یکشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۹۱

مرگ و میشل!






بخوان به نام هیتلر!

برای گسترش «ارزش‌های» هیتلر روشن‌ضمیر،  محفل فاشیسم بین‌الملل به دو قطب کاذب «اسلام‌ستیز» و «اسلام‌پرست» تقسیم شده.   دو قطب کذا بر یوتوپیای «یک کشور،  یک مذهب» و توحش «احترام به ادیان» پای می‌فشارد.   به همین دلیل است که دستگاه تبلیغات آلمان،   با توسل به «ایران» و «اسلام» معلق زدن جمکرانیان را در مسیر سرکوب «آزادی بیان» به نمایش گذاشته.  خارج از «شپیگل» که به شیرین عبادی تریبون داده،  ‌ در سیرک هیتلر،   چندین و چند لوطی و عنتر به وراجی و مزخرف‌بافی پیرامون یک تصنیف مشغول شده و برای مقدسات اسلام،  مقدسات اسلام خوب و مقدسات اسلام «سبز» چه سینه‌ها که نمی‌زنند.

پیشتر گروهی از همین عنترها،   با توسل به تصاویر گلشیفته فراهانی،  سنگر حق و باطل بر پا کرده،    برای جنبش سبز و اسلام‌شان معرکه گرفته بودند.   ولی آنزمان سیرک کذا تحت نظارت سازمان سیا اداره می‌شد.   اینبار عموسام به دلیل تغییر شرایط صحنه را به آلمان سپرده. مسافرت سناتور «روکار» به ایران در راستای همین تغییر شرایط صورت گرفته!  در این شرایط دیگر مشکل می‌توان ایران را به «پل پیروزی» تبدیل کرد؛  هر چند در سوریه فاشیست‌ها دست‌بردار نیستند.     

هدف از انفجار بمب در سوریه،‌   قانونی شدن ازدواج همجنسگرایان در ینگه‌دنیاست!   بله،  تعجب نکنیم!   «متجاوز» هیچ مسیری جز «تجاوز» نمی‌شناسد؛  ‌ «دوستان سوریه» را دستکم نگیریم!   همگی به پیروی از هیتلر روشن ضمیرشان،   تعلقات قومی،  نژادی،‌  باورهای مذهبی و گرایشات جنسی «اقلیت‌ها» را به ابزار سرکوب انسان تبدیل می‌کنند.   هیتلر هم با توسل به تعلقات قومی یهودیان،   به قلع و قمع ‌چپ‌گرایان پرداخت و کولی‌ها،  معلولین و برخی از همجنسگرایان را نیز به اردوگاه کار اجباری فرستاد،   اینهمه برای خالی کردن جیب آلمانی‌ها!   پس از گذشت دهه‌ها،   شاهدیم که همین روند تجاوز در آلمان «بهینه» ‌شد و آن ‌را به ینگه‌دنیا و کشورهای مسلمان‌نشین نیز صادر کردند.

فاشیست‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که اینبار می‌باید بجای «ابراز نفرت» از اقلیت‌های سرکوب شده در دوران هیتلر،  به آنان «تقدس» بخشید.   اینگونه است که سه‌پایة‌ «اسرائیل»،  «صندلی چرخدار» و «گرایش به همجنس» از چنین اهمیت تبلیغاتی‌ای برخوردار شده و «تقدس» یافته!  تبلور این سه پایة‌ توحش را در دولت آنجلا مرکل به صراحت می‌بینیم.   وزارت اقتصاد آلمان با «صندلی چرخدار» شناسائی می‌شود و وزارت امور خارجه‌اش با گرایش به همجنس.  دولت آلمان به دولت متجاوز اسرائیل زیردریائی اتمی می‌فروشد،   و وزیرامورخارجه‌اش برای سوریه «راه حل یمنی» پیشنهاد می‌کند!   «راه حل یمنی»،   برای سوریه،  همان نادیده گرفتن ملت سوریه و مطالبات‌اش،  یعنی تحمیل کودتای آمریکائی یمن بر کشور سوریه است.   از همه مهم‌تر این «راه حل» به معنای تحمیل توحش اسلامگرایان بر ملت سوریه نیز خواهد بود.   البته «وستروله» در جایگاهی نیست که برای سوریه تعیین تکلیف کند؛   آلمان کشوری است اشغال شده و فاقد سیاست خارجی!   اقتصاد این کشور هم در گرو صادرات تولیدات‌اش به آمریکا و حوزة نفوذ دلار است.   خلاصه،   آلمان کمابیش در شرایط چین قرار گرفته و به همین دلیل در هم‌سوئی با پکن از اسلام‌گرائی و سرکوب انسان دفاع می‌کند.
  
«سرکوب انسان» چیست؟  در زمینة‌ فردی‌ و اجتماعی سرکوب انسان از «نماد قدرت» در خانواده آغاز می‌شود و سپس در جامعه «امتداد» می‌یابد.  اینهمه به شرط اینکه نظام حاکم بر جامعه دمکراتیک نباشد.   این است دلیل طبل زدن رسانه‌های غرب برای «بهار عرب» و همین است دلیل خفقان دکه‌های حقوق ‌بشر لندن و واشنگتن در برابر عملیات خرابکارانة «معترضان»‌ سوریه.   سکوت دکان حقوق‌ بشر در برابر کشتار مردم سوریه دلایل بسیار بسیار موجه دارد!   از آنجمله است تأمین انزوای کاذب برای اسرائیل، ‌ و ممانعت از استقرار صلح در منطقه.

وقوع «انقلاب اسلامی» در ایران،   جنگ در عراق و اخیراً «بهار عرب» تاکنون تحقق این اهداف مقدس را امکانپذیر کرده بود،  ‌ ولی این روند توحش که به مذاق محفل «میشل فوکو» بسیار خوش می‌آمد،   به دلیل دخالت روسیه در بحران سوریه با اشکال جدی روبرو شد.   در نتیجه،   باراک اوباما به ناچار آخرین تیر را از ترکش محفل هیتلر «روشن‌ضمیر» بیرون کشیده و به طبل زدن برای «ازدواج همجنس‌گرایان» پرداخت؛   جای تعجب نیست!         

مانند همة استعمارگران،   حاکمیت آمریکا در راه تأمین منافع نامشروع خود به گسترش خشونت،  یعنی تجاوز به حریم خصوصی انسان‌ها نیاز داشته،   دارد و خواهد داشت.  طی جنگ سرد،  این حاکمیت انسان‌ستیز با بهره‌برداری تبلیغاتی از استالینیسم حاکم بر شوروی،‌ خود را «مدافع حقوق‌ بشر» جا می‌زد.  ولی با فروپاشی اتحاد شوروی چهرة‌ واقعی حاکمیت ایالات متحد نیز آشکار شده.   این حاکمیت در واقع نمونة «یانکی» فاشیسم هیتلری است و همچون نمونة هیتلر بر تعلقات قومی،  ‌ نژادی،  دینی و گرایشات جنسی انسان‌ها تمرکز یافته. با این تفاوت که حاکمیت آمریکا برای تأمین برتری محافل سرمایه‌داری آنگلوساکسون،  از یک‌سو «اسلام» و حکومت‌های اسلامی را بجای «نژاد» به اصطلاح «پست» سامی و «دین یهود» نشانده،   و از سوی دیگر،  حاکمیت اسرائیل و همجنس‌گرائی را در هر فرصت به «ارزش» می‌گذارد!   به این ترتیب است که حکومت‌های اسلامی در همگامی با واشنگتن و از طریق تخطئة این «ارزش‌ها»،   گاوچران‌ها را در جایگاه «برتر» قرار می‌دهند. 

دلیل هم روشن است؛  حاکمیت اسرائیل متجاوز و اشغالگر است،   و همجنس‌گرائی هم از منهیات «ادیان ابراهیمی» به شمار می‌رود.   در یک جامعة‌ بهنجار،  همجنس‌گرائی مورد ستایش قرار نمی‌گیرد،  همچنانکه از منظر حقوق و قوانین بین‌المللی،  تجاوز به کشورها و سرزمین‌های دیگر پذیرفتنی نیست.   در نتیجه،   «نفی» اسرائیل و «همجنس‌گرائی» توسط حکومت‌های اسلامی در افکار عمومی به راحتی «توجیه» می‌شود.  حال آنکه این برخورد از پایه و اساس «غیرمنطقی» و غیر دمکراتیک است!  

از یک‌سو،  همجنس‌گرا،   به عنوان انسان می‌باید از حقوق انسانی برخوردار گردد،   و از سوی دیگر،  حق موجودیت اسرائیل نیز به عنوان عضو رسمی سازمان ملل می‌باید رعایت شود.   اما یانکی‌ها با تبدیل همجنس‌گرائی و اسرائیل به شعارهای «انتخاباتی» و تبلیغاتی،  در خارج مرزها زمینة سرکوب اسرائیلی‌ها را فراهم می‌آورند،   و در داخل نیز زمینة سرکوب همجنس‌گرایان را!

خلاصه اگر «شانس» بیاوریم،‌   ممکن است در راستای این سیاست توحش‌پرور بزودی «کریستین کوئین» در جایگاه شهردار نیویورک بنشیند!   دلیل هم اینکه ایشان از سال‌ها پیش گرایشات جنسی مبارک‌‌شان را در بوق گذاشته‌اند!   بله،   معیار انتخاب شهردار،  لیاقت‌ و سابقه و مهارت و مدیریت و «مزخرفاتی» از این دست نیست،   «خودتخریبی» است! همانطورکه اسلامگرایان از طریق رسانه‌ای کردن توهمات و «باورهای‌شان» در مناطق مسلمان‌نشین با حمایت غرب به قدرت می‌رسند،   در ینگه دنیا نیز هر کس تجاوز به حریم خصوصی‌اش را بپذیرد و اجازه دهد «گرایش‌‌اش به همجنس» تبدیل به خوراک رسانه‌ای شود،  مورد حمایت محفل باراک اوباما قرار خواهد گرفت!   یادآور شویم هیچ اهمیتی ندارد که این گرایشات «واقعی» باشد،  مهم این است که فرد،‌  تهاجم رسانه‌ها را به حریم خصوصی‌اشی بپذیرد؛   «کریستین کوئین» این تهاجم را پذیرفته.   و کسی که از «تجاوز» به حریم خصوصی‌اش استقبال می‌کند،  به طریق اولی زمینة تجاوز به حریم خصوصی دیگران را نیز فراهم خواهد آورد.   برای طویلة ‌مک‌کارتی،  این قماش افراد حکم «پل پیروزی» را دارند!   ماجرای «استقلال» پهلوی اول و تبدیل ایران به «پل پیروزی» را که فراموش نکرده‌ایم.     

باری به گزارش فیگارو،  مورخ 11 مه 2012  قرار است کریستین کوئین،  در تاریخ 19 مه 2012،  پیش پای فرانسوا اولاند در ینگه دنیا ازدواج کند و مسلماً دروازه‌های ترقی و پیشرفت،   به ویژه دروازه‌های تمدن «اسلام عزیز» حاج روح‌الله و میشل فوکو به روی ایشان گشوده خواهد شد!   بله،  میشل فوکو را دستکم نگیریم،   که تلاش‌های محفل ایشان،  تجاوز به کودکان را «فرهنگ» تعریف کرد!

روند کار چنین بود که ابتدا در پروپاگاند ناتو،  انسان‌ستیزی و مرگ‌پرستی «دین» با «فرهنگ» در ترادف قرار گرفت.   سپس،  پامنبری‌های طویلة مک‌کارتی برای سرکوب ایرانیان و دیگر ساکنان مناطق مسلمان‌نشین به دو قطب کاذب «اسلام‌ستیز» و «اسلام‌پرست» تقسیم شدند. گروه اول به بهانة «دفاع از اسرائیل»،   دکان اسلام‌ستیزی باز کرد.  حال آنکه گروه دوم بر استخراج الگوی «اقتصادی ـ اجتماعی» از توحش و توهم صحرانشینان عربستان متمرکز شد تا بتواند با نفی همزمان «انسان»،‌  «زمان» و «مکان»،   ناهنجاری‌های تحجر و توحش دین اسلام،   نظیر زن‌ستیزی،  تعددزوجات و به ویژه «کودک بار‌گی» را به «ارزش» تبدیل کند.  جالب اینکه میشل فوکو در همین گروه فعالیت داشت.   همین فرد برای توجیه سوءاستفادة جنسی از کودکان تومار جمع می‌کرد!   ایشان ارتباط جنسی فرد بالغ با فرد نابالغ را،  در صورت رضایت طرفین،  ‌«مجاز» می‌خواستند!   ما هم در این مقطع ناچاریم تا حدودی وارد جزئیات ‌شویم و توضیح دهیم که برای فرد بالغ و بهنجار،   ارتباط جنسی «لذت جنسی» به همراه دارد،   حال آنکه فرد نابالغ،  بهنجار یا نابهنجار،   در هر حال به دلیل عدم بلوغ جنسی با این «لذت» بیگانه است!

در نتیجه ارتباط جنسی با فرد نابالغ در هرحال «تجاوز» به شمار می‌رود،  چرا که  از منظر حقوقی نمی‌تواند «دوسویه» و «انسانی» تلقی شود.    اهداف و خواسته‌های فرد بالغ از ارتباط جنسی هرگز بر خواست‌های فرد نابالغ منطبق نخواهد شد.   ولی خوب،   برای «متجاوز» این مسائل هیچ اهمیتی ندارد،  و میشل فوکو هم اگر در مورد زندگی جنسی‌اش افشاگری نشده،  در عرصة فردی و اجتماعی از هر نظر یک متجاوز تراز اول به شمار می‌آید.

میشل فوکو دوبار دست به خودکشی زده و در واقع تهاجم را از تجاوز به حریم زندگی خود آغاز کرده.   در مراحل بعدی،   این تجاوز در قالب «اعمال نفوذ» و دور زدن قوانین و مقررات تجلی می‌کند.   چرا که براساس مقررات آکادمیک فرانسه،   میشل فوکو می‌بایست پیش از تدریس فلسفه در دانشگاه،  به تدریس فلسفه در دبیرستان بپردازد.   ولی ایشان با اعمال نفوذ برخی «محافل» از این مرحله معاف می‌شوند،   و مستقیماً در جایگاه استاد دانشگاه می‌نشینند!   موضعی که باز هم به دلیل اجبار در «تدریس» برای‌شان خوشایند نبود،  به همین دلیل خود را با سرعت به «کولژ دوفرانس» منتقل کرده،  تمامی وقت گرانبهای‌شان را صرف «مطالعه» و تحقیق می‌نمایند.   بله،  «از ما بهتران» در «کولژ دو فرانس»،   همچون میشل فوکو هیچ ارتباطی با جماعت دانشجو ندارند،    با دریافت حقوق‌های گزاف،‌  اوقات‌شان به «تحقیق» می‌گذرد!   

«تحقیقات» میشل فوکو به‌ کنار،‌   مقالات وزین وی در ستایش از «انقلاب» اسلامی روح‌الله خمینی در راستای همان مزخرفاتی به رشتة تحریر درآمد که بعدها تحت عنوان گوساله‌فریب «گذار به دمکراسی» از قلم الکن «رابرت مک‌فال»،  تراوش کرد.   پیشتر در مورد چرندیات «مک‌فال» توضیح داده‌ایم.   این فرد در کمال وقاحت می‌گوید،   ایرانی حق دارد بین استبداد سلطنتی و استبداد مذهبی «انتخاب» کند.  «مقالات» میشل فوکو هم در وقاحت و حماقت دست کمی از «تفکرات» عمیق «مک‌فال» ندارد.   

میشل فوکو از فرانسه برای ملت ایران نسخة‌ «مرگ» و نیستی می‌پیچید،   و خودفروختگانی نظیر بنی‌صدر هم برای‌اش پامنبری می‌خواندند.   جالب اینجاست که افراط‌گرائی فوکو و  شیفتگی‌اش به «مرگ» مورد بررسی «جیمز میلر» قرار گرفته؛‌   هر چند ترجمة اثر «میلر» به زبان فرانسه در دسترس است!  ولی بعضی‌ها مصلحت‌شان چنین ایجاب می‌کند که افکار عمومی فرانسه در جریان شیفتگی میشل فوکو به «مرگ» قرار نگیرد.  چرا که بنابرتعریف،   «مرگ‌پرستی» از ویژگی‌های فاشیسم است و انتساب فوکو به فاشیسم،   تصویر «مقدس» ایشان را مخدوش می‌کند.   و این امر تهدیدی است برای منافع محافل غرب در کشورهای مسلمان‌نشین،   به ویژه در کشور ایران که با کودتای کلنل آیرون‌ساید پای در روند استعماری «شیخ‌وشاه» گذارد.   33 سال از استقرار حکومت فاشیسم اسلامی در ایران می‌گذرد،  و‌ حاکمیت فرانسه همچنان در جمال بی‌مثال اکبر بهرمانی و محمد خاتمی سیاست‌مدار «میانه‌رو» رویت کرده و ضمن طبل زدن برای اسلام خوب و «هنر» مرجان ابراهیمی،  دست‌نوازشی به سروگوش اراذل «تحکیم وحدت» ‌کشیده و ... و خلاصه در راه بازتولید «انقلاب»،  و بازگشت به دوران نورانی «امام»‌ از هیچ کوششی فروگذار نکرده!   

اما جنگ سرد مدت‌هاست که به پایان رسیده و ادامة سیاست‌های آن دوران طلائی دیگر امکانپذیر نیست.   به عبارت دیگر،   زمینة برگزاری نمایش «کنفرانس تهران» و اهدای شمشیر به رفیق استالین وجود ندارد.  اینبار می‌باید بازندگان جنگ دوم جهانی از برندگان این جنگ متمایز شوند.  و فراموش نکنیم که فرانسه برندة جنگ نیست،  آلمان و ژاپن هم از جمله کشورهای «محور» و از بازندگان این جنگ به شمار می‌روند.   

و اما روسیه در واقع سرنوشت این جنگ را رقم زده.  و این است دلیل واقعی برچیده شدن نیروگاه‌های هسته‌ای ژاپن!  حال با توجه به جایگاه واقعی فرانسه در جنگ جهانی دوم،  و با در نظر گرفتن سیاست «سنتی» این کشور در ایران،‌   منطقاً می‌باید شاهد عقب‌نشینی حاکمیت فرانسه در منطقه باشیم.  مسافرت «میشل روکار» به ایران در واقع با هدف فراهم آوردن مقدمات همین عقب‌نشینی صورت گرفته.   به استنباط ما در آستانة ورود «روکار» به ایران،‌ قتل 4 سرباز بریتانیائی همزمان با  ترور «ارسلا رحمانی»،‌  از مقامات حکومت طالبان و عضو عالیرتبة «شورای صلح افغانستان»،   پیام روشنی به حامیان «طالبان» در غرب فرستاد.













...





Share