جنگل عادی!
«آزادی بیان» با «یکجانبهگرائی»، «تعیینتکلیف» برای
دیگران و ایجاد «سنگرحق» در تضاد قرار دارد.
چه میشود گفت، «اینا همش کار دله!» و
آزادی بیان، برخلاف توهم بعضیها هیچ ارتباطی به دل و قلوه و
سلیقه و تقدس ندارد! مهمترین ویژگی «آزادی بیان» تقابلاش با «سنگر
حق» است. با آزادی بیان نمیتوان سنگرسازی کرد و برای
لشکرکشی و تهاجم، به سربازگیری و رهبرسازی
پرداخت! دلیل هم اینکه آزادی بیان «مردمی» نیست! آزادی بیان، انسانی است و انسان، در زمان و مکان مشخص به صور مختلف و در قوالب
شعر، هنر، طنز و هزل و ... خود را «بیان» میکند، بدون
اینکه در مورد دیگران به «قضاوت» بنشیند و برایشان «تعیین تکلیف» کند. نیازی
نیست که بگوئیم در فضای جانبدارانة کتب مقدس،
و به ویژه در قرآن کریم «آزادی بیان» وجود خارجی ندارد!
همانطور که پیشتر هم گفتیم،
در عرصة مقدسات، فقط «یکجانبهگرائی»
حاکم است. و شاهدیم که جهت ممانعت از
استقرار صلح در منطقه، «یکجانبهگرائی»
الزامی شده. مهم نیست انجام این وظیفة
مقدس را اسرائیل برعهده گیرد یا دیگران؛ مهم این است که قراردادهای دوجانبه، به صورت یکجانبه لغو شود! همانطورکه
ابتدا قرارداد رژی تنباکو لغو شد و بعد هم قرارداد نفت، و... و سرانجام حاج روحالله، مدافع
سابق کودتای 28 مرداد 1332، در بهمنماه سال 1357 «توی دهن دولت زد»، و حکومت قلعة حیوانات را پایهگزاری نمود. اینک
رسانههای غرب برای تکرار همین سناریوی توحش در کشور مصر، عین سگ «له له» میزنند، و
کیهان جمکران، مورخ 28 اردیبهشتماه
1391، به این افتخار دست یافته که «له له» ارباباش را بازتاب دهد:
«[...] به گزارش واحد مركزی خبر، شبكه تلویزیونی جوئیش نیوز وان اعلام كرد: مردم مصر خواهان لغو پيمان كمپ ديويد و پايان
دادن به روابط سياسي و اقتصادي با اسرائيل هستند[...]»
بدنیست بدانیم این اطلاعات بسیار دقیق از«خواست مردم مصر»
را مركز پژوهش «پیو» در واشنگتن تهیه و
تنظیم کرده:
«آمار [...] «پیو» نشان میدهد 61 درصد از مصریها میگویند كشورشان
باید پيمان كمپ دیوید را لغو كند.»
میبینیم که با ایجاد «سنگر حق» برای قطع رابطه با اسرائیل
چگونه اکثریت «مردم مصر» پاسدار منافع
اسرائیل میشوند! فواید «سنگر حق» بسیار
است و بیجهت نیست که استعمارگران به این سنگر لطف دارند. بدون
چنین سنگر مقدسی نمیتوان آزادی بیان را سرکوب کرد.
بله، همانطور که
گفتیم، کتب مقدس ادیان ابراهیمی بدون
استثناء با «آزادی بیان» بیگانهاند. به همین دلیل نیز محفلی به نام «دوستان
سوریه» برای تحمیل الگوی توحش قرآن بر این کشور بسیج شده بود، تا ضمن
سرکوب سوریها نان مفصلی برای اسرائیل به تنور بچسباند، و در همسوئی با حکومت جمکران، تلآویو را تا حد امکان در انزوای سیاسی و رسانهای
قرار دهد. این سیاست گسترش توحش در سوریه شکست خورده. در
نتیجه روز گذشته بشار اسد، «بهار عرب» را «آشوب» خواند، و به
این ترتیب رسماً حساب دولتاش را از حکومت «قلعة حیوانات» و مقام معظم جدا کرد.
همزمان نیز فرانس پرس،
مورخ 16 مه 2012، «خبر»
داد که دولت آلمان مایل است 10 تن از نظامیاناش را به عنوان «ناظر سازمان ملل» در
چارچوب طرح «کوفی عنان» به سوریه بفرستد! از اینجا نتیجه میگیریم که سنگر حقی که برای «دوستان
سوریه» سر هم کرده بودند، درهم شکسته و
لازم است «دوستان جنایتکار» سوریه جهت تأمین منافعشان به «سنگر قانونی»، یعنی موضع «غیرجانبدارانة» شورای امنیت سازمان
ملل که خشونت را محکوم کرده، اسبابکشی کنند.
و از آنجا که در میان به اصطلاح «دوستان
سوریه»، دیوار آلمان به دلیل شکست در جنگ جهانی
دوم، از دیگر همکاران اروپائیاش کوتاهتر
است، رسانهها این کشور را به جایگاه «پیشمرگ»
پرتاب کردهاند. این است مهمترین پیامد مسافرت «شخصی» و
«غیررسمی» میشل روکار به ایران!
البته پیامدهای این سفر «غیررسمی» در فرانسه نیز از اهمیت
بسیار برخوردار است ولی امکان بررسیشان در این وبلاگ وجود ندارد. فقط میتوانیم
بگوئیم که این مسافرت پیامد منطقی الگوئی است که در راستای سالمسازی فضای رسمی «غرب»
در آمریکا تنظیم شده. این الگو با افشای جنایات واتیکان، صاحبان
رسانهها، اعضای سرشناس حزب دمکرات، نزدیکان
جرج بوش، و به ویژه سوءاستفادة روسای بنیادهای مالی بینالمللی
از جایگاهشان آغاز شد. در همین چارچوب «پل
ولفوویتز» ناچار شد از مقام خود استعفا دهد؛ هر چند اینک در فریدام هاوس جا خوش کرده! پیشتر نیز شاهد بودیم که «دومینیک شتروس ـ کان»، روابط
جنسیاش در محیط کار با یکی از کارمندان صندوق بینالمللی پول افشا شد، ولی خوب ایشان خیلی پرروتر از «ولفوویتز» بودند
و حاضر به استعفا نمیشدند و این پرروئی خانوادگی است! «آن. سنکلر»، پس از رسوائی «شتروس ـ کان»، در
کمال وقاحت مراتب عشق و محبت خود را به همسرش اعلام داشت و این ابراز محبت مهوع در رسانههای فرانسه
خیلی به ارزش گذاشته شد! بله، محافل اسرائیلپرست و اسلامنواز تمام تلاش خود
را برای ارائة «تصویر دلپذیر» از «تجاوز» و «ابتذال» به کار گرفته بودند و علیرغم
ماجرای هتل «سوفیتل» و افشای میهمانیهای «هتل کارلتون» در شهر «لیل»، این
تلاش مقدس در چین، فرانسه، انگلستان و سازمان ناتو ادامه یافت و کار به تقاضای
خسارت «شتروس ـ کان» از «نفیسا دیالو»، یعنی
قربانی تجاوز کشیده! مککارتیسم
هزارة سوم، بر خلاف نوع اوائل سدة
بیستم، دیگر هیچ دلیلی برای «پنهانکاری» نمیبییند! لازم است توحش کتب مقدس در تمام ابعاد حق و باطلاش
بر جهان حاکم شود. چرا که این عرصة نازنازی
با «مسئولیت» و «پاسخگوئی» بیگانه است!
به عنوان نمونه هیچکس نمیپرسد، به چه دلیل دولت آلمان که پیشتر در «سنگر حق»
جنگ افروزان تمرگیده بود و رسماً با طرح «کوفی عنان» مخالفت میکرد، به خود اجازه داده در شرایط نوین در سوریه سهم
خواهی کند؟ و از همه مهمتر، هیچکس نمیپرسد «مسئولیت» ماهها کشتار و تخریب در
سوریه بر عهدة چه کسانی است؟ دلیل هم اینکه در عرصة توحش و بربریت، هرگز «مسئولیت»
و «پاسخگوئی» معنا و مفهومی نداشته و نخواهد داشت. در این عرصه فقط سنگرهای خشونت و ابتذال «حق» و
«باطل» وجود دارد. برای دریافت این «واقعیت تلخ» کافی است به متون
مقدس ادیان ابراهیمی مراجعه کنیم. در مجموعة
متناقض این کتب «آزادی بیان» وجود خارجی ندارد،
چرا که در «سنگر حق» که شامل
«خداوند» و پیامبران و پیروان میشود، جائی برای «حق انتخاب فردی» برای انسان باقی نمیماند.
در کتب مقدس یهودیان، مسیحیان و مسلمانان، «انتخاب
انسانی» وجود ندارد، چرا که در این کتب «غرائز»
و «احساسات» بر انسانها حاکم است. و به
همین دلیل پستیها، رذالتها و جنایات به
شرط اینکه در «سنگر حق» رخ دهد «مقبول» مینماید و «توجیه» میشود! بهترین
نمونة «توجیه» جنایت و پستی را در پرسوناژ «ابراهیم» مییابیم. ابراهیم
همسرش را «خواهر» خود معرفی کرده و او را در اختیار فرعون میگذارد، ولی «یهوه»
بجای مجازات وی، فرعون را مجازات میکند! یا به طور مثال، ابراهیم و همسرش بچهدار نمیشدند، و ابراهیم از هاجر، کنیز سارا صاحب فرزند میشود. زمانیکه ابراهیم از سارا دارای فرزند میشود، هاجر را با فرزندش در صحرا رها میکند. جالب اینکه همین ابراهیم برای اثبات ایماناش
به خداوند «یکتا»، به مرحلة «فرزندکشی» نیز پای میگذارد و از همه
مهمتر، «حضرت» ابراهیم به دلیل اطمینان
از «حقانیت» باورهایاش، اعتقادات دیگران
را «باطل» شمرده و بتکدههایشان را ویران میکند!
بدانیم و آگاه باشیم،
که به این وحشیگریها، که به نام «حق» و دین «برحق» صورت میپذیرد، «منهیات» و «اخلاقیات» ادیان ابراهیمی را نیز میباید
اضافه کرد. ادیان کذا «گرایش به همجنس» را «نهی» میکنند! البته در
آن دوران این «نگرش» عادی بوده؛ چرا که در
«باورعام»، افراد به میل و سلیقة خود گرایش جنسیشان را «انتخاب»
میکنند! حال آنکه این امر به هیچ عنوان
انتخابی نیست! بر اساس نظریة روانپزشکی معاصر، این
ساختار شخصیتی فرد است که گرایش جنسی را مشخص میکند، و برخلاف
تبلیغات یانکیها این ساختار به هیچ روی «موروثی» نیست! حال
ببینیم چرا گاوچرانها اصرار دارند در تبلیغات رسانهایشان «گرایش به همجنس» را «مادرزاد»
جا بزنند؟
پاسخ به این پرسش روشن است؛
اگر همجنسگرائی «موروثی» تصور
شود، مانند بیماریهای «ژنتیک»، یک ناهنجاری «طبیعی» و «خدا داد» خواهد بود، در اینصورت خانواده و ساختارهای اجتماعی در
ایجاد آن هیچ نقشی نخواهند داشت! به این
ترتیب نوعی فضای امن بیمسئولیتی برای بنیادهائی ایجاد میشود که سرمایهسالاری از
قبل عمکردشان «نان» میخورد. یانکیها در
دوران جنگ سرد هم با هدف «تطهیر» خانواده و ساختارهای جامعه، جنایت و تبهکاری «موروثی» پیدا کرده بودند و
مزخرفاتی نظیر «جانی بالفطره» به تمام جوامع متعلق به اردوگاه «حق» و
«عدالت»، از جمله به «مرز پرگهر» صادر شده
بود.
جمکرانیان نیز با بهرهگیری از فناوریهای «علمی» ارباب، «ژن یهودی»
کشف کردهاند!
در تاریخ 5 مه 2012، تلویزیون «بیبیسی»، ما را در جریان «اکتشافات» و پیشرفتهای «علمی» مردهشویان
قرار داد و دریافتیم که «ژن» قوم یهود از همان دوران قدیم «اشکال» داشته، و حضرت
موسی هم از «قوم یهود» خیلی شاکی بودهاند.
به عبارت دیگر میباید بپذیریم که «ژن
یهودی» وجود دارد و هر کس پدر و مادرش یهودی باشند، الزاماً «خبیث» از آب در میآید.
بله هدف از اختراع یهودیات «موروثی»، همجنسگرائی «مادرزاد» و غیره، در واقع نفی رشد و تحول انسان در جامعة انسانی است. به این
ترتیب «یهودی»، از بدو تولد همان خواهد
بود که دیگر یهودیان در دورة «موسی» بودهاند!
پس تعجبی ندارد که مردهشویان
جمکران نیز رونوشت برابر اصل تازیان آدمخوار صدر اسلام باشند. بیدلیل نیست که تبلیغات حکومت کفنفروشها بر «ابراز
نفرت» از اسرائیل تمرکز یافته، و علیرغم
حمایت رسانهای از سوریه، این حکومت توحش روابط صمیمانهای با «دوستان سوریه» دارد. چرا که
سیاست «دوستان سوریه» ایجاد انزوای رسانهای به نفع اسرائیل است. در
پناه این «انزوا»، دولتهای لبنان، اردن، سوریه و مصر از «مذاکره» با اسرائیل خودداری
خواهند کرد و اسرائیل بدون دردسر و بدون سرمایهگزاری «پیروز» میشود.
همانطور که در مسابقات جهانی هر گاه اسرائیل در برابر ایران
قرار گیرد، به دلیل مبارزات واژگونة حاج
روحالله، شرکتکنندة ایرانی موظف است با خودداری از
رویاروئی با حریف اسرائیلی، صحنه را به طرف مقابل واگذار کند! این است هدف واقعی «مبارزات» امام روشنضمیر با
اسرائیل! در عرصه سیاسی،
این شرایط برای ممانعت از استقرار
صلح در منطقه کفایت خواهد کرد. اگر به ارادة الهی، «دوستان سوریه» دولت بشار اسد را سرنگون کنند همة
موانع از سر راه حاکمیت اسرائیل برداشته خواهد شد! پیشتر
گفتیم که بشار اسد برای پایان دادن به اشغال بلندیهای «گولان»، خواهان مذاکره با اسرائیل شده بود. ولی
اسرائیل و ارباباناش در غرب با «مذاکره» و گفتگو مخالفاند، چه در مورد گولان و چه در دیگر موارد. اینان به
همان فضای توحش کتب مقدس ادیان ابراهیمی نیاز دارند و میخواهند همان ابتذال و
خشونت حاکم بر فضای اسطورهای این ادیان، بر جوامع بشری نیز حکومت کند، چرا؟ به این دلیل که، در این فضای به اصطلاح «نورانی» هیچ نشانی از
انسان، آزادیبیان، «قانون»، «مسئولیت»،
«پاسخگوئی» و خصوصاً «فرهنگ»، «علم» و «هنر» و «پیشرفت» وجود ندارد. این فضای فاقد متانت و فرهنگ، فضائی
است «طبیعی» و «غریزی» و شبهجنگلی! در این «شبهجنگل»، سکون و تکرار غرایز، به همراه دروغ، فریب و تجاوز به حقوق دیگران حاکم است.
موسی، عیسی و محمد هیچ
ارتباطی با «آموزش»، «تربیت»، «وجدان» و «انسانیات» ندارند. خداوند اینان را
«برگزیده» و همین کافی است تا برای دیگران «تعیین تکلیف» کنند! هر جرم و جنایتی هم مرتکب شوند اهمیتی ندارد، چرا که
به هیچکس حسابی پس نمیدهند، ولی همه میباید
در برابر اینان «پاسخگو» باشند و شیوة زندگیشان را در راستای «احکام» خداوند
خونخوار اینان تنظیم کنند. به عبارت دیگر، این «پیامبران» قوانین و مقررات خود را با توسل
به زور بر جمع تحمیل میکنند. به عنوان نمونه عیسی با شلاق به جان فروشندگان
دوره گرد میافتد تا آنان را از اطراف «معبد» دور کند! حال
آنکه امپراطوری روم در آن دوره بر سرزمین کذا حاکم بوده و منطقاً سربازان رومی
وظیفه داشتند «نظم» را تأمین کنند. ولی
حضرت عیسی بدون اینکه جایگاه اجتماعی مشخصی داشته باشند، شخصاً هم قانون وضع میکردند و هم قانون کذا را، برای پاسداری از مقدساتشان راساً به اجرا میگذاشتند، و «حق»
هم همیشه به جانب ایشان بوده! چرا که به ادعای شارلاتانها، ایشان «انگیزة مادی» نداشتهاند؛ درست مثل حضرت محمد و ائمة اطهار، که همه کارهایشان در «راه خدا» بود، و برای
خدا در برابر «کفر»، یعنی «نظم جامعة
بشری» قیام میفرمودند. جالب اینکه پرزیدنت اوباما هم از اینها یاد
گرفته، و جدیداً در «راه خدا» و بدون
هیچگونه انگیزة مادی، جهت نقض قوانین
آمریکا و از میان بردن متانت در جامعه قیام فرمودهاند!
به همین دلیل است که باراک اوباما «گرایشات جنسی» افراد را
به شعار انتخاباتیاش تبدیل کرده. گویا
طی 4 سال اخیر، همة مشکلات اقتصادی و
اجتماعی آمریکا «حل» شده، فقط مانده بود
«قانونی شدن ازدواج همجنسگرایان» که در حیطة اختیارات رئیس جمهور هم نیست؛ در این مورد فرمانداران تصمیم میگیرند، نه ریاست جمهور! اوباما با این نوع اظهارات در واقع جز بحرانسازی، ایجاد تنش در سطح اجتماع و سرکوب اکثریت
همجنسگرایان در جامعة آمریکا هدف دیگری دنبال نمیکند.
«پیام» حزب دمکرات آمریکا در این خلاصه میشود که معیار حضور
«انسان» در جامعه، هیچ نیست جز «گرایشات جنسی»
او! به عبارت دیگر،
شعارهای انحرافی اوباما مطالبات عمومی را به حاشیه رانده و هدفی جز گسترش
ابتذال و خشونت و ایجاد آشوب خیابانی دنبال نمیکند. جنبش ابلهپسند «اشغال والستریت» نیز که مورد تأئید
آورام چامسکی قرار گرفته، از همین آخور تغذیه
میکند. از کی تا به حال اشغال والستریت
نشانة رشد و شکوفائی انسان و انسانیت در ایالات متحد شده؟ اشغال
والستریت کدام مشکل را در جامعة آمریکا میتواند حل کند؟
برخلاف تصور شوتوپرتها،
تبدیل ازدواج همجنسگرایان به شعار انتخاباتی، و یا سازمان دادن به لشولوشها تحت عنوان
«مخالفان والستریت» به هیچ عنوان دفاع از حقوق انسانها نیست؛ حمایت است از حقوق «بشر نسبی» یعنی نقض آشکار
اعلامیة جهانی حقوق بشر! اعلام مواضع
اوباما در عمل حزب دمکرات آمریکا را در همان سنگر اسلامگرایان قرار داده؛ چرا که هر دو «ناهنجاری» را به «ارزش» تبدیل
کردهاند. اسلامگرایان از توهمات و
باورهایشان «ابزار قدرت» ساختهاند،
باراک اوباما نیز همین استفاده را از گرایشات جنسی ناهنجار برخی انسانها، و هیاهوی اوباش به عمل میآورد. و چرا راه دور برویم؟ در همین کشور فرانسه، با نیم نگاهی به وعدههای انتخاباتی فرانسوا
اولاند به صراحت میبینیم که خط کذا در این کشور نیز جز ایجاد تنش و بحران اجتماعی
مسیری دنبال نمیکند.
در فرانسه حقوق مدنی زوجهای همجنسگرا با حقوق زوجهای متعارف
هیچ تفاوتی ندارد. فقط اینان از حق «ازدواج رسمی» محروم ماندهاند. ازدواج همجنسگرایان در کلیسا منتفی است چرا که همجنسگرائی
از منهیات الهی به شمار میرود. میماند
ازدواج غیرمذهبی که در شهرداریها رسمیت
مییابد. شهرداران در کشور فرانسه با آراء مردم انتخاب میشوند.
حال اگر ازدواج همجنسگرایان در شهرداریها به «قانون» تبدیل شود، کسی که با آرا مردم انتخاب میشود موظف است
رسماً در تقابل با کلیسا قرار گیرد! این
را لائیسیته نمیگویند؛ فاشیسم است!
فاشیسمی که اینبار بجای طی طریق در مسیر توحش «باور عام»، یعنی افتخارات خررنگکن به «دین، ملیت، نژاد و ...»، یک «اقلیت» آسیبپذیر اجتماعی را به ابزار سرکوب
دیگر انسانها تبدیل کرده. اقلیتی که گرایشجنسیاش، باورهای
عوام به مقدسات را در هر حال به چالش میکشد!
به این ترتیب است که جامعه به عرصة
لشکرکشی خیابانی تبدیل خواهد شد. در
کشورهای مسلماننشین اراذل و اوباش را به خیابان میآورند تا به «آزادی بیان» اعتراض کنند؛
در غرب میخواهند دو «سنگر حق»
متضاد را در برابر یکدیگر قرار دهند: سنگر حق توحش و تحجر مقدس، و حقوق
معاصر انسانی، که حقوق همجنسگرایان را نیز
شامل میشود!
روشنتر بگوئیم، برنامه
این است که تهدید باورها و توحش عوام به «روزمرة» همجنسگرایان و دیگران تبدیل شود. این
تهدیدها برای همجنسگرایان تازگی ندارد. چرا
که «گرایش به همجنس» در کتب مقدس و باور
تودهها «ارادی» تلقی میشود، در نتیجه همجنسگرا با «گناهکار» در ترادف قرار
میگیرد. میدانیم که در حکومتهای قلعة حیوانات، چه جمکران باشد و چه عربستان، تعریف «جرم» از منظر حقوقی با «گناه» ترادف
دارد! پس مجازات همجنسگرا، یعنی اجرای قانون! اما در غرب چنین نیست. قوانین
کشورهای غرب همجنسگرایان را «تهدید» نمیکند؛
در غرب، به ویژه در ینگه دنیا، توحش تعصبات و باورهای «مردم» در قالب سازمانهای
«پرو لایف»، همجنسگرایان را مورد تهاجم قرار میدهد. این سازمانها، به نام
خدا مرتکب قتل میشوند؛ و ترور پزشکانی
که «سقط جنین» انجام میدهند از وظایف اینان به شمار میرود. اما در
کشور فرانسه، هنوز میزان توحش به این حد
نرسیده!
با این وجود «ازدواج» هیچ حقی به حقوق موجود همجنسگرایان نمیافزاید
و هیچ امتیازی به آنان نمیدهد! حمایت از این
«ازدواج» فقط با هدف تحریک افکار عمومی توسط حزب سوسیالیست طراحی شده. و راهپیمائی
کاتولیکهای متعصب در پاریس نیز شاهدی است بر این مدعا! در دورة میتران، سوسیالیستها تهدید بودجة مدارسخصوصی را به
ابزار لشکرکشی خیابانی برای کاتولیکها تبدیل کردند، اینک
برای تحریک افکار عمومی و فراهم آوردن خوراک تبلیغاتی جهت فاشیستها شعار ازدواج
همجنسگرایان و آراء «خارجیها» را برگزیدهاند.
دلیل هم اینکه اوضاع خیلی خیلی
خراب است.
به دلیل خرابی اوضاع است که بحرین نیز «پارة تن» کیهان شده، و رژیم اسرائیل «جعلی» از آب درآمده! از
همه مهمتر اینکه قرار شده فرانسوا اولاند را یک رئیس جمهور «عادی» به حساب آوریم!
گویا روسای جمهور پیشین فرانسه «غیرعادی» بودهاند!
اگر به عبارات «روشنفکری کمیاب»، «رئیسجمهوری
عادی»، و «رژیم جعلی» نیک بنگریم چه میبینیم؟
مخدوش کردن مرز مفاهیم! این
مرزشکنی با هدف تحمیل الگوی خشونت و ابتذال رایج در کتب مقدس ادیان ابراهیمی بر جوامع
غرب صورت میگیرد، تا در حوزة «یورو ـ
دلار» سرکوب «آزادی بیان» نیز به امری «عادی»
تبدیل شود.
...
<< بازگشت