تریپولی و ترویا!
...
از شگفتیهای سپتامبر 2011 هر چه بگوئیم کم گفتهایم! از آنجمله است افتتاح رسمی نیروگاه بوشهر، خفقان حکومت جمکران، و نهایت امر شایعهپراکنی و گسترش ابتذال در سایتهای کفنفروشان! به عنوان نمونه سایت پاسدار محسن رضائی مینویسد، نیکولا سرکوزی به خاطر دفاع از نوامیس عیالاش در برابر «سیفالاسلام»، پسر قذافی به لیبی لشکرکشی کرده! به عبارت دیگر سایت «تابناک» بفهمی، نفهمی «کارلا برونی» را در جایگاه «هلن آو ترویا» قرار داده؛ نمیدانیم در این سناریو به سرکوزی نقش «آشیل» را دادهاند یا نقش «اسب ترویا؟» و اما در افغانستان نیز شاهد ظهور یک گروه ویژه از طالبان هستیم که بجای بمبگزاری در اماکن عمومی و کشتار غیرنظامیان افغانستان، با اشغالگران آمریکائی میجنگد؛ هر چند هیچگونه مزاحمتی برای نظامیان انگلستان ایجاد نمیکند! مسلماً عدم تهاجم اینان به ارتش بریتانیا دلائل «موجه» دارد. به استنباط ما این شرایط به دلیل برازندگی و ادب و نزاکت دیوید کامرون، نخست وزیر انگلستان ایجاد شده!
وبلاگ امروز را به «پیشدرآمدها»، و پیامدهای مسافرت پر سروصدای دیوید کامرون، نخست وزیر بریتانیا به روسیه اختصاص میدهیم. این سفر هر چند در رسانههای غرب تقریباً به سکوت کامل برگزار شد، پیشدرآمدش را ابتدا در قالب ابراز عشق «گلیستهای» فرانسه به «ویشیستها» شاهد بودیم. در مصر نیز، برنامة ناکام «اشغال لانة جاسوسی» به اجرا در آمد؛ و در عراق «مقتدی صدر»، که ارواح شکماش خیلی با ارتش اشغالگر ناتو جنگیده، اعلام آتشبس کرد و ... و خلاصه در افغانستان نیز پایگاه نظامیان آمریکا منفجر شد. صدای انفجار انبار اسلحه در فرودگاه تریپولی هم که به گوش همگان رسید!
انفجار انبار اسلحه در پایتخت لیبی، یعنی سلاحهای «قدیم» نابود شده، و باید با تجهیزات نوین جایگزین شود. تجهیزات نو، درخشان و به ویژه اشرافی و «اتو کشیده»، مثل دیوید کامرون، نخستوزیر بریتانیا. بله، برخلاف «تونی بلر» که برق رذالت و وقاحت و فرصتطلبی و تازه به دوران رسیدگیاش چشم جهانیان را خیره کرده و میکند، دیوید کامرون، به قول معروف خیلی «سنگین و رنگین» است. به همین دلیل نیز کنفرانس مطبوعاتی ایشان نه با همتای روسیاش ولادیمیر پوتین، که با دیمیتردی مدودف، رئیس جمهور روسیه برگزار شد. به عبارت دیگر، دولت بریتانیا در برخی موارد، از جمله در مورد فرانسه و لیبی با جناح دیمیتری مدودف به توافق رسیده.
به نظر میرسد در انتخابات آیندة فرانسه جائی برای نیکولا سرکوزی و جناح سنتی راست پیش بینی نشده باشد! دولت انگلستان را دستکم نگیریم؛ بریتانیا، هر چند در حال حاضر به شدت تضعیف شده، هنوز اهرمهای خود را در اروپا، به ویژه در فرانسه از دست نداده. بیدلیل نیست که در آستانة مسافرت تاریخی دیوید کامرون به مسکو، رسانههای فرانسه از زبان بعضی «مقامات» پیشین دولت «گلیستها»، زمزمة ائتلاف با فاشیستهای «جبهةملی» را سر دادهاند، و کسی هم به آنها نمیگوید، «کوشه!» حال که به «کوشه» رسیدیم، یک پرانتز باز میکنیم تا هم در مورد «گلیستها» و هم در مورد «کوشه» توضیحاتی بیاوریم.
در زبان فرانسه، «کوشه»، مشتق از فعل «کوشه» به معنای درازکشیدن، مفهوم «درازکشیده» را میرساند، ولی به سگ نمیگویند، «درازکشیده»؛ میگویند «درازکش» یا «خوابیده!» در واقع به سگ امر میکنند که خود را در «حالت» خوابیده قرار دهد. خوانندة گرامی! امیدواریم مفهوم «کوشه» روشن شده باشد! پس برویم به سراغ «گلیستها» که هوس بازگشت به دوران نورانی«مارشال پتن» روشنضمیرشان را داشتند. بله، حضرات ناگهان فراموش کردند که طی 60 سال اخیر، «ژنرال دوگل» را به عنوان مخالف سرسخت «دولت ویشی» به خورد جهانیان دادهاند! اینچنین بود که بعضیها که نامشان را نمیبریم، اعلام داشتند «ائتلاف با ویشیستها»، یعنی حزب «مارین لوپن»، هیچ اشکالی ندارد! دو روزی این بحث شیرین ادامه یافت تا اینکه در گیرودار بازگشت دیوید کامرون به لندن، خفقان عمومی شکسته شد و علیرغم بیماری «ژاک شیراک»، رهبر رنجور «گلیستها» بعضیها در رسانههای فرانسه به یاد آوردند که «ویشیسم» نافی «گلیسم» است! پیش از ادامة مطلب نیمنگاهی داشته باشیم به ماجرای «پتن» و «دوگل!»
پس از اشغال کشور فرانسه توسط ارتش آلمان، بجز نمایندگان انگشتشمار حزب کمونیست فرانسه، اکثریت مطلق نمایندگان «مجلس شورای ملی» به دولت ویشی که با تجزیة فرانسه، خود را خادم ارتش آلمان معرفی کرده بود، رأی اعتماد دادند. در فرانسه این واقعیت تکاندهنده را مورخین انکار نمیکنند؛ هر چند سایت «رادیوفردا»، از قلم الکن یکی از «نخبگان» ایرانینما این واقعیت تلخ را واژگون نمایانده بود، بگذریم. دولت ویشی به ریاست عالیة «مارشال پتن»، طرفدار هیتلر بود، و از مطالبات و توهمات آلمان نازی حمایت تمام عیار به عمل میآورد.
آنچه «جنبش مقاومت فرانسه» خوانده میشود، در کمال تأسف در اقلیت قرار داشت. همچنانکه پیشتر هم به کرات در این وبلاگ گفتهایم لندن و واشنگتن نیز مخالفتی با موسولینی و هیتلر نداشتند؛ اینان انتظار داشتند آدولف هیتلر برایشان دروازههای روسیة بلشویک را بگشاید. سیاست دوم اینان نیز «نبرد با فاشیسم» بود، که بعدها الگوی نبردشان با تروریسم و طالبان را از روی آن نسخهبرداری کردند! به همین دلیل است که همزمان با افتتاح نیروگاه بوشهر، خبر افتتاح دکان طالبان در «قطر» منتشر میشود!
روسیه در بوشهر نیروگاه تولید برق هستهای افتتاح میکند، یانکیها هم برای رقابت با مسکو، در حوالی بوشهر دفتر و دستک طالبان را علم میکنند که به خواست قادر متعال، نور توحش از آن ساطع میشود. خلاصه توسعة مطلوب گاوچرانها «الهی» است! مگر باراک اوباما نگفت «خدا» پشت و پناه ماست؟! در همین سایت رادیوفردا اظهارات پیامبرگونه اوباما انتشار یافته بود! به مرور زمان سخنرانیهای رئیسجمهور یانکیها به پوچیات امام روشنضمیر میرحسین جلاد شباهت یافته و خلاصه معلوم شد بیانات شیوای اوباما محصول همان کارگاهی است که طی سه دهه اخیر ترهات مقامات جمکران را نیز تولید کرده و میکند. همین کارگاه مقدس است که دل در گروی ریش و لچک و توحش و «باورها» دارد، و چنین وانمود میکند که با طالبان و القاعده و خلاصه با لشکر ریش و پشم و چادرسیا در نبرد است، بگذریم.
سایت فارسی نووستی، مورخ 22 شهریور 1390، مینویسد آمریکا از «طرح طالبان»، مبنی بر افتتاح نمایندگی در قطر حمایت میکند. نووستی در ادامه میافزاید، روزنامة تایمز، مورخ 12 سپتامبر سالجاری این مطلب را به نقل از «دیپلماتهای غربی» منتشر کرده. به گزارش تایمز، غرب امیدوار است که با گشایش این نمایندگی در امیرنشین قطر، افراد مسلح با حکومت افغانستان آشتی کنند و این جنگ طولانی به پایان برسد! بله، بالاخره معلوم شد هدف ارتش ناتو در افغانستان، فراهم آوردن زمینة به رسمیت شناختن تروریستهای اسلامگراست، یعنی همانها که به بهانة نابودیشان به افغانستان و عراق لشکرکشی کرد. جالب اینجاست که روزنامة تایمز لندن، به نقش انگلستان در رسمیت بخشیدن به «جنبش طالبان» هیچ اشارهای نکرده و از زبان وزیر امور خارجه بریتانیا مینویسد، «کار، کار آمریکاست»:
«[...] یک منبع دیپلوماتیک غربی [میگوید با نمایندگی طالبان در قطر] به مثابه حزب سیاسی [برخورد] خواهد شد [...] انگلستان [از اظهار نظر در این زمینه] خودداری ورزیده [...] وزیر [امور] خارجه انگلستان میگوید، این کار ایالات متحدة امریکاست [...]»
بله، اتفاقاً درست هم میگوید؛ آمریکا برای طالبان «خوب» در قطر نمایندگی باز میکند، در حالیکه انگلستان از این کارها بینیاز است؛ چرا که طالبان جیرهخوار لندن در ترکیه، پاکستان، افغانستان، و از همه مهمتر در کشور ایران حکومت میکنند و به افتتاح نمایندگی در «قطر» به هیچ عنوان نیازی ندارند. افتتاح نمایندگی طالبان در قطر بازتولید الگوی کودتای 28 مرداد است؛ انگلستان برای حفظ منافع خود در منطقه یکبار دیگر دست نیاز به سوی آمریکا دراز کرده و یانکیها پذیرفتهاند که قطر را رسماً به پشت جبهة طالبان تبدیل کنند. با توجه به انتشار این خبر بهجتاثر، آنهم پس از انفجار بمب در پایگاه نظامی آمریکا و شلیک راکت به فرودگاه نظامی «بگرام» به نظر میرسد، بریتانیا برای مقابله با گسترش نفوذ روسیه در منطقه به «کمک فوری» نیاز داشته! و از آنجا که آنگلوساکسونها زبان یکدیگر را خوب میفهمند، «تایمز لندن» افتتاح نمایندگی طالبان در قطر را به «آمریکا» نسبت میدهد.
البته این رفتار انگلستان دلیلی جز فروتنی و تواضع و شکستهنفسی ندارد؛ لندن هرگز به نقش سرنوشتساز خود در کودتای آیرونساید، کودتای شهریور 1320، کودتاهای 28 مرداد و 22 بهمن و... و خصوصاً «جنجال سبز» و «اشغال لانة جاسوسی» در تهران و قاهره اشاره نخواهد کرد. چرا که سازمان دادن به کودتا و به راه انداختن کاروان خردجال، در هر حال ایجاد نفرت میکند، چه کودتا پیروز شود، و چه مانند «اشغال لانة جاسوسی» در قاهره با شکست توأم گردد. به همچنین است در مورد نقش تعیینکنندة بریتانیا در کشور فرانسه، به ویژه در دوران ظهور هیتلر و آغاز جنگ دوم جهانی. طی این جنگ، حاکمیت فرانسه به شاخة دوم سیاست بریتانیا تبدیل شد.
لندن ژنرال دوگل را برای روز مبادا در آب نمک خوابانده بود. در صورت پیروزی بلشویکها و شکست نازیهای، ژنرال میبایست سیاست دوم لندن را در اروپا به اجرا در آورند. و این سیاست پس از شکسته شدن محاصرة استالینگراد و نابودی ارتش آلمان در خاک روسیه عملیاتی شد. در این هنگامه بود که پیروزی بلشویسم بر فاشیسم مسلم مینمود. در نتیجه لندن نیز صحنه را تغییر داد و شاخة دوم سیاستاش در فرانسه را «فعال» کرد. ژنرال دوگل در رأس یک ارتش «آنگلوـ آمریکن»، به عنوان طرفدار «متفقین»، دولت ویشی را سرنگون فرمودند، و به «مارشال پتن» پیشنهاد کردند فرانسه را ترک گوید. ولی پیشنهاد ایشان مورد پذیرش قرار نگرفت و «شارل دوگل» مجبور شد، مارشال پتن، «فاتح بزرگ جنگ اول جهانی» را، برای حفظ ظاهر، به جرم خیانت زندانی کند! جالب اینکه، همین ژنرال دوگل، «موریس پاپون»، همه کارة دولت ویشی را در جایگاهاش ابقاء نمود! با توجه به آنچه در وبلاگهای پیشین در مورد «پاپون» گفتهایم و با در نظر گرفتن تضاد «تاریخی ـ رسانهای» گلیسم با ویشیسم، ابراز عشق گلیستها به جبهة ملی فرانسه، آنهم در آستانة سفر نخست وزیر بریتانیا به مسکو، میتواند تهدید غیرمستقیم روسیه به شمار آید. تهدیدی که با هدف ارسال سوسیالیستها به کاخ ریاست جمهوری فرانسه صورت میگیرد. اما «تهدید» کذا به این مختصر محدود نماند.
به محض اینکه در رسانههای فرانسه ائتلاف با فاشیستها مورد اعتراض قرار گرفت، برنامة «افشاگری» نیز آغاز شد. فردی که به «مسیو آفریک» کاخ الیزه معروف شده، پس از 20 سال دلالی بین دولتهای آفریقائی و فرانسه ناگهان اعلام داشت مخارج حزب ژاک شیراک را آفریقائیها تأمین کردهاند! ایشان که «بورژی» خوانده میشوند، فرمودند شخصاً 20 میلیون دلار نقد به «شیراک» و «دوویلپن» دادهاند! از مسیو آفریک پرسیدند چرا پس از 20 سال اینحرفها را میزنید؟ فرمود، وجدانام بیدار شد و فهمیدم دیگر سکوت جایز نیست! میبینیم که بیداری وجدان دلال و پادو به میرحسین و شیخ کروبی محدود نمیشود! «مسیو آفریک» را گفتند، برای ادعای خود شاهدی هم دارید؟ پاسخشان منفی بود! البته کسی که از این نوع «برنامهها» خبر ندارد خواجه حافظ شیرازی است.
با اینهمه، «مسیو آفریک» بخشی از واقعیت را میگویند؛ اصل مطلب این است که دولتهای آفریقا به همة احزاب فرانسه «کمک مالی» داده و میدهند. این کمکها به حزب ژاک شیراک و «دستراستیها» محدود نمیشود! خلاصه، اگر بعضیها میپندارند به این ترتیب سوسیالیستها دلپذیر خواهند شد، و برای بازتولید «پیروزی» حزبشان در انتخابات ریاست جمهوری میتوان صحنهسازی به راه انداخت، سخت کور خواندهاند. این برنامه همچون افتتاح نمایندگی طالبان در قطر و مأموریت رجب اردوغان در کشورهای عرب مبتلا به طاعون بهاره با شکست روبرو خواهد شد.
اردوغان که میانة بسیار خوبی با اهود اولمرت داشت، و رفیق گرمابه و گلستان ایشان به شمار میرفت، ناگهان به یاد «افتخارات» افتاده و میگوید، «افتخار ترکیه از ارتباط با اسرائیل اهمیت بیشتری دارد!» عجیب است که ارتباطات کمالیستهای ترکیه با اسرائیل، زمانیکه ارتش این کشور جنوب لبنان را با خاک یکسان میکرد افتخارات رجب «فوتبالیست» را مخدوش نکرده بود! امروز نه تنها اردوغان خواهان قطع رابطه با اسرائیل شده که از تهاجم نیروی زمینی به خاک عراق نیز داد سخن میدهد! در واقع به دلیل افلاس ارباب، رجب اردوغان همان نقشی را بر عهده گرفته که پیشتر خمینی دجال مجری آن بود: تضعیف عراق و تأمین حاشیة امن برای اسرائیل. این حاشیه فقط با استقرار دارودستة اولمرت و نتانیاهو در انزوای کاذب به دست میآید.
این است هدف اصلی از مسافرت اردوغان به مصر، تونس و لیبی؛ کشورهای «بهارزده» که از هم اکنون بهارشان رنگ خزان و خون گرفته. اردوغان به نیابت از سوی ارباب، کودتاچیان مصر و تونس و لیبی را به قطع رابطه با اسرائیل تشویق خواهد کرد؛ ولی این طرح ابلهانه هم محکوم به شکست خواهد بود. سازمان ملل موجودیت اسرائیل را به رسمیت شناخته و حاکمیت دست نشاندة ترکیه، به ویژه امثال رجب اردوغان در جایگاهی نیستند که بتوانند با مزخرفبافی و پوچگوئی و افتخار و غیره، یکجانبهگرائی کرده و قواعد و مقررات بینالمللی را نقض کنند. هر چند اهالی لوموند و گاردین و شرکاء، مایلند «ترکیه» الگوی کشورهای مسلماننشین باشد و حاکمیت ریش و لچک و سیاست سرکوب داخلی و لگد به طاق طویله در عرصة بینالمللی به عنوان «مردمسالاری دینی» بر ملتها تحمیل شود تا منافع اسرائیلپرستان اسلامنواز خدشهدار نگردد. آنها که به تأمین انزوای کاذب برای حاکمیت اسرائیل تمایل دارند میتوانند از نیکولا سرکوزی بیاموزند «اخلاص عمل!»
به گزارش فیگارو، مورخ 13 سپتامبر 2011 ، «آرنو کلارسفلد» از سوی سرکوزی به مقام ریاست «ادارة مهاجرت» کشور فرانسه منصوب شد. در مورد کلارسفلدها و وابستگی محفلیشان پیشتر مفصل توضیح دادهایم و دلیلی جهت اتلاف وقت نمیبینیم. فقط یادآور شویم که «آرنو» خدمت سربازیاش را در «تساهال» ـ ارتش اسرائیل ـ گذارنده؛ پیامهای کاربران فیگارو شاهدی است بر این مدعا:
«[...] نظارت یک نظامی اسرائیلی بر مسائل مهاجرت [...] اول دوستان، بعد دوستان همسر عزیزم [...] آیندة وکلای بدون موکل [نظیر] بورژی و کلارسفلد در راهروهای قدرت یافت میشود. [البته] قدرت شغلسازی برای دوستان و هیچها، نه قدرت یافتن راه حل برایآیندة فرانسه و فرانسویها.»
میبینیم که برخلاف ادعای «تابناک»، نیکولا سرکوزی برای دوستان سابق همسرش از هیچ خدمتی فروگذار نمیکند. مسلماً اگر اقامت پربرکت سرکوزی در کاخ ریاست جمهوری تمدید شود، «سیفالاسلام قذافی» نیز در دولت آیندة فرانسه پست و مقامی «درخور» خواهد داشت! اما عدم رضایت فرانسویها و سفر قریبالوقوع «کامرون ـ سرکوزی» به لیبی به کنار، به نظر نمیرسد دولت انگلستان خواهان ادامة این برنامة مهوع باشد. در تاریخ 12 سپتامبر سالجاری، دیوید کامرون حمایت دولتاش را از مواضع روسیه در مورد لیبی اعلام داشت. سایت انگلیسی زبان نووستی، مورخ 12 سپتامبر 2011، مینویسد، نخست وزیر بریتانیا به خبرنگاران گفت، «لندن از مواضع روسیه در کنفرانس لیبی پشتیبانی خواهد کرد.»
به گزارش نووستی، شرکتکنندگان در این کنفرانس در مورد نظارت بر «استقرار دمکراسی» در کشورهای شمال آفریقا به توافق رسیدهاند. یادآور شویم، کنفرانس مذکور در تاریخ اول سپتامبر سالجاری در پاریس برگزار شد و در وبلاگ «سگ و سپتامبر» آن را به عنوان پایان روند رایج و «شیرینی» معرفی کردیم که همزمان با نجات یانکیها از مخمصه، «تصویر دلپذیر» از حاکمیت فرانسه در مقام نظام «مستقل» و «صلحطلب» نیز ارائه میداد. خلاصه بگوئیم برخلاف پوچ پردازیهای تابناک، تهاجم وحشیانه به کشور لیبی هیچ ارتباطی با قصة «سیف» و «کارلا» ندارد! تریپولی، «نفت توشه!»
...
<< بازگشت