شنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۷



داس و جفتک!

...
سازمان سیا برای پیشبرد سیاست خود در ایران شیوة فاشیستی تمرکز بر یک نقطه را متکثر فرموده و به کورش کبیر، بنیانگزار امپراطوری هخامنشی و مصدق، خادم استعمار متوسل شده تا همزمان چند جنگ زرگری را سازمان دهد. «نبرد» حزب توده با ملی‌نمایان از یکسو، ‌ و جنگ زرگری ناسیونالیست‌ها و چپ‌نمایان از سوی دیگر.

گفتیم که سازمان جنایتکار ناتو شکمش را برای بازگشت به گذشته و اعمال سیاست‌های قدیم به ویژه در ایران صابون مفصلی زده. محور پروپاگاند این سیاست درگذشته انتقاد از شخص شاه و تأکید بر «دموکراسی» و «حقوق بشر» در ایران بود. پس از استقرار حکومت اوباش حوزه و بازار، جنگ زرگری بین حکومت اسلامی و غرب همچنان بر محور حقوق بشر، ویراست گروه برژینسکی، و اسلام ساخته و پرداختة سازمان سیا همچنان ادامه داشت، و با اهدای نوبل به شیرین عبادی، حضرات واشنگتن‌نشین حقوق بشر و دمکراسی را نیز در اسلام «مترقی» و چرندیات آخوند صانعی و شیخ منتظری دفن کردند و با خاطر آسوده خود را برای کشاندن جنگ به ایران و بازگشت محمدخاتمی شیاد آماده می‌کردند که ناگهان شکست در جنگ گرجستان چرت‌شان را پاره کرد، و به ناچار دست از حقوق بشر و دمکراسی شسته، همصدا با نوکران خود در جمکران به انتقاد از شاه، ‌ تعریف از مصدق و ستایش از دموکراسی عرفانی و معنوی نشستند!

در وبلاگ «ناتوکراسی» به گوشه‌ای از سخنان پرمغز و شیوای «رژیس دبره» اشاره کردیم، فردی که خواهان «عرفان» و «معنویت» در دمکراسی‌های «ما» شده بود. البته زمانی که جنگ بین ایران و عراق به خوبی و خوشی ادامه داشت یا زمانی که در دوران کلینتون، یوگسلاوی را از طریق بمباران مردم تجزیه می‌کردند و مردم عراق هر روز بمباران می‌شدند تا عراق هم تجزیه شود، رژیس دبره‌ها خواهان معنویت و عرفان در دمکراسی‌های‌شان نمی‌شدند، چون «اجماع» وجود داشت، و نیازی به معلق زدن فلاسفه و روشنفکران خادم ناتو نبود. «معلق زدن» اینان زمانی ضرورت یافت که مشخص شد سازمان سگان ‌اطلس‌پوش نمی‌تواند جنگ را به سوریه و ایران گسترش دهد تا دستی هم به سرو گوش دولت نزار اسرائیل بکشد. و اینجا بود که «چنج» سراسر جهان را فرا گرفت.

نخستین «چنج» در سایت رادیوزمانه با کنار رفتن شیخ مهدی جامی صورت‌ پذیرفت. سایت رادیوزمانه در مقام یکی از شاخک‌های ناخداکلمب، دست در دست پاسداران حکومت اسلامی به تبلیغ ابتذال، شورش و حماقت اشتغال دارد. می‌باید دید روز چهارم نوامبر چه سیاستی بر سایت دین‌پرور زمانه اعمال خواهد شد. چون هر «تغییری» الزاماً به شرایط بهتر منجر نمی‌شود، همچنانکه براندازی حکومت سلطنتی به افتضاح حکومت چاه جمکران انجامید. پس فراموش نکنیم که شعار «چنج، وی نید» یک شعار عوامفریب بیش نیست که هدف‌اش در ایران کاملاً مشخص است: گسترش چپاول و سرکوب، اینبار از طریق برپائی «روابط آشکار» و دوستانه!

شیوة اعمال «چنج» کذا در ایران، همان «تمرکز بر یک نقطه» و برپا کردن دکان سود‌آور «فردپرستی» و «فرد ستیزی» است تا پادوهای ایرانی‌نمای سازمان ناتو بتوانند با کلی‌گوئی و شعارهای پوچ به عوامفریبی ادامه دهند. در نتیجه لازم است برای اینان خوراک تبلیغاتی فراهم آید. پنتاگون مزدوران خود را به همان شیوه‌ای تغذیه می‌کند که «خداوند» کرکس‌ها را! بله، «خداوند» جان یک موجود زنده را می‌گیرد و کرکس‌ها به سوی لاشة مذکور به پرواز درمی‌آیند. و البته حق تقدم برای لاشخوری با «رهبر» گروه است. در عرصة پروپاگاند و در شرایط موجود برای ایرانیان دو پیکر بیجان معاصر و یک پیکر باستانی برای تغذیه در اختیار کرکس‌های جمکران قرار گرفته: شاه و محمد مصدق و کورش کبیر. و انصافاً که کرکس‌ها وظیفة خود را نیک می‌شناسند.

چندی پیش «اشپیگل» یک مصاحبه با فرح پهلوی ترتیب داد تا پاسدار شریعتمداری و شرکاء «شاه» را فراموش نکنند. و البته حق تقدم با ژنرال شریعتمداری بود که شیپور پروپاگاند سازمان ناتو را در ایران به صدا در آورند. سپس نوبت به پامنبری‌های استحمار رسید که از شاه انتقاد کنند، آنهم با توسل به چرندیاتی که ساواک تحت عنوان «خاطرات علم» منتشر کرده! همانطور که دیروز هم گفتیم «نماز» خوی بندگی و حقارت و ذلت و زبونی را در انسان تشویق کرده و قدرت تفکر را از وی سلب خواهد کرد. همین کافی است. چون وقتی قدرت تفکر از انسان سلب شد، مانند دستاربندان به مهمل‌گوئی می‌افتد و قلم را در خدمت «امر به معروف و نهی از منکر» می‌گذارد و با مراجعه به توضیح‌المسائل، تحلیل سیاسی هم می‌فرماید، و برای دیگران نیز نسخه می‌نویسد. البته اشپیگل برای چنین مصاحبه‌هائی هرگز به سراغ الیزابت دوم نمی‌رود، چون مسلماً اجازة طرح چنین پرسش‌های ابلهانه‌ای را نخواهد داشت. ولی در مورد ایران مسئله فرق می‌کند! هر که هر چه دل تنگش بخواهد می‌گوید! این چنین است که بحث شیرین لیبرال دمکرات بودن یک پوپولیست به نام «مصدق» در پاسخ به پوپولیست‌های حزب توده به راه می‌افتد.

مصدق همان کسی است که فرمود، «هر جا مردم باشند، مجلس همانجا است!» و تداوم این شعار عوامفریب که هنوز ورد زبان عملة فاشیسم از جمله حاج آبراهام یزدی است، در زبان الکن خمینی تبدیل شد به «میزان رأی مردم است.» به عبارت دیگر، بی‌خیال قانون و مقررات، «مردم» خودشان «قانون» و «مجلس» و دولت تعیین می‌کنند، در نتیجه هر کس می‌تواند خود را در کنار «مردم» قرار داده، از زبان مردم فرضی مطالبات ارباب را مطرح کند. سخنرانی خمینی دجال را در بهشت زهرا فراموش نکنیم: «من خودم دولت تعیین می‌کنم [...] من خودم مجلس تعیین می‌کنم[...]» و به یاد داریم که پوپولیست‌ها از جمله حزب توده و گروه برادر فرخ نگهدار ساکت نشستند تا وزیر کشور شیخ مهدی بازرگان برای ملتی که در سال 1906 خواهان مشروطه شده بود، در سال 1979، با الهام از «حدیث مسلم» و «فرمایش معصوم» و دستورات نهج‌البلاغه «قانون اساسی» تدوین کند!

حال ببینیم در میدان جنگ زرگری ناسیونالیست‌ها و چپ نمایان چه می‌گذرد؟ روز هفتم آبانماه سالجاری، رادیو فردا همزبان با «میسیز» میرزادگی به ما توصیه کرد،‌ برای حقوق شهروندی «فرمان کوروش کبیر» را ملاک قرار دهیم. در نتیجه خواهر آذرماجدی، از مدافعان سرسخت حقوق زنان و کارگران، بر علیه «سلطنت طلبان» قیام کرده یک داس و چکش قرمز هم روی آرامگاه کوروش کبیر چسباندند. می‌دانیم که هر کس نام کوروش کبیر را به زبان آورد، در قاموس داش‌الله و داس‌الله یک سلطنت‌طلب پلید و «مرتجع» قلمداد می‌شود. البته ما ایرانیان به این جفتک‌پرانی‌های خلقی و مردمی و اسلامی عادت داریم. پیشتر هم حاج آبراهام یزدی وجود ذی‌جودشان را از آبدارخانة‌ سازمان سیا آورده بودند تا «2500 سال استبداد را پاک کنند»! و بجای آن 1500 سال لجن و کثافت توحش صحرای عربستان آمیخته با نکبت استعمار غرب را بگذارند. و همین چند ماه پیش بود که خامنه‌ای راهی شیراز شد و تخت جمشید را زیر ضربات «سم فرزانه» با خاک یکسان کرد. بله جفتک پرانی در سیاست ایران شگردی است که میرزای شیرازی پایه گذار آن بود و امروز تمام حاکمیت و اوپوزیسیون از رهبر، پاسدار شریعتمداری، اسمال تیغ‌زن، محمد خاتمی و مهرورزی گرفته تا «خواهر» آذرماجدی آنرا عصای دست خود کرده‌اند.

آذر ماجدی همان کسی است که به دروغ ادعا می‌کرد در تظاهرات هشتم مارس 1979 در تهران شرکت داشته و توضیح می‌داد که این روز را به خاطر دارد چون برف می‌باریده! البته ما هم پس از تحقیقات عمیق متوجه شدیم «کاماراد» ماجدی با تکیه بر گزارشات سرا پا دروغ کیهان پیرامون تظاهرات، این دروغ‌های شاخدار را برای «دریافت» حقوق زنان و کارگران سر هم می‌کنند. در هر حال «کاماراد» ماجدی هم حدود 2500 سال از تاریخ ایران را نمی‌پسندند، مسلماً به زعم ایشان تاریخ ایران با کودتای بلشویک‌ها در روسیه آغاز شده و خواهر ماجدی می‌خواهند داس و چکش را مبداء تاریخ ایران قرار دهند. البته دلیل دارد! دلیل این است که دارودستة ماجدی مانند چپ‌نمایان جمکران و فاشیست‌ها، اصولاً با «تاریخ» بیگانه‌اند. اینان به دروغ خود را مارکسیست می‌خوانند؛ مارکس هرگز تاریخ را نفی نکرده! در هر حال جنگ کاماراد ماجدی و کوروش‌پرست‌ها همزمان با جنگ مصدق‌پرستان و پوپولیست‌های حزب توده فرصتی است برای فعلة فاشیسم در جمکران، و به ویژه برای محمد خاتمی که می‌پندارد «در هنوز بر پاشنة سابق می‌چرخد».

محمد خاتمی که 8 سال در رأس قوة مجریة جمکران جا خوش کرد و ذکر مسخرة «اصلاحات» گرفته بود، بدون اینکه مشخص کند اصلاحات کذا چیست، بیش از 3 سال است که جایگاه اوپوزیسیون را نیز به اشغال خود در آورده، و هنوز برنامة مدونی هم برای تشکیل دولت «آینده» ندارد! در نتیجه اینبار ذکر «اصول» گرفته. خاتمی به «فارس نیوز» می‌گوید، فکر نکنید ما به هر قیمتی می‌آئیم! ابداً! «ما اصولی داریم». بله محمد خاتمی «اصول»‌دارد! اصول کذا چیست؟ اسلام! همانطورکه «اصلاحات» دارودستة خاتمی هم از «اسلام» فراتر نمی‌رفت. اسلام چیست؟ ابهام! ابهامی که با اوهام و خرافات در هزارة سوم میلادی «حکومت» تشکیل می‌دهد، و همة علوم و مفاهیم حال و آینده نیز در آن نهفته! به ویژه علم «حفظ بحران» از طریق تشویق پوپولیسم. امام سیزدهم در این مورد سخنان پرمغزی دارند:

«یکی از راه‌های ایجاد اختلاف در یک ملت وجود احزاب است[...] احزاب از اول برای این درست شده‌اند که مردم با هم متجمع نشوند. چون دولت‌ها از اجتماع توده‌ها می‌‌ترسند احزاب سیاسی را درست کرده‌اند.»

کشف‌الاسرار، ص 208، برگرفته از وبلاگ رامین مولائی

بله می‌بینیم که امام سیزدهم طعم شیرین خدمات الله‌کرم و اسمال تیغ‌زن را همواره زیر دندان‌شان داشتند، چون این نوع شیرینی نیز عین آدامس‌های آمریکائی در غرب تولید و به ایران صادر می‌شود. می‌دانیم که «مردم»، نه مرامنامه دارند، نه برنامة سیاسی، خلاصه بگوئیم درست عین اصلاح‌طلبان و اصولگرایان هستند. و همین برای پیشبرد سیاست استعمار کفایت می‌کند. جنجال پیرامون خط لولة صلح را فراموش نکرده‌ایم. «مردم» با احداث این خط لوله هم مخالف‌اند، چرا که این خط‌لوله، برنامة ناتو برای تجارت پرسود برده، اسلحه و مواد مخدر را خدشه دار می‌کند.

دو روز پیش از سفر وزیر امورخارجة هند به کشورمان، 13 انفجار همزمان در ایالت آسام هند ده‌ها کشته و مجروح بر جای گذاشت. و از قضای روزگار در این ایالت هم یک گروه «حرکت اسلامی» فعال است! گروه‌های اسلامی که همگی مانند گورکن‌ها نان‌شان را از دست سازمان دین پرور سیا دریافت‌ می‌کنند، وظیفه دارند مناطق آشوب‌زده را در آسیا به ویژه در پاکستان از گزند روزگار محفوظ دارند. چون خرید و فروش اسلحه، تجارت مواد مخدر و برده فروشی و دیگر فعالیت‌های اقتصاد اسلامی در این مناطق صورت‌ می‌گیرد و اگر خط‌لولة صلح احداث شود این کاروکاسبی پردرآمد که منبع تغذیة طالبان شیعی و سنی مسلک منطقه و اربابان‌شان در غرب است کساد خواهد شد. پیامد کسادی مذکور نیز تزلزل پایه‌های حکومت فالانژهای دست پروردة «تساهال» و موساد خواهد بود که سه دهه‌ است به بهانة «نبرد با آمریکا» و «آزادی قدس» به کشتار و چپاول ما ملت مشغول‌اند.

حال دلیل نگرانی بی‌بی‌سی، «روزآنلاین»، نژادحسینیان، محتشمی‌پور و به ویژه میرحسین موسوی را از احداث خط لولة صلح بهتر می‌توان درک کرد. در هر حال، به گزارش نووستی، مورخ اول نوامبر 2008، امروز «پرناب موکرجی»، وزیر امورخارجة هند وارد ایران شد تا پیرامون احداث خط لولة صلح با نوکران ضدامپریالیست آمریکا در تهران مذاکره کند. اینهم یک «چنج» است که در شعار گروه برژینسکی پیش‌بینی نشده، و ضربة شدیدی به ارکان «دمکراسی‌ عرفانی» رژیس دبره و ناتوکراسی وارد خواهد کرد.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

جمعه، آبان ۱۰، ۱۳۸۷



چنج‌الله!

...
پیام مربوط به اظهارات سردار اسدی که در سایت «نووستی»، بخش «نامه‌های شما» مورخ 31 اکتبر 2008 منتشر شده متعلق به نویسندة این وبلاگ است. همانطورکه پیشتر هم گفتیم اگر پیامی برای سایت‌های دیگر بفرستیم در این وبلاگ به آن اشاره خواهیم داشت. چرا که هم میهنان گرامی و مبارز به نام «ناهید رکسان» برای شرکاء پیام می‌فرستادند. می‌دانیم که بعضی‌ها این لات بازی‌ها را در زمرة مبارزات «عبادی ـ سیاسی» خود به شمار می‌آورند. و البته جای گله و شکایتی نیست، از کوزه همان برون تراود که در اوست و «مشیت استعمار» چنین بوده که بودجة آموزش و پرورش در ایران به سوی حوزه‌های لات‌پروری در قم و نجف سرازیر شود، تا نخبگانی چون مطهری و خمینی و مصباح یزدی بتوانند «پرتوافشانی» کنند و ما هم بدون اینکه نیازی به پرتقال خوردن داشته باشیم، به آنان «افتخار» کنیم.

مصباح یزدی که مفتخواری و لات پروری به دهان‌اش مزه کرده اخیراً خواهان افزایش تعداد طلاب هم شده! وقتی اوباش را جمع کردند اسلام بسیار خدشه‌دار شد، در نتیجه نعلین‌ها تلاش می‌کنند اوباشی را که دیگر به کار نمایشات «مردم همیشه در صحنه» نمی‌آیند در جهلیه‌های سراسر کشور گرد آورند. «تکنیک» آخوند مصباح دقیقاً منطبق بر شیوة تمرکززدائی سپاه پاسداران است که کمپین یک میلیون کاسه آش نیز از آن پیروی می‌کند. بله، هر جا پاسداران تجمع کنند، اوباش حوزة علمیه و اصحاب آش نیز حضور خواهند یافت که دامنة سرکوب را افزایش دهند، البته به کمک اراذل بازار.

به گزارش حنازرچوبه، مورخ هشتم آبانماه سالجاری، کد خبر 206251، ‌ آخوند مصباح یزدی نسبت به «دوری جامعه از فرهنگ علوی» و به ویژه از «اهل بیت» هشدار داده‌اند، و از اینکه جوانان بجای «عبادت»، و «نماز شب» وقت خود را به «لذت جوئی» ‌می‌گذارنند، سخت ابراز نگرانی فرموده‌اند.

چرا؟ چون نماز خواندن خوی بندگی و زبونی و حقارت و ذلت و به ویژه «ترس از قادر متعال» را تقویت می‌کند، و همزمان کسب و کار امثال آخوند مصباح و به ویژه چپاول اربابان‌شان را رونق می‌دهد. جوانان ایران یا باید در روضه خوانی و حدیث و روایات غرق شوند ـ چنین امکاناتی در بازار، حوزه‌ها و دانشگاه و دبیرستان برای‌شان فراهم آمده ـ و یا می‌توانند، پای میز پوکر بنشینند، و ویسکی‌های وارداتی توسط سپاه و بسیج را بنوشند و اگر اهل ویسکی نیستند، حشیش و تریاک را دریابند! در غیراینصورت می‌توانند به «داس‌الله» پیوسته «مبارزات» کنند! نتیجة همة این فعالیت‌ها نابودی نسل جوان است. برنامه‌ای که خوشبختانه تاکنون بخوبی پیشرفت کرده. همینکه در جامعة ایران امثال مصباح یزدی و سروش تولید می‌شوند و پرورش می‌یابند خود زنگ خطری است برای میهن‌دوستان. آخوند مصباح در سخنان پر فضل و بلاهت خود فرموده‌اند، اگر به دنیا دلبستگی داشته باشیم سعادتمند نمی‌شویم! و خلاصه راهی که «ما» می‌رویم «راه علی» نیست، چون علی حتی در کوچه و خیابان هم به پرسش‌های مردم پاسخ می‌داد!

البته در اینکه امثال مصباح‌یزدی هیچ دلبستگی به دنیا ندارند تردیدی نداریم، چون زندگی اینان و توله‌های‌شان از نظر مالی کاملاً تأمین است. نعلین‌ها بدون اینکه کاری انجام دهند و بدون اینکه زحمتی بر خود هموار کرده باشند با پوشیدن لباس زنان و بستن دستار و عربده‌جوئی بر منبر و محراب حق و حقوق خود را دریافت می‌کنند. و به برکت سیاست استعمار تعدادشان هم مثل ویروس روز به روز افزایش می‌یابد. طبق گزارش حنازرچوبه، طی سه دهة اخیر تعداد دستاربندان ده برابر شده:

«[پس از 22 بهمن] آمار طلاب از هفت هزار به 70 هزار رسیده [...]»

و برای چنین افزایشی لازم بود چند میلیون ایرانی آواره شوند، هشت سال جنگ داشته باشیم با یک میلیون کشته، و هزاران معلول و صدها هزار آوارة جنگی که به حال خود رها شدند. آن ‌زمان که بساط جنگ به راه بود و استاد سروش و استاد بنی‌صدر در دانشگاه‌ها «انقلاب فرهنگی» می‌کردند، آیت‌الله مصباح خفقان گرفته بودند چون همه به «راه علی» می‌رفتند. «راه علی» حراج نفت به بهای بشکه‌ای 9 ‌دلار، تأمین اسلحه از بازارسیاه و رابطة پنهانی با آمریکا و اسرائیل بود که توأم با شعارهای توخالی و استعماری از قماش «راه قدس از کربلا می‌گذرد، ‌ جنگ، جنگ تا پیروزی و...» جیب صاحبان صنایع نظامی در غرب را پر می‌کرد. امروز که سازمان جنایتکار ناتو دیگر نمی‌تواند به کمک جیره خواران‌اش در جمکران جنگ را به داخل مرزهای ایران بکشاند، مصباح یزدی احساس خطر کرده:

«راهی که ما اکنون به سوی آن می‌رویم، راه علی نیست.»

چرا؟ چون شیخک‌های امارات دیگر نمی‌توانند هفته‌ای سه مرتبه جزائر سه‌گانه بطلب‌اند، یا نیروگاه بوشهر را خطری برای محیط زیست بدانند! بله، حضرت عبدالرحمن العطیه، دبیرکل بسیار «محترم» شورای همکاری خلیج فارس، مانند بسیاری از رعایای الیزابت دوم سخت طرفدار حکومت اسلامی و به ویژه احمدی نژاد شده! دبیرکل شورای کذا که به تهران آمده بود، ناچار شد شال و کلاه کرده برای زیارت احمدی نژاد به خرم آباد مشرف شود! و پس‌از شرفیابی به حضور مهرورزی، در مصاحبه با فارس نیوز، مورخ دهم آبان‌ماه سالجاری تأکید کند، «هیچ کشوری نمی‌تواند مانع توسعة مناسبات ایران و شورای همکاری شود.» این سخنان گهربار نشان‌می‌دهد که اربابان شورای کذا سخت به افلاس افتاده‌اند و به همین دلیل مواضع پادوهای‌شان از عرب و عجم «چنج» یافته!

از جمله «چنج‌های» اخیر می‌توان به جنگ زرگری بین حزب توده و ملی‌نمایان اشاره کرد که قانون‌شکنی‌ و پوپولیسم محمد مصدق، و همچنین خدمات ویژة ایشان به کارخانة رجاله پروری را «لیبرال دمکراسی» رؤیت فرموده‌اند!‌ و بالاخره بهتر است به «چنج» برادران داس‌الله نیز اشاره کنیم که پس از سه دهه همکاری صمیمانه با نعلین‌ها، ضمن انتقاد از «سازشکاران» ـ اشاره‌اشان به مطلب سپیده صلحجو است ـ در سایت «اخبارروز»، مبارزه برای سکولاریسم را در محل به نام خودشان به ثبت رسانده‌اند!

می‌بینیم که بی‌دلیل نیست گروه برژینسکی شعار «چنج، وی نید» را برگزیده. به گزارش فارس نیوز مورخ دهم آبانماه سالجاری، منوچهر متکی از برندة بخت‌آزمائی ینگه دنیا تقاضا کرده، از راه علی دور نشوید، «چنج» را فراموش نکنید، که ما به آن «نید» فراوان داریم.


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

پنجشنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۷



ناتوکراسی!

...
افسوس که عبید زاکانی دیگر در این جهان نیست در اینصورت با شنیدن سخنرانی رژیس دبره، سوسیالیست سابق، و مبارز ضدامپریالیست اسبق مسلماً می‌سرود: «مژدگانی که گربه عارف شد ...»! سازمان ناتو پس از استقرار مردم‌سالاری‌های دینی، به این نتیجه رسیده که می‌توان آن‌ها را با دمکراسی‌های «اخلاقی»، «معنوی» و یا «عرفانی» جایگزین کرده، بجای «ابهام» دین، ابهام «معنویت»، «اخلاق»، و از همه مهمتر ابهام «عرفان» را بنیان این حکومت‌ها قرار دهد. چرا که دمکراسی‌همانطورکه گفتیم، به دلیل انسان‌محوری فاقد «ابهام» است و این مسئله برای محافل فاشیسم‌ جهانی دردسر ساز شده. در این راستا شیپورهای سازمان ناتو برای تحریف و تخریب مفاهیم انسان‌محور از جمله مدرنیته و دمکراسی به صدا درآمده. و به همین دلیل است که رژیس دبره، ضمن تحریف مدرنیته، خواهان تزریق «معنویت» به دمکراسی هم شده است!

رژیس دبره، مشاور «فرانسوا میتران» یکی از معروف‌ترین پیروان مدروز در جهان سیاست است. ما به اسانسیالیسم معتقد نیستیم و نمی‌توانیم بگوئیم رژیس‌دبره ذاتاً نان را به نرخ روز می‌خورد، ولی با توجه به سوابق وی می‌توان گفت، «رژیس دبره»، به هیچ عنوان آنچه می‌نماید نیست! این فیلسوف والامقام همان کسی بود که به اتفاق یک نقاش مکزیکی به چه گوارا پیوست تا به اصطلاح با امپریالیسم مبارزه کند. می‌دانیم که چه‌گوارا برای ادامة مبارزات چریکی در کشورهای آمریکای لاتین از سیاست کناره گرفت، با جراحی پلاستیک تغییر چهره داد و با گروهی از چریک‌ها کشور کوبا را ترک کرد. در نتیجه شناسائی او با عکس‌های قدیم امکانپذیر نبود. به همین دلیل است که «پیوستن» یک نقاش مکزیکی و حضرت رژیس دبره به گروه چه‌گوارا دلیل «موجهی» می‌یابد.

پیشتر در این مورد مفصلاً توضیح داده‌ایم و نیازی به تکرار مکررات نیست. در هر حال رژیس‌دبره و نقاش کذا از گروه چه گوارا جدا شده و از قضای روزگار دستگیر هم می‌شوند. نقاش مکزیکی هم یک پرترة دقیق از چه‌گوارا تحویل نظامیان می‌دهد. این بخش از ماجرا را مسکوت می‌گذارند، ولی یک پروپاگاند جهانی برای رژیس دبرة مبارز به راه می‌اندازند که تا درون مرزهای کشور ایران هم می‌رسد! و آنروزها که ما بچه بودیم، جسته گریخته از زبان این و آن می‌شنیدیم که «رژی دبره روگرفتن، قراره محاکمه بشه، و...» و خلاصه بازار حضرت رژیس دبره در ایران گرم و داغ بود، تا اینکه از بد روزگار ما هم بزرگ شدیم و سروکارمان با مطالعه و تحقیق افتاد و ناچار شدیم درمورد شایعات و «خبرهای موثق» مانند بسیاری از مسائل دیگر کمی «فکر» کنیم. و باز هم از بد روزگار جنگ سرد به پایان رسید و بسیاری از مدارک و فیلم‌های مستند در دسترس ما قرار گرفت! و اینهمه به این دلیل که دست روزگار به برکت انقلاب شکوهمند ژنرال هویزر ما را از مرز پرگهر آواره کرد.

بله در این مدت، خارج از مدارک و شواهد گذشته، شخصاً شاهد بودیم که رسانه‌های فرانسه از مهر و محبت رژیس دبره به کلیسا خبر می‌دادند! و ایشان هم می‌گفتند به خاطر همسرشان است! و به احتمال زیاد متن سخنرانی‌ ایشان در دهلی‌نو هم به خاطر همسرشان تهیه و تدوین شده. رژیس دبره در سخنرانی ناشیانة خود تلاش فراوان به خرج داده تا «علت» را در پس پردة لفاظی پنهان دارد و قوم‌گرائی، دین پروری و گسترش تعصب و توحش را «واکنش مردم» به جهانی شدن تعریف کند! رژیس دبره فرموده‌اند، ما اشتباه کردیم، مدرنیته تجددگرائی نبود چون خرافات و مذهب هنوز وجود دارد! در اینکه رژیس دبره در مورد «مدرنیته» اشتباه کرده تردیدی نیست. ولی منطقاً امثال رژیس دبره می‌دانند «مدرنیته» چیست و اگر مدرنیته را با تجددگرائی و دین‌ستیزی در ترادف قرار می‌دهند، دلیل بسیار موجهی دارند: توجیه پروپاگاند انسان‌ستیز فاشیست‌ها بر ضد مدرنیته، به ویژه در جهان سوم. ولی رژیس دبره به این مختصر اکتفا نکرده! وی در پایان سفسطه‌های جذاب خود به این نتیجه رسیده که دمکراسی‌ها فاقد جذبة عرفانی‌اند، در نتیجه مردم به دین روی می‌آورند!

رژیس دبره می‌گوید، فقرا به سوی دین می‌روند، چون دمکراسی‌ها فقط به بهبود امور مادی می‌اندیشند! بله! می‌بینیم کسی که گرسنه است هیچ اهمیتی به سیر کردن شکم خود یا همان مسائل مادی نمی‌دهد، به سوی «دین» می‌رود، چون به ادعای رژیس دبره دین کذا «ویتامین ضعفا» است! فیلسوف کبیر همچنین تأکید کرده‌اند که «اخلاقیات» و «معنویات» وجود ندارد و به همین دلیل تعصبات دینی رونق گرفته! ایشان در ادامه افزوده‌اند، «اقتصاد باوری» در جوامع لیبرال ما و نبود «معنویت» متحد تاریک اندیشی است!

ظاهراً رژیس دبره پای مقدس‌شان را از منطقة یک شهرداری پاریس بیرون نمی‌گذارند، و با مسائل جامعة فرانسه هم آشنائی ندارند. چرا که بر خلاف ترهات‌ ایشان «اقتصادباوری» مورد اشارة این‌حضرت بجای گسترش رفاه و فرهنگ، به فقر روز افزون منجر شده. ولی سخنان این گل سرسبد فلاسفة شیفتة سازمان ناتو به این دلیل مطرح شد که سرچشمة سخنان امثال محمد خاتمی یا دیگر نخبگان جمکران مشخص شود. چون اعضای سازمان ناتو به دلیل فروپاشی اتحادجماهیر شوروی و تضعیف ایالات متحد نیازمند گسترش سرکوب در جهان سوم به ویژه در کشورهای تولیدکنندة نفت شده‌اند، و همانطورکه پیشتر هم اشاره کردیم برای گسترش توحش و سرکوب اسلامی دست به دامان «عرفان» و «معنویت» هستند. چرا؟ چون خشونت را از طریق «عرفان» بهتر می‌توان گسترش داد. بی‌جهت نیست که مولوی در ایالات متحد و دیگر کشورهای عضو ناتو به ویژه در فرانسه یک‌باره «مدروز» شده.

«نهال تجدد» رمان‌ مولوی می‌نویسد، ژان‌کلودکاریر، آن را معرفی می‌کند، و سایت هفتان نیز تبلیغات‌اش را عهده‌دار می‌شود! به یاد داریم که فرزند شیخ مهدی بازرگان هم یک دکة عرفان در کانادا افتتاح کرده بود. پیش از مد شدن عرفان، اسلام مد بود و یک فیلسوف و نظریه‌پرداز حزب کمونیست فرانسه به نام روژه گارودی به همین منظور اصلاً مسلمان شد! اصولاً این فرانسوی‌ها عشق و علاقة عجیبی به ما ایرانیان دارند! ولی اگر سخنان امثال رژیس دبره در اختیار ایرانیان قرار می‌گیرد، پاسخ به ترهات ایشان هرگز در اختیار هم‌میهنان گرامی قرار نخواهد گرفت! چون در اینصورت امثال محمد خاتمی و دیگر فرهیختگان فاشیست می‌باید به شغل اصلی خود یعنی روضه‌خوانی و گدائی در دروازة شهر قم بپردازند. بر خلاف مهملات رژیس دبره، در یک دمکراسی، «اخلاق» در چارچوب قوانین حاکم است. قوانینی که دروغ، تقلب و فساد مالی را مجاز نمی‌شمارد و مشوق آن‌ها نیست. ولی اگر رژیس دبره «مأمور است و معذور»، ما نه مأموریم و نه معذور خواهیم بود!

در نتیجه حضور پیروان مکتب «معنوی» فرانکفورت و مشتاقان مکتب اخلاقی فاشیسم عرض می‌کنیم، این فقرا نیستند که به سوی دین و تعصبات دینی می‌روند! دو گروه مشخص به دین ارادت می‌ورزند: سوداگران‌، و مبتلایان به فقرفرهنگی. البته فلاسفة خادم بارگاه ناتو را از این دو گروه مجزا می‌کنیم، چون دیانت اینان عین سیاست‌های سازمان ناتو است که بدون اسارت ملت‌ها در زنجیر بندگی و عبودیت اقتصاد‌اش فرو می‌ریزد و آنوقت است که مقام و منزلت رژیس‌دبره هم متزلزل شده، دکان عرفان و معنویت‌شان به سرنوشت بازار سهام نیویورک دچار می‌شود:

«مذهب [...] افیون ملت‌ها نیست، ویتامین ضعفاست [...] تا وقتی که حکومت‌های دمکراتیک هیچگونه جذبة عرفانی جز بهبود امور مالی برای عرضه ندارند چگونه ممکن است نظر فقیرترین فقرا را نسبت به این ویتامین تغییر داد.»
منبع: اخبارروز، مورخ 7 آبان‌ماه سالجاری

آری! این یک تعریف نوین است از دمکراسی. حکومتی که به ادعای روشنفکران خادم بارگاه ناتو فاقد اخلاق و معنویت است؛ این «دمکراسی‌نوین» با «اعتقادات» مردم سروکار دارد، و می‌خواهد آنرا تغییر دهد! حضرت رژیس دبره ضمن نفی مدرنیته، و تحریف دمکراسی، سخنان مارکس را هم نفی کرده‌اند، تا گوشه چشمی به فلاسفة جمکران و امثال طارق رمضان نشان داده باشند، و مراتب ارادت و بندگی خود را به کارفرمایان ثابت کنند. از این جهت است که تمام مفاهیم «انسان‌محور» در این سخنرانی مزورانه نفی ‌شده. اگر نگاهی به مطالب و مقالات اوپوزیسیون‌ جمکران بیافکنیم، ذرات این شارلاتانیسم را در جای جای این مطالب مشاهده خواهیم کرد. همه بدون استثناء «مدرنیته» را تحریف می‌کنند، یا از طریق واژگون‌نمائی «مصدق» را مدافع آزادی و لیبرال‌دمکراسی می‌خوانند.

پروپاگاند فاشیست‌های مرزپرگهر به دوران «پسانازیان» باز می‌گردد. در این دوره بود که دستگاه تبلیغات استعمار، تمام شعارهای پوپولیست‌های آلمان نازی را به عنوان شعارهای «آزادیخواهانه» در اختیار تشکل‌های سیاسی و مذهبی دست‌ساز خود گذاشت، از آنجمله است: روحانیت همیشه در کنار مردم بوده، یا میزان رأی مردم است و ... و فعلاً برای تحلیل به همین دو مورد اکتفا می‌کنیم.

همانطورکه گفتیم عوام‌فریب‌ها همیشه شعارهائی را بر می‌گزینند که هیچ مخالفتی را بر نیانگیزد. به عنوان نمونه هیچکس با شعار آزادی و عدالت مخالفت نخواهد کرد، چون آزادی و عدالت قالب‌های تهی و «عوام پسند» است. «روحانیت در کنار مردم» نیز با مخالفت مردم روبرو نخواهد شد، چرا که شعار فوق چنین القاء می‌کند که روحانیت مدافع مردم است، حال آنکه «در کنار» کسی بودن به هیچ عنوان به معنای دفاع از حق و حقوق وی نیست. اگر کسی بخواهد جیب شما را بزند، الزاماً در کنار شما قرار خواهد گرفت، چون از راه دور، چنین عمل خیری امکانپذیر نیست! و البته شاهدیم که «داس‌الله» و روحانیت به یکسان در کنار ما مردم قرار گرفته‌اند. حال بپردازیم به شعار عوام‌فریب «میزان رأی مردم است»؛ شعاری که از سوی «فاشیست ـ مسلمان‌ها» برای اثبات تمایلات دمکراتیک امام سیزدهم مرتباً در بوق گذاشته می‌شود.

اگر می‌گوئیم این یک شعار فاشیستی است، به این دلیل است که در یک نظام دمکراتیک میزان «قانون» است، نه رأی مردم! چرا؟ چون در یک دمکراسی اگر رأی مردم کشتار اقلیت را تأئید کند، نیروهای انتظامی با تکیه بر قوانین از اجرای «رأی مردم» ممانعت خواهند کرد، ولی در یک نظام فاشیستی چنین نیست! همچنان که در دوران موسولینی، هیتلر و یا فرانکو نیز چنین نبود. از این گذشته در یک رژیم پوپولیست همانطورکه در ایران نیز شاهد بودیم، «رأی مردم» یک قالب پوچ است، قالبی که به راحتی با اراذل و اوباش پر خواهد شد، تا روند سرکوب تداوم داشته باشد. از فواید چنین شعار فرخنده‌ای این است که همزمان «شورش» و «قانون شکنی» را نیز تشویق می‌کند، در نتیجه سرکوب را شدت می‌بخشد. به همین دلیل است که گروه‌های به اصطلاح مدافع حقوق بشر در غرب، تمام لطف و محبت‌شان شامل قانون‌شکنان «نازنازی» در ایران می‌شود و کسی با قربانیان واقعی سرکوب سیاسی کاری ندارد!

در این راستا شاهدیم که مدافعان حقوق بشر در بلاد فرنگ، سخت نگران بازاریان «شریف» نیز شده‌اند، کسانیکه اخیراً تلاش داشتند بازار تهران را به آشوب بکشانند! به گزارش پیک‌ایران، مورخ 28 اکتبر 2008،‌ کد خبر: 54523. تعدادی از بازاریان که در اعتراضات اخیر شرکت داشته‌اند دستگیر شده و به بند 209 اوین انتقال یافته‌اند. این حضرات که از طریق اسمال تیغ‌زن‌ها به نعلین‌ها پیوند دارند و از پایه‌های اصلی استعمار به شمار می‌روند، هم کشورمان را با وجود پلیدشان به نکبت کشیده‌اند و هم کالیفرنیا را با توله‌های‌شان به کثافت. البته ما پیشاپیش از حزب توده پوزش می‌طلبیم که به این بازاریان محترم و سرمایه‌داران «مترقی» و ملی جسارت می‌کنیم. ولی اینان هم مانند روحانیت برای زدن جیب مردم همواره در کنار آنان بوده‌اند. و به همین دلیل تمایلات بازگشت به نقطة صفر و دوران شیرین بهمن 57 در آنان بروز کرده. ولی روزی از این روزها حضرات باید بفهمند که دوران عربده جوئی و نفس‌کش طلبی «سنتی» به سر آمده، و با اسمال تیغ‌زن‌ها هم کاری از پیش نخواهند برد. اعتراض به قوانین باید از راه قانونی صورت گیرد، چون برخلاف ترهات امام سیزدهم‌، میزان قانون است، نه هیاهوی کسانیکه «مردم» معرفی می‌شوند.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

چهارشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۷



ببر و برف!


...
شعارهای جیره خواران استعمار شباهت عجیبی به نفت دارد! نفت از درون مرزها ربوده می‌شود، سپس در غرب «پالایش» شده، مانند بنزین به بهای گزافی به ایران «صادر» می‌شود تا در اتومبیل‌های تولید غرب ریخته شود، هوا را آلوده کند و دامنة چپاول را هم گسترش دهد. شعارهای استحماری نیز دقیقاً همین روند را طی می‌کند. با این تفاوت که این شعارها از دو منبع متفاوت استخراج می‌شود: اسلامی و ایرانی. شعارهای اسلامی از حدیث و روایات و آیات قرآن گرفته شده پس از پالایش تحویل «فاشیست ـ مسلمان‌ها» می‌شود که بتوانند مفاهیم مدرن و معاصر را از درون متون توحش ادیان ابراهیمی استخراج کنند. ولی برای فاشیست‌های بومی‌گرا همین مفاهیم را از متون ایران باستان یا ایران «پیشا ‌تازیان» و به ویژه ایران «پسا نازیان» بیرون می‌کشند. در این راستا، رادیو فردا مورخ هفتم آبان‌ماه سالجاری به ما توصیه می‌کند برای رعایت «حقوق شهروندان» منشور کورش‌کبیر را مد نظر قرار دهیم. چرا؟

چون اگر محور «تفلیس ـ تهران ـ تل‌آویو» در جنگ پنج روزه شکسته شد، ارتش ناتو امیدوار است «اوکراین» را بجای گرجستان قرار داده، نوکران خود را در اسرائیل از طریق گورکن‌های ترکیه و جمکران به مرزهای روسیه بکشاند،‌ و روز از نو روزی از نو! در این راستا، پس از تهاجم نظامی ایالات متحد به سوریه، وزیر دفاع ترکیه راهی اسرائیل شد تا همکاری دولت مستقل و اسلامی عبدالله گل را با این کشور ارتقاء دهد! البته گورکن‌ها به مصداق «سکوت علامت رضاست»،‌ فعلاً در اینمورد خفقان گرفته‌اند و از دولت اسلامی ترکیه انتقاد نمی‌کنند. همچنین به صورت غیرمستقیم از پیوستن اوکراین به ناتو استقبال هم کرده‌اند.

حنازرچوبه، مورخ هفتم آبانماه سالجاری، از زبان عبدالله گل از «سیاست ‌درهای باز» ناتو استقبال کرده. روز گذشته ویکتور یوشچنکو، رئیس جمهور اوکراین راهی ترکیه شد تا با عبدالله‌گل و رجب اردوغان پشت درهای بسته ملاقات کند. پس از این ملاقات، شبکة تلویزیونی ترکیه اعلام داشت، عبدالله‌گل از عضویت اوکراین در سازمان ناتو حمایت می‌کند. می‌بینیم که مزدوران غرب در ترکیه نیز دقیقاً مانند حکومت جمکران مردم را سپر بلای آمریکا در برابر روسیه کرده‌اند. دیروز گفتیم که سپاه پاسدارانِ منافع استعمار برای ژاندارمی از خلیج فارس در بندر جاسک مستقر شده تا ضمن نوکری برای سازمان ناتو، «نبردی نمایشی» هم با آمریکا داشته باشد. چرا که نبرد با آمریکا دوباره «مد» شده، و علی خامنه‌ای که چندی پیش برای مذاکره با ارباب دم‌جنبانی می‌کرد و عاقبت معلوم شد سخنان ‌مقام معظم را بد تعبیر کرده بودند، امروز دوباره «مبارزات» بی‌امان خود را با آمریکا آغاز کرده. خامنه‌ای که به دلیل رهبری حکومت گورکن‌ها باید از نظر پریشانگوئی نیز در مقام «رهبری‌ات» قرارگیرد، امروز به دانشجویان و جوانان توصیه کرده که مانند فعلة ساواک که روز سیزدهم آبان سفارت آمریکا را اشغال کردند، احساس مسئولیت کنند.

البته ما نمی‌دانیم این روزها اشغال کدام سفارت منافع اربابان خامنه‌ای را تأمین خواهد کرد، ولی می‌دانیم که در آستانة انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحد نوکران وفادار عموسام به نقطة صفر بازگشته و «نمایشات» آمریکاستیزی را در رأس برنامه‌های خود قرار داده‌اند. مقام رهبری ضمن تکرار «پیروزی بر آمریکا»‌ اظهار داشتند که اشغال سفارت آمریکا در تهران توسط جوانان «برجسته» انجام شد، و بسیار مسئولانه بود. بله، لات و اوباشی که به رهبری ساواک و به دعوت سازمان سیا به سفارت آمریکا هجوم بردند، باید هم «جوانان برجسته‌ای» باشند! البته وقتی به محسن میردامادی، محمدرضا خاتمی، معصومه ابتکار و به ویژه عباس عبدی و اصغرزاده نیک بنگریم برجستگی‌ها را مشاهده می‌کنیم، ولی این برجستگی در ناحیة «شکم» مشهود است که تهی بودن مغزشان را تا حدی جبران کند. در هر حال رهبر فرزانه بار دیگر در به در به دنبال جوانان «برجسته» می‌گردند که «احساس مسئولیت» کنند و «حماسه» بیافرینند، تا مقام رهبری دست در دست اسمال تیغ‌زن‌ها پیشرفت کنند:

«[خامنه‌ای گفت] حماسة بزرگ 13آبان و تسخیر سفارت آمریکا [...] نتیجه احساس مسئولیت جمعی از جوانان برجسته [بود] امروز نیز ملت و کشور ایران به احساس مسئولیت نسل جوان نیازمند است.»


بله این ترهات با کد 206253 در حنازرچوبه مورخ هشتم آبان‌ماه سالجاری انتشار یافته. و خلاصه بگوئیم خامنه‌ای و اربابان در به در به دنبال «حماسه» می‌گردند. همانطور که پیشتر هم گفتیم منافع غرب ایجاب می‌کند که ما ملت در مرحلة «حماسه» متوقف بمانیم، چون خروج از حماسه به معنای خروج از عرصة حاکمیت الهی خواهد بود. بی‌دلیل نیست که خیمه شب بازی‌های استعمار در ایران «حماسه» خوانده می‌شود، و از آنجمله است حماسة سیزده آبان یا همان چهارم نوامبر.

روز خجستة 4 نوامبر که قرار است شعار پوچ و عوامفریب «چنج، وی نید» جایگزین شعار واژگون «مبارزه با تروریسم» شود نزدیک است. به همة هم‌میهنان شریفی که فعالیت سیاسی‌شان با اهداف حزب دمکرات ایالات متحد منطبق است، و با گروه برژینسکی «آمال مشترک» دارند و همزمان بخشی از وبلاگ‌های ما را نیز در باب همکاری حزب آخوندپرست و استالینیست توده با ملایان به مطالب خود «ضمیمه» می‌کنند تا خط جدیدی در فضای سیاسی باز کرده باشند، و به قول معروف همة فضای سیاسی را در انحصار خود بگیرند، یک نکتة بسیار مهم را گوشزد می‌کنیم. ما معتقدیم درمورد چپاول ثروت‌ها و سرکوب ما ایرانیان حزب دمکرات و حزب جمهوریخواه ایالات متحد اهداف مشترکی را دنبال می‌کنند؛ تفاوت فقط در شیوة چپاول است. حزب دمکرات با توسل به «آشوب» اینکار را صورت می‌دهد، ‌ و حزب جمهوریخواه با توسل به «سرکوب».

حزب دمکرات همواره به بهانة دفاع از حقوق بشر و «اصلاحات»، کشور ما را به صحنة آشوب و درگیری تبدیل کرده. برنامة اصلاحات ارضی که در بسته بندی فریبندة ‌حق و حقوق زنان و الغاء رژیم ارباب و رعیتی به دولت ایران تحمیل شد دقیقاً در راستای همین سیاست قرار می‌گیرد. فواید طرح‌های صادراتی حزب دمکرات این است که به محض ورود به کشورمان زمینة آشوب فعلة ساواک در حوزه، بازار و دانشگاه را فراهم آورده، به مرور زمان تأثیر پوستة فریبنده‌اش نیز واژگونه می‌شود. شاهدیم که از ششم بهمن ماه سال 1341 که رعایا به مقام «شهروندی» نائل شدند، و به زنان نیز حق و حقوقی اعطا شد، روستائیان به حاشیه‌نشین‌ شهرها تبدیل شدند، و زنان نیز فقط شانزده سال فرصت استفاده از آزادی‌های اعطائی را داشتند؛ روز هشتم مارس 1979 همین زنان بالاجبار برای اعتراض به پوشش اجباری به خیابان‌ها آمدند. در دورة ریاست جمهوری بیل کلینتون نیز آنچه در ایران گذشت خارج از آدم‌ربائی، قتل نویسندگان و مخالفان سیاسی و آشوب در دانشگاه‌ها البته به همراه لبخند نفرت‌انگیز محمد خاتمی هیچ نبود. پس شما که فریادتان از تقلب فرضی نوچة علی لاریجانی به آسمان رسیده، و برای گروه برژینسکی سینه چاک می‌دهید، نمی‌توانید مطالبات و سخنان ما را لابلای ستایش و مداحی خود از حزب دین پرور دمکرات جاسازی کنید!

ما هیچ ارادتی به احزاب اروپا و آمریکا نداریم. و شما که همواره نان را به ‌نرخ روز خورده‌اید و در تشخیص جهت باد دکترای واقعی از آکسفورد دریافت داشته‌اید، پای‌تان را از گلیم مزدوری فراتر نگذارید، و در جای خود قرار گیرید. «اصولگرائی» و «اصلاح طلبی» در حکومت اسلامی دو قالب پوچ بیش نیست. نه اصولی در کار است، نه اصلاح‌‌طلبی‌ای؛ یک گروه واحد دو برچسب متفاوت از رسانه‌های غرب دریافت‌ کرده، و به دو گروه کاذب تبدیل شده. البته ما انکار نمی‌کنیم که هر یک از این گروه‌ها مشتی پادو و نانخور و مداح ویژة خود دارد، و اینکه هر دو گروه مانند حزب توده و روحانیت «در کنار مردم» قرار گرفته‌اند. ولی تأکید می‌کنیم که هیچیک از ایندو گروه «برای مردم» نیست، چون کسی که «برای مردم» باشد مدافع پوپولیسم نخواهد بود؛ ما معتقدیم نخستین قربانیان عوام‌گرائی مردم‌اند. پس بازگردیم به چهارم نوامبر خودمان.

سی سال پیش در چنین روزی ساواک فعلة خود را به خیابان‌های مرکز تهران اعزام کرد تا با تهاجم به ادارات دولتی «انقلاب» کنند. سپس «صدای انقلاب» را به گوش دربار رساند تا دولت شریف امامی با حکومت نظامی جایگزین شود و دنبالة ماجرا هم در «نشست گوادالوپ» حل و فصل شد. جیمی کارتر فرمودند: «شاه باید برود!» و دوازده روز بعد شاه رفت، و سی و هفت روز نخست وزیری شاپور بختیار فرصتی بود تا ساواک زمینة «پیروزی اسلام» را فراهم آورد. به یاد داریم که امام سیزدهم به محض ورود به ایران نبرد خود را با آمریکا آغاز کردند و خواهان «صدور انقلاب» به جهان و در واقع به کشورهای منطقه به ویژه به عراق و سوریه شدند. آمریکا برای صدور انقلاب امام سیزدهم جنگ عراق را سازمان داد و در سوریه هم اسلامگرایان سر به شورش برداشتند.

گزارش لحظه به لحظة مبارزات «آزادیخواهان» سوریه از بوق‌های جمکران برای‌مان پخش می‌شد ولی سوری‌ها شانس آوردند که «آزادیخواهان» شکست خوردند. بگذریم! در تمام دوران جنگ، رهبرکبیر ضمن تأکید بر صدور انقلاب تکرار می‌کردند «آمریکا ببر کاغذی است». تا اینکه چند روز پیش ولایتی، مشاور عالی خامنه‌ای، ضمن سخنرانی پر مغز خود، اسلام را «علم مبارزه» نامید و ادعا کرد این یک «فکر نو» بود و هیچ قدرتی نمی‌تواند برای «فکر» مرز تعیین کند. در این وبلاگ به بخشی از سخنان ولایتی اشاره داشتیم. در پی سخنرانی وی، محمد جعفر اسدی، فرماندة نیروی زمینی سپاه پاسداران ادعا کرد، هدف نهائی آمریکا از لشکرکشی به منطقه جلوگیری از «صدور انقلاب اسلامی» است!

بله به عبارت دیگر بعضی‌ها به دلیل تضعیف آمریکا به هراس افتاده به گذشتة شیرین بازگشته و ترهات قدیم را مرتب تکرار می‌کنند، که گفته‌اند «وصف‌العیش نصف‌العیش»! ولی از نظر ما بازگشت فعلة فاشیسم به شعارهای پوچ دوران خمینی ثابت می‌کند که فضای ایجاد شده بر اثر پس‌روی ایالات متحد جیره خواران‌اش را سخت به هراس افکنده. پاسدار اسدی که چنین مهملاتی بر زبان رانده یا دیوانه ‌است یا کور و کر و ابله، درست مانند دکتر ولایتی! چون آمریکا پس از تهاجم نظامی به افغانستان و عراق که با همکاری و فداکاری پاسداران مزدور همراه بود قانون اساسی مشابه قانون توحش حکومت اسلامی را بر این دو کشور تحمیل کرد. در هر حال سایت نووستی مورخ هفتم آبانماه سالجاری سخنرانی سردار اسدی را منتشر کرده و از خوانندگان گرامی پیرامون این سخنان نظرخواهی هم می‌کند:

«آمریکا غول برفی بوده و بزودی دنیا شاهد آب شدن آن خواهد شد‌[...] در آستانة پیروزی بر استکبار جهانی قرار گرفته‌ایم [...] هدف آمریکا از لشکرکشی به منطقه [...] صرفا [...] تصاحب مخازن نفتی نیست [...] بلکه فراتر از آن ممانعت از صدور انقلاب اسلامی به سراسر جهان بوده چرا که انقلاب اسلامی آتش بیداری را در جهان شعله ور ساخت [...]»

می‌بینیم که خمینی دجال «غول برفی» را «ببر کاغذی» می‌دید! به عبارت دیگر جهان بینی امام راحل با تفکر پاسدار اسدی تفاوت دارد. امام دست‌شان به «کاغذ» و دعانویسی و اسکناس بند بود، دعا می‌نوشتند و اسکناس می‌گرفتند، ولی پاسدار اسدی دوست دارند «آدم برفی» بسازند تا در آفتاب آب شود و آن را در آفتابه بریزند. بهتر بگوئیم ایشان اهل کوبیدن آب در هاون‌ یا کارهای بی‌ثمراند. البته پاسدار اسدی ظاهراً در جریان نیست که انقلاب کذا طرح‌ سازمان سیا بوده، برای اعمال فشار بر اتحاد جماهیر شوروی و روسیة فعلی. به همین دلیل «ببرکاغذی» به «غول برفی» تبدیل شده که به زعم پاسدار اسدی بزودی آب هم خواهد شد. ولی به این پاسدار کودن که مسلماً از جوانان برجستة جمکران بوده می‌گوئیم آنچه در رسانه‌های استعمار «انقلاب اسلامی» خوانده می‌شود، ‌آتش جنگ را در منطقه شعله‌ور ساخت و بودجة پنتاگون را افزایش داد. و اگر آمریکا «آب» شود، مزدوران‌اش در منطقه، به ویژه روضه خوان‌های جمکران «بخار» خواهند شد.




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

سه‌شنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۷

تازیان و نازیان!


...
در پی سخنان متفکران و فلاسفة حکومت روضه‌خوان‌ها، به ویژه پس از سخنرانی سرشار از بلاهت مقام رهبری که در آن شکست مارکسیسم و پایان لیبرال دمکراسی ـ مسلماً به دلیل رویت این فروپاشی‌ها در «ماه» ـ مطرح شده بود سایت فارسی ناخداکلمب هم روز 26 اکتبر 2008، در تأئید ضمنی مهملات رهبر فرزانة جمکران یک مطلب «علمی» تحت عنوان «کارل مارکس و بحران سرمایه‌داری» منتشر کرد! بله، وقتی ترهات‌بافی «مد» می‌شود همین اشکالات هم بروز می‌کند. هم‌میهنان گرامی به پیروی از مد شهرة عالم‌اند، و همین مدپرستی باعث می‌شد که هر وقت ما از بلاد فرنگ به مرز پر گهر باز می‌گشتیم، ضمن تحویل گرفتن نگاه‌های متحیر آزاد زنان فامیل با آخرین مد پاریس و لندن در شهر تهران آشنا می‌شدیم، و در می‌یافتیم که وقت‌مان در فرنگ واقعاً به بطالت گذشته، چرا که از قافلة مد عقب افتاده بودیم!

اصولاً عقب ماندن از «قافله» باعث می‌شود که شما هرگز به «خیمه» نرسید و می‌دانیم که قافله، خیمه، شتر و بیابان در ضمائر ما ایرانیان تمامیت «اسلام» را تداعی می‌کند. اسلام چیست؟ اسلام همان است که از اواسط قرن هفتم میلادی توسط تازیان و در قرن بیستم توسط «نازیان» بر ما تحمیل شد، تا همچنان با روضه و زوزه و حدیث و روایت و فرمایش معصوم و ... و گورکن و پاسدار و بسیج دمخور باشیم و از «قافلة توحش» نیز عقب نمانیم! تا بتوانیم خود را به «خیمة تحجر» رسانده، نظام «قافله‌سالاری» را برقرار کنیم.

نظام قافله سالاری یک نظام جهانی است که رأس آن در ایالات متحد قرار دارد، و از طریق شاخک‌های برون مرزی‌اش تغذیه می‌کند. برای فراهم آوردن امکانات چنین تغذیه‌ای لازم است برای دیگران نیز خوراک تبلیغاتی فراهم آید. و این خوراک تبلیغاتی همان است که در رسانه‌های غرب و به ویژه در سایت «بی‌بی‌سی» ساخته و پرداخته می‌شود. و از آنجا که غذاهای انگلیسی اصولاً قابل خوردن نیست، سایت «بی‌بی‌سی» تلاش می‌کند پروپاگاند خود را به ذائقة مردم نزدیک کند. به عنوان نمونه پروپاگاند ناخداکلمب برای ما ایرانیان شباهت فراوانی به سفرة نذری پیدا کرده، که در آن همه نوع خوراکی، به ویژه آش شله‌قلمکار می‌توان یافت. و مقالة وزین «کارل مارکس و بحران سرمایه‌داری» از آن‌ جمله است.

در این مقاله تلاش فراوان به خرج داده شده تا با تشبیه «کارل مارکس» به «پیشوا»، «مارکسیسم» نیز در ترادف با «فاشیسم» قرار گیرد. در واقع مقالة کذا تکرار ناشیانة مهملات چهل سال پیش هانتینگتون است که در کمال حماقت مارکس را «سیاستمدار مبتدی» خوانده بود. در وبلاگ «ایسم و اگر» به این مطلب اشاره داشتیم. همانطور که بارها در این وبلاگ تکرار کرده‌ایم، کارل مارکس فیلسوفی است که «انسان» را محور «تاریخ» قرارداده و «مارکسیسم» به هیچ عنوان «آموزش» شیوه‌های دستیابی به قدرت نیست. ولی گردانندگان سایت ناخداکلمب که از انقلاب اکتبر و کودتای بلشویک‌ها خاطرة خوشی دارند، و به ویژه خدمات رفیق استالین و آدولف هیتلر را هرگز فراموش نخواهند کرد، ترجیح می‌دهند کارل مارکس را «پیشوای کمونیسم» بخوانند، همانطورکه هیتلر هم برای فاشیست‌ها «پیشوا» بود.

در نتیجه برادر علی‌ امینی‌نجفی در «بی‌بی‌سی» ابتدا با یک نقل قول از «گاردین»، ادعا می‌کند مارکس اگر زنده بود از «آشوب نظام سرمایه‌داری» خیلی ذوق می‌کرد، چرا که به زعم ایشان برخی از نظریات خود را محقق می‌دید. نویسنده در ادامه از کارل مارکس تصویری نزدیک به خمینی تحویل‌مان می‌دهند. مارکس هم مغضوب شده بود و هیچ کشوری به او اجازة اقامت نمی‌داد تا اینکه به لندن آمد و در کتابخانة «بریتیش میوزیوم» به مطالعه مشغول شد. جناب نجفی سپس ادعا می‌کنند که مارکس قصد داشته نظام موجود را براندازد و نظم نوین را مستقر کند! به همین دلیل، البته به ادعای آقای نجفی، کارل مارکس تصمیم می‌گیرد «نظریات سیاسی» خود را با داده‌های اقتصادی «مستدل» کند و از اینرو هر روز به کتابخانة «بریتیش میوزیوم» رفته، علم اقتصاد را «مطالعه» می‌کرد و یادداشت برمی‌داشت! به عبارت دیگر، آثار مارکس در کتابخانة بریتیش میوزیوم به صورت پراکنده وجود داشته و کارل مارکس فقط آن‌ها را گردآوری کرده:

«مارکس که در آرزوی برانداختن نظام موجود و برپا کردن نظمی تازه بود[...] در انگلستان [...] به مطالعة دقیق علم اقتصاد [پرداخت] او هر روز به کتابخانة بریتیش میوزیوم می‌رفت و[...] یادداشت بر می‌داشت.»


اتفاقا خمینی را هم تبعید کردند. و پس از چند سال حزب دمکرات آمریکا به قصد جهاد با کمونیست‌ها قیام کرد و امام سیزدهم پس از پانزده سال ولگردی در نجف، قرعة دولت به نام‌شان درآمد و ناگهان راهی پاریس شدند تا نظم موجود را براندازند! البته ایشان برخلاف کارل مارکس نیازی به «مستدل کردن» نظریات سیاسی خود نداشتند، در نتیجه محتاج «مطالعة» علم اقتصاد نبودند. نظریات سیاسی امام سیزدهم در یک کلمه خلاصه می‌شد: اسلام! و این کلمه همة علوم گذشته، حال و آینده را در خود داشت! از امام می‌پرسیدند برنامة شما برای حکومت چیست؟ پاسخ می‌داد: اسلام! می‌گفتند آزادی زنان در حکومت شما چه حد و حدودی دارد؟ می‌گفت در اسلام زنان آزاداند. به او می‌گفتند برنامة اقتصادی شما چیست؟ نوچه‌اش بنی‌صدر پاسخ می‌داد: اقتصاد اسلامی! و این چنین است که امروز احزاب و گروه‌های سیاسی در حکومت اسلامی به دو دسته تقسیم شده‌اند: «اصولگرا» و «اصلاح‌طلب»! و برنامة هر دو مانند برنامة رهبرکبیر «انقلاب‌شان» فقط همان اسلام است!

تفاوت اسلام اصولگرایان با اسلام اصلاح‌طلبان در این است که اسلام اصولگرایان با اسلام اصلاح‌طلبان «تفاوت» دارد! از سوی دیگر، برنامة اقتصادی اصولگرایان و اصلاح‌طلبان را هم بانک‌های غرب تنظیم می‌کنند، چرا که امام‌شان یک روز که از دست بنی‌صدر عصبانی بودند، فرمودند: «اقتصاد مال خر است!» البته مقصودشان این بود که بنی‌صدر خر است، ولی ا‌ز آنزمان دیگر اصولگرایان و اصلاح‌طلبان با اقتصاد کاری ندارند؛ چون اینان که خر نیستند، نوکراند.

به این دلیل، کارل مارکس در مطلب «بی‌بی‌سی»، رفته، رفته، به نوکران آنگلوساکسون‌ها در جهان سوم شباهت پیدا می‌کند، نوکری که خواهان براندازی سرمایه‌داری هم بوده! و دیدیم که خمینی هم مانند دیگر مزدوران استعمار فقط خواهان براندازی بود. امام سیزدهم به برکت بوق‌های استعمار ناگهان از عمق چاه سر بر آوردند، به اوج ماه رسیدند، و طوطی‌وار مطالبات براندازانة ارباب را بازگو فرمودند:

«شاه باید برود، جنگ نعمت الهی است، اگر این جنگ بیست سال هم ادامه داشته باشد ما ایستاده‌ایم، و...»‌

ولی همانطور که دیدیم برخلاف کارل مارکس، خمینی هیچ نیازی به مستدل کردن نظریات سیاسی‌اش نداشت، چون این نظریات در غرب تولید و تکثیر می‌شد و یک نسخه از آن را هم به دست امام می‌دادند که روخوانی کند. بله! گویا در «نجف» چنین شایع شده که مارکس هم مانند روح‌الله خواهان رفتن شاه بوده!

البته باید حضور برادر «نجفی» بگوئیم نظریات مارکس «فلسفه» بود و آنچه شما «آشوب» در سرمایه‌داری می‌نامید، بازتاب واقعیت نظام سرمایه سالاری‌ جهانی و «توحش» نهفته در بطن آن است که مارکس به آن اشاره کرده. ولی کارل مارکس برای «نظریات» خود جامعة صنعتی انگلستان در قرن نوزدهم را مد نظر داشته نه کل جهان را! به عبارت دیگر مارکس به هیچ عنوان مدعی «جهانشمول» بودن نظریات خود نیست. مارکس در ماه نوامبر 1877 در نامه‌ای به «میکائیلوفسکی» تأکید می‌کند که نظریة «تاریخی ـ فلسفی» وی نمی‌تواند به یک نظریة جبری برای همة جوامع تبدیل شود.
منبع: «اقتصاد»، جلد دوم، انتشارات گالیمار، 1968، ص. 1555، کارل مارکس.

البته اگر تعریف «تاریخ» در نظریة مارکس را بشناسیم می‌دانیم که اصل جادوئی «ترادف کلی» بر آن حاکم نیست. نظریة مارکس بر پویائی انسان در زمان و مکان مشخص تأکید دارد از اینرو می‌گوید، «کمونیسم فی‌نفسه هدفی برای رشد و شکوفائی انسان، شکل و صورت جامعة بشری نیست.»
منبع: «دست نوشته‌های 1844»، انتشارات سوسیال، 1962، ص‌. 99، کارل مارکس.

به عبارت دیگر مارکسیسم، «دین» نیست، مارکسیسم با سرکوبگری دین، یا نفی همزمان انسان، زمان و مکان بیگانه‌ است. بنابراین دلیل ندارد که برادر نجفی «ثابت» کنند، دوران مارکس سپری شده، و اسلام پیروز شده. چرا که بر خلاف القائات ایشان مارکسیسم در شوروی وجود نداشت، و با فروپاشی شوروی مارکسیسم شکست نخورده است!

البته امروز در قرن نوزدهم نیستیم. و بر خلاف ادعاهای «برادر» نجفی ما فکر نمی‌کنیم که، «جان می‌ناردکینز» از سوی خداوند برانگیخته شد تا «تعادل» را در سرمایه‌داری برقرار کند. جناب نجفی شکر ایزد بجا ‌آورده‌اند که امروز کارگران وضع‌شان روبراه شده، و اگر در قرن نوزدهم وضع‌شان بد بود، دیگر چنین نیست. اگر این «استنتاج» کشکی و کورکورانه را بپذیریم می‌باید در ادامه بگوئیم، آن‌ها که امروز در جهان سوم در شرایط مشابه کارگران قرن نوزدهم اروپا زندگی می‌کنند، چشمشان کور! بروند در قرن نوزدهم کارگری کنند! بله، بی‌جهت نیست که «برادر» نجفی در بنگاه تبلیغاتی ناخداکلمب متخصص اقتصاد می‌شوند. ایشان وظیفه دارند در کمال خونسردی، تلویحاً چرندیات خامنه‌ای را برای خوانندگان محترم‌شان تکرار کنند:

«تحقق مارکسیسم جز فساد و رکود و ورشکستگی به بار نیاورده.»

به عبارت دیگر آنچه استالین با نفی مارکسیسم و با حمایت غرب بر مردم اتحاد جماهیر شوروی تحمیل کرد، از نظر ایشان همان مارکسیسم است! حضور برادر نجفی عرض کنیم خوشبختانه تحقق اسلام نیز جز فساد و رکود و ورشکستگی برای مردم ایران، عراق و افغانستان به بار نیاورده. در نتیجه سرکار کاملاً حق دارید که دین اسلام را در ترادف با مارکسیسم قرار دهید، چون آن «مارکسیسم» و این «اسلام» هر دو یک مهم را به ثمر رساندند، اقتصاد استعمار را رونق بخشیدند. و اگر بخت‌تان یار شود، و جنگ از عراق به سوریه سرایت کند، اقتصاد غرب تا هشت سال آینده نیز تعادل و توازن بیشتری خواهد یافت.

روز یکشنبه، همزمان با انتشار مقالة «برادر» نجفی، هلیکوپترهای آمریکا به یک منطقة مرزی در‌ خاک سوریه حمله کردند و چند غیرنظامی را برای دست‌گرمی به قتل رساندند. پنتاگون هم پس از دو روز خفقان، امروز ادعا کرد، از این محل «تروریست» به عراق وارد می‌شد! این مزخرفات در تمام سایت‌های فارسی زبان و جیره‌خوار ناتو بدون هیچ تفسیر و تحلیلی بازتاب یافت. و امروز پاسداران جیره‌خوار غرب از افتتاح یک پایگاه نظامی در بندر جاسک خبر دادند. پاسداران حکومت اسلامی که بنزین ‌و تجهیزات‌شان را از دست‌های پرمهر عموسام دریافت‌ می‌کنند، اعلام کرده‌اند، اگر آمریکا نگاه چپ به ما بکند تنگة هرمز را می‌بندیم. البته حکومت امام زمان در واقع ژاندارمی خلیج فارس را بر عهده گرفته تا روسیه مسیر چپاول نفت را تهدید نکند. با توجه به سوابق مبارزات حکومت اسلامی باید بگوئیم نوکران سازمان سیا پس از جهاد با اتحاد شوروی، اکنون ملت ایران را در خلیج فارس سپر بلای آمریکا در برابر روسیه کرده‌اند.

ولی این مسائل در برابر ماجرای مدرک تحصیلی کردان، و رقابت هیجان‌انگیز «اصولگرایان» با «اصلاح‌‌طلبان» هیچ اهمیتی ندارد. همانطور که حزب دمکرات می‌گوید: «چنج، وی نید»! ما هم به «تغییر» احتیاج داریم. مهم نیست که پیامد «چنج» کذا یک فاجعة دیگر باشد، مهم این است که بازارهای بورس در بلاد غرب رونق خود را حفظ کنند، تا «بی‌بی‌سی» بتواند باز هم پیروزی اسلام و شکست مارکسیسم را برای ما فارسی‌زبانان فریاد کند.




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

دوشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۷





روز از نو ...!


...
در ازاء هر گامی که ایالات متحد در همکاری با طالبان به عقب بر می‌دارد، ایرانیان مقیم ینگه دنیا در شارلاتانیسم گامی به پیش می‌نهند. امروز «میسیز» شکوه میرزادگی و «خواهر» داودی مهاجر، در دو جبهة ظاهراً متفاوت قلم‌فرسائی فرموده‌اند، ولی هدف هر دو جلوگیری از ورشکستی شرکت سهامی عوامفریبی است.

شکوه میرزادگی پیشنهاد کرده، برای رعایت حقوق بشر، منشور حقوق بشر کوروش کبیر را ملاک قرار دهیم! به عبارت دیگر همانطورکه «فاشیست ـ مسلمان‌ها» آینده را در بازگشت به «صدر اسلام» می‌جویند، ما هم آینده را در «صدر ایران» بجوئیم! به «میسیز» میرزادگی و شرکاء یادآور شویم شعارهای پوچ «بازگشت به گذشته» در هر حال عوامفریبی و شیوه‌ای است متعلق به فاشیسم. در عمل بازگشت به گذشته نه تنها غیرممکن است، که «منطقاً» بشر نمی‌باید چنین نگرشی به آیندة خود داشته باشد! دیدیم که در همین راستا کسانیکه با تکیه بر «حدیث مسلم»، «نهج‌البلاغه» و چرندیات «معصوم» قانون اساسی تدوین کردند، چه بر سر ملت ایران آوردند، و اینان همانقدر شارلاتان‌اند که طرفداران بازگشت به دوران هخامنشی!

البته این «بازگشت» ظاهراً جهت تدوین و تحکیم قوانین حقوق بشر صورت می‌گیرد! ولی برای یک انسان مسئول ملاک حقوق بشر نه اعلامیة کوروش کبیر، که اعلامیة جهانی حقوق بشر و بند بیستم از بیانیة کشورهای حاشیة خزر است ـ که در تاریخ 16 اکتبر سال گذشته در تهران صادر شد ـ چون هر دو از مبنائی معاصر و کاملاً حقوقی برخورداراند.

اعلامیة کورش کبیر اگر در مقایسه با شرایط زمان و مکان تاریخی خود مترقی بوده، ارتباط زیادی با مسائل بشر در جهان معاصر ندارد، و در واقع فرمان یک «سردار فاتح» است برای رعایت حقوق «مغلوبین» در بابل. ولی تا ‌آنجا که ما می‌دانیم امروز حاکمیت ایران هر چه هست و هر چه باشد نمی‌تواند خود را نه در جایگاه امپراتوری هخامنشیان بگذارد، و نه در جایگاه فاتحان «جنگ». حاکمیت ایران دست‌نشاندة استعمار است و استعمار دقیقاً مانند دین اسلام، انسان‌ستیز و سفله پرور است، بنابراین «بشر» را در مفهوم معاصر کلمه، برای ما ایرانیان به هیچ عنوان به رسمیت نمی‌شناسد. تحمیل قانون اساسی در چارچوب دین به مردم افغانستان و عراق شاهدی است بر این مدعا.

اما در توضیح پیرامون وبلاگ «گورکن‌سالاری» یادآور شویم نقش واقعی سفارت‌خانه‌های حکومت اسلامی، حمایت مالی و سیاسی از فاشیسم و سرکوب در خارج از مرزهاست. دلیل لنگر انداختن فردی به نام ولایتی در وزارت امورخارجة امام سیزدهم همین سیاست استعماری است. البته علیرغم کنار رفتن ولایتی، چنین سیاستی همچنان ادامه دارد. سفارتخانه‌های جمکران، به دستور کانال‌های سازمان سیا، از یکسو به گروه‌های فاشیست غرب کمک مالی می‌رسانند و از سوی دیگر با حمایت مالی از مسلمانان دیگر کشورها، و با گسترش برنامه‌های شکم‌چرانی آنان را به مسلک «مقدس» شیعه جذب می‌کنند. و پاداش این خدمات از سوی استعمار غرب توزیع رایگان جوایز در بین فعلة فاشیسم ایرانی‌نماست.

بله فراهم آوردن آش نذری و چلوکباب جمعه و دیگر وسائل «فرهنگی» برای بورسیه‌های کشورهای عرب و آفریقائی در غرب بدون پاداش نمی‌ماند. غرب هم سفرة «جایزه نذری» پهن کرده و به اینان چپ و راست جایزه می‌دهد، و نیازی به توضیح نیست که جایزه‌ها «بدون حساب و کتاب» توزیع نخواهد شد. جایزه‌بگیران باید چند برابر جایزة دریافتی «خدمات» به درگاه ارباب ارائه کنند. مصاحبه صورت دهند، مطالب مهمل بنویسند، یا اینکه دیگران به نام اینان بنویسند، و با تحریف و تخریب مفاهیم، حکومت دینی و توحش دین را توجیه کنند و باز هم جایزه بگیرند!

از مطلب دور افتادیم بازگردیم به وظائف دیپلمات‌های جمکران در غرب. در میان اینان، سید صادق خرازی، که اخیراً حلقة دامادی محمدخاتمی را نیز در گوش کرده، یکی از‌ «نمونه‌های» جالب است. سیدصادق در راه خدمت به ژان ماری لوپن، رهبر فاشیست‌های فرانسه جانفشانی‌ها کرد و به همین دلیل از دست‌ محمد خاتمی چندین نشان افتخار دریافت داشت. در این راستا، ارتباط محمد خاتمی با یورگ‌هایدر، پاپ، اسقف کانتربری و رهبران گروه‌های افراطی مسیحی کاملاً طبیعی است. فعالیت در جبهة فاشیسم سیاستی است که در واقع با کودتای کلنل آیرون‌ساید بر ایران تحمیل شد و علیرغم جنگ اجباری غرب با ارتش شکست خوردة هیتلر و فرار کلنل رضاخان این سیاست همچنان ادامه یافته. چون سیاست استعمارگران برخلاف سیاست کشور استعمارزده، «تداوم» دارد.

و در راستای همین تداوم است که به دنبال سخنرانی آقای رئیس‌دانا در بروکسل، مقر سازمان ناتو، زمزمة «تحریم انتخابات» امروز از ایالات متحد و از زبان بره‌های دست‌آموز خاتمی نیز به گوش می‌رسد. فرصت‌طلبان و لمپن‌های مؤنث ساکن ینگه‌دنیا که 30 سال است شریک جنایات این حکومت‌اند، اینروزها انتخابات «تحریم» می‌کنند! باید پرسید چرا؟ جواب روشن است، دکان اصلاح‌طلبان کساد شده، و باید از ینگه دنیا فکری به حال آن کرد. چه فکری؟ فکر «مدروز» و با پیروی از «داس‌الله»! بله اصلاح‌طلبان حکومتی هم مانند روحانیت مزدور استعمار «در کنار مردم» قرار گرفته‌اند تا با سرقت مطالبات آنان تنور شارلاتانیسم را گرم و داغ نگاهدارند.

به همة کسانیکه اینروزها «در کنار مردم» قرار می‌گیرند یادآور شویم که این شیوة پسندیده از فاشیست‌ها به عاریت گرفته شده و نام واقعی آن «پوپولیسم» است. هیچ ارتباطی هم با دمکراسی نمی‌تواند داشته باشد. در یک دمکراسی اکثریت حاکم «رعایت حقوق مردم» اعم از اکثریت و اقلیت را مد نظر دارد. در حالیکه در یک نظام پوپولیست، حکومت در کنار «مردم» فرضی قرار می‌گیرد تا به سرکوب اقلیت و اقلیت‌ها بپردازد. زمانیکه پوپولیسم کذا مانند حکومت امام سیزدهم ساخته و پرداختة استعمار هم باشد، امثال خمینی و اکبر بهرمانی با تکیه بر ماشاالله قصاب، اسمال تیغ‌زن، الله‌کرم و زهرا خانوم در جایگاه «مردم» قرار می‌گیرند، و همان پیش می‌آید که طی سه دهة اخیر شاهدیم.

پیشتر هم گفتیم، پوپولیسم در ایران سخت به مذاق سازمان ناتو خوش آمده، چون از طریق آن کودتای 22 بهمن را به عنوان «انقلاب» در تاریخچة بهل‌ها و احمق‌ها به ثبت رساند و هیچکس، نه در شرق و نه در غرب این به اصطلاح «انقلاب» را به زیر سئوال نمی‌برد. اینجاست که مرز منافع ملی ما با همة روشنفکران غرب و شرق مشخص می‌شود، حتی با آن‌ها که بر خلاف مارکوزه، هانتینگتون و شرکاء در خدمت سازمان سیا نیستند. و اینجاست که اهداف واقعی «سیستر» داودی مهاجر و شرکاء در راه «تحریم انتخابات» آشکار می‌شود.

مطالبات «خواهر» داودی که چندی پیش یک «جایزه» هم دریافت کرده‌اند، تدوین «حقوق زنان»، توسط زنان است! ایشان هم مانند مهرانگیز کار، و دیگر فعلة فاشیسم «حقوق» را در مقام یک بنیاد قانونی به رسمیت نمی‌شناسند، «مردم» را به رسمیت می‌شناسند! آنهم نه در یک جامعة بشری متعارف که در یک جامعة «زنانه ـ مردانه» با فرهنگی استعماری که در آن زنان برای زنان حق و حقوق تعیین خواهند کرد. به عبارت دیگر، اینبار مجلس «زنانه» است، و اعضای اندرونی حاج‌آقا مطالبات خود را مطالبات کل زنان ایران معرفی خواهند کرد. و «خواهر» فریبا داودی که چندی پیش برای عیال محمد رضا خاتمی تبلیغ می‌کردند و ترهات‌اش را در «روز آنلاین» به خورد خلق‌الله می‌دادند، با این پیشنهادات مضحک می‌خواهد به ما ثابت کند که اصلاح‌طلبان وابسته به طیف «حکومتی» نیستند، و به اصول خود هم پای ‌بندند.

پیشتر گفتیم که اصلاح‌طلبان مذکور مانند دیگر گروه‌های سیاسی در ایران، نه در گذشته برنامه‌ای داشتند و نه امروز. اینان جهت تحمیل موجودیت خود بر فضای سیاسی کشور خود را در هالة ابهامی به نام «اصلا‌ح‌طلبی» قرار داده‌اند. در واقع، همة اینان یک برنامة واحد دارند: اجرای اسلام راستین، اسلام واقعی، اسلام مدرن، اسلام عقلانی، اسلام ناب محمدی، اسلام بومی و مزخرفاتی از این دست. بهتر بگوئیم هیچ برنامه‌ای در کار نیست، چرا که «برنامه» در سازمان ناتو تهیه می‌شود. و دقیقاً همانطور که بهای نفت ما را کنسرسیوم بر اساس منافع خود تعیین می‌کند، برنامة اینان نیز بر اساس نیازهای استراتژیک «تعریف» خواهد ‌شد.

ولی از آنجا که انتخابات ایالات متحد نزدیک است و نتیجة این انتخابات سرنوشت حکومت اسلامی را هم رقم خواهد زد، همة جیره‌خواران سازمان سیا به جنب و جوش افتاده‌اند. خاتمی ولگردی‌های «فرهنگی» و قول و قرار به اربابان را از موطن یورگ‌هایدر آغاز کرده؛ رحیم مشائی، راهی ایالات متحد شده، و «سیستر» فریبا هم با تقلید از «داس‌الله» می‌خواهند در میان مردم خیمه و خرگاه به پا کرده «ساختار شکنی» فرمایند تا همه بدانیم و آگاه باشیم که اصلاح طلبان با حکومت اسلامی مخالف ‌شده‌اند! چرا که «اصلاح‌طلبی» ایشان برای استقرار یک پوپولیسم تازه نفس خیز برداشته‌. تکنیک پیشنهادی «سیستر» فریبا همان تکنیک فرسودة 30 ‌سال پیش است که با همت و فداکاری فعلة ساواک و پروپاگاند «بی‌بی‌سی» از طریق «تمرکز بر یک نقطه»، مردم را پیرامون ‌«محور نفرت» از شخص شاه به دور آخوندک‌ها گرد آورد، تا بتواند زمینه را برای کودتا فراهم کند:

«با ایجاد یک همگرائی گسترده رژیم را در موقعیت عدم مشروعیت کامل و در موضع عقب‌نشینی قرار دهیم.»

خواهر فریبا که ترهات‌شان در گویانیوز منتشر شده، حتماً می‌پندارند که این رژیم اگر تاکنون سر پا مانده به دلیل همکاری اصلاح‌طلبان در انتخابات است، و نه به دلیل پشتیبانی همه جانبة محافل استعماری! حاجیه داودی مهاجر ضمناً در مورد وزنة سیاسی اصلاح‌طلبان نیز دچار خودبزرگ‌بینی شده، گزافه‌گوئی می‌فرمایند. واقعیت این است که در چنین رژیمی، به غیر از منتفعان مستقیم کس دیگری در انتخابات شرکت نمی‌کند، و مجموع پاسدار و بسیجی و ساواکی به همراه لمپن‌ها و تازه به دوران رسیده‌های حکومت امام سیزدهم و شوت و پرت‌ها که با همکاری روتاری کلاب لندن «حماسة» دوم خرداد را آفریدند، علیرغم جنجال رسانه‌ای، در شهرهای کلیدی کشور از سی ‌درصد واجدان شرایط فراتر نرفته. خلاصه بگوئیم، منابع اطلاعاتی مستقل، خبر استقبال چشمگیر مردم از انتخابات دوم خرداد را به هیچ عنوان تأئید نمی‌کنند. و بهتر است به ‌آن‌ها که فراموشی گرفته‌اند بگوئیم که دور دوم معرکة اصلاح‌طلبی به مراتب از دور اول هم کسادتر بود.

در هرحال فریبا داودی مهاجر که مانند پاسداراکبر خود را «روشنفکر»‌ می‌داند، دو قطبی کردن کاذب فضای سیاسی را یک «تئوری» معرفی می‌کند که «حریف» را وادار خواهد کرد به مطالبات ساختارشکنانة ایشان تن در دهد. بله، این تئوری جادوئی به زعم داودی مهاجر همة گروه‌های سیاسی رژیم را در موضع ضعف قرار می‌دهد و شعارهای دروغین‌شان را در مجامع بین‌الملل افشا خواهد کرد! خواهر فریبا گویا نمی‌دانند که این «شعارهای دروغین» مانند شعارهای شخص ایشان در همان مجامع بین‌الملل «تولید» می‌شود! چون آن‌ها که سه دهة پیش این حکومت نفرت‌ و توحش را بر ما ملت تحمیل کردند، سیاست‌های‌شان را تغییر نداده‌اند،‌ و امروز بهترین مسیر اعمال همین سیاست اصلاح‌طلبان‌اند، همان‌ها که از حماسة دوم خرداد تاکنون همچون عقب‌مانده‌های ذهنی، نتوانسته‌اند هیچ تعریف مشخصی از اصلاحات مطلوب خود ارائه کنند! همان‌ها که با توسل به قالب پوچی به نام «اصلاحات» همچنان به عوامفریبی مشغول‌اند. و داودی مهاجر نیز دقیقاً در همین مسیر گام بر می‌دارد!

ایشان می‌فرمایند، مسائل حزبی و گروهی و ایدئولوژی را باید از پیش پای نسل جوان برداشت، چون این نسل آزادی می‌خواهد! به عبارت دیگر جامعة ایران باید در هرج و مرج کامل فرو رود تا آزادی کذا، آنهم برای نسل جوان تأمین شود! بله، یک نسل جوان بدون ایدئولوژی، بدون حزب، بدون سندیکا، بدون فعالیت فرهنگی، بدون انضباط اجتماعی، و ... می‌خواهد به آزادی برسد! باید از سرکار خانم پرسید که چنین «آزادی‌ای» اصولاً چه معجونی می‌تواند باشد؟ این سخنان پیامبرگونه در واقع مدرنیزاسیون ترهات 30 سال پیش خمینی است. خمینی هم از حزب و گروه سیاسی به هیچ عنوان دل خوشی نداشت. می‌دانیم که حزب مرامنامه دارد، و در چارچوب آن می‌باید برنامة مشخصی به مردم ارائه دهد. ولی «نسل جوان» که آزادی می‌خواهد، نه مرامنامه لازم دارد و نه برنامه. فقط آزادی می‌خواهد! آنهم آزادی‌ای که هیچ چارچوب حقوقی ندارد، و ساختار حقوقی و انتظامی کشور نیز از نظر تاریخی با آن کاملاً «بیگانه» است!‌ این نوع آزادی همان نیست که خمینی دجال 30 سال پیش خواهان آن بود؟ آزادی برای عربده‌جوئی و سرکوب البته اینبار با شعار دمکراسی:

«گذار به دمکراسی به هر حال انجام خواهد شد. مردم ما تشنة آزادی و تحقق حقوق بشر هستند. این نسل آزادی می‌خواهد. می‌خواهد آنگونه زندگی کند که احساس شادی و امنیت نماید. بنابراین [...] برای دستیابی به قدرت، خودمان و مردم را به راحتی نفروشیم»


اولاً باید عنوان کنیم که کسی «مردم» را برای فروش نگذاشته! در ثانی اگر گذار به دمکراسی در هر حال انجام خواهد شد، قلمفرسائی سرکار برای چیست‌؟ مردم ایران تشنة حقوق ‌بشراند؛ این خواسته‌ها نسل جوان را هم شامل می‌شود. ولی آزادی کذا که سرکار به آن اشاره دارید، بیشتر به آزادی حیوانات وحشی در جنگل شباهت دارد تا آزادی‌های فردی در یک جامعة دمکراتیک. سرکار با تکیه بر کدام تئوری ادعا می‌کنید که آزادی به انسان احساس شادی و امنیت می‌دهد؟ اصولاً شما که خود را روشنفکر هم می‌دانید این «آزادی» شادی آفرین را در کدام چارچوب فلسفی و حقوقی قرار می‌دهید؟ به فرض که آزادی مذکور جزو آزادی‌های دمکراتیک باشد، واکنش افراد به حقوق اجتماعی یکسان نیست. بسیاراند آن‌ها که‌ از آزادی‌های دمکراتیک هراس دارند، هر چند آخوند و بازاری هم نیستند. بهترین نمونة «دمکراسی هراس‌ها» محافل فاشیسم در غرب است که سرکار هم افتخار همکاری با آن‌ها را دارید، و از ترس باز شدن فضای سیاسی ایران قلم را در خدمت تزویر و عوامفریبی قرار داده‌اید، تا شاید معرکة سال 1357 یکبار دیگر تکرار شود. رئیس‌تان محمد خاتمی برای همین امر خیر راهی دیار ارباب شده: ساختارشکنی و ایجاد آشوب و هرج و مرج با شعار آزادی! البته باید یادآور شویم که هم ایشان هم «خواهر» داودی مهاجر که شعار تحریم انتخابات سر داده‌اند کور خوانده‌اند.

ما انتخابات را تحریم کرده‌ایم، چون در یک نظام مدعی «تقدس الهی» برگزاری انتخابات نوعی «شبیه‌سازی» است، و شبیه‌سازی همانطور که می‌دانیم شیوة رایج فاشیست‌هاست. بنابراین به زباله‌های ارسالی محمدخاتمی به ینگه دنیا که اخیراً به صفوف «داس‌الله» پیوسته خواهان تحریم انتخابات می‌شوند تا به قول خودشان «وزن این حکومت» مشخص شود،‌ یادآور می‌شویم که دلیل ما برای تحریم انتخابات مخالفت با شخص احمدی نژاد و خامنه‌ای مفلوک نیست. به هیچ عنوان! در این حکومت هر کس «انتصاب» شود تفاوتی در واقعیت‌های جامعة ایران به وجود نخواهد آمد، چون گذشته از اینکه حکومت اسلامی دست نشاندة سازمان سیا است، نامزدهای معرکه‌گیری انتخاباتی‌اش هم هیچ برنامه‌ای ندارند، چرا که اساس سیاست استعمار بر «فردپرستی» و «ابهام» است. در نتیجه بحث داغ «انتخابات» جمکران بر وجود ذیجود نخبگانی چون کروبی، معین، لاریجانی و بالاخره محمد خاتمی تمرکز یافته و مخالف‌نمایان این حکومت هم در برابر «اصولگرائی» ذکر «اصلاح‌طلبی» گرفته‌اند.

باید به خواهر داودی مهاجر بگوئیم شما که ادعای «روشنفکری» دارید و سنگ اصلاح‌طلبان را در ینگه دنیا به سینه می‌زنید، ابتدا می‌باید این اصلاح‌طلبی را «تعریف» کنید! و بدانید که عصر طلائی پوپولیسم و طالبان‌پروری دیگر به سر رسیده. امروز سفیر ایالات متحد در افغانستان رسماً به شایعة مذاکره با طالبان پایان داد.

به گزارش لوموند، مورخ 28 اکتبر 2008، ویلیام وود، سفیر آمریکا در افغانستان، اظهار داشت که ایالات متحد قصد مذاکره با طالبان و القاعده را ندارد و هدف‌اش مذاکره با روسای قبائل است! سفیر آمریکا تأکید کرد که دولت متبوع‌اش روسای قبائل را تجهیز نخواهد کرد و قصد ایجاد گروه‌های شبه نظامی هم ندارد. این اظهارات در واقع پاسخی است به اعتراض روسیه و ناخشنودی هند از خبرهای مربوط به مذاکرة اشغالگران با طالبان در افغانستان. در نتیجه، آن‌ها که رؤیای بازگشت به گذشته را در سر می‌پرورانند باید بدانند که با شعار «تحریم انتخابات» و جنجال برای آزادی‌های موهومی که بیشتر جهت گسترش هرج‌ومرج است، به اهداف خود نخواهند رسید، چرا که از یکسو اربابان‌شان در سیر قهقرائی قرار دارند و از سوی دیگر تجربة تلخ بهمن 57 از ذهن مردم ایران هنوز زدوده نشده.




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

یکشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۷



گورکن‌سالاری!


...
چه اشتباه بزرگی کرده بودیم که گفتیم «احزاب» مختلف گورکن‌سالاری جمکران از اصولگرا تا «ملی ـ مذهبی» هیچ برنامة مشخصی ارائه نمی‌دهند! به هیچ ‌وجه چنین نیست! اینان برنامه‌های خود را برای کل جهان ارائه می‌دهند و کشور ما ایران هم بخشی از این جهان به شمار می‌رود. به عنوان نمونه ولایتی، پادوی سازمان سیا و مشاور مقام معظم در امور بین‌المللی، که در دوران وزارت‌اش بر «امورخارجه»‌ سفارتخانه‌های ایران را در کشورهای مشترک‌المنافع به مرکز توزیع آش و آبگوشت «جمعه» برای بورسیه‌های عرب و آفریقائی تبدیل کرده بود، تا از راه پروراندن شکم‌ اینان، «تشیع علوی» را هم بپروراند، باز هم از قفس‌ گریخته و سخنرانی می‌کند!

ولایتی پس از نگریستن در گوی بلورین کشف کرده که «اشغالگران افغانستان به سرنوشت شوروی دچار خواهند شد.» مشاور خامنه‌ای، که اربابان‌ا‌ش هنوز در سوگ‌ یورگ هایدر اشک می‌ریزند و گریان و نالان دست به دامان چپ‌نمایان دست پروردة خود در کشورهای اروپائی شده‌اند، به دلیل کندی ذهن هنوز نتوانسته مسیر ارباب را دریابد، در نتیجه همچنان به تکرار شعارهای ابلهانة سه دهة گذشته مشغول است، و در باب «پیروزی اسلام بر شرق و غرب» وراجی می‌کند. به گزارش فارس نیوز، مورخ پنجم آبان‌ماه سالجاری، مشاور «عالی» خامنه‌ای می‌گوید، فقط اسلام بود که توانست با وعدة دنیای دیگر، و بدون وعدة آب و نان مردم را به صحنه بیاورد.

البته در اینکه بسیاری از مردم فریب شعارهای پوچ «استقلال، آزادی» و بقیة قضایا را خوردند شکی نیست، ولی آن‌ها که پا به پای آخوند مفتح باب تظاهرات خیابانی را گشودند عملة ساواک بودند، نه مردم! و امروز همه می‌دانند اعتصابات «سرنوشت ساز» کارگران نفت تحت نظارت مستقیم ساواک سازماندهی می‌شد. اگر ولایتی‌ها نان حماقت و نوکری برای بیگانه می‌خورند و وظیفه‌شان مهمل بافی ‌است، مردم این مملکت کور و احمق نیستند. اگر امروز کارگران صنایع نفت اعتصاب نمی‌کنند، به دلیل رضایت‌شان از وضع موجود نیست، به این دلیل است که شبکه‌های توزیع آب، انرژی، نان و رسانه‌ها تحت نظارت سازمانی قرار دارد که وظیفه‌اش در تأمین امنیت منافع استعمار خلاصه می‌شود!

ظاهراً جناب «دکتر بلاهتی» مطالعات و مبارزات‌شان را پای منقل صورت می‌دهند. و فارس نیوزی‌های از همه جا بی‌خبر هم ناچاراند سخنان پر مغز و شیوای مشاور مقام معظم را در هر حال «منتشر» کنند. دکتر «بلاهتی» اخیراً کشف کرده‌اند که اسلام، «علم مبارزه‌» است، از کمونیسم به مراتب کارآئی بیشتری دارد و «پیروزی انقلاب» در ایران شاهدی است بر این مدعا! از قدیم گفته‌اند، «گر تاس نشیند همه کس نراد است»! ایشان فراموش کرده‌اند از همکاری سازمان ناتو، ساواک و فرماندهان مزدور و خودفروختة ارتش که طی این مدت از «علم» انقلابی‌شان حمایت می‌کردند، سخن به میان بیاورند! اگر این حمایت‌ها نبود، سرکار آقای «بلاهتی» و دیگر گورکن‌های حکومت اسلامی هنوز در آبدارخانة سازمان سیا، یعنی جایگاه واقعی‌شان گیر کرده بودند.

دکتر بلاهتی به احتمال زیاد پس از مطالعة پژوهش‌های عمیق هانتینگتون، فوکویاما، یزدی، بنی‌صدر، پاسداراکبر و آخوند مطهری به اکتشافات بزرگی نائل آمده‌اند؛ ایشان دریافته‌اند که غرب مخالف دین است:

«کمونیسم [...] دینی نیست و در مخالفت با دین با غرب اشتراک دارد[...] اما پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نشان داد که اسلام هم علم مبارزه است.»

البته دکتر بلاهتی کاملاً حق دارد، اسلام علم مبارزه است ولی این «علم» همان علمی است که در دنیای وحش نیز می‌توان آنرا یافت، ‌چون غریزی است و «تنازع بقاء» نامیده می‌شود. این «علم» در حیوانات وحشی به صورت مادرزاد وجود دارد، ‌ و ادیان ابراهیمی نیز هیچگاه بر قانون جنگل مزیتی نداشته‌اند. با این وجود کسی نمی‌تواند حیوانات را مسلمان بخواند، چرا که «دین» یک بنیاد اجتماعی است. و اجتماع در صورت گستردة آن فقط متعلق به انسان‌هاست. اما دین اسلام مانند دیگر ادیان ابراهیمی انسان‌ستیز، سلطه‌طلب و توحش‌گستر است. سخنان محمد خاتمی در اطریش شاهدی است بر این مدعا.

محمد خاتمی که «اتفاقاً» در اطریش حضور یافته، ‌ امروز برنامة سیاسی اصلاح‌طلبان را هم ارائه داد:‌ اتحاد مسلمانان و مسیحیان جهان! بله، در این صورت اگر این فیلسوف فرهیخته در انتخابات خردادماه آینده «برنده» شود، برنامه‌اش برای آموزش، بهداشت، رفاه و اقتصاد ما ملت، در اتحاد مسلمانان با مسیحیان خلاصه خواهد شد. می‌بینیم که خواهر ملیحه محمدی حق داشتند، چرا که شرکت در این انتخابات و «پیروزی» اصلاح‌طلبان در چنین «انتخاباتی»، به معنای واقعی کلمه همة مطالبات ما ملت را برآورده خواهد کرد، ‌ چون ما هم به جز اتحاد با مسیحیان هیچ نمی‌خواهیم.

اما به عقیدة ما آخوند محمد خاتمی طبق وصیتنامة رسمی شهید یورگ هایدر، برای روضه خوانی بر مزار این رهبر الهی راهی اطریش شده‌. به احتمال زیاد یورگ هایدر در دوران مأموریت بهشتی و نوچه‌اش، محمد خاتمی در آلمان زبان فارسی را نیز در مسجد هامبورگ از این دو «فرهیختة» جهان اسلام آموخته، و گفته می‌شود یک وصیت‌نامه به زبان فارسی از خود بجای گذاشته که در آن خطاب به خاتمی می‌گوید:

الهی من بمیرم تو بمونی
سر قبرم بیای قرآن بخونی

و محمد خاتمی هم در واقع برای اجرای مفاد وصیت‌نامة آن «شهید» راهی کشور اطریش شده. البته به دلیل افشاگری‌های رسانه‌ای کسی به دوستی و رفاقت خاتمی و هایدر اشاره نمی‌کند. می‌دانیم که «پرستیژ» این شخصیت جهانی نزد آخوندهای واتیکان، به ویژه کاردینال راتزینگر و اسقف کانتربری، شیخ ویلیامز خدشه‌دار خواهد شد. و می‌دانیم که اینان از فاشیسم متنفراند! در هر حال به محض حضور خاتمی بر مزار هایدر، صدائی شنیده شد که می‌گفت:

فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان،
لب بگشا که می‌دهد لعل لبت به مرده جان

و خاتمی ضمن انجام مراسم روضه و زوزه و ضجه و تقیه، اشکریزان زمزمه می‌کند:

باز آی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش

و این تک بیت چنان تاثیری داشت که شهید هایدر از زیر خروارها خاک بانگ برآورد:

بگشای لب که قند فراوانم آرزوست،
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

و اینجا بود که محمد خاتمی دریافت «گفتگوی تمدن‌ها» فقط به این جهان محدود نمی‌شود، به همین دلیل برنامة خود را برای جهانیان مطرح کرد. آخوند محمد خاتمی گفت «ما» نیمی از جمعیت جهان را تشکیل می‌دهیم و باید با هم متحد شویم! البته دلیل اینکه خاتمی فقط با مسیحیان می‌خواهد متحد شود این است که نان خود را از دست مسیحیان و به ویژه از واتیکان دریافت می‌کند، و اتحاد کذا در واقع اتحاد فاشیست‌هاست. ولی باید به خاتمی و ولایتی بگوئیم، دیگر این دکان نانی برای‌تان نخواهد داشت. غربی‌ها باید راه سوسیال دمکراسی در پیش گیرند و تظاهرات میلیونی چپ‌گرایان در شهر رم در واقع مسیر سیاسی اروپا را مشخص ‌کرد، چون همین حضرات تا پیش از مرگ هایدر و سقوط هلی‌کوپتر کذا در مزارع فرانسه، هیچ مشکلی با برلوسکونی نداشتند. در واقع ولایتی و خاتمی اگر ذره‌ای شعور ‌داشتند، از غلامبچة سفارت پیروی می‌کردند و خواهان استقرار دمکراسی می‌شدند، البته نه در ایران، در عراق!

به گزارش ایسنا، مورخ 26 اکتبر سالجاری، پاسدار علی لاریجانی در نطق پیش از دستور خود خواهان دمکراسی در عراق شده! لاریجانی که پدرش هم افتخار جیره‌خواری کارخانة رجاله پروری سر قبر امام و معصوم داشته، ضمن انتقاد شدید از آمریکا و توافق‌نامة امنیتی ـ بدون اینکه اشاره‌ای به انگلستان داشته باشد، فرصت را مغتنم شمرده ضمن بازگشت به گذشته، ماجرای کاپیتولاسیون و مبارزات امام سیزدهم را نیز مطرح کرده تا از وابستگی رژیم پهلوی و دیکتاتوری «انتقاد» کند. «علی‌کوچیکه» و اربابان‌اش در لندن می‌‌پندارند با تکرار مهملات خمینی و شعارهای پوچ ساواک در غوغای بهمن 57 می‌توان ذهن مردم را از واقعیت‌های امروز جامعة ایران منحرف کرد و با جنجال و هیاهو پرده‌ای بر مزدوری حکومت اسلامی افکند:

«پذیرش این معاهدة ننگین توسط رژیم شاه اوج وابستگی رژیم دیکتاتوری و حقارت آن را نشان می‌داد، و از طرف دیگر روش‌های وحشیانه و خلاف حقوق بشر در ایالات متحده را که [...] همه حقوق انسانی [...] را به کناری می‌نهند[...] ایران خواسته‌ای جز دمکراسی در عراق [...] ندارد [...]»

از وقاحت و بیشرمی پاسدار لاریجانی هیچ تعجب نمی‌کنیم، چون پدرش آخوند و جیره‌خوار استعمار بود، و سابقة درخشان مزدوری «لاریجانی‌یان» دیگر از روز هم روشن‌تر است. ولی به رئیس مسجد جمکران می‌گوئیم، دیگر کسی با هتاکی به شاه و رژیم پهلوی نمی‌تواند برای حکومت اسلامی بازارگرمی کند، و با اینکار برای ناخداکلمب هم نانی به تنور بچسباند. شیوة فاشیستی «تمرکز بر یک نقطه» دیگر کارآئی نخواهد داشت. این شیوه سی‌سال پیش از طریق پروپاگاند رسانه‌های غرب به کار گرفته شد و نتیجة آنهم استقرار حکومت اسلامی در ایران بود. نیاز مقامات «گورکن‌سالار» به بدوبیراه گفتن به شاه و رژیم پهلوی، آنهم پس از گذشت سه دهه از کودتای سازمان ناتو فقط درجة افلاس حاکمیت فاشیست جمکران را نشان می‌دهد.

این رژیم به دلیل فروکش کردن بحران هسته‌ای و بر طرف شدن خطر تهاجم نظامی، امروز به کمبود زمینة بحران‌سازی دچار شده، و مانند اربابان‌اش برای یافتن مفر به پس‌روی افتاده. و در چارچوب همین پس‌روی، شاهدیم که دولت انگلستان نیز که تا چندی پیش خواهان مذاکرة مستقیم با طالبان بود، امروز از زبان وزیر دفاع خود گزینة مذاکره را بکلی رها کرده! پاسدار لاریجانی هم بهتر است بداند که پایان کار طالبان در افغانستان به معنای پایان کار طالبان شیعی‌مسلک در جمکران خواهد بود.








نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...