ناهید و خورشید!
که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد
مهمترین پیامد مسافرت ویلیام هیگ به مسکو، البته پس از بزک کردن «احمی» توسط تلویزیون
دولتی فرانسه، ورود «مدفوع» و دل و رودة حاج روحالله به
سایت بیبیسی، تحریف «مدرنیته» در سایت رادیوفردا، و نهایت امر حمایت بیشرمانة «راه توده» از
سرکوب «آزادی بیان» است. ولی فراموش نکنیم که همزمان با برپائی جشنهای
شصتامین سالگرد تاجگزاری الیزابت دوم در بریتانیا، فضای رسانهای در داخل مرزها، با
پرتاب علی لاریجانی به جایگاه ریاست مجلس روضه و زوزه، به
اشغال «علیها» در آمد: خامنهای، لاریجانی، مطهری و ... و از همه مهمتر، علی بیبیگوزکها.
بین خودمان بماند، شیفتگی
حکومت مردهشویان به «علی» از ارادت ملایان به علیاحضرت «الیزابت» سرچشمه میگیرد؛ در حوزة علمیه قم ایشان را «علیزابت»
نوشته، گاه «علیضابط» میخوانند. خلاصه از طریق نام «علی»، دو توحش
صدر اسلام و استعمار بر کشور ایران سایه افکنده.
و به همین دلیل است که راهتوده در
جایگاه قیم «مردم ایران» نشسته، و در حالیکه
بیبیسی با دل و روده، مدفوع و عیال روحالله
خمینی معرکه گرفته، رادیوفردا هم رامین جهانبگلو
را به میدان آورده.
مسیو جهانبگلو، طبق معمول در بیانات گهربارشان «موفق» شدهاند
پایه و اساس مدرنیته، یعنی «انسانمحوری»
را حذف کرده، پدیدة «مدرن» فاشیسم را به مدرنیته پیوند زنند! و به همین دلیل است که رادیوفردا به ایشان تحت
عنوان «فیلسوف» تریبون میدهد. بله، برخلاف
مزخرفات حنازرچوبه، مورخ 6 ژوئن سالجاری،
حاکمیت آمریکا، و نه آمریکا و مردم آمریکا، فقط به
دلیل حمایت زیرجلکی کاخسفید از حکومت جمکران ایجاد نفرت میکند، نه به
دلیل «دشمنی» دروغین با حکومتاسلامی! حمایت آشکار رسانههای غرب از «مخالفنمایان»
حکومت جمکران، جز حمایت پنهان حاکمیت آمریکا از حکومت اسلامی
نیست. به همین دلیل نیز حضور پیوستة امثال رامین
جهانبگلو، شیرین عبادی یا آخوند کدیور و
حاج فرجدباغ و گنجی را در بوقهای غرب شاهد هستیم، بگذریم.
با توجه به دکان سفسطه و مغلطة «پروفسور» جهانبگلو، در
سایت رادیوفردا، مورخ 4 ژوئن 2012، باید
بگوئیم ایشان با پرش از «مدرنیته» به «مدرن»،
موفق شدهاند میان باورمحوری ویژة فاشیسم،
با پایه و اساس مدرنیته یعنی، «انسانمحوری»ترادف ایجاد فرموده و فاشیسم را همسنگ
«مارکسیسم» معرفی کنند. ایشان مسلماً از«
کاشفان ویندوز» باید باشند. و از اینرو همة امت مسلمان به اینحضرت «افتخار» میکنند
و با توجه به زبان آخوندیشان، اگر یک
پارو دست بگیرند، پیک نت هم «رأی مردم» را به حسابشان واریز
خواهد کرد:
«[...] از توی مدرنیته نکات مختلفی درآمده [...] از توی آن چهگوارا
درآمده [...] روزا لوگزامبورگ درآمده، آنارشیست درآمده [...] اینها همه آدمهای مدرناند
[...] فاشیزم، استالینیزم [...] و تمام نوعهای توتالیتریزم سیاستهای مدرناند. مدرنیته
با خودش کشتار هم آورده. بدترین نوع
خشونتها را آورده. این مساله مهم است که
باید به آن توجه کنیم [...]»
این است چکیدة تبلیغات طویلة مککارتی که ویژة «متفکران»
جهان سوم در آکادمیهای «معتبر» غرب تولید میشود. همین
مزخرفات در نشست انجمن فلسفی «اگورا» در دانشگاه تورنتو نیز مطرح شده و رادیوفردا
به دلیل «لطف الهی» که بر ما ملت دارد، آن
را منتشر نموده. مطلب آقای جهانبگلو را بررسی نمیکنیم؛ تمام وبلاگهائی که در مورد «مدرنیته» نوشتهایم
شارلاتانیسم امثال جهانبگلو، خاتمی، «پروفسور» نصر و شرکاء را به اثبات میرساند. پس
بهتر است از تکرار مکررات بپرهیزیم و به پیام یکی از خوانندگان گرامی در مورد
«توحش» حضرت ابراهیم، و تظاهرات مردم
آذربایجان پاسخ دهیم.
خوانندة گرامی! آنچه
در مورد رفتار «حضرت ابراهیم» در این وبلاگ آمده از کتاب مقدس، بخش «پیدایش»، باب
12، آیات 10 تا 20 گرفته شده. منبع این اسطوره را پیشتر هم مشخص کرده بودیم، پس
بپردازیم به تظاهرات رسانهای «مردم» آذربایجان که در رسانههای جمکران به صفات
متعدد مجهز شدهاند! ولی مردم آذربایجان،
از نظر ما فقط «مردم آذربایجان» هستند و بس، بدون هیچ صفتی! عبارات «مردم غیور» و «مردم مسلمان» و «دیندار»
و غیره از رسانههای جمکران به عاریت گرفته شده و همین رسانهها از تظاهرات «مردم
غیور آذربایجان»، در اعتراض به برگزاری
مسابقات «یورویژن» در باکو «خبر» دادهاند. ما اطمینان داریم که مردم آذربایجان، و به طور
کلی مردمی که هیچ ارتباطی با تل موهوم «مردم» یعنی «مردم رسانهای» ندارند،
هرگز در لشکرکشیهای خیابانی شرکت نمیکنند؛ این
مردم انسان هستند و «زندگی» انسانی دارند. و برخلاف لات و آخوند و جنایتکار و استعمارگر، «انسان» از جایگاه واقعی اجتماعیاش هیچگاه خارج
نمیشود. در هر صورت با شما موافقایم؛ «لشوش»
را برای تظاهرات بسیج میکنند و آنها را «مردم» مینامند. این
شیوه از دوران میرزای شیرازی مفید به فایده بوده.
سفارت انگلستان برای واداشتن دربار قاجار به یکجانبهگرائی، یعنی
لغو امتیاز رژی و پرداخت جریمه، با تکیه بر فتوی میرزای شیرازی، تهاجم اراذل و اوباش را به قهوهخانههای تهران
سازمان میداد، و اینان ضمن ضرب و شتم مشتریان، قلیانها را هم میشکستند. این شیوة مقدس سرانجام نتیجة مطلوب را به بار
آورد و بانک نوپای شاهی مقروض شد. سپس
برنامة «تاریخ سازی» از طریق شایعهپراکنی به اجرا درآمد. این لاتبازی را به حرمسرای شاه کشانده و به
«ارزش» گذاشتند. اینچنین بود که همه به نشخوار جملة جادوئی «زنان
حرمسرا قلیانها را شکستند» مشغول شدند،
کسی هم نمیپرسد زن حرمسرا به چه دلیل به خود حق داده چنین «جسارتی»
بکند؟ و میبینیم که این نشخوار «تاریخی» همچنان ادامه
دارد.
یکی نیست از این گوسالههای ننه حسن بپرسد مگر شکستن قلیان
«مبارزه» است که ارزش داشته باشد؟ به فرض که زنان حرمسرا به پیروی از فتوی میرزای
شیرازی قلیانها را شکسته باشند، این امر
بیشتر نشان حماقت و افلاسشان است. زنی که به حکم مقدسات آخوند در حرمسرا محبوس
شده، و همزمان از فتوی همان آخوند پیروی
میکند، میباید «آگاه» تحلیل شود؟ حکایت
ارادت بیقید و شرط اعلیحضرت است به غرب! همین «غرب» بود که با «ورود» ذوب آهن به ایران
مخالفت میکرد.
در آن دوران نورانی «جنگ سرد»، که دولت
ایران «متحد غرب» معرفی میشد ـ نمیگفتند
دست نشاندة غرب است ـ همان غربیها ذوبآهن به ایران نمیفروختند. اینان
دارائیهای ایران را بلوکه کردند تا دولت نتواند ذوبآهن را از شوروی نیز خریداری
کند! شوروی به هزینة خود یک خط لولة گاز
احداث کرد تا گازی را که توسط کنسرسیوم به هدر میرفت از ایران خریداری کند. ذوبآهن
در برابر صادرات همین گاز به ایران فروخته شد! بله،
این است شرایط کشور ایران در دوران پهلوی دوم،
متحد واشنگتن! اگر شاهزاده رضاسیروس در جریان برخورد موهن غرب
با ملت ایران قرار نگرفتهاند، و یا اینکه
خودشان را به آن راه زدهاند، ما فراموش نکردهایم! یادآور
شویم اشاره به این مطلب به هیچ عنوان «گلایه» از رضا پهلوی نیست؛ ما از
برخی «الزامات» و سیاستهای مشوق «بازگشت به گذشته» نیک آگاهایم، هر چند گهگاه اشتباه هم میکنیم!
با پوزش از خوانندگان گرامی! در وبلاگ «سوسسالیست»، تاریخ
نشست «روسیه ـ اروپا» در «سنپترزبورگ» به
اشتباه، سوم ژوئن ذکر شده بود. این
نشست در روزهای 4 و 5 ژوئن 2012 برگزار شد و همچنانکه گفتیم ریاست هیئت نمایندگی
روسیه را در این نشست ولادیمیر پوتین بر عهده داشت. و برای ما عجیب بود که سه روز پیش از برگزاری
این نشست، پوتین، برای گفتگو با سران آلمان و فرانسه به ایندو
کشور مسافرت کند. ولی پس از مشاهدة مصاحبة تلویزیون فرانسه با احمدی نژاد تا حدودی
از خواب خرگوشی بیدار شده و دریافتیم که این مصاحبه برای گسترش فضای «علوی» بر
جامعة ایران صورت پذیرفته.
این «بساط» با هدف گسترش عرصة توحش، یا
بهتر بگوئیم جهت «شکوفائی» فضای خالهزنکی
«حرمسرا ـ فتوی» صورت میپذیرد. ویژگی
این فضای توحش، بیگانگی آن با «تاریخ»
است. به همین دلیل بود که در مصاحبة مضحک احمدینژاد
با خبرنگار تلویزیون دولتی فرانسه، تاریخ رسمی ملت ایران «حذف» شد و بجای آن هفت
هزار سال تاریخ «مردم ایران» نشست! در واقع احمدی نژاد که پیشتر مطالبات ارباباناش
را در مسیر «نفی» موجودیت رسمی و تاریخی ملت ایران و در قالب «نفرت» از اسرائیل
ارائه میکرد، اینبار همین مطالبات را در بستهبندی «عشق» مطرح
نمود.
جونم براتون بگه، اربابان حکومت جمکران در غرب میخواهند از
تاریخ ایران رسمیات زدائی کنند. از اینرو همچون موریانه به جویدن نقطة آغاز این
تاریخ، یعنی امپراتوری کوروش هخامنشی
مشغول شدهاند. به «حکومت مردهشویان» و ارباباناش
بگوئیم، از هزاران سال پیش، «مردم»
در نقاط مختلف زمین به صور مختلف زندگی کردهاند،
و فلات بلند ایران نیز از این
قاعده مستثنی نبوده. ولی این «مردم» موهوم، «تاریخ» و تمدن نمیسازند. موجودیت
تاریخی ایران، با امپراتوری کوروش هخامنشی
آغاز شده، و این موجودیت اسطوره نیست که هر کس به دلخواه
آن را «روایت» و «تفسیر» کند. در هر حال،
به استنباط ما هدف از «مصاحبه» با
احمدینژاد، آراستن وی بود تا بتواند
مانند حمید کرزای در «نشست شانگهای» «حضور غیررسمی» داشته باشد.
برخلاف ادعای رادیوفردا، و همچنین برخلاف گزافهگوئی و اغراق رسانههای
جمکران، ولادیمیر پوتین نه در نشست شانگهای که در «حاشیة»
این نشست با احمدینژاد و کرزای ملاقات خواهد کرد:
«[...] در حاشیة نشست شانگهای، پرزیدنت پوتین با همتایان افغان و ایرانی خود، حمید کرزای و محمود احمدینژاد ملاقات خواهد
کرد[...]»
خبر فوق در سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ
4 ژوئن 2012 انتشار یافته. یادآور شویم
نشست شانگهای در روزهای 6 و 7 ژوئن 2012 در پکن برگزار میشود. و به ادعای حنازرچوبه، مورخ 5 ژوئن سالجاری، احمدی نژاد در پکن برای خروج از بحران جهانی
راههائی ارائه خواهد داد! بله شوخی هم در کار نیست، فقط
بگوئیم پس از توفان در بغداد، مردهشویان به تلاطم افتاده و علی باقری، مرد قدرتمندشان دو بار برای کاترین اشتون
«نامه» نوشته. روز گذشته نیز شیون و زاری «ایسنا» در دویچهوله
به آسمان برخاسته بود که «جواب نامه نمیدهند.»
امروز دفتر کاترین اشتون آب پاکی
را روی دست مرده شویان ریخت و به آنان تفهیم کرد که هدف از این مذاکرات، «مذاکره نیست» و خلاصه از این پس کار با «فتوی» و لات بازی پیش نخواهد رفت. بله، این
است یکی از معجزات مسافرت ویلیام هیگ به مسکو!
بد نیست مردهشویان یک اصل اساسی
را در نظر داشته باشند و آن اینکه مسیر سیاست اتحادیة اروپا را لندن تعیین میکند،
نه پاریس و نه برلن! از اینرو ما هم به بررسی مطلب «بیبیسی» میپردازیم.
بیبیسی، مورخ 2
ژوئن 2012، بیماری و مرگ خمینی را به
ابزار فروش حماقت و توحش یعنی به ارزش گذاشتن آخوند، حجاب و باورها تبدیل کرده. این امر مقدس از طریق تهاجم به حریم خصوصی، یعنی با افشای پروندة پزشکی روحالله خمینی توسط
حسن عارفی، پزشک معالج وی و همچنین با نقل خاطرات «خوشنویس»، عضو
گروه پرستاری حاج روحالله امکانپذیر شده.
پیام اصلی این مزخرفبافیها اولویت دادن به آخوند و باورها
در برابر روشهای علمی، تقلیل زن به مرتبة ضعیفة محجبه و همبستر مرد، و
همچنین استقلال سپاه از «رهبر انقلاب» است.
اینهمه با هدف به ارزش گذاردن
اصلاح طلب، اسلام خوب و آخوندهای مونث
نظیر «عیال» تاج زاده و شرکاء. در مطلب شیوای «بیبیسی» حسن عارفی با آب و تاب
از رنگ مدفوع و اجابت مزاج رهبر کبیر انقلاباش داستان میگوید و به مخاطب تفهیم
میکند که خمینی در تشخیص بیماریاش نقش داشته:
«حسن عارفی [...] به مجله علمی دانش روز [...] گفته است [...]
بیماری سرطان معده [...] خمینی زمانی آشکار شد که او اعلام کرد اجابت مزاجش به شدت
تیره است[...]»
بله اگر «امام» متوجة رنگ تیرة فضولاتشان نشده بودند، پزشک معالج رهبر کبیر انقلاب هیچ تشخیص نمیداد.
به عبارت دیگر خمینی که «غرب را به لرزه
درآورده»، و به قول آورام یزدی، 2500
سال استبداد را «پاک» کرده بود، پس از دیدبانی، حین عملیات «سر قدم رفتن» عارفی را در جریان
قرار داده و به محض شنیدن سخنان گرانسنگ امام،
عارفی «کشف» کرده که ایشان سرطان معده دارند؛ شاید
هم جبرئیل به حسن عارفی نازل شده و او شکسته نفسی میکند، کسی چه
میداند! «بیبیسی» در ادامه البته از
زبان عارفی میافزاید، برای جراحی روحالله خمینی و شیمیدرمانی وی موافقت ملایان
«لازم» بود:
«بر اساس گفتههای آقای عارفی [...] درباره شیوة [درمان] خمینی
اختلاف نظرهائی وجود داشته [...]سرانجام [...] با موافقت احمد خمینی و سران وقت سه
قوه [...] تصمیم به عمل جراحی گرفته شد [...]»
دلیل اختلاف نظرها حفظ ریش و پشم حاج روح الله بوده! بله عارفی «حدس میزند» که گروهی، به
دلیل هراس از «مغرضان» با شیمی درمانی خمینی مخالفت داشتهاند. دکتر عارفی بر اساس این حدسیات الهی «نتیجه» میگیرد
که، چه خوب شد شیمی درمانی نکردیم؛ ممکن بود مغرضان از «ریزش» ریش و پشم امام عکس
بگیرند:
«[...] شاید منظور مخالفان شیمی درمانی آیتالله خمینی
این بود که چه خوب شد که این اتفاق رخ نداد تا مثلاً برخی از مغرضان [...] هنگام ریزش
محاسن امام از ایشان تصویری تهیه کنند[...]»
میبیینیم که «مغرضان» چه امکاناتی دارند؛ میتوانند
«هنگام ریزش محاسن» از امام عکس بگیرند! بله آنوقت عکس روحالله بدون ریش، مثل تصاویر برهنة گلشیفته، تبدیل میشد به موضوع بحث سیاسی و ... و در
صفوف امت شکاف میافتاد. اصولگرایان از رهبر ریشدار، و لیبرالها از رهبر ریش ریخته طرفداری میکردند،
و ... و «انقلاب» شکست میخورد و گاوچرانها
نمیتوانستند خردجال «بهار عرب» به راه اندازند؛
خیلی بد میشد! چرا که انتقامجوئی
و توحش و حماقت و مقدسات «مردم» بجای قوة قضائیه نمینشست و شرایط مناسب برای
قراردادن اسرائیل در انزوای کاذب فراهم نمیآمد و مسلم است که اوضاع نبود به کام! حال به دلایل واقعی لاتبازی اخوانالمسلمین، در اعتراض به حکم قاضی دادگاه حسنی مبارک پی میبریم.
اینان با تحریک احساسات عوام، در واقع زمینة تجمع علافان و لباسشخصیهای
سازمانهای «نظامی ـ امنیتی» را فراهم میآورند و با پرتاب «مردم» به جایگاه
«قضات»، نظم قانونی را به چالش میکشند. همان
شرایطی که با تشکیل دولت خیابانی مهدی بازرگان، یا بهتر بگوئیم دولت موشهای ناقل طاعون بر
ایران حاکم شد، و پس از 8 ماه،
از طریق اشغال سفارت ارباب، موشهای
موقت را در جایگاه «اوپوزیسیون» حکومت جمکران قرار داد. پیشتر به کرات از «تداوم» گسست و کودتا در
کشورمان گفتهایم. این روند استعماری با «یکجانبه گرائی»، یعنی
با «ترور، فتوی، مردم، کودتا
و فرمان» شناسائی میشود و هدفی جز سرکوب ایرانی و تاراج ثروتهای ملی ندارد.
به عنوان نمونه، رخدادهائی
نظیر ترور قائم مقام فراهانی، فتوی میرزای
شیرازی، کودتای رضاخان میرپنج، ملی کردن نفت، قیام مردمی 15 خرداد و ... و کودتای 22 بهمن
1357 ملت ایران را در جایگاه «گلة گوسفندان گمراه» قرار داده. اینگونه است که طی 33 سال اخیر، ایرانیان علاوه بر توحش آخوند و پاسدار و تل
موهوم مردم، وحشیگری و لاتبازی
همپالکیهای مخالفنمای اینان را نیز در داخل و خارج مرزها متحمل میشوند.
پس از استقرار موشهای ناقل طاعون در جایگاه «اوپوزیسیون»، نوبت
به اصلاحطلب، میانهرو، تودهای و ...
نهایت امر اعلیحضرت رسید! ایشان که پیشتر
از لات بازی دارودستة محمدخاتمی و میرحسین موسوی پشتیبانی «همایونی» به عمل آورده
بودند و «در کنار مردم» مینشستند، ناگهان مدافع «آزادی بیان» از آب در آمده، در
کشور اشغال شدة آلمان، «رادیو فردا» را در
جریان فواید «قیام مردم» قرار دادند! به این ترتیب ثابت شد که دفاع اعلیحضرت از «آزادی
بیان» کشکی، یا به قول آخوندهای حزب توده
«روبنائی» بوده. همچنانکه پیشتر هم گفتیم «آزادی بیان» انسانی است، از اینرو در تضاد با «باورهای مردم» و همچنین
با هرگونه ایدئولوژی و «تعهد» قرار میگیرد.
به همین دلیل است که فعلة فاشیسم
به بدون پرداختن به ژان پلسارتر، به
عنوان «فیلسوف»، بر طبل روشنفکری وی میکوبند؛
ژان پل سارتر، قلم را «در خدمت ایدئولوژی» میخواست! پیشتر در این مورد به تفصیل توضیح دادهایم، تکرار مکررات نخواهیم کرد و بازمیگردیم به
انفجار ابتذال و توحش در سایت بیبیسی.
این سایت در گام نخست با تکیه بر اظهارات یک «پزشک»، اجابت مزاج آخوند را به شیوة تشخیص علمی پیوند
داده، سپس با توسل به «پرستار»، میکوشد
«تعهد» حاج روحالله و «تعبد» عیالاش به «حجاب» را به فروش برساند. پس
بپردازیم به اظهارات «خوشنویس!»
این فرد میگوید، یکروز گروه درمانی «سر زده» به اتاق خمینی وارد
شد و همسر حاج روحالله که در اتاق بود، خود
را زیر پتو پنهان کرد تا از «چشم نامحرم» در امان بماند و خمینی با وجود اینکه
حالش وخیم بود پس از تأکید بر حجاب «بتول ثقفی» و قرار دادن وی در جایگاه «مستخدم»
از حال رفت:
«[...] پس از وارد شدن گروه درمانی [...] همسر امام فرصت
خروج از تختخواب را نیافتند و [...] زیر پتو پنهان شدند. نکته
جالب اخلاقی اینجا بود که حضرت امام [...] پرسیدند [...] امکانش نیست که عیال از زیر پتو خارج شود و چادر
به سر کند و در گوشه بایستند [...]»
به به! چه تصویر مردمی و خوبی از حاج روحالله و روابط
وی با همسرش ارائه شده. بگذریم که این مطالب سراپا چرند و مهمل است چرا
که از یکسو به دلائل امنیتی اتاق خواب رهبران سیاسی از عیالشان جداست. از سوی
دیگر، در هر حال کسی نمیتواند «سرزده»
وارد اتاق خواب اینان شود، «بیبیسی» میخواهد وانمود کند که زندگی خمینی
از نظر امنیتی با افراد عادی و یا آخوندهای دیگر هیچ تفاوتی نداشته. فریاد بهنود و شیخ صادق صبا از بیبیسی شنیده
میشود که میگویند، «بله، مردمی بودند ایشان!»
اتفاقاً در دورة پهلوی دوم هم تلویزیون دولتی ایران در مورد
پهلوی اول مزخرفات مشابهی سرهم میکرد، و
با آب و تاب برایمان توضیح میداد که رضا شاه در کاخ سعدآباد «زندگی سربازی»
داشت؛ روی تخت نمیخوابید؛ رختخواب سربازیاش را روی زمین پهن میکرد و ...
و خلاصه همانطور که پیکنت «ساده زیستی» موسوی جلاد را نشخوار میکند، تلویزیون ساواک هم «زندگی درویشی» پهلوی اول را در
بوق میگذاشت. همچنانکه شاهد بودیم طی دوران صدارت شاپور
بختیار که فعلة فاشیسم هنوز او را «شاهپور بختیار» میخوانند، انتشار
«خبر مهم» نان و ماست خوردن حاج روحالله،
هم لیاقت، کیاست، سیاست و شرافت اخلاقی وی را به «مردم» اثبات
نمود و هم نشان داد که حتماً باید به «جمهوری اسلامی» پیشنهادی وی رأی مثبت داد! و همگی از جمله بنیصدر فهمیدند که حاج روحالله
علیرغم حمایت از کودتای 28 مرداد 1332،
با «استبداد شاهی» مخالفاند و از توحش شیخ، یعنی آزادی آخوند طرفداری میفرمایند. در
نتیجه پس از بوسیدن دست چنین جانور وحشیای، بنیصدر برای فروش «انقلاب اسلامی در هجرت» دکانی
در پاریس افتتاح کرد، بگذریم!
آنچه در مطلب مهوع «بیبیسی» برای ما اهمیت دارد این است که
«خمینی» به نام همسرش اشاره نکرده، و او را به جنسیتاش در اسلام، یعنی در
جایگاه «ضعیفه» و «همبستر» و پیرو فرمان شوهر تقلیل داده. و این رفتار موهن در سایت «بیبیسی» به «نکتة جالب
اخلاقی» تبدیل شده:
«[...] نکته جالب اخلاقی اینجا بود که حضرت امام [...] پرسیدند
[...] امکانش نیست که عیال از زیر پتو
خارج شود و [...] که [...] در این چند ثانیه امام از حال رفتند [...]»
بله امام پس از تأکید بر «نکتة جالب اخلاقی» مطلوب بیبیسی
از حال رفتهاند، حال آنکه کیسینجر پس
از دریافت پیام بعضیها، قلم برداشته و در واشنگتن پست به یک «نکتة جالب
افلاسی»، یعنی از دست رفتن «شیخ عربستان»، متحد آمریکا اشاره کرده و به زبان بیزبانی میگوید:
آیا امکانش نیست که «عیال» ما با چادر زیر پتو، در گوشهای بایستند و «متحد» ما باقی بمانند؟ جونم براتون بگه، برخلاف
خمینی، هنری کیسینجر از حال نرفته، بلکه حالش سخت گرفته شده. دلیل
هم اینکه در تاریخ 5 و 6 ژوئن 2012، سیارة
«ناهید» از برابر «خورشید» گذشت! گذشت و
بر چهرة خورشید بوسه زد.
...
<< بازگشت