چهارشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۹۱

ناهید و خورشید!


که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد

مهم‌ترین پیامد مسافرت ویلیام هیگ به مسکو،   البته پس از بزک کردن «احمی» توسط تلویزیون دولتی فرانسه،   ورود «مدفوع» و دل و رودة‌ حاج‌ روح‌الله به سایت بی‌بی‌سی، تحریف «مدرنیته» در سایت رادیوفردا،  و نهایت امر حمایت بیشرمانة‌‌‌ «راه توده» از سرکوب «آزادی بیان» است.   ولی فراموش نکنیم که همزمان با برپائی جشن‌های شصت‌امین سالگرد تاج‌گزاری الیزابت دوم در بریتانیا،  ‌ فضای رسانه‌ای در داخل مرزها،   با پرتاب علی لاریجانی به جایگاه ریاست مجلس روضه و زوزه،   به اشغال «علی‌ها» در آمد:    خامنه‌ای،  لاریجانی،  مطهری و ... و از همه مهم‌تر،  علی بی‌بی‌گوزک‌ها.

بین خودمان بماند،   شیفتگی حکومت مرده‌شویان به «علی» از ارادت ملایان به علیاحضرت «الیزابت» سرچشمه می‌گیرد؛   در حوزة علمیه قم ایشان را «علیزابت» نوشته،   گاه «علی‌ضابط» می‌خوانند.   خلاصه از طریق نام «علی»،   دو توحش صدر اسلام و استعمار بر کشور ایران سایه افکنده.   و به همین دلیل است که راه‌توده در جایگاه قیم «مردم ایران» نشسته،  و در حالیکه بی‌بی‌سی با دل و روده،  مدفوع و عیال روح‌الله خمینی معرکه گرفته،   رادیوفردا هم   رامین جهانبگلو را به‌ میدان آورده.

مسیو جهانبگلو،   طبق معمول در بیانات گهربارشان «موفق» شده‌اند پایه و اساس مدرنیته،  یعنی «انسان‌محوری» را حذف کرده،   پدیدة‌ «مدرن» فاشیسم را به مدرنیته پیوند زنند!  و به همین دلیل است که رادیوفردا به ایشان تحت عنوان «فیلسوف» تریبون می‌دهد.   بله،   برخلاف مزخرفات حنازرچوبه،  ‌مورخ 6 ژوئن سالجاری،   حاکمیت آمریکا،  و نه آمریکا و مردم آمریکا،   فقط به دلیل حمایت زیرجلکی کاخ‌سفید از حکومت جمکران ایجاد نفرت می‌کند،‌   نه به دلیل «دشمنی» دروغین با حکومت‌اسلامی!   حمایت آشکار رسانه‌های غرب از «مخالف‌نمایان» حکومت جمکران،‌   جز حمایت پنهان حاکمیت آمریکا از حکومت اسلامی نیست.   به همین دلیل نیز حضور پیوستة امثال رامین جهانبگلو،  شیرین عبادی یا آخوند کدیور و حاج فرج‌دباغ و گنجی را در بوق‌های غرب شاهد هستیم،  بگذریم.   

با توجه به دکان سفسطه و مغلطة‌ «پروفسور» جهانبگلو،   در سایت رادیوفردا،  مورخ 4 ژوئن 2012،‌   باید بگوئیم ایشان با پرش از «مدرنیته» به «مدرن»،   موفق شده‌اند میان باورمحوری ویژة فاشیسم،  با پایه و اساس مدرنیته یعنی،  «انسان‌محوری»ترادف ایجاد فرموده و فاشیسم را هم‌سنگ «مارکسیسم» معرفی کنند.  ایشان مسلماً از« کاشفان ویندوز» باید باشند.   و از اینرو همة امت مسلمان به اینحضرت «افتخار» می‌کنند و با توجه به زبان آخوندی‌شان،   اگر یک پارو دست بگیرند،   پیک نت هم «رأی مردم» را به حساب‌شان واریز خواهد کرد:

«[...] ‌از توی مدرنیته نکات مختلفی درآمده [...] از توی آن چه‌گوارا درآمده [...‌] ‌روزا لوگزامبورگ درآمده،  آنارشیست درآمده [...‌] این‌ها همه آدم‌های مدرن‌اند [...]‌ فاشیزم، استالینیزم [...] ‌‌و تمام نوع‌های توتالیتریزم سیاست‌های مدرن‌اند.   مدرنیته با خودش کشتار هم آورده.  بد‌ترین نوع خشونت‌ها را آورده.  این مساله مهم است که باید به آن توجه کنیم [...]»

این است چکیدة تبلیغات طویلة مک‌کارتی که ویژة «متفکران» جهان سوم در آکادمی‌های «معتبر» غرب تولید می‌شود.   همین مزخرفات در نشست انجمن فلسفی «اگورا» در دانشگاه تورنتو نیز مطرح شده و رادیوفردا به دلیل «لطف الهی» که بر ما ملت دارد،  آن را منتشر نموده.   مطلب آقای جهانبگلو را بررسی نمی‌کنیم؛   تمام وبلاگ‌هائی که در مورد «مدرنیته» نوشته‌ایم شارلاتانیسم امثال جهانبگلو،  خاتمی،  «پروفسور» نصر و شرکاء را به اثبات می‌رساند.   پس بهتر است از تکرار مکررات بپرهیزیم و به پیام یکی از خوانندگان گرامی در مورد «توحش» حضرت ابراهیم،  و تظاهرات مردم آذربایجان پاسخ دهیم.

خوانندة گرامی!  آنچه در مورد رفتار «حضرت ابراهیم» در این وبلاگ آمده از کتاب مقدس،‌ بخش «پیدایش»،   باب 12،  آیات 10 تا 20  گرفته شده.  منبع این اسطوره را پیشتر هم  مشخص کرده‌ بودیم،   پس بپردازیم به تظاهرات ‌رسانه‌ای «مردم» آذربایجان که در رسانه‌های جمکران به صفات متعدد مجهز شده‌اند!   ولی مردم آذربایجان،   از نظر ما فقط «مردم آذربایجان» هستند و بس،  بدون هیچ صفتی!  عبارات «مردم غیور» و «مردم مسلمان» و «دیندار» و غیره از رسانه‌های جمکران به عاریت گرفته شده و همین رسانه‌ها از تظاهرات «مردم غیور آذربایجان»،  در اعتراض به برگزاری مسابقات «یورویژن» ‌در باکو «خبر» داده‌اند.   ما اطمینان داریم که مردم آذربایجان،   و به طور کلی مردمی که هیچ ارتباطی با تل موهوم «مردم» یعنی «مردم رسانه‌ای»  ندارند،  هرگز در لشکرکشی‌های خیابانی شرکت نمی‌کنند؛   این مردم انسان هستند و «زندگی» انسانی دارند.  و برخلاف لات و آخوند و جنایت‌کار و استعمارگر،   «انسان» از جایگاه واقعی اجتماعی‌اش هیچگاه خارج نمی‌شود.   در هر صورت با شما موافق‌ایم؛   «لشوش» را برای تظاهرات بسیج می‌کنند و آن‌ها را «مردم» می‌نامند.   این شیوه از دوران میرزای شیرازی مفید به فایده بوده.

سفارت انگلستان برای واداشتن دربار قاجار به یکجانبه‌گرائی،   یعنی لغو امتیاز رژی و پرداخت جریمه،   با تکیه بر فتوی میرزای شیرازی،  ‌تهاجم اراذل و اوباش را به قهوه‌خانه‌های تهران سازمان می‌داد،   و اینان ضمن ضرب و شتم مشتریان،  قلیان‌ها را هم می‌شکستند.  این شیوة مقدس سرانجام نتیجة مطلوب را به بار آورد و بانک نوپای شاهی مقروض شد.  سپس برنامة «تاریخ سازی» از طریق شایعه‌پراکنی به اجرا در‌آمد.  این لات‌بازی‌ را به حرمسرای شاه کشانده و به «ارزش» گذاشتند.   اینچنین بود که همه به نشخوار جملة جادوئی «زنان حرمسرا قلیان‌ها را شکستند» مشغول شدند،  کسی هم نمی‌پرسد زن حرمسرا به چه دلیل به خود حق داده چنین «جسارتی» بکند؟   و می‌بینیم که این نشخوار «تاریخی» همچنان ادامه دارد.

یکی نیست از این گوساله‌های ننه حسن بپرسد مگر شکستن قلیان «مبارزه» است که ارزش داشته باشد؟   به فرض که زنان حرمسرا به پیروی از فتوی میرزای شیرازی قلیان‌ها را شکسته باشند،   این امر بیشتر نشان حماقت و افلاس‌شان است.   زنی که به حکم مقدسات آخوند در حرمسرا محبوس شده،‌ ‌  و همزمان از فتوی همان آخوند پیروی می‌کند،  می‌باید «آگاه» تحلیل شود؟   حکایت ارادت بی‌قید و شرط اعلیحضرت است به غرب!  همین «غرب» بود که با «ورود» ذوب آهن به ایران مخالفت می‌کرد.

در آن دوران نورانی «جنگ سرد»،   که دولت ایران «متحد غرب» معرفی می‌شد ـ  نمی‌گفتند دست نشاندة‌ غرب است ـ ‌ همان غربی‌ها ذوب‌آهن به ایران نمی‌فروختند.   اینان دارائی‌های ایران را بلوکه کردند تا دولت نتواند ذوب‌آهن را از شوروی نیز خریداری کند!  شوروی به هزینة خود یک خط لولة گاز احداث کرد تا گازی را که توسط کنسرسیوم به هدر می‌رفت از ایران خریداری کند.   ذوب‌آهن در برابر صادرات همین گاز به ایران فروخته شد!  بله،  ‌ این است شرایط کشور ایران در دوران پهلوی دوم،   متحد واشنگتن!    اگر شاهزاده رضاسیروس در جریان برخورد موهن غرب با ملت ایران قرار نگرفته‌اند،  و یا اینکه خودشان را به آن راه زده‌اند،   ما فراموش نکرده‌ایم!   یادآور شویم اشاره به این مطلب به هیچ عنوان «گلایه» از رضا پهلوی نیست؛   ما از برخی «الزامات» و سیاست‌های مشوق «بازگشت به گذشته» نیک آگاه‌ایم،  هر چند گهگاه اشتباه هم می‌کنیم!

با پوزش از خوانندگان گرامی!  در وبلاگ «سوسسالیست»،   تاریخ نشست «روسیه ـ  اروپا» در «سن‌پترزبورگ» به اشتباه،  سوم ژوئن ذکر شده بود.   این نشست در روزهای 4 و 5 ژوئن 2012 برگزار شد و همچنانکه گفتیم ریاست هیئت نمایندگی روسیه را در این نشست ولادیمیر پوتین بر عهده داشت.  و برای ما عجیب بود که سه روز پیش از برگزاری این نشست،   پوتین،  برای گفتگو با سران آلمان و فرانسه به ایندو کشور مسافرت کند.  ولی پس از مشاهدة  مصاحبة‌ تلویزیون فرانسه با احمدی نژاد تا حدودی از خواب خرگوشی بیدار شده و دریافتیم که این مصاحبه برای گسترش فضای «علوی» بر جامعة ایران صورت پذیرفته.

این «بساط» با هدف گسترش عرصة توحش،   یا بهتر  بگوئیم جهت «شکوفائی» فضای خاله‌زنکی «حرمسرا ـ  فتوی» صورت می‌پذیرد.   ویژگی این فضای توحش،  بیگانگی آن با «تاریخ» است.   به همین دلیل بود که در مصاحبة مضحک احمدی‌نژاد با خبرنگار تلویزیون دولتی فرانسه،   تاریخ رسمی ملت ایران «حذف» شد و بجای آن هفت هزار سال تاریخ «مردم ایران» نشست!   در واقع احمدی نژاد که پیشتر مطالبات اربابان‌اش را در مسیر «نفی» موجودیت رسمی و تاریخی ملت ایران و در قالب «نفرت» از اسرائیل ارائه می‌کرد،   اینبار همین مطالبات را در بسته‌بندی «عشق» مطرح نمود.

جونم براتون بگه،   اربابان حکومت جمکران در غرب می‌خواهند از تاریخ ایران رسمی‌ات زدائی کنند.   از اینرو همچون موریانه به جویدن نقطة آغاز این تاریخ،   یعنی امپراتوری کوروش هخامنشی مشغول شده‌اند.   به «حکومت مرده‌شویان» و اربابان‌اش بگوئیم،  از هزاران سال پیش،   «مردم» در نقاط مختلف زمین به صور مختلف زندگی کرده‌اند،   و فلات بلند ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده.   ولی این «مردم» موهوم،   «تاریخ» و تمدن نمی‌سازند.   ‌موجودیت تاریخی ایران،  با امپراتوری کوروش هخامنشی آغاز شده،   و این موجودیت اسطوره نیست که هر کس به دلخواه آن را «روایت» و «تفسیر» کند‌.   در هر حال،   به استنباط ما هدف از «مصاحبه» با احمدی‌نژاد،  آراستن وی بود تا بتواند مانند حمید کرزای در «نشست شانگهای» «حضور غیررسمی» داشته باشد.   

برخلاف ادعای رادیوفردا،‌   و همچنین برخلاف گزافه‌گوئی و اغراق رسانه‌های جمکران،   ولادیمیر پوتین نه در نشست شانگهای که در «حاشیة» این نشست با احمدی‌نژاد و کرزای ملاقات خواهد کرد:

«[...] در حاشیة نشست شانگهای،   پرزیدنت پوتین با همتایان افغان و ایرانی خود،  حمید کرزای و محمود احمدی‌نژاد ملاقات خواهد کرد[...]»

خبر فوق در سایت فرانسه زبان نووستی،   ‌مورخ 4 ژوئن 2012 انتشار یافته.  یادآور شویم نشست شانگهای در روزهای 6 و 7 ژوئن 2012 در پکن برگزار می‌شود.  و به ادعای حنازرچوبه،  ‌مورخ 5 ژوئن سالجاری،  احمدی نژاد در پکن برای خروج از بحران جهانی راه‌هائی ارائه خواهد داد!   بله شوخی هم در کار نیست،   فقط بگوئیم پس از توفان در بغداد، مرده‌شویان به تلاطم افتاده و علی باقری،  مرد قدرتمندشان دو بار برای کاترین اشتون «نامه» نوشته.   روز گذشته نیز شیون و زاری «ایسنا» در دویچه‌وله به آسمان برخاسته بود که «جواب نامه نمی‌دهند.»   امروز دفتر کاترین اشتون آب پاکی را روی دست مرده شویان ریخت و به آنان تفهیم کرد که هدف از این مذاکرات،‌   «مذاکره نیست» و خلاصه از این پس کار با  «فتوی»‌ و لات بازی پیش نخواهد رفت.   بله،   این است یکی از معجزات مسافرت ویلیام هیگ به مسکو!   بد نیست مرده‌شویان یک اصل اساسی را در نظر داشته باشند و آن اینکه مسیر سیاست اتحادیة اروپا را لندن تعیین می‌کند،  نه پاریس و نه برلن!   از اینرو ما هم به بررسی مطلب «بی‌بی‌سی» می‌پردازیم.

بی‌بی‌سی،  مورخ 2 ژوئن 2012،  بیماری و مرگ خمینی را به ابزار فروش حماقت و توحش یعنی به ارزش گذاشتن آخوند،‌  حجاب و باورها تبدیل کرده.   این امر مقدس از طریق تهاجم به حریم خصوصی،  یعنی با افشای پروندة پزشکی روح‌الله خمینی توسط حسن عارفی، پزشک معالج وی و همچنین با نقل خاطرات «خوشنویس»،‌   عضو گروه پرستاری حاج روح‌الله امکان‌پذیر شده.

پیام اصلی این مزخرف‌بافی‌ها اولویت دادن به آخوند و باورها در برابر روش‌های علمی، ‌ تقلیل زن به مرتبة‌ ضعیفة‌ محجبه و هم‌بستر مرد،   و همچنین استقلال سپاه از «رهبر انقلاب» است.   اینهمه با هدف به ارزش گذاردن اصلاح طلب،  اسلام خوب و آخوندهای مونث نظیر «عیال» تاج زاده و شرکاء.   در مطلب شیوای «بی‌بی‌سی» حسن عارفی با آب و تاب از رنگ مدفوع و اجابت مزاج رهبر کبیر انقلاب‌اش داستان می‌گوید‌ و به مخاطب تفهیم می‌کند که خمینی در تشخیص بیماری‌اش نقش داشته:

«حسن عارفی [...] به مجله علمی دانش روز [...] گفته است [...] بیماری سرطان معده [...] خمینی زمانی آشکار شد که او اعلام کرد اجابت مزاجش به شدت تیره است[...]»

بله اگر «امام»‌ متوجة‌ رنگ تیرة‌ فضولات‌شان نشده بودند،  پزشک معالج رهبر کبیر انقلاب هیچ تشخیص نمی‌داد.  به عبارت دیگر خمینی که «غرب را به لرزه در‌آورده»، ‌ و به قول آورام یزدی،  2500 سال استبداد را «پاک» کرده بود،‌   پس از دیدبانی،  حین عملیات «سر قدم ‌رفتن» عارفی را در جریان قرار داده و به محض شنیدن سخنان گرانسنگ امام،  عارفی «کشف» کرده که ایشان سرطان معده دارند؛   شاید هم جبرئیل به حسن عارفی نازل شده و او شکسته نفسی می‌کند،‌   کسی چه می‌داند!  «بی‌بی‌سی» در ادامه البته از زبان عارفی می‌افزاید، برای جراحی روح‌الله خمینی و شیمی‌درمانی وی‌ موافقت ملایان «لازم» بود:‌

«بر اساس گفته‌های آقای عارفی [...] درباره شیوة‌ [درمان] خمینی اختلاف نظرهائی وجود داشته [...]سرانجام [...] با موافقت احمد خمینی و سران وقت سه قوه [...] تصمیم به عمل جراحی گرفته شد [...]»

دلیل اختلاف نظرها حفظ ریش و پشم حاج روح الله بوده!   بله عارفی «حدس می‌زند» که گروهی،‌   به دلیل هراس از «مغرضان» با شیمی درمانی خمینی مخالفت داشته‌اند.  دکتر عارفی بر اساس این حدسیات الهی «نتیجه» می‌گیرد که،  چه خوب شد شیمی درمانی نکردیم؛  ممکن بود مغرضان از «ریزش» ریش و پشم امام عکس بگیرند:‌

«[...]  شاید منظور مخالفان شیمی درمانی آیت‌الله خمینی این بود که چه خوب شد که این اتفاق رخ نداد تا مثلاً برخی از مغرضان [...] هنگام ریزش محاسن امام از ایشان تصویری تهیه کنند[...]‌»

می‌بیینیم که «مغرضان» چه امکاناتی دارند؛   می‌توانند «هنگام ریزش محاسن» از امام عکس بگیرند!   بله آنوقت عکس روح‌الله بدون ریش،  مثل تصاویر برهنة‌ گلشیفته،  تبدیل می‌شد به موضوع بحث سیاسی و ... و در صفوف امت شکاف می‌افتاد.   اصولگرایان از رهبر ریش‌دار،  و لیبرال‌ها از رهبر ریش ریخته طرفداری می‌کردند،  و ... و «انقلاب» شکست می‌خورد و گاوچران‌ها نمی‌توانستند خردجال «بهار عرب» به راه اندازند؛  خیلی بد می‌شد!  چرا که انتقام‌جوئی و توحش و حماقت و مقدسات «مردم» بجای قوة قضائیه نمی‌نشست و شرایط مناسب برای قراردادن اسرائیل در انزوای کاذب فراهم نمی‌آمد و مسلم است که اوضاع نبود به کام!   حال به دلایل واقعی لات‌بازی اخوان‌المسلمین،  در اعتراض به حکم قاضی دادگاه حسنی مبارک پی می‌بریم.

اینان با تحریک احساسات عوام،  در واقع زمینة تجمع علافان و لباس‌شخصی‌های سازمان‌های «نظامی ـ امنیتی» را فراهم می‌آورند و با پرتاب «مردم» به جایگاه «قضات»،   نظم قانونی را به چالش می‌کشند.   همان شرایطی که با تشکیل دولت خیابانی مهدی بازرگان،‌  یا بهتر بگوئیم دولت موش‌های ناقل طاعون بر ایران حاکم شد،‌   و پس از 8 ماه،  از طریق اشغال سفارت ارباب،  موش‌های موقت را در جایگاه «اوپوزیسیون» حکومت جمکران قرار داد.  پیشتر به کرات از «تداوم» گسست و کودتا در کشورمان گفته‌ایم.   این روند استعماری با «یکجانبه گرائی»،‌   یعنی با «ترور،  فتوی،  مردم،  کودتا و فرمان» شناسائی می‌شود و هدفی جز سرکوب ایرانی و تاراج ثروت‌های ملی ندارد.   

به عنوان نمونه،  ‌رخدادهائی نظیر ترور قائم مقام فراهانی،  فتوی میرزای شیرازی،  کودتای رضاخان میرپنج،  ملی کردن نفت،‌  قیام مردمی 15 خرداد و ... و کودتای 22 بهمن 1357 ملت ایران را در جایگاه «گلة گوسفندان گمراه» قرار داده.  اینگونه است که طی 33 سال اخیر،  ایرانیان علاوه بر توحش آخوند و پاسدار و تل موهوم مردم،  ‌ وحشیگری‌ و لات‌بازی همپالکی‌های مخالف‌نمای اینان را نیز در داخل و خارج مرزها متحمل می‌شوند.

پس از استقرار موش‌های ناقل طاعون در جایگاه «اوپوزیسیون»،   نوبت به اصلاح‌طلب، میانه‌رو،  توده‌ای و ... نهایت امر اعلیحضرت رسید!   ایشان که پیشتر از لات بازی دارودستة‌ محمدخاتمی و میرحسین موسوی پشتیبانی «همایونی» به عمل آورده بودند و «در کنار مردم» می‌نشستند،   ناگهان مدافع «آزادی بیان» از آب در آمده،    در کشور اشغال شدة آلمان،  «رادیو فردا» را در جریان فواید «قیام مردم»‌ قرار دادند!   به این ترتیب ثابت شد که دفاع اعلیحضرت از «آزادی بیان»‌ کشکی،  یا به قول آخوندهای حزب توده «روبنائی» بوده. همچنانکه پیشتر هم گفتیم «آزادی بیان»‌ انسانی است،   از اینرو در تضاد با «باورهای مردم» و همچنین با هرگونه ایدئولوژی و «تعهد» قرار می‌گیرد.   به همین دلیل است که فعلة فاشیسم به بدون پرداختن به ژان پل‌سارتر،  به عنوان «فیلسوف»،  بر طبل روشنفکری وی می‌کوبند؛    ژان پل سارتر،‌  قلم را «در خدمت ایدئولوژی» می‌خواست!  پیشتر در این مورد به تفصیل توضیح داده‌ایم،  تکرار مکررات نخواهیم کرد و بازمی‌گردیم به انفجار ابتذال و توحش در سایت بی‌بی‌سی.

این سایت در گام نخست با تکیه بر اظهارات یک «پزشک»،  اجابت مزاج آخوند را به شیوة تشخیص علمی پیوند داده،   سپس با توسل به «پرستار»،   می‌کوشد «تعهد» حاج روح‌الله ‌و «تعبد» عیال‌اش به «حجاب» را به فروش برساند.   پس بپردازیم  به اظهارات  «خوشنویس!»   این فرد می‌گوید،  یک‌روز گروه درمانی «سر زده» به اتاق خمینی وارد شد و همسر حاج روح‌الله که در اتاق بود،  خود را زیر پتو پنهان کرد تا از «چشم نامحرم» در امان بماند و خمینی با وجود اینکه حالش وخیم بود پس از تأکید بر حجاب «بتول ثقفی» و قرار دادن وی در جایگاه «مستخدم» از حال رفت:

«[...] پس از وارد شدن گروه درمانی [...] همسر امام فرصت خروج از تختخواب را نیافتند و [...] زیر پتو پنهان شدند.   نکته جالب اخلاقی اینجا بود که حضرت امام [...] پرسیدند [...]  امکانش نیست که عیال از زیر پتو خارج شود و چادر به سر کند و در گوشه بایستند [...‌]»

به به!   چه تصویر مردمی و خوبی از حاج روح‌الله و روابط وی با همسرش ارائه شده.   بگذریم که این مطالب سراپا چرند و مهمل است چرا که از یک‌سو به دلائل امنیتی اتاق خواب رهبران سیاسی از  عیال‌شان جداست.   از سوی دیگر،  در هر حال کسی نمی‌تواند «سرزده» وارد اتاق خواب اینان شود،   «‌بی‌بی‌سی» می‌خواهد وانمود کند که زندگی خمینی از نظر امنیتی با افراد عادی و یا آخوندهای دیگر هیچ تفاوتی نداشته.  فریاد بهنود و شیخ صادق صبا از بی‌بی‌سی شنیده می‌شود که می‌گویند،   «بله،  مردمی بودند ایشان!» 

اتفاقاً در دورة پهلوی دوم هم تلویزیون دولتی ایران در مورد پهلوی اول مزخرفات مشابهی سرهم می‌کرد،  و با آب و تاب برای‌مان توضیح می‌داد که رضا شاه در کاخ سعدآباد «زندگی سربازی» داشت؛  ‌ روی تخت نمی‌خوابید؛  ‌ رختخواب سربازی‌اش را روی زمین پهن می‌کرد و ... و خلاصه همانطور که پیک‌نت «ساده زیستی» موسوی جلاد را نشخوار می‌کند،  تلویزیون ساواک هم «زندگی درویشی» پهلوی اول را در بوق می‌گذاشت.   همچنانکه شاهد بودیم طی دوران صدارت شاپور بختیار که فعلة فاشیسم هنوز او را «شاهپور بختیار» می‌خوانند،   انتشار «خبر مهم» نان و ماست خوردن حاج روح‌الله،  هم‌ لیاقت،‌  کیاست،  سیاست و شرافت اخلاقی وی را به «مردم» اثبات نمود و هم نشان داد که حتماً باید به «جمهوری اسلامی» پیشنهادی وی رأی مثبت داد!  و همگی از جمله بنی‌صدر فهمیدند که حاج روح‌الله علیرغم حمایت از کودتای 28 مرداد 1332،   با «استبداد شاهی»‌ مخالف‌اند و از توحش شیخ،  یعنی آزادی آخوند طرفداری می‌فرمایند.   در نتیجه پس از بوسیدن دست چنین جانور وحشی‌ای،  بنی‌صدر برای فروش «انقلاب اسلامی در هجرت» دکانی در پاریس افتتاح کرد،  بگذریم!   

آنچه در مطلب مهوع «بی‌بی‌سی» برای ما اهمیت دارد این است که «خمینی» به نام همسرش اشاره نکرده،   و او را به جنسیت‌اش در اسلام،   یعنی در جایگاه «ضعیفه» و «همبستر» و پیرو فرمان شوهر تقلیل داده.  و این رفتار موهن در سایت «بی‌بی‌سی» به «نکتة جالب اخلاقی» تبدیل شده:

«[...]‌‌ نکته جالب اخلاقی اینجا بود که حضرت امام [...] پرسیدند [...]  امکانش نیست که عیال از زیر پتو خارج شود و [...] که [...] در این چند ثانیه امام از حال رفتند [...]»

بله امام پس از تأکید بر «نکتة جالب اخلاقی‌» مطلوب بی‌بی‌سی از حال رفته‌اند،  ‌ حال آنکه کیسینجر پس از دریافت پیام بعضی‌ها،   قلم برداشته و در واشنگتن پست به یک «نکتة جالب افلاسی»،   یعنی از دست رفتن «شیخ عربستان»،   متحد‌ آمریکا اشاره کرده و به زبان بی‌زبانی می‌‌گوید:

آیا امکانش نیست که «عیال» ما با چادر‌ زیر پتو،  در گوشه‌ای بایستند و «متحد» ما باقی بمانند؟  جونم براتون بگه،   برخلاف خمینی،  هنری کیسینجر از حال نرفته،‌  بلکه حالش سخت گرفته شده.   دلیل هم اینکه در تاریخ 5 و 6 ژوئن 2012،  سیارة «ناهید» از برابر «خورشید» گذشت!  گذشت و بر چهرة خورشید بوسه زد.

    
 












...











Share

یکشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۹۱

سوسسالیست!




می‌خواستم در وبلاگ امروز سفر ولادیمیر پوتین به آلمان و فرانسه را بررسی کنم، ‌ ولی  «سوسسالیست» این برنامه را بر هم زد.   پس ابتدا بپردازیم به «سوسسالیست» تا ببینیم بعد چه می‌شود!  

سوسسالیست چیست؟  سوسسالیست فضائی است مبهم و «جانبدارانه»،  شامل ابهام نیک و ابهام بد!   در این فضا،  دو قطب کاذب فاشیسم،  یعنی شیخ‌الله و شاه‌الله،  در زمینةهای سیاسی، فلسفی و غیره،  تحت نظارت عموسام،‌  به گفتگوی «خودمانی» با یکدیگر مشغول‌اند. گفتگوی کذا بر محورهای توحش «فتوی»، ‌ «فرمان»،  «مردم» و «مستضعفان» تمرکز یافته.  در این وراجی‌های خاله‌زنکی،  مردم،  مستضعفان،  شهدا و زنان همواره در سنگر حق نشسته‌اند ولی سنگر «شاه» و «شیخ» یا «رهبر آشوب‌طلب» مشخص نیست؛   به گرایش خاله‌زنک‌ها بستگی دارد.  اگر شاه‌پرست باشند،  به مجیزگوئی سرکوب‌ پهلوی اول می‌نشینند،   در غیر اینصورت به مدح و ستایش «میرزای شیرازی» می‌پردازند.   به عنوان نمونه، ‌ یکی از خاله‌زنک‌ها ضمن انتقاد از «کشف حجاب»‌،   به «فعالیت‌های زنان» در دورة قاجار اشاره کرده و می‌نویسد،   «زنان حرمسرا قلیان‌ها را شکستند!»

ویژگی این گفتگوهای خاله‌زنکی حمایت از «توحش پدرسالار» است.   کشف حجاب در ایران توسط پهلوی اول صورت پذیرفت.   ایشان از پادگان قزوین به تهران آمده،    پس از کودتا بر تخت سلطنت جلوس فرمودند و تبدیل شدند به «پادشاه مستقل» و مدافع منافع آلمان نازی!   همین پادشاه مستقل و خیلی مدرن که با تعدد زوجات نیز مخالفتی نداشت،  «کشف حجاب» را به اجرا گذارد.   کشف حجاب، ‌ یعنی به چالش کشیدن اختیارات و حقوق «پدر سنتی» در عرصة اجتماعی.  ولی جالب اینکه،‌  این اختیارات در حریم خصوصی دست نخورده باقی ماند.   به عنوان نمونه تعدد زوجات «حق مسلم» مرد بود،   ازدواج مردان بالغ با دختربچه‌ها،  همچون نمونة مهوع ازدواج حاج روح‌الله رایج بود و هست.   خلاصه این کشف حجاب نیم‌بند و ظاهری و شاهانه و کودتائی،  بعداً زمینة‌ تحمیل حجاب توسط شیخ کودتاچی را فراهم آورد.    روند تحمیل حجاب بر زنان،   طی دو سال اول «انقلاب‌شان» با اشکال روبرو شد ولی در پی آزادی خرمشهر،   دولت میرحسین موسوی زمینة‌سرکوب زنان ایران را فراهم آورد.

به این ترتیب که موج سوم کودتای 22 بهمن ـ  موج دوم با اشغال سفارت آمریکا آغاز شد ـ  بنی‌صدر و مجاهدین خلق را در سنگر مخالف قرار داد و همزمان نابودی بخشی از کودتاچیان از طریق انفجار بمب را هم به حساب اینان نوشت.   به این ترتیب،   راه برای ریاست جمهوری علی‌خامنه‌ای و صدارت میرحسین موسوی،  یعنی تداوم جنگ استعماری با عراق جهت تاراج و سرکوب دو ملت ایران و عراق هموار شد.  و چنین است سوسسالیست!

 روشن‌تر بگوئیم در فضای سوسسالیست است که «هنر» و «اندیشة»‌ امام خمینی،   رهبر انقلاب مرده‌شویان در کمال «آزادی» و «استقلال» شکوفا می‌شود.   در این عرصة «مقدس»‌،   اکبر بهرمانی به تبرک «فیس‌بوک» نشسته،   سوزان رایس برای «مردم سوریه» اشک تمساح   می‌ریزد،  آخوندهای جمکران «مدرنیته» را با «توهین» در ترادف قرار می‌دهند، رهبر فاشیست‌های روسیه،  ژرینوفسکی،‌   از انقلاب مرده‌شویان پشتیبانی می‌کند، ‌ پیک نت برای به ارزش ‌گذاردن آخوند،  از زبان «سردار» علائی و به نقل از خمینی،  تاریخ را باز می‌نویسد،   «راه توده» با هدف سرکوب «آزادی بیان» به پیوند زدن گوز «مردمی»،‌  به شقیقة «سوسیالیسم» ادامه می‌دهد،   و در این میانه اسلام خوب «عین. کاف» در «اخبار روز»،  آنقدر کش می‌آید که «آزادی بیان» را ‌هم در بر می‌گیرد،  و ... و اینجاست که ناوی پیلای،  حقوق تروریست‌های مزدور غرب در سوریه را با «حقوق‌بشر» در ترادف قرار می‌دهد و علامت تعجب هم نمی‌گذاریم؛  ‌ این محشرخر فقط به دلیل «کشف ویندوز» به راه افتاده!   

بله،  چه نشسته‌اید که سیدابراهیم نبوی،   معاون سیاسی وزارت کشور مرده‌شویان،‌  طی مصاحبه با «کوریره دلاسرا» به «کشف ویندوز» اشاره کرده،‌  و سایت «پیک نت» هم در مطلبی تحت عنوان،‌  «ابراهیم نبوی:  در حلقة رندان و در محبس و زندان»‌ سخنان گهربار ایشان را انعکاس داده.   جای تعجب نیست؛  ‌ «پیک نت» در راه نورانی «باورها»،  یعنی در مسیر ابتذال و خشونت و حماقت گام برمی‌دارد و در راستای تداوم همین راه مقدس،  یک تصویر «مردمی ـ‌  حسینی» از میرحسین‌ موسوی منتشر کرده.   در این تصویر میرحسین موسوی یک پارو به دست دارد و پیک نت در رابطه با تصویر مذکور  می‌نویسد،  «مردم» به خاطر «ساده‌زیستی‌اش» به او رأی دادند!

بله تل موهوم «مردم» در سراسر جهان،   همواره در مسیر خشونت «باورها» قرار می‌گیرد.  و به همین دلیل است که مجموعة استعماری شیخ و شاه شامل حزب توده و مخالف‌نمایان حکومت جمکران دو دستی به «مردم» چسبیده‌‌اند:   «قیام مردم»،  «آراء مردم»،  «خشم مردم» «شادی مردم»،  «رنج مردم» و ... و خلاصه بگوئیم همه در حسرت «کودتا» در درگاه ارباب له له می‌زنند.   پیک نت هم برای «مبارزه با استبداد» سر بر همین آستان مقدس گذاشته و برای موسوی کودتاچی اشک حسرت می‌ریزد.

سایت پیک‌نت،  مورخ 12 خردادماه سالجاری در مطلبی تحت عنوان «زمستان استبداد می‌رود و روسیاهی بر ذغال می‌ماند» می‌نویسد،   «تاریخ» در بارة خامنه‌ای و موسوی «بی‌رحمانه قضاوت خواهد کرد» و «حق» را به کسی خواهد داد که خودش برف خانه‌اش را پارو می‌کند:

«این عکس [...] ‌به دوران [پیش از حبس خانگی میرحسین موسوی] بر می‌گردد [...] مردم ایران اگر او را انتخاب کردند،  بدلیل همین سادگی در زندگی و پرهیز از هوچی بازی و نمایش ساده زیستی بود[...]‌ تاریخ در باره این دو چهره [خامنه‌ای و موسوی]‌ قضاوت بی‌رحمانه خود را خواهد کرد و به یقین،  حق را به آن خواهد داد که برف خانه خویش را خود پارو کرد[...]»

چه خوب!   پیک نت از آینده خبر دارد و می‌داند «تاریخ» با قضاوت «بی‌رحمانه»،  یعنی جانبدارانه در مورد دو جلاد،  «حق» را به جلادی خواهد داد که پارو به دست می‌گیرد،  چرا؟  چون «مردم»،‌  البته به ادعای پیک‌نت،  به دلیل ساده زیستی‌اش این جلاد را بیشتر دوست دارند و به او رأی داده‌اند.  حال چندین پرسش منطقی مطرح می‌شود که ما به دو مورد آن اکتفا می‌کنیم.   نخست اینکه «ساده زیستی»،  فقط بر ساده زیستی دلالت دارد و بس!   به عنوان نمونه،  روسای مافیای ایتالیا هم به «ساده زیستی» شهرت دارند،  هر چند از هیچ جنایتی رویگردان نیستند!   در جهان سیاست «ساده زیستی» امتیاز نیست؛‌   در صحنة سیاست «رعایت قوانین»،‌  «مسئولیت‌پذیری» و «پاسخگوئی» اهمیت دارد،   که حکومت «مرگ» و «مقدسات» و «مردم» و افتخارات «دینی ـ بومی» در هر حال با آن بیگانه است!  دیگر آنکه مطالبات شهروند،   البته در جوامع بهنجار،  بر امنیت و آسایش و رفاه‌اش تمرکز یافته،  نه بر حریم خصوصی زندگی دولتمردان!   دلیل هم اینکه «ساده زیستی» و درویش‌بازی و خاکی‌بودن و «زندگی خودمانی» و نمایشات مشابه راه خواهد برد بر خلخال زن یهودی و عدالت علوی و فیلم‌‌‌فارسی،   و نهایت امر زمینه را برای گسترش گپ «خاله‌زنکی» و باورهای مردمی فراهم می‌آورد!  اینچنین است که می‌رسیم به «سوسسالیست!»

«سوسسالیست» را فارس‌نیوز،  مورخ 12 خردادماه سالجاری به گنجینة علم و ادب پارسی اهداء کرد.   یکی از پروفسورهای جمکران به نام «ابراهیم فیاض» در باب «انقلاب اسلامی» وراجی کرده،   فرموده‌اند،  انقلاب فرانسه و روسیه در برابر انقلاب ما ـ  کودتای هویزر را می‌گوید ـ  هیچ نیست!  هیچکس اندیشه‌های امام را درک نکرده،  سراسر خاورمیانه تحت تأثیر افکار آن بزرگوار است و در پایان این مزخرفات هم «سوسسالیست» مطرح شده:

«[...] فیاض [گفت] برخی اساتید سعی دارند با تئوری‌های انقلاب فرانسه و روس در مقابل گفتمان اسلامی قرار گیرند [...]که نتیجه آن ظهور تفکرات [...] سوسسالیست دموکراتیک و یا لیبرال دمکراتیک است[...]»

بله،‌ «سوسسالیست»‌ در همان عرصة محشرخر،  یعنی در مسیر «باورها» و «مردم» ساخته و پرداخته شده و فاقد مبنای علمی و منطقی است.  به عبارت دیگر اظهارات ابراهیم فیاض در واقع بازتولید شعارهای پوچ و اظهارات جانبدارانة ملایان جمکران است که طوطی‌وار به زبان نفی و مدح خداوند خونخوارشان سخن می‌گویند.   در باب «ویژگی» روح‌الله خمینی،  فیاض که گویا عضو هیئت علمی دانشکدة علوم اجتماعی دانشگاه تهران است به  تولد او در دوران مشروطه اشاره دارد؛  تو گوئی حاج روح‌الله موعد تولدش را شخصاً انتخاب کرده بود:

 «[...]  فیاض،  درمورد ویژگی‌های شخصیتی حضرت امام خمینی [...] گفت امام یک قرن تاریخ است،‌  یعنی یک قرن مشروطه [...]‌ که امام [...] متولد این دوران است [...]»

بدانید و آگاه باشید که خمینی «یک قرن تاریخ» است!   و مسلماً این «تاریخ» همان است که «حق» را به کسی می‌دهد که «برف خانه‌اش را خودش پارو کند!»   دلیل هم اینکه،  ویژگی خمینی،  خروج از شکم مادرش باید باشد!   فکر نکنید هر کسی می‌توانست در دوران مشروطه از شکم مادرش بیرون بیاید،  به هیچ عنوان!   آن روزها «شاه ظالم» اجازه نمی‌داد ایشان به دنیا بیایند ولی حضرت امام پس از کشف «ویندوز» مادرشان از همان دریچة مکشوف بیرون پریدند و «پاره‌گی جامعه» را تصحیح کردند:      

«[...[ امام گسل‌ها و پارگی‌هائی که در جامعة‌گذشته خود اتفاق افتاده بود را تصحیح کرد [...] از اینرو تاریخ جدیدی با نام امام خمینی آغاز شد[...]»

این صحبت‌های خاله‌زنکی فقط بر زبان «فرهیختگان» حکومت شیخ‌وشاه جاری می‌شود.  دلیل هم اینکه شیخ‌الله و شاه‌الله هر دو در مسیر «باورهای مردم» گام برمی‌دارند و به همین دلیل است که شیخ‌الله همواره در صورت تضعیف،  به دامان شاه‌الله دخیل می‌بندد.   به عنوان نمونه کسانی که 33 سال پیش با عربدة «مرگ بر شاه»،  ‌ ارواح شکم‌شان «انقلاب» کردند،  پس از اینکه مدتی برای ممدیونسکو و «اصلاحات‌اش» سینه زدند،  اینک جملگی مجیز اعلیحضرت می‌گویند!   البته اعلیحضرت‌شان هم در همین مسیر ابله فریب «متحول» می‌شود.  به عنوان نمونه ایشان در اظهارات اخیر خود خواهان «قیام مردم»،   جهت برگزاری «انتخابات آزاد» شده بودند!   

هم‌میهنان گرامی!   اظهارات گهربار شاهزاده در مورد نیروگاه بوشهر را از دست ندهید.   از اظهارات حضرت رضاسیروس در مورد نیروگاه بوشهر،  مسائل هسته‌ای و غیره،‌  در زمان حال و در دوران سلطنت پدرشان چنین برمی‌آید که حاکمیت ایران در این موارد «مستقلاً» و در راستای منافع ملی ایران تصمیم می‌گرفت،   حال آنکه طی سدة اخیر «استقلال» حاکمیت ایران،  تحت نظارت امپراطوری بریتانیا،   ابتدا در راستای تأمین منافع آلمان نازی و پس از شکست هیتلر،  در مسیر تأمین منافع سازمان ناتو قرار داشته و دارد.   منافع این سازمان ایجاب می‌کند که الگوی طویلة اسلام بر ایران حاکم شود و ما هم مانند عربستان،  امارات،  قطر و کویت خیلی پیشرفت کنیم و اگر شانس بیاوریم کشور اسلام زدة ترکیه به الگوی‌ ما تبدیل شود!  کشوری که در آن نویسنده و موسیقی‌دان،  به «گناه» توهین به مقدسات ترور می‌شوند،   یا اینکه قوة‌ قضائیة ارتش ناتوآن‌ها را به زندان می‌اندازد.   بد نیست شاهزاده پیش از نقل قول از پدرشان در باب مسائل «کلان ـ استراتژیک» ماجرای «ذوب آهن» را به یاد آورند.

کشورهای غرب که ظاهراً «متحد» حکومت شاه بودند و اکنون جهت حفظ پرستیژشان صورتک مخالفت با دیکتاتوری جمکران بر چهره زده‌اند، ‌ نمی‌پذیرفتند که صنایع ذوب آهن به کشور ایران «وارد» شود،   به این دلیل که در چارچوب منافع استعماری اینان،  ایرانی می‌بایست از نظر اقتصادی و اجتماعی به صدر اسلام بازگردد:   یعنی به دوران حکومت «مدرن» توحش و‌ اقتصاد محمدی.   در چنین حکومتی است که «شتر» را با مرسدس بنز،‌   و «شمشیر» را با تجهیزات مدرن ارتش ناتو جایگزین می‌کنند،  و راه کودتا هموار و هموارتر می‌شود.   ویژگی حاکمیت الگوی توحش این است که با حفظ استقلال و آزادی و در مسیر تاراج ثروت‌های ملی و سرکوب ایرانی،  به تناوب صورتک غرب‌پرست و غرب‌ستیز بر چهره خواهد زد.  حاج روح‌الله علوفة «غرب‌ستیزی» نشخوار می‌کرد و بر طبل توخالی «اسلام» می‌کوفت؛‌  در هر حال با «انسان» کاری نداشت،   چرا که در اسلام «انسان» وجود خارجی ندارد.   باری طی دوران جنگ استعماری،‌   آلمان تنها کشوری بود که وزیر امورخارجه‌اش،   هانس دیتریش گنشر را به ایران فرستاد،   و همچنانکه پیشتر هم گفتیم،   ساواک جمکران با کتک زدن ایرانیان در خیابان‌های شمال شهر تهران به ایشان خوشامد «رسمی» گفت،   و طبق معمول دکان‌های حقوق‌بشر یانکی‌ها کور و کرو لال بودند؛  نه دیدند و نه شنیدند و نه گفتند.   این مختصر را گفتیم تا پیوند ناگسستنی «آلمان»،   بازندة جنگ دوم جهانی را با حکومت‌های دست‌نشاندة غرب در ایران یادآور شویم.   

فقط در اینصورت است که به «اهمیت» مصاحبة‌ اعلیحضرت با «رادیوفردا» در کشور آلمان پی می‌بریم.  و از آنجا که در آلمان چپ‌گرائی با اسرائیل‌پرستی و ارادت به قبیلة‌ کلارسفلد و شرکاء در ترادف قرار گرفته،‌  اخیراً «چپ‌گرائی» شاهزاده هم «رسماً» مطرح شده و ... و شاید بزودی یک اعلیحضرت «کمونیست» هم در تهران  داشته باشیم،  که شیفته و فریفتة دولت اسرائیل‌اند.  چه اشکالی دارد؟  ‌ مگر آخوند ضدامپریالیست و جیره‌خوار غرب  نداشتیم پس اعلیحضرت «چپ‌گرا» هم می‌توانیم داشته باشیم.   در اینصورت بررسی اظهارات‌شان «توهین به شخص اول مملکت» تلقی می‌شود؛   ساواک دمار از روزگارمان در خواهد آورد!   پس بهتر است اعلیحضرت «سوسسالیست» را با فدائیان‌شان تنها بگذاریم و برویم به سراغ معرکة مارگیری «فلاسفة»‌ شیخ‌‌وشاه که پس از تکمیل دور «شاه‌پرستی» در گویانیوز،  ‌ دور جدید «شیخ‌پرستی» را افتتاح کرده‌اند.

این برنامة مارگیری طبق معمول با هدف تحریف مفاهیم معاصر و با مصاحبة خاله‌زنکی «موسوی ـ دیهیمی» آغاز شد و زمینه را برای تاخت‌وتاز آخوند و آخوندپرست فراهم آورد.  مصاحبة‌ کذا به «یکی به دو» زنان اندرون حاجی‌آقا بی‌شباهت نیست و نتایج «فلسفی‌اش» هم از جانبداری و لات‌بازی پای فراتر نمی‌گذارد،  خصوصاً زمانیکه فتوی می‌دهند،   «روشنفکر»،  بلندگوی ضعیف‌ترین صداهاست:

«[...] روشنفکر صرفاً يک آدم منتقد و بلندگوی ضعيف‌ترين صداهاست.  منعکس‌کنندة‌ واقعيت‌هائی که به چشم هر کسی نمی‌آيد [...] جای روشنفکر را هيچ‌کس نمی‌تواند پر کند[...]»   

این فتوی در ‌گویانیوز،   مورخ 31ماه مه 2012 صادر شده و نشان می‌دهد که روشنفکر مورد نظر حضرات در واقع همان آخوند است،   نه روشنفکر و متفکر!   باری مصاحبة مذکور علوفة کافی برای تغذیة مدافعان «اسلام خوب» و اخلاق «امانوئل کانت» و مزخرفات مشابه فراهم آورد و جنگ زرگری فراگیری به راه انداخت که روند «گسترش باورها»،   یعنی تحمیل فضای «جانبدارانه» ‌و «غیررسمی» به ایرانیان،‌  به ویژه در خارج مرزها خدشه‌دار نشود.   چرا که طویلة‌ مک‌کارتی می‌خواهد از این اوباش مفت‌پرداز برای ملت ایران «الگوسازی» کند. 

رسانه‌های جمکران در هم‌سوئی با رادیوفردا و بی‌بی‌سی و شرکاء در مسیر همین پروپاگاند گسترش مقدسات «دینی ـ  بومی» ‌گام برمی‌دارند،   رسانه‌های به اصطلاح مستقل نیز بر «توهین و تحریف و افتخار» و «مجیزگوئی» از شیخ و یا شاه متمرکز شده‌اند!   در این میان حزب توده باقی می‌ماند که به آخوند و دکان «توهین به مقدسات» وفادار مانده.   سایت «راه توده» مورخ 28 ماه مه سالجاری،   در سرمقالة «شیوای» خود ترانة شاهین نجفی را «دری وری» خوانده،  گویا در این ترانه از «جنبش سبز» ستایش به عمل نیامده!   بله این است دفاع چپ‌نمایان از «آزادی بیان!»   جالب اینجاست که در سایت «اخبار روز» یکنفر موضع‌گیری راه توده را نکوهش کرده،   و یکی از کاربران در واکنش به مطلب وی پیام داده که،   «اینها توده‌ای نیستند!»  بله،   پس از 33 سال کوفتن بر طبل اسلام واقعی و اسلام خوب و غیره،   اینک همین بساط با توده‌ای‌ها به راه افتاده،   توده‌ای نیک و بد هم به بازار آمده!    چرا؟  چون «آزادی باورها»،  جز گسترش توهم و توحش هیچ دستاورد دیگری نخواهد داشت؛   و اشتباه نکنیم،‌  عموسام از این واقعیت نیک آگاه است.   

به همین دلیل به آخوند و پاسدار تریبون می‌دهد تا «آزادی بیان» را در چارچوب حماقت و توحش «مقدسات» و رسم و رسوم صحرانشینان بازتعریف کنند و از «کشف ویندوز» برای‌مان قصه بگویند.   حزب توده‌ نیز در همین مسیر حماقت گام برمی‌دارد،   اگر چنین نمی‌بود،   راه توده با «آزادی بیان» برخورد جانبدارانه نمی‌کرد!

یا این ترانه را می‌پسندید،   یا از آن خوشتان نمی‌آید؛   در اینصورت هیچ اجباری برای شنیدن آن ندارید.   اما در فضائی که اینان ساخته‌اند همه چیز رنگ «سیاست خیابانی» به خود گرفته.  کسی به این اصل اساسی توجه ندارد که ‌برای آزادی بیان سنگر حق و باطل بر پا نمی‌کنند.   برپائی این نوع «سنگرها» فقط نشان توحش حضرات است.

سایت راه توده،  ‌ متحمل سانسور حکومت اسلامی نمی‌شود،  ولی شاهدیم که در فضای دمکراتیک،   همین سانسور «آخوندی» را بر آزادی بیان اعمال می‌کند.  این است نتیجة‌ «آزادی آخوند»؛   گسترش توحش یا بهتر بگوئیم،  شکوفائی «سوسسالیست» جناب پروفسور «فیاض» که همچون سیدابراهیم نبوی و شرکاء در سنگر «کاشفین ویندوز» لنگر انداخته‌اند و امام‌شان «یک قرن تاریخ» است که برای اصلاح «پارگی جامعه»‌ از شکم مادر بیرون آمده.   اصلاً به همین دلیل است که تاریخ «حق» را به موسوی خواهد داد!   موسوی هم برای بازگشت به دوران نورانی امام‌اش پارو به دست عکسی گرفته بود تا در سایت «سوسسالیست» پیک‌نت انتشار یابد!   البته سوسسالیست هیچ ارتباطی با سوسیالیست‌های فرانسه ندارد! همانطور که مسافرت ولادیمیر پوتین به آلمان و فرانسه هم بیشتر به حکومت جمکران مربوط می‌شود تا به مسائل سوریه.   فقط روسای جمهور روسیه و فرانسه برای «افکارعمومی» و در نشست مطبوعاتی بر طبل «سوریه» می‌کوبیدند.

به استنباط ما هیچ دلیلی نداشت که ولادیمیر پوتین برای گفتگو در مورد سوریه راهی برلن و پاریس شود!  چرا که نشست «روسیه ـ ‌اروپا» در تاریخ 3 ژوئن سالجاری یعنی همین امروز در سن‌پترزبورگ برگزار می‌شود و هیئت روسیه به ریاست شخص پوتین در این نشست حضور خواهد یافت.   در این چارچوب مسافرت غیررسمی پوتین به آلمان و فرانسه «عجیب» می‌نماید!   از نظر ما این مسافرت در پی «توفان در بغداد» و بیشتر در چارچوب گسترش ارتباط برندة جنگ دوم جهانی با بازندگان این جنگ،   یعنی با آلمان و فرانسه صورت گرفته.   ولی در نشست مطبوعاتی این مسائل مطرح نمی‌شود؛   در واقع این نشست‌های مطبوعاتی «جلوی صحنه» است،  تا پشت‌صحنه از افکار عمومی پنهان بماند.    

با توجه به این مهم لازم است یک مینی پرانتز باز کنیم و در پاسخ به پیام گروهی از فعالان حقوق بشر در رابطه با «خبر ارسال تجهیزات نظامی توسط مسکو برای لیبی و سوریه» بگوئیم،   این اخبار در سایت‌های رسمی روسیه انتشار یافته ولی در هر حال ارتباط این موضوع با «فعالان حقوق بشر» برای ما مبهم است!

روشن‌تر بگوئیم،   روابط قانونی مسکو با سوریه منطقاً خارج از چارچوب فعالیت‌ سازمان‌های مدافع حقوق بشر قرار می‌گیرد،   مگر اینکه سازمان‌های مذکور،  همچون حاکمیت غرب،  مدافع حقوق‌ «بشر اسلام‌گرا»، ‌ «آشوب‌طلب» و «مستقل از قوانین» باشند!  در اینصورت نمی‌توان اینان را مدافع حقوق بشر دانست؛  مفاد اعلامیة جهانی حقوق‌ بشر،‌  «غیرجانبدارانه» است و به همین دلیل از «آزادی بیان»‌ حمایت به عمل می‌آورد.   حال مینی پرانتزمان را می‌بندیم و باز می‌گردیم به پیامدهای «توفان در بغداد.»   

در پی مذاکرات بغداد،  ویلیام هیگ،  وزیر امورخارجة بریتانیا به مسکو رفت و به گزارش سایت نووستی مورخ 28 مه 2012 ،   در نشست خبری با سرگئی لاوروف،  بر اجرای طرح کوفی عنان در سوریه تأکید کرد.   در همین گیرودار بود که رسانه‌های غرب پیرامون کشتار در «حولا» جنجال به راه انداخته و خبرگزاری فرانسه،   از قول حکومت جمکران،   نه کشتار حولا که دولت سوریه را محکوم کرد!   فقط مسائلی پیش آمد که سخنگوی وزارت امور خارجة‌ جمکران ناچار شد،‌   دوشنبه شب،  یعنی چند ساعت پس از کنفرانس مطبوعاتی «لاوروف ـ هیگ» در مورد کشتار حولا موضع‌گیری کرده،    به زبان الکن آخوندی،   «از جنایات مهندسی شده» سخن به میان آورد و هر آنچه سفیر جمکران در پاریس رشته بود،  پنبه کند.   یادآور شویم علی آهنی،   سفیر مرده شویان در فرانسه،   مطلبی قلمی کرده و در آن از روابط «دیرین» ایران و فرانسه داستان‌ها گفته بود.   

مطلب کذا در سایت لوموند مورخ 19 مه 2012 انتشار یافت.  خنده‌دارترین بخش این مقالة وزین، ‌ استناد آهنی به «نامه‌های ایرانی» اثر مونتسکیو،‌   به عنوان اسناد و شواهد دوستی ایران و فرانسه بود!  بله،   به ادعای ایشان مونتسکیو،   نه به دلیل هراس از سانسور،  که به دلیل روابط دوستانة‌ ایران و فرانسه نام اثر خود را «نامه‌های ایرانی» گذاشته!   باری زمانیکه این مطلب مضحک منتشر شد،  قرار نبود ویلیام هیگ به مسکو برود!   قرار بود حکومت اسلامی در تأئید کودتاهای بهاری،   دولت سوریه را محکوم کند و بهار نکبت‌بار عرب به سوریه هم صادر شود.   در اینصورت شاهزاده رضاپهلوی هم با «قیام مردم» به ایران باز می‌گشتند و پس از برگزاری «انتخابات آزاد»،   نیروگاه بوشهر را تعطیل فرموده و ضمن تأکید بر استقلال و آزادی،‌  روابط ویژه با آلمان را گسترش می‌دادند.   

منتهی به دلائلی این طرح سرشار از نبوغ با شکست روبرو شد.   و اینجا بود که فرانسه را برای بزک کردن چهرة احمدی‌نژاد فراخواندند تا احمی را به «کارت برنده» تبدیل کند.   همزمان با مسافرت ولادیمیر پوتین به دو کشور فرانسه و آلمان،   مصاحبة احمی هم با کانال رسمی دولت فرانسه به روی آنتن رفت!   در این مصاحبه،  از یک‌سو امپراطوری هخامنشی حذف شده،   «تاریخ» 7 هزار سالة «ملت ایران» به جای آن نشست،   و از سوی دیگر،  طبل توخالی «آزادی برای همه»‌ و «دوستی ملت‌ها» به صدا در ‌آمد  و معلوم شد، ‌ در ایران «همه» آزاد هستند و خبرنگار هم لطف کرده و به سرکوب زنان اشاره نکرد.   باری احمدی‌نژاد در این مصاحبه به زبان غیررسمی و رایج در «متون مقدس» متوسل شد،  ولی بجای ابراز نفرت از اسرائیل،  غرب و غیره به همه بدون استثناء ابراز عشق می‌کرد.   ولی هیچ تفاوتی ندارد  ـ  ابراز نفرت و ابراز عشق در هرحال  «جانبدارانه» و  غیرمسئولانه است.   عشق و نفرت،  دلیل منطقی ندارد و فاقد «تداوم خطی» است.   عشق و نفرت آنهم در عرصة سیاست،‌  گفتار و کردار زنان اندرون «‌شاه» را بازتاب می‌دهد،   که بر اساس روایات،  به پیروی از فتوی آخوند در مسیر تأمین منافع استعمار واکنش نشان می‌دهند.   

زنان حرمسرا از منظر قانون «صغیر» به شمار می‌آیند،  مسئولیت اجتماعی ندارند،   پاسخگو نیستند.  خلاصه بگوئیم،   در فضای رسمی اینان «حضور انسانی» و «صریح» ندارند؛  تعبد و تقدس بر سرشان سایه افکنده.   زنان اندرون،‌  پرده‌نشین و محجبه‌اند،  گفتار و کردارشان همچون آخوند «جانبدارانه» است؛  هر آنچه مورد پسندشان باشد،‌  «بر حق» و نیکوست‌ و اگر همان را نپسندند،  می‌شود «باطل!»   آن‌ها که امروز برای «شاه» سینه می زنند،  همان‌ها هستند که 33 سال پیش «مرگ بر شاه» می‌گفتند.
    















...










Share