پنج و پالان!
...
در دوران باستان، روز اول ماه مه، روز جهانی کارگر بود، اما در سال 2011 میلادی روز اول ماه مه روز جهانی خردجال شده. به عنوان نمونه، در چنین روزی واتیکان جشن تبدیل آخوند به «قدیس» اجرا میکند تا سندیکاهای ایتالیا حساب دستشان بیاید و بدانند و آگاه باشند که روز اول ماه مه، روز قدیسسازی و قوادپرستی شده. بد نیست بدانیم یکی از مدعوین این برنامة مقدس «رابرت موگابه» است که ورودش را به اتحادیة اروپا ممنوع کردهاند! چرا که این اتحادیة مزور که به کشتار غیرنظامیان لیبی کمر همت بسته، ادعای دفاع از حقوق بشر را نیز یدک میکشد. ولی فکر نکنیم موگابه، یا بهتر بگوئیم پیشخدمت الیزابت دوم از شرکت در مراسم قوادپرستی محروم میشود؛ به هیچ عنوان! به موجب قوانین اتحادیة کذا امثال موگابه برای ورود به واتیکان میتوانند وارد خاک ایتالیا شوند.
در گیرودار «عروسکشون» باکینگهام، واتیکان هم به «تابوتکشون» مشغول شده و رسانههای خاجپرستان بر سر دوراهی «عشق» و «وظیفه» گیر کرده بودند. گاه آخوند ویلیامز و عروس و داماد را در «وست مینستر» نشان میدادند، گاه مراسم نبش قبر پاپ قبلی را! در این مراسم دلگشا یک جرثقیل با احترامات فائقه تابوت «ژان پل دوم» را از قبر بیرون میکشید. میگویند آنحضرت در تابوت «انجیل» میخواندند و به «وجد» آمده بودند؛ دروغ چرا؟ ما که ندیدیم، شاید صبیة مهرانگیزکار در «رادیوفردا» وجد رهبر سابق کاتولیکهای جهان را دیده باشد، چرا که لیلی پورزند خیلی چیزها میبیند که دیگران توانائی دیدنشان را ندارند و رادیوفردا هم این نادیدنیها را در بوق میگذارد. لیلی پورزند ادعا کرده، اجازة دیدن پدرش را نیافته!
این شیخک مونث یکی از متخصصین مرگستائی و به ارزش گذاردن شهادت و حماقت است که پس از آشوبهای میرحسین و کروبی، بالای منبر رفته و در «روز آنلاین» نفسکش طلبیده و میگفت، «از مرگ نمیترسیم، آمادة شهادت هستیم و ...» و خلاصه از این قماش مزخرفات که در جیفة شارلاتانها فراوان یافت میشود. باری همین موجود که از مرگ نمیترسید، میگوید «پدرش» هم از مرگ نترسیده و «خودکشی کرده»، چون موفق به دیدار افراد خانوادهاش نشده؛ و به اینان هم اجازه ندادهاند برای دیدار او به ایران بروند! چطور به «هاله اسفندیاری» اجازه میدهند، به پادوهایاش اجازه نمیدهند؟! به نظر میرسد روز جهانی کارگر رسانهها میباید در مورد ممنوعیت «ملاقات با پدر بیمار» طبل بزنند! به همین دلیل «زمانه» خبر موثقی پخش کرد که به موجب آن از ملاقات «هاله سحابی» با پاپاجان عزتالله نیز ممانعت به عمل آمده! هر چه در جمکران «دیدار با پدر» مشکل شده، در خارج از مرزها راه دید و بازدید پدرسوختهها هموار است.
سوسیالیستهای اروپا که طی 8 سال صدارت نکبتبار میرحسین موسوی نانشان در روغن فراوان شناور بود، خواهان بازگشت به دوران نورانی امام روشن ضمیر میرحسین شده و در این راستا «الف. امیرارجمند» را به «نشستشان» در تونس دعوت کردهاند. به قول منتظری «مردمی تونس خاک بر سرتونس!» خلاصه سوسیالیسم اروپا رسوا شد؛ ارتباط چپنمایان اروپا با «خط توحش» امام پتة اسلامنوازی سوسیالیستهای فرنگ را بر آب انداخته. شاید به همین دلیل باشد که استاد مجید محمدی، شیخ کروبی جنایتکار را با «بودا» و «گاندی» و «نلسون ماندلا» به قیاس کشیدهاند. البته ایشان شیخ مهدی را با «دانیل السبرگ» هم مقایسه کردهاند. «السبرگ» را پیشتر در «السبرگ الله» معرفی کردهایم. ایشان از تولیدات محفل «نیویورکتایمز» هستند که دست به افشاگری زدند تا سنگر مخالفت با جنگ ویتنام را برای جنگافروزان حفظ کنند و از آنجا که به سن کهولت رسیدهاند، «ژولین اسانژ» را در این دکان شارلاتانیسم به کار گماشتند.
در هر حال، دانیل السبرگ هر قدر شارلاتان باشد به گردپای امثال کروبی نمیرسد، چرا که برخلاف کروبی سابقة جنایت و تاراج و به ویژه لاتبازی و نفسکشطلبی ندارد. «مستر» السبرگ هر چند مورد تأئید ما نیستند، بسیار مودب و متمدناند! باری، بودا و گاندی و ماندلا به کنار؛ شاید اگر استاد محمدی دانیل السبرگ را آنطور که باید و شاید میشناختند، هرگز او را با لات بیسروپائی همچون کروبی در ترادف قرار نمیدادند. در هر حال، از قدیم گفتهاند، «علف باید به دهن بزی شیرین بیاد» که میبینیم آمده! آخوند به مذاق استاد محمدی و کارفرمایانشان بس شیرین است، و به خطا میپندارند اگر بیش از پیش زبان به ستایش آخوند بگشایند، مخاطب شیفتة نعلین و دستار خواهد شد، حال آنکه «زشت هرگز نشود خوب به بسیاری!»
به گواهی تاریخ ایران، طی یکصدوپنجاه سال اخیر، «آخوند سیاسی» همواره در خدمت استعمار بوده. نمونههای مزدوری آخوند کم نیست، در این وبلاگ بارها به فتاوی خائنانه میرزای شیرازی، کاشانی و ... و خصوصاً خمینی و شرکاء اشاره شده، پس تکرار مکررات نمیکنیم، فقط این نکتة مهم را یادآور شویم که «آخوند سیاسی» در هر حال انسانستیز است، چرا که توحش و ایستائی و تقدس پدرسالاری را بر پویائی جامعة انسانی تحمیل میکند. تحمیل نماد بردگی به زن ایرانی فقط یک نمونه از این مرزشکنیها است.
حال اگر به مطلب شیوای استاد محمدی بنگریم همین مرزشکنی را مشاهده خواهیم کرد. این مطلب عوامفریبانه که تحت عنوان «مهدی کروبی، چهرة شاخص سیاسی دههای که گذشت» در «گویانیوز» انتشار یافته، به «تحول» یک «طلبة پیر» اشاره میکند که به ادعای جناب محمدی، «طی سه دهه زبان افکار عمومی و ادبیات جامعة مدنی و دمکراسی و حقوقبشر» را فرا گرفته و به تدریج از حکومت مطلقه دور شده! میباید حضور «پروفسور» محمدی عرض کنیم التزام به دمکراسی و حقوقبشر میباید در کردار افراد «متبلور» شود و در شیخ کروبی جز ابتذال، خشونت و مردمپرستی هیچ نبوده و نیست. حال اگر چنین موجودی به «شخصیت سیاسی» در کشور ایران تبدیل شده، مسلماً دلیل «موجه» دارد.
گزینة سیاست استعمار برای حاکمیت ایران بجز لات و اوباش و آخوند هیچ نبوده و نیست. دلیل هم اینکه با تکیه بر آخوند و اوباش میتوان دور باطل «آشوب و سرکوب»، یعنی نقض پیوستة قوانین را تداوم بخشید. تبدیل روحالله خمینی به «رهبر کبیر انقلاب» و طرفداری خامنهای از لاتبازی موسوی و کروبی بهترین شاهد است بر این مدعا. ولی چه بگوئیم که «سایه» را اختیاری نیست، «سایه جز بندهوار کی باشد؟» امثال مجید محمدی هم به دلائلی که از توضیح بینیاز است میباید گردوخاک به راه اندازند، و فضا را تیره و تار کنند، که از قدیم گفتهاند، « شبهنگام، خرکره طاووس نماید!» و خلاصه در تیرگی بسی امید است!
به همین دلیل مهدی کروبی به شخصیت سیاسی تبدیل شده. چرا که به قول استاد «زبان افکار عمومی» و دمکراسی را خوب فراگرفته! بله، پروفسور محمدی مانند دیگر ناقلان طاعون، در پیوند گ..ز به شقیقه تخصص دارند، از اینرو زبان «افکار عمومی» را با دمکراسی و حقوقبشر در ترادف میگذارند، حال آنکه از یک سو «زبان افکار عمومی» میتواند ضددمکراتیک باشد و از سوی دیگر دمکراسی، همچنانکه گفتیم «زبان» نیست؛ مجموعهای است از قوانین حقوقی و معیارهای «انسانمحور». از اینرو دمکراسی با هرگونه ابهام و تقدس در تضاد ماهوی قرار میگیرد. به عنوان نمونه، در این مجموعه جائی برای مبهمات قرآنی و واژههای مقدس عامیانه نظیر، «ظلم»، «ستم» و «دشمن» و «حریات» و «فساد» پیشبینی نشده!
استاد محمدی در مطلبشان تلاش کردهاند با آمیختن واژگان مبهم و بی در و پیکر به مفاهیم انسانمحور معاصر که از چارچوب حقوقی برخوردار است، معیارهای «چهرة شاخص سیاسی» را در تاریخ بشر تعیین کرده و به ما ثابت کنند که شیخ کروبی چهرة شاخص سیاسی است، چرا که «تحول» یافته و خمینی را هم دوست دارد:
«تحول طلبه پیری که روزی از خاصان درگاه خمينی بود [...] در ميان سياستمداران ايران کروبی بيشترين آمادگی را برای پذيرش يک حکومت سکولار داراست. علاقة وی به خمينی بيشتر شخصی است تا ايدئولوژيک [...]»
اتفاقاً از نظر ما دستار و نعلیناش در چارچوب سرمایهسالاری «دین» جنبة ایدئولوژیک دارد. از سوی دیگر، طرفداران دمکراسی از کروبی نخواستهاند «طرفدار دمکراسی» باشد. مجید محمدی مینویسد، کروبی و موسوی چنان ضربهای به نظام ولايت فقيه زدهاند که بیا و ببین! پس از دو سال هنوز خامنهای به آنها ناسزا میگويد. بله عجیب است که خامنهای ضربه را از موسوی و کروبی دریافت کرده و به آنها ناسزا میگوید، اما همین رهبر قدرقدرت جرأت نمیکند احمدینژاد را حتی از طریق نامه مورد خطاب مستقیم قرار دهد! پس بگذریم و بازگردیم به معیارهای چهرة شاخص.
به ادعای استاد محمدی 5 معیار برای شناسائی چهرة کذا وجود دارد. پنج، مثل «پنجتن!» چرا که این پنج شاخص نیز همچون «پنجتن» کذا در دریائی از ابهام و تقدس و جفنگیات نظیر «تغییر باورها»، «برملا کردن فساد» و «ایستادگی» و غیره شناورند و به ترتیب به پرسوناژ افسانهای «بودا» و شخصیتهای تاریخی نظیر گاندی و ماندلا ارجاع میدهند. به این عمل میگویند لجنپراکنی همزمان به شخصیتهای تاریخی و به علم تاریخ! مجید محمدی از طریق تزریق مقدسات و افسانه به «تاریخ»، چارچوب آنرا در هم میشکند ! ملایان ساواک جمکران و اعضای محفل فرانکفورت نیز جز این کاری نمیکنند. حال معلوم نیست چرا استاد محمدی به آمریکا کوچ کرده و خود را مخالف جا زدهاند؟ به ادعای ایشان طی دهة هشتاد این پنج معیار در وجود ذیجود آخوند کروبی رویت شده:
«تغيير در منش و باورها به سوی حريت [...] برملا کردن فساد و نقض حقوق بشر توسط حکومتها [...] ]ايستادگی [...] بر مواضع [...] احترام قائل شدن به جان و آبروی انسانهای [...] تحت سلطه [...] مطالبة حاکميت مردم [...] معيارهای فوق را تجسم بخشيدند [...] کدام چهرة شاخص سياسی در دهة هشتاد [...] هر يک از اين معيارها را تجسم می بخشد؟»
در پاسخ به این پرسش، مجید محمدی میگوید: کروبی! بله، «ابلهی گفت و احمقی باور کرد»، ولی ما تا این حد احمق نیستیم! شاید روی سخن پرفسور محمدی با پاسدار شریعتمداری باشد که در پی قانونشکنی خامنهای قلادهاش را گسسته و خیلی دور برداشته بود، ولی پس از چند روز دریافت که «این مسجد جای گ...زیدن نیست»، در نتیجه دست و پایاش را جمع کرد و با چماقاش به سوی ایرانیان ساکن ینگهدنیا شتافت تا آنان را به سخره گیرد. به عنوان نمونه، زندگی «شهره» که از ایران مدرک کارشناسی گرفته و در آمریکا به کارگری مشغول است باعث «تفریح» و انبساط خاطر فراوان پاسدار شریعتمداری شده. واقعاً خنده هم دارد! اگر شهره هم افتخار ورود به اندرون پاسدار شریعتمداری را یافته بود همچون عصمت باروتی و وحید دستگردی به وزارت و ریاست میرسید! در کشوری که حاج منصور ارضی، سردار قاسمی و ... و از همه مهمتر علیخامنهای مفلوک سلطنت میکنند، و مجید محمدیها از لاتی همچون شیخ کروبی، بودا و ماندلا میسازند، کارگری «شهره» در ینگهدنیا برای امثال شریعتمداری و دیگر جانوران وحشی باید هم خندهآور باشد که گفتهاند؛ «شراب ار خر خورد، پالان ببخشد.»
سرپرست کیهان حتماً میپندارد شرایط اسفبار امثال شهره، به دلیل ترک کشور امام زمان است، نه به دلیل ماهیت استعماری حکومت اسلامی و توحش ارباباناش در لندن و واشنگتن! بله از آنجا که «خر عامه، جز خری نکند»، پاسدار شریعتمداری هم به جفتکاندازیهای معمول خود سرگرم است، غافل از اینکه سیاست «بمب و اسلام» سازمان سیا با شکست روبرو شده و به همین دلیل «گاردین»، بوق جنگفروشان در اینسوی آتلانتیک دست به «افشاگری» زده و از ارتباط اینتلیجنتسرویس با تروریسم اسلامی و طالبان پرده برداشته! یکی از خوانندگان گرامی «لینک» مطلب گاردین را برایم ارسال کردهاند؛ در همین فرصت از ایشان سپاسگزاری میکنم.
گاردین، مورخ 26 آوریل 2011 مینویسد کسی که برای مسیحیان در پاکستان بمبگذاری کرده، با اینتلیجنت سرویس همکاری میکرده. این فرد تبعة الجزایر است و مدتی هم در گوانتانامو زندانی بوده، و پس از آزادی از زندان به افغانستان انتقال یافته و ... و سرانجام راهی پاکستان شده و بمب گذاشته! به عبارت دیگر، قلم به مزدهای گاردین تا پیش از این تاریخ روحشان خبر نداشت که عملیات تروریستی، به ویژه در کشورهای مسلماننشین تحت نظارت آنگلوساکسونها و جیرهخواران اسلامپرست خودشان صورت میگیرد. و آن تبعة الجزایر نیز بدون همکاری و همراهی سرویسهای «امنیتی ـ نظامی» پاکستان نمیتوانسته در این کشور بمبگذاری کند!
در هر حال، اقلیتزدائی شیوة شناخته شدة آنگلوساکسونها جهت تحقق سیاست «یک کشور، یک مذهب» بوده و هست. این سیاست در ایران، عراق، افغانستان و بسیاری از مناطق جهان از جمله در فلسطین به مورد اجرا در آمده؛ سازمان حماس در مسیر همین سیاست با پشتیبانی اسرائیل در غزه کودتا کرد. هر چند سازمان کذا همچون حکومت جمکران خود را دشمن اسرائیل معرفی میکند، دیگر امکان ادامة این بازی را نخواهد یافت. این است دلیل اعلام آمادگی «هنیه» جهت استعفا از رهبری شاخة حماس در غزه!
پس از توافق الفتح و حماس جهت تشکیل یک دولت موقت برای برگزاری انتخابات، خبرگزاریهای غرب از «تمایل» اسمعیل هنیه به استعفا خبر دادهاند! سپس گفته شد که سازمان حماس «سوریه» را ترک میکند. به همین دلیل است که هم تظاهرات در سوریه به خشونت کشیده میشود و هم نیروهای نظامی این کشور به ویژه در مرزها مورد تهاجم مسلحانه قرار میگیرند؛ خلاصه بگوئیم، اسرائیل سخت در بنبست افتاده. تاکنون با فرو بردن منطقه در جنگ و آشوب، نظیر دوران نورانی امام، یانکیها راه تجاوز و اشغالگری را برای اسرائیل هموار میکردند. اینک این سیاست به آخر خط رسیده و طبیعی است که حکومت ولایت فقیه نیز به پایان خود نزدیک شود. درگیری احمدی نژاد با خامنهای که به تضعیف جایگاه ولیفقیه و حامیاناش انجامید بازتاب منطقی همین شرایط است. پس از اینکه علیخامنهای کارش به التماس کشید و به زاری افتاد که، «کاری نکنید دشمنشاد شویم»، روز جهانی کارگر، احمدی نژاد در نشست هیئت دولت حضور یافت، و مصلحی به قم پناهنده شد. البته فارسنیوز، مورخ 11 اردیبهشتماه سالجاری فرار مصلحی را تحت عنوان «دیدار با فضلای قم» مطرح کرده!
باری در ایران «جشن» روز جهانی کارگر با آتش زدن چند کارگر در «رضا شهر» به اجرا درآمد و خبر رسید که مقام رهبری «فاطمیه» برگذار میکنند! بله، مقام رهبری پس از پرداخت باج سیاسی به مهرورزی، خیالشان آسوده شد که میتوانند به مراسم مرضیة روضه و زوزه مشغول باشند. ولی اشتباه میکنند؛ تازه اول ماجراست! به استنباط ما احمدینژاد دست به جابجائیهای گسترده خواهد زد و علیخامنهای در هر گام جز عقبنشینی چارهای نخواهد داشت. طی این چند روز، سنگینی وزنة اردوگاه «علی»، با بهتر بگوئیم «بی وزنی» آن بخوبی مشخص شد.
ورقپارة کیهان به کنار، بخشی از فرماندهان سپاه، از جمله تیمسار جعفری و سردار قاسمی، و چندتن از ملایان منفور از قماش شیخاحمد خاتمی رسماً به حمایت از خامنهای برخاستند. باند لاریجانیها احتیاط پیشه کرد، به ویژه پاسدار علی لاریجانی اجازه نداد در مجلس جمکران بر علیه احمدی نژاد هیاهو به راه اندازند، نهضت عاظادی، اصلاحطلبان و سبزها سکوت کردند، و از همه مهمتر آیات عظام «مترقی» و محبوب بیبیسی و رادیوفردا که پس از آشوبهای میرحسین و شیخ کروبی علم مخالفت با خامنهای برافراشته بودند در مرداب خفقان فرو رفتند و به این ترتیب خیلیها سنگر واقعیشان مشخص شد!
اگر به این مجموعه ماجرای «فرجالله سلحشور» و بیانیة ساواک را بیفزائیم به افلاس محفل کودتا پی خواهیم برد. شکاف میان دولت و رهبر، به نشست اهل هنر در کیش هم رسید و معلوم شد رهبرفرزانه در میان هنرمندان جایگاهی ندارند؛ البته جای تعجب نیست. همچنانکه بیانیة ابلهانة ساواک نیز تعجبی ندارد. در این بیانیه که به نام ملایان جمکران و عراق صادر شده، فغان و فریاد از «ظلم» حکومت به آسمان برخاسته و «مردم» و «اسلام خوب» مورد حمایت قرار گرفته! به احتمال زیاد «آذر نفیسی» هم لابلای همین ملایان به دنبال اسلام «مامی و ددی» میگردد؛ همان اسلام «نازنازی» که از حقوق کارگران و زنان هم دفاع کرده و ما نمیدانستیم. باری، به موازات برگزاری مراسم روضه و زوزة مقام رهبری در جمکران، در تاریخ 5 ماه مه یک «فاطمیة» ویژه هم در« کالینینگراد» برگذار خواهد شد. در واقع روسیه یک «محور نوین» ایجاد میکند که سوئد را نیز شامل میشود.
یادآور شویم پس از مسافرت اخیر ولادیمیر پوتین به استکهلم و ملاقات وی با پادشاه و نخست وزیر سوئد، خارج از مسائل اقتصادی، موضوع گسترش همکاریهای فضائی با سوئد مطرح شده. به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 28 آوریل 2011 ، در تاریخ 5 ماه مه سالجاری، وزرای امورخارجة روسیه، آلمان و لهستان در کالینینگراد حضور خواهند یافت و بدیهی است که در این مراسم، پیشنماز روسیه باشد و آلمان و لهستان هم نمازگزار. این مراسم «عبادی ـ سیاسی» و به ویژه فضائی به صورت مستقیم در سوئد پخش خواهد شد! به این ترتیب زحمت استاد محمدی زیادتر میشود؛ در آینده ایشان میباید چهرة کریه شیخ کروبی را چنان بیارایند که بتوانند از وی به عنوان چهرة شاخص سیاسی در تاریخ بشریت یاد کنند.
.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت