یکشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۱

استقلال وحش!


استقرار هواپیماهای «اف.22 » در امارات،   هم به «استقلال» جیره‌خواران الیزابت دوم پایان داد،  هم دکان «مقدسات بومی» جمکرانیان را برچید،  ‌ و علیرغم آزمایش موشکی پاکستان و ابراز لطف فاشیست‌های فرانسه به مرده‌شویان هسته‌ای،   «بازتولید» سیاست سنتی نژادپرستان  را نیمه‌تمام گذارد!   نژادپرستان با دمیدن در بوق «استقلال» جیره‌خواران‌شان،  اینان را به مرزشکنی و یکجانبه‌گرائی تشویق می‌کنند تا بتوانند تاراج استعماری‌شان را گسترش دهند.   خیمه شب‌بازی «استقلال» مستعمرات نژادپرستان به همین دلیل به راه افتاد!

گذشته از افلاس آفریقا،    نیم‌نگاهی به اوضاع استقلال یافتگان منطقه و ارتباط رسانه‌ای‌شان با آنگلوساکسون‌ها،  ‌ ژرفای توطئة استعماری را نشان می‌دهد.   پایه و اساس این «ارتباط» استعماری بر ارائة دو تصویر کاذب «دلپذیر» و «مستقل» استوار شده.   پروپاگاند رسانه‌ای می‌باید همزمان با ارائة‌ «تصویر مستقل» از توحش حکومت‌های دست‌نشاندة غرب، ‌ از «فرهنگ» آمریکا و متحدان غربی‌اش نیز «تصویر دلپذیر» ارائه دهد.   «دیپلماسی» مرده‌شویان در «برزیل»،  جشن ازدواج رئیس جمهور هفتاد سالة آفریقای جنوبی در کنار داستان‌ محافظان اوباما و روسپی‌های کلمبیائی،   و همچنین ماجرای بازداشت مأموران امنیتی آمریکا به جرم همکاری با قاچاقچیان موادمخدر در فرودگاه لوس‌آنجلس محور اصلی پروپاگاند نژادپرستان را نشان می‌دهد.

این پروپاگاند می‌گوید،  سیاهان آفریقای جنوبی،   همچون رئیس‌جمهور منتخب‌شان،   «زوما» در توحش زن‌باره‌گی و «تعدد زوجات» دست‌وپا می‌زنند ... می‌گوید ‌حکومت «مستقل» اسلامی که در فساد مالی غرق شده،   کودک‌باره‌گی و تجاوز به کودکان را «فرهنگ» خود می‌داند،‌   اینهمه در حالیکه حاکمیت آمریکا،  به «اخلاقیات» پایبند است و «لغزش اخلاقی» و «فساد اداری» را سریعاً مجازات می‌کند!   محاکمة قبیلة «مرداک» در انگلستان هم بخش دیگری است از همین مراسم استعماری!    

جریان از این قرار است که خانوادة سلطنتی بریتانیا از «مرداک» شاکی شده‌اند و قوه قضائیة انگلستان هم که خیلی «مستقل» است،   قوم و قبیلة مرداک را در برابر دوربین‌ها قرارداده تا رادیوفردا،   مورخ  9 اردیبهشت‌ماه 1391 بتواند از زبان یکی از پامنبری‌های‌اش به ما بگوید،  اعضای خانواده سلطنتی «شهروند» عادی شمرده می‌شوند:

«[...] انعکاس شنود تلفنی [....] توسط نشریة‌ نیوزآو دِوورلد بر اساس شکایت چند تن از قربانیان [...] از جمله اعضای خانوادة‌ سلطنتی[...]‌ نشان داد که تک تک شهروندان در صورت وجود یک دستگاه قضایی مستقل و رسانه‌های مستقل از دولت می‌توانند[...]»

«دستگاه مستقل» را دریابیم و با تعریف نوین سازمان سیا از «شهروند» آشنا شویم!   حضور یانکی‌ها و پامنبری‌های‌شان که پیشتر هم «شهروند اسلامی» اختراع کرده بودند بگوئیم،   در نظام دمکراتیک و بنابرتعریف،  «شهروند»‌  از حق «قانون‌گذاری» و «نظارت بر اجرای قوانین» برخوردار است؛   قوانین انسان‌محور!   بنابراین آخوند جماعت و اعضای خانوادة سلطنتی «شهروند» به شمار نمی‌آیند،   بگذریم!  در هر حال اسلام‌پرستان اسرائیل‌نواز،  یعنی مرداک،  قوة‌ قضائیة بریتانیا و حاکمیت آمریکا به یکسان افتخار افتضاح و رسوائی و جنایت دارند!   و علیرغم افزایش «رسانه‌ای» و فرضی محبوبیت «مارین لوپن»،  رهبر فاشیست‌های فرانسه،   نتایج انتخابات اینکشور بساط‌شان را در هم ریخت و اینگونه بود که سنگر اقتصادی هیتلر مؤنث فروپاشید!      

در تاریخ 25 آوریل 2012،‌  سه روز پس از انتخابات فرانسه خاکریز اقتصادی هیتلر در اروپا ویران شد!   به گزارش فیگارو،  مورخ25 آوریل 2012،  ماریو دراگی،   رئیس بانک مرکزی اروپا از تز «رشد اقتصادی» دفاع فرمودند!  و به این ترتیب برنامة «ریاضت اقتصادی » که توسط زوج «مرکل ـ‌ سرکوزی» و با حمایت بانک گلدمن‌ساکس و شرکاء به ملت‌های اروپا تحمیل می‌شد به زیر سئوال رفت.   این است پیامد ملموس دور اول انتخابات ریاست جمهوری فرانسه که سقوط دولت ائتلافی هلند را نیز در پی‌آورد.   پیشتر هم گفتیم،   باز هم می‌گوئیم که «ریاضت اقتصادی» در واقع اعلان جنگ به طبقات متوسط اروپا یعنی بازتولید سیاست دستگاه «هیتلر» روشن‌ضمیر است. 

این دستگاه با جنگ‌افروزی زمینة‌ مناسب را برای فرار سرمایه‌ها و مغزها از اروپا به آمریکا فراهم آورد.  پیشتر همین شیوة‌ مقدس در روسیه نتایج بسیار مطلوبی به بار آورده بود و «منطقاً»،  یعنی در چارچوب توحش سرمایه‌سالاری، ‌  این «راه» می‌بایست تا «انقلاب مهدی»‌ ادامه یابد!   در نتیجه،   پس از موفقیت انقلاب اکتبر در روسیه،  لازم بود هیتلر از «نژاد آریائی» قوم «زیگفرید»‌ آگاه شود،  که شد!   پیامدهای انقلاب اکتبر و «شناخت» هیتلر هم که بر همه،   به ویژه بر ملت ایران روشن و واضح و مبرهن است!  همه چیز از «قزوین» آغاز شد! باور نمی‌کنید از سایت انگلیسی‌زبان ویکی‌پدیا بپرسید!

«جونم براتون بگه»،  از آنجا که «ارتش سرخ» از مبارزین «جنگل» حمایت می‌کرد،  یا چون استعمار به این حمایت فرضی نیاز داشت،   در تاریخ 21 فوریه 1921،‌  کلنل رضاخان با نیروهای تحت فرمان‌اش از قزوین به تهران آمده و کودتا فرمودند!  یکوقت فکر نکنید سفارت انگلستان از این کودتا حمایت می‌کرد،  به هیچ عنوان!   کلنل رضاخان مانند روح‌الله خمینی و میرحسین موسوی «مستقل» و «آزاد» و «مردمی» بود،   و همچون امام روشن‌ضمیر  یک تنه در برابر جهانیان ایستاده بود!   پیشتر در مورد «استقلال» و «آزادی» امام روشن‌ضمیر به تفصیل توضیح داده‌ایم.   این «آزادی» و «استقلال»‌ که تعریف نشده،   و فاقد چارچوب حقوقی است به جیره‌خواران استعمار امکان می‌دهد تا با یکجانبه‌گرائی،  یعنی با نقض قوانین و مقررات بین‌الملی منافع لندن و واشنگتن را تأمین کنند.   نیازی نیست که بگوئیم تاوان این یکجانبه‌گرائی‌ها را فقط ملت ایران خواهد پرداخت،   چرا که پادوهای «مردمی» لندن و واشنگتن در برابر ملت ایران هیچ مسئولیتی نداشته و ندارند،   و همچنانکه شاهد بودیم و اکنون نیز شاهدیم،  هرگز پاسخگوی جنایات‌شان نخواهند بود.   اینان به توحش و نظم‌شکنی «افتخار» هم می‌کنند!
  
«فارس‌نیوز»،  مورخ 15 فروردین‌ماه سالجاری در مطلبی تحت عنوان،‌  «انتقاد حزب ناسیونالیست ترکیه از سیاست‌ آمریکائی آنکارا در قبال ایران»،   انتقاد کذا را از زبان «سینان اوغان» به این شرح منعکس می‌کند که،   «کاهش واردات  نفت ترکیه از ایران،  به نفع آمریکا و اسرائیل است و حکومت اسلامی به این عمل واکنش نشان خواهد داد!»   می‌بینیم که به ادعای فارس‌نیوز،  اگر نفت رایگان به ارتش ناتو در ترکیه داده نشود،  منافع اسرائیل و آمریکا خدشه‌دار خواهد شد!   فراتر از این واژگون‌نمائی ابلهانه،  آنچه اهمیت دارد این است که این واکنش را «اوغان» در مسیر «یکجانبه‌گرائی» و «نقض مقررات بین‌المللی»، ‌ یا بهتر بگوئیم در راستای توحش حکومت اسلامی مشخص کرده و می‌گوید،   «این حکومت چندان  به قوانین و مقررات پایبند نیست»؛  «فارس نیوز» هم از این سخنان بسیار مفتخر می‌شود:

«اوغان [...] با اشاره به اینکه ایران [...]‌ خیلی هم به قواعد دیپلماتیک پایبند نیست [...] هشدار داد که [...]‌ ترکیه نباید نفوذ ایران را در بحرین و عراق فراموش کند[...]»

این نخستین بار نیست که حکومت اوباش به «توحش» خود افتخار می‌کند؛   از همان روزی که روح‌الله خمینی «تو دهن این دولت می‌زد»،   از همان روزی که آیت‌الله طالقانی نخستین نماز توحش را برگزار فرمودند،  مسیر گسترش خشونت و ابتذال تنظیم شده بود.  به همین دلیل  «برادران» در «فارس‌نیوز» از «عدم پایبندی به قواعد دیپلماتیک» مشعوف می‌شوند،  چرا؟  چون با مفهوم «یکجانبه‌گرائی»‌ و پیامدهای آن بیگانه‌اند.   اینان نمی‌دانند که سخنان نمایندة حزب ناسیونالیست ترکیه،‌   به صورت مودبانه تأکیدی است بر توحش و بی‌مسئولیتی فزایندة‌ حکومت اسلامی!

البته این نادانی و حماقت به «فارس‌نیوز» محدود نمی‌شود!   کل حکومت اسلامی و مخالف‌نمایان‌اش در همین مرداب توحش دست‌وپا می‌زنند.   از شیخ مهدی بازرگان آغاز کنیم که 8 ماه پس از بوسیدن دست ‌حاج روح‌الله،  زمینة اشغال سفارت یانکی‌ها را فراهم آورد و ‌استعفا داد تا ضمن حضور منظم در جلسات «شورای انقلاب»،‌  هم در جایگاه «مخالف» لنگر اندازد و هم در تلویزیون جمکران «اسلام خوب» را به «امت» بفروشد؛  تو گوئی این فرد که تحت نظارت مصدق،   با خمینی و رفسنجانی دکان نهضت آزادی افتتاح کرده بود،   از توحش همکاسه‌ای‌های‌‌اش بی‌خبر بوده.  علامت تعجب هم نمی‌گذاریم.   متأسفانه شیخ مهدی بازرگان تنها نمونه در این عرصة ‌‌بی‌مسئولیتی و وقاحت نیست!

بنی‌صدر نمونة دیگری از همین بی‌مسئولیتی و توحش و بلاهت را به معرض نمایش گذارد. این فرد که از طرفداری خمینی از کودتای 28 مرداد 1332 آگاه بود،   نه تنها مجیز حاج روح‌الله را می‌گفت  و دست کودتاچی می‌بوسید،   که او را «پدر معنوی» خود نیز می‌خواند. همین فرد پس از 30 سال می‌نویسد،   «خمینی از کودتای 28 مرداد طرفداری کرده!»   می‌بینیم که هم‌صدائی بنی‌صدر با کودتاچیان به «انقلاب اسلامی» منجر شد!   و 30 سال است که بنی‌صدر در پاریس «انقلاب اسلامی» می‌فروشد،   بدون اینکه کمترین مسئولیتی در همراهی با کودتاچی  برای خود بشناسد!  رئیس‌جمهور انتصابی «امام» خمینی پای را فراتر گذارده،  خود را «قربانی» رژیم معرفی می‌کند؛   قربانی تندروها!  حال آنکه ملتی قربانی خیانت آشکار امثال بازرگان و بنی‌صدر شده!

اگر یک «ناظر بی‌طرف» در جریان تحرکات «نهضت‌ عاظادی» و سوابق درخشان خمینی قرار گیرد و از زوزه و روضة مهدی بازرگان و ناله و زاری بنی‌صدر در باب «تندروی»‌ آگاه شود، هرگز «خمینی» را سرزنش نخواهد کرد،   چرا؟  چون از یک‌سو طرفدار کودتا،   همواره از  «زور» طرفداری خواهد نمود،  و خمینی طرفدار کودتاچی‌ بوده.   از سوی دیگر،  ‌ روحانی جماعت،   بنابرتعریف،   هرگز سنگر توحش و توهم را رها نخواهد کرد.  در همین سنگر است که موجودیت «روحانی» معنا و مفهوم می‌یابد.   در واقع آنچه ناظر بی‌طرف به زیر سئوال خواهد برد،   نه توحش خمینی،  که «تحرکات» امثال بنی‌صدر و بازرگان است.  

منطقاً  امثال بازرگان و بنی‌صدر می‌باید در برابر عملکردشان «مسئول» و «پاسخگو» باشند ولی می‌بینیم که چنین نبوده و نیست!   اینان،   نظیر دیگر انقلابیون جمکران دو سنگر حق و باطل می‌شناسند.   زمانیکه در مرکز قدرت باشند،  ‌ مسلماً «برحق» هستند،‌  و آنگاه که از دایرة قدرت به حاشیه رانده شوند،  بلافاصله تبدیل می‌شوند به «حسین مظلوم!»   و بدون اینکه مسئولیت «گفتارشان» را بپذیرند و پاسخگوی «عملکردشان» باشند،   ضمن ستایش اسلام و انقلاب‌،   زبان به انتقاد از حاکمیتی که می‌گشایند که برخاسته از همین انقلاب است.  جالب اینکه،   مدعیان چپ‌گرائی در ایران نیز در همین سنگر توحش و استقلال نشسته‌اند.

پیشتر در مورد «داس‌الله» و عوام‌گرائی و ابتذال آخوندی‌اش به تفصیل سخن گفته‌ایم،   و دلیلی برای اتلاف وقت نمی‌بینیم.   فقط این نکته را یادآوری کنیم که طرفداری از توحش آخوند،  یعنی زن‌ستیزی،   در هر حال با نگرش چپ در تضاد قرار می‌گیرد!   پس دیگر مزاحم شنای انقلابیون «پیرو خط امام» در مرداب تناقض و مفت‌گوئی نشده،  اینان را با «استقلال‌شان»‌ از نظم و مسئولیت و انسانیت تنها می‌گذاریم،   و می‌رویم به سراغ «استقلال» فاشیست‌های فرانسه.  اینان مطالبات واقعی نژادپرستان در کشور ایران را بازگو می‌کنند.

خواست نژادپرستان چیست؟  یکجانبه‌گرائی حکومت «مستقل» جمکران در بحران دست‌ساز هسته‌ای!   برای تحقق این امر مقدس،  «خروج» کفن‌فروشان از پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای کفایت می‌کند.   مارین لوپن،   رهبر «جبهة ملی» ‌فرانسه نیز جز این نمی‌طلبد:

«[...] مارین لوپن [...] تأکید می‌کند که ایران،  نخستین کشوری نیست که به دنبال سلاح هسته‌ای است [...] هیچکدام از کشورهائی که سلاح اتمی در اختیار دارند [...] از جامعة جهانی [...] کسب اجازه [ننموده‌اند]‌.»

این اظهارات مشعشع،  یعنی دعوت غیرمستقیم از ملایان به خروج از «ان‌. پی. تی» در سایت «رادیو بین‌المللی فرانسه»،  مورخ 22 آوریل 2012 انتشار یافته!  و به همین دلیل حدود 20 درصد آرا به حساب «مارین لوپن» نوشته شده!   بله،   دچار توهم نشویم!  منافع سرمایه‌سالاری غرب با مطالبات جبهة‌ چپ فرانسه همخوانی ندارد و بی‌دلیل نیست که بوق محفل بیلدربرگ،   در کمال حماقت،  به تحریف مطالبات این جبهه پرداخت تا با پرتاب آن به سنگر تاواریش‌ها صورت‌بندی مطلوب «جنگ سرد» را بازتولید کند!

دوران جنگ سرد در آمریکا به رونق مک‌کارتیسم،   و در اروپا به سرکوب همه جانبة چپ منجر شد.  همین دوران نورانی،   شاه را به ژاندارم خلیج فارس تبدیل کرد،   و شیخ را در جایگاه رهبر مخالفان وی نشاند.   اگر «بیلدربرگ» رویای بازگشت به این صورتبندی را در سر می‌پروراند سخت کور خوانده!  چرا که «شیخ» به افلاس افتاده،  و هم‌سنگرش،  یعنی «شاه» دست نیاز به سوی اسرائیل «قدرقدرت» دراز کرده؛   اینهمه در شرایطی که سنگر «استقلال اقتصادی» هیتلر،   یعنی بانک مرکزی اروپا ناچار به عقب‌نشینی شده،   و آمریکا نیز برای پایان دادن به بحران‌سازی حاکمیت بریتانیا،   حضور نظامی‌اش را در امارات رسمیت بخشیده!
















...










Share