سوسیس و سیاست!
...
چقدر خوب میشد اگر راه دسترسی ایرانیان را به اینترنت میبستند تا رادیو فردا، بیبیسی و ... و دیگر شیپورهای توطئهگران «گوادالوپ» میتوانستند یکه تاز میدان باشند و همچون دوران طلائی ریاست جمهوری جیمیکارتر، همزمان با ارسال اراذل و اوباش شهربانی به خیابان، پروپاگاند ابلهپسندشان را به ملت ایران حقنه کنند. به این ترتیب یکبار دیگر «ارتش در کنار مردم» قرار میگرفت و استبداد فرسوده با استبداد تازه نفس جایگزین میشد. در اینصورت نه خشتک عموسام جر میخورد، نه درز شلوار ابریشمین دیوید کامرون میشکافت و از همه مهمتر پوزة «شپیگل» هم پاره نمیشد!
خواب، یک خواب است، باشد مختلف تعبیرها
مژده به اهالی مرز پرگهر! پس از «اسلام رحمانی»، انواع دیگر «جنبشسبز» هم به بازار آمده: «جنبش سبز رحمانی»، جنبش سبز سکولار و ... و خلاصه «جنبش سبز» از همه رنگ! وجه مشترک تمامی این جنبشها، ابهامشان است. به عبارت دیگر، پامنبریهای جنبش مذکور مطالبات منطقی ندارند؛ اینان با جنجال و هیاهو و نفی مطالبات مبهم همپالکیهایشان میخواهند طرفداران دمکراسی را به سکوت بکشانند. جنبشهای سبز «نیک» همان جنبش سبز است، و مطالبات طرفداراناش نیز همچون مطالبات محفل میرحسین جلاد در «ابهام» افتاده.
از فواید «ابهام» هر چه بگوئیم، کم گفتهایم! تمام مطالبات استعمار را میتوان در هالة جادوئی ابهام فرو برد و به «مطالبات مردمی» تبدیل کرد. مطالبات «جنبش سبز» چه بود؟ «رأی من کو؟»، «مرگ بر دیکتاتور» و خلاصه «اللهاکبر»، به همراه عربدهجوئی، پوچپردازی و جنجال برای هیچ با هدف نشاندن توحش «اسلام سبز» بجای توحش اسلام فرسوده. در قاموس بعضیها از جمله آلن ژوپه، وزیرامور خارجة فرانسه، جنجال میرحسین موسوی و تلاش برای سازمان دادن به کودتای هیزاکسلنسی ستایش برانگیز بوده!
با فرهنگ نوین واژگان «فارسی» آشنا شویم! در فرهنگ کذا، لشکرکشی خیابانی با شعارهای ابلهپسندی نظیر «رأی من کو؟»، «مرگ بر دیکتاتور»، «الله اکبر» و ... و «یاحسین میرحسین» در ردة «مطالبات دمکراتیک» قرار میگیرد! خلاصه، در پی کسادی دکان «اصلاحطلبی»، بوقهای استعمار یک جنبش سبز «اصلاحطلب» اختراع کردهاند که گویا نمیخواهد به دوران نورانی آن وحشی بیابانی بازگردد؛ دمکراسی هم نمیخواهد، و خلاصه نمیگوید چه میخواهد! دلیل هم روشن است؛ این جنبش منفور در واقع همان «جنبش سبز» است که هیزاکسلنسی «سایمون گاس» با خون دل آن را سازمان دادند تا دکان اسلامفروشی ناتو در ایران تعطیل نشود؛ اما «افسوس که آن دولت بیدار بخفت.»
یکروز پس از تهدیدهای کسالتآور نیکولا سرکوزی در «کنفرانس پاریس» پیرامون «حملات پیشگیرانه» به ایران، «دیمیتری روگزین»، نمایندة دائم روسیه در پیمان آتلانتیک شمالی از مسافرت آیندة خود به تهران خبر داد. فردای همان روز، خبر فعالیت نیروگاه بوشهر و مسافرت احمدی نژاد به تاجیکستان انتشار یافت و معلوم شد علاوه بر شاخة «ژرمانیک» سیاست آنگلوساکسونها، شاخة فرانسوی این سیاست نیز ابتر شده، ولی شاخة «لندن» هنوز مقاومت به خرج میدهد و این است دلیل نبرد بیبیسی با نووستی!
به گزارش سایت نووستی، مورخ 11 شهریورماه 1390، «دیمیتری روگزین»، برای بررسی برنامة موشکی ایران، در اواخر سپتامبر، یا اوائل اکتبر 2011 به تهران خواهد رفت. این مسافرت به دعوت طرف ایرانی صورت میگیرد.
«طرف ایرانی از راگوزین به عنوان نمایندة ویژه رئیس جمهور روسیه در تعامل با ناتو در امور سپر ضد موشکی دعوت کرده که برای دیدار با مقامات [...] و بررسی موضوع دفاع ضد موشکی در اروپا به تهران سفر کند [...]»
گویا انتشار این خبر به مذاق بیبیسی هیچ خوش نیامده! سایت «مستقل» بیبیسی، مورخ 15 شهریورماه سالجاری مینویسد، مقامات ایران از روگزین دعوت به عمل نیاوردهاند! البته «رادیو لندن» نه از سوی خود، که از زبان نوکراناش در جمکران سخن میگوید تا «مسئولیتی» هم نداشته باشد. چرا که حکومت جمکران، همچون دیگر حکومتهای پوشالی «مستقل» است و مطالبات لندن و واشنگتن را در کمال «استقلال» و «آزادی» به عنوان سیاست حکومت اسلامی مطرح میکند تا دست ارباباناش باز بماند.
بیبیسی در مطلبی تحت عنوان «ایران مذاکره برای رفع نگرانی موشکی روسیه را تکذیب کرد» مینویسد:
«[...] سخنگوی وزارت خارجه در خصوص سفر آیندة نماینده روسیه در پیمان ناتو به تهران، گفته [...] که این سفر به درخواست طرف روسی [...] صورت میگیرد و در جریان آن، در خصوص مسائل منطقه و جهان تبادل نظر میشود[...]»
نمیدانستیم کفنفروشها تا این حد از «اهمیت» برخوردارند؛ ولی خوب کارفرمایانشان در لندن از ارزش و اعتبار نوکران نیک آگاهند! از قدیم گفتهاند، «قدر زر زرگر شناسد!» و قدر مردهشوی را هم مسلماً مردهشوی! بله، اگر بیبیسی، آنهم با 4 روز تأخیر و به صورت غیرمستقیم، «نووستی» را به دروغگوئی متهم میکند و مدعی میشود که دولت روسیه، با کفنفروشها در مورد مسائل جهان «تبادل نظر» خواهد کرد دلیل موجه دارد؛ برنامة تجزیة لیبی منتفی شده، و امروز دولت انگلستان از انتقال سفارتخانهاش در بنغازی به «تریپولی» خبر داد!
همچنانکه در وبلاگ «نفت و نیکولا» گفتیم حضرات میخواستند با تجزیة لیبی به دو کشور اسلامی سبز و سیاه، هم الجزایر و تونس را به طویلة اسلام تبدیل کنند هم سوریه را! ولی این طرح مقدس و الهی با شکست روبرو شد. در پی شکست کنفرانس پاریس، شاهد تغییرات گستردهای در سطح جهان و به ویژه در ایران هستیم. از آنجمله است راه اندازی نیروگاه بوشهر و نشستن «اکسون موبیل» بجای «بیپی» در روسیه. پیامد عقبنشینی بریتیش پترولیوم، سفر مهرورزی به تاجیکستان، لغو مسافرت پاسدار لاریجانی به کرة شمالی و از همه مهمتر «ترمیم کابینه» در واتیکان، مرکز فاشیسم بینالمللی است.
پس از روضه و زوزة «هلموت کهل» در حسرت نابودی «عظمت آلمان»، کاردینال راتزینگر راهی این کشور شد و خلاصه سوتهدلان گرد هم آمدند و ... و معلوم شد شاخة فرانسوی سیاست آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک نیز به سرنوشت شاخة ژرمانیک آن دچار شده و این عارضه بزودی گریبانگیر بریتانیا نیز خواهد شد. خلاصه شاهد فروپاشی اتحاد مقدسی هستیم که در اواخر جنگ اول جهانی بین محافل سرمایهداری ایجاد شده بود. همین اتحاد با هدف منزوی کردن روسیه، از کودتای بلشویکها و سرنگونی تزارها حمایت به عمل آورد و در ایران نیز جنبش مشروطه را به حکومت نظامی «شیخ و شاه» تبدیل کرد.
پیشتر در مورد این توطئه توضیح دادهایم و نیازی به تکرار مکررات نیست، ولی لازم است به «پیک نت»، یعنی دکان «مردمی» حزب توده این نکتة پیشپا افتاده را یادآور شویم که حکومت نظامی با کودتای آیرونساید بر ایران حاکم شده و سپاه منفور «پاسداران» نیز از بستر همین کودتا سر برآورد. در نتیجه، «ایجاد شکاف» در این تشکل استعماری جای دستافشانی و پایکوبی ندارد.
سپاه پاسداران همچون دیگر تشکلهای «نظامی ـ امنیتی» کشورمان از بیگانگان دستور میگیرد. و آفتاب آمد دلیل آفتاب! مطلب شیوای کیهان جمکران، در باب روابط ایران و روسیه شاهدی است بر این مدعا. مطلب کذا تحت عنوان، «عضو هفتم گروه 1+5 »، در تاریخ 15 شهریورماه سالجاری انتشار یافته و مطالبات استعمار را در پوشش شعارهای پوچی نظیر «منافع ملی» و پیشرفت و این قماش مزخرفات مطرح میکند. اما نویسندة کیهان ناگهان بند را آب داده و میگوید، در مورد مسائل ایران، روسیه اصل را بر بده بستان با آمریکا گذارده و هر کجا امکان «معامله» وجود نداشته باشد، روسیه در برابر آمریکا میایستد:
«[...] فرمول كلي [این است] كه براي روسيه در بارة مسائل مرتبط با ايران اصل بر معامله با آمريكاست [...] در مواردي كه معامله امكانپذير نباشد [...] در مقابل [خواستهاي] امريكا مقاومت ميكند [...]»
میبینیم که در مورد مسائل حکومت اسلامی، طرف صحبت روسیه حاکمیت آمریکاست! به عبارت دیگر، ارباب حکومت اسلامی در واشنگتن نشسته؛ در غیر اینصورت چه دلیلی دارد که مسائل حکومت قدرقدرت جمکران بین روسیه و آمریکا حل و فصل شود؟ حال این سئوال پیش میآید که روسیه چه وقت در برابر خواست آمریکا در ایران مقاومت به خرج میدهد؟ پاسخ روشن است؛ زمانیکه منافع مسکو همسوئی با لندن را ایجاب کند! به زبان سادهتر روسیه ناچار است برای مهار توحش حکومت اسلامی با اربابان این حکومت در لندن و واشنگتن وارد «معامله» شود.
«دواربابی» حکومت اسلامی پیامد خوشخدمتیهای «دکتر» محمد مصدق است که زمینة کودتای 28 مرداد را فراهم آورد و راه ورود کنسرسیوم را به ایران باز نمود، تا بریتیش پترولیوم دست در دست طرف آمریکائی در ایران به موجودیت خود ادامه دهد! و اینروزها شاهدیم که بریتیش پترولیوم قدرقدرت چگونه در معاملات بزرگ نفت و گاز جهانی زیر لگد «اکسون موبیل» آمریکائی افتاده!
به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ دوم سپتامبر 2011 ، «روسنفت» و «اکسون موبیل» جهت استخراج نفت در «آرکتیک» در تاریخ 30 اوت سالجاری یک قرارداد همکاری به امضاء رساندهاند. روشن است که پیامد این همکاری استراتژیک جز تضعیف حاکمیت انگلستان نخواهد بود. این است دلیل انتشار هذیانات ناصر نوبری در رجانیوز. این فرد که طی دوران جنگ استعماری سفیر جمکران در شوروی بوده، ادعا میکند از اینکشور هواپیمای جنگی و زیردریائی خریده!
بله، ایشان گویا چند نکتة پیشپاافتاده را فراموش کردهاند؛ نخست اینکه جنگنده و زیردریائی دمپائی پلاستیکی نیست! اینگونه تجهیزات همراه با کارشناسی و مراکز راهبردی به «فروش» میرسد. خلاصه اگر شوروی میتوانست به حکومت جمکران جنگنده و زیردریائی بفروشد، میبایست خلبان و خدمة زیردریائی را هم به ملایان میفروخت. دیگر آنکه طی دوران «جنگ سرد»، ورود به مرغدانی یانکیها برای شوروی اکیداً ممنوع شده بود؛ مگر لشخورهائی نظیر مک فارلین، نگروپونته و واینبرگر مداد بودند که شوروی پای به بازار تسلیحاتی ایران بگذارد؟! پس بگذریم و بازگردیم به «احادیث» رجانیوز و توهمات «نوبری»، «سفیر» سابق مردهشویان در شوروی.
این «احادیث» با کد: 90208 در رجانیوز انتشار یافته. ناصر نوبری در سخنان نوبرانهشان میگویند، وقتی «من» سفیر شدم حتی اجازة واردات سیم خاردار را هم به ما نمیدادند، ولی «من» کلی هواپیمای جنگی و زیردریائی خریدم:
«[...] هنگامی که من در شوروی سفیر شدم حتی اجازة واردات سیم خاردار [...] را هم به ما نمیدادند [...] هنگام بازگشت بیش از 10 میلیارد دلار قرارداد نظامی با شوروی داشتیم. در آن قراردادها [...] زیردریائی، انواع هواپیماهای جنگی و... باعث تکمیل کسری نظامی ما بعد از جنگ شد[...] مقام معظم رهبری نیز اخیراً [...] به سیاست احمقانة غرب [...] و نتیجة معکوس آن اشاره کردند[...]»
نوبر بهاره بستنی! گویا قرارداد «نوبری» واردات بستنی را نیز شامل میشد، چرا که مقام معظم «اخیرا» فتوی بستنی دادهاند. ایشان فرمودهاند «خوردن طلا حرام است!» بله، مقام معظم را دستکم نگیریم؛ ایشان در جریان افزایش سرسام آور بهای طلا هستند، در صورتی که ناصر نوبری غافل است که حکومت مردهشویان برای تأمین منافع ارباب، ملت ایران را در برابر شوروی سابق و روسیة امروز قرار داده و هر چه اربابان جمکران در لندن و واشنگتن بیشتر تضعیف میشوند، هذیانات این حکومت افزایش مییابد. به عنوان نمونه، فارسنیوز، مورخ 15 شهریورماه سالجاری از «برخورد قاطع» نیروی هوائی با «یک تهدید» در دریای خزر خبر داد! تهدید در دریای خزر که نیروهای ناتو حق ورود به آن را ندارند از کدام سو میآید؟ از سوی کشورهای ساحلی خزر و به ویژه از سوی روسیه. اما در راستای واژگون نمائی رایج، ادعای جیره خواران یانکیها این است که تهدید از سوی غرب متوجه جمکران شده:
«[...] اميرخلبان حسين چيتفروش [...] براي اولين بار از برخورد قاطع نيروي هوائي ارتش با يك تهديد در عرصة درياي خزر خبر داد [وی] همچنين تصريح كرد [...] در سال 82 [...] با تهديدي در عرصه درياي خزر روبرو شديم [...] و مركز فرماندهي آماده شد [...] كشورهاي غربي به سرعت از كردة خود پشيمان شده و تسليم شدند [...]»
میبینیم که فعالیت نیروگاه بوشهر، نظامیان جمکران را چگونه به هذیانگوئی انداخته. البته مسائل دیگری نیز مطرح است. سفر ریاست اتحادیة عرب به سوریه، جنگ زرگری اردوغان با نتانیاهو همراه با نمایش «وساطت» آمریکا و اتحادیة اروپا و ... و همچنین سفر مهرورزی به تاجیکستان و ... و خلاصه بگوئیم، اینروزها شاهد فروپاشی سیاستی هستیم که با کودتای آیرونساید بر ایران سلطه یافت و پس از کودتاهای پیاپی به «انقلاب اسلامی» و استقرار «حکومت اسلامی» منتهی شد.
«انقلابی» مشابه آنچه در لیبی به جریان افتاد تا ارتش ناتو به بهانة دفاع از غیرنظامیان، با توسل به صورتکهائی نظیر مصطفی عبدالجلیل بتواند استبداد فرسودة معمر قذافی را با استبداد تازه نفس جایگزین کند و از طریق فراگیر کردن سرکوب مردم لیبی، تاراج نفت این کشور را گسترش دهد. بیدلیل نیست که مرده شویان جمکران، همصدا با مرده پرستان سبز و کرکسهای ناتو از «سقوط دیکتاتور» اینهمه به وجد آمدهاند؛ سقوط دیکتاتور «نفت تو شه!»
در شرایطی که ارتش جنایتکار ناتو به کشتار مردم لیبی مشغول است، شادمانی و استقبال از «سقوط دیکتاتور خونریز لیبی» بیشرمی فراوان میطلبد؛ خوشبختانه از این نظر حکومت اسلامی و مخالف نمایاناش به ویژه در جنبش منفور «سبز» کم نیاوردهاند. این بیشرمی به جائی رسید که حتی سروصدای «پیک نت» هم در آمد! البته دکان «مردمی» حزب توده طرفداری تشکل «جنبش سبز راه امید» از بمباران مردم لیبی را به حساب «ظلم» و «ستم» حکومت گذارده! بله، با یک تیر دو نشان!
«پیک نت» به این ترتیب از «مجاهدین خلق»، که اشغال کشور عراق را تبریک گفته بودند، و همچنین از دارودستة میرحسین جلاد سلب مسئولیت کرده و تلویحاً میگوید، اگر یک حکومت اسلامی با تفسیر «رحمانی» میداشتیم، مجاهدین خلق و اوباش سبز از کشتار و تخریب در عراق و لیبی حمایت به عمل نمیآوردند! حال آنکه تفسیر از «اسلام» هر چه باشد، ماهیت اسلام و اسلامگرایان یعنی توحش «خدامحوری» و «گلهپروری» هیچ تغییری نخواهد کرد. این مختصر را گفتیم تا کارفرمایان رادیوفردا و بیبیسی بدانند که با جنجال و هیاهو پیرامون جنبش گنگ و موهوم سبز و سینه زدن برای موسوی و کروبی نمیتوانند ایندو جنایتکار را در جایگاه رهبری مخالفان حکومت اسلامی بنشانند. به عنوان طرفدار استقرار دمکراسی در ایران، هرگز با خدامحوران و باورفروشان همصدا نخواهیم شد. شکوه و«عظمت آلمان» به پایان رسید؛ گذشت آنروزهای طلائی که با به راه انداختن کاروان خردجال در ایران، از مصدقها و خمینیها «پیشوا» میساختید. حال که به کاروان خردجال رسیدیم بد نیست به فواید کاروان کذا در کشور ایتالیا نیز نیم نگاهی بیاندازیم.
پس از ارائة برنامة دولت ایتالیا جهت افزایش مالیات بر درآمدهای بالاتر از 80 هزار یورو در سال، سریعاً چند کاروان خردجال به راه افتاد. نتیجه این شد که دولت برلوسکنی مالیات بر درآمدهای کلان را کاهش داد وکاروان خردجال هم آرام گرفت! به عبارت دیگر، کاروان خردجال همواره با منافع طبقات متوسط، یعنی با پایه و اساس دمکراسی در تقابل قرار میگیرد. در مورد پیامدهای تظاهرات «مردمی» ایتالیا، فرانسپرس، مورخ 6 سپتامبر 2011 گزارش جالبی داده که فرصت پرداختن به آن را نداریم چرا که اظهارات «آلن ژوپه» در لوموند، مورخ 19 ژوئن سالجاری از اهمیت بیشتری برخوردار است. وزیر امور خارجة فرانسه ضمن انتقاد از دولت ایران به دلیل ممانعتاش از «تظاهرات مسالمتآمیز شهروندان» با حسرت از دوران نورانی خردادماه 1388 یاد کرده و میگوید، این اعتراض بیسابقه، همچون اعتراض در کشورهای عرب تحسین برانگیز بود!
البته ایشان «حق» دارند، خردجال سال 1357 هم تحسین خیلیها را بر انگیخت؛ خردجال همواره کارساز منافع استعمار بوده و هست. روند رایج این است که با توسل به شعارهای فریبنده و مبهم خردجال به راه میاندازند، ولی آخرین بار، یعنی در سال 1388، دسترسی ایرانیان به اینترنت روند کذا را خدشهدار کرد. در نتیجه «رادیوفردا» و شرکاء ضمن ارعاب ایرانیان از طریق افشاگری، «راه» سانسور را نیز به حکومت جمکران نشان میدهند.
سازمان سیا هر روز نوابغ ناشناس و بزرگی به ما معرفی میکند که توانستهاند کنترل «ایمیلها» را به دست بگیرند! حال آنکه کنترل ارتباطات ایرانیان، همچون نقض تحریم ارسال تجهیزات نظامی تحت نظارت طویلة مقدس مککارتی صورت میپذیرد. «رادیوفردا»، مورخ 15 شهریورماه سالجاری مصاحبة «شپیگل» با «فیلیپ هاوارد» را تحت عنوان«آیا قطع کامل اینترنت در ایران امکانپذیر است؟» منتشر کرده.
شپیگل از مستر هاوارد میپرسد، آیا قطع کامل اینترنت در ایران امکانپذیر است و ایشان پاسخ میدهند، بله چه جور هم؛ حکومت ایران، و نه حکومت اسلامی، بر همه کار «قادر» است. سپس شپیگل از مهارت وبلاگ نویسان ایران میپرسد، و مستر هاوارد پاسخ میدهند، تعداد کاربران ایران در میان «کشورهای مسلمان» از همه بالاتر است:
«[...] حکومت ایران ثابت کرده [...] قصد و توانائی چنین کاری را دارد [...] در میان کشورهای مسلمان ایران بزرگترین رقم کاربران اینترنت را دارد [...]»
بله ایران، حکومت اسلامی ندارد، ولی کشوری است مسلمان! تاکنون نشنیده بودیم «مکان» دین داشته باشد! این هم از اختراعات سازمان سیاست. شاید نبوغ حضرات پس از صرف «بستنی طلا» در برج کذا شکوفا شده. باری شپیگل در ادامه آرزوی قلبی کارفرمایاناش را بر زبان رانده و میپرسد، این حکومت قدر قدرت میتواند کشور ایران را به دوران پیش از اینترنت بازگرداند؟ پاسخ مسترهاوارد یأسآور است. ایشان میگویند، چنین امکانی وجود ندارد. بهترین راه سانسور همان کاهش سرعت اینترنت میتواند باشد:
«[...] طرح آنها این است که [با کاهش سرعت ارتباطات با شبکه جهانی] کنترل و سانسور ارتباطات سادهتر شود. این [...] یک روش بسیار کهنهای برای سانسور است، ولی در عین حال موثرترین روش است [...]»
و اینجاست که اهالی اسلامنواز و اسرائیلپرست «شپیگل» نفسی به راحت میکشند؛ غافل از اینکه فعالیت نیروگاه بوشهر برای جفتکپرانی فاشیستها محدودیت به وجود خواهد آورد، چرا که برای حفاظت از این نیروگاه حضور نظامی روسیه الزامی میشود. به زبان سادهتر دوران یکهتازی آنگلوساکسونها در خلیج فارس به پایان رسیده و اعمال سانسور بر ارتباطات از انحصار غرب خارج میشود. روشنتر بگوئیم نفوذ متحدان آمریکا، به ویژه توطئهگران گوادالوپ و خصوصاً نفوذ آلمان در ایران کاهش خواهد یافت و به استنباط ما با افتتاح خط لولة «نورد ستریم»، حزب آنجلا مرکل نیز میباید بساطش را برچیند.
سیاست اهالی زیگفریدآباد به گرد پای سوسیسهایشان نمیرسد! به ویژه سوسیسهای نورنبرگشان حرف ندارد! حال که سیاست سوسیسها در ایران تضعیف شده، و تهدید جنگ نیز به پایان رسیده، تقابل دو سیاست «واشنگتن ـ مسکو» در ایران فضائی ایجاد خواهد کرد که خارج از کنترل قرار میگیرد. از همین فضایآزاد است که میتوانیم برای گسترش ادبیات دمکراتیک استفاده کنیم.
...
<< بازگشت