اشتر و دشه!
...
هممیهنان گرامی! اعلامیه جهانی حقوق بشر را رها کرده، «نامة علی به مالک اشتر» را دریابید! امروز معلوم شد نامة مندرآوردی و مبهم «علی به مالک اشتر» معیار حقوق بشر است! به گزارش بیبیسی، مورخ 26 مردادماه 1390، متن اعلامیةکذا از سوی دانشجونمایان جمکران در اختیار کاردار سفارت بریتانیا قرار گرفت تا «از علی آموزند» حقوق بشر! بله وقتی علی اعلامیه حقوق بشر صادر کند، نظارت بر این «حقوق» نیز از وظائف میراثداران کلنل آیرونساید خواهد بود.
صالحی، وزیر امور خارجة حکومت مرده شویان به محض ورود به مسکو، ضمن بازنشخوار شعارهای پوسیدة کودتای کلنل آیرونساید روشنضمیر، کوفتن بر طبل «استقلال» را از سر گرفت. ادعای «استقلال» حکومت دست نشانده، یعنی استقلال ارباباناش؛ و اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن نشستهاند. به همین دلیل است که پادوهایشان با صدور بیانیههای مضحک، از میرحسین موسوی و شیخ کروبی تصویر «حسین مظلوم» ارائه میدهند و مدعی میشوند، این دو جنایتکار را زندانی کردهاند. همزمان بوقهای استعمار میکوشند پیرامون «توهم سبز» ایجاد «اجماع» کنند. برای تحقق این «سنگر حق» فراگیر است که در کمال بیشرمی شایع کردهاند دینفروشان «توهم سبز» با سکولارها و طرفداران دمکراسی به گفتگو نشستهاند!
هر چند پیشتر هم گفتهایم، ولی برای پایان دادن به این شایعات ابله فریب، لازم است تکرار کنیم، طرفداران دمکراسی هرگز با فاشیستها «گفتگو» نخواهند کرد؛ چرا که زبان «انسانمحوری» زبان منطقی است، حال آنکه زبان توهمسالاری و باورفروشی «منطق ستیز» است. ولی به مصداق «نرود میخ آهنین در سنگ»، ساواک جمکران، به پیروی از فرامین اربابان در لندن و واشنگتن به گرم کردن تنور توحش سبز مشغول شده، تا همانطور که «خمینی» و «انقلاباش» را به بهای کلان به شوتوپرتها و ملت ایران فروخت، یکبار دیگر همین توحش را از طریق میرحسین «مظلوم» و امیرارجمند «معصوم» به ما تحمیل کند. دلیل هم اینکه مقام معظم رهبری سخت به افلاس افتادهاند.
گویا اوضاع «حاخعلی» و شرکاء بیش از آنچه میپنداشتیم خراب است! سفارت حکومت اسلامی در «باکو» شکرخوریهای ژنرال فیروزآبادی را ناشی از «سوءتفاهم» دانسته، و مسئولیت نفسکشطلبی و عربدهجوئیهای او را بر دوش «رسانهها» گذارده! به عبارت دیگر، وزارت امورخارجة جمکران تلویحاً میگوید، فیروزآبادی «بچة» خوبی است و هرگز از این غلطها نمیکند.
سایت نووستی، مورخ 25 مردادماه سالجاری در مطلبی تحت عنوان «نگاهی به مطبوعات روسیه و ایران، 25 مرداد» به نقل از رسانة اینترنتی «روز» مینویسد، چند روز پس از اظهارات تند فیروزآبادی، و احضار سفیر حکومت اسلامی در باکو، سفارت جمکران در این شهر اظهارات «بالاترین» مقام نظامی حکومت اسلامی را تکذیب کرد:
«[...] سفارت [حکومت اسلامی] در باکو دیروز با انتشار بیانیهای به کلی منکر اظهارات هفتة گذشتة رئیس ستاد نیروهای مسلح کشور علیه رئیس جمهور آذربایجان شد [در این بیانیه آمده است] انتشار این خبر به خاطر سوءتفاهم رسانههای جمعی به وجود آمده [...]»
نووستی در ادامه میافزاید، اما دفتر فیروزآبادی از تأئید بیانیة واحد مطبوعاتی سفارت حکومت اسلامی در باکو خودداری کرده. به عبارت دیگر، واحد مطبوعاتی وزارت امورخارجة مردهشویان برای رفع و رجوع لاتبازی «بالاترین» مقام نظامی حکومت «مستقل» بیانیة کذا را صادر کرده، به این امید که آبها از آسیاب بیفتد:
«[...] با این حال دفتر رئیس ستاد نیروهای مسلح کشور اظهارات فیروزآبادی را تکذیب نکرده [...]»
ژنرال «دکتر» فیروزآبادی هم که نمیتوانستند سخنان ابلهانهشان را شخصاً تکذیب کنند، چرا که «کرامت»، «عزت» و به ویژه «استقلال» نظام پوشالی خدشهدار میشد. از اینرو مقام معظم رهبری «نخبگان نظام» را جهت یافتن «راه حل» به ضیافت افطار دعوت فرمودند. میدانیم که قدرت «تفکر» نخبگان جمکران با شکمچرانیهای «ارزشی»، و به ویژه با فشار بادهای ناشی از آنها ارتباط مستقیم دارد. باری حضرات پس از شرکت در میهمانی کذا و انباشتن «خندق بلا» با برنج آمریکائی و مرغ اسرائیلی، استعداد و نبوغشان شکوفا شده، «ستایش» از شکست اسرائیل در «جنگ 33 روزه» را برای خروج از بحران «تیمسار» فیروزآبادی مناسب یافتند. با نیم نگاهی به تصویر «ضیافت» در قلعة حیوانات که در بسیاری از سایتها منتشر شده، میتوان به غیبت احمدینژاد و رفسنجانی، و همچنین به علل شکوفائی نبوغ نخبگان جمکران بهترپی برد!
خلاصه امروز سایت حنازرچوبه، متن سخنرانی فیروزآبادی را انتشار داد و معلوم شد حکومت جمکران از شکست اسرائیل در جنگ کذا خیلی «شاد و خرسند» شده. به یاد داشته باشیم که در پی شکست اسرائیل، شیخ حسن نصرالله حاضر نشد با مقامات حکومت مردهشویان ملاقات رسمی داشته باشد! در ضمن بده بستان قبیلة «ئوفر» با حکومت «مستقل» را از یاد نبریم، و بازگردیم به فیروزآبادی در سایت نووستی.
با توجه به لگدپرانی «بالاترین» مقام نظامی حکومت اسلامی به آذربایجان، و با در نظر گرفتن سوابق مقام کذا میتوان چارچوب فعالیت ژنرال فیروزآبادی را مشخص کرد. برای ایجاد تنش، و گسترش منافع اربابان در لندن و واشنگتن، جفتکپرانی تیمسار میباید در جنوب کشور «بومی»، و در شمال ایران «دینی» باشد. از اینرو فیروزآبادی در آذربایجان از «چادرسیا» و توحش دین حمایت میکند، و همزمان خلیج فارس را «دریای پارس» میخواند:
«[...] این نخستین بار نیست که اظهارات [فیروزآبادی برای حکومت اسلامی] دردسرساز [...] میشود. اوایل فروردین سالجاری خبرگزاریها [...] گزارش داده بودند که [...] حسن فیروزآبادی [...] نام و مالکیت و تعلق خلیج فارس به ایرانیان را مسلم دانسته [...]»
اظهارات ابلهانة جانشین خامنهای در نیروهای مسلح، اعتراض شورای همکاری خلیج فارس را به همراه داشت؛ اعضای این شورا ضمن انتقاد از مواضع تحریکآمیز فیروزآبادی به این گوسالة ننه حسن تفهیم کردند که «خلیج فارس» متعلق به ایران نیست، خلیجی است که چندین کشور دیگر نیز در حاشیهاش از حق و حقوقی برخوردارند. جالب اینجاست که آنزمان نیز برای رفع و رجوع خوشرقصیهای «جناب تیمسار» برای ارباب، علیاکبر صالحی ناچار به دخالت شده بود. ایشان دمجنبانی فیروزآبادی برای استعمار را «خبرسازی» خواندند! حال آنکه این فرد به دلیل حماقت و بیشعوری در کمال «آزادی» و«استقلال» به ایجاد تنش مشغول است تا اربابان به اهداف مقدسشان، یعنی قرار دادن ایران در انزوای سیاسی از طریق گسترش تنش و بحران دست یابند.
اینان به دلیل حماقت و مزدوری فیروزآبادی، هر گاه مصلحت بدانند قلادة این سگ وفادار یانکیها را باز میکنند تا ایشان وقوق فرمایند! این همان نقشی است که پیشتر روحالله خمینی ایفا میکرد و اینک به دلیل تغییر شرایط، خامنهای دیگر نمیتواند عهدهدار آن شود، در نتیجه فیروزآبادی را مأمور نفسکشطلبیهای «ارزشی» کردهاند. به همین دلیل است که علیخامنهای در برابر عربدهجوئی «تیمسار» خفقان گرفت، و این وظیفه را به وزارت امورخارجه محول کرد:
« آن زمان [صالحی] وزیر امورخارجه [...] که در قطر به سر میبرد [...] طی یک نشست خبری اعلام داشت: [فکر نمیکنم این خبر صحیح باشد] همواره اعلام کردهایم که به حاکمیت ملی [...] کشورهائی که با آنها ارتباط داریم، احترام میگذاریم [...]»
اگر سخنان صالحی را یک مرحلة منطقی به پیش رانیم، خواهیم داشت: به تمامیت ارضی کشورهائی که با آنها ارتباط نداریم «احترام» نمیگذاریم! آنها که دوران صدارت شیخ مهدی را به یاد دارند، از تشابه نقش «صالحی» با ایشان مبهوت خواهند شد. آنزمان نیز خمینی، همچون فیروزآبادی به رقص شکم برای ارباب مشغول بود و شیخ مهدی وظیفه داشت یاوهگوئیهای اماماش را مرتباً رفع و رجوع کند. اما اینبار به قول معروف کار بیخ پیدا کرده! در نتیجه، یکروز پس از انتشار گزارش نووستی پیرامون این ماجرا، بنگاه حنازرچوبه، با انتشار اظهارات «دکتر» فیروزآبادی در ستایش از جنگ 33 روزه، در واقع به ماستمالی شکرخوریهای اخیر ایشان پرداخت تا همزمان تیمسار سرلشکر دکتر فیروزآبادی را نیز مخالف آمریکا و اسرائیل معرفی کند. حال آنکه حکومت اسلامی مجموعهای است دستنشانده که با ارباباناش روابط پنهان برقرار کرده تا بتواند خود را طرفدار حقوق فلسطینیان و «ضدآمریکائی» بنمایاند. دروغ چرا؟ هیچ «چسب دوقلوئی» نمیتواند این حکومت مفتضح و دستنشانده را به مخالفان سیاستهای آمریکا و بریتانیا بچسباند.
اما بعضیها نوع ویژهای از «چسب دوقلو» در آشفته بازار جمکران به معرض فروش گذاشتهاند که «همه چیز» را میچسباند. با توسل به این چسب جادوئی است که الاغهای طویلة مککارتی، به زعم خود موفق شدهاند پافشاری شاپور بختیار بر «گذار قانونی به دمکراسی» را با لاتبازی و عربدهجوئی و قانونشکنی رهبران خودفروختة «جنبش سبز» در ترادف قرار دهند و از واژة مبهم «ایستادگی» دفاع کنند!
حضور این «برادران» فرهیخته و جیرهخوار طویلة کذا بگوئیم، «ایستادگی»، «مقاومت» و «مبارزه» و غیره زمانی به «ارزش» تبدیل میشود که «انسانمحور»، یعنی «منطقی» باشد. حال آنکه هیاهوی میرحسین جلاد و شرکایاش پیرامون «تقلب در انتخابات»، همچون عربدهجوئیهای امام روشن ضمیرشان، «منطقگریز» و «انسانستیز» است، چرا؟ چون ابراز مخالفت با حکومت از راههای ضددمکراتیک، یعنی قانونشکنی و ایجاد آشوب همواره به گسترش خشونت و سرکوب منجر شده، میشود و خواهد شد. «مبارزات» رهبر «انقلابتان» همچون «ایستادگی» رهبران «جنبش سبزتان» در برابر «حاکم ظالم» هیچ نیست جز خوشرقصی و دمجنبانی برای اربابان در لندن و واشنگتن.
در این راستا توسل به شاپور بختیار جهت به ارزش گذاردن مشتی دجال و خودفروخته نظیر کروبی و موسوی، همچنانکه پیوند زدن بختیار به دربار پهلوی فقط میتواند نشان رذالت، حماقت و شارلاتانیسم باشد. طی 37 روز صدارتاش، شاپور بختیار هم از آشوبطلبیهای مصدق، و هم از غوغاسازیهای دربار پهلوی جدا شد. و به همین دلیل است که ما از طرفداران استقرار دمکراسی میخواهیم کنش و میراث شاپور بختیار را فقط طی این 37 روز مد نظر قرار دهند. زمانیکه او مسئولیت سیاسی داشت.
پیشتر گفتیم، باز هم تکرار میکنیم، استعمار سفلهپرور است. و به همین دلیل بهترین گزینة استعمار برای ملت ایران همان امیرعباس هویدا بود و اعلیحضرت هم از این گزینة استعماری هیچ شکایتی نداشتند. اما با ورود جیمی کارتر به کاخ سفید، حزب دمکرات آمریکا برای تکمیل سیاست اصلاحات «جان. اف. کندی» در ایران، یعنی گسترش آشوب و بحران، اعلامیة جهانی«حقوق بشر» را به ابزاری جهت گسترش سرکوب ملت ایران و استقرار حکومت «شیخشاهی» تبدیل کرد. شوتوپرتها به کنار، یانکیها برای تحقق این هدف «مقدس»، نه تنها از همکاری نهضت خودفروختة عاظادی و سران جبهة به اصطلاح «ملی» برخوردار شدند، که از همیاری دربار، و اکثر سران نیروهای «نظامی ـ امنیتی»، و به ویژه اراذل و اوباش وابسته به شهربانی و نانخورهای ساواک بهره گرفتند.
برخلاف ترهاتپراکنی جیرهخواران استعمار، به ویژه «دکترها» که در «بیبیسی» و رادیو فردا، نارضایتی ایرانیان از پهلویها را به حساب طرفداری ما ملت از آخوندهای با دستار و بیدستار گذاردهاند، اعتراض گستردة زنان ایران به اظهارات ابلهانة آخوند اشراقی، داماد خمینی دجال در باب «حجاب» نشان داد که آمار کشکی و گوسالهپسند بوقهای استعماری در مورد نتایج شبهرفراندوم 12 فروردینماه 1358، یا همان «موافقت بیش از 98 درصد ایرانیان» با حکومت توحش و تحجر بهتانی است بر تاریخ معاصر کشورمان.
در واقع اگر حکومت خیابانی شیخ مهدی و رهبر ایشان از چنین محبوبیت گستردهای برخوردار بودند، از یکسو هیچ دلیلی جهت تهاجم به تظاهرات 8 مارس 1979 وجود نداشت، و از سوی دیگر، چنین «حکومت محبوبی» نیازی به ارسال اراذل و اوباش جهت حمله به رسانهها و یا سرکوب وحشیانة تظاهرات «جبهة دمکراتیک ایران»، آنهم در آغاز کار «بهار عاظادی» نمیدید! برخلاف تمامی اظهارات سرشار از نبوغ امثال پروفسور کاتوزیان، حکومت اسلامی از بدو استقرار لرزان و متزلزل بود، و چشم بستن بر این واقعیت نشان از اجماع استعماری پیرامون «محبوبیت» فرضی حکومت اسلامی دارد.
حکومتی که پشتوانة ملی داشته باشد، چرا از تظاهرات یک اقلیت 300 نفره به هراس بیفتد؟ اگر در فروردینماه 1358، حکومت اسلامی با توهمبافی و هیاهوفروشی یک محبوبیت 98 درصدی برای خود ساخته بود؛ منطقاً محبوبیتاش در اسفندماه سال 1357 نمیبایست کمتر از این «درصد» بوده باشد. ولی رخدادها در عمل دقیقاً خلاف این امر را به اثبات رساند.
به محض اینکه موضوع «حجاب» مطرح شد، در تهران تظاهرات گستردة زنان و آه و ناله شیخ مهدی بازرگان را شاهد بودیم. این شیخک بیدستار حتی جرأت نکرد لاتبازی داماد «رهبر انقلاباش» را محکوم کرده، بر حق «انتخاب آزاد» ایرانیان تأکید نماید، چرا؟ چون مهدی بازرگان خود نیز از منظر «تفکر اجتماعی» در ردة خمینی و اشراقی قرار داشت؛ با این تفاوت که خاستگاه اجتماعی وی با «رهبرانقلاباش» یکسان نبود. روح الله خمینی، همچون اکبر بهرمانی، علیخامنهای و ... و شرکاء یک لات بیسروپا بود که یکشبه ره صدساله رفت. در طویلة استعمار از این قماش نخبگان فراوان یافت میشود و اکثرشان نیز دستار به سر دارند. حال که به دستار و خاستگاه اجتماعی افراد رسیدیم بد نیست نگاهی داشته باشیم به مصاحبة فرح پهلوی با «بیبیسی» به مناسبت سالگرد ترور شاپور بختیار.
پیش از پرداختن به این مصاحبه لازم است یک اصل اساسی را مد نظر داشته باشیم و آن اینکه دربار پهلوی، نه کل حاکمیت، که یکی از اجزای حاکمیتی بود که در کودتای کلنل آیرونساید ریشه داشت. و برخلاف تبلیغات ابلهفریب استعمار، این کودتا پس از طی مراحل «لازم»، یعنی پس از گسترش سرکوب فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی، در تاریخ 22 بهمنماه 1357 دورباطل خود را تکمیل کرده، شیخ را بجای شاه نشاند. اگر اوضاع همچنان به کام میبود، این سیاست دوباره با توسل به تل موهوم «مردم» کودتائی سازمان میداد تا شاه را بجای شیخ بنشاند، و منافع نامشروع خود را گسترش دهد.
حال اگر به مواضع شاهزاده رضا پهلوی و بیانیههای ایشان دقیق شویم، خواهیم دید که از همگامی با سیاست استعمار در هیچ مرحلهای فروگذار نکردهاند! به ویژه آنهنگام که بجای ارسال پیام به ایرانیان، برای «نجات ملت ایران» از «ظلم» و «ستم» به آیات عظام نامه مینویسند! تو گوئی ملت ایران صغیر و مهجور است و برای احقاق حقوق انسانی خود به این جانوران وحشی نیاز دارد! نامة گهربار ایشان پیشتر بررسی شده، پس بپردازیم به مصاحبة فرح پهلوی با بیبیسی. این مصاحبه همزمان چندین پیام به مخاطب ارسال میکند. نخست اینکه ملکة ایران که نایبالسلطنه هم بوده، فرزند سردار فاتح، یعنی شاپور بختیار را نمیشناخته!
عجیب است که ایشان بدون کمترین شناختی از تاریخ معاصر کشور، آنطور که سالها پیش در مصاحبة تلویزیونیشان با «فردریک میتران» ادعا کردهاند، خواهان «ملی شدن نفت» نیز بودهاند! به عبارت دیگر شهبانو، با مصدق و قرارداد نفت ایران و انگلیس آشنائی داشته و از «استقلال» ایران در زمینة اقتصادی هم خیلی دلشاد شدهاند. چگونه ممکن است کسی در ردة اجتماعی فرح دیبا، نسبت به مسائل کشورش حساس باشد، و در سال 2011 به ما بگوید که در سال 1357 شاپور بختیار را اصلاً نمیشناخته؟ حال آنکه در تاریخ 28 اردیبهشتماه 1340، همین شاپور بختیار، در میتینگ معروف میدان جلالیه، بر علیه برنامة نخستوزیر وقت، یعنی علیامینی سخنرانی کرده؟ در هر حال، ایشان به جمشید برزگر، در مورد خاطرات دکتر نهاوندی پیرامون ملاقاتهای پنهانیشان با شاپور بختیار گفتهاند، به کارهای فرهنگی و اجتماعی مشغول بوده و هیچیک از رهبران جبههملی را نمیشناختهاند:
«[...] بد به حال افرادی که [...] دروغ مینویسند [...] من اصلاً آقای بختیار [..] آقای صدیقی [ و] آقای سنجابی را نمیشناختم. من توی کارهای خودم بودم، فرهنگی و اجتماعی و غیره.»
این اظهارات عجیب در سایت بیبیسی، مورخ 10 اوت 2011 انتشار یافته. البته در مورد «خاطرات» جناب دکتر نهاوندی و حضرت داریوش همایون پیشتر هم توضیح دادهایم که اینان میکوشند پهلوی دوم را مسئول تمامی کمبودهای کشور معرفی کنند تا از این مفر کل حاکمیت استعمار را از زیر ضربه نجات دهند. همچنانکه همتایانشان در همین راه به فعالیت مشغولاند تا شخص «علیخامنهای» را همهکارة نظام توحش بنمایانند؛ حال آنکه بدون حمایت «نظامی ـ اقتصادی» و تبلیغاتی استعمار غرب امکان وقوع چنین معجزاتی وجود ندارد! به عبارت دیگر علی خامنهای و مشتی لاتواوباش چماقدار نمیتوانند در برابر ملت ایران بایستند. اگر حمایت لندن و واشنگتن نبود، «انقلابشان» هم هرگز پیروز نمیشد، و بجای اینکه «رهبر انقلابشان» را با هواپیما در مهرآباد تخلیه کنند، ایشان را در جایگاه واقعیشان یعنی در نزدیکترین «دشهتری» نوفل لوشاتو در بخش زبالههای سمی تخلیه میکردند.
«دشهتری» مکانی است که شهرداریهای فرانسه به تخلیة انواع «دشه»، یعنی «زباله»، اختصاص دادهاند و شهروندان میباید هر نوع «دشه» را در بخش ویژة آن تخلیه کنند. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم برخلاف حکومت جمکران بر «دشهتری» نظم و ترتیب حاکم است! یادآور شویم، «دشه»، به کسر «دال» و «شین»، در زبان فرانسه معنای «ضایع» و «به هدر رفته» میدهد. در «فرهنگ فرانسه ـ فارسی»، تالیف «ن. گلستانی» چنین آمده و ما هم برای سپاسگزاری از «ن.گلستانی»، فرصت را غنمیت میشماریم تا از «حییم»، «مرتضی معلم»، و... و از همة کسانی که برای گسترش فرهنگ در این مرز و بوم تلاش کردهاند سپاسگزاری کنیم. فرهنگ گلستانی «شامل 45 هزار واژة فرانسه و قریب به 300 هزار معنی و مترادف به انضمام متمم، شامل واژههای مصوبه فرهنگستان و اضافات و اصلاحات است.» این فرهنگ به سرمایة «شرکت سهامی طبع کتاب» در تهران به چاپ رسید.
...
<< بازگشت