در باور عام «آمریکا طرفدار دمکراسی است»، اما کدام عقل سلیمی میپذیرد که در واقعیت نیز آمریکا طرفدار دمکراسی باشد؟
تا به حال نشنیده بودیم کسی برای اشیاء و توهمات «زنده باد» بگوید! روز اول آوریل سالجاری هنگ سگهایهار عموسام در «مزار شریف» با شعار «زنده باد قرآن» و «زنده باد اسلام» تظاهرات کرد تا زحمات «سارا پالین» در اسرائیل به هدر نرود. خلاصه عموسام برای هی کردن سگهای وفادارش به خیابان سادهترین راه را برگزیده: شایعه پراکنی پیرامون «توهین» به مقدسات مسلمانان. به محض اینکه بوقهای آنگلوساکسونها به لشکرکشی خیابانی و جنجال و هیاهو نیاز داشته باشد، خبر آتش زدن فرضی یا واقعی قرآن توسط یک کشیش در سراسر جهان منتشر خواهد شد، آنگاه موج اعتراض سراسر اتحاد جماهیر نوکری را فرا میگیرد و «مردم مسلمان»، یعنی مشتی لات و اوباش جیرهخوار غرب در اعتراض به «توهین» کذا عربدهجوئی و لاتبازی آغاز میکنند. این اراذل روز دوازدهم فروردینماه سالجاری در افغانستان و بنگلادش تظاهرات کردند و جالب اینجاست که تظاهرات اینان به مجوز هم نیاز ندارد! چرا که مجوز تظاهرات لات و اوباش از لندن و واشنگتن صادر میشود. افسوس که احمد توکلی، پسرخالة پاسدار علیکوچیکه نتوانست با توسل به معجزات کشیش «جونز»، لشوش کفنپوش را برای تظاهرات «مسالمتآمیز» مطلوب هیلاری کلینتن به خیابانها بیاورد! پیش از ادامة مطلب لازم است در مورد «یانارداگ» توضیح دهیم.
وبلاگ «یانارداگ» به اشتباه تحت «نایارداگ» هم منتشر شد! اما با پوزش از خوانندگان گرامی، این اشتباه را تصحیح نکردیم! به این ترتیب چماقداران مککارتی که با دریافت ارز حاصل از چپاول نفت کشورمان به ویژه در غرب نیز به سانسور ایرانیان «اشتغال» دارند، ناچار میشوند علاوه بر وبلاگ ناهید رکسان، هم نایارداگ و هم یانارداگ را فیلتر کنند؛ چشمشان کور! در ضمن برای آگاهی اهالی «گوگل» بگوئیم، بجای «داگ» نمینویسیم، داغ! «یانارداگ» برای ما همچنان «یانارداگ» باقی خواهد ماند!
روز اول آوریل همزمان با برنامة زوزه و عربدة طالبان در مزار شریف، «بیبیسی» هم یک گله از آیات عظام مترقی را به میدان آورده بود تا برایمان از «انسانیات» بگویند! در حکومتی که این حضرات به میلیونها زن ایرانی پوشش بردگان و احکام متحجر اسلام را تحمیل کردهاند، در حکومتی که تمامی حقوق انسانی را توحش قصاص و سنگسار و تعدد زوجات لگدمال کرده، آیات عظام «مترقی» و مدرنی که این توحش را تأئید میکنند، در «بیبیسی» خواهان رعایت «حقوق انسانی» میرحسین موسوی شدهاند. اینان میگویند، «حصر» موسوی هم غیرشرعی است، هم غیراخلاقی و هم غیرانسانی! به این ترتیب، بیبیسی، با توسل به نعلینها میکوشد، از یکسو مشتی آخوند انسانستیز را به عنوان مدافعان حقوق انسانی به مخاطب حقنه کند، و همزمان حقوق انسانی را با احکام توحش شرع و «اخلاق» متحجر صحرای عربستان در ترادف قرار دهد.
اینگونه است که مشتی آخوند آدمخوار از حقوق انسانی فردی دفاع میکنند که طی سه دهة اخیر به گواهی کردار و گفتارش از مخالفان سرسخت انسان و انسانیات بوده، و اصولاً انسانمحوری را به رسمیت نمیشناسد! روشنتر بگوئیم یک گروه جلاد، مدافع حقوق انسانی سردستة جلادان شدهاند، تا «بیبیسی» بتواند برای همة این جلادان بازارگرمی به راه بیاندازد؛ این است «دیپلماسی خررنگکن.» دیپلماسی انگلیسیها حرف ندارد! یا بهتر است بگوئیم طی جنگسرد و پیش از فروپاشی اتحاد شوروی، این دیپلماسی از ظرافت و زیرکی خاصی برخوردار بود.
البته ظرافت کذا ریشه در چند شاخگی این دیپلماسی داشت؛ یک شاخه از حاکمیت بریتانیا در همسوئی کامل با جمهوریخواهان ایالات متحد حامی بیقید و شرط استالینیسم در شوروی بود، و شاخة دیگر دست در دست حزب دمکرات آمریکا از سرکوب، آشوب و هرجومرج در مرزهای شوروی، به ویژه در ایران و افغانستان پشتیبانی میکرد. جالب اینکه، رسانههای غرب این سیاست انسانستیز یعنی «آشوبسازی» را تحت عنوان «دفاع از حقوق بشر» در بوق گذاشته بودند. در راستای تبلیغات بوقها، جیمیکارتر، مارگارت تاچر، رونالد ریگان و... و به ویژه جرج بوش و بیلکلینتن طرفداران دمکراسی شناخته میشدند. در دهة هفتاد میلادی، دمکراسی حضرات ابتدا به کودتا در کشورهای عراق، پاکستان، افغانستان، ایران و ترکیه انجامید! سپس نوبت به جنگ رسید. انواع جنگ؛ جنگ بین کشورها، جنگهای داخلی و ... و نهایت امر فروپاشی اتحاد شوروی. این فروپاشی دامنة وحشیگریهای ناتو را به یوگسلاوی و قفقاز هم کشاند.
در مورد تجزیة یوگسلاوی و به اصطلاح استقلالطلبان چچن پیشتر به تفصیل توضیح دادهایم و نیازی به تکرار مکررات نیست؛ همچنانکه در نمونههای ژاپن، لیبی و ساحلعاج میبینیم، دعوا بر سر منابع انرژی و کنترل شاهرگهای اقتصادی است. هنوز تکلیف ژاپن از نظر اقتصادی مشخص نشده و در لیبی و ساحلعاج نیز هیچکس مدافع دمکراسی و حقوق بشر نیست! در مصر هم بعضیها تمام تلاش خود را به خرج میدهند تا با تخریب اماکن مقدس اقلیتها و دامن زدن به تعصبات مذهبی، انسانستیزی و توحش را گسترش دهند و ... و خلاصه این جماعت برنامهشان همان است که 32 سال پیش با برگزاری یک «شبهرفراندوم» در کشور ایران به مورد اجرا گذاشته شد: استقرار حکومت اسلامی، یا همان حکومت لاتواوباش خیابانی.
تمامی شبهنظریهها پیرامون «حکومت اسلامی» بر این محور تمرکز یافته که نظریهساز ـ با نظریهپرداز اشتباه نشود ـ چگونه میتواند توحش باورهای جمعی و «مقدس» را به عنوان «شیوة حاکمیت» بر کل جامعه تحمیل کند. اینکه نظریهساز فکلکراواتی و چپنما و تودهای است، یا نعلینپوش آنقدرها در اصل مطلب تغییر ایجاد نخواهد کرد. مهم این است که در «حکومت اسلامی» قوانین دولت از احکام مبهم و انسانستیز قرآن استخراج شود. به همین دلیل هر کس با این قوانین پوسیده و متحجر مخالفت داشته باشد، «محارب» شناخته میشود. حکم «محارب» در قرآن چیست؟ مرگ!
ولی نقش باورهای جمع در حکومت اسلامی از نقش حاکمیت و دولت اسلامگرا به مراتب مهمتر است! چرا که «باورهای جمع» یا همان توهمات اجتماعی در واقع جایگاه هر اوپوزیسیونی را نیز به اشغال خود در میآورد؛ دلیل هم روشن است. باورهای جمع همزمان بر دو پایة موهوم یعنی اعتقادات دینی و باورهای بومی تکیه دارد. به عنوان نمونه نگاهی داشته باشیم به جایگاه سنتی «پدر» در باورهای جمعی کشور مسلماننشین ایران.
هر چند استثناء همیشه وجود دارد، در ایران به طور کلی هیچکس جایگاه پدر را به زیر سئوال نمیبرد. در غرب نیز مصلحت چنین ایجاب میکند که این جایگاه در رسانهها تا حد امکان محفوظ بماند. در نتیجه، افراد سرشناس هرگز از پدر و مادرشان، حتی اگر اینان مجرم باشند و جرمشان به اثبات هم رسیده باشد انتقاد نمیکنند. به عنوان نمونه، در کشور فرانسه با فرزندان مارشال پتن و دیگر مقامات دولت ویشی مصاحبه صورت نمیگیرد. چرا که دولت ویشی رسماً با نازیها همکاری کرده، و به دلیل شکست هیتلر در جنگ دوم جهانی، همکاران ایشان در اروپای غربی نمیتوانند مورد تأئید قرار گیرند. در نتیجه مصاحبه با نوه و نتیجة مارشال پتن به صورتی ناگفته و نانوشته، یا بهتر بگوئیم به صورت «غیررسمی» ممنوع شده. به این دلیل که در چنین مصاحبهای، پدر به سادگی از جایگاه قابل احترام «سنتی» خود جدا شده، در جایگاه واقعی اجتماعیاش یعنی رئیس دولت «منفور» ویشی مینشیند. به زبان سادهتر، مارشال پتن، پدری میشود که کشور فرانسه را به اشغالگران نازی واگذار کرده، و چنین عملی در چارچوبی که متفقین پس از شکست آلمان نازی ایجاد کردهاند، قابل دفاع نیست. البته مسلمانان «مفتخر» در کشور گلوبلبل را میباید از این روند مستثنی بدانیم.
اینان به عنوان «سید» افتخار میکنند که از تبار تازیاناند، یا همچون شیرین عبادی، به عنوان مسلمان و شیعه و غیره به پیروی از دین اشغالگران مفتخر شدهاند و یا همچون میرحسین موسوی و شیخ کروبی و شرکاء، به دلیل پیروی از خط آن وحشی بیابانی خود را برتر از دیگران به شمار میآورند. اما لاتبازی و حماقت حضرات به این مختصر محدود نمیشود. اینان در همسوئی با وزارت ارشاد حکومت جمکران، آزادی بیان را نیز تهدید میکنند.
طی همین سیزده روزی که از نوروز میگذرد، این دومین بار است که شاهد تفتیش عقاید و نکوهش یک «طنزپرداز» هستیم؛ ابتدا به جرم توهین به چادرسیاه زهراخانوم، و اکنون به جرم اعتراض به حضرت باراک اوباما علیهالسلام، رئیس جمهور آمریکا که در لطافت طبع و صداقت گفتار و حسن نیتشان مسلماً تردید روا نیست، چرا؟ چون بر اساس تبلیغات بوقها، در باور عام، ایالات متحد مدافع دمکراسی است! و چه دلیلی مستدلتر از اینکه رئیس جمهور آمریکا خودش این را میگوید! قلم به مزدهای طویلة مککارتی نیز جز این نگفته و نمیگویند، چرا که وظیفة الهی اینان بازتولید و گسترش شایعات بوقهای لندن و واشنگتن است؛ جهت باد مهم است نه واقعیت! «باد»! این است ارتباط بوق و باور.
تاکنون شنیدهاید اعضای سازمان جنایتکار ناتو که ریاستشان را آمریکا برعهده دارد، خود را آنچنان که هستند بنمایند، و مخالفتشان را با استقرار دمکراسی در کشورهای جهان سوم، به ویژه در کشورهای مسلماننشین و نفتخیز ابراز دارند؟ مسلم است که اینان شهامت ندارند اهداف سیاسیشان را به صراحت مطرح کنند، چرا که این اهداف با حقوقانسانی ملتها در تضاد کامل قرار میگیرد. باراک اوباما هرگز نخواهد گفت که خواهان حکومتهای اسلامی، خصوصاً از نوع متزلزل است! رئیس جمهور آمریکا، همچون وزیر امورخارجهاش از تظاهرات مسالمتآمیز و برگزاری انتخابات آزاد دفاع میکند، آنهم در کشوری که حکومتاش را سازمان سیا تعیین میفرماید، و ابزار سرکوب ملت ایران را نیز به صورت مستقیم و غیرمستقیم از دستهای مقدس همین سازمان بشردوست دریافت میدارد. اما شیپورهای عموسام این همسوئی پنهان را واژگون جلوه میدهند.
بر اساس قصة بوقهای عموسام میباید این دروغ بزرگ را بپذیریم که حکومت جمکران نه تنها در داخل مرزها بر ارتباطات دیجیتال «نظارت کامل» اعمال میکند، که در خارج از مرزها نیز بر ارتباطات حکم میراند و خلاصه ارباب را به ستوه آورده! حال آنکه بدون کمکهای لوژیستیک و کارشناسانة غرب حکومت جمکران حتی از کنترل مراسلات پستی در شهر تهران نیز عاجز خواهد بود. کوتاه سخن، اعضای ناتو از یکسو ابزار و متخصص سانسور به نوکران در جمکران میفروشند، و از سوی دیگر، خود را مخالف سانسور جا میزنند. بله، به همین دلیل این عزیزان مدافع آزادی بیان نمیتوانند به ما بگویند، چرا متخصصانشان وبلاگ «ناهید رکسان» را در برخی شیخنشینهای عرب زبان خلیجفارس نیز «فیلتر» کردهاند!
میدانیم که عموسام طرفدار دمکراسی است و هرگز دست به چنین کارهای ناپسندی نمیزند؛ این حکومت مردهشویان است که در سراسر جهان سانسور را بر ایرانی حاکم کرده، نه واشنگتن! در این حکومت قدرقدرت، پخش صدای خوانندگان زن «ممنوع» است؛ زنان و کودکان را همچون گوسفند خرید و فروش میکنند و اجاره میدهند؛ اعدام و سنگسار و مجازات وحشیانة قصاص نیز «قانونی» شمرده میشود! اما پرزیدنت اوباما و هیلاری کلینتن جز «انتخابات» و «تظاهرات» و آشفروش هیچ نمیخواهند.
حضورشان بگوئیم، شترسواری دولادولا نمیشه! حاکمیت آمریکا اگر همانطور که تظاهر میکند طرفدار دمکراسی و حقوق بشر است، میباید بداند که طرفداری از حکومت خدامحور و توحش پدرسالار و باورهای مقدس جمع با دمکراسی و حقوق انسانی در تضاد قرار میگیرد؛ چرا که در دمکراسی محور «انسان» است و بس! با تظاهرات مسالمتآمیز، یا بهتر بگوئیم با به راه انداختن کاروان خردجال در ایران، حکومت خدامحور به دمکراسی تبدیل نخواهد شد. با جابجائی افراد نیز چنین امری محقق نمیشود؛ «محور» قانون اساسی ایران میباید تغییر یابد! به عبارت دیگر، قرآن نمیتواند قانون اساسی باشد! وقتی احکام توحش قرآن به عنوان قانون اساسی بر ملتی تحمیل میشود، «نغمه غلامی»، شاگرد استاد شجریان حق ندارد در کشورش آواز بخواند؛ و خبرگزاریهای رسمی جمکران هم این واقعیت را پنهان میکنند، و این مشتی است نمونة خروار.
به عنوان نمونه، خبرگزاری ایسنا، مورخ 13 فروردینماه 1390، در بخش «فرهنگ و هنر ـ موسیقی»، ضمن اشاره به کنسرت «کیوان ساکت» در مسکو، از «نغمه غلامی» نام برده، ولی نمیگوید که او از حق آواز خواندن در ایران محروم است! در این گزارش که با کد: 01953 ـ 9001 منتشر شده، مطلب به قول معروف آخوندی، یعنی مزورانه است:
«[...] کيوان ساکت، نوازنده تار و سه تار [...] در تعطيلات نوروز [...] همراه دو نفر از اعضاي گروه موسيقياش ـ نغمه غلامي، خواننده [...] و کوشان يغمايي، تنبکنواز قسمتي از [...] شادي آزادي را در استوديو خبرگزاري ريانووستي اجرا کرد [...]»
حال اگر سری به سایت فارسی نووستی بزنیم، هم صدای «نغمه غلامی» را میشنویم و هم به ابعاد لاپوشانی ایسنا پی خواهیم برد و ضمن آگاهی از گسترة حماقت و وقاحت آیات عظام محبوب «بیبیسی»، به دلائل موجه ارادت حاکمیت بریتانیا به آخوند جماعت و حکومت نعلین پی میبریم. و از همه مهمتر، میبینیم که تونس هم سرانجام «تونس!» بله تونس هم عاقبت پس از یک «انقلاب موفق» قادر شد «حق بردگی» را به زنان این کشور اهداء کند.
خبرگزاری ایسنا، مورخ 13 فرودینماه سالجاری، با کد: 02075 ـ 9001 به نقل از روزنامة «البيان» چاپ امارات، ضمن اشاره به بیانیة وزارت كشور تونس مینویسد:
«زنان از اين پس ميتوانند به شكل محجبه عكسهاي خود را در شناسنامه و كارتهاي شناساييشان داشته باشند[...]»
چه پیروزی بزرگی! البته انقلابیون کشک و پشم در تونس هنوز در توحش به گردپای امام روشن ضمیر میرحسین نرسیدهاند. ولی این پیشرفتها در اسلام به سرعت نور حاصل میشود. باری، ایسنا در ادامة این خبر بهجتاثر میافزاید، «پس از چند دهه اعمال فشار و محدوديت آزاديهاي ديني»، وزارت كشور تونس «حقوق اسلامی» زنان را به آنان اعطا کرد. به گزارش ایسنا، سابقاً فعاليت زنان محجبه در مدارس، دانشگاهها و سازمانهاي دولتي ممنوع بود، چرا که دولت «حجاب» را يك پوشش طايفهاي به شمار میآورد.
بله، این دولت تونس نمیدانست حجاب، نشان روشنفکری، فهم و شعور و آزادی زن است، چون دولت تونس استبدادی بود و به ادعای بوقهای سازمان سیا، دین اسلام «ضد استبداد» است! اینک که یک دولت انقلابی و به ویژه «مستقل» در تونس مستقر شده، هم به «ارزشهای» اسلام و انقلاب احترام میگذارد و هم به آزادیهای فردی و عمومی! دیگر زمان آن فرا رسیده که هر زن یک چادرسیاه به سر بیاندازد، تا «فارین پالیسی» هم برای تونسیها «روشنفکر برگزیده» تعیین کند! ارزشهای اسلام، به اضافة آزادیهای فردی و عمومی، یعنی تحمیل همزمان دو توحش ـ باورهای بومی و دینی ـ به ملت تونس:
«[...] اين اقدامات جهت حمايت از اصول و ارزشهاي انقلاب و احترام به آزاديهاي عمومي و فردي در تونس است»
حدود این «آزادیها» را چه کسی تعیین میکند؟ مفتیهای ارسالی از لندن یا آخوندهای مونث نظیر «فوزیا کوفی» که همچون پسران، آرزو دارند بجای «پدر» بنشینند؟
در همان کتابیکه انتشارات «میشل لافون» در سال 2011 به چاپ رسانده، «فوزیا کوفی»، زن سیاستپرست افغان در باب خدمات شایاناش به زنان میگوید، چون طبق اصول اسلام هیچ مردی حق ندارد همسرش را از رفتن به مسجد، آنهم به مدت یکساعت در روز محروم کند، برای آزادی زنان، اقدام به ساختن مسجد زنانه کردیم:
«در دهات خیلی محافظهکار، مسجد ویژة زنان احداث کردم [...] هیچ مردی نمیتواند مانع از رفتن همسرش به مسجد شود[...] هر زنی حق دارد روزی یک ساعت برای برپائی نماز به مسجد برود [...] این تنها فرصت برای خروج از خانه است[...]» ص. 339
به این ترتیب ساختن مسجد زنانه دهات «محافظهکار» را به دهات «مدرن» تبدیل میکند. رفتن به مسجد زنانه؛ این است آزادی زن در حکومت اسلامی. کدام قانون در افغانستان به مرد اجازه میدهد از خروج همسرش از خانه ممانعت کند؟ احکام توحش اسلام. همان احکامی که حامی اصلیاش سرنیزة سرباز آمریکائی است. فوزیا کوفی نیز در سایة همین سرنیزة مقدس میتواند با احداث «مسجد زنانه» توحش دین را گسترش دهد و زن افغان را وادار کند تا مکان مقدس جمعی را به عنوان محل تفریح بپذیرد، و اوقات فراغت خود را به ابراز بندگی و ذلت و حقارت و همچنین «آموزش» سپری کند. حال آنکه عبادت و آموزش آنهم در مکان مقدس، هیچ ارتباطی با فراغت و تفریح ندارد.
اما امثال فوزیا کوفی هرگز باورها و احکام مقدس را به زیر سئوال نخواهند برد، کاملاً بر عکس، اینان گسترش توحش را به عنوان راه چاره مینمایانند. حال آنکه هدف از این چارهجوئیهای مزورانه فراگیر کردن سرکوب در جامعه، و بهنجار نمایاندن حاکمیت فاشیسم دینی است. اکنون بهتر میتوان دریافت به چه دلیل در افغانستانی که توسط «فوزیا کوفی» در 341 صفحه به مخاطب معرفی میشود، «جشن نوروز» وجود ندارد!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت