چهارشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۷

«ایسم» و اگر!


...
هم‌میهنان گرامی! بدانید و آگاه باشید که هفتة گذشته در پی بروز بحران مالی در بازاربورس و بانک‌های غرب، «مارکسیسم و لیبرال ‌دمکراسی» به پایان رسید، و در دکة فریب استعمار فقط اسلام باقی‌مانده که آنهم «پیروز» شده! به عبارت دیگر سازمان ناتو بجز «اسلام» هیچ گزینة دیگری برای ملت ایران نمی‌پذیرد. بین اسلام آمریکائی و انگلیسی و احیاناً فرانسوی، آلمانی، ایتالیائی و اسپانیولی می‌توانید «انتخاب» کنید؛ «انتخابات» کنید و «پیروز» باشید! بی‌دلیل نبود که «انترناسیونال پدرسوخته‌سالاری» با یکروز فاصله در تهران و اسلو برگزار شد ـ در وبلاگ از «پراگ تا تهران» به ایندو همایش اشاره کردیم ـ و مسلماً بی‌دلیل نبود که آخوند احمد خاتمی از نانخورهای «شرافتمند» نظام دعوت کردند که «انتخابات شکوهمند» به راه بیاندازند، و ‌دلیل داشت که خواهر ملیحه محمدی مانند جماعت «داس‌الله» با آخوندها هم‌صدا شده بودند.

این انتخابات برای استعمار غرب آنچنان اهمیت دارد که روزنامة فیگارو هم مانند روحانیت و حزب استالینیست توده «در کنار مردم» قرار گرفته، و خطبه‌های نماز جمعة تهران را بازتاب می‌دهد! در واقع حکومت «پدرسوخته سالار» جمکران آنچنان متلاشی شده که اربابان‌اش‌ نقش کمکی آنرا ایفا می‌کنند. به زبان ساده‌تر پخش وق‌وقیه‌های جمعه در ایران دیگر کفایت نمی‌کند! پروپاگاند سازمان ناتو پس از انتشار در ایران به مهملات موجود در بولتن‌ سازمان استحماری تبلیغات اسلامی افزوده شده و ابعاد گزافه می‌یابد، سپس پای به رسانه‌های غرب می‌گذارد تا از این طریق «تقویت» شده در قالب مقالة «لوموند» یا «فیگارو» به ایران «صادر» شود!

هم‌سرائی و همسوئی رسانه‌های غرب با هزاردستاران جمکران فقط یک دلیل دارد: نعلین‌ها همان سخنانی را بر زبان می‌رانند که اربابان‌شان مایل ‌به شنیدن آن هستند! ادعای ابلهانة «پایان لیبرال دمکراسی و مارکسیسم» که از زبان رهبر فرزانه شنیده شد، و معنای آن به زعم پوکویاما «پیروزی اسلام» بود، در واقع پروپاگاند سازمان جنایتکار ناتو است که بجز دین‌پروری و مرگ‌پرستی هیچ سیاست دیگری را در منطقه نمی‌پذیرد.

