روز از نو ...!
...
در ازاء هر گامی که ایالات متحد در همکاری با طالبان به عقب بر میدارد، ایرانیان مقیم ینگه دنیا در شارلاتانیسم گامی به پیش مینهند. امروز «میسیز» شکوه میرزادگی و «خواهر» داودی مهاجر، در دو جبهة ظاهراً متفاوت قلمفرسائی فرمودهاند، ولی هدف هر دو جلوگیری از ورشکستی شرکت سهامی عوامفریبی است.
شکوه میرزادگی پیشنهاد کرده، برای رعایت حقوق بشر، منشور حقوق بشر کوروش کبیر را ملاک قرار دهیم! به عبارت دیگر همانطورکه «فاشیست ـ مسلمانها» آینده را در بازگشت به «صدر اسلام» میجویند، ما هم آینده را در «صدر ایران» بجوئیم! به «میسیز» میرزادگی و شرکاء یادآور شویم شعارهای پوچ «بازگشت به گذشته» در هر حال عوامفریبی و شیوهای است متعلق به فاشیسم. در عمل بازگشت به گذشته نه تنها غیرممکن است، که «منطقاً» بشر نمیباید چنین نگرشی به آیندة خود داشته باشد! دیدیم که در همین راستا کسانیکه با تکیه بر «حدیث مسلم»، «نهجالبلاغه» و چرندیات «معصوم» قانون اساسی تدوین کردند، چه بر سر ملت ایران آوردند، و اینان همانقدر شارلاتاناند که طرفداران بازگشت به دوران هخامنشی!
البته این «بازگشت» ظاهراً جهت تدوین و تحکیم قوانین حقوق بشر صورت میگیرد! ولی برای یک انسان مسئول ملاک حقوق بشر نه اعلامیة کوروش کبیر، که اعلامیة جهانی حقوق بشر و بند بیستم از بیانیة کشورهای حاشیة خزر است ـ که در تاریخ 16 اکتبر سال گذشته در تهران صادر شد ـ چون هر دو از مبنائی معاصر و کاملاً حقوقی برخورداراند.
اعلامیة کورش کبیر اگر در مقایسه با شرایط زمان و مکان تاریخی خود مترقی بوده، ارتباط زیادی با مسائل بشر در جهان معاصر ندارد، و در واقع فرمان یک «سردار فاتح» است برای رعایت حقوق «مغلوبین» در بابل. ولی تا آنجا که ما میدانیم امروز حاکمیت ایران هر چه هست و هر چه باشد نمیتواند خود را نه در جایگاه امپراتوری هخامنشیان بگذارد، و نه در جایگاه فاتحان «جنگ». حاکمیت ایران دستنشاندة استعمار است و استعمار دقیقاً مانند دین اسلام، انسانستیز و سفله پرور است، بنابراین «بشر» را در مفهوم معاصر کلمه، برای ما ایرانیان به هیچ عنوان به رسمیت نمیشناسد. تحمیل قانون اساسی در چارچوب دین به مردم افغانستان و عراق شاهدی است بر این مدعا.
اما در توضیح پیرامون وبلاگ «گورکنسالاری» یادآور شویم نقش واقعی سفارتخانههای حکومت اسلامی، حمایت مالی و سیاسی از فاشیسم و سرکوب در خارج از مرزهاست. دلیل لنگر انداختن فردی به نام ولایتی در وزارت امورخارجة امام سیزدهم همین سیاست استعماری است. البته علیرغم کنار رفتن ولایتی، چنین سیاستی همچنان ادامه دارد. سفارتخانههای جمکران، به دستور کانالهای سازمان سیا، از یکسو به گروههای فاشیست غرب کمک مالی میرسانند و از سوی دیگر با حمایت مالی از مسلمانان دیگر کشورها، و با گسترش برنامههای شکمچرانی آنان را به مسلک «مقدس» شیعه جذب میکنند. و پاداش این خدمات از سوی استعمار غرب توزیع رایگان جوایز در بین فعلة فاشیسم ایرانینماست.
بله فراهم آوردن آش نذری و چلوکباب جمعه و دیگر وسائل «فرهنگی» برای بورسیههای کشورهای عرب و آفریقائی در غرب بدون پاداش نمیماند. غرب هم سفرة «جایزه نذری» پهن کرده و به اینان چپ و راست جایزه میدهد، و نیازی به توضیح نیست که جایزهها «بدون حساب و کتاب» توزیع نخواهد شد. جایزهبگیران باید چند برابر جایزة دریافتی «خدمات» به درگاه ارباب ارائه کنند. مصاحبه صورت دهند، مطالب مهمل بنویسند، یا اینکه دیگران به نام اینان بنویسند، و با تحریف و تخریب مفاهیم، حکومت دینی و توحش دین را توجیه کنند و باز هم جایزه بگیرند!
از مطلب دور افتادیم بازگردیم به وظائف دیپلماتهای جمکران در غرب. در میان اینان، سید صادق خرازی، که اخیراً حلقة دامادی محمدخاتمی را نیز در گوش کرده، یکی از «نمونههای» جالب است. سیدصادق در راه خدمت به ژان ماری لوپن، رهبر فاشیستهای فرانسه جانفشانیها کرد و به همین دلیل از دست محمد خاتمی چندین نشان افتخار دریافت داشت. در این راستا، ارتباط محمد خاتمی با یورگهایدر، پاپ، اسقف کانتربری و رهبران گروههای افراطی مسیحی کاملاً طبیعی است. فعالیت در جبهة فاشیسم سیاستی است که در واقع با کودتای کلنل آیرونساید بر ایران تحمیل شد و علیرغم جنگ اجباری غرب با ارتش شکست خوردة هیتلر و فرار کلنل رضاخان این سیاست همچنان ادامه یافته. چون سیاست استعمارگران برخلاف سیاست کشور استعمارزده، «تداوم» دارد.
و در راستای همین تداوم است که به دنبال سخنرانی آقای رئیسدانا در بروکسل، مقر سازمان ناتو، زمزمة «تحریم انتخابات» امروز از ایالات متحد و از زبان برههای دستآموز خاتمی نیز به گوش میرسد. فرصتطلبان و لمپنهای مؤنث ساکن ینگهدنیا که 30 سال است شریک جنایات این حکومتاند، اینروزها انتخابات «تحریم» میکنند! باید پرسید چرا؟ جواب روشن است، دکان اصلاحطلبان کساد شده، و باید از ینگه دنیا فکری به حال آن کرد. چه فکری؟ فکر «مدروز» و با پیروی از «داسالله»! بله اصلاحطلبان حکومتی هم مانند روحانیت مزدور استعمار «در کنار مردم» قرار گرفتهاند تا با سرقت مطالبات آنان تنور شارلاتانیسم را گرم و داغ نگاهدارند.
به همة کسانیکه اینروزها «در کنار مردم» قرار میگیرند یادآور شویم که این شیوة پسندیده از فاشیستها به عاریت گرفته شده و نام واقعی آن «پوپولیسم» است. هیچ ارتباطی هم با دمکراسی نمیتواند داشته باشد. در یک دمکراسی اکثریت حاکم «رعایت حقوق مردم» اعم از اکثریت و اقلیت را مد نظر دارد. در حالیکه در یک نظام پوپولیست، حکومت در کنار «مردم» فرضی قرار میگیرد تا به سرکوب اقلیت و اقلیتها بپردازد. زمانیکه پوپولیسم کذا مانند حکومت امام سیزدهم ساخته و پرداختة استعمار هم باشد، امثال خمینی و اکبر بهرمانی با تکیه بر ماشاالله قصاب، اسمال تیغزن، اللهکرم و زهرا خانوم در جایگاه «مردم» قرار میگیرند، و همان پیش میآید که طی سه دهة اخیر شاهدیم.
پیشتر هم گفتیم، پوپولیسم در ایران سخت به مذاق سازمان ناتو خوش آمده، چون از طریق آن کودتای 22 بهمن را به عنوان «انقلاب» در تاریخچة بهلها و احمقها به ثبت رساند و هیچکس، نه در شرق و نه در غرب این به اصطلاح «انقلاب» را به زیر سئوال نمیبرد. اینجاست که مرز منافع ملی ما با همة روشنفکران غرب و شرق مشخص میشود، حتی با آنها که بر خلاف مارکوزه، هانتینگتون و شرکاء در خدمت سازمان سیا نیستند. و اینجاست که اهداف واقعی «سیستر» داودی مهاجر و شرکاء در راه «تحریم انتخابات» آشکار میشود.
مطالبات «خواهر» داودی که چندی پیش یک «جایزه» هم دریافت کردهاند، تدوین «حقوق زنان»، توسط زنان است! ایشان هم مانند مهرانگیز کار، و دیگر فعلة فاشیسم «حقوق» را در مقام یک بنیاد قانونی به رسمیت نمیشناسند، «مردم» را به رسمیت میشناسند! آنهم نه در یک جامعة بشری متعارف که در یک جامعة «زنانه ـ مردانه» با فرهنگی استعماری که در آن زنان برای زنان حق و حقوق تعیین خواهند کرد. به عبارت دیگر، اینبار مجلس «زنانه» است، و اعضای اندرونی حاجآقا مطالبات خود را مطالبات کل زنان ایران معرفی خواهند کرد. و «خواهر» فریبا داودی که چندی پیش برای عیال محمد رضا خاتمی تبلیغ میکردند و ترهاتاش را در «روز آنلاین» به خورد خلقالله میدادند، با این پیشنهادات مضحک میخواهد به ما ثابت کند که اصلاحطلبان وابسته به طیف «حکومتی» نیستند، و به اصول خود هم پای بندند.
پیشتر گفتیم که اصلاحطلبان مذکور مانند دیگر گروههای سیاسی در ایران، نه در گذشته برنامهای داشتند و نه امروز. اینان جهت تحمیل موجودیت خود بر فضای سیاسی کشور خود را در هالة ابهامی به نام «اصلاحطلبی» قرار دادهاند. در واقع، همة اینان یک برنامة واحد دارند: اجرای اسلام راستین، اسلام واقعی، اسلام مدرن، اسلام عقلانی، اسلام ناب محمدی، اسلام بومی و مزخرفاتی از این دست. بهتر بگوئیم هیچ برنامهای در کار نیست، چرا که «برنامه» در سازمان ناتو تهیه میشود. و دقیقاً همانطور که بهای نفت ما را کنسرسیوم بر اساس منافع خود تعیین میکند، برنامة اینان نیز بر اساس نیازهای استراتژیک «تعریف» خواهد شد.
ولی از آنجا که انتخابات ایالات متحد نزدیک است و نتیجة این انتخابات سرنوشت حکومت اسلامی را هم رقم خواهد زد، همة جیرهخواران سازمان سیا به جنب و جوش افتادهاند. خاتمی ولگردیهای «فرهنگی» و قول و قرار به اربابان را از موطن یورگهایدر آغاز کرده؛ رحیم مشائی، راهی ایالات متحد شده، و «سیستر» فریبا هم با تقلید از «داسالله» میخواهند در میان مردم خیمه و خرگاه به پا کرده «ساختار شکنی» فرمایند تا همه بدانیم و آگاه باشیم که اصلاح طلبان با حکومت اسلامی مخالف شدهاند! چرا که «اصلاحطلبی» ایشان برای استقرار یک پوپولیسم تازه نفس خیز برداشته. تکنیک پیشنهادی «سیستر» فریبا همان تکنیک فرسودة 30 سال پیش است که با همت و فداکاری فعلة ساواک و پروپاگاند «بیبیسی» از طریق «تمرکز بر یک نقطه»، مردم را پیرامون «محور نفرت» از شخص شاه به دور آخوندکها گرد آورد، تا بتواند زمینه را برای کودتا فراهم کند:
«با ایجاد یک همگرائی گسترده رژیم را در موقعیت عدم مشروعیت کامل و در موضع عقبنشینی قرار دهیم.»
خواهر فریبا که ترهاتشان در گویانیوز منتشر شده، حتماً میپندارند که این رژیم اگر تاکنون سر پا مانده به دلیل همکاری اصلاحطلبان در انتخابات است، و نه به دلیل پشتیبانی همه جانبة محافل استعماری! حاجیه داودی مهاجر ضمناً در مورد وزنة سیاسی اصلاحطلبان نیز دچار خودبزرگبینی شده، گزافهگوئی میفرمایند. واقعیت این است که در چنین رژیمی، به غیر از منتفعان مستقیم کس دیگری در انتخابات شرکت نمیکند، و مجموع پاسدار و بسیجی و ساواکی به همراه لمپنها و تازه به دوران رسیدههای حکومت امام سیزدهم و شوت و پرتها که با همکاری روتاری کلاب لندن «حماسة» دوم خرداد را آفریدند، علیرغم جنجال رسانهای، در شهرهای کلیدی کشور از سی درصد واجدان شرایط فراتر نرفته. خلاصه بگوئیم، منابع اطلاعاتی مستقل، خبر استقبال چشمگیر مردم از انتخابات دوم خرداد را به هیچ عنوان تأئید نمیکنند. و بهتر است به آنها که فراموشی گرفتهاند بگوئیم که دور دوم معرکة اصلاحطلبی به مراتب از دور اول هم کسادتر بود.
در هرحال فریبا داودی مهاجر که مانند پاسداراکبر خود را «روشنفکر» میداند، دو قطبی کردن کاذب فضای سیاسی را یک «تئوری» معرفی میکند که «حریف» را وادار خواهد کرد به مطالبات ساختارشکنانة ایشان تن در دهد. بله، این تئوری جادوئی به زعم داودی مهاجر همة گروههای سیاسی رژیم را در موضع ضعف قرار میدهد و شعارهای دروغینشان را در مجامع بینالملل افشا خواهد کرد! خواهر فریبا گویا نمیدانند که این «شعارهای دروغین» مانند شعارهای شخص ایشان در همان مجامع بینالملل «تولید» میشود! چون آنها که سه دهة پیش این حکومت نفرت و توحش را بر ما ملت تحمیل کردند، سیاستهایشان را تغییر ندادهاند، و امروز بهترین مسیر اعمال همین سیاست اصلاحطلباناند، همانها که از حماسة دوم خرداد تاکنون همچون عقبماندههای ذهنی، نتوانستهاند هیچ تعریف مشخصی از اصلاحات مطلوب خود ارائه کنند! همانها که با توسل به قالب پوچی به نام «اصلاحات» همچنان به عوامفریبی مشغولاند. و داودی مهاجر نیز دقیقاً در همین مسیر گام بر میدارد!
ایشان میفرمایند، مسائل حزبی و گروهی و ایدئولوژی را باید از پیش پای نسل جوان برداشت، چون این نسل آزادی میخواهد! به عبارت دیگر جامعة ایران باید در هرج و مرج کامل فرو رود تا آزادی کذا، آنهم برای نسل جوان تأمین شود! بله، یک نسل جوان بدون ایدئولوژی، بدون حزب، بدون سندیکا، بدون فعالیت فرهنگی، بدون انضباط اجتماعی، و ... میخواهد به آزادی برسد! باید از سرکار خانم پرسید که چنین «آزادیای» اصولاً چه معجونی میتواند باشد؟ این سخنان پیامبرگونه در واقع مدرنیزاسیون ترهات 30 سال پیش خمینی است. خمینی هم از حزب و گروه سیاسی به هیچ عنوان دل خوشی نداشت. میدانیم که حزب مرامنامه دارد، و در چارچوب آن میباید برنامة مشخصی به مردم ارائه دهد. ولی «نسل جوان» که آزادی میخواهد، نه مرامنامه لازم دارد و نه برنامه. فقط آزادی میخواهد! آنهم آزادیای که هیچ چارچوب حقوقی ندارد، و ساختار حقوقی و انتظامی کشور نیز از نظر تاریخی با آن کاملاً «بیگانه» است! این نوع آزادی همان نیست که خمینی دجال 30 سال پیش خواهان آن بود؟ آزادی برای عربدهجوئی و سرکوب البته اینبار با شعار دمکراسی:
«گذار به دمکراسی به هر حال انجام خواهد شد. مردم ما تشنة آزادی و تحقق حقوق بشر هستند. این نسل آزادی میخواهد. میخواهد آنگونه زندگی کند که احساس شادی و امنیت نماید. بنابراین [...] برای دستیابی به قدرت، خودمان و مردم را به راحتی نفروشیم»
اولاً باید عنوان کنیم که کسی «مردم» را برای فروش نگذاشته! در ثانی اگر گذار به دمکراسی در هر حال انجام خواهد شد، قلمفرسائی سرکار برای چیست؟ مردم ایران تشنة حقوق بشراند؛ این خواستهها نسل جوان را هم شامل میشود. ولی آزادی کذا که سرکار به آن اشاره دارید، بیشتر به آزادی حیوانات وحشی در جنگل شباهت دارد تا آزادیهای فردی در یک جامعة دمکراتیک. سرکار با تکیه بر کدام تئوری ادعا میکنید که آزادی به انسان احساس شادی و امنیت میدهد؟ اصولاً شما که خود را روشنفکر هم میدانید این «آزادی» شادی آفرین را در کدام چارچوب فلسفی و حقوقی قرار میدهید؟ به فرض که آزادی مذکور جزو آزادیهای دمکراتیک باشد، واکنش افراد به حقوق اجتماعی یکسان نیست. بسیاراند آنها که از آزادیهای دمکراتیک هراس دارند، هر چند آخوند و بازاری هم نیستند. بهترین نمونة «دمکراسی هراسها» محافل فاشیسم در غرب است که سرکار هم افتخار همکاری با آنها را دارید، و از ترس باز شدن فضای سیاسی ایران قلم را در خدمت تزویر و عوامفریبی قرار دادهاید، تا شاید معرکة سال 1357 یکبار دیگر تکرار شود. رئیستان محمد خاتمی برای همین امر خیر راهی دیار ارباب شده: ساختارشکنی و ایجاد آشوب و هرج و مرج با شعار آزادی! البته باید یادآور شویم که هم ایشان هم «خواهر» داودی مهاجر که شعار تحریم انتخابات سر دادهاند کور خواندهاند.
ما انتخابات را تحریم کردهایم، چون در یک نظام مدعی «تقدس الهی» برگزاری انتخابات نوعی «شبیهسازی» است، و شبیهسازی همانطور که میدانیم شیوة رایج فاشیستهاست. بنابراین به زبالههای ارسالی محمدخاتمی به ینگه دنیا که اخیراً به صفوف «داسالله» پیوسته خواهان تحریم انتخابات میشوند تا به قول خودشان «وزن این حکومت» مشخص شود، یادآور میشویم که دلیل ما برای تحریم انتخابات مخالفت با شخص احمدی نژاد و خامنهای مفلوک نیست. به هیچ عنوان! در این حکومت هر کس «انتصاب» شود تفاوتی در واقعیتهای جامعة ایران به وجود نخواهد آمد، چون گذشته از اینکه حکومت اسلامی دست نشاندة سازمان سیا است، نامزدهای معرکهگیری انتخاباتیاش هم هیچ برنامهای ندارند، چرا که اساس سیاست استعمار بر «فردپرستی» و «ابهام» است. در نتیجه بحث داغ «انتخابات» جمکران بر وجود ذیجود نخبگانی چون کروبی، معین، لاریجانی و بالاخره محمد خاتمی تمرکز یافته و مخالفنمایان این حکومت هم در برابر «اصولگرائی» ذکر «اصلاحطلبی» گرفتهاند.
باید به خواهر داودی مهاجر بگوئیم شما که ادعای «روشنفکری» دارید و سنگ اصلاحطلبان را در ینگه دنیا به سینه میزنید، ابتدا میباید این اصلاحطلبی را «تعریف» کنید! و بدانید که عصر طلائی پوپولیسم و طالبانپروری دیگر به سر رسیده. امروز سفیر ایالات متحد در افغانستان رسماً به شایعة مذاکره با طالبان پایان داد.
به گزارش لوموند، مورخ 28 اکتبر 2008، ویلیام وود، سفیر آمریکا در افغانستان، اظهار داشت که ایالات متحد قصد مذاکره با طالبان و القاعده را ندارد و هدفاش مذاکره با روسای قبائل است! سفیر آمریکا تأکید کرد که دولت متبوعاش روسای قبائل را تجهیز نخواهد کرد و قصد ایجاد گروههای شبه نظامی هم ندارد. این اظهارات در واقع پاسخی است به اعتراض روسیه و ناخشنودی هند از خبرهای مربوط به مذاکرة اشغالگران با طالبان در افغانستان. در نتیجه، آنها که رؤیای بازگشت به گذشته را در سر میپرورانند باید بدانند که با شعار «تحریم انتخابات» و جنجال برای آزادیهای موهومی که بیشتر جهت گسترش هرجومرج است، به اهداف خود نخواهند رسید، چرا که از یکسو اربابانشان در سیر قهقرائی قرار دارند و از سوی دیگر تجربة تلخ بهمن 57 از ذهن مردم ایران هنوز زدوده نشده.
شکوه میرزادگی پیشنهاد کرده، برای رعایت حقوق بشر، منشور حقوق بشر کوروش کبیر را ملاک قرار دهیم! به عبارت دیگر همانطورکه «فاشیست ـ مسلمانها» آینده را در بازگشت به «صدر اسلام» میجویند، ما هم آینده را در «صدر ایران» بجوئیم! به «میسیز» میرزادگی و شرکاء یادآور شویم شعارهای پوچ «بازگشت به گذشته» در هر حال عوامفریبی و شیوهای است متعلق به فاشیسم. در عمل بازگشت به گذشته نه تنها غیرممکن است، که «منطقاً» بشر نمیباید چنین نگرشی به آیندة خود داشته باشد! دیدیم که در همین راستا کسانیکه با تکیه بر «حدیث مسلم»، «نهجالبلاغه» و چرندیات «معصوم» قانون اساسی تدوین کردند، چه بر سر ملت ایران آوردند، و اینان همانقدر شارلاتاناند که طرفداران بازگشت به دوران هخامنشی!
البته این «بازگشت» ظاهراً جهت تدوین و تحکیم قوانین حقوق بشر صورت میگیرد! ولی برای یک انسان مسئول ملاک حقوق بشر نه اعلامیة کوروش کبیر، که اعلامیة جهانی حقوق بشر و بند بیستم از بیانیة کشورهای حاشیة خزر است ـ که در تاریخ 16 اکتبر سال گذشته در تهران صادر شد ـ چون هر دو از مبنائی معاصر و کاملاً حقوقی برخورداراند.
اعلامیة کورش کبیر اگر در مقایسه با شرایط زمان و مکان تاریخی خود مترقی بوده، ارتباط زیادی با مسائل بشر در جهان معاصر ندارد، و در واقع فرمان یک «سردار فاتح» است برای رعایت حقوق «مغلوبین» در بابل. ولی تا آنجا که ما میدانیم امروز حاکمیت ایران هر چه هست و هر چه باشد نمیتواند خود را نه در جایگاه امپراتوری هخامنشیان بگذارد، و نه در جایگاه فاتحان «جنگ». حاکمیت ایران دستنشاندة استعمار است و استعمار دقیقاً مانند دین اسلام، انسانستیز و سفله پرور است، بنابراین «بشر» را در مفهوم معاصر کلمه، برای ما ایرانیان به هیچ عنوان به رسمیت نمیشناسد. تحمیل قانون اساسی در چارچوب دین به مردم افغانستان و عراق شاهدی است بر این مدعا.
اما در توضیح پیرامون وبلاگ «گورکنسالاری» یادآور شویم نقش واقعی سفارتخانههای حکومت اسلامی، حمایت مالی و سیاسی از فاشیسم و سرکوب در خارج از مرزهاست. دلیل لنگر انداختن فردی به نام ولایتی در وزارت امورخارجة امام سیزدهم همین سیاست استعماری است. البته علیرغم کنار رفتن ولایتی، چنین سیاستی همچنان ادامه دارد. سفارتخانههای جمکران، به دستور کانالهای سازمان سیا، از یکسو به گروههای فاشیست غرب کمک مالی میرسانند و از سوی دیگر با حمایت مالی از مسلمانان دیگر کشورها، و با گسترش برنامههای شکمچرانی آنان را به مسلک «مقدس» شیعه جذب میکنند. و پاداش این خدمات از سوی استعمار غرب توزیع رایگان جوایز در بین فعلة فاشیسم ایرانینماست.
بله فراهم آوردن آش نذری و چلوکباب جمعه و دیگر وسائل «فرهنگی» برای بورسیههای کشورهای عرب و آفریقائی در غرب بدون پاداش نمیماند. غرب هم سفرة «جایزه نذری» پهن کرده و به اینان چپ و راست جایزه میدهد، و نیازی به توضیح نیست که جایزهها «بدون حساب و کتاب» توزیع نخواهد شد. جایزهبگیران باید چند برابر جایزة دریافتی «خدمات» به درگاه ارباب ارائه کنند. مصاحبه صورت دهند، مطالب مهمل بنویسند، یا اینکه دیگران به نام اینان بنویسند، و با تحریف و تخریب مفاهیم، حکومت دینی و توحش دین را توجیه کنند و باز هم جایزه بگیرند!
از مطلب دور افتادیم بازگردیم به وظائف دیپلماتهای جمکران در غرب. در میان اینان، سید صادق خرازی، که اخیراً حلقة دامادی محمدخاتمی را نیز در گوش کرده، یکی از «نمونههای» جالب است. سیدصادق در راه خدمت به ژان ماری لوپن، رهبر فاشیستهای فرانسه جانفشانیها کرد و به همین دلیل از دست محمد خاتمی چندین نشان افتخار دریافت داشت. در این راستا، ارتباط محمد خاتمی با یورگهایدر، پاپ، اسقف کانتربری و رهبران گروههای افراطی مسیحی کاملاً طبیعی است. فعالیت در جبهة فاشیسم سیاستی است که در واقع با کودتای کلنل آیرونساید بر ایران تحمیل شد و علیرغم جنگ اجباری غرب با ارتش شکست خوردة هیتلر و فرار کلنل رضاخان این سیاست همچنان ادامه یافته. چون سیاست استعمارگران برخلاف سیاست کشور استعمارزده، «تداوم» دارد.
و در راستای همین تداوم است که به دنبال سخنرانی آقای رئیسدانا در بروکسل، مقر سازمان ناتو، زمزمة «تحریم انتخابات» امروز از ایالات متحد و از زبان برههای دستآموز خاتمی نیز به گوش میرسد. فرصتطلبان و لمپنهای مؤنث ساکن ینگهدنیا که 30 سال است شریک جنایات این حکومتاند، اینروزها انتخابات «تحریم» میکنند! باید پرسید چرا؟ جواب روشن است، دکان اصلاحطلبان کساد شده، و باید از ینگه دنیا فکری به حال آن کرد. چه فکری؟ فکر «مدروز» و با پیروی از «داسالله»! بله اصلاحطلبان حکومتی هم مانند روحانیت مزدور استعمار «در کنار مردم» قرار گرفتهاند تا با سرقت مطالبات آنان تنور شارلاتانیسم را گرم و داغ نگاهدارند.
به همة کسانیکه اینروزها «در کنار مردم» قرار میگیرند یادآور شویم که این شیوة پسندیده از فاشیستها به عاریت گرفته شده و نام واقعی آن «پوپولیسم» است. هیچ ارتباطی هم با دمکراسی نمیتواند داشته باشد. در یک دمکراسی اکثریت حاکم «رعایت حقوق مردم» اعم از اکثریت و اقلیت را مد نظر دارد. در حالیکه در یک نظام پوپولیست، حکومت در کنار «مردم» فرضی قرار میگیرد تا به سرکوب اقلیت و اقلیتها بپردازد. زمانیکه پوپولیسم کذا مانند حکومت امام سیزدهم ساخته و پرداختة استعمار هم باشد، امثال خمینی و اکبر بهرمانی با تکیه بر ماشاالله قصاب، اسمال تیغزن، اللهکرم و زهرا خانوم در جایگاه «مردم» قرار میگیرند، و همان پیش میآید که طی سه دهة اخیر شاهدیم.
پیشتر هم گفتیم، پوپولیسم در ایران سخت به مذاق سازمان ناتو خوش آمده، چون از طریق آن کودتای 22 بهمن را به عنوان «انقلاب» در تاریخچة بهلها و احمقها به ثبت رساند و هیچکس، نه در شرق و نه در غرب این به اصطلاح «انقلاب» را به زیر سئوال نمیبرد. اینجاست که مرز منافع ملی ما با همة روشنفکران غرب و شرق مشخص میشود، حتی با آنها که بر خلاف مارکوزه، هانتینگتون و شرکاء در خدمت سازمان سیا نیستند. و اینجاست که اهداف واقعی «سیستر» داودی مهاجر و شرکاء در راه «تحریم انتخابات» آشکار میشود.
مطالبات «خواهر» داودی که چندی پیش یک «جایزه» هم دریافت کردهاند، تدوین «حقوق زنان»، توسط زنان است! ایشان هم مانند مهرانگیز کار، و دیگر فعلة فاشیسم «حقوق» را در مقام یک بنیاد قانونی به رسمیت نمیشناسند، «مردم» را به رسمیت میشناسند! آنهم نه در یک جامعة بشری متعارف که در یک جامعة «زنانه ـ مردانه» با فرهنگی استعماری که در آن زنان برای زنان حق و حقوق تعیین خواهند کرد. به عبارت دیگر، اینبار مجلس «زنانه» است، و اعضای اندرونی حاجآقا مطالبات خود را مطالبات کل زنان ایران معرفی خواهند کرد. و «خواهر» فریبا داودی که چندی پیش برای عیال محمد رضا خاتمی تبلیغ میکردند و ترهاتاش را در «روز آنلاین» به خورد خلقالله میدادند، با این پیشنهادات مضحک میخواهد به ما ثابت کند که اصلاحطلبان وابسته به طیف «حکومتی» نیستند، و به اصول خود هم پای بندند.
پیشتر گفتیم که اصلاحطلبان مذکور مانند دیگر گروههای سیاسی در ایران، نه در گذشته برنامهای داشتند و نه امروز. اینان جهت تحمیل موجودیت خود بر فضای سیاسی کشور خود را در هالة ابهامی به نام «اصلاحطلبی» قرار دادهاند. در واقع، همة اینان یک برنامة واحد دارند: اجرای اسلام راستین، اسلام واقعی، اسلام مدرن، اسلام عقلانی، اسلام ناب محمدی، اسلام بومی و مزخرفاتی از این دست. بهتر بگوئیم هیچ برنامهای در کار نیست، چرا که «برنامه» در سازمان ناتو تهیه میشود. و دقیقاً همانطور که بهای نفت ما را کنسرسیوم بر اساس منافع خود تعیین میکند، برنامة اینان نیز بر اساس نیازهای استراتژیک «تعریف» خواهد شد.
ولی از آنجا که انتخابات ایالات متحد نزدیک است و نتیجة این انتخابات سرنوشت حکومت اسلامی را هم رقم خواهد زد، همة جیرهخواران سازمان سیا به جنب و جوش افتادهاند. خاتمی ولگردیهای «فرهنگی» و قول و قرار به اربابان را از موطن یورگهایدر آغاز کرده؛ رحیم مشائی، راهی ایالات متحد شده، و «سیستر» فریبا هم با تقلید از «داسالله» میخواهند در میان مردم خیمه و خرگاه به پا کرده «ساختار شکنی» فرمایند تا همه بدانیم و آگاه باشیم که اصلاح طلبان با حکومت اسلامی مخالف شدهاند! چرا که «اصلاحطلبی» ایشان برای استقرار یک پوپولیسم تازه نفس خیز برداشته. تکنیک پیشنهادی «سیستر» فریبا همان تکنیک فرسودة 30 سال پیش است که با همت و فداکاری فعلة ساواک و پروپاگاند «بیبیسی» از طریق «تمرکز بر یک نقطه»، مردم را پیرامون «محور نفرت» از شخص شاه به دور آخوندکها گرد آورد، تا بتواند زمینه را برای کودتا فراهم کند:
«با ایجاد یک همگرائی گسترده رژیم را در موقعیت عدم مشروعیت کامل و در موضع عقبنشینی قرار دهیم.»
خواهر فریبا که ترهاتشان در گویانیوز منتشر شده، حتماً میپندارند که این رژیم اگر تاکنون سر پا مانده به دلیل همکاری اصلاحطلبان در انتخابات است، و نه به دلیل پشتیبانی همه جانبة محافل استعماری! حاجیه داودی مهاجر ضمناً در مورد وزنة سیاسی اصلاحطلبان نیز دچار خودبزرگبینی شده، گزافهگوئی میفرمایند. واقعیت این است که در چنین رژیمی، به غیر از منتفعان مستقیم کس دیگری در انتخابات شرکت نمیکند، و مجموع پاسدار و بسیجی و ساواکی به همراه لمپنها و تازه به دوران رسیدههای حکومت امام سیزدهم و شوت و پرتها که با همکاری روتاری کلاب لندن «حماسة» دوم خرداد را آفریدند، علیرغم جنجال رسانهای، در شهرهای کلیدی کشور از سی درصد واجدان شرایط فراتر نرفته. خلاصه بگوئیم، منابع اطلاعاتی مستقل، خبر استقبال چشمگیر مردم از انتخابات دوم خرداد را به هیچ عنوان تأئید نمیکنند. و بهتر است به آنها که فراموشی گرفتهاند بگوئیم که دور دوم معرکة اصلاحطلبی به مراتب از دور اول هم کسادتر بود.
در هرحال فریبا داودی مهاجر که مانند پاسداراکبر خود را «روشنفکر» میداند، دو قطبی کردن کاذب فضای سیاسی را یک «تئوری» معرفی میکند که «حریف» را وادار خواهد کرد به مطالبات ساختارشکنانة ایشان تن در دهد. بله، این تئوری جادوئی به زعم داودی مهاجر همة گروههای سیاسی رژیم را در موضع ضعف قرار میدهد و شعارهای دروغینشان را در مجامع بینالملل افشا خواهد کرد! خواهر فریبا گویا نمیدانند که این «شعارهای دروغین» مانند شعارهای شخص ایشان در همان مجامع بینالملل «تولید» میشود! چون آنها که سه دهة پیش این حکومت نفرت و توحش را بر ما ملت تحمیل کردند، سیاستهایشان را تغییر ندادهاند، و امروز بهترین مسیر اعمال همین سیاست اصلاحطلباناند، همانها که از حماسة دوم خرداد تاکنون همچون عقبماندههای ذهنی، نتوانستهاند هیچ تعریف مشخصی از اصلاحات مطلوب خود ارائه کنند! همانها که با توسل به قالب پوچی به نام «اصلاحات» همچنان به عوامفریبی مشغولاند. و داودی مهاجر نیز دقیقاً در همین مسیر گام بر میدارد!
ایشان میفرمایند، مسائل حزبی و گروهی و ایدئولوژی را باید از پیش پای نسل جوان برداشت، چون این نسل آزادی میخواهد! به عبارت دیگر جامعة ایران باید در هرج و مرج کامل فرو رود تا آزادی کذا، آنهم برای نسل جوان تأمین شود! بله، یک نسل جوان بدون ایدئولوژی، بدون حزب، بدون سندیکا، بدون فعالیت فرهنگی، بدون انضباط اجتماعی، و ... میخواهد به آزادی برسد! باید از سرکار خانم پرسید که چنین «آزادیای» اصولاً چه معجونی میتواند باشد؟ این سخنان پیامبرگونه در واقع مدرنیزاسیون ترهات 30 سال پیش خمینی است. خمینی هم از حزب و گروه سیاسی به هیچ عنوان دل خوشی نداشت. میدانیم که حزب مرامنامه دارد، و در چارچوب آن میباید برنامة مشخصی به مردم ارائه دهد. ولی «نسل جوان» که آزادی میخواهد، نه مرامنامه لازم دارد و نه برنامه. فقط آزادی میخواهد! آنهم آزادیای که هیچ چارچوب حقوقی ندارد، و ساختار حقوقی و انتظامی کشور نیز از نظر تاریخی با آن کاملاً «بیگانه» است! این نوع آزادی همان نیست که خمینی دجال 30 سال پیش خواهان آن بود؟ آزادی برای عربدهجوئی و سرکوب البته اینبار با شعار دمکراسی:
«گذار به دمکراسی به هر حال انجام خواهد شد. مردم ما تشنة آزادی و تحقق حقوق بشر هستند. این نسل آزادی میخواهد. میخواهد آنگونه زندگی کند که احساس شادی و امنیت نماید. بنابراین [...] برای دستیابی به قدرت، خودمان و مردم را به راحتی نفروشیم»
اولاً باید عنوان کنیم که کسی «مردم» را برای فروش نگذاشته! در ثانی اگر گذار به دمکراسی در هر حال انجام خواهد شد، قلمفرسائی سرکار برای چیست؟ مردم ایران تشنة حقوق بشراند؛ این خواستهها نسل جوان را هم شامل میشود. ولی آزادی کذا که سرکار به آن اشاره دارید، بیشتر به آزادی حیوانات وحشی در جنگل شباهت دارد تا آزادیهای فردی در یک جامعة دمکراتیک. سرکار با تکیه بر کدام تئوری ادعا میکنید که آزادی به انسان احساس شادی و امنیت میدهد؟ اصولاً شما که خود را روشنفکر هم میدانید این «آزادی» شادی آفرین را در کدام چارچوب فلسفی و حقوقی قرار میدهید؟ به فرض که آزادی مذکور جزو آزادیهای دمکراتیک باشد، واکنش افراد به حقوق اجتماعی یکسان نیست. بسیاراند آنها که از آزادیهای دمکراتیک هراس دارند، هر چند آخوند و بازاری هم نیستند. بهترین نمونة «دمکراسی هراسها» محافل فاشیسم در غرب است که سرکار هم افتخار همکاری با آنها را دارید، و از ترس باز شدن فضای سیاسی ایران قلم را در خدمت تزویر و عوامفریبی قرار دادهاید، تا شاید معرکة سال 1357 یکبار دیگر تکرار شود. رئیستان محمد خاتمی برای همین امر خیر راهی دیار ارباب شده: ساختارشکنی و ایجاد آشوب و هرج و مرج با شعار آزادی! البته باید یادآور شویم که هم ایشان هم «خواهر» داودی مهاجر که شعار تحریم انتخابات سر دادهاند کور خواندهاند.
ما انتخابات را تحریم کردهایم، چون در یک نظام مدعی «تقدس الهی» برگزاری انتخابات نوعی «شبیهسازی» است، و شبیهسازی همانطور که میدانیم شیوة رایج فاشیستهاست. بنابراین به زبالههای ارسالی محمدخاتمی به ینگه دنیا که اخیراً به صفوف «داسالله» پیوسته خواهان تحریم انتخابات میشوند تا به قول خودشان «وزن این حکومت» مشخص شود، یادآور میشویم که دلیل ما برای تحریم انتخابات مخالفت با شخص احمدی نژاد و خامنهای مفلوک نیست. به هیچ عنوان! در این حکومت هر کس «انتصاب» شود تفاوتی در واقعیتهای جامعة ایران به وجود نخواهد آمد، چون گذشته از اینکه حکومت اسلامی دست نشاندة سازمان سیا است، نامزدهای معرکهگیری انتخاباتیاش هم هیچ برنامهای ندارند، چرا که اساس سیاست استعمار بر «فردپرستی» و «ابهام» است. در نتیجه بحث داغ «انتخابات» جمکران بر وجود ذیجود نخبگانی چون کروبی، معین، لاریجانی و بالاخره محمد خاتمی تمرکز یافته و مخالفنمایان این حکومت هم در برابر «اصولگرائی» ذکر «اصلاحطلبی» گرفتهاند.
باید به خواهر داودی مهاجر بگوئیم شما که ادعای «روشنفکری» دارید و سنگ اصلاحطلبان را در ینگه دنیا به سینه میزنید، ابتدا میباید این اصلاحطلبی را «تعریف» کنید! و بدانید که عصر طلائی پوپولیسم و طالبانپروری دیگر به سر رسیده. امروز سفیر ایالات متحد در افغانستان رسماً به شایعة مذاکره با طالبان پایان داد.
به گزارش لوموند، مورخ 28 اکتبر 2008، ویلیام وود، سفیر آمریکا در افغانستان، اظهار داشت که ایالات متحد قصد مذاکره با طالبان و القاعده را ندارد و هدفاش مذاکره با روسای قبائل است! سفیر آمریکا تأکید کرد که دولت متبوعاش روسای قبائل را تجهیز نخواهد کرد و قصد ایجاد گروههای شبه نظامی هم ندارد. این اظهارات در واقع پاسخی است به اعتراض روسیه و ناخشنودی هند از خبرهای مربوط به مذاکرة اشغالگران با طالبان در افغانستان. در نتیجه، آنها که رؤیای بازگشت به گذشته را در سر میپرورانند باید بدانند که با شعار «تحریم انتخابات» و جنجال برای آزادیهای موهومی که بیشتر جهت گسترش هرجومرج است، به اهداف خود نخواهند رسید، چرا که از یکسو اربابانشان در سیر قهقرائی قرار دارند و از سوی دیگر تجربة تلخ بهمن 57 از ذهن مردم ایران هنوز زدوده نشده.
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت