ریچ و رجب!
...
به مصداق «کمال همنشین در من اثر کرد»، رجب اردوغان نیز به دلیل نشست و برخاست با علی خامنهای و دیگر مقامات حکومت توحش به این نتیجه رسیده که «گسترش اختیارات پدر» در مسیر سرکوب فرزندان نابالغ، نشان از «دمکراسی» دارد! میبینیم که آتلانتیستها چگونه گام به گام «وحشیگری» را بر ملت ترکیه حاکم میکنند. پس از کودتای «آتاترک» و استقرار به اصطلاح «جمهوری» در ترکیه، کودتاهای دیگری بر این ملت تحمیل شد. آخرین کودتا توسط نظامیانی صورت گرفت که ظاهراً طرفدار لائیسیته معرفی میشدند، ولی هماینان آموزش مذهبی را در مدارس ترکیه اجباری کردند. اینک حزب «عدالت و توسعه» با توسل به مجلس ترکیه، زمینة گسترش همین توحش نظامیان وابسته به سازمان ناتو را فراهم میآورد و سایت «بیبیسی» این نمایش مهوع را در بوق گذاشته.
به گزارش بیبیسی، مورخ 31 مارس 2012، از این پس در ترکیه والدین میتوانند فرزندانشان را از سن 10 سالگی به مدارس مذهبی بفرستند! رجب اردوغان هم ضمن ستایش از این سرکوب فرهنگی آن را نشان «پیشرفت دمکراسی» دانسته:
«[بر اساس لایحة مصوب مجلس ترکیه] والدین [میتوانند فرزندان خود را از ده سالگی] به مدارس اسلامی منتقل کنند [...] اردوغان، نخست وزیر ترکیه در یکی از همین مدارس درس خوانده [...] و تصویب این لایحه را، یک پیروزی برای دموکراسی خوانده است [...]»
بله، یاد بگیریم! «دمکراسی» یعنی تحمیل توحش والدین به «فرزندان» نابالغ و رجباردوغان در عرصة تحمیل توحش تخصص دارد. از اینرو نزد هیلاری کلینتن هم عزیز و گرامی است و تعجبی ندارد که «بیبیسی» با سکوت در برابر اظهارات ابلهانة اردوغان تلویحاً آن را مورد تأئید قرار دهد. این رسانه خارج از سوابق درخشاناش در حمایت از بینالملل «دینفروشان»، ضمن طبل زدن برای «شبه دمکراسی» ترکیه و حمایت از دخالت در امور سوریه مفاهیم والای فرهنگ و تمدن انسان را نیز به ناهنجاریهای جنسی پیوند زده.
همچنانکه پیشتر گفتیم پس از «وودستاک»، اعضای محفل هیتلرروشنضمیر دریافتند که تنها راه نجاتشان تبدیل «ناهنجاریها» به «ارزش» است. اینگونه بود که انواع «ناهنجاریها» در «حریم خصوصی» افراد وارد حریم جامعه شد و همزمان باورهای فردی و جمعی را مورد تهاجم قرار داد. از آنجمله است «افتخار» به تعلقات قومی، بومی، نژادی و باورهای دینی و ... و از همه مهمتر «افتخار» به همجنسگرائی.
با انتشار خبر صادرات «گاز» از خاک «بلاروس» به اروپا در سایت رادیو فردا، مورخ 31 مارس 2012 ، سرانجام دلیل «واقعی» علاقة اتحادیة اروپا به «اوپوزیسیون»، و از همه مهمتر به «حقوق همجنسگرایان» در بلاروس مشخص شد! بله، حضرات به پیروی از جیمیکارتر روشنضمیر، از مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر ابزار سیاسی ساخته آن را با «حقوق همجنسگرایان» و «مخالفان دولت» جایگزین کردهاند. حال آنکه «برخورد منطقی» یعنی برخورد دمکراتیک و «غیرجانبدارانه»، چنین ایجاب میکند که اصل و اساس بر طرفداری از «حقوق انسان» قرار گیرد. چرا که همة انسانها «همجنسگرا» نیستند، ولی همة همجنسگرایان انساناند و حقوق انسان، در چارچوب مفاد اعلامیه جهانی حقوقبشر میباید خارج از «جنسیت»، «باورها» و «تعلقات» قومی و نژادی رعایت شود. تنها در چارچوب برخورد انسانی و«غیرجانبدارانه» است که میتوان از «گسترش خشونت» در جامعه ممانعت به عمل آورد.
ولی برخلاف پروپاگاند ابلهپسند رسانههای غرب، اتحادیة اروپا و آمریکا هیچ مخالفتی با «خشونت» ندارند. و دقیقاً به همین دلیل است که همزمان از دو محفل خشونتطلب و متجاوز، یعنی از «اسرائیلپرستان» و «اسلامپرستان» حمایت به عمل میآورند. چرا که «پرستش» کشور اسرائیل، و تبدیل اسلام به «بت عیار» لازم و ملزوم یکدیگراند. از یکسو «اسرائیلپرستی» چنین ایجاب میکند که تجاوز و قانونشکنی دولت اسرائیل مورد «تأئید» قرار گیرد، و از سوی دیگر «اسلامپرستی» زمینة مناسب را برای سرکوب ملتهای منطقه فراهم میآورد. گذشته از وحشیگریهای برونمرزی اسرائیل، دولتهای منطقه چماق اسلام را به بهانة «نبرد با صهیونیسم» بر فرق ملتها فرود میآورند؛ توحش حکومت جمکران شاهدی است بر این مدعا. به همچنین است فوت کردن اسرائیل در آستین ملایان جمکران.
شیمون پرز در «فارین پالیسی»، از ایران به عنوان «مرکز تهدیدها» یاد کرده و خلاصه برای جیرهخواران آمریکا «استقلال» قائل شده. همانطور که یانکیها نیز بر استقلال «القاعده»، «طالبان»، و ... و دیگر تشکلهای ساخته و پرداختة سازمان سیا، به عنوان «دشمن آمریکا» تأکید دارند و همزمان میکوشند از دوستانشان در «اسرائیل» نیز تصویر «مستقل» ارائه دهند. حال آنکه موجودیت اسرائیل، همچون موجودیت آمریکا ومتحداناش در گرو گسترش توحش در قالب جنگ، اسلامگرائی، قاچاق مواد مخدر و بردهفروشی بوده و هست. هر چند که این روند توحش ابتدا در لبنان و اینک در سوریه با شکست روبرو شده. این شکست پایههای محافل «جنگ سرد» را چنان به لرزه در آورده که رسانة بریتانیائی «اکونومیست» رسماً زبان به تهدید کشور فرانسه گشوده!
بله، همچنانکه در وبلاگهای پیشین گفتیم، میتینگ باشکوه «جبهة چپ» در میدان «باستیی» برق از چشم فاشیستها پراند و بعضیها چنین پنداشتند که اینبار هم میتوانند با تهاجم وحشیانه به یهودیان، افکار عمومی را طبق معمول در جهت منافع حقیرشان بسیج کرده و مبارزات انتخاباتی فرانسه را نیز به تعطیل بکشانند، ولی نشد که نشد! نتیجة خوشخیالی حضرات این بود که محبوبیت «جبهة چپ» بیشتر افزایش یافت! تاکنون در این وبلاگ مطالبات جبهة چپ را بررسی نکردهایم، فقط به این دلیل که این مطالبات در دمکراسی فرانسه و برای فرانسویها مطرح میشود. ولی بد نیست مختصری در مورد مواضع منطقی جبهة چپ توضیح دهیم.
برخلاف رهبران چپ استالینیست، «ژان لوک ملانشون»، رهبر جبهة چپ شعار «نبرد با کاپیتالیسم» سر نمیدهد! در زمینة اقتصادی، جبهة چپ خواهان گسترش سرمایهگزاری و تولید در فرانسه، تحت نظارت قوانین کشور است. به عبارت دیگر، این جبهه الگوی آمریکا، یعنی گسترش «بیگاری» در چین و دیگر کشورهای جهان سوم، یا بهتر بگوئیم گسترش بیکاری در فرانسه را مورد تأئید قرار نمیدهد. همچنین در زمینة سیاست خارجی و «حقوق انسانی»، مواضع جبهة چپ فرانسه هیچ ارتباطی با مواضع احزاب سنتی این کشور ندارد. به عنوان نمونه، ژان لوک ملانشون، حضور نظامی کشورش در افغانستان را محکوم کرده و میگوید، این حضور برای پشتیبانی از احداث لولة نفتی است که هرگز کشیده نخواهد شد. و اما از همه جالبتر، مواضع دمکراتیک این جبهه در رابطه با همجنسگرایان است.
در ادبیات این جبهه، هیچ وجه تمایزی برای «همجنسگرایان» و دیگر «اقلیتها» دیده نمیشود. حقوق «زوجها» به طور کلی، شامل زوجهای همجنسگرا نیز خواهد شد. و این برخوردی است که «متانت» را در سطح جامعه ضمانت میکند. روشنتر بگوئیم، رعایت حقوق انسانی و اجتماعی همجنسگرایان، بدون تأکید بر «گرایشات جنسی» اینان، و یا تأمین حقوق اقلیتهای قومی، بدون مشخص کردن ویژگیهای دینی، نژادی و ... در واقع از تهاجم «حریم خصوصی» به حریم عمومی ممانعت به عمل میآورد. در اینصورت شاهد «تظاهرات» اقلیتها و همچنین رسانهای شدن «گرایش جنسی» افراد نخواهیم بود. خلاصه مخالفت ما با رسانهای شدن «گرایشات جنسی» دلیل موجه دارد!
هیچ دلیلی نمیبینیم که در یک جامعة متمدن، باورها، تمایلات مذهبی و «گرایش جنسی» افراد زیر پروژکتورهای رسانهای قرار گیرد، چرا؟ چون از یکسو، هم باورها و هم گرایش جنسی «حریم خصوصی» افراد به شمار میرود، و از سوی دیگر، این «عرصه» هنجارهای دمکراتیک را به چالش خواهد کشاند؛ باورها وگرایشجنسی افراد از هر نظر «مبهم» است. در مورد ابهام «باورها» پیشتر به تفصیل توضیح دادهایم، و نیازی به تکرار مکررات نمیبینیم ولی در مورد ارتباط گرایشجنسی و حریم عمومی گفتنیها بسیار است.
نخست اینکه برقراری «روابط جنسی» در سطح جامعه «ممنوع» است! دیگر آنکه «حضور» فرد در جامعه با «جنسیت» آشکار وی «مشخص» میشود، نه با «گرایش جنسی» او! به عبارت دیگر در جامعه فقط «زن» و «مرد» وجود دارد! «زن» یا «مرد» ممکن است همجنسگرا هم باشند، ولی این امر نمیباید حضورشان را در جامعه تحتالشعاع قرار دهد، چرا؟ چون حضور انسان در جامعه «غریزی» نیست. «فرهنگی» است و این حضور در قالب فعالیتهای اقتصادی، اجتماعی، آموزشی و ... و حتی تفریحی و هنری بروز میکند. برای چنین فعالیتهائی، «گرایش جنسی» افراد کوچکترین اهمیتی نمیتواند داشته باشد. به عبارت دیگر گرایش جنسی ارتباطی با «جایگاه واقعی اجتماعی» فرد نمیتواند و نمیباید برقرار کند. برای روشنتر شدن موضوع میتوان یک پرسش منطقی را مطرح کرد: لازم است «همه» از «گرایش جنسی» دیگران «آگاه» باشند؟
چنین الزامی به هیچ عنوان وجود ندارد. همانطور که گفتیم این امر حریم خصوصی افراد است و ورود آن به حریم عمومی، در واقع حریم خصوصی دیگران را مورد تهاجم قرار میدهد. تصور کنیم فردی در خیابان، در محل کار، و یا در برخورد با افراد دیگر از گرایشجنسی خود سخن به میان آورد! واکنش منطقی به چنین رفتاری «نادیده گرفتن» آن نیست؛ به هیچ عنوان. در چارچوب یک برخورد منطقی میباید به چنین فردی تفهیم کرد که در یک جامعة بههنجار، گرایش جنسی افراد مطرح نمیشود! در واقع افراد «متعادل» در جامعه هیچ تمایلی به «آگاهی» از گرایش جنسی اطرافیان خود ندارند. ولی به فرض که آخوندجماعت مایل به دریافت چنین اطلاعات «ذیقیمتی» باشد، در اینصورت باید به اینان گفت که، «امکان» پوشالی بودن اطلاعات مذکور همیشه وجود دارد. به عنوان نمونه نگاهی داشته باشیم به گزارش شیوای «بیبیسی»، مورخ مارس 2012 از زندگی «آدرین ریچ!»
بوق وزارت امورخارجة بریتانیا، ضمن معرفی «آدرین ریچ» ازگرایشجنسی او نیز سخن به میان آورده! به عبارت دیگر مسئولین سایت کذا چنین میپندارند که «گرایشجنسی» افراد «مشخص» است و «صراحت» دارد، و لازم است ناهنجاریهای دیگران، به ویژه اگر این افراد در زمینة هنر و ادبیات شهرتی به هم زدهاند و مخالف سیاست توحش آمریکا هستند، در بوق هم گذاشته شود. باشد که همگان بدانند و آگاه شوند که پیوند ارزشهای والای جامعة بشر با ناهنجاریهای اجتماعی و فردی از جمله با «مسائل زیرشکم» ناگسستنی است.
در این راستا بیبیسی به ما میگوید، «آدرین ریچ» در سال 1929 متولد شد، در 24 سالگی یعنی در سال 1957 ازدواج کرد، سه فرزند به دنیا آورد، و... پس از 23 سال زندگی مشترک از همسرش جدا شد و زندگی مشترک خود را با زنی به نام «میشل کلیف» آغاز نمود، چرا که همجنسگرا بود! بله، اگر به این اعداد نیک بنگریم میبینیم که «آدرین ریچ» در سال 1980، یعنی در 51 سالگی که از جذابیت زنانه فاصله گرفته، «همجنسگرائی» خود را آشکار کرده. در این سن و سال «عشق» میشل کلیف هم به دل خانم ریچ افتاده و برای «ادای دین» خود یک کتاب منتشر کرده! بله، عشق و عاشقی سر پیری «خمس» و «زکات» هم دارد:
«[...] آدرین ریچ پس از آشناییاش با میشل کلیف [...] بیست و یک شعر عاشقانه را منتشر کرد که ادای دیناش به این عشق بود[...]»
در انتهای این سطور، «بی بیسی» بخشی از سرودة آدرین ریچ مبنی بر «عشقبازی» را منتشر کرده تا همگان بدانند که وی «حقیقت» را میگوید. اشکال این است که حتی اگر بپذیریم «همجنسگرائی» دلیل واقعی زندگی مشترک «ریچ» با «میشل کلیف» بوده، به هیچ عنوان نمیتوانیم بر همجنسگرائی «ریچ» تأکید داشته باشیم! به چند دلیل! نخست اینکه هیچکس، حتی میشل کلیف، شریک زندگی «ریچ» نمیتواند از گرایش جنسی وی آگاه باشد. همچنانکه همسر خانم ریچ نیز طی حدود سه دهه زندگی مشترک نتوانست به این «آگاهی» دست یابد! واقعیت این است که «گرایش جنسی»، همچون «باورهای فرد» در هر حال «پنهان» باقی خواهد ماند! روشنتر بگوئیم، هر کس میتواند خود را «همجنسگرا» جا بزند، و حتی رابطةجنسی با همجنس را نیز تجربه کند، بدون اینکه الزاماً همجنسگرا باشد!
برای روشن شدن مطلب یک مثال ساده میآوریم که برای حزب توده، و دیگر آخوندپرستهای جمکران بهتر قابل درک باشد. یک زن دزد و جنایتکار میتواند با توسل به چادرسیا و مقنعه و غیره خود را مدافع ارزشهای «دین» بباوراند، همانطور که آخوند جماعت نیز با توسل به دستار و لباده خود را متعهد به ارزشهای دین و اخلاق نشان میدهد. اما در واقع هیچکس نمیتواند از اعتقادات قلبی آن زن و این آخوند آگاه شود! حال آنکه با نیم نگاهی به گزارش بیبیسی و مطالب دیگر سایتهای فارسی زبان در داخل و خارج مرزها، هر کس میتواند از اهداف واقعی اینان، یعنی تهاجم به حریم خصوصی انسانها از طریق گسترش ابتذال، حماقت و خشونت آگاه شود. به عنوان نمونه، اگر به اظهارات خیلی خیلی «فلسفی» محمدرضا نیکفر در باب «هایدگر» دقت کنیم میبینیم، از یکسو «هایدگر» به ابزار طبل زدن برای «ارسطو» تبدیل شده، و از سوی دیگر انسانمحوری از دیدگاه «پروتاگوراس» به ارزش گذاشته میشود! و اینهمه با توسل به یک «زبان عامیانه» برای گفتگو در زمینة «فلسفه!»
به عنوان نمونه «هایدگر» در اظهارات شیوای «نیکفر»، مابعدطبیعه را «ورمیچیند» و این «ورچیدن» را میباید به عنوان «دکنستروکتیویسم» بپذیریم! مشتاقان میتوانند به سایت «زمانه» مراجعه کنند تا علاوه بر آشنائی با «هایدگر» از طریق «ورچیدن»، یاد بگیرندکه با «هیتلر» میتوان «نیچه»، «واگنر» و «هایدگر» را به لجن کشید. همانطور که بیبیسی با تأئید «همجنسگرائی» فرضی «آدرین ریچ»، هنر و ادبیات و خصوصاً فعالیتهای اجتماعی را به لجن کشیده. و دقیقاً همانطور که احمدی نژاد و آخوند مکارم شیرازی با جنگ زرگریشان به فردوسی لجنپراکنی میکنند.
همانطور که دیدیم، سخنرانی ابلهانة احمدینژاد در تاجیکستان پیرامون «نقش تاریخی» فردوسی، زمینة مناسب را برای تاخت و تاز آخوند مکارم و همپالکیهایاش فراهم آورد. گفتگوی توحش ایندو گروه در سایت فارسی نووستی، مورخ 11 فرودین ماه 1391 در بخش «نگاهی به مطبوعات روسیه و ایران» انتشار یافته. در همین بخش، در تقابل با نمایش مهوع و رایج حکومت جمکران، خبری از «مسکو نیوز» نیز انتشار یافته که نشان میدهد، روسیه دقیقاً در مسیر عکس «گسترش ابتذال» محفل فاشیسم حرکت میکند. به گزارش مسکونیوز، طرح «ممنوعیت تبلیغات همجنسگرایان» به مجلس دوما ارائه شده. یادآور شویم پیشتر نیز این طرح در پارلمان محلی سن پترزبورگ به تصویب رسیده بود و رسانههای غرب بر سر آن جنجال فراوان به راه انداختند، تا به قول خودشان به جهانیان بگویند که چگونه «همجنسگرایان در روسیه سرکوب میشوند!»
البته غربیها نمیگویند به چه ترتیب میتوان با «فروش» گرایشجنسی انسانها، حقوق انسانیشان را تأمین کرد. یا چگونه میتوان هم حریم عمومی را به اشغال محافل مشخص درآورد، حریم خصوصی انسانها را در رسانههای جمعی به «فروش» گزارد، و هم مدعی دفاع از حقوق انسانها شد؟ ابعاد اقتصادی این قماش «حقوق» در فرصت دیگری میباید مطرح شود. ولی پافشاری محفل فاشیسم بینالملل بر این تضاد پایهای در ادبیات سیاسیاش فقط یک دلیل مشخص میتواند داشته باشد. در قاموس حضرات «گرایش به همجنس»، میباید همچون دیگر ناهنجاریهای اجتماعی نظیر «دین»، «نژاد»، «تعلقات گروهی و حزبی و ...» به ارزش گذاشته شود. میباید پیرامون این ناهنجاریها، همچون «مقدسات دینی» حساسیت ایجاد کرد، و همه روزه مشتی لات و اوباش را جهت تأئید و تکذیب آن به جان یکدیگر انداخت. این شیوهای است که با هدف فراهم آوردن زمینة سرکوب اجتماعی و تحمیل خفقان بر افکار عمومی اعمال میشود.
...
<< بازگشت