جمعه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۹


پیک‌نیک مبارک!
...
سایمون گاس، رهبر کودتای سبز سه ماه دیگر ایران را ترک می‌کند! به گزارش بخش «دری» سایت نووستی، مورخ 21 بهمن ماه 1389، فوگ راسموسن در تاریخ 19 بهمن‌ماه سالجاری، سفیر انگلستان را به عنوان نمایندة‌ ناتو در افغانستان منصوب کرده:‌

«[...] فوگ راسموسن [...] روز چهارشنبه سایمون گیس[...] انگلیسی را به صفت نماینده نو ملکی پیمان اتلانتیک شمالی در افغانستان مقرر نمود [...] وظایف نماینده ملکی ناتو توسعه همکاری متقابل با حکومت افغانستان و بازیگران کلیدی دیگر به خاطر تامین امنیت و رفاه اینده مردم افغانستان [است]»

بله همچنانکه می‌بینیم فقط برای تأمین «امنیت» و «رفاه» ملت افغانستان هیزاکسلنسی را از تهران به کابل می‌فرستند! ایشان پیشتر نیز در «آتن»، تأمین امنیت و رفاه مردم یونان را بر عهده داشتند! در هر حال، انتصاب سایمون گاس به عنوان مأمور ناتو در افغانستان، مسیر ارتش اسرائیل را مشخص کرد. روز گذشته، دولت اسرائیل هول‌هولکی موانع و مشکلات حقوقی را از پیش پای ژنرال «بنی گانتز» برداشت تا ایشان بتوانند در تاریخ 14 فوریه 2011 بجای ژنرال اشکنازی بنشینند. در این گیرودار بود که یکی از مراکز طالبان‌پروری پاکستان در مرز افغانستان نیز منفجر شد و حضرات دریافتند که «عملیات انتحاری» را می‌توان در مسیرهای متفاوت، از جمله بر علیه «تروریست ـ مسلمان‌های» مزدور ناتو یعنی طالبان و القاعده فعال کرد! خلاصه ارتش ناتو به هیزاکسلنسی، سایمون گاس مأموریت داد تا بساط‌شا‌ن را در افغانستان پهن فرمایند، چرا که دکان‌شان در ایران کساد شده! این تحولات نیز مانند جاخالی دادن حسنی مبارک در برابر به اصطلاح معترضین میدان «تحریر» قاهره، پیامد تغییر سیاست انگلستان در منطقه است.

در کشور مصر، «معترضینی» که در میدان «تحریر» قاهره لنگر انداخته و به رایگان تغذیه می‌شوند، چه می‌خواهند؟ پاسخ به این پرسش روشن است، بعضی‌ها در دو سوی آتلانتیک می‌خواهند همان افتضاحی را که 32 سال پیش در ایران به راه انداختند، در مصر بازتولید کنند. و برای تحقق این هدف مقدس، ایجاد یک سنگر فراگیر «حق» الزامی است. سنگر حق از «خشونت» تغذیه می‌کند، در نتیجه لازم است «مردم» در مصر قانون‌شکنی کنند، و ارتش برای تأمین نظم قانونی چند تن از اینان را در واقعیت «لت و پار» نماید، یا اینکه رسانه‌های غرب شایعة‌ شهادت چندین نفر را در بوق بگذارند، اینچنین است که نتیجة «مطلوب» حاصل می‌شود. نتیجة مطلوب جز ایجاد خشم و نفرت در افکار عمومی جهت به بیراهه ‌کشاندن مطالبات دمکراتیک ملت مصر نخواهد بود. به همین دلیل است که علیرغم عقب‌نشینی حاکمیت مصر، یانکی‌ها در میدان «تحریر» قاهره «پیک‌نیک» ترتیب داده‌ و آش‌نذری توزیع می‌کنند.

دیروز، یعنی روز 8 فوریه 2011، عموسام حتی سلمانی رایگان نیز در اختیار «معترضین» قرار داده بود! خلاصه آنگلوساکسون‌ها که برای یک دلار ناقابل هزاران نفر را به خاک و خون می‌کشند، جهت تداوم پیک‌نیک در قاهره، دست حاتم‌طائی را در سخاوت از پشت بسته‌اند! از قضای روزگار، تل چادرسیاه و ریش و مقنعه هم از پیک‌نیک عموسام استقبال کرده، می‌خورد و می‌خوابد و رسانه‌های غرب شعارهای کشکی‌‌اش را برای ما پخش می‌کند. به عنوان نمونه یکی از «روسری‌ها» می‌گفت:

«من 4 تا بچه دارم، شوهرم بیکار است، تا مبارک نرود، از اینجا نمی‌روم.»

الجزیره، فرانس پرس و شرکاء هم این سخنان «حکیمانه» و بسیار سیاسی و ایدئولوژیک را در بوق گذاشته و در آن می‌دمیدند. کسی هم به این انقلابی دوآتشه نمی‌گفت که رفتن «مبارک» برای کسی کار ایجاد نخواهد کرد، مگر اینکه از طریق مذاکره با دولت، اصناف و تشکل‌های سیاسی بتوانند برخی از مطالبات خود را تأمین کرده و فرصت داشته باشند برای انتخابات آینده برنامة مشخصی ارائه دهند. خلاصه، اکنون که حاکمیت مصر در موضع ضعف قرار گرفته، وقت انتقام نیست، وقت امتیاز گرفتن از استعمار است. «رفتن حسنی مبارک» هیچ امتیازی به حساب نخواهد آمد، به ویژه که ایشان و نزدیکان‌شان از حزب حاکم نیز کناره گیری کرده و در انتخابات آینده شرکت نخواهند داشت.

اما اگر «رفتن مبارک» هیچ گرهی از کار مصری‌ها نخواهد گشود، بسیاری از مشکلات متصدیان اسلام‌نواز و اسرائیل‌پرست طویلة مک‌کارتی را حل خواهد کرد. چرا که «رفتن حسنی مبارک» به حساب تل موهوم «مردم» نوشته می‌شود و همچون 22 بهمن 1357، باز هم مردم «پیروز» می‌شوند؛ در نتیجه «نظم خیابانی» و لات‌بازی بجای «نظم قانونی» می‌نشیند و عربده‌جوئی و نفس‌کش طلبی، یعنی وحشی‌گری، «یکجانبه‌گرائی» و نقض مقررات و قوانین بین‌المللی در داخل و خارج مرزها به نام «اسلام» و «مصر» و «منافع ملی» و «خواست‌مردم» یا خواست مسلمانان و مستضعفان و غیره تبدیل می‌شود به سیاست رسمی حاکمیت. همچنانکه طی سه دهة اخیر در کشورمان حضور چنین حاکمیتی را شاهدیم. حاکمیتی فاقد هرگونه مسئولیت که فقط جنجال به راه می‌اندازد و «پاسخگوئی» را نیز به مصلحت نمی‌داند!

بله، جهت اجرای این «برنامه» اخیراً احمدی‌نژاد، که ادعا می‌شود مورد حمایت خامنه‌ای قدرقدرت است، از طریق نامه‌نگاری به عملکرد اکبر بهرمانی و شرکاء در قوای مقننه و قضائیه «اعتراض» می‌کند و آن‌ها نیز ضمن مزخرف‌بافی‌های رایج می‌گویند، پاسخ دادن در شأن ما نیست. بی‌بی‌سی و رادیوفردا هم بدون «تحلیل» و بررسی از نمایش حکومت در جمکران گزارش می‌دهند:

«[...] مجمع تشخیص مصلحت [...] تصریح کرده [...] اعضای حاضر در جلسه [...] نهم بهمن ماه، خواستار پاسخ‌گوئی به نامة محمود احمدی‌نژاد بوده‌اند اما [...] رئیس مجمع پاسخگوئی به وی را در شرایط کنونی، دور از شأن و شئونات دلسوزان نظام دانسته [...]»

منبع: رادیوفردا، مورخ 16 بهمن‌ماه 1389

تمام این هیاهو در واقع بر سر هیچ است! جنجال و بحران، لات‌بازی، مزخرف‌بافی و پوچ‌گوئی و لاف‌وگزاف راه و رسم حکومت جمکران بوده، هست و خواهد بود. این جنجال همواره برای انحراف افکار عمومی به راه افتاده تا فضای جامعه با هیچ‌وپوچ انباشته شود. و البته این الگوئی است که یانکی‌ها به مرده‌شویان تحویل داده و مرده‌شویان آن را به نام امامان‌شان به ثبت رسانده‌اند.

در دوران نورانی هیتلر روشن‌ضمیر، شعار پوچ «آلمان، مقدم بر همه چیز» در زیگفریدستان رایج بود و همة اهالی موظف بودند بدانند و آگاه باشند که «آلمان» بر جان و مال و زندگی‌شان مقدم است، همانطور که پس از کودتای ننگین ارتش ناتو در کشورمان، «اسلام» در همین جایگاه قرار گرفت. اما در پی رسوائی حکومت جمکران، صاحبان طویلة مک‌کارتی می‌کوشند در مصر، شعار ابلهانة «مصر، مقدم بر همه چیز» را در این کشور بر سرزبان‌ها بیاندازند تا از یکسو حسنی مبارک را با «مصر» در تقابل قرار داده، و در افکار عمومی شعار مزورانة «حسنی مبارک باید برود» را به منافع ملی مصر سنجاق کنند، و از سوی دیگر، زمینة دستیابی به چندین هدف والا و مقدس را در آینده فراهم آورند. این است دلیل نمایش مهوعی که سازمان سیا با شرکت «وائل غنیم» به روی صحنه آورده. نمایشی که استعفای رسمی حسنی مبارک برآن نقطة پایان نهاد! اما پس از سخنرانی آتشین «ملی ـ میهنی» جناب حسنی مبارک هیچکس انتظار چنین رخدادهای پرشتاب و غیر مترقبه‌ای را نداشت. عمر موسی، دبیرکل سازمان کنفرانس اسلامی می‌گفت و باز می‌گفت «حسنی مبارک تا ماه سپتامبر ریاست جمهور خواهد ماند» و کاترین اشتون کفش و کلاه کرده بود که راهی مصر شود که همزمان زیر پای حسنی مبارک و معترضان میدان تحریر را کشیدند و تئاتر «وائل غنیم» هم تعطیل شد.

وائل غنیم، مدیر ارشد بازاریابی شرکت گوگل در خاورمیانه، ‌ 30 سال دارد. رسانه‌های غرب از جمله رادیوفردا می‌گویند، ایشان با ایجاد صفحه‌ای در شبکة «فیس بوک» معترضان را برای راهپیمائی بسیج کردند و به همین دلیل روز 28 ژانویه توسط مأموران دولتی، یعنی مأموران «فرعون» دستگیر شدند! از اینجا نتیجه می‌گیریم که «مأموران فرعون» صبر کردند تا مدیرگوگل «معترضین» را بسیج فرماید، سپس او را دستگیر نمودند! اینچنین بود که شایعة ناپدید شدن «وائل غنیم» بر سرزبان‌ها افتاد و آنحضرت پس از 12 روز اسارت در «زندان فرعون» دوباره سروکله‌شان پدیدار شد؛ سالم و سرحال، اما نالان و گریان!

«وائل غنیم» در یک مصاحبة تلویزیونی حضور یافت و اعلام داشت، «آن‌ها 12 روز چشم‌های مرا بسته بودند، من هیچ نمی‌دیدم» بعد هم زد زیرگریه، چند دقیقه، «اوهو، اوهو، اوهو» می‌کرد، ولی دریغ از یک قطره اشک! شاید در مصر گریستن بدون اشک رایج باشد ولی ما این بخش از«فرهنگ غنی» مصر را نمی‌شناسیم!

باری «وائل غنیم» پس از مدتی «اوهو، اوهو» کردن، از شدت تأثر مصاحبه را نیمه‌کاره رها کرد و رفت! ولی به گزارش رادیوفردا، مورخ 19 بهمن 1389 آقای مدیر گوگل «دوقل دوقل» اشک می‌ریختند:‌

«وائل غنیم پس از آزاد شدن، در مصاحبه با یکی از کانال‌های تلویزیونی مصری، به یاد کشته‌شدگان اعتراضات دو هفته اخیر در مصر، اشک ریخت و گفت که 12 روز زندان را با چشمان بسته و در بی‌خبری به ‌سر برده [...]»

بله سازمان سیا را دستکم نگیریم! این سازمان مقدس عینک مخصوصی دارد که با آن نه تنها اشک‌های نامرئی، که هر چه را در ذهن افراد بگذرد می‌بیند. این همان عینکی است که سازمان سیا به نوکران‌اش در جمکران هم داده تا «منظور» افراد را کشف کنند. شیخ صادق لاریجانی و محسن‌آقا و دیگر جیره خواران عموسام از همین عینک‌ها دارند. به همین دلیل بود که زود فهمیدند «جعفر پناهی» قصد دارد یک فیلم بر علیه انقلاب بسازد و پیش از اینکه فیلم کذا ساخته شود او را با جنجال و هیاهو دستگیر کردند که در فستیوال‌های ونیز و برلین و... برای کودتای هیزاکسلنسی یا همان جنبش سبز تبلیغ کرده باشند! قرار بود «رابرت دونیرو» نیز در فستیوال کن نانی برای هیزاکسلنسی به تنور بچسباند که فوگ راسموسن کاسه کوزه‌شان را درهم ریخت.

به هر تقدیر فستیوال کن ماه مه برگزار می‌شود و هیزاکسلنسی می‌باید ماه آوریل، یعنی پیش از شروع فستیوال کذا در کابل کنار منقل کرزای بنشینند! خلاصه علیرغم تلاش‌های اوباما، بازار اسلام علوی و خلخال زن یهودی و غیره در مصر رونقی نیافت و در پی همین ناکامی‌ها موهای باراک اوباما یک دفعه سفید شد. روز گذشته عیال‌ رئیس جمهور آمریکا به جهانیان اطمینان دادند که باراک اوباما قصد پنهان کردن موهای سپیدش را ندارد و نمی‌خواهد موهای‌اش را رنگ کند! تمام خبرگزاری‌های معتبر از جمله فرانس‌پرس، مورخ 10 فوریه 2011، ‌اظهارات سرنوشت‌ساز میشل اوباما را منعکس کردند. حسنی مبارک نیز پس از اینکه اطمینان یافت اوباما قصد ندارد موهای نقره‌فام‌اش را پنهان کند، ناچار شد گریان و نالان پیک‌نیک عموسام را در میدان تحریر تعطیل کند!

«حسنت» به اتفاق [مبارک] جهان گرفت
آری به اتفاق جهان می‌توان گرفت

امروز، پس از انتشار خبر خروج حسنی مبارک از قاهره، ژنرال عمر سلیمان ملت مصر را در جریان استعفای رئیس جمهور و انحلال دو مجلس نیز قرار داد. به این ترتیب سیاستی که هدف‌اش گسترش خشونت، جهت تبدیل مصر به طویلة اسلام بود، ابتر شد و تل ریش‌وپشم و مقنعه و چادرسیاه به ناچار میدان «تحریر» را تخلیه کرد. برخلاف 22 بهمن 1357 که نان کارفرمایان نیویورک‌تایمز در روغن فراوان شناور بود، 22 بهمن مصر تفنگ‌فروش‌ها را در سوگ و ماتم فرو برد. اینان نتوانستند همچون نمونة ایران با ‌توسل به مشتی لات‌واوباش «حکومت خیابانی» تشکیل دهند. این مصیبت بزرگ را به الاغ‌های طویلة مک‌کارتی اصلاً تسلیت نمی‌گوئیم و امیدواریم مصائب بزرگ‌تری نصیب‌شان شود،‌ که خواهد شد. پس از فروپاشی «سیاست انسداد» در مصر، نوبت به پاکستان، ترکیه و ایران نیز خواهد رسید. خلاصه مرده‌شویان، به ویژه مخالف‌نمایان «جنبش‌سبز» در ایران آینده‌ای نخواهند داشت. برخلاف آنچه رسانه‌های غرب می‌نمایانند، استعفای حسنی‌مبارک هیچ ارتباطی به سیاست آمریکا ندارد، خواست یانکی‌ها و به ویژه حاکمیت اسرائیل این بود که مبارک بماند تا اینان بتوانند از طریق عملیات «اسلامی» لات‌واوباش مطالبات مصری‌ها را به بیراهة خشونت بکشانند و شعار ابلهانة «مرگ بر مبارک» را بجای «نان، صلح، آزادی» بنشانند و همزمان کاخ سفید را «مدافع مردم مصر» نیز معرفی کنند.

در واقع، ماندن حسنی مبارک به کاخ سفید امکان می‌داد ضمن تداوم پیک‌نیک میدان «تحریر» برای حسنی‌ مبارک شاخ و شانه بکشد، تا جناب «پرزیدنت مادام‌العمر» به بهانة مردم‌پسند «ایستادگی» در برابر دخالت بیگانگان، هم بازار ارباب را گرم نگاه دارند، هم نانی برای خودشان به تنور بچسبانند. اما مواضع نوین بریتانیا در «نشست مونیخ»، اسلام‌پناهان را از این امکانات جادوئی محروم کرد. ویلیام هیگ، وزیر امور خارجة‌ بریتانیا خواهان مذاکره با روسیه شد و به گزارش سایت نووستی، مورخ 11 فوریه 2011، قرار است سرگئی لاوروف، وزیرامور خارجة روسیه فردا عازم لندن ‌شود. این است دلیل جاخالی اجباری حسنی مبارک در برابر «معترضین»، یعنی ریش‌وپشم و چادر و مقنعه که در میدان تحریر لنگر انداخته و طوطی وار «ارحل مبارک» می‌خواندند. حال که «مبارک» رفته، اینان نیز خودشان «ارحل» خواهند شد، چرا که مطالبات‌شان محقق شده! ولی این چرخش سیاست بریتانیا شرایط عجیبی در روسیه به وجود آورده؛ شاید بهتر است بگوئیم دیمیتری مدودف مواضع عجیبی اتخاذ می‌کند.

دیمیتری مدودف، پس از انفجار فرودگاه مسکو در تاریخ 24 ژانویه 2011، ریاست فرودگاه را مسئول دانست و از سرویس‌های امنیتی تقدیر به عمل آورد. هیچ گروهی هم مسئولیت این انفجار را برعهده نگرفت! اما در تاریخ 8 فوریه سالجاری، یک ویدئوی کشکی از «دوکو عمروف» پخش شد، و مدودف عده‌ای از کارمندان «اف. اس. ب» را به دلیل کوتاهی در انجام وظیفه از کار برکنار کرد! سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 8 فوریه 2011 نیز این خبر را انتشار داده. در فردای همان روز، نووستی از تمایل آمریکا به همکاری با روسیه در زمینه‌های نظامی، مبارزه با تروریسم و... گزارشی منتشر کرد. در تاریخ 10 فوریه سالجاری، همین سایت ضمن انتشار خبر مسافرت رئیس فدراسیون روسیه به ایتالیا در تاریخ 14 فوریه، اعلام داشت مدودف با رئیس‌جمهور و نخست وزیر ایتالیا و همچنین با پاپ ملاقات خواهد کرد. به احتمال زیاد این مسافرت برای پایان دادن به جنجال رسانه‌ای و تهاجم به حریم خصوصی برلوسکنی صورت می‌گیرد.

مدت‌هاست که رسانه‌های غرب به شایعه‌پراکنی در مورد نخست‌وزیر ایتالیا مشغول‌اند؛ تو گوئی مشکلات اقتصادی ایتالیائی‌ها ریشه در زندگی خصوصی برلوسکنی دارد! البته «رادیوفردا» نیز از همین شیوه پیروی می‌کند و چنان از «عیاشی» شاه جوان داستان می‌بافد که نگو و نپرس! خلاصه بدانید و آگاه باشید که اگر توحش ملایان و دیگر جیره‌خواران طویلة مک کارتی 32 سال است کشور ایران را به طویله تبدیل کرده‌، فقط به دلیل «عیاشی» شاه جوان است و بس! اگر یک اعلیحضرت کهن‌سال و اخته می‌داشتیم امروز خیلی بیش از این‌ها پیشرفت کرده بودیم. برای پخش همین «خبر» بهجت اثر «پیشرفت» است که قلادة علاالدین بروجردی را بازکرده‌اند تا برای ارباب معلق بزند.

به گزارش مهرنیوز، مورخ 22 بهمن 1389، بروجردی در حاشیة راهپیمائی 22 بهمن می‌گوید، «کمی پس از انقلاب»، خیلی پیشرفت کردیم! قبل از اینکه ما بیائیم اثری از علم و دانش در این برهوت نبود، فقط دست‌نشاندگان آمریکا می‌توانستند ترقی کنند:

«[...] ایران کمی پس از انقلاب به پیشرفت‌های بزرگی رسید [...]پیش از انقلاب اسلامی، هیچ اثری از علم و دانش در کشور وجود نداشت [...]‌فقط مستشاران و دست‌ نشانده‌های کشورهایی نظیر امریکا می‌توانستند [...] پیشرفت کنند اما امروز شرایط برای توسعه و پیشرفت همه جانبه فراهم است [...]»

اتفاقاً بروجردی درست می‌گوید! در هیچ کشوری یک جانور وحشی نظیر ایشان را به شورای‌عالی امنیت ‌ملی نمی‌آورند در صورتیکه در جمکران راه ترقی و پیشرفت برای همه نوع جانور وحشی هموار است: بروجردی، لاریجانی، رفسنجانی و از همه مهم‌تر خمینی! رهبر عظیم‌الشأن «انقلاب اسلامی مردم ایران اسلامی» در برابر دو ابر قدرت ایستاده بودند:

«[...] مستشاران امریکائی [...] پشیزی برای ملت ایران احترام [...] قائل نبودند [...] حضرت امام خمینی [...] قدرتمندانه در مقابل کشورهائی نظیر امریکا ایستادند و [...] عنوان کردند که امریکا هیچ‌ غلطی نمی‌تواند بکند و [...] انقلاب اسلامی به پیروزی رسید [...]»


بله! به همین سادگی انقلاب‌شان به پیروزی رسید. حضرت روح الله که به تنهائی نمی‌توانستند تنبان‌شان را بالا بکشند، به تنهائی آمریکا و شوروی را از ایران بیرون انداختند، حتماً از آنجا که «خداوند» چنین مقرر فرموده بود:

«انقلاب اسلامی مردم ایران [...] در شرایطی به پیروزی رسید که در تمام جهان دو ابرقدرت بیشتر وجود نداشت و این کشورها، راه پیشرفت را بر دیگر کشورهای جهان بسته بودند [...] خداوند مقدر کرده بود که مردم ایران اسلامی در سال 57 به رهبری حضرت امام خمینی [...] اقدام به انقلاب کنند [...]»

چقدر عجیب است که خواست «خداوند» بروجردی با مطالبات محفل «کارتر ـ برژینسکی» و نیازهای نظامی آمریکا در افغانستان هماهنگ بوده! اما امروز با توجه به آنچه در مصر پیش آمد باید بگوئیم، «خداوند» مفلوک بی‌جهت بروجردی را از قفس بیرون کشیده تا ذکر «مردم ایران اسلامی» و «انقلاب اسلامی» بگیرد! همچنانکه شبکة الجزیره نیز بیهوده برای قهرمان‌سازی به دست و پا افتاده. امروز 22 بهمن 1389، پیامدهای جنگ 33 روزه لبنان به مصر رسید و بزودی این توفان مرده‌ریگ محفل «کارتر ـ برژینسکی» را نیز از منطقه پاک خواهد کرد. 22 بهمن مصر، مرگ 22 بهمن ایران را نوید می‌دهد. امروز خورشید دمکراسی منطقه از مصر طلوع کرد؛ از قاهره تا تهران راهی نیست.


سه‌شنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۹


خر و خاک‌برسر!
...
به عنوان طرفدار استقرار دمکراسی در ایران، شرکت در تظاهرات 22 بهمن‌ماه را در داخل و خارج مرزها محکوم می‌کنیم. شعار تظاهرکنندگان هر چه باشد، هدف نهائی این تظاهرات مزورانه تثبیت کودتای ارتش ناتو به عنوان «انقلاب» ملت ایران است.

سخنرانی دیوید کامرون،‌ نخست وزیر بریتانیا در کنفرانس مونیخ، مبنی بر پایان «مالتی کالچرالیسم» در واقع نشان عقب‌نشینی محافل اسلام‌نواز و اسرائیل‌پرستی است که با توسل به جنگ‌ و کودتا حکومت‌های اسلامی همچون حکومت جمکران را به قدرت رسانده‌اند. در این راستا طرفداری آدمخواران جمکران از مطالبات دمکراتیک ملت مصر بیشتر به تقاضای کمک شباهت دارد؛ چرا که حکومت اسلامی به پایان خط رسیده. انتصاب ژنرال «بنی گانتز» بجای ژنرال «یوآو گالان» که با تغییرات گسترده در مدیریت رسانه‌های فرانسه تقارن زمانی یافت شاهدی است براین مدعا.

اربابان آخوندها در لندن و واشنگتن به دلیل تضعیف مواضع‌شان در منطقه ناچاراند در حکومت جمکران اصلاحاتی صورت دهند، ولی می‌خواهند این اصلاحات را از یک‌سو به سالروز کودتای 22 بهمن 1357پیوند داده، از سوی دیگر آن را به نام جیره‌خواران‌شان در محفل کودتا مصادره کنند. به همین دلیل است که دوباره موسوی و کروبی را از قفس بیرون کشیده‌اند تا رهبری اراذل و اوباش سبز را بر عهده گیرند و به بهانة حمایت از مطالبات ملت مصر، در واقع روز 22 بهمن را گرامی دارند و همزمان برای کودتای استعماری 22 بهمن نیز کسب وجهه کنند.

سازمان سیا جهت کسب مشروعیت برای حکومت خیابانی آخوندها به لشکرکشی خیابانی یا بهتر بگوئیم به حضور اوباش همیشه در صحنه نیاز دارد، از اینرو لوطی و عنترهای‌اش را برای سربازگیری به میدان آورده تا اینان به بهانة حمایت از مردم مصر، یا اعتراض به دولت احمدی‌نژاد و غیره روز 22 بهمن شوت‌وپرت‌ها را به خیابان بکشانند. این است دلیل طبل زدن بی‌بی‌سی و رادیوفردا برای فراخوان موسوی و کروبی به راهپیمائی! البته از آنجا که حکومت جمکران سخت به افلاس افتاده، و بحران اقتصادی در غرب بیداد می‌کند بنی‌صدر هم به کمک حکومت مرده‌شویان آمده و تلویحاً تقاضای عاجزانه دارد که اراذل با حضور در خیابان به حکومت نکبت و ادبار جمکران امکان دهند نفسی تازه کند. در راستای بسیج «حسینی» که لوطی ‌و عنترهای استعمار به راه انداخته‌اند، ایرانی‌نمایان مدعی طرفداری از دمکراسی نیز با صدور بیانیه‌های ابله‌فریب، روز 22 بهمن را برای راهپیمائی جهت اعتراض به حکومت جمکران برگزیده‌اند! به عنوان نمونه، تشکلی که خود را «کمیتة‌ همبستگی با خواست‌های دموکراتیک مردم ایران» ‌می‌خواند، با صدور یک بیانیة مضحک و بی‌سروته، مشتی دروغ ردیف کرده و از همة شوت‌وپرت‌ها می‌خواهد برای اعتراض به اعدام‌ها، روز 22 بهمن در واشنگتن تجمع کنند!

بله روز 22 بهمن، در داخل کشور یک خردجال دولتی به راه می‌افتد، یک خردجال سبز هم در خارج برای اعتراض به همین دولت به راه می‌اندازند. یک به علاوة یک، برابر است با دو! در نتیجه دو خردجال خواهیم داشت که از قضای روزگار هر دو 32 سال از عمرشان می‌گذرد و پیرامون یک اصل بی‌اساس به نام «انقلاب شکوهمند اسلامی» به اجماع رسیده‌اند. این است هدف استعمار: زنده نگاه‌داشتن کودتای ننگین 22 بهمن، تحت عنوان «انقلاب مردمی!»

البته با الاغ پیر نمی‌توان چنین معجزاتی کرد! خر 32 ساله اصلاً به درد نمی‌خورد؛ خر ‌باید جوان و چالاک و چموش باشد تا بتوان از گرده‌اش کار کشید. ولی خوب حال که الاغ 32 ساله در جمکران روی دست عموسام مانده، لازم است برادران دینی‌ الاغ کذا در فرنگ همتی به خرج داده با شعار «ما اهل کوفه نیستیم، الاغ تنها بماند»، خردجال 22 بهمن جمکران را از تنهائی به در آورند.

حضرات که نمی‌توانند در فرنگ برای حمایت از کودتای 22 بهمن تظاهرات به راه اندازند، می‌خواهند به بهانة مخالفت با «استبداد ولی فقیه»، که انقلاب‌شان را به شکست کشانده راهپیمائی کنند تا همه بدانند و آگاه باشند که روز 22 بهمن در ایران «انقلاب» شده و اهداف این انقلاب هم تأمین حقوق انسانی و اینجور چیزها بوده! اما این ولی‌فقیه پدرسوخته نگذاشت انقلاب اینان به اهداف‌اش برسد:

«بیست و دو بهمن 1375 یادآور تلاش ناکام ملتی است که امید‌های‌اش برای برقراری آزادی، برابری و حقوق انسانی پس از فروپاشی استبداد کهن سلطنتی [...] بر باد رفت[...]»


افسوس و صد افسوس! آورام یزدی اینهمه زحمت کشید که «2500 سال استبداد» را پاک کند، امام آمد و همه ‌جا را «کثیف» کرد! این بیانیه هم برای تداوم «کثافت» همان امام صادر شده، و به همین دلیل مانند دیگر بیانیه‌های ساواک و «کانون کوچه‌باغی» و غیره در سایت «اخبار روز» به افتخار انتشار نائل‌ آمده. صادرکنندگان بیانیة کذا که از سواد متعارف هم بی‌بهره‌اند، عبارت «بوتة ترازو» را بجای «بوتة آزمایش» به گنجینه ادب فارسی افزوده‌اند. اینان در کمال حماقت می‌کوشند با انحراف افکار عمومی، دو پیام مهم ارباب‌شان را به مخاطب منتقل کنند. نخست اینکه مسئول سرکوب و جنایت در حکومت اسلامی فقط «یک‌ نفر» است، دیگر آنکه « حق تعیین سرنوشت» هیچ حد و مرزی نمی‌شناسد! حال آنکه طی سدة ‌اخیر سرکوب ملت ایران توسط نیروهای «نظامی ـ امنیتی» صورت گرفته. نیروهائی که ابتدا تحت نظارت انگلستان و سپس تحت قیمومت «لندن و واشنگتن» به سرکوب اشتغال داشته و دارند؛ «ولی فقیه»، فقط صورتکی است برای اعمال سیاست استعماری. پس از انقلاب اکتبر در روسیه،‌ هر گاه لازم آمده، غرب با به راه انداختن یک یا چند خردجال در ایران و قرار دادن نیروهای نظامی در کنار «مردم»، صورتک فرسودة خود را با صورتک‌ نوین جایگزین کرده‌، ولی اینبار نشد، آنهم فقط به دلیل فروپاشی دیواره‌های امنیتی جنگ سرد!

اگر اتحاد شوروی پا برجا مانده بود، خردجال میرحسین موفق می‌شد؛ و کافی بود آنگلوساکسون‌ها افسار سپاه قدرقدرت پاسداران را بکشند تا سپاه نیز در کنار مردم قرار گیرد! شاهد بودیم که طی یک هفته آشوب و جنجال موفق نشدند، همچنانکه پیشتر هم کودتای 18 تیر ملاممد خاتمی ناکام ماند. اما استعمار دست‌بردار نیست،‌ مگر اینکه چنان لگد محکمی دریافت دارد که همچون دیوید کامرون «برنزاژ» در بروکسل از چهره‌اش پاک شود! هر چند در نشست امنیتی «مونیخ» مستر کامرون را «برنزه» یافتیم، ولی حال و روز «تونی بلر» خیلی خراب‌تر از این حرف‌ها می‌‌نمود. «تونی بلر» نه تنها رنگ از صورت‌اش پریده بود که انبساط بیش از حد مردمک چشم‌های‌اش نشان می‌داد «آرام‌بخش» فراوان مصرف کرده تا بتواند مذاکرات صلح در منطقه را تحمل کند! از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به پیام دوم سازمان سیا که در سایت اخبار روز، مورخ 6 فوریه 2011 انتشار یافته.

حضرات ادعا کرده‌اند خواست ملت ایران برخورداری از «حق تعیین سرنوشت» است و این خواست هیچ حد و مرزی هم نمی‌شناسد. حال آنکه «خواست ملت» می‌باید حد و مرز داشته باشد، ‌چرا که این مطالبات اگر خارج از چارچوب انسان‌محوری قرار گیرد، انسان‌ستیز و سرکوبگر خواهد شد و به هیچ عنوان قابل دفاع نیست:

«[...] دستیابی به حق تعیین سرنوشت [...] محور اصلی مطالبات ملت را تشکیل می دهد که هیچ حد و مرزی را نمی‌شناسد. دستیابی به این حق، شرط ضروری ادارة کشور بر اساس ارادة‌ ملت است[...]»


برخلاف ترهات کمیتة‌ همبستگی کذا، کشور را بر اساس «ارادة ملت» اداره نمی‌کنند؛ بر اساس قوانین و مقرراتی اداره می‌کنند که منافع ایران و حقوق و آزادی‌ تک، تک ایرانیان را به عنوان انسان به رسمیت شناخته آن را مورد حمایت قرار می‌‌دهد. به عبارت دیگر «ارادة ملت ایران» را نمی‌توان با «حقوق انسانی ایرانی» در ترادف قرار داد. می‌بینیم که اینگونه «بیانیه‌های» گوساله پسند چگونه چارچوب‌های دمکراتیک را در هم می‌شکند تا فاشیسم و «عوام‌گرائی» را به نام اهداف عالیة یک حرکت سیاسی به ملت‌ها حقنه کند. در عمل برای حق تعیین سرنوشت ملت‌ها «حد و مرز» وجود دارد، خیلی هم خوب وجود دارد. شما‌ آن را نمی‌شناسید؛ استعمار هم به دلیل انسان‌ستیزی این حدومرز را نفی می‌کند! خلاصه دکان راهپیمائی کمیتة کذا در واقع جهت تأئید گله‌پروری و توحش مردم‌سالاری به راه افتاده، و مسلماً شیخ دباشی و دیگر لوطی و عنترهای اسلام‌پناه در این کاروان خردجال شرکت خواهند کرد چرا که در این بیانیة گوساله پسند، به «آرمان‌های والای انقلاب» اشاره شده:

«آنچه امروز در عرصة حکومت جریان دارد انحراف صریح و آشکار از آرمان‌های والای انقلاب است که مبارزه‌ای در خور و شایسته را می‌طلبد تا مسیر نوینی برای تحقق خواسته‌های تاریخی ملت ایران گشوده شود که تبارش به انقلاب مشروطه می‌رسد.»


بله ظاهراً آنچه «دیروز» در ایران می‌گذشت، یعنی توحش دولت خیابانی شیخ مهدی بازرگان و دولت کشتار اسلامی موسوی، در مسیر آرمان‌های والای انقلاب‌شان بوده، آرمان‌هائی که از طریق لشکرکشی‌های ماشالله قصاب و زهراخانوم و کشتار اقوام ایرانی شاهد تبلورشان بودیم. اما کدام آرمان؟ کدام آرمان والا؟ کدام انقلاب؟ در تاریخ 22 بهمن 1357،‌ استعمار غرب سناریوی شهریور 1320 را تکرار کرد تا نیروهای نظامی «شاه» را رها کنند و ارباب‌شان بتواند دامنة سرکوب و تاراج ملت ایران را گسترش دهد! آرمان والای تظاهرکنندگان چه بود؟ شعار پوچ و بی‌معنای «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی». مگر با همین مزخرفات و مبهمات تظاهرات نمی‌کردید؟ به آرمان والای‌تان هم رسیدید؛ ارتش در کنار «مردم» قرار گرفت، و دولت شاپور بختیار، تنها دولت قانونی پس از مشروطیت هم ساقط شد و سرنوشت ملت ایران توسط مشتی لات و اوباش «در خیابان» رقم خورد، این است آرمان والا؟ عربده جوئی در خیابان برای سینه زدن زیر علم خمینی و یزدی و بنی‌صدر «آرمان» شده؟ خاک بر سرتان با آرمان‌ والای‌تان. خاک برسرها، پس از 32 سال خیانت جدیدی را سازماندهی کرده‌اند: چسباندن کودتای استعماری 22 بهمن به انقلاب مشروطه در راهپیمائی واشنگتن! وقاحت و بیشرمی الاغ‌های طویلة‌ مک‌کارتی حد و مرز نمی‌شناسد. بیائید روز 22 بهمن راهپیمائی کنیم تا هم سالروز کودتا را گرامی ‌داریم، هم دستی به سروگوش الاغ 32 ساله در جمکران بکشیم تا در سربالائی گذشت زمان از نفس نیفتد! این است تقاضای واقعی کمیتة کذا.

آنچه اهمیت دارد این است که در سالروز نفرت و نکبت و توحش، خبرنگاران خارجی بتوانند از «جمعیت عظیم» تظاهرکنندگان در تهران و دیگر پایتخت‌های جهان فیلم «مستند» تهیه کرده و به افکار عمومی در غرب بباورانند که جمعیت کذا اگر مخالف خامنه‌ای و احمدی‌نژاد است، همچنان از انقلاب پرشکوه و میرحسین جلاد طرفداری می‌کند!

روند کار همان است که در مصر شاهد بودیم: پخش تصاویر تظاهرات و «تفسیر» مستقیم و غیرمستقیم تظاهرات کذا در مسیر منافع ارتش ناتو از طریق خبرگزاری‌های بین‌المللی. «تفسیر مستقیم»، همان سخنانی است که از زبان گویندة اخبار در رسانه‌های غرب می‌شنویم؛ و اما تفسیر غیرمستقیم، عبارت است از پخش شیرین‌زبانی‌های چند ریش و پشم و مقنعه و روبنده که با خبرنگاران غرب مصاحبه خواهند کرد و از قضای روزگار مطالبات‌شان همان مطالبات غرب است! به طور خلاصه در مصر همة ریش‌وپشم‌ها خواهند گفت، حسنی مبارک باید برود تا ما با ارتش مذاکره کنیم. به عبارت دیگر حضرات می‌خواهند ارتش مصر «در کنار مردم» قرار گیرد و کودتا کند؛ یعنی دقیقاً همان برنامه‌ای که ژنرال هویزر در ایران به راه انداخت تا کودتای استعماری سران خیانتکار ارتش را به عنوان «انقلاب» به مشتی هالو بفروشد.

در آن روزهای خوب سفارت آمریکا و شرکاء مزدوران‌شان را جهت حمله به نظامیان مسلح می‌کردند. جالب اینکه بخشی از این سلاح‌ها در سوپر مارکت ویژة یانکی‌ها واقع در شمال سفارت آمریکا ذخیره شده بود! بله، خارج از شوت‌وپرت‌ها، بخش اساسی «انقلاب» پرشکوه اسلامی را به این سوپر مارکت مقدس مدیون هستیم! گویا حضرات در مصر هم به همین کسب و کار خداپسندانه پرداخته‌ بودند، ولی اینبار که جنگ سرد به پایان رسیده، «توطئه» به سکوت برگزار نشد!

به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 7 فوریه 2011، وزارت امورخارجة مصر نمایندگی دیپلماتیک بسیاری از کشورها را به تلاش برای وارد کردن سلاح و ابزار ارتباطات از طریق چمدان دیپلمات‌ها متهم کرد. وزارت امور خارجة مصر می‌گوید، از آغاز بحران‌ برخی دیپلمات‌ها با ‌استفادة سوء از مصونیت دیپلماتیک‌شان قصد وارد کردن ابزاری را به مصر داشتند که ورودشان مستلزم «مجوز مخصوص» است. وزارت امور خارجة مصر می‌افزاید، ‌ مقامات ذیصلاح از ورود کالاهائی که به «مجوز مخصوص» نیاز دارد، ممانعت به عمل آوردند! به گزارش نووستی، وزارت امور خارجة مصر به تابعیت دیپلمات‌های مذکور اشاره نکرده. از نظر ما، وزارت امورخارجة مصر بسیار کار خوبی کرده؛ «چیزی که عیان است، چه حاجت به بیان است!» اما کار به این مختصر محدود نمانده! به گزارش نووستی، بعضی کشورها برای حفاظت از جان اتباع‌شان در مصر خواهان اعزام نیروهای نظامی به این کشور شده بودند، که تقاضای خیرخواهانه‌شان مورد قبول دولت مصر قرار نگرفت. بله اشتهای بعضی‌ها، همچنانکه می‌بینیم خیلی ‌صاف است!

اینان هنوز طعم شیرین پیروزی در کشور مصیبت‌زدة ‌ایران را از یاد نبرده‌اند و می‌پندارند همه جا می‌توان تجربة ایران را تکرار کرد. حال آنکه چه در داووس، و چه در نشست مونیخ به حضرات تفهیم شد که می‌باید دکان اسلام را در ایران نیز برچینند. به همین دلیل بود که مرده‌شویان و حامیان‌شان را به داووس راه ندادند؛ از آنجمله است،‌ «رابرت دونیرو» ریاست آیندة هیئت داوران فستیوال کن! ایشان قرار است در فستیوال کذا برای جعفر پناهی و جنبش سبز معرکة مفصلی بگیرند. خلاصه میرحسین موسوی خیلی کشته مرده پیدا کرده؛ ریزه خواران محفل برژینسکی در سراسر جهان به «مرده‌ریگ» حکومت اسلامی ارادت می‌ورزند، چرا که این حکومت منافع ارباب را در آمریکا و اسرائیل با شعار «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» بخوبی تأمین می‌کند و به هیچ عنوان اهل «مذاکره» و «سازش» نیست.

این حکومت جز تخریب هدفی نداشته و ندارد، و طی 32 سال، با توسل به انواع «برچسب» از قماش «لیبرال»، «سازشکار»، «ضدانقلاب» و... مأموریت مقدس خود یعنی تخریب ایران و سرکوب ایرانی را به بهترین نحو ممکن انجام داده. امروز نیز مخالف‌نمایان این حکومت از همین شیوه پیروی می‌کنند، از اینرو مورد تشویق ارباب قرار خواهند گرفت. انتشار مقالة «وزین» ابولحسن بنی‌صدر در «نیویورک تایمز»، بوق اسلام نوازان اسرائیل‌پرست، یا بهتر بگوئیم شیپور تفنگ‌فروش‌های دو سوی آتلانتیک، و سخنرانی ابلهانة متکی در قم شاهدی است براین مدعا. اولی با توسل به برچسب «نئولیبرال» از اقتصاد غیراسلامی دولت تونس انتقاد کرده و دومی، یعنی منوچهر متکی، از خیانت‌های حسنی مبارک پرده برداشته!

بله قلادة منوچهر متکی را باز کرده‌اند تا سخنرانی کند. نوچة ولایتی هم سنگ تمام گذاشته و با فضولی به امور مصر، تمام حماقت و بلاهت و توحش ارباب را بازتابانده. اظهارات متکی در فارس نیوز، مورخ 16 بهمن‌ماه 1389، تحت عنوان مضحک، «خيانت‌هائي كه رژيم مبارك مرتكب شد» انتشار یافته. سخنرانی ابلهانة متکی را بررسی نمی‌کنیم، چرا که اتلاف وقت خواهد بود. همچون ولایتی، متکی نیز جز پادوئی در امر مقدس برده‌فروشی و قاچاق سلاح و موادمخدر وظیفه‌ای نداشته، ولی همین پادوی مفلوک استعمار به «خیانت» حسنی مبارک اشاره دارد. دلیل نیز روشن است، طی 30 سال ریاست حسنی مبارک، کشور مصر پای به جنگ نگذاشت و همچنانکه بارها گفته‌ایم «صلح» دشمن شماره یک اربابان مرده‌شویان در لندن و واشنگتن به شمار می‌رود. به همین دلیل است‌که «دیک‌چنی» جنایتکار و «شیمون پرز» با هدف تحریک افکارعمومی به ویژه در مصر، زبان به ستایش از حسنی مبارک گشوده‌، از او به عنوان «دوست خوب» آمریکا و اسرائیل یاد می‌کنند.

سایت فیگارو، مورخ 6 فوریه 2011 اظهارات مزورانة معاون جرج بوش را تحت عنوان «ستایش حسنی مبارک توسط دیک چنی» انتشار داده، ‌ و بعضی کاربران مواضع دیک‌چنی را «قتال» ارزیابی کرده‌اند. دیک چنی در مراسم یکصدمین سالگرد تولد «رونالد ریگان» منفور در سانتاباربارا به موش‌دوانی در امور مصر مشغول شد! دیک چنی که هنوز برای جنایات‌اش در عراق و افغانستان «نوبل صلح» دریافت نکرده، در مورد حسنی مبارک اظهار داشت، «دوست و متحد خوبی برای آمریکا بود، البته تصمیم در مورد مبارک به مردم مصر مربوط می‌شود، ولی خب، بعضی وقت‌ها می‌باید قدرت را رها کرد و رفت!» می‌بینیم که «تصمیم» با مصری‌هاست، ولی مسیر تصمیم را در واقع محفل دیک‌چنی مشخص می‌کند: مبارک باید برود!

تعجبی ندارد که خواست تمام جیره خواران آمریکا از خامنه‌ای گرفته تا کانون کوچه‌باغی به رفتن حسنی مبارک محدود شود. البته ما هم خواهان ماندن ایشان نیستیم، ولی حسنی مبارک می‌باید قدرت را از «طریق قانونی» واگذار کند، نه به شیوة خیابانی. مذاکرة دولت مصر با اوپوزیسیون نیز به همین منظور صورت می‌پذیرد. گویا یانکی‌ها از این شیوه زیاد خوششان نمی‌آید، ولی گفتگوهای رسمی طرفین این امکان را فراهم خواهد آورد که در چارچوب قانون اساسی راهکارهای نوین جهت گذار قانونی به دمکراسی بررسی شود. و به همین دلیل است که افراط‌گرایان مذاکره را نفی می‌کنند. خواست اینان جایگزینی دیکتاتوری «فرد» با دیکتاتوری «مردم» است. به عبارت دیگر حضرات همزمان براندازی دولت حسنی مبارک و استقرار حکومت خیابانی را می‌طلب‌اند، همان فاجعه‌ای که در ایران به وقوع پیوست. این است دلیل هم‌سوئی خامنه‌ای، موسوی،‌ کروبی و شرکاء با امثال شیمون پرز و دیک‌چنی. در رابطه با اظهارات دیک چنی یکی از کاربران فیگارو چنین می‌گوید:‌

«این یارو آنقدر منفور است که [می‌تواند] با تعریف و تکریم‌های‌ کشنده‌اش پولی هم به جیب بزند! همت کنین! در برابر چند دلار، از قذافی هم ستایش می‌کنم.»

بله لوطی‌وعنترهای سیرک عموسام، چه در جمکران و چه در ینگه‌دنیا از دو مسیر متفاوت پیرامون «مبارک باید برود»، به اجماع رسیده‌اند. جیره‌خواران استعمار در جمکران از حسنی مبارک به عنوان «خائن» یاد می‌کنند، حال آنکه اربابان‌شان در لندن و واشنگتن زبان به تمجید و ستایش از وی گشوده‌اند. در واقع، استعمار و سگ‌های‌اش به دو زبان مختلف می‌گویند، «مبارک باید برود.» مسلم است که استعمارگران متناسب با جایگاه‌شان سخن می‌گویند، سگ‌های‌شان نیز همچون متکی، خامنه‌ای و لاریجانی با پارس خود خواست ارباب را «بیان» می‌کنند.

اما سرنوشت حاکمیت مصر، البته با توجه به شعور سیاسی مصری‌ها در کنفرانس مونیخ روشن شد، نشستی که امسال مرده‌شویان را به آن راه ندادند، همچنانکه در داووس نیز در را بروی‌شان بستند. بهتر است محفل برژینسکی شکمش را برای جنبش سبز زیاد صابون نزند، چرا که اوضاع مصر بر خلاف توهم بعضی‌ها در مسیر مطلوب یانکی‌ها پیش نخواهد رفت. این است دلیل تغییراتی که اسرائیل را از مسیر جنگ‌افروزی خارج کرد.

«جونم براتون بگه»، پیش از خروج از حزب کارگر، اهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل، در تاریخ 22 اوت 2010 اعلام داشت، برای ثبات «تساهال» ژنرال «یوآو گالان» جانشین ژنرال «اشکنازی» خواهد شد. اما روز گذشته، قرار شد ژنرال «بنی گانتز» این وظیفه را بر عهده گیرد! یادآور شویم ژنرال «گالان» فرماندة منطقة عملیاتی جنوب بود و با انتصاب ایشان، اسرائیل در عمل خود را برای جنگ آماده می‌کرد. اما روز گذشته پس از اینکه در مونیخ رسماً اعلام شد ناتو در مصر دخالت نخواهد کرد، نتانیاهو و اهود باراک هم برای انتصاب فرماندة نوین «تساهال» به توافق رسیدند. و اینگونه بود که خبر تغییرات وسیع در رسانه‌های فرانسه منتشر شد. به جزئیات نمی‌پردازیم، ولی خارج از تحولات در «رادیو ـ تلویزیون» فرانسه، مهم‌ترین تغییرات را در رسانه‌های اسلام‌نواز و اسرائیل‌پرست «لوموند»، «لیبراسیون» و «نوول اوبسراوتور» شاهدیم. رسانه‌هائی که در عمل شاخک‌های «نیویورک تایمز» به شمار می‌روند.

کارفرمایان نیویورک‌تایمز که هنوز طعم شیرین کودتای 22 بهمن و استقرار حکومت خیابانی را زیر دندان مزمزه می‌کنند، ضمن «افشاگری» پیرامون ثروت افسانه‌ای خاندان مبارک، تظاهرات مصر را به «مستضعفان» نسبت داده و می‌کوشند با شعار «حسنی مبارک باید برود»، در این کشور نیز برای «پابرهنه‌ها» یک رهبر وحشی بیابانی از قماش خمینی دست و پا کنند. باید حضورشان بگوئیم «کور خوانده‌اید!» تحولات مصر هیچ ارتباطی با کودتای 22 بهمن 1357 ندارد. از یک‌سو، حسنی مبارک به طریق قانونی قدرت را واگذار خواهد کرد، از سوی دیگر، سران کودتای 22 بهمن در سراشیب مرگ افتاده‌اند. در نتیجه علیرغم به راه انداختن خردجال‌های متعدد، آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک بدانند که تحولات غیرقابل اجتناب در ایران نیز در مسیر دلخواه‌شان به وقوع نخواهد پیوست! این تحولات بازتابی خواهد بود از پیامدهای جنگ 33 روزة لبنان.