همانطور که دیدیم، در پی انتشار ترهات علی خامنه‌ای در هفتة گذشته، بنگاه خبرپراکنی ناخداکلمب بلافاصله مهملات «مقامات» جمکران را برای «نظرخواهی» انتشار داد. ولی روزنامة فیگارو که یک‌پا در واتیکان و یک‌پا در صنایع نظامی محکم کرده، به مراتب از همپالکی‌های‌اش در آنسوی دریای مانش پای فراتر نهاده. البته چنین «جسارت» و «شهامتی» فقط می‌تواند از قلم امثال «دلفین مینوئی» تراوش ‌کند، «خبرنگاری» که متخصص تبلیغ ابتذال ویژة ما ایرانیان است. و اینچنین است که فیگارو مورخ 14 اکتبر 2008، نه تنها نماز جمعة 26 مهرماه را به امامت سیداحمد خاتمی بجا آورده، که خطوط اصلی آنرا به صورت یک «مقاله» انتشار داده و یک عکس «سکسی» هم از امام جمعة موقت تهران ضمیمة مطلب کذا کرده! و خلاصة مطلب آن‌ها که در پاریس «ترنگ» در دست داشتند، و فیگارو می‌خواندند با مشاهدة «حسن روز افزون» یوسف هزارة سوم نه تنها دست خود، که دست بغل‌دستی‌ها را هم بریدند و سیل خون در خیابان‌های پاریس روان شد. بعضی‌ها اصلاً می‌گفتند «انقلاب» شده! کاملاً هم حق داشتند! انقلاب هم شده بود، آنهم چه انقلابی! درست مثل 22 بهمن که سازمان ناتو در «صوراصرافیل» می‌دمید و «مردم همیشه در صحنه» به رهبری ماشاالله قصاب و اسمال تیغ‌زن بر سقف خودروها می‌رقصیدند، و ورد «اسلام، اسلام» گرفته بودند! البته هیچکس از خود نمی‌پرسید اتحاد جماهیر شوروی کجا غیب‌اش زده؟ همانطور که امروز هم هیچکس از خود نمی‌پرسد دلیل انتشار وق‌وقیة 26 مهرماه که در واقع تکرار مزخرفات مقام معظم بود، در یک روزنامة دست راستی فرانسه، آنهم روزنامه‌ای برخوردار از «شهرت» جهانی چیست؟!

دلیل این است که استعمار می‌خواهد از زبان جیره خوار‌ان‌اش در ایران، و به ویژه در غرب این دروغ بزرگ را به ما بباوراند که مارکسیسم، مانند لیبرال دمکراسی شکست خورده و به پایان رسیده. در واقع، این مهملات زمانیکه از زبان فعلة استعمار در ایران پخش می‌شود، فقط حماقت‌ اثبات شدة آنان را یکبار دیگر به ثبوت می‌رساند. می‌دانیم که خامنه‌ای‌ها از لیبرال دمکراسی و مارکسیسم همانقدر مطلع‌اند که سگ جرج بوش از قانون اساسی آمریکا! و اگر در این میان «فاشیست ـ مسلمان‌ها» خود را پیروز می‌دانند، می‌توان به آنان یادآور شد که دنیای وحش نیز بر مارکسیسم و لیبرال دمکراسی پیروز شده، چون ظاهراً از بحران مالی در غرب هیچ آسیبی ندیده. ولی مسئله اینجاست که نه مارکسیسم و نه لیبرال دمکراسی هرگز در قالب یک نظام حاکم در غرب بروز نکرده‌اند! این مهم ظاهراً از دیدگان تیزبین متخصصین هدایت افکار عمومی در غرب پنهان مانده! ولی ما نیک می‌دانیم که حتی در ایالات متحد نیز «لیبرالیسم» اقتصادی یک شعار پوچ بیش نبوده. نو‌آم چامسکی بارها به این مسئله و به نقض حقوق بشر در آمریکا اشاره کرده. حاکمیت ایالات متحد بجز نقض قوانین دمکراتیک، حتی در داخل مرزهای خود سیاست دیگری را دنبال نکرده است. و البته از این واقعیت آگاه‌ایم که تشکیلات نظامی در ایالات متحد سیاست دولت را تعیین می‌کند و چنین شرایطی با لیبرال دمکراسی هزاران سال نوری فاصله دارد.

و اما بپردازیم به «مارکسیسم» که علی‌خامنه‌ای پایان آن‌ را در فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی رؤیت کرده بود. پیشتر گفتیم که مارکسیسم به عنوان یک فلسفة «انسان محور» ارتباط خود را با هگل و ایده‌آلیسم آلمان گسست. حال باید برای اربابان جمکران توضیح دهیم که مارکسیسم فلسفة «حکومت» نیست، و آنچه در انقلاب اکتبر شاهد بودیم تفسیر لنین و همفکران‌‌اش از فلسفة ‌مارکس بوده، و از تأئید سرمایه‌داری انگلستان نیز برخوردار شد. چرا که یک «انقلاب» در بحبوحة روزهای پایانی جنگ جهانی اول در روسیه می‌توانست دست استعمار انگلستان را در بسیاری از مناطق از جمله در ایران باز بگذارد. همانطورکه می‌دانیم پس از انقلاب 1917، ایران در انحصار آنگلوساکسون‌ها قرار گرفت و لندن با فراغ بال نکبت و ادبار اسلام را از طریق سیدضیاء، کودتای کلنل آیرون‌ساید، آشوب‌طلبی و پوپولیسم محمدمصدق، بنیانگذاری حوزة «علمیة» قم، کودتای 28 مرداد و بالاخره کودتای 22 بهمن بر ما ملت تحمیل کرد. نیازی به تکرار مکررات نیست، ولی منافع غرب ایجاب نمی‌کند که یک حاکمیت انسان محور در کشور ایران استقرار یابد.

به همین دلیل علاوه بر فیگارو که به «نقل» سخنان مضحک احمد خاتمی، خامنه‌ای و احمدی نژاد پرداخته تا تلویحاً و در کمال بیشرمی مهملات اینان، مبنی بر «پیروزی اسلام» بر لیبرال‌دمکراسی «فرضی» را تأئید کند، یک مقاله از «لوموند دیپلماتیک» تحت عنوان «وقتی ساموئل هانتینگتون لنین را گرامی می‌داشت» در سایت‌های فارسی زبان داخلی منتشر می‌شود! به این ترتیب، ابعاد گستردة «انترناسیونال‌ پدرسوخته‌سالاری» را بهتر مشاهده می‌کنیم.

در مورد هانتینگتون پیشتر گفتیم که از نخبگان ریزه‌خوار پنتاگون است، و قلم را در خدمت مصلحت کارفرمایان گذاشته. البته نویسندة شناخته‌شده‌ای چون «گورویدال» این شخصیت فرهیخته را «مضحک» خوانده، ولی برای شبکة تبلیغات این مسائل هیچ اهمیتی ندارد! چرندیات امثال هانتینگتون در ستایش ابلهانه از لنین که در لوموند دیپلماتیک منتشر شده، مشکل گورکن‌ها و اربابان‌شان را حل می‌کند، پس می‌توان آنرا منتشر کرد! بله، در سال 1968 که فاشیست‌های «مکتب فرانکفورت» انقلابی شده بودند، تا دیالکتیک مارکس و فلسفة انسان‌محور او را با توسل به اصل جادوئی «ترادف کلی» نفی کنند، حضرت هانتینگتون هم بیکار نبودند!

این استاد خنزرپنزری هاروارد در سال 1968، کتابی منتشر می‌کند که در آن به تحریف «مدرنیته» و انتقاد از آن می‌پردازد. چون همانطور که گفتیم مدرنیته در تداوم «رنسانس» قرار می‌گیرد و مانند رنسانس «انسان‌محور» است، بنابراین کاملاً طبیعی است که مانند مارکسیسم توسط جیره‌خواران پنتاگون تحریف، تخریب و تحقیر شود. حال بازگردیم به مقالة لوموند دیپلماتیک در باب کتاب هانتینگتون که به قلم شیوای «سرژ هلیمی» نگاشته شده.

نویسنده ادعا می‌کند که مطالب مطرح شده در سال 1968 توسط هانتینگتون بسیار دقیق و موشکافانه است، تا بعد بتواند با تکیه بر این دقت «فرضی»، یک نتیجة موشکافانه نیز بگیرد و با یک چرخش قلم، کمونیسم را در ترادف با اسلامیسم قرار داده، تلویحاً به مخاطب تفهیم کند که آلترناتیو حکومت‌های فعلی در عراق و افغانستان پس از خروج اشغالگران می‌تواند «اسلامیسم» باشد!

هیچ تعجب نکنیم! رسانه‌های غرب همانطور که گفتیم در چارچوب پروپاگاند سازمان ناتو و در مسیر منافع این سازمان حرکت می‌کنند، و منافع این سازمان انسان‌ستیز به ویژه در کشورهای مهم خاورمیانه همواره با دمکراسی در تضاد قرار می‌گیرد. به همین دلیل است که خاورمیانه به یک منطقة آشوب‌زده تبدیل شده؛ این «آشوب» چپاول را تضمین می‌کند! ولی آشوب کذا علیرغم حضور 22 لشکر ایالات متحد، و موش‌دوانی‌های پنتاگون نمی‌تواند تداوم یابد. چرا که روزی از روزها اشغالگران می‌باید عراق و افغانستان را ترک کنند. البته اشتباه نکنیم، اشغالگران نیک می‌دانند که هیچ کشوری را نمی‌توان برای همیشه اشغال کرد، چون از طریق تهاجم نظامی نمی‌توان حکومت را جایگزین کرد. ولی از طریق تهاجم نظامی می‌توان ضمن تهدید کشورهای دیگر دامنة سرکوب و چپاول را گسترش داد و زمینة یک تهاجم نوین را فراهم آورد. این همان برنامه‌ای بود که سازمان ناتو در سر می‌پروراند: گسترش جنگ از عراق به ایران. جناب مهرورزی را با همین نیت خیر از صندوق «انتخابات» جمکران بیرون کشیدند، ولی به دلیل شکست ناتو در لبنان و سپس در گرجستان، تهاجم نظامی به ایران نیز ناکام ماند.

البته ناتو را دست‌کم نگیریم، اینان اگر نقشة جنگ دارند، ساده لوحانه پیروزی خود را مسلم نمی‌شمارند، و برای شکست در جنگ نیز طرح‌هائی در دست دارند. و مقالة «سرژ هلیمی» در لوموند دیپلماتیک در عمل قسمتی از همین طرح‌هاست. از اینروست که نویسندة محترم با تکیه بر کتاب «دقیق» و «موشکافانة» هانتینگتون در سال 1968، می‌گوید فضای خالی بازمانده از حکومت سرنگون شده را با کمونیسم پر کنند! «حاج» هلیمی می‌فرمایند، برادران! مگر فراموش کرده‌اید که چهار دهة پیش هانتینگتون «خردمند» می‌گفت، کمونیسم برای پرکردن فضای تهی از حاکمیت است، و نه برای براندازی آن؟ ولی به محض اینکه سخنان حکیمانة هانتینگتون که در واقع از دیگران «سرقت» شده، بر قلم مبارک‌شان جاری می‌شود، به یاد می‌آورند که در عراق و افغانستان یانکی‌ها برای حقنه کردن قانون اساسی توحش اسلام زحمت تهاجم نظامی هم به خود داده‌اند!

اینجاست که سرژ هلیمی با یک «اگر»، مشکل اشغالگران را حل می‌کند و می‌گوید اگر «اسلامیسم» را بجای «کمونیسم» بگذاریم همان نتیجه حاصل خواهد شد! چون به زعم «سرژ هلیمی»، با چسباندن پسوند «ایسم» به هر واژه‌ای می‌توان یک مرام به دست آورد! مرامی که حتماً عملکرد کمونیسم را هم دارد! به همین دلیل ما هم یک «ایسم» به پدر سوخته سالاری می‌افزائیم و تأکید می‌کنیم، «پدرسوخته سالاریسم» مرامی است که هیچ ارتباطی با کمونیسم ندارد، ولی همة مک‌کارتیست‌های انسان‌ستیز جهان را می‌تواند در دامان خود پناه ‌دهد. به ویژه آن‌ها که جان.‌اف.کندی، زمینه‌ساز تهاجم به ویتنام را صلح‌طلب می‌خوانند، یا آن‌ها که مانند هانتینگتون نمی‌دانند، مارکس یک فیلسوف بوده، نه یک سیاست‌مدار! و به دلیل همین نادانی،‌ با تکیه بر یک «دروغ» و در کمال حماقت مارکس را «سیاستمدار ناشی» لقب داده‌اند!





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس


پیوند این مطلب در گوگل
...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت