شنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۹۰


بمب و افلاس!
...


پس از انتشار خبر مرگ «بن لادن»، جهان اسلام جای خود را به «جهان افلاس» سپرد. از اینرو محافل مدافع «بمب و اسلام» از یکسو به خشتک مقام معظم آویزان شده، ‌ ایشان را فراتر از قانون اساسی جمکران نشاندند، و از سوی دیگر اسرائیل را جهت تجهیز حکومت جمکران به سلاح هسته‌ای واسطه قرار دادند. در این راستا، آخوند صدیقی در خطبه‌های نماز جمعة گذشته اعلام داشت، بی‌خیال قانون اساسی! ایشان فرمودند، ‌ مگر میرزای شیرازی را فراموش کرده‌اید، «ولی فقیه» فراتر از قانون اساسی است! بله، الاغ‌های ساتاس اگر ذره‌ای شعور می‌داشتند و می‌فهمیدند که مشروعی‌ات «ولی فقیه» ناشی از قانون اساسی است دست به تنظیم چنین خطبة ابلهانه‌ای نمی‌زدند. ولی چه می‌توان گفت؟ وقتی ارتش ایالات متحد در چند قدمی مهم‌ترین آکادمی نظامی پاکستان عملیات ضدتروریستی «موفق» صورت می‌دهد، ‌ و دولت هند نیز رسماً اعلام می‌دارد قادر به سازماندهی «عملیات مشابه» در خاک پاکستان است، در و دیوار طویلة مقدس مک‌کارتی به لرزه در می‌آید! طبیعی است که الاغ‌های‌اش هم رم کنند. این است دلیل اخراج «ولی فقیه» از قانون اساسی جمکران و پرتاب ایشان به جایگاهی موهوم و «نیست‌درجهان» به نام «رهبر مسلمانان جهان!»



در «امثال و حکم» چنین آمده که «گاو خرابی می‌کند، گوش خر را می‌برند!» و به مصداق همین «مثل» محافل مدافع «بمب و اسلام» که از رخدادهای اول ماه مه 2011 در «افلاس‌آباد» سخت به هراس افتاده‌اند، ‌ «راه حل» بسیار «عقلانی» را بریدن گوش خامنه‌ای دیده‌‌اند! این است «دلیل» مسافرت صالحی به امارات، در پی وساطت اهود باراک جهت اهداء بمب اتمی به حکومت چاه جمکران! خواست کارفرمایان اهود باراک در غرب تداوم بحران دست‌ساز هسته‌ای در ایران است، و صالحی برای تحقق آرزوی هم ‌اینان راهی امارات شده. از اینرو به ما نمی‌گویند، وزیر امورخارجة جمکران در واقع برای ملاقات با پرویز مشارف و زدوبند با جیره‌خواران آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک به امارات رفته! ما هم به هیچکس نمی‌گوئیم که دارودستة «دیک‌چنی» با هدف توجیه تهاجم نظامی به ایران بساط شایعه‌پراکنی پهن کرده و مزدوران‌شان را به همکاری با القاعده متهم می‌کنند، ‌حال آنکه، هم القاعده و هم حکومت اسلامی جمکران سر در آخور یانکی‌ها دارند. بی‌دلیل نیست که هم این و هم‌آن «خبر» قتل بن‌لادن را تأئید کرده‌اند.



هنوز «خبر» کشته شدن بن‌لادن در بوق بود و اسمعیل هنیه اشک می‌ریخت و «مف مف» می‌زد که اهود باراک رسماً مراسم سوگواری را برای آن «مجاهد شهید» آغاز کرد. باراک گریه‌کنان می‌گفت، «به حکومت اسلامی یک بمب اتمی بدهید، با ما هیچ کاری نداره.» بله، با انتشار «خبر» مرگ بن‌لادن، سرانجام هم‌سوئی حاکمیت اسرائیل با حکومت جمکران آشکار شد و به دلائل واقعی انقلاب شکوهمند 1357 پی بردیم: تداوم سرکوب فلسطینی‌ها،‌ تجزیة لبنان، تجاوز به خاک سوریه، پایه‌ریزی حماس جهت ایجاد یک حکومت «مستقل» در غزه، و ... و اینهمه با شعار «مرگ بر اسرائیل»، «راه قدس از کربلا می‌گذرد» و مزخرفاتی از این قماش. در واقع همانطور که دستگاه جیمی کارتر با سوءاستفاده از «اعلامیه جهانی حقوق بشر» این میثاق گرانقدر را به ابزار نفی حقوق انسانی ملت‌ ایران تبدیل کرد، پیشخدمت‌های‌اش در جمکران نیز با واژگون‌نمائی و قطع رابطه با اسرائیل، در واقع زمینة سرکوب ملت‌های منطقه به ویژه مردم لبنان و فلسطین را فراهم آوردند.



به همچنین است در مورد سازمان القاعده و ادعای مخالفت‌اش با آمریکا؛ این سازمان همواره در خدمت یانکی‌ها بوده. حال که پس از گذشت بیش از 32 سال، نمایش مهوع «مبارزات» بن‌لادن‌ها و خمینی‌ها به پایان خود نزدیک می‌شود، اهود باراک برای شرکای‌اش در جمکران به گدائی بمب آمده و «رادیوفردا» هم سفرة‌ گدائی باراک را در کنار سطل استفراغ مهرانگیز کار پهن کرده تا اگر باراک بمبی دشت نمی‌کند، حداقل جرعه‌ای از چشمة جوشان کمالات بیوة پورزند بنوشد.



بله پس از اینکه سیامک پورزند درگذشت، جهت داغ کردن بازار مرگ‌فروشی، رادیوفردا، شایعة‌ خودکشی او را از زبان لیلی پورزند منتشر نمود. به این ترتیب، هیچکس این رادیوی مامانی را به شایعه‌پراکنی متهم نخواهد کرد. به این دلیل است که رسانةهای غرب، پروپاگاند انسان‌ستیزشان را از زبان «ایرانی‌نماها» پخش می‌کنند تا با یک تیر دو نشان زده باشند؛ هم با دروغ پراکنی، ایران و ایرانی را لجن‌مال کنند، هم پروپاگاند پر منفعت «تخریب انسان» را گسترش دهند. نیم نگاهی به اظهارات ابلهانة مهرانگیز کار و دو دخترش در رادیوفردا و «روزآن‌لاین» جهت دریافت محورهای اصلی پروپاگاند طویلة مک‌کارتی و ابعاد توحش و ابتذال این سه زن‌نما کفایت می‌کند.



در مورد شارلاتانیسم مهرانگیز کار و شهادت‌طلبی شیخ لیلی پورزند پیشتر توضیح داده‌ایم، اینبار «آزاده» هم در روزآن‌لاین پای به میدان گذاشته و ادعا دارد، در خون خانواده‌اش «بزرگواری» و «انسان‌دوستی» موج می‌زند! به عبارت دیگر آنچه حاج عباس میلانی در باب «حق طبیعی» و ساختار «موروثی» شخصیت جویده و تف کرده، امروز آزاده و لیلی و مادرشان مزمزه می‌کنند. این است وجه‌مشترک الاغ‌های مونث و مذکر طویلة مک کارتی: تأکید بر طبیعت و ذات و ویژگی‌های ژنتیک، و جفنگیاتی جهت نفی مسئولیت انسان در جامعه و به زیر سئوال بردن تأثیرات محیط بر ساختار شخصیت انسان‌ها.



به این ترتیب است که انسان از انسانی‌ات و قدرت تفکر و تعقل و پیشرفت و تحول تهی شده و همچون پرسوناژهای مقدس روایات و بی‌بی‌گوزک‌ها،‌ به «فتوکپی» والدین‌اش تبدیل می‌شود. به زبان ساده‌تر پیشخدمت‌های طویلة مک‌کارتی وظیفه دارند، انسان و حیوان را با یکدیگر در ترادف قرار دهند. و جانورانی نظیر مهرانگیز کار بخوبی از عهدة‌ انجام چنین کاری برمی‌آیند. انصافاً دو تفالة‌ تولیدی ایشان نیز به رونوشت برابر اصل می‌مانند. در ردة بالاتر، و به صورتی دیگر،‌ استاد رامین جهانبگلو نیز در عوام‌فریبی ناشیانه و ابله انگاشتن مخاطب مهارت فراوان به خرج می‌دهند. پس بهتر است ایشان را بگذاریم برای پایان!



ابتدا از اعضای مؤنث طویلة مک‌کارتی آغاز کنیم که تحت نظارت رادیوفردا، چند روزی است همچون گلة کفتار گرد جسد «سیامک پورزند» جمع شده و زوزه می‌کشند. پیش از ادامة مطلب یادآور شویم، در این وبلاگ آنچه می‌بایست پیرامون سیامک پورزند گفته شود، پیشتر گفته شده و پس از مرگ وی «افزون» نخواهد شد. ما از توحش و وقاحت کسانی می‌گوئیم که جسد پدر و همسرشان را به ابزار پیشبرد تبلیغات استعمار تبدیل کرده‌اند، تا ضمن به ارزش گذاردن «خودکشی»، با هدف تخریب «حقوق انسانی»، آن را با «حق‌ طبیعی» در ترادف قرار دهند.



ابتدا لیلی پورزند ادعا می‌کند، از آنجا که به پدرش اجازه نداده‌اند با افراد خانواده‌اش دیدار کند، دست به خودکشی زده! به عبارت دیگر، بر اساس این اظهارات ابلهانه هر کسی که به دلیل لات‌بازی وزارت امور خارجة آمریکا، سال‌های متمادی از دیدار افراد خانواده‌اش محروم ‌مانده منطقاً می‌بایست خودکشی می‌کرد! در دوران نبرد امام روشن‌ضمیر با «امپریاس»، کنسولگری‌های آمریکا بسیاری از پدر و مادرهای ایرانی را از دیدار فرزندان‌شان که در ینگه دنیا سکونت داشتند محروم ‌کردند؛ همچنین بسیاری از پناهندگان ایرانی ساکن ایالات متحد هیچگاه موفق به دیدار فرزندان‌شان نشدند. تا آنجا که ما به یاد داریم نه مهرانگیز کار و نه توله‌های‌اش به روند این برخورد غیرانسانی اعتراضی نداشته و ندارند. در هر حال، یکی از نمونه‌های رعایت حقوق‌بشر در ینگه دنیا، داستان غم‌انگیز پسر جوانی بود که پدر و مادرش در آمریکا پناهندة سیاسی بودند و بیش از 6 سال برای دریافت ویزای ورود به «بهشت» در انتظار ماند، بگذریم.



روز 5 ماه مه 2011، همزمان با گدائی اهود باراک جهت تجهیز مرده‌شویان به سلاح هسته‌ای، مهرانگیز کار را هم به رادیوفردا آوردند تا برای ارباب خوشرقصی کند و دمی بجنباند. مهرانگیز هم انصافاً سنگ تمام گذاشت و «ستریپ‌تیز» را به رقص‌شکم افزود. البته ما با ستریپ‌تیز و به طور کلی با هیچ نوع رقصی مخالفت نداریم، ولی «ستریپ‌تیز» پیرزن‌ها آنهم در لجنزار خودفروختگی به شبکة استعمار مهوع‌تر از آن است که قابل تحمل باشد. مهرانگیز کار نه تنها سیامک پورزند را به لجن کشیده، که جسد وی را نیز به ابزار تخریب مخالفان حکومت اسلامی تبدیل می‌کند. ولی همین جانور وحشی در انتهای لجن‌پراکنی‌های‌اش مدعی می‌شود حکومت جمکران «از پروندة پورزند استفاده ابزاری کرده!» بله، این است آداب و رسوم طویلة مقدس مک‌کارتی. اظهارات عیال پورزند در واقع بازتولید افشاگری‌های ابلهانة پاسدار شریعتمداری در مورد اوست.



کیهان جمکران برای تخریب اهل هنر، سیامک پورزند را برگزیده و گرایش‌های سیاسی او را افشا می‌کرد. کیهان او را «سلطنت‌طلب» و «فاسد» می‌خواند، مهرانگیز کار هم جز این نگفته. در وراجی‌های او سیامک پورزند، در دوران «ملی» کردن نفت پیرو مصدق بوده، سپس طرفدار شاه از آب در آمده و برای جدا شدن از این مسیر، پس از کودتای 28 مرداد «زندگی فرهنگی» پیشه کرده! چه معجزه‌ای! پس از کودتای 28 مرداد، یک روز صبح که پورزند از خواب برمی‌خیزد تبدیل می‌شود به هنرمند و فرهنگ‌دوست. کلوب و فستیوال به راه می‌اندازد تا سینمای پیشرفته را به ایرانیان معرفی کند. ایشان همچنین هنرپیشه‌های مشهور و کارگردان‌های «خیلی بزرگ» را به ایرانیان شناسانده‌اند! خلاصه اگر سیامک پورزند نبود ما ملت نه «کارگردان بزرگ» می‌شناختیم، نه هنرپیشة مشهور و نه «نفرت‌انگیزکار» را. عجوزة علاف و مهمل‌بافی که حکومت اسلامی، در راستای سیاست تبدیل مزدور به مخالف، او را به همراه دیگر زباله‌های محفل کودتا به «برلن» فرستاد. هم اینان بودند که برای میرحسین موسوی و بازگشت به خط امام روزها و روزها سینه می‌زدند و هنوز هم وظیفه دارند به هر طریق ممکن از ساختار آدمخواری به نام «حکومت اسلامی» دفاع کنند. در نتیجه، از مرگ سیامک پورزند ابزاری جهت انتشار پروپاگاند استعمار ساخته‌اند:‌



«[...] بعد از 28 مرداد [...] دیگر [...] وارد زندگی فرهنگی شده [...] از طریق مطبوعات یا ایجاد سینه‌کلوب یا از طریق به وجود آوردن فستیوال‌های سینمائی [...] سیامک به عنوان سردبیر و رپر‌تر [...] و صاحب‌نظر [...] در آمریکا [...]»



و فراموش نکنیم که «همسر» سیامک هم به عنوان «حقوقدان صاحب‌نظر» در آمریکا برای محفل کودتا، یعنی دارودستة اصلاح‌طلبان سینه می‌زند و ضمن ارائة تصویر ابله و مخدوش از «مخالف» حکومت اسلامی، از زبان پورزند خواهان تداوم همین تشکل استعماری می‌شود. به گفتة آخوند مهرانگیز کار، سیامک پس از سال‌ها دوری از سیاست «عاشق» اصلاحات شد، و برای معرفی مطبوعات اصلاح‌طلب به ایرانیان ساکن فرنگ تلاش آغاز کرد:



«[...] سیامک بعد از سال‌ها [...] از دوم خرداد 1376 [...] جذب جریان اصلاحات شد. از آن به بعد عاشق شور و حال آن دوران بود [...] خودش را به در و دیوار می‌زد که بتواند این مطبوعات را [...] مخصوصاً به ایرانیان خارج از کشور که آن موقع اینترنت نبود معرفی کند[...]»



بله در سال 1997 که بیل کلینتن از ایجاد «شاهراه ارتباطات» سخن می‌گفت، «اینترنت» وجود نداشته! حتماً «کار» بیل کلینتن هم مثل شغل شریف مهرانگیز کار هذیان‌گوئی بوده! پس از این سخنان گهربار، مهرانگیز کار به نقل حدیث و روایت شکمی و زیرشکمی پرداخته و می‌گوید هنگام شرکت در کنفرانس برلن با همسرش اختلاف داشته و او را در جریان سفرش نگذاشته! به زبان ساده‌تر در حکومت اسلامی جمکران، مهرانگیز کار برای خروج از کشور نیازی به دریافت مجوز از همسرش نداشته، بگذریم! در پایان سخن‌سازی‌های این حقوق‌دان برجسته سرانجام به «خواست» سیامک پورزند می‌رسیم، که از قضای روزگار با مطالبات اسلام‌گرایان و آخوندک‌های حق‌طلب و «ظلم‌ستیز» ساواک نظیر نوری‌زاد و شرکاء در هم‌سوئی کامل قرار می‌گیرد. پورزند خواهان تغییر حکومت نبود و فقط می‌خواست در کمیسیون آشتی ملی بگوید بر او چه گذشته و همه را ببخشد. مهرانگیز کار و دو فتوکپی‌اش نیز همین را می‌خواهند:



«[...] روز دوم خرداد [سیامک] با ماشین [...]‌ شهر تهران را زیر پا می‌گذاشت، گریه می‌کرد و می‌گفت ببینید مملکت ایران دوباره زنده شد [...]‌ کاری هم به تغییر رژیم نداشت [...] ‌می‌گفت من تنها آرزویم این است که [...] بتوانم در آن کمیسیون حق‌خواهی کنم و روشن کنم که با من چه شده [...] و ببخشم. ما هم همین خواست او را می‌خواهیم دنبال کنیم [...]»



این بود بخشی از سفرة نذری «حق‌طلبی» و جفنگ فروشی «رادیوفردا»،‌ مورخ 15 اردیبهشت‌ماه سالجاری. و همانطور که گفتیم، بخش دیگر سفرة کذا تمایل اسرائیل و آمریکا به هسته‌ای کردن ملایان را بازتاب می‌دهد. اهود باراک با هاآرتز مصاحبه کرده و به جهانیان اطمینان داده که در صورت تجهیز به سلاح هسته‌ای، حکومت اسلامی به اسرائیل حمله نخواهد کرد. به گزارش رادیوفردا، اسرائیل آمادة پذیرش ایران هسته‌ای است:



«اهود باراک [...] تأکید کرده [...] ما نگرانی و ترسی از دستیابی ایران به بمب اتمی نداریم [...]»



اتفاقاً ما از دیرباز می‌دانستیم که بمب اتمی جمکران نه برای حمله به اسرائیل که جهت گشودن گره از کار فروبستة استراتژیک واشنگتن در برابر مسکوست؛ این مطلب را بارها و بارها در همین وبلاگ گفته‌ایم و باز هم می‌گوئیم! تجهیز مرده‌شویان به سلاح هسته‌ای، همچون کودتای 22 بهمن 1357، هدفی جز تقویت اسرائیل و ممانعت از استقرار صلح در منطقه دنبال نمی‌کند! یک روز پس از انتشار سخنان دل‌انگیز اهود باراک، فارس‌نیوز، ‌ مورخ 16 اردیبهشت‌ماه سالجاری به نقل از پاسدار علی لاریجانی اعلام داشت، فناوری هسته‌ای را مدیون رهبری‌ خامنه‌ای هستیم:



«[...]‌اينكه امروز [حکومت اسلامی] صاحب فناوري هسته‌‌ای شده، به دليل رهبری‌های آيت‌الله خامنه‌ای بوده [...]»



البته ما برای لاریجانی، اهود باراک و اربابان‌شان در دو سوی آتلانتیک بسیار متأسف‌ایم! چرا که امروز پس از قبول «رسانه‌ای» مرگ بن‌لادن، یک قرارداد «مبارزه با تروریسم» بین آمریکا و روسیه به امضا رسید، و قرار است جناب زرداری، رئیس‌جمهور پاکستان یک مسافرت 4 روزه به روسیه داشته باشند! مشروح این اخبار در سایت نووستی موجود است. «جونم براتون بگه!» با توجه به مسافرت پرنس چارلز به واشنگتن، خصوصاً پس از «قتل» بن‌لادن یعنی پس از برچیده شدن دکان بوش و دیک چنی، و با در نظر گرفتن این مهم که پرنس ویلیام و همسرشان «ماه ‌عسل» را در آمریکا می‌گذرانند، در «نظم نوین جهانی» دیگر اسرائیل و جمکران نمی‌توانند به جنگ زرگری 33 سالة خود ادامه دهند. این خبر معتبر را از یک «تلفن حلال» دریافت کردیم، باز هم به گزارش سایت فارسی زبان نووستی. چه نشسته‌اید که در اسرائیل تلفن حلال به بازار آمده! تلفن حلال معجزات فراوان دارد. و از طریق همین تلفن به مهارت استاد جهانبگلو در عوامفریبی پی بردیم.



ایشان در باب «خشونت» فرموده‌اند، هر جامعه به دست خود، جهان خود را می‌آفریند و افراد جامعه پرهیز از خشونت را در فضای عمومی خود تجربه می‌کنند! به عبارت دیگر، از یک‌سو در کشور ایران استعمار هیچ نقشی در اعمال خشونت بر ملت ایران ندارد و از سوی دیگر «کاهش خشونت» یک پروژة «فلسفی ـ سیاسی» است که در «فضای عمومی» تجربه می‌شود! به زبان ساده‌تر، بی‌خیال قانون و حاکمیت قوانین انسان‌محور! هر کس موظف است در جامعه از خشونت بپرهیزد! تعریف خشونت چیست؟ به ادعای فیلسوف دلخستة جمکران، رامین جهانبگلو، خشونت امری است اجتماعی! یعنی ایشان چارچوب حقوقی، مالی و طبقاتی برای خشونت نمی‌شناسند!



از اینروست که جهانبگلو به پاتیناژ در عرصة مفاهیم مشغول شده و از خشونت به توحش می‌لغزد و پس از یک «دوبل سالتو» ادعا می‌کند، ‌ توحش انسان «عقلانی» و فکر شده است! این پاتیناژ آکروباتیک با یک هدف مشخص صورت گرفته؛ رامین‌جان در هم‌سوئی کامل با ملاممد خاتمی و کشیش‌های واتیکان می‌خواهند همچون «هابرماس، گلوکسمن‌»، فینکل کراوت و دیگر دلقک‌های سیرک عموسام حاکمیت «حزب محور» شوروی را با پدرپرستی و جمع محوری هیتلری در ترادف قرار دهند، و چنین القاء کنند که از یکسو انسان‌محوری «مارکسیسم» همان توحش هیتلر و استالین است، و از سوی دیگر استالینیسم به متافیزیک متوسل شده:



«خشونت [...] با شکل‌گيری تمدن [...] شکل سياسی و فرهنگی خود را يافته [...] توحش انسان عقلانی و فکر شده است. آشويتس و گولاک نتيجة عقلانيت انسان است. اين‌ها نتيجة جنون عقل است که متافيزيک را تبديل به سلاحی خون‌آشام می‌کند[...]»



بارها در این وبلاگ کودتای آن «کچل تک زبونی» و استالینیسم را محکوم کرده‌ایم، اما به هیچ عنوان از کسانیکه مارکسیسم را به استبداد و پدیدة گولاک پیوند می‌زنند حمایت نمی‌کنیم از اینرو اظهارات پروفسور جهانبگلو را دهن‌کجی به انسانیت و انسان‌محوری می‌دانیم. روشن‌تر بگوئیم، در ترادف قرار دادن سرکوب غیرقابل توجیه استالینیسم با وحشیگری هیتلر، یعنی ادعای برتری نژادی و قتل‌عام اقلیت‌های اروپای مرکزی در واقع ژرفای خشونت‌پرستی گوینده را بازتاب می‌دهد. نازیسم در وحشیگری از همان پایه‌های پوسیدة عقلانیت «استالینیسم» نیز به مراتب فراتر رفته بود؛ مسلم است کسی که در هیتلریسم «عقلانیت» می‌بیند، همکاری با باند آدمکش‌های ملاممد خاتمی را نیز همانطور که شاهد بودیم به جان می‌خرد و در این میانه ادعای مبارزه با خشونت هم دارد.



جهانبگلو بدون ارائة تعریف منسجم از «خشونت» آن را غیرمشروع می‌خواند، حال آنکه اجرای قانون در جوامع دمکراتیک، یعنی اعمال خشونت قانونی بر قانون‌شکن! حضور آقای جهانبگلو بگوئیم سرنا را از سر گشادش می‌زنید! ابتدا می‌باید حاکمیتی بر اساس قوانین انسان‌محور داشته باشیم، تا در گام بعدی بتوان با محکوم کردن خشونت، حقوق انسانی را به ارزش گذاشت. ادعای عقلانی‌ات فاشیسم و نازیسم، همچون تأکید بر وجود پدیده‌ای به نام «دین عقلانی»، فقط جامعه را از دستیابی به حقوق انسانی دور کرده و به بیراهه می‌برد. جناب جهانبگلو با طرح چنین عقلانیتی در واقع به نظریه‌پردازی خشونت مشغول‌اند و توسل ایشان به عبارات فریبنده و پوچ نظیر «کنش ارتباطی ميان شهروندان» شاهدی است بر این مدعا!



چرا که «شهروند»، بنابرتعریف، فقط می‌تواند در ارتباطی لائیک با فضای اطراف خود قرار گیرد؛ هر نوع برخورد «مذهبی» شهروند را به انزوا خواهد کشید، از اینرو «شهروند» غیرمذهبی است و فقط به همین دلیل است که می‌تواند «قانونگزار» باشد. ولی آنچه اهمیت دارد این است که نخست «شهروند» از حداقل رفاه مادی برخوردار باشد. به عبارت دیگر عامل اقتصاد را نمی‌توان از جامعه زدود! همان «کنش ارتباطی» میان شهروندان مادیات را نیز شامل خواهد ‌شد. مادیاتی که آقای جهانبگلو، با تحریف نظریات «وبر» سعی دارند از آن بگریزند.










Share


...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت