پنجشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۹۰



نو یو کنت!
...




برای نجات اسرائیل از «فاجعة» صلح،   سازمان مفلوک القاعده به ریاست «ایمن الظواهری»،  جانشین «منتخب» بن‌لادن،  پای به میدان نبرد با اسرائیل گذارد.   بله،  این سازمان ارواح شکمش تاکنون به «نبرد با آمریکا» مشغول بوده،   و اینک همچون امام روشن‌ضمیر میرحسین،  جهت نابودی اسرائیل معرکه گرفته.   باشد که از این مفر بتواند همچون دوران نورانی حاخ روح‌الله،  با عرعر و عربده و شعار بر علیه اسرائیل و کشتار فلسطینی‌ها دکان «شهید فروشی» را رونق بخشد و روند صلح خاورمیانه را در بن‌بست بیاندازد.   به همین دلیل است که از یک‌سو مرده‌شویان سبز،  یعنی اعضای «محفل کودتا» ‌برای به ارزش گذاردن «مرگ» و ستایش از «خودکشی» بسیج شده و ‌ژاژپراکنی از سر گرفته‌اند،‌  و از سوی دیگر،  شهربانی کلنل آیرون‌ساید نیز دامنة فعالیت‌های شرافتمندانة خود را گسترش داده.   

تحت نظارت همین «شهربانی» است که برای تهدید «تفریح ایرانیان»،   اسمال تیغ‌زن‌ها به زنان تجاوز می‌کنند تا ایرانی بداند و آگاه باشد که «تفریح» کار خطرناکی است.  برای آشنائی با یکی از شیوه‌های سرکوب شهربانی آیرون‌ساید بد نیست نگاهی به اظهارات بیشرمانة «کرمی‌راد»‌،  فرماندة‌ نیروی انتظامی اصفهان داشته باشیم.   ایشان  اراذل و اوباش را برای تجاوز ‌جمعی به زنان اعزام می‌کنند،   بعد هم می‌گویند،  اگر زنان حجاب‌شان را رعایت کرده بودند شاید مورد تجاوز قرار نمی‌گرفتند!   حال می‌باید  از این گوسالة ننه‌حسن بپرسیم اراذل و اوباش چگونه آنسوی دیوار باغ را دیده و از «بدحجابی» زنان آگاه شده‌اند؟!‌   البته جای تعجب نیست،  چرا که  این روند پیش از انقلاب امام سیزدهم نیز رایج بود.  اگر فرصت شد به یک نمونه از «خدمات» شهربانی آیرون‌ساید اشاره خواهیم کرد؛   فعلاً به بررسی وقاحت و بیشرمی سردار «کرمی‌راد»  بپردازیم که حتی صدای سایت «تابناک» را نیز در آورده!  

سایت تابناک،‌   مورخ 24 خردادماه سالجاری در مطلبی با کد: 170677 می‌نویسد،‌   فرماندة نیروی انتظامی استان اصفهان بجای آنکه در مورد عدم امنیت در منطقة تحت نظارت خود توضیح دهد،   «بدحجابی» را دلیل تجاوز معرفی می‌کند:

«فرمانده نیروی انتظامی [...] بجای آنکه توضیح دهد،  چرا شروران معروف منطقه استحفاظی ایشان که [...] قرار بود [...] هر هفته خود را معرفی کرده و تحت نظر باشند [...]  بی واهمه وارد یک مهمانی شده،  مردان را حبس کرده،  لباس‌های زنان و دختران را دریده و آنان را مورد تجاوز قرار داده‌اند [..] اظهار نظر کرده‌اند که اگر [...] خانم‌ها حداقل حجاب را در اين باغ رعايت كرده بودند شايد مورد آزار و اذيت قرار نمي‌گرفتند [...]»‌

بله!   مسلما امثال «کرمی‌راد»،   یعنی اوباشی که در رأس شهربانی «مید. این. یو. کی» قرار گرفته‌اند،‌   نمی‌توانند بگویند چنین عملیات قهرمانانه‌ای مستقیماً تحت نظارت شهربانی صورت می‌گیرد و هدفی جز ارعاب ایرانیان و به ویژه زنان دنبال نمی‌کند،   چرا؟  چون وظیفة شهربانی در یک جامعة بهنجار تأمین امنیت شهروندان است؛  حال آنکه  شهربانی مرزپرگهر،‌   از بدو تأسیس وظیفه‌‌ای جز ایجاد حاشیة امن برای گروه‌های تبه‌کار جهت تأمین منافع کارخانة رجاله پروری نداشته و ندارد.   به همین دلیل است که اظهارات سرشار از حماقت و وقاحت «کرمی‌راد» ظاهراً مورد تأئید سخنگوی قوة قضائیه حکومت جمکران،   و مورد اعتراض «تابناک» قرار می‌گیرد:‌

«[...] متأسفانه در مصاحبة سخنگوی دستگاه قضائی نیز شاهد [اینگونه توجیهات] بودیم [...]»

برای دریافت ابعاد وقاحت سرداران استعمار،‌   به خوانندگان گرامی این وبلاگ مطالعة گزارش «تابناک» را توصیه می‌کنیم.  یادآور شویم پیش از انقلاب کبیر ژنرال هویزر نیز در کشورمان،  روسای شهربانی وظایف مقدس‌شان را به همین خوبی انجام می‌دادند،   ولی  امکان شکرخوری‌های کرمی‌راد را نداشتند،   چرا که پوشش بردگان برای زن ایرانی هنوز اجباری نشده بود.  اجباری شدن آن تکه پارچه باعث پیشرفت و ترقی شهربانی جمکران در عرصة توحش شده.  حال بهتر است به نقل یک صحنة «تأمین امنیت شهروند» بپردازیم که بعضی‌ها از توهم به در آیند و دریابند که شهربانی جمکران تداوم منطقی شهربانی پهلوی‌ها است.

یکی بود یکی نبود!  در شهر تهران،  4  اتومبیل که به سوی غرب حرکت می‌کردند،  مورد تعقیب و تهاجم اراذل و اوباش شهربانی قرار گرفتند.   دلیل هم اینکه،  سرنشینان اتومبیل‌های مذکور زنان و مردان جوان بودند!   نویسندة این وبلاگ «تعقیب» و بخشی از «تهاجم» را شاهد نبود!   به عبارت دیگر،  «ما دیر رسیدیم!»   زمانی رسیدیم که اوباش راه بر 4 خودرو سد کرده،  و «مردان» برای دفاع از زنان همراه‌شان،   با اینان درگیر شده بودند.   دیر رسیدن ما از  لطف «عموجان» ناشی می‌شد!

عموجان،   یعنی تیمسار «صاد»،   نماینده ویژة اعلیحضرت در یکی از پیمان‌های امنیتی بود و هیچ نسبتی هم با پدرم نداشت؛   از دوستان خانوادة مادرم بود،  بگذریم.   قرار بود عموجان ما را به زیارت «کازینو واریان» ببرند.   گویا ورود به «واریان» برای افراد زیر 18 سال ممنوع بود، شاید هم نبود و سرنشینان پلید آن 4 اتومبیل به ما دروغ گفتند تا مزاحم‌شان نشویم.   در هر حال برای اینکه ما «بچه‌ها» مطمئن شویم،  «عموجان» حاضر شدند ما را تا کازینو همراهی کنند.   خلاصه آن 4 اتومبیل رفتند و ما هم به دنبال‌شان راه افتادیم.   رانندة عموجان که گویا سرگرد ارتش بود و با لباس شخصی رانندگی می‌کرد اصلاً اهل آرتیست‌بازی نبود،  به همین دلیل ما دیر رسیدیم؛   زمانی رسیدیم که جنگ مغلوبه شده بود!  راننده  توقف کرد، ‌ عموجان با حیرت به این صحنه می‌نگریست و نمی‌دانست چه بکند.   نه می‌خواست و نه می‌توانست وارد دعوا شود؛  نه می‌توانست راننده‌اش را برای کمک بفرستد،   و از همه مهم‌تر برای ما «بچه‌ها»  نگران بود که 18 سال هم نداشتیم،   ولی برای «تجاوز» مناسب بودیم.  چند لحظه‌ به سکوت گذشت که دو اتومبیل دیگر برای کمک به اوباش از راه رسیدند.  اینجا بود که راننده درنگ را جایز ندانست؛  دور زد و با سرعت به طرف خیابان جمشیدآباد راه‌اش را ادامه داد.

از خیابان آیزنهاور که گذشتیم،  راننده حوالی یک کوچة «شرقی ـ  غربی» خودرو را نگاه داشت،   و پیاده شد.   نیازی به توضیح نیست که بگویم ما «بچه ها» از فضولی در حال انفجار بودیم ولی نمی‌توانستیم فضولی کنیم و از عموجان بپرسیم جریان چیه!  عموجان هم ساکت بود.  پس از چند دقیقه راننده از راه رسید و همه را به خانه بازگرداند.   فردای آنروز همه از جزئیات ماجرا با خبر شدند.   رانندة عموجان با یکی از افسران ساواک  تماس گرفته بود و برای پایان دادن به جنگ خیابانی،  نیروی انتظامی خود را به سرعت به محل درگیری ‌رسانده بود.  البته بدون اینکه کسی را دستگیر کند! 

همان شب،‌  از سرنشینان 4 اتومبیل،  دو نفر در بیمارستان بستری می‌شوند و ... و بزرگ‌ترها به ما گفتند مواظب باشید،‌  «شهر امن نیست!»  هنوز با انقلاب امام روشن‌ضمیر خیلی فاصله داشتیم،   و هنوز دکان مرگ‌فروشی پیشخدمت‌های رمزی کلارک افتتاح نشده بود.  حال که به پیشخدمت‌های «رمزی کلارک» حق‌طلب رسیدیم،   بهتر است به گلة‌ کفتارها بگوئیم،  حتی اگر ساواک و شهربانی جمکران از کشته پشته بسازند،   ما با «مرگ‌پرستان» هم‌صدا نخواهیم شد.   در وبلاگ «خرکره و طاووس» گفتیم،   مرگ در هر حال تأسف‌آور است،  ولی ما اجازه نمی‌دهیم مشتی هوچی و خودفروخته از قماش زهرمار نژاد و شرکاء فضای سیاسی را به مرگ و خشونت بیالایند.   

گویا همپالکی‌های «زهرمار نژاد» جنجال به راه انداخته‌اند که چرا همه در مورد مرگ هاله سحابی و بقیه با اینان هم‌صدا نمی‌شوند.   بله حضرات هنوز به قدرت و شوکت نرسیده،  پای خود را جای پای امام روشن ضمیرشان گذاشته و خواهان «اصلاح قلم‌ها» شده‌اند،  تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.   بی‌دلیل نیست که برای بوق‌های ارتش ناتو در ایران فقط «ملی ـ  مذهبی» و آیات عظام مترقی می‌تواند موجودیت سیاسی داشته باشد.   به گواهی تاریخ معاصر کشورمان،   اینان همواره شیفته و فریفتة «مرگ‌پرستان» و آشوب‌طلبان بوده و هستند. به همین دلیل است که به خشتک موسوی و کروبی و نهضت منفور عاظادی دخیل بسته‌اند.  و برای تقویت جبهة‌ همین مرگ‌پرستان است که «استراتژی» سازمان القاعده را به شعارهای امام روشن ضمیر میرحسین نزدیک کرده‌اند.   و شاید به همین دلیل بنیاد «کارلایل» امروز وارد بورس نیویورک شد؛  تفنگ‌فروش‌ها هرگز «ناامید» نمی‌شوند!   البته اینبار ممکن است ناامید شوند،  چرا که ارتباط «امیدشان» با واقعیات زمان حال گسسته و در توهم «گذشته» ریشه دارد. همانطور که «حاخ‌علی» خامنه‌ای هم به امید واهی،   شعار «ما می‌توانیم» اوباما را به خمینی منسوب کرد،  در نتیجه امروز دفتر «فرانس پرس» در اردن به دلیل «شایعه‌پراکنی» مورد حمله قرار گرفت!   و اینچنین بود که احمدی‌نژاد نیز ناچار شد در کنفرانس شانگهای ذکر «ما می‌توانیم بگیرد!»          

بالاخره شعار پوچ «یس،  وی کن» از طریق احمدی‌نژاد به نشست شانگهای راه یافت!   به یاد داریم که مقام معظم در مراسم ارتحال این شعار نغز و پرمغز را به «حاخ روح‌الله» منسوب کرده بودند.  روز گذشته،   احمدی‌نژاد به بهانة‌ انتقاد از آمریکا و استعمار و برده‌داری و غیره،  همین شعار را به دیمیتری مدودف تقدیم کرد!   مهرورزی گفت «ما می‌توانیم»،  اما در پایان نشست شانگهای معلوم شد حکومت جمکران اشتباه کرده و نمی‌تواند!   در این نشست همه لباس مرتب پوشیده بودند،  کراوات زده بودند بجز احمدی‌نژاد.  ایشان چون در اقلیت بودند در برابر دوربین دست‌شانرا بجای کراوات از گردن آویزان کردند؛   که بتوانند، ولی باز هم نشد!  اما توانستندهمچون «میم‌ته» چادر مجازی‌شان را محکم بچسبند که از گزند اوباش اصفهان در امانبمانند.   البته «ناتوانی» جرم نیست و برای همه پیش می‌آید؛  از جمله برای «مرگ‌فروشان» که جهت توجیه تخریب انسان، زندگی را به «تقدس»‌ می‌آلایند. 

حضورشان بگوئیم «زندگی» فاقد تقدس است،  چرا که دست الهی در ایجاد آن نقشی نداشته!   وقتی می‌گویند،   «تن آدمی شریف است،  به جان آدمیت!» برای تفهیم این نکتة اساسی   است که به بعضی‌ها حالی کنند،‌  خداوند لطف نکرده که انسان را بیافریند،‌  چرا که این «خداوند بخشندة مهربان» از درک ارزش زندگی انسان ناتوان است.   باری «ناتوانی» به مرگ‌فروشان جمکران و خداوندشان محدود نمی‌شود؛   رسانه‌های غرب نیز سخت به فس‌فس افتاده‌اند؛   به ویژه «آرته»،   شبکة مشترک تلویزیونی آلمان و فرانسه.  البته قرار نبود فس‌فس «آرته» را شاهد باشیم؛   اتفاقی بود.   شانس آوردیم،  یک‌نفر که سخت دلخور شده بود،  جعبة‌ جادو را روشن کرد،  و اینگونه بودکه افلاس «مشترک» را به چشم دیدیم.

«جونم براتون بگه!»   یک برنامة مفصل روی «ایران» تهیه کرده بودند تا بتوانند دکان اسلام‌گرایان و دیگر فاشیست‌های هوادار جنبش سبز را رونق بخشند.   پس جای تعجب نیست که در چنین فیلمی،   شعارهای پوچ و توحش سبزها را به ویژه در دانشگاه شاهد باشیم.  دانشجویان فرهیختة‌ جمکران زوزه می‌کشیدند؛ «مرگ بر تو!»  و ما مبهوت به این صحنه می‌نگریستیم و خوشبختانه برای‌مان توضیح دادند،   این دانشجوهای «متمدن» و ضدخشونت از حضور بسیجیان در دانشگاه ناراضی هستند!   

البته از ترجمة شعار «مرگ بر تو» خودداری شده بود تا مخاطب فرانسوی به عمق توحش اوپوزیسیون «بافرهنگ» جمکران پی نبرد؛   ولی خوب بعضی‌ها به دلیل‌آشنائی به زبان فارسی علاوه بر شعار «مرگ برتو»،   شعارهای مودبانه،  لطیف و آخوندی نظیر «بسیجی بروگمشو»،   «مرگ بر دیکتاتور»، ‌ «دانشجو می‌میرد،  ذلت نمی‌پذیرد» و «می‌جنگم،  می‌میرم،  رأی‌مو پس می‌گیرم» و غیره را می‌فهمند!   و اینگونه بود که ما هم فهمیدیم!   فهمیدیم که «پیام» اصلی پروپاگاند «آرته»،   به ارزش گذاشتن خشونت‌طلبان کذا به عنوان مخالفان اصلی حکومت اسلامی است.

البته مخاطبی که به زبان فارسی آشنائی نداشته باشد،   به دلیل تحریف سخنان «قهرمانان» فیلم کذا مشکل می‌تواند به محور پروپاگاند فیلم «مستند» ساخته و پرداختة « مانون  لوازو» پی ببرد.   به عنوان مثال،   این مخاطب خوشبخت نمی‌تواند دریابد که خوانندة‌ «رپ» در واقع به بازتولید آیات توحش قرآن مشغول است،‌   اعمال حکومت را غیراسلامی می‌خواند و به دنبال «اسلام خوب» می‌گردد:   «کجای  قرآن گفته؟ [...]»  و غیره!  یا اینکه،  اگر کسی با مقامات حکومت توحش جمکران آشنائی نداشته باشد،   نمی‌تواند از دلایل واقعی حضور آن تل چادر سیاه در شورای شهر تهران آگاه شود.   

عیال تاج‌زاده،  یعنی خواهر آخوند محتشمی جنایتکار به همراه مادر یک «شهید» در شورای شهر تهران حضور یافته و در باب خشونت‌ها می‌گفت،  «اسلام نگفته...!»   بعد به زبان فرانسه به ما می‌گفتند،   چند روز پس از این اظهارات،‌  او را دستگیر و زندانی کرده‌اند!   خلاصه فیلم خوبی برای‌مان نمایش دادند.  در این فیلم،  فاشیست‌ها با توسل به واژگانی نظیر «گشتاپو» و «شب کریستال» و غیره که به آلمان نازی ارجاع می‌دهد طرف مقابل را به فاشیسم متهم می‌کردند و همزمان راوی فیلم به ما می‌گفت هر شب هزاران نفر روی بام‌ خانه‌ها الله‌اکبر می‌گویند!

 بام خانه ها را می‌دیدیم،  عربدة الله اکبر را هم می‌شنیدیم،  ولی هیچکس روی بام نبود!   فکر نکنید اینها به «شایعه‌پراکنی» مشغول‌اند!   باری،   فیلم کذا برای «میم‌ته» نیز جایگاه ویژه‌ای در نظر گرفته بود،   چرا که ایشان همان کسی هستند که حجاب را برای مردان ایران نیز به ارمغان آوردند و به ادعای راوی فیلم این امر یک انقلاب فرهنگی بوده!   در مورد «میم‌ته» و حجا‌ب‌شان پیشتر به تفصیل توضیح داده‌ایم.   اینحضرت را حین سخنرانی به ما نشان داده و گفتند دانشجوی ممتاز در رشتة فلان و بهمان است بعد هم سخنان  مادرشان را برای‌مان  پخش کردند.   خلاصه یک «فیلم» ساخته بودند با شرکت انواع «مادران» سوگوار،  «داغدار»،  فرزندان در بند،   دانشجویان فراری و زنان چادری و بی‌چادری که همه و همه «اسلام خوب» می‌طلبیدند.   «آرته» نیز «خواست مردم» را در بوق گذاشته و می‌خواست رأی‌شونو در راه یک اسلام خوب از «غاصب» پس بگیره!   اما جالب‌تر از همه عدم موفقیت مجری برنامه در «ارشاد» شرکت‌کنندگان در میزگرد به «راه راست» و «علوی» بود!

احمد سلامتیان،   ابوالفضل جلیلی و پرستو فروهر در این میزگرد حضور داشتند و هیچیک از «اسلام خوب» نگفتند؛   همه از جنبش مدنی ایران یاد می‌کردند و می‌گفتند غرب نباید این جنبش را تنها بگذارد.   حال آنکه منافع غرب هرگز چنین ایجاب نکرده و نمی‌کند.   شرایط اسف‌بار عراق،   افغانستان،  سوریه و لیبی و مسیر تبلیغات رسانه‌های غرب شاهدی است براین مدعا.  

به عنوان نمونه روز گذشته شبکة «بی.  اف.  ام.  تی‌وی»،  ضمن اشاره به راهپیمائی طرفداران بشار اسد در سوریه گفت،   «ولی در روستاها اعتراض ادامه دارد!»   بعد با یک پیرمرد ریشو و مسلح مصاحبه کرد که می‌گفت،  «فقر بیداد می‌کند،   در این روستا هیچ نداریم!   نه آب،  نه نان،  ....»،‌  و ما متحیر بودیم که ایشان با اینهمه «فقر» چگونه و از چه راهی توانسته‌اند برای خود و همرزمان‌شان تجهیزات نظامی نو و تفنگ‌هائی تهیه کنند که برق قنداق‌شان چشم آفتاب را کور می‌کرد.   بعد که معلوم شد روستای مذکور در ساحل مدیترانه و همجوار ترکیه است دریافتیم این رجب اردوغان است که به «خواست مردم» سوریه لبیک گفته،   البته به دستور ارباب.   

اربابی که رویای ایجاد محور ضد غربی «مصر ـ ترکیه  ـ ایران» را در ذهن علیل‌اش می‌پروراند!   به عبارت دیگر،   خارج از جمکران،‌  جیره‌خوار پنهان غرب،  ترکیه،  عضو رسمی ناتو،‌  نیز می‌بایست نقش «ضد غرب» ایفا می‌کرد!   اما پس از اخراج دیپلمات جمکران از مصر و انتشار نتایج درخشان انتخابات ترکیه،   و به ویژه پس از اخراج جاسوس اسرائیل از مصر،   و انتشار استراتژی القاعده،  معلوم شد اوضاع خراب‌تر از آن است که می‌نماید.  

حاکمیت اسرائیل می‌خواهد به کمک القاعده خود را در انزوای کاذب قرار دهد،  تا راهی جهت گریز از روند صلح بیابد.   اما این ترفندها راه بجائی نخواهد برد.   همچنانکه دیدیم توطئه‌گران «گوادالوپ» که قصد داشتند برای استقرار حکومت اسلامی در سوریه علیه این کشور در شورای امنیت قطعنامه به تصویب برسانند،   ناکام ماندند و یا‌نکی‌ها نیز برای از سر گرفتن مذاکرات صلح در فلسطین به دست‌وپا افتادند.   خلاصه بگوئیم،   بجای «یس،  وی کن» که شعار باراک اوباما بود،  فعلاً باید به شعار «نو،  وی کن‌نات» رضایت بدهند؛‌  پس به «زبان مردمی» به اینان می‌گوئیم،  «نو،  یو کنت!» 

                                         












...




              

           

Share




0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت