ندای مرداک!
ندای مرداک!
...
جنجال رسانهای پیرامون همدستی «جک سترا» با «قذافی»، نشست
یواشکی «دوستان سوریه» در پاریس، بروز «استقلال» و «آزادی» دولت پوشالی کرة
شمالی، ناکامی یانکیها برای سازمان دادن
به کودتا در «قطر» و ... و از همه مهمتر،
ابراز عشق رسانهای دارودستة ژاک شیراک به سوسیالیستها در واقع تزلزل
روزافزون محافل «جنگ سرد» را بازتاب میدهد. پس از «میتینگ مارسی»، حضرات از ترس «جبهة چپ»، سرکوزی را رها کرده و آشکارا از «فرانسوا
اولاند»، نامزد حزب سوسیالیست حمایت کردند!
دلیل هم اینکه، در تاریخ 14 آوریل 2012، «ژان لوک ملانشون»، رهبر جبهة چپ،
در میتینگ مارسی، صریحاً خواهان خروج رزمناوهای آمریکا از دریای
مدیترانه شد!
به جزئیات «میتینگ مارسی» نمیپردازیم، فقط بگوئیم زمانیکه خروج یانکیها از مدیترانه
مطرح شد، تهاجم رسانهای به نامزد جبهة چپ
افزایش یافت، و همزمان «مردم فرانسه» در آمار طرفدار فاشیستها از آب
درآمدند و محبوبیت جبهةچپ کاهش یافت! کار بجائی رسید که از یکسو در شبکة تلویزیونی
«آرته»، «موتزارت» فراماسون از آب درآمد
و در کنار بیلکلینتن نشست، و از سوی دیگر، معلوم شد پرچم سرخ جبهة چپ فرانسه، همان پرچم شوروی است!
بله شوروی را میگوئیم؛ فروپاشی، و ... و آن دوران نورانی که «بیل کلینتن» در
کرملین برای «یلتسین» ساکسیفون میزد. همان دورانی که ملاممد خاتمی «یواشکی» لشکرکشی
خیابانی به راه میانداخت تا بتواند در جایگاه حسین مظلوم و قربانی تندروها بنشیند
و برای فاشیستمسلمانهای شریک حکومت «کسب محبوبیت» اجتماعی و سیاسی کند. از قضای روزگار در همین دوران نورانی، «جک
سترا» وزیر امور خارجة بریتانیا بود! و اگر امروز رسانههای غرب، و به ویژه «بیبیسی»، از همراهی «جک سترا» با «قذافی» برایمان قصه
میگویند، فقط یک هدف را دنبال میکنند، و آن
نجات محفل «مرداک» از زیر ضربه است! گذشته
از حمایت بیقید و شرط از «اسلام خوب» و حکومت جمکران، محفل
مرداک در تجزیة یوگسلاوی، تهاجم نظامی به عراق، کودتای حماس، قتل یاسر عرفات و ... و از همه مهمتر در گسترش «شبکة
پنهان» نقش سرنوشتسازی ایفا کرده.
گرامی باد ماه خجستة آوریل سال 2012 میلادی! در این ماه فرخنده استالینیستها، یکبار
دیگر به «جنبش چپ» در اروپا از پشت خنجر زدند،
ولی اینبار برخلاف گذشته، دستشان در فرانسه رو شده! و اما در
همین ماه آوریل، «مذاکرات استانبول» به
ماجراجوئی آتلانتیستها و پیشخدمتهای اسلامگرایشان پایان داد! و اینگونه بود که طرح بازتولید کودتای رضاخان در
ایران هم با شکست روبرو شد. این است دلیل جابجائی بیسروصدای11 تن از فرماندهان
سپاه استان قزوین! و همین است دلیل انتشار گزارش عملیات دیپلماتیک
جمکرانیان در برزیل.
در واقع محفل مرداک از طریق «رادیوفردا»، بیبیسی و وزارت امور خارجة کفنفروشها برای حفظ
«اصول» و «ارزشهای اسلامی»، یعنی نفی «پاسخگوئی»
و «مسئولیت»، و به ویژه مبارزه با «جامعة مختلط» در کشور
ایران به نفسکشطلبی پرداخته. این نفسکشطلبی پیامد منطقی چراغ سبز عموسام به
اراذل حکومت جمکران برای ایجاد تنش با روسیه بود.
تأئید «کودتای قطر» توسط کیهان جمکران
و همچنین خفقان وزارت امور خارجة مردهشویان در مورد بازداشت بدون دلیل اتباع
روسیه و قزاقستان دلیل موجه دارد! اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن قصد بازتولید
کودتای «خدا، شاه، میهن» را دارند. از
اینرو ضمن ایجاد بحران مقدسات بومی با شیخک امارات، گلة اوباش کودتاپرستشان را در داخل و خارج
مرزها به سنگرهای اسلامپرستی هی کردهاند.
همزمان با ستایش کیهان از آنچه «نظامیان مخالف» و «جوانان
قطر» میخواند، پامنبریهای ارسالی ملاممد خاتمی به فرنگ که
تنها وظیفهشان، گذشته از «ستایش» دوران نورانی حاج روحالله، تحسین تاراج آتلانتیستهاست، ضمن مدح
و ثنای اشغال نظامی عراق و آشوبهای لیبی،
فاشیستهای جمکران را به چپ جهانی پیوند
زده و دفاع از خاک میهن را به زیر سئوال بردند.
به این ترتیب، از یکسو پیوند محفل روپرت مرداک با حکومت
اسلامی و از سوی دیگر با مخالفنمایان این حکومت آشکارتر شده! در
دوران ریاست ملاممد خاتمی بر قوة مجریة جمکران، این
پیوند شوم با مسافرت روپرت مرداک به تهران،
ارتباط محفل جنایت و تجاوز را با «پیروان خط امام» به صراحت آشکار کرده
بود.
خلاصه اگر این روزها دکان فروش توحش، حماقت و ابتذال در رسانهها اینچنین گسترش یافته
دلیل موجه دارد؛ بعضیها میخواهند شکست شبکة
قاچاقچیان سلاح و مواد مخدر را که شامل حکومت اسلامی جمکران نیز میشود به هر نحو«جبران»
کنند. به همین دلیل است که محفل مرداک با انتشار خبر موثق
عملیات قهرمانانة «دیپلمات ایرانی» در یکی از استخرهای برزیل در واقع برای حکومت
اسلامی خوراک تبلیغاتی فراهم آورده، تا هم کودک
بارهگی و تجاوز را به عنوان «فرهنگ» به ارزش بگذارد، و هم
به تغذیة اسلامگرایان کمک کرده باشد. بله، محفل مرداک، اگر چه
در انگلستان تضعیف شده، امکاناتاش در
آمریکا همچنان پابرجا و استوار باقی است، و به همین دلیل از ینگه دنیا و از طریق «والستریت
جورنال» برای فتح سنگرهای از دست رفته در کشور ایران قیام میکند. جای تعجب نیست که «بیبیسی» و «رادیو فردا» در
سنگر محفل مرداک بنشینند و دامنة توحش و حماقت را گسترش دهند.
باری به محض اینکه والستریت جورنال «خبر» رفتار ناهنجار
دیپلمات «ایرانینما» را «دفع» کرد، بیبیسی
و رادیوفردا «پشک و چمین» قبیلة مرداک را در سینی گذاشته، جهت تغذیة اوباش جمکران در اختیارشان قرار دادند.
ابتدا سخنگوی وزارت امورخارجة جمکران شکمی از عزا در آورده، خبر را «تکذیب» کرد! سپس نوبت به پسر شیخ مهدی
کروبی و «مسیح مهاجر» رسید. اولی با تکیه
بر مدفوع «روپرت مرداک» برای پدر «اسیر» و دربندش نانی به تنور چسباند، و دومی،
در روزنامة «جمهوری اسلامی»، بدون نکوهش رفتار حکمتالله قربانی، به پیروی از منویات بیبیسی در باب «ممنوعیت
استخر مختلط»، به نقض ارزشهای حکومت توسط آن دیپلمات، یعنی ورود به استخر «مختلط» اعتراض نمود! نهایت امر، در تاریخ 20 آوریل سالجاری، وزارت امورخارجة جمکران موفق شد با قرار دادن سناریوی
مهوع والستریتجورنال در چارچوب «فرهنگ»، سوءاستفادة جنسی از کودکان را به صورت ضمنی مورد
«تأئید» قرار دهد. و «تأئید کودکبارگی»، در رادیوفردا و سایت فارسی بیبیسی، مورخ
20 آوریل سالجاری در دسترس عموم قرار گرفت:
«[...] در پی انتشار گزارشهایی [مبنی بر تعدی جنسی حکمتالله
قربانی به چند دختر نوجوان در یک استخر شنا] سفارت جمهوری اسلامی در برزیل [...] گفته [...] اتهام تعدی جنسی علیه این فرد نادرست
بوده و حاصل سوءتفاهم ناشی از تفاوت در رفتارهای فرهنگی بوده است[...]»
بله آن صحنههای مهوع تعدی به کودکان که در مطلب «والستریت
جورنال»، مورخ 18 آوریل 2012 در برابر چشمان مخاطب قرار گرفته «درست» نیست! چرا که
«رفتارهای فرهنگی» کارمندان وزارت امورخارجة جمکران «متفاوت» است! میبینیم
که وزارت امور خارجة ملایان سوءاستفادة جنسی از کودکان را نکوهش نمیکند، رفتار ناهنجار کارمنداناش را نیز خارج از
مرزها به زیر سئوال نمیبرد؛ از «فرهنگ»
سخن میگوید! و چرا راه دور برویم؟ «مهمانپرست»، سخنگوی مردهشویان، ضمن تکذیب ابلهانة «گزارش»
والستریت جورنال، ادعا کرده اتهامات مطروحه با سوابق «حکمتالله
قربانی» همخوانی ندارد:
«[...] مهمانپرست [...] گزارشهای مربوط به
آزار جنسی [...] توسط یک عضو هیات دیپلماتیک جمهوری اسلامی در برزیل را تکذیب کرد
و گفت که [...] بررسیها [...] نشان میدهد که گزارش رسانهها در این مورد نادرست
بوده [...] مهمانپرست در اثبات نادرست
بودن گزارش رسانهها گفت که اتهامات مطرح شده مغایر با سوابق عضو سفارت ایران در
برزیل است[...]»
به عبارت دیگر میباید بپذیریم که نه تنها کارمندان وزارت
امورخارجة جمکران «کارفرما» را در جریان گرایشات جنسی، خصوصاً ناهنجاریهایشان قرار میدهند، که اظهاراتشان عین «حقیقت» است و اگر مرتکب جرم و جنایت بشوند،
وزارت امورخارجة جمکران به اعتبار «گذشتة» پرافتخارشان
آنان را نکوهش نخواهد کرد. خلاصه، لاتهای حکومت اسلامی «پاسخگوی» اعمالشان نیستند. حال حداقل
سه پرسش منطقی مطرح میشود. نخست اینکه چه کسی حاضر است «انحراف جنسیاش» را در
بوق بگذارد. دیگر آنکه کدام تشکل اداری میتواند
از گرایشات جنسی کارمنداناش آگاه باشد، و نهایت امر قوانین و مقررات وزارت امور خارجة
حکومت کفنفروشها اصولاً چیست؟
برای این پرسشها منتظر پاسخ دیگران نمیمانیم! چرا که «مسئولیت»
و «پاسخگوئی» ویژة جوامع دمکراتیک و نظامهای انسانمحور است؛ در نتیجه،
ارتباطی به لات و لوتهای کودتاچی نمیتواند داشته باشد. از سوی
دیگر، رسانهای کردن «ناهنجاریها»، به
ویژه ناهنجاریهای «اخلاقی ـ جنسی»، همچون «افتخار» به این ناهنجاریها، و بالیدن به دین و نژاد و غیره دو روی سکة
فاشیسم است، و شیوهای است شناخته شده.
این شیوه، یعنی رسانهای کردن ناهنجاریها در تمام ابعاد
در دکان آنجلینا ژولی به فروش گذاشته شده.
در ابعاد اجتماعی، این
فرد پس از چند سال زندگی مشترک، «به
درخواست بچهها» خبر «نامزدیاش» را با پدر همین بچهها در بوق میگذارد، و
جهانیان با بیصبری در انتظار ازدواج ایشان
لحظه شماری میکنند. در ابعاد فیزیکی ایشان باسنشان را در واقع به
صورتشان انتقال دادهاند و خلاصه چارچوب هنجارهای انسانی را چه در بعد «مادیات
فرد» و چه در عرصة روابط اجتماعی واژگونه کردهاند. به
همین دلیل است که آنجلینا ژولی از الطاف ویژة تشکیلات سازمان ملل برخوردار میشود. پیش از
ادامة مطلب یادآور شویم، زندگی آنجلینا ژولی «حریم خصوصی» است؛ ناهنجاریهای
آن به ما ارتباطی ندارد، و در موردشان «قضاوت»
نمیکنیم. ولی
زمانیکه نماد این ناهنجاریها از طریق سازمان ملل به ارزش گذاشته میشود، موضوع
متفاوت خواهد بود. اینبار جایگاه سازمان ملل است که به زیر سئوال میرود.
سازمان کذا، همانطور
که جلسات حقوقبشرفروشیاش در مورد سوریه نشان داد، خود
تبدیل به سازمانی مرزشکن و انسانستیز شده،
و اگر مهار نشود همچنان به حرکتاش
در مسیر گسترش توحش و سفلهپروری ادامه خواهد داد. برای
آشنائی بیشتر با مسیر «رشد» سازمان ملل میتوان «ویژگیهای» کارمندان ایرانیاش را
مورد بررسی قرار داد؛ همین کفایت خواهد
کرد. وارد جزئیات هم نمیشویم چراکه حریم خصوصی است و
هنوز رسانهای نشده! اما رفتار
اینان، همچون رفتار دیپلمات حکومت جمکران
در برزیل در چارچوب الزامات استعماری، یعنی تجاوز، مرزشکنی، توحش و حماقت قرار گرفته. و اگر
مطالب بیبیسی و رادیوفردا را بررسی کنیم خواهیم دید که همین توحش و حماقت را به
ارزش میگذارند.
به عنوان نمونه سایت رادیوفردا، مورخ 2 اردیبهشتماه سالجاری به بهانة «تجلیل»
از موفقیت یک ایرانی مقیم آمریکا، توحش و
نظمستیزی را اینچنین به ارزش گذاشته:
«[...] ما نباید از یادمان برود که ندا مثل
همه دخترها و پسرهای دیگر فقط به جرم اینکه به دنبال آزادی بود تا بتواند حرفش را
بزند، کشته شد[...]»
«ندا» که موجودیتاش برای ما فقط رسانهای است، بر
اساس تبلیغات در راه طرفداری از جنبش سبز به «شهادت» رسیده. و میباید
بپذیریم که مانند «همة» جوانان ایران، چون
به دنبال «آزادی» بوده که «حرفش را بزند» کشته شده! بارها
و بارها به محورهای پروپاگاند رسانههای غرب اشاره کردهایم، از
اینرو به جزئیات این پروپاگاند حماقتگستر نمیپردازیم فقط به مسئولان خیلی محترم
«رادیو سیا» یادآوری میکنیم، اگر پرسوناژ
«ندا» در واقع «وجود» داشته و فیلم مرگاش هم «مستند» بوده، «ندا»
الگوی جوانان ایران نیست؛ مگر اینکه همة جوانان ایران در مسیر حماقت و
نفرت و احساسات گام بردارند و بدون در نظر گرفتن واقعیتهای تاریخی، اجتماعی،
اقتصادی و استراتژیک صرفاً به دلیل «نفرت»
از یک فرد یا یک گروه سیاسی روانة مسلخ شوند.
پرسوناژ «ندا» مجموعهای است از تصاویر و داستانهائی که از
زبان این و آن در مورد وی انتشار یافته. واقعیت داستانها هیچ اهمیتی ندارد، مهم این است که این حکایات در ارتباط با تصاویر
چه پیامهائی را به مخاطب منتقل میکند. پیامها چنین میگویند که یک زن جوان که به
گواهی تصاویرش با نماد بردگی زن مخالف بوده و در رشتة فلسفه نیز به تحصیل اشتغال
داشته، به دلیل مخالفت با «نتایج
انتخابات»، یا به دلیل نفرت از شخص احمدینژاد
در تظاهرات طرفداران موسوی شرکت کرده و مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و علیرغم
تلاش آن پروفسور «اهل قلم» که برای شرکت در انتخابات، و یا جهت ایفای نقش پزشک در فیلم کذا از
بریتانیا به تهران آمده بود، در برابر
«دوربین» جان میسپارد.
همچنانکه گفتیم این داستان چه واقعی باشد و چه تخیلی، اصل مطلب، یعنی پیام توحش پروپاگاند، واقعی
و پابرجاست. پیام چیست؟
گسترش حماقت و توحش و مرگپرستی حسینی به زنانی که به گواهی ظاهرشان، با وحشیگری
زهرا خانومها و میرحسینها بیگانهاند. حال
میپرسیم زن جوانی که دانشجوی فلسفه است، به موسیقی علاقه دارد و با نمادبردگی زن نیز
مخالف است، میباید در راه گسترش محفل
تجاوز و جنایت، یعنی محفل میرحسین موسوی
جان ببازد؟ مطالبات استعماری چنین ایجاب
میکند. شبکة تبلیغات استعماری انتظار دارد که با تکیه
بر این صحنهگردانیها از پرسوناژ «ندا»، به عنوان زن و دانشجوی رشتة فلسفه، یک حامی بیقید و شرط جنایات میرحسین موسوی ارائه
دهد. فردی بسازد که با اهداف ابلهانه و استعماری
محفل کودتا، یعنی «سپردن حکومت به امام
زمان» هیچ مخالفتی ندارد، و از همه مهمتر حاضر است در راه تحقق چنین
اهدافی جان نیز ببازد! این است «پیام» اصلی جنجال رسانهای پیرامون
«ندا!» و اینک،
رادیوفردا در بخش «فرهنگ و هنر» از زبان فردی به نام «صدیقی» به گسترش همین
پروپاگاند مهوع همت گماشته، چرا؟ چون
پایههای محفل کودتا در داخل و خارج از مرزها متزلزل شده.
به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ
19 آوریل 2012 سالجاری، 43 تن حشیش متعلق
به قاچاقچیان محترم کشف و ضبط شد! محل توقیف این محمولة مقدس مشخص نشده ولی نووستی، شاید برای
حفظ پرستیژ یانکیها مقصد 43 تن حشیش کذا را «کانادا» اعلام کرده! در هر حال این مسائل به «ما» مربوط نیست! آنچه به ما مربوط میشود واکنش استعمار غرب به
این «فاجعة» جانگداز و دیگر «فجایع» مشابه است.
فجایعی نظیر شکست برنامة کودتا در سوریه، ناکامی
کودتا در قطر، برکناری کودتاچیان پادگان قزوین
... و از همه مهمتر شکست سومین نشست «دوستان سوریه» در پاریس. این شکست از یکسو وقاحت و حماقت محفل مرداک و
وزارت امور خارجة جمکران را آشکارتر کرد،
و از سوی دیگر، بلاهت مخالفنمایان
حکومتاسلامی را! جالب اینکه، اینان به
دو بخش متخالف تقسیم شده، اظهارات و مواضعشان با یکدیگر در تناقض قرار گرفته. اگر
نیم نگاهی به سایت «گویا نیوز» بیاندازیم خواهیم دید که در برخی مطالب، حکومت اسلامی آنچنان قدرتمند شده که اعضای شورای
امنیت به اضافة آلمان، ناچار خواهند بود به خواستههایاش تن در دهند! حال آنکه در مطالب گروه دیگر، این حکومت
«ضعیف» و «مفلس»، از دوستان «چپ جهانی»
است و میخواهد «میهن پرستی» را به ارزش بگذارد! جالب اینکه،
به ادعای اینان «چین و روسیه» هم در
سنگر «چپ جهانی» نشستهاند! چشمهایشان
نمیبیند در ایندو کشور چه سرمایههائی روی هم انباشته میشود.
بله دولت مائوئیست چین که افتخار دارد برای تأمین منافع شرکتهای
آمریکائی، چینیها را به بیگاری بگیرد، «چپگرا» شده!
و به همچنین است دولت روسیه که بیش
از دو دهه است با نشاندن لیبرالیسم افسار گسیخته بجای اقتصاد دولتی خط تولید
میلیاردر افتتاح کرده:
«[...] بر اساس این منطق [...]مبارزان اروپایی که به اسپانیا
رفته و علیه استبداد آن کشور جنگیدند مزدور بیگانه بودند[...]مگر [حکومت اسلامی]
فقط برای ایران خطر ایجاد میکند که آنها [آمریکا] جمهوری اسلامی را در پرانتز
قرار می دهند؟ [...] اراذل و اوباش [...]خود را ضدامپریالیست و ضدصهیونیست معرفی میکنند
و با جنبش جهانی چپ فالوده میخورند[...]»
منبع: گویانیوز، مورخ 3 اردیبهشتماه سالجاری
بله اگر در قاموس فعلة فاشیسم، و مستخدمان یانکیها، چین و
روسیه «چپ» شمرده میشوند، دلیل موجه
دارد! از یکسو برتری «خداداد» محافل سرمایهداری لندن
و واشنگتن، برخلاف دستگاه هیتلر و
موسولینی، در دستور کار دولتهای چین، و به ویژه روسیه قرار نگرفته. و از
سوی دیگر، نخستوزیر روسیه رسماً مخالفت
خود را با مواضع حکومتاسلامی، یا بهتر بگوئیم با مطالبات آتلانتیستها در
ایران و منطقه، یعنی با فعالیتهای هستهای، افراطگرائی و به ویژه اسرائیلستیزی اعلام
داشته. همین
نخستوزیر، بزودی در جایگاه ریاست فدراسیون
روسیه قرار خواهد گرفت، و این است دلیل
پرتاب روسیه به سنگر «چپ!» به عبارت دیگر،
در قاموس پیشخدمتهای «مهاجر» محفل «کارتر ـ برژینسکی»، هرگونه
مخالفت با لاتبازی سازمان سیا، «چپگرائی»
به شمار میرود!
اراذل و اوباش صادراتی حکومت اسلامی که ابتدا برای خمینی و
سپس برای «اصلاحات» ملاممد، و اخیراً برای
شیخ کروبی و جنبش حماقتگستر «سبز» سینه میزدند، امروز رودربایستی را کنار گذاشته، رسماً به
دوران نورانی کودتای کلنل آیرونساید، یعنی
به صدر کودتای عزیزشان برگشتهاند. پس جای تعجب نیست که اینان با هدف لجنپراکنی به
نگرش انسانمحور، همپالکیهایشان را در جمکران به «چپ» پیوند
دهند؛ به ستایش جنایات ارتش آدمخوار ناتو در عراق بنشینند
و ... و از همه مهمتر در کمال بیشرمی، دفاع
از خاک میهن را تحت عنوان «کودتای ایرانپرستی» تخطئة کنند:
«[...] دفاع از تماميت ارضی ايران میتواند احساسات ميهنی
را در ايرانيان تحريک کند[...]»
منبع: گویا نیوز، مورخ 31 فروردینماه سالجاری
لازم است به این گوسالههای ننهحسن که برای «اسلام خوب»
سینه میزنند بگوئیم، دفاع از خاک میهن یک وظیفة انسانی است. هیچ
انسانی در برابر تهاجم نظامی به کشورش «صلحطلب» نمیشود! اگر
خیلی احساس فضل میفرمائید و میخواهید با «مقدسات بومی» مبارزه کنید، بدانید
که از یکسو، در اسلام «انسان» وجود
«خارجی» ندارد، اما ایرانی «انسان» است! و از
سوی دیگر، کسی که برای «تخریب دین» توسط
خامنهای عزا گرفته، در مورد «میهنپرستی»
بهتر است خفقان بگیرد. حال به صاحبنظرانی که برای شیخ کروبی چپاولگر
سینه میزنند و اینک خود را با نیروهای مخالف فرانکو مترادف دیدهاند نیز چند نکته
را یادآور شویم!
نخست اینکه «شورای امنیت» سازمان ملل، تهاجم
نظامی به کشور عراق را تأئید نکرده، و لشکرکشی یانکیها به عراق، از منظر قوانین و مقررات بینالمللی یک «عمل
غیرقانونی» به شمار میآید. دیگر آنکه،
کسانیکه از سراسر جهان برای مبارزه
با فرانکیستها در کنار جمهوریخواهان اسپانیا میجنگیدند، از «دولت
دمکراتیک» اسپانیا دفاع میکردند. این
دولت در سال 1936 با آراء اکثریت مردم اسپانیا انتخاب شده بود. در
نتیجه، استبداد بر اسپانیا حاکم
نبود. برای اظهار نظر در مورد مخالفان «فرانکیسم»، شناخت
تاریخ معاصر اسپانیا، مواضع شوروی و از
همه مهمتر «حداقل» شعور الزامی است. کسی
که شعور کافی برای تحلیل رخدادهای تاریخی داشته باشد، میداند
که اتحاد شوروی بجز در شعار، هرگز از
جمهوریخواهان اسپانیا دفاع نکرد! محض اطلاع بگوئیم تعداد کارشناسان نظامی شوروی
در اسپانیا از تعداد داوطلبان ایرلند برای مبارزه با فرانکیستها کمتر بود! همین
کافی است که از میزان همراهی شوروی با
جمهوریخواهان اسپانیا آگاه شویم. امروز نیز حزب کمونیست روسیه از «جبهة چپ» در فرانسه
دفاع نمیکند. هم اکنون حزب کمونیست روسیه حمایت خود را از فرانسوا
اولاند اعلام داشت. به عبارت دیگر،
این حزب مواضع مزورانة استالینیستهای فرانسه را مورد تأئید قرار داد.
استالینیستها پیش از انتخابات، علیرغم مخالفت مکرر ژان لوک ملانشون با برنامة
اقتصادی حزب سوسیالیست، از زبان «روبر ئو»، دبیرکل
پیشین حزب کمونیست رسماً هوادرانشان را به حمایت از حزب سوسیالیست فراخواندند. هر چند
«ماری ژرژ بوفه»، دبیرکل فعلی این حزب از
مواضع سلفاش حمایت به عمل نیاورد، نهایت امر، نتایج دور اول انتخابات فرانسه نشان داد که آراء
حزب کمونیست در واقع بین سوسیالیستها و فاشیستهای «جبهه ملی» تقسیم شده! در
نتیجه، هر دو گروه یعنی ویشیستها و سوسیالیستها در
مجموع از آنچه در آمار ارائه میشد، حدود 6 درصد فراتر رفتند؛ در حالیکه
نتایج جبهةچپ حدود 6 درصد کاهش نشان میداد. و از قضای روزگار این حداکثری است که حزب
کمونیست فرانسه تاکنون در انتخابات به خود اختصاص داده! خلاصه
اگر چه نامی از حزب کمونیست فرانسه برده نشد،
ولی این حزب ژان لوک ملانشون را
قربانی صورتبندی مطلوب استالینیستهای تاواریش «زوگانف» کرده! به این
ترتیب که با تقسیم آراء کمونیستها میان چپنمایان حزب سوسیالیست و ویشیستها امکانات
«جبهة چپ» را برای پیشبرد مطالباتاش کاهش
داده. در نتیجه ژان لوک ملانشون ناچار شد برای دور دوم
انتخابات از نامزد سوسیالیستها حمایت کند.
به این ترتیب، در صورت
پیروزی فرانسوا اولاند، حزب کمونیست در
جایگاه اوپوزیسیون لنگر خواهد انداخت و ضمن دریافت حق و حساب، طبق معمول به جنگ زرگری با ویشیستها و مبارزات
کشکی با امپریالیسم ادامه خواهد داد؛ حداقل استالینیستهای مسکو چنین پنداشتهاند
و حزب کمونیست فرانسه هم جز پیروی از منویات اینان راه دیگری نشناخته و نمیشناسد.
حضور تاواریشها بگوئیم، دستتان دیگر رو شده! هر چند به تحرکات مزورانة حزب کمونیست آشکارا اشاره
نمیشود، ولی همه میدانند که عبارت «خنجر
از پشت زدن» در کلام ملانشون به کدام تشکل ارجاع میدهد. در هر حال، علیرغم
تحرکات بعضیها، انتخابات دور اول فرانسه
دکان «الگوی چینی» آنجلا مرکل را درهم ریخت و به سلطنت «هیتلر مؤنث» پایان داد. علیرغم
اظهارات ابلهانة ژنرال «حمید گل» در باب مبارزات جمکران با امپریالیسم بزودی پیامد
ورشکستگی هیتلر هزارة سوم را در جمکران و عربستان مشاهده خواهیم کرد. فعلاً برای شرکت در «یوروویژن» راهی جمهوری
آذربایجان میشویم!
...
<< بازگشت