاوچران‌ها با بمباران محل سکونت بن لادن حداقل بخشی از اسلام‌آباد را ویران می‌کردند، و به عادت همیشگی صدها کشته و زخمی بر جای می‌گذاشتند و بن‌لادن هم از چنگ‌شان می‌گریخت! ولی عملیات کذا «با ظرافت» صورت گرفته، و یانکی‌ها فقط در فیلم‌های هولیوودی از چنین دقت و ظرافتی برخورداراند، در واقع آمریکائی جماعت اینکاره نیست! از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به اظهارات وزیر کشور پاکستان که 9 روز پس از عملیات کذا به یاد می‌آورد که آمریکائی‌ها هم بن لادن را کشته‌اند، هم با پانزده دقیقه تأخیر، وزارت کشور پاکستان را در جریان حملات‌شان قرار داده‌اند. جالب اینجاست که همزمان با انتشار سخنان رحمان مالک، آخوند مصلحی اصل مطلب، یعنی مرگ بن‌لادن را انکار می‌کند!



مصلحی می‌گوید، ما اطلاعات دقیق داریم که بن‌لادن خیلی وقت پیش مرده و این «خبرها» برای تبلیغات انتخاباتی اوباما پخش شده. وزیر اطلاعات جمکران در ادامة سخنان‌اش ضمن اشاره به دستگیری «ریگی» می‌گوید، اگر راست می‌گویند، چرا جسد را به خبرنگاران نشان ندادند؛ از ما یاد بگیرند که وقتی ریگی را دستگیر کردیم... بله از همین اراجیف می‌باید نتیجه گرفت که آمریکا «ریگی» را دست بسته تحویل حکومت مرده‌شویان نداده! همین مصلحی و وزارت اطلاعات مفلوک‌‌اش که «ریگی» را دستگیر کرده‌اند! و هم‌اینان اطلاعات موثق دارند که بن‌لادن مدت‌هاست مرده! حال این سئوال مطرح می‌شود که اگر آخوند مصلحی و وزارت اطلاعات جمکران از مرگ بن‌لادن مطلع بوده‌اند، چرا در تاریخ اول ماه مه 2011 ، حنازرچوبه، کیهان و دیگر رسانه‌های حکومت مرده‌شویان خبر قتل رهبر القاعده را در بوق گذاشته و برای ارباب دم می‌جنباندند؟ چه پیش آمده که اکنون وزیر اطلاعات حکومت اسلامی خبر رسانه‌های ارباب‌اش را تکذیب می‌کند؟ و از همه مهم‌تر اگر رهبر القاعده مدت‌ها پیش درگذشته بود، به چه دلیل حکومت اسلامی اطلاعات «موثق» خود را پیرامون مرگ وی انتشار نمی‌دهد؟! مگر حکومت مرده‌شویان با آمریکا در نبرد نیست، پس چرا رسانه‌های رسمی‌اش دروغ‌های آمریکا را افشا نمی‌کنند؟! پاسخ به این پرسش‌ها در مصاحبة شهلا شفیق با «شارلی هبدو» موجود است!‌



«خواهر» شهلا شفیق در این مصاحبة کسالت‌آور تمام تلاش خود را به خرج داده‌اند تا با تحریف «مدرنیته» و نفی انسان‌محوری، دمکراسی را با گله‌پروری و مردم‌سالاری جایگزین کرده و از یک سو آش‌فروش‌های جمکران را به عنوان طرفداران دمکراسی به مخاطب حقنه کنند، و از سوی دیگر نظم لائیک دمکراسی را با «مردم» لائیک جایگزین نمایند. حال آنکه بر خلاف ادعاهای‌ ایشان در جوامع دمکراتیک «مردم» در اعتقادات خود آزاداند. در واقع برای استقرار دمکراسی در ایران، نیازی به لائیک شدن «ایرانیان» نداریم؛ سه قوة مجریه، مقننه و قضائیه می‌باید لائیک باشند!



ترجمة اظهارات شهلا شفیق با کد: 32304 در «پیک ایران»، مورخ 14 اریبهشت‌ماه سالجاری انتشار یافته. «خواهر» شهلا شفیق که همچون دیگر فرهیختگان جمکران در تحریف تاریخ تخصص بسزائی دارند می‌گویند، ‌ پس از انقلاب مشروطه، در ایران انقلاب اسلامی رخ‌ داد! ایشان در ادامة این احکام الهی می‌افزایند، «تقدیس» حق انتخاب درست نیست، مردم‌سالاری فقط به قانون‌گزاری محدود نمی‌شود و فمینیسم پایه و اساس دمکراسی است و ... و در مورد فمینیسم و همجنسگرائی تصورات عجیبی وجود دارد و خلاصه کافی نیست به شهروندان بگوئیم لائیک باشند:



«مردم‌سالاری [...]‌ فقط در قانون‌گذاری برای ممنوع کردن کارها و رفتارهای خاص خلاصه نمی‌شود. کافی نیست که به شهروندان بگوئیم شما بايد لائیک باشيد.[...] در برخی مراکز اجتماعی فرهنگی، تصورات عجیبی در مورد فمینیسم و همجنسگرائی وجود دارد [...]»



یادآورشویم، خانم شفیق گفته‌اند،‌ در دوران «انقلاب» کذا از جمله دانشجویان «چپ‌گرا» بوده‌ و با شور و شوق در تظاهرات شرکت می‌کرده‌اند. در مورد فقر فرهنگی، به ویژه فقرفرهنگی چپ‌گرایان ایران پیشتر به تفصیل گفته‌ایم و نیازی به تکرار مکررات نیست! ولی ما با گرایش فرضی دانشجویانی نظیر شهلا شفیق مشکل نداریم! اشکال ما با شارلاتان‌هائی است که کودتای ارتش ناتو را «تداوم» جنبش مشروطه معرفی می‌کنند. اینگونه است که شهلا شفیق موفق می‌شود مجید توکلی را با «میرزاده عشقی» در ترادف قرار دهد! بله، معجزات «ترادف کلی» را دست‌کم نگیریم!



شهلا شفیق با توسل به این اصل جادوئی، از یک‌سو ‌فمینیسم را با همجنسگرائی در ترادف قرار داده و شعارهای سرشار از توحش ساواک را بجای مطالبات ملت ایران می‌نشاند، و از سوی دیگر، نقش استعمار را در کودتای 22 بهمن 1357 نادیده می‌گیرد. به این دلیل است که ایشان، واژگان «رویا» و «آرمان» را مترادف شمرده و از آرمان به «تفکر» نقب می‌زنند تا دمکراسی تبدیل ‌شود به پدیدة «غربی!» حال آنکه از یک سو واژگان رویا، آرمان و تفکر، از منظر «مدرنیته»، همان مدرنیته‌ای که ایشان تحریف کرده و سنگ‌اش را به سینه می‌زنند در یک چارچوب قرار نگرفته، ‌ و از سوی دیگر دمکراسی به عنوان «حاکمیت قوانین انسان‌محور» هرگز نمی‌تواند «نسبی» و «بومی» باشد:



«[...] تنها چند دهه پس از انقلاب مشروطه، انقلاب اسلامی رخ داد [...]. اسلامگرایان با حمایت نیروهای چپ [...] به قدرت رسیدند. اینگونه بود که رویا و آرمان مدینة فاضلة‌ اسلامی در سطح جامعة‌ ایرانی قوت گرفت. این تفکر اسلامگرا که می‌خواست انقلابی هم باشد، همچون بديلی سياسی در برابر دمکراسی غربی و مدل کمونیستی قرار گرفت. [...]»



می‌بینیم که شهلا شفیق دقیقاً به بازتولید مزخرفات خمینی و اوباش حکومت اسلامی مشغول است و خلاصه همان «نه شرقی، نه غربی» را به زبان الکن «چپ‌نمائی» تحویل ملت ایران می‌دهد! حضور خانم شفیق باید بگوئیم، حکومت اسلامی در واقع «هم شرقی، هم غربی» بود، چرا که برای کودتا در ایران، ارتش ناتو به چراغ سبز اتحاد شوروی سابق نیاز داشت! به همین دلیل بود که در اوج آشوب‌های سال 1357، زمانیکه ژنرال هویزر برای سازمان دادن به براندازی در ایران به سر می‌بردند، رادیو مسکو از پیشرفت‌های فضائی شوروی برای‌مان هر شب قصه می‌گفت! انگار نه انگار که آتش به خانة همسایه افتاده! نتیجة زدوبند استالینیست‌ها با ارتش ناتو فروپاشی شوروی و تبدیل منطقه به طویلة اسلام بود، بگذریم. «پروفسور» شهلا شفیق، بدون اشاره به نقش ساواک شاهنشاهی در گسترش توحش اسلام، و حسینیه‌سازی و مسجدنوازی می‌گوید، پیروان خمینی خوب بودند، اسلامگرایان میانه‌رو با آرمان‌شان فضای جامعه را مسموم کردند. به عبارت دیگر جامعة ایران فقط از لج شاه شیفتة اسلام شده بود و شبکة سازمان سیا اصلاً از اسلامگرائی حمایت نمی‌کرد:



«خمینی‌گرايان پیشتاز ترويج چنین اوتوپيائی نبودند، بلکه اسلامگرایان میانه‌رو پرچمداران این آرمان بودند که [...] فضای فکری و فرهنگی را مسموم کرد [...] من که دانشجویی چپ‌گرا بودم [...] به خوبی خاطر می‌آورم که چطور آرام آرام حضور کنشگران اسلامگرا بیشتر و بیشتر شد [...] ما خوشبینانه با خود می‌گفتیم: این حرکت‌ها مقتضی این زمان است، این‌ها که به قدرت نمی‌رسند و ... ولی همه چیز برعکس شد [...]»



اتفاقاً برخلاف توهمات خانم شفیق، نه تنها هیچ چیز بر عکس نشد، که همه چیز در همان مسیری قرار گرفت که می‌بایست قرار گیرد. کژفکری از شما بود. این شما بودید که در دانشگاه‌هائی که تمام استادان‌ وکارمندان‌اش به زینت عدم سوءپیشینة «امنیتی» از ساواک آراسته بودند، کوره سوادی یافته و با تکیه بر چند ترجمة‌ الکن و نیم‌بند، زیر نظر ارتش شاهنشاهی و ساواک که مستقیماً از سازمان سیا دستور گرفته و می‌گیرند، ردای مارکس و انگلس برتن کرده و بساط «چپ‌گرائی» داشتید! ‌ نتیجة‌ این قماش «چپ‌گرائی» آمریکائی را امروز شاهدیم؛ گرفتن انگشت اتهام به سوی میانه‌روها به عنوان مسئول بحران اسلامگرائی و پشتیبانی ضمنی از خمینی و پیروان‌اش. «کار را که کرد، آنکه تمام کرد»، هیچ آداب و ترتیبی مجو! خجالت نکشید! با تمام وجود فریاد برآورید:



نه شرقی نه غربی، جمهوری اسلامی! روح منی خمینی، بت شکنی خمینی و ... و خلاصه جاوید شاه!
















Share


...


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت