شکاف و جگر!
...
انفجار سه بمب در شهر بمبئی پاسخی است رذیلانه به عقبنشینی آمریکا در پاکستان! این وحشیگری توسط همانهائی صورت میگیرد که به بهانة دفاع از مخالفان قذافی، به کشتار غیرنظامیان لیبی مشغولاند و در کمال وقاحت خود را مدافع «حقوق بشر» نیز معرفی میکنند.
لندن و واشنگتن نیز همچون نوکرانشان در جمکران برای ایجاد اجماع راه «خودخوری» در پیش گرفته و یک «دشمن مشترک» یافتهاند به نام «روپرت مرداک!» مرداک کارهای خیلی بد میکرد؛ جاسوسی میکرد؛ هیچکس هم خبر نداشت، حتی جیمزباند! تا اینکه «خداوند بخشندة مهربان» جبرئیل را به لندن فرستاد و آنحضرت رهنمودهای الهی را به دیوید کامرون ابلاغ نمودند. دروغ چرا؟ ما که در لندن نبودیم، ولی جبرئیل را دیدیم که در گوش نخستوزیر بریتانیا زمزمه میکرد، «بهترین راه خروج از بن بست، برگزاری انتخابات آزاد است!» حتی در آخرین «کتاب» خاطرات اکبر رفسنجانی هم به این «حقیقت» اشاره شده. در ضمن اکبر رفسنجانی به «بیبیسی» گفته، «نباید به مردم دروغ گفت!» البته آخوندهای دیگر هم بیکار ننشستهاند؛ همه «در کنار مردم» قرار گرفته و نظیر آیتالله امجد فتوی میصدورند، باشد که از دیگ آش آینده بینصیب نمانند. و اما برخلاف آنگلوساکسونها که با توسل به «روپرت مرداک» توانستند در دو سوی آتلانتیک اجماع به وجود آورند، در جمکران، به سادگی نمیتوان «وحدت کلمه» ایجاد کرد، از اینرو عموسام در سه جبهه فعال شده.
حضرت «سام» یک مسابقة سگدوانی به راه انداختهاند. یک گله از سگها وظیفه دارند برای «اسلام عقلانی»، «اسلام مدارا» و خلاصه «اسلام خوب» بدوند؛ وظیفة گلة دیگر سگدو زدن برای «انتخابات آزاد» است. و اما گلة سوم! این گله به چند شاخه تقسیم شده؛ شاخة رسمی حکومت و مخالفنمایان. در شاخة رسمی، محفل لاریجانیها از طریق «علی مطهری»، زبان به انتقاد از خامنهای گشوده. همزمان آخوند مصلحی، وزیر اطلاعات حکومت جمکران برای تهاجم نظامی آمریکا به خاک ایران دست به التماس برداشته. مصلحی میگوید، 32 سال است آمریکا نتوانسته هیچ غلطی بکند. گویا ایشان این 32 سال را در انتظار سپری کردهاند! اظهارات آخوند مصلحی در سایت «ایسنا»، مورخ 13 ژوئیه 2011 انتشار یافته.
نیازی به توضیح نیست که بگوئیم آخوند مصلحی شکماش را بیجهت صابون زده؛ گذشت آن دوران نورانی امام روشن ضمیر میرحسین جلاد! هر چند آقای دکتر عبدالکریم لاهیجی گویا متوجه این تغییرات نشدهاند، چرا که فعالیتشان را در شاخة مخالفنمایان شدت بخشیده و در «رادیوفردا» و دیگر بوقهای ارتش ناتو از «ناپدید شدن» موسوی و کروبی «ابراز نگرانی» فرمودهاند. در این بوقها، علاوه بر خوشرقصیهای مخالفان آزادی بیان نظیر حضرت دکتر لاهیجی، بلبلزبانی «سحرخیز» و شرکاء و دیگر عجایب را نیز شاهدیم. از آنجمله است ابراز نگرانی مادر زهراخانوم برای دامادشان!
به گزارش رادیوفردا، مورخ 22 تیرماه سالجاری، لاهیجی، حقوقدان «برجسته» میفرمایند، سازمان ملل به بررسی پروندة ناپدید شدن موسوی و کروبی و همسرانشان مشغول است. با توجه به این واقعیت تلخ که سازمان کذا به محل تجمع علافان سراسر جهان تبدیل شده، این قماش بررسیهای کشکی و شکمی در آن بسیار رایج است. اینان حتی پروندة ناپدید شدن امام دوازدهم را نیز در دست بررسی دارند. و اما «رادیوفردا» در ادامة این گزارش مهیج به ما میگوید، چندی پیش مادر زهرا خانوم پس از ملاقات با دختر و دامادش نسبت به وضعیت جسمانی اینان هشدار داده. خلاصه همة بوقهای سازمان سیا میکوشند دکان این زندانیان دروغین را رونق دهند.
روند کار این است که رادیوفردا یک «خبر موثق» پخش میکند، سپس لوطی و عنترهای ساواک با طبل زدن، دامنة «خبر» کذا را گسترش میدهند. در مورد میرحسین و عیالشان نیز شاهد همین روند بودیم. ابتدا مادر زهرا خانوم هشدار داد، سپس اردشیر امیر ارجمند:
«[...] مادر [...] رهنورد پس از ملاقات با موسوی و زهرا رهنورد، نسبت به وضعیت جسمی آنها ابراز نگرانی کرده بود [...] به دنبال آن اردشیر امیر ارجمند [...] در مورد وضعیت این دو تن هشدار داد[...]»
عجیب است! والدة زهرا خانوم متخصص اعصاب نیز هستند و به نوبة خود علائم «دیپرشن» را در خانم دکتر و جناب مهندس رویت کرده بودند! رادیوفردا این مهم را از قلم انداخته! باری، در ادامه چنین آمده که در تاریخ 25 بهمن ماه سال گذشته، در پاسخ به فراخوان «موسوی ـ کروبی»، تظاهرات گستردهای صورت گرفت که در پی آن، این دو نفر در «حصرخانگی» قرار گرفتند و همه برای «رهبران مخالفان» نگراناند! بله، سازمان سیا همانطور که پیشتر روحالله خمینی را به رهبر مخالفان شاه تبدیل کرد، امروز میخواهد جیرهخواراناش را در جایگاه رهبری ملت ایران بنشاند:
«[...] از روز 25 بهمنماه سال گذشته که تظاهرات گستردهای در پاسخ به فراخوان [موسوی و کروبی] در ایران برگزار شد، [اینان] در حصر خانگی قرار دارند [...] به گزارش فرزندان این رهبران مخالفان در ایران [...] وضعیت جسمی آنها مناسب نیست و شرایط امنیتی شدیدی در اطراف محل زندگی آنها حاکم است[...]»
حضور کارفرمایان «رادیوفردا» بگوئیم، اولاً به دلیل نفرت ایرانیان از موسوی و کروبی، اینان همچون دیگر سران حکومت اسلامی همواره تحت مراقبت نیروهای امنیتی بودهاند. ثانیاً روز 25 بهمن ماه سال گذشته جز پاسدار و بسیجی کسی تظاهرات نکرد؛ ثالثاً، این لاتبازیها و شایعه پراکنیها که در دورة شاه مفید به فایده شد، دیگر اثر ندارد! فکر دیگری به حال خودتان بکنید. از ساواک جمکران یاد بگیرید که در «پیکنت» چه غوغائی به راه انداخته! فیلم «رومئو ژولیت» با شرکت «هیلا» و «میرحسین»؛ فیلم لیلی و مجنون با شرکت همان هیلا و حاخ ممد خاتمی، و سرانجام فیلم یوسف و زلیخا، با شرکت ساواک و سیا!
«پیک نت»، دکان چپنما و عوامپرست حکومت امام سیزدهم، از یکسو ضمن تمجید و ستایش از «اقتصاد» دوران موسوی، در باب «رقابت» علی خامنهای با میرحسین بیبیگوزکها میبافد، و از سوی دیگر برای میرحسین نامة عاشقانه مینویسد تا همزمان چندین و چند دروغ شاخدار را به مخاطب حقنه کند و بتواند پیرامون مطالبات جنبش منفور سبز اجماع به وجود آورد.
سایت گلهپرور چپنمایان، در مطلبی تحت عنوان «دلنوشتة هیلا صدیقی برای میرحسین موسوی» مخاطب را با دروغ بمباران میکند. این «دلنوشته» که با تحریف سرودة «شفیعی کدکنی» آغاز میشود، در پایان حتی به تحریف بیانیههای موسوی میپردازد تا به مخاطب چنین القاء کند که مطالبات میرحسین، مطالبات هر ایرانی است که به زبان دیگری بیان شده! به عبارت دیگر وقتی میرحسین موسوی صریحاً در بیانیهاش «بازگشت به دوران نورانی «امام روشن ضمیر» را مطرح کرده «منظور» دیگری داشته!
به ادعای «هیلا صدیقی»، میرحسین نیز خواهان صلح و آزادی است، ولی خواستة خود را به صورت متفاوتی «بیان» کرده! با توجه به سوابق موسوی پیش از کودتای 22 بهمن 1357 و پس از آن میباید از هیلاجان بپرسیم، «بازگشت به دوران نورانی امام» با صلح و آزادی، مخالفت با تفتیش عقاید و ... و دیگر مطالبات دمکراتیک چه ارتباطی میتواند داشته باشد؟!
توحش و تحجر امام روشنضمیر موسوی به کنار، «بازگشت به گذشته» جز مرگپرستی و انسانستیزی نیست! برای درک این اصل اساسی هیچ لزومی ندارد کسی دوران نکبتبار صدارت موسوی را به یاد داشته باشد؛ «شناخت» و «برخورد منطقی» کفایت خواهد کرد!
در «دلنوشتة» کذا رایحة تعفن جمعگرائی، باورهای مقدس و مرگپرستی با مجیزگوئی در هم آمیخته. از اینرو میرحسین «مرد میدان» شده و با شهامت برای «صیانت از آراء مردم» به میدان میآید! حماقت نعمت بزرگی است و از قدیم گفتهاند، «خوشبخت آنکه کره خر آمد، الاغ رفت!» البته هیلاجان هنوز نرفتهاند؛ و با جایگاه رفیع الاغیات فاصلهها دارند! ولی با توجه به «دلنوشتهشان» میباید اذعان کنیم که رفتنشان به تاًخیر افتاده! ایشان خطاب به میرحسین میگویند، «ما از تو آموختیم صبر کنیم تا روزی برسد که همه بدانند عشق و آرزوهای مشترکی داریم ولی چون بیانمان متفاوت است، نمیتوانیم در یک صف قرار گیریم!» گویا این عاشق دلسوخته هنوز نمیدانند «بیان متفاوت»، از خواست متفاوت نشان دارد! ما هم از قلم به مزدهای ساواک توقع بیجا نداریم، که همگی مأمورند و معذور. مأمور مخدوش کردن مرز مفاهیم، گسترش ابهام، و ... و نهایت امر، مأمور فریب مخاطب جهت سربازگیری، لشکرکشی و سرکوب انسان:
«[...]تا روزی [...] همه مردم بدانند [...] ما عشق مشترکی داریم به نام ایران [...] آرزوهای مشترک مثل آزادی و آبادی و ایدهآلهای مشترک مثل سرزمینی که در آن ظلم، زور، جهل، تحجر، دروغ، تفتیش عقاید، تبعیض جنسیت و غیره و غیره نباشد ... اما افسوس که هنوز زبانمان مشترک نیست [...] آنچه که [...] ما را در یک صف جای نمیدهد همین زبانها و راههای متفاوت ماست[...]»
«کور شه هر کی دروغ بگه!» بعد از سه دهه باید «یاد» بگیریم که موسوی با زور مخالف بوده و ما نمیدانستیم؟ باید قبول کنیم که موسوی «عشق ایران» به دل داشته، هر چند با منوچهر قربانیفر «بده ـ بستان» میکرده؟ خلاصه به ادعای «دلنوشتة» کذا، اگر موسوی خواهان بازگشت به گذشتة سرشار از خشونت و سرکوب امام عزیزش شده میباید بپذیریم که ایشان تحلیل شگفتی از مفاهیم «جهل» و «تحجر» و «ستم» غیره دارند. بله، «دلنوشته» است و اینا همش کار دله. و زبان «دل» در پیک نت، همان زبان دل و قلوه یا بهتر بگوئیم زبان ساواکی بیپدر است که دربدر به دنبال پدر میگردد! هیلاجان! جیگر تو همون ساواکی بخوره که مثل خودت پدرپرسته! واقعیت این است که موسوی و کروبی و شرکایشان، همچون محمد خاتمی و ... جنایتکاران ایرانستیزی هستند که رسانههای غرب با هزار بدبختی میخواهند از آنان تصویر واژگون ارائه دهند. همانطور که 33 سال پیش هم با توسل به شیوة تمرکز بر یک نقطه از خمینی دجال چنین تصویری ارائه کردند.
آنروزها «شاه» منشاء همة مشکلات ایرانیان شده بود و رفتناش حلال مشکلات! البته مشکلات لندن و واشنگتن. امروز هم رسانههای غرب علیخامنهای را با شاه در ترادف قرار میدهند، تا مشتی ابله باورشان شود که امور کشور ایران به دست خامنهای مفلوک اداره میشود؛ حال آنکه پشت این صحنة ابلهفریب ارتش ناتو نشسته.
همان ارتشی که زوزة «قذافی باید برود» سر داده، تا راه را بر مذاکره و گذار قانونی در کشور لیبی مسدود کرده، در این سرزمین نیز یک حکومت خیابانی، مشابه «دستگاه» مهدی بازرگان به قدرت برساند. به این ترتیب است که راه برای عملیات غافلگیرکننده و کودتاهای آینده هموار خواهد شد. در ایران شاهد بودیم که چگونه دولت خیابانی بازرگان با چراغ سبز ارباب برای اشغال سفارت آمریکا، جهت قرار دادن کشور در یک بحران فراگیر، یک جنگ خانمانسوز و تحکیم پایههای فاشیسم مذهبی زمینهسازی کرد.
روزی که اراذل و اوباش ساواک سفارت یانکیها را به اشغال خود در آوردند، حتی یک نگهبان هم در برابرشان نبود! تفنگداران دریائی که حتی در کشورهای اروپائی نیز محافظت از سفارت آمریکا را بر عهده دارند، آنروز ناپدید شده بودند! دلیل هم اینکه، در بریتانیا، مارگارت تاچر را برای «هولیگان نوازی» از پستو بیرون کشیده بودند، و در آمریکا میعاد انتخابات نزدیک بود. برای گسترش یکهتازی و لاتبازی ارتش ناتو، حاکمیت آمریکا به امثال رونالد ریگان نیاز داشت. ساواک هم با «دانشجویان پیرو خط امام» نیاز ارباب را برآورد. و به این ترتیب هم در ایران و هم در ایالات متحد، پیرامون «نفرت» اجماع به وجود آوردند. و اینگونه بود که ناگهان روحالله خمینی مفلوک تبدیل شد به قهرمان مبارزه با آمریکا! چرا؟ چون یانکیها مصلحت خویش در آن دیده بودند که سفارتشان را در برابر لشوش «خط امام» بیدفاع رها کنند! حال آنکه بر اساس قوانین بینالمللی، تهاجم به سفارت هر کشور، تهاجم به خاک آن کشور شمرده میشود. در تاریخ 13 آبانماه 1358، آمریکا نخواست از خاک خود در برابر نوکران سرشناس و بینشاناش دفاع کند؛ بپرسیم چرا؟
اصولاً میعاد 13 آبان در کشورمان با اتفاقات عجیبی توام شده. خارج از عربده جوئیهای گذشتة روح اللهخمینی، سال 1357 نیز در چنین روزی، اوباش ساواک دست به خرابکاری در تهران زدند و «صدای انقلابشان» را اعلیحضرت در کاخ نیاوران شنیدند! باری، تقریباً یکسال پس از گروگانگیری، یعنی در تاریخ 4 نوامبر 1979 رونالد ریگان به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب میشود و حدود دو ماه بعد، همزمان با ورود ایشان به کاخ سفید، در تاریخ 21 ژانویه 1980، دولت «ضدآمریکائی» برادر رجائی، همة گروگانها را هول هولکی آزاد میکند. با این عملیات «حسینی» ریگان هم توانست نقشی را که در فیلمهای صدمن یک قاز هولیوود بر عهده میگرفت در کاخ سفید ایفا کرده و در جایگاه قهرمان ملی یانکیها بنشیند! برای تحکیم چنین جایگاهی بود که تداوم جنگ با عراق به مصلحت تشخیص داده شد و پس از چند کودتا و تصفیة خونین، سرانجام علی خامنهای با 99 درصد آراء به ریاست قوه مجریة حکومت جمکران «انتخاب» شد و میرحسین موسوی را هم به عنوان نخستوزیر برگزید! تعجب ندارد؛ با یکدیگر قوم و خویش و همولایتی بودند، هم از یک قنات آب میخوردند و هم محفلشان مشترک بود!
در این دوران نورانی بودکه فالانژهای دستپروردة دولت اسرائیل همزمان در لبنان و ایران قدرت را به دست گرفتند و نان اسرائیل در روغن شناور شد. اسرائیل با چراغ سبز یانکیها در بازار سیاه به حکومت اسلامی تجهیزات نظامی میفروخت و حکومت اسلامی با چنین روابط ننگینی، با عربدة نبرد با آمریکا و اسرائیل در بوق تبلیغاتیاش میدمید. حداقل امروز میدانیم که آخوندها چه بده بستانهائی با قوم و قبیلة «ئوفر» داشتند. باری، حنازرچوبه، مورخ 21 تیرماه 1390 به بهانة انتشار «خبر» تعویض سفیر روسیه در اسرائیل، در مطلبی با کد 30474693، ضمن ابراز ناخشنودی از روابط روسیه با اسرائیل مینویسد، دیمیتری مدودف، سفير روسیه در «فلسطين اشغالی» را بركنار كرد:
«[...] روسيه ارتباطات گستردهاي با رژيم غاصب صهيونيستي [...] دارد و دو طرف پيمان همكاري راهبردي با همديگر امضاء كردهاند [...]»
بله روابط شفاف هیچ خوب نیست، همه میبایست حکومت مفلس جمکران را الگو قرار دهند. حکومتی که نه فقط با اسرائیل که با ارباباناش در لندن و اشنگتن نیز ارتباط مبهم یا بهتر بگوئیم رابطة «زیرچادری» برقرار کرده. حال که به چادر و این مزخرفات رسیدیم بد نیست از «ناخ» سپاسگزار باشیم. ایشان در مطلب وزین خود «حق انتخاب پوشش» را برای زن ایرانی به رسمیت شناختهاند! فقط حضور «ناخ» و دیگر آشفروشها بگوئیم، «حقوق زن» به حق انتخاب پوشش محدود نمیشود! و اما پیش از بازگشت به نامة عاشقانة «پیک نت» برای «یاحسین میرحسین»، بهتر است با آخرین تراوشات ذهن علیل «حاخ» محمد خاتمی اردکانی آشنا شویم.
ملاممد خواهان یک نوع اسلام شده که همه ایرانیان را در بر گیرد! به عبارت دیگر ملت ایران میباید به اسلام حاخ ممد بگرود که مثل پیامبرش «محمد» نام دارد ولی «خاتمول» انبیا نیست؛ «خاتمی ان برو» است! این همان اسلام «مدارا» و خوب و سبز و رحمانی است که جدیداً پس از در آمدن «گند» اسلام امام خمینی در طویلة مککارتی تولید کردهاند، قرآناش را هم در کشور «چین» چاپ میکنند. اصولاً روابط چین با اسلام خیلی خوب است.
چند ماه پیش کاشف به عمل آمد که چین به کشورهای «اسلامی» پردة بکارت صادر میکند تا بتوانند «هویت» خود را حفظ کنند. نمیدانم در پی جنجال «مرداک»، چه پیش آمد که فارسنیوز، مورخ 22 تیرماه اعلام داشت، ورود قرآنهای چاپ چین ممنوع شد! شاید این قرآنها هم محصول چاپخانة «مرداک» در چین و ماچین بوده. پس بگذریم و بازگردیم به حاخممد!
میدانیم که بوقهای استعمار، به ویژه «رادیوفردا» و «بیبیسی» سخت شیفته و فریفتة شیاد اردکان هستند و تلاش دارند از این جانور وحشی چهرة متمدن و آزادیخواه ارائه کنند. به عنوان نمونه، رادیوفردا، مورخ 22 تیرماه سالجاری در مطلبی تحت عنوان «آیا خاتمی خواهان شرکت نکردن در انتخابات است؟ » مقداری شعار پوچ و ابلهفریب در دهان ملاممد چپانده و مینویسد، این مطالبات ایشان به صورت «غیررسمی» منتشر شده:
«[...] محمد خاتمی [...] در سخنانی که به صورت غیررسمی منتشر شده [...] گفته [...] زندانيان سياسی حتماً بايد آزاد شوند، فضای امنيتی بايد باز شود و انتخابات بايد آزادانه برگزار شود [...]»
اما «ترجمة» افاضات ایشان این است که هر چه زودتر فضای امنیتی را باز کنید تا خشونت گسترش یابد و لشکرکشی خیابانی از سر گرفته شود؛ باور ندارید، از سازمان سیا بپرسید! از این گذشته، انتخابات آزاد در حکومتی که انسان را نفی میکند چه مفهومی میتواند داشته باشد؟ پاسخ به این پرسش هم در آستین سازمان کذاست. حال میرسیم به آزادی زندانیان سیاسی. چه کسی با آزادی زندانی سیاسی مخالف است؟ هیچکس. ولی برای «ممدیونسکو» زندانی سیاسی به همان جانوران وحشی نظیر تاجزاده محدود میشود. در هر حال، کارفرمایان رادیوفردا بیجهت فوت در آستین خاتمی جنایتکار میاندازند؛ سوابق ممدیونسکو، همچون سوابق موسوی و کروبی آنقدر «درخشان» است که شامل مرور زمان نخواهد شد. بهتر است ساواک یک «دلنوشته» هم برای شیاد اردکان سر هم کند، که ما هم اگر زیر دست و پای خدم و حشم پرزیدنت مدودف در سوئیس له نشدیم، بیشتر بخندیم!
چشمتان روز بد نبیند! این سوئیسیها نزدیک بود امروز کار دستمان بدهند. در دوران ریاست جمهوری جیمیکارتر هم گذارمان به این بلاد افتاد و تا مرگ فاصلهای کمتر از 4 انگشت «مشقاسمی» نداشتیم. شانس آوردیم که زنده ماندیم تا افلاس طویلة مککارتی را در دلنوشتة «هیلاجان» شاهد باشیم. ایشان میخواهند ظلم و ستم و ... و همة مبهمات قرآنی از میان برخیزد و ما ملت هم بشویم «امت واحده». همانطور که امروز قربانیان انفجار بمبهای عموسام در بمبئی به تل موهوم یکدست تبدیل شدند. باری امت واحدة مطلوب هیلاجان آزادی میرحسین را «حق» خود میداند؛ به حق حرفهای نشنیده:
«[...] ما صبر میکنیم تا روزی [...] تمام هموطنانمان باور کنند که [...] همه چون خواهر و برادرانی هستیم که آرزوئی جز همزیستی و صلح در دل نداریم. روزی که تمام شکافها از میانمان برداشته شود آنروز روز آزادی و آبادیست [...] و اولین حق ما آزادی شما و اطمینان از سلامتیتان، هر چه سریعتر...»
باپوزش از خوانندگان گرامی! هیلاجان! مردهشور شما و آرزوهایتان را ببرند؛ که ایرانیان را به خواهر و برادر تبدیل میکند. آرزوی «پدر» به دلتان مانده؟ روزی که همه شکافها از میانتان برداشته شود، آن «پدر» پدرسوخته باز میگردد و همان روز لحظة «آزادی» باید باشد؛ آزادی سیاست استعمار. همان سیاستی که با توسل به مترسکهای روشنضمیر و روشنبین، تل موهوم و یکدستی به نام «مردم» اختراع میکند تا زمینة سرکوب ایرانی و تاراج ثروتهایاش را گسترش دهد؛ خلاصه هر چه سریعتر، پیش به سوی پدر!
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت