چپهگی!
...
ماه آوریل امسال همچنانکه پیشتر هم گفتیم ماه «آب زرشک» است! دست قادر متعال این اکسیر حیاتبخش را همزمان به جمکرانیان، دولت اسرائیل، دولت کره شمالی و ... و خاندان جلیل سلطنت اسپانیا تقدیم کرد! و این است دلیل ابراز لطف کمیساریای عالی امور پناهندگان به «آنجلینا ژولی!» بین خودمان بماند، چهرة ایشان نماد بارز پناهندگی و آوارگی است؛ همة چربیهای کپل مبارکشان به لبها «پناهنده» شده تا ایشان «زیباتر» شوند، بگذریم! ماه آوریل امسال همچنین شاهد جشنهای «پاک» هم بودیم. کسی چه میداند، شاید قادر متعال «آبپاکی» را روی دست خیلیها ریخته باشد! به همین دلیل در جمکران «دشمنان موهوم» حکومت به صحنه بازگشتهاند.
علی خامنهای از کروبی و موسوی برای بازگشت به نظام دعوت کرده، و مشائی هم که قرار بود به «گناه» ارادت به تختجمشید اعدام شود، برای «ترویج فرهنگ شهادت» به حنازرچوبه بازگشته و ... و این «تحولات» به دلیل تضعیف بحران دستساز یانکیها بروز کرده. بحرانی که احمدینژاد میکوشد آن را با بحرانسازی در مورد «خلیج فارس» و «ابوموسی» و غیره تقویت کند.
بله، «نبرد» احمی با شیخک امارات در واقع واکنش به کسادی دکان هستهای است که دستهای مقدس انگلیس و آمریکا برایشان درست کرده بود! به همچنین است اظهارات شیرین عبادی پیرامون «حقوق بشر» در رادیوفردا! نوبل صلح جمکران در واقع به «تقدیس دانشجو» مشغول شده و میگوید «جای دانشجو در زندان نیست!» به عبارت دیگر «دانشجو» هم میتواند مانند آخوند جماعت «قانونشکنی» کند، و از مجازات مبری باشد! اهداء نوبل صلح به امثال عبادی دلیل موجه دارد؛ وظیفة نوبل صلح در کشور ایران گسترش حماقت و توحش است، و خوشبختانه شیرین عبادی در این زمینه از هیچ کوششی فروگذار نکرده. به ویژه در زمینة «حقوق زنان» از کاردینال راتزینگر هم پیشی گرفته. کاردینال راتزینگر در رابطه با جسد مسیح و یک تخم مرغ جایگاه زن در مسیحیت را یکبار و برای همیشه تعیین کردهاند!
جایگاه زن در مسیحیت در ارتباط با جسد و تخممرغ تعیین میشود! جایگاه والای تخم مرغ هم در ارتباط با جسد مسیح تعریف شده و ... و نهایت امر «خبر موثق» رستاخیز مسیح با پرسوناژ «مریم مجدلیه» و تیبریوس، امپراطور رم پیوندی ناگسستنی دارد. بیدلیل نیست که پروپاگاند بیبیسی نیز بر «جسد» متمرکز شده. جسد فواید بسیار دارد؛ ساکن است، به غذا و مسکن و بهداشت و آموزش نیازمند نیست، و از همه مهمتر اینکه نمیتواند مطالب «بیبیسی» را تکذیب کند. به همین دلیل «بیبیسی» فارسی با جسد شاهرخ مسکوب ضیافت مفصلی بر پا کرده. به استثنای یک فرانسوی که به آثار مسکوب پرداخته، مدعوین این ضیافت هر کدام قسمتی از جسد شاهرخ را به دندان گرفته و مشغول جویدن شدهاند. مجموعة این صحنة دلپذیر «هفتمین سالمرگ شاهرخ مسکوب» نام گرفته. این نمایش دلنشین به دلیل تحریف مفاهیم و تخریب انسان شباهت عجیبی به نمایشات امام روشنضمیر میرحسین دارد. ایشان نیز با تعیین «صفت» برای «جمهور» آن را با «ضدجمهور»، یعنی با «جمهوری اسلامی» جایگزین کردند.
در مجموعه مطالب بیبیسی پیرامون «شاهرخ مسکوب» همین روند تحریف و جایگزینی با هدف تخریب را به سهولت میتوان مشاهده کرد. مرزشکنان و انسانستیزان فرهیختة ضیافت بیبیسی بجای پرداختن به آثار شاهرخ مسکوب، به ارائة تصویر موهومی که از وی ساختهاند مشغول شده و به این ترتیب «شاهرخ مسکوب» را به «ابهام» و «خشونت» میآلایند. روند تحمیل ابهام و خشونت به «مسکوب» این است که ابتدا او را از جایگاه واقعی اجتماعیاش به بیرون پرتاب کرده و به حریم خصوصی زندگیاش وارد میشوند. یا اینکه با اخراج مسکوب از واقعیت زمان و مکان او را به ارزشهای انسانستیز «حماسی» و اسطوره نزدیک میکنند و ... نتیجه اینکه از «شاهرخ مسکوب» تصویر یک موجود وحشی و «بیمسئولیت» ارائه میشود. موجودی که در زنجیر وابستگیهای غریزی و عاطفی اسیر است، و در برابر اعمالی که انجام داده هیچ «مسئولیتی» برای خود نمیبیند؛ در نتیجه «پاسخگو» نیز نخواهد بود. این است ایرانی مطلوب استعمار؛ یک موجود وحشی و نظمستیز! حال بخوبی میتوان به دلائل واقعی تحمیل حکومت مقدسات «دینی ـ بومی» بر ملت ایران پی برد، و از اهمیت استراتژیک گسترش حماقت تودهای و توحش «مردم» در جامعة ایران آگاه شد.
به این ترتیب به سهولت میتوان دریافت به چه دلیل رادیوفردا اظهارات «ولیالله نصر»، مبنی بر ممنوعیت آموزش رقص به کودکان ایرانی را با چنین شور و شوقی منعکس میکند. تمرکز فکر، نظم، برنامهریزی و مسئولیتپذیری در آموزش رقص الزامی است. روحیات کودکی که اوقات فراغتاش در مهدکودک به تمرین رقص میگذرد با کودکی که ناچار است اوقات فراغتاش را به تکرار مزخرفات قرآن بگذراند زمین تا آسمان تفاوت میکند. تفاوتی که بر اطرافیان و در درجة نخست بر والدین نیز تأثیر میگذارد. نیازهای کودکی که رقصیدن فرا میگیرد با نیازهای کودکی که آیات قرآن را از بر میکند یکسان نخواهد بود. ساختار شخصیتی و فضای اجتماعی به کنار، اولی در مسیر رشد و تحول و شکوفائی و تعادل جسمی و روحی به سوی زندگی گام برمیدارد. حال آنکه دومی در باتلاق ترس و توهم و مرگ و سکون مقدسات دستوپا میزند، و به مرور زمان رخدادها را «خواست خدا» دانسته و هیچ مسئولیتی نه برای خود و نه برای دیگران نمیشناسد؛ خلاصة کلام محصولی میشود از محصولات مجموعة کودتائی «شیخوشاه.»
حکومت بلاهتگستر جمکران که حساباش روشن است؛ از تل موهوم «مردم» و مبهماتی از قماش خدا، ظلم، ستم، کفر و استکبار و افتخار فراتر نخواهد رفت. اوپوزیسیوناش نیز در همین عرصة ابهام و توحش «باورها» لنگر انداخته. یکی به گذشته افتخار میکند، دیگری به «مخالفت» با خامنهای و طرفداری از موسوی «مفتخر» است! یکی به مسلمان بودناش میبالد، دیگری به ایرانی بودناش. حال آنکه هیچ موجود منطقی و متعادلی به توهم و باورهای مقدس و به ملیت خود افتخار نخواهد کرد! دلیل هم اینکه اگر کسی اهل برخورد منطقی باشد، مسلماً میداند که محل تولد «انتخابی» نیست و به «عملکرد» فرد در زندگی هیچ ارتباطی ندارد؛ هر کس در نقطهای از دنیا متولد شده، و محل این «تولد» فینفسه باعث افتخار نیست. افتخار به «ملیت»، همچون افتخار به «باورها» بیشتر نشان حماقت است، پس بگذریم و بازگردیم به عالم «چپهگی!»
واژة «چپهگی»، بر وزن «خستگی» را بجای «چپنما» به کار میبریم چرا که هم به «واژگوننمائی» و «عدم تعادل» حکومت جمکران مرتبط میشود هم عملکرد تودهایها و دیگر اعضای داسالله را تداعی میکند. باری در این محشر خر، حزب توده خواهان «پرواز به عقب» شده و دکان مردمی ساواک، یعنی «پیکنت» برای ابراز مخالفت با «مذاکرات» استانبول دوباره صورتک پوسیدة «مخالفت با آمریکا» را از صندوقچة مادربزرگ بیرون کشیده و میگوید، «دیگ این مذاکرات را در آمریکا بار گذاشته بودند.»
به عبارت دیگر طیف «چپهگی» شامل رهبران خودفروختة «جنبشسبز» با مذاکرات مخالف است! دلیل هم اینکه «مذاکره» گزینة برخورد نظامی را تضعیف میکند و امکانات شبکة پنهان را کاهش خواهد داد. اگر دوران نورانی و نکبتبار امام روشنضمیر، یعنی دوران صدارت میرحسین جلاد را مرور کنیم، میبینیم که گروه حاجبخشی به ریاست ملاممد خاتمی «مذاکره» را با «صلح»، و «صلح» را با «سازش» در ترادف قرار میداد، تا ضمن تأمین منافع تفنگفروشها، زمینة «توجیه» وحشیگریهای حاج روح الله را نیز برای بوقهای ارتش ناتو فراهم آورد. اینگونه بود که «نوول اوبسرواتور»، لوموند، اکسپرس و... به پیروی از رسانههای یانکیها از خمینی و حکومت دستنشاندة غرب در ایران تصویر «قدر قدرت» ارائه میدادند.
بله آن روزهای خوب در رسانههای کذا، حکومت اسلامی حاج روحالله «غرب را به لرزه درآورده بود!» و این روزها، به دلیل افلاس یانکیها، علی خامنهای سرنوشت خاورمیانه را به دست گرفته! این است ادعای هفته نامة «نوول اوبسرواتور» که در سایت رادیو بینالمللی فرانسه، مورخ 15آوریل 2012 انعکاس یافته. «نوول اوبسرواتور» مینویسد، «سرنوشت خاورمیانه به تصمیم مردی بستگی دارد که هیچ وقت کشور خود را ترک نکرده. مردی به نام علی خامنهای که عمامة مشکی بر سر دارد و سرسخت ترین رهبر ایران بوده و ... و خلاصة مطلب اینکه «غرب» به این مذاکرات «خوشبین» نیست و از همه مهمتر، علیخامنهای نیز نمیخواهد به سرنوشت قذافی دچار شود! بله اصل مطلب این است که اگر بحران دستساز هستهای پایان گیرد، هم «نوول اوبسرواتور» و هم به اصطلاح «کارشناسان» همه فنحریف متحمل خسارت خواهند شد و به همین دلیل است که در آستین علیخامنهای فوت میکنند تا مطالبات محفلیشان را از زبان رهبر قدرقدرت خاورمیانه که در «سرسختی» نظیر ندارد به افکار عمومی غرب حقنه کنند:
«[...] به نظر میرسد او سرسختترین رهبر ایران تاکنون بوده [به گفته یک کارشناس] شرایط جدید [مذاکرات استانبول] برای [...] خامنهای بسیار غیرقابل پذیرشتر شده [...] در فرانسه کارشناسان به روند مذاکرات با ایران بدبین هستند. خامنهای در مذاکرات به دنبال [...] رسیدن به مرحلهای است که [...] بتواند ظرف چند هفته سلاح هستهای تولید کند [...]خامنهای سرنوشت [قذافی را در نظر دارد که برنامه هستهای خود را متوقف کرد.]»
بله، تولید تسلیحات هستهای، آنهم ظرف چند هفته فقط از عهدة مردی بر میآید که عمامهاش سیاه است و «کارشناسان» نوول ابسرواتور، این عمامه بسر را بسیار «پرقدرت» و «سرسخت» میپسندند! و جای تعجب نیست که جیغ و فریاد اسرائیل هم در همین «مسیرمقدس» به آسمان بلند شود! خواست حضرات، برخلاف آنچه مینمایانند، در واقع تجهیز حکومت اسلامی به سلاح هستهای است. چرا که به این ترتیب هم ضمانت تداوم حکومت آخوند بر ملت ایران را به دست میآورند و هم زمینة اعمال فشار بر روسیه را. به عبارت دیگر، صورتبندی دوران نورانی هیتلر دست نخورده باقی خواهد ماند! تنها به این ترتیب است که نان رسانههای غرب در روغن شناور میماند! اما برخلاف توهم «کارشناسان» و قلم زنان نوول اوبسرواتور، این «دوران طلائی» دیگر به سر آمده! کافی است به تحولات سیاسی فرانسه بنگریم تا ببینیم در جمکران چه میگذرد!
در فرانسه، هول و هراس از «جبهة چپ» آنچنان وسعت گرفته که همه به حزب سوسیالیست امید بستهاند! رسانههای اسلام نواز و اسرائیلپرست نظیر «اکسپرس»، «نوول اوبسرواتور» و شرکاء برنامة «تخریب» نامزد جبهة چپ را به اجرا گذارده، و در این مسیر از «روانکاوی» سرگذر و بیخدیواری نیز دریغ نورزیدهاند! و اما لوموند که خیلی ادعای روشنفکری دارد ضمن بازتاب مختصر و مفید الصاق برچسب، به سختی دست به تبلیغ برای حزب سوسیالیست زده! سایت لوموند، مورخ 17 آوریل 2012، نامهای به امضاء 40 «اقتصاددان» فرانسوی منتشر کرده که همگی «برنامة اقتصادی» فرانسوا اولاند، نامزد حزب سوسیالیست را تأئید کردهاند!
برنامة نامزد حزب سوسیالیست در زمینة اقتصادی عبارت است از تداوم پرداخت باج به آتلانتیستها! اما در عرصة سیاست، حضرات برای «بازتولید» نمایش دوران فرانسوا میتران خیز برداشتهاند! به عبارت دیگر، برنامة سوسیالیستها روشن است، «مارتین اوبری»، از جناح چپ حزب را برای چند ماه نخست وزیر میکنند تا جای خود را به یک نخستوزیر «میانهرو» بسپارد! همانطور که در دوران میتران نیز «لوران فابیوس» بجای «پیر موروا»، از جناح چپ نشست! وارد جزئیات نمیشویم، ولی به استنباط ما، تحقق این رویاها با توجه به شرایط کنونی با اشکالات فراوانی روبرو خواهد شد! به عنوان نمونه، ممکن است شاهد حذف نیکولا سرکوزی در دور اول انتخابات نیز باشیم! و اینجاست که دستراست برای حمایت از حزب سوسیالیست آستینها را بالا خواهد زد!
در اینصورت دور دوم انتخابات ریاست جمهوری فرانسه به صحنة رقابت حزب سوسیالیست با جبهة چپ تبدیل میشود و راستگرایان فرانسه ناچار خواهند شد برای حفظ منافعشان، به نامزد حزب سوسیالیست رأی دهند! در اینصورت هم دکان واتیکان کسادتر میشود، و هم بساط اسرائیل و جمکران تزلزل بیشتری مییابد! شاید گونترگراس به همین دلیل بستری شده! ولی به احتمال زیاد حزب توده به همین دلیل برای تداوم حکومت توحش خواهان «پرواز به عقب» است! عملی که در عالم واقعیت امکانپذیر نیست! پس حزب توده را رها میکنیم که به عقب پرواز کند و میرویم به سراغ دو بازوی فاشیسم یعنی گونتر گراس و پاپ.
بله گونترگراس و ژوزف راتزینگر هر دو در خدمت هیتلر بودهاند، و هر دو نیز به نوعی از فاشیسم ابراز انزجار کردهاند! ژوزف راتزینگر با توسل به حدیث و روایت و داستانسرائی و ... و گونترگراس با «اعتراف» به سوابق درخشاناش. هر دو حسابشان را از فاشیسم، حداقل به صورت شفاهی جدا کردهاند، ولی این نمایش ظاهری است! در واقعیت همچنانکه شاهد بودیم هر دو به امر مقدس بحرانسازی و جنجال رسانهای مشغولاند. بساط شاعر دلسوخته که از یادآوری بینیاز است، و اما «پدر مقدس» که بر طبل «مسیحیت خوب» در تضاد با «اسلام خشن» میکوبید، اخیراً متخصص حقوق زنان از آب درآمده!
کاردینال راتزینگر که طی مسافرت اخیرشان به کوبا ناچار شدند زبان در کام بمانند، برای جبران مافات، «عیدپاک» را غنیمت شمرده، به جایگاه زنان پرداختهاند؛ آنهم جایگاه زن در آغاز مسیحیت! این جایگاه ویژه، به گفتة ایشان زمانشمول است و از دو هزار سال پیش تا پایان دنیا اعتبار خود را حفظ خواهد کرد! بله، فقط آخوندهای مونث و مذکر جمکران هذیان نمیگویند، همتایان یهودی و مسیحیشان نیز در مزخرفگوئی ید طولائی دارند. «جونم براتون بگه»، جایگاه زن در مسیحیت یعنی «مشاهدة» قبر خالی عیسی مسیح، و جار زدن این خبر مهم و دادن یک تخم مرغ به امپراطور رم! سایت فارسی نووستی، در باب «پاسخا» یعنی همان «پاسکا» و «پاک» چنین مینویسد:
«پاسخا، عید پاک به زبان روسی یا همان رستاخیز حضرت عیسی [...] مهمترین جشن تقویم مذهبی ارتدوکسهاست [...] پاسخا تاریخ ثابتی ندارد و بر اساس تقویم قمری محاسبه میشود [...] بنا به روایات، مریم مجدلیه بعد از رستاخیز حضرت عیسی [...] به رم رفته و به طیبریوس، امپراطور وقت تخم مرغی داده و [میگوید] عیسی رستاخیز کرد[...] امپراطور [میگوید] باور کردنی نیست، همانطور که نمیتوان باور نمود که تخم مرغ سفید قرمز شود. در همین زمان در برابر چشمان مردم حاضر رنگ تخم مرغ از سفید به قرمز روشن مبدل شد. مسیحیان رستاخیر حضرت عیسی[...] را از وقایع بینظیر و معجزهای برای نجات بشریت و جهان میشمارند.»
«داوینچی کد» را که از یاد نبردهایم! در این رمان، مریم مجدلیه، یا همان «ماری مادلن» خودمان پس از «اعدام» آنحضرت به فرانسة آن روز که هنوز وجود نداشته، مشرف شده و فرزند حضرت عیسی را در فرانسه به دنیا میآورند و ... و «مسیحیان خوب» جملگی از تبار ایشان هستند! در آستانة «عید پاک»، کاردینال راتزینگر به جایگاه والای زن در مسیحیت اشاره فرمودهاند و سایت فیگارو، مورخ 9 آوریل 2012، «اشارات مقدس» ایشان را اینچنین منعکس کرده:
«پاپ بندیکت 16 ضمن ستایش نقش اساسی زنان نزد اقوام مسیحی یادآور شد، این زنان بودند که قبرخالی عیسی را یافتند و رستاخیز او را به گوش دیگران رساندند. زنان پیوند ویژهای را با خداوند [عیسی مسیح] تجربه کردند. این تجربه نه فقط در آغاز راه کلیسا، که در هر زمان برای زندگی ملموس مسیحیان اساسی است[...]»
خواهران کاتولیک! بشتابید برای یافتن قبرخالی مسیح! بعد هم یک تخم مرغ به دست امپراتور رم بدهید! بلافاصله «بیبیسی» از شما جهت اظهار نظر در مورد شاهرخ مسکوب دعوت به عمل خواهد آورد. راه راست و درست را که نیک میشناسید! کافی است از یکسو به مفاهیم مطلق، نظیر جمهور، انسان، روشنفکر و دمکراسی یک صفت ناقابل نظیر «اسلامی»، «سبز»، «برتر»، «عالی»، «واقعی» و غیره بیافزائید، و از سوی دیگر با اخراج مسکوب از زمان و مکان او را به ارزشهای انسانستیز «حماسی» نزدیک کنید. و نهایت امر هر آنچه مصلحت میدانید و میدانند از قول وی نقل فرمائید؛ در مورد «باورها»، «زندگی خصوصی» و خلاصه مسائلی که هیچ ارتباطی با آثار مسکوب ندارد برایمان حدیث و روایت هم میتوانید سر هم کنید ... تا شما، دست در دست بیبیسی بتوانید نهایت امر به تحریف مفاهیم «روشنفکر» و روشنفکری» بپردازید.
شاهد بودیم رهبر دجالشان چگونه با افزودن یک صفت گنگ به «جمهور» آن را به پدیدهای جمهورستیز تبدیل کرد! شما که از حاج روحالله کمتر نیستید! شما هم میتوانید، نوع خاصی از «روشنفکر» و «روشنفکری» تولید کرده و آن را در بقالی «بیبیسی» به فروش بگذارید. بقالی را دستکم نگیرید که «عبدالرحمن»، مسئول حقوقبشر سوریه هم در لندن بقالی دارد! و هر روز از پشت دخل، آمار دقیق قربانیان ظلم و ستم و استکبار «بشار اسد» را در اختیار رسانههای غرب و ناوی پیلای قرار میدهد! در صورتیکه بقالی «بیبیسی» به مسائل «فرهنگی» و انواع «روشنفکر» از قماش «کمیاب»، «آزاده» و غیره نیز میپردازد.
به این ترتیب است که شاهرخ مسکوب تبدیل میشود به روشنفکر کمیاب، پیرو فردوسی، و ... نهایت امر «ابرمرد» که هیچ ارتباطی با شاهرخ مسکوب به عنوان انسان نمیتواند داشته باشد. خواهران کاتولیک! وقتی از یک نویسندة ایرانی «ابرمرد» و «مردبرتر» ساختید، به رم مشرف شوید و از آنجا که امپراتور «تیبریوس» در دسترس نیست، یک تخم مرغ به دست ژوزف راتزینگر یا ماریومونتی بدهید. تفاوت نمیکند، هر دو در راه گلدمنساکس جهاد میکنند! به یاد داشته باشید که هنگام تقدیم تخم مرغ حتماً بگوئید، «شاهرخ رستاخیز کرد!»
...
<< بازگشت