شنبه، دی ۳۰، ۱۳۹۱

اتوبوس ابهام!

    
 
در تاریخ 16 ژانویه 2013،  سیاستی که اوباش را بر ملت ایران حاکم کرده به پایان خط رسید و رویاهای علی خامنه‌ای و اربابان‌اش نقش برآب شد.   حکومت جمکران که طی 33 سال از یک کودتا به آغوش کودتای دیگر پریده،  ‌ اینبار هم برای کودتائی جدید خیز برداشته بود،  که لگدی «الهی» پوزة اربابان‌اش را خونین و مالین کرد و این تازه اول کار است!  خلاصه «ای کسانی که ایمان آورده‌اید»؛   لیوان هم بیاورید تا ودکائی بزنید!
 
در 34 امین سالگرد توطئة ارتش ناتو و مسئولیت‌گریزی پهلوی دوم،   گویا محفل «شیخ و شاه» در داخل و خارج مرزها برای «بازتولید» یک «قیام مردمی» آماده شده بود.   همه چیز بخوبی پیش می‌رفت و اوضاع بر وفق مراد ارتش آدمخوار و اخلاق‌محور ناتو بود.   از اینرو همزمان با انفجار بمب در سوریه و عراق،‌   بوق‌های طویلة مک‌کارتی برای نشاندن «فتوی» مقام معظم بجای قوانین و مقررات بین‌المللی به اجماع رسیده،   معلق می‌زدند!   چرا که تداوم بحران دست‌ساز هسته‌ای در ایران،   مذاکرات صلح «اسرائیل ـ فلسطین» را به حاشیه خواهد راند.   باری،   به دلائلی که بر ما پنهان ماند،   در شانزدهمین روز ژانویه 2013،  چنان خرتوخری بر حوزة «یورو ـ دلار» حاکم شد که شیون راسموسن،  دبیرکل سازمان ناتو به آسمان برخاست؛   رئیس جمهور سومالی هم به کاخ سفید وارد شد!
 
خلاصه پس از قریب 20 سال لات‌بازی و جنایت،   یانکی‌ها ناچار شدند دولت سومالی را به رسمیت بشناسند!   ولی محفل «شیخ‌وشاه» با تحولات بیگانه است و همچنان در دوران نورانی کلنل آیرون‌ساید در جا می‌زند.  پس تعجبی ندارد که اعضای این محفل در داخل و خارج مرزها برای تکرار دورباطل «شیخ‌وشاه» بسیج شوند!  مهم‌ترین ویژگی «شیخ‌وشاه»، ‌ همچنانکه پیشتر هم به کرات گفته‌ایم،   تکیه بر توحش و ابهام «باورهای مقدس» است.   تفاوتی نمی‌کند که این باورها دینی، ‌ بومی و یا قومی باشد؛   می‌تواند خلق‌الساعه بوده و بر پایه‌های به اصطلاح «مدرن» هم استوار گردد؛  ‌ آنچه اهمیت دارد «جمعی بودن» باورهاست.   چرا که ابهام جمع،  با ایجاد گسست در «ارتباط منطقی» سیاست با مسائل مالی و اقتصادی کشور،  راه بر «رهبرسازی» خواهد ‌گشود.   و به این ترتیب،  گله‌پروری و گسترش حماقت و توحش «جمع» از طریق نفی «واقعیت مادی» امکان‌پذیر می‌شود.  نفی همین واقعیت مادی است که هم‌سوئی رضاپهلوی با علی‌خامنه‌ای را آشکار می‌کند،   و نشان می‌دهد که تقابل «شیخ» و «شاه» کاذب و ظاهری است.   اظهارات علی‌خامنه‌ای در جمع مسئولان و کارکنان حفاظت اطلاعات نیروهای مسلح و اظهارات اخیر رضاپهلوی شاهدی است بر این مدعا.   
 
در تاریخ 16 ژانویه 2013،‌   خامنه‌ای تلویحاً خواهان قرارگرفتن «ارتش در کنار مردم» شد. همزمان رضا پهلوی نیز با کوفتن بر طبل توخالی «انتخابات آزاد»،  به استقرار حکومتی که از «باورهای مردم» برخاسته باشد ابراز تمایل کرد!   به عبارت دیگر،   اینبار نوبت به «شاه» رسیده تا به عنوان «مخالف استبداد»،  یک‌بار دیگر «شیخ» را از زیر ضربة تاریخ معاصر و ملت ایران بیرون کشیده،   برای «حضرات» آیات‌عظام حاشیة امن تأمین کند.        
 
در تاریخ 16 ژانویه 1979،   به مصداق مثل معروف «کله پز برخاست سگ جای‌اش نشست»،  پهلوی دوم از جای‌اش برخاست تا حاج روح‌الله بجای‌ ایشان جلوس فرمایند،  و به قول خودشان «توی دهن این دولت» بزنند!   اینچنین بود که به ارادة ژنرال هویزر ارتش شاهنشاهی نیز «در کنار مردم» نشست و همین «مردم» در خیابان دولت تعیین کردند،  و ... و  نتیجة این توطئه استعماری هم در برابر ماست.   34 سال لشکرکشی خیابانی،  لات‌پروری،  دین‌فروشی و روضه و زوزه و ضجة آخوند،  اینهمه جهت تاراج و سرکوب ملت ایران.   و پس از گذشت 34 سال از این توطئه استعماری،   بعضی‌ها برای بازگرداندن کله‌پز بجای سگ دست به زمینه‌سازی زده‌اند.
 
بله،   در تاریخ 16 ژانویه 2013،‌  حضرت کله‌پز به رادیو «بی‌بی‌سی» تشریف آورده،  از «انتخابات آزاد» قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب ‌گفتند!   و همزمان «سگ» نیز در تهران،‌  گوش به فرمان ارباب برای واگذاری جای‌اش به کله‌پز ‌خیز برداشت.  پس بهتر است از اظهارات شیرین «سگ» دستاربند آغاز کنیم،   که حکومت مفتضح و مفلوک جمکران را «محترم» و «مقتدر» ارزیابی کرده؛   تعجبی هم ندارد.   شبکة جهانی آمریکا با «تحلیل‌های‌» عمیق و ابلهانه‌اش قدرت افسانه‌ای نوکران‌ در جمکران را در بوق ‌می‌اندازد و فرمایشات ارباب را هم ملایان هرگز به زیر سئوال نخواهند برد.
 
به گزارش ایسنا،  مورخ 16 ژانویه سالجاری،   چنین گفت خامنه‌ای خطاب به مسئولان و کارکنان حفاظت اطلاعات نیروهای مسلح که،   «وعدة الهی» همین نظام مقتدر و محترم و «اثرگذار» ماست که خیلی پیشرفت کرده و مردم «دشمن‌شناس» دارد که در برابر تحریم‌ها مقاومت می‌کنند و نیروهای مسلح‌اش نیز مهربان،  عاقل و با عاطفه‌اند:
 
 «[...] مصداق عینی تحقق وعده الهی،   نظام جمهوری اسلامی است که [...] بعد از گذشت 34 سال اکنون یک نظام محترم،  مقتدر،  اثرگذار در مسائل منطقه‌ای و جهانی [...] ‌است[...] این ملت سختی‌ها را تحمل می‌کنند [...]»
 
طبق معمول اظهارات‌ خامنه‌ای بر محور مبهماتی نظیر دشمن،   وعدة الهی،  شرف و افتخار و ...و خلاصه مزخرفات محفل اخلاق‌محوران تنظیم شده.   ولی اینبار مقام معظم یک تعریف نوین و «اسلامی» هم از نیروهای مسلح ارائه دادند،   باشد که زمینة‌ نشستن کله پز بجای سگ از طریق قرار گرفتن ارتش در کنار مردم فراهم آید.   خامنه‌ای می‌گوید،  نیروهای مسلح «نظام محترم» یک تشکل انسانی و با خرد و عواطف و احساسات است!  به عبارت دیگر  نیروهای کذا بجای «انجام وظیفه»،  یعنی حفظ نظم و امنیت کشور،  عواطف و احساسات‌شان را ابراز می‌فرمایند یعنی از «شورش» مردم حمایت می‌کنند:
 
«[...]‌ از دیدگاه اسلام،  نیروهای مسلح،  مجموعه‌ای مکانیکی و همچون یک ماشین بی‌اراده نیستند بلکه سازمانی انسانی و دارای مجموعه‌ای از عقل،  خرد،  عزم،  اراده،  تصمیم،  ایمان و عواطف است»
 
بله همه بدانند و آگاه باشند که پدیدة موهوم و بی‌سروته اسلام نیز نه تنها «دیدگاه» پیدا کرده،   که این «دیدگاه» پس از گذشت چهارده سده،  در کشور ایران همچنان از «کنونی‌ات» برخوردار است، ‌ چرا؟  چون پس از کودتای بلشویک‌ها،‌  مسیر حرکت نیروهای مسلح ایران را همواره استعمار آنگلوساکسون تعیین فرموده!   و این مسیر مقدس در دو مرحله خلاصه می‌شود.   نخست سرکوب فراگیر ملت ایران توسط حکومت قدر قدرت،   جهت تاراج ثروت‌های ملی،   و در گام بعد،  ‌ قرار گرفتن ارتش در برابر رأس هرم همین حکومت و تمدید چپاول ملت ایران.    به این ترتیب،   با هدف گسترش دامنة تاراج و سرکوب،  در تاریخ معاصر کشور در هر مقطع از وجود ارتش استعماری به بهترین نحو استفاده شده.   
 
از کودتای میرپنج «در» بر همین پاشنه چرخیده و علیرغم شکست کودتای سبز،  بعضی‌ها می‌پندارند که به این روند شیرین می‌توان همچنان ادامه داد.  و این است دلیل ترهات‌پراکنی علی ‌خامنه‌ای؛  و همین است دلیل فراخوان اینترنتی برای استقبال از مراسم  22 بهمن!  آقای مجاور ویجویه!  به استنباط ما ساواک جمکران در آرزوی کودتا له له می‌زند و برای تحقق این امر مقدس به مردم همیشه در صحنه،  ‌ لشکرکشی خیابانی و ایجاد درگیری نیاز پیدا کرده!   ولی به نظر می‌رسد که حضرات از روند تحولات بس عقب افتاده باشند!   وقوقیة آخوند احمد خاتمی که  در تاریخ 18 ژانویه سالجاری ایراد شد و طبق معمول مطالبات اربابان حکومت را بازتاب می‌دهد،  شاهدی است بر این مدعا!  
 
سازمان تبلیغات اسلامی گویا هنوز در جریان سقوط دکان شیخ قطر،‌  و عقب‌نشینی یانکی‌ها از افتضاح «بهار عرب» قرار نگرفته،  به همین دلیل است که ضمن تأئید تحریم‌های اقتصادی، ‌ «مردم» را به ابراز «خشم مقدس» فرا ‌می‌خواند!  جالب اینکه،   تحریم‌های کذا مورد تأئید رضا پهلوی هم قرار گرفته.  ایشان در 34 امین سالگرد گریز «اعلیحضرت» محمدرضا شاه پهلوی از مسئولیت‌های قانونی‌شان،  با فرناز قاضی‌زاده در بی‌بی‌سی مصاحبه فرموده،   تمامی شعارهای پوچ و ابله‌فریب روح الله خمینی را برای ملت ایران بازتولید فرموده‌اند.   خلاصه بگوئیم،   «بی‌بی‌سی» دوباره «اتوبوس ابهام» را به راه انداخته،   اتوبوسی که پیشتر مصدق‌السلطنه و روح‌الله خمینی و اوباش هوادارشان را در آن سوار کرده بود.   اعلیحضرت هم به عنوان پارکابی این اتوبوس مقدس از «همه» برای سوار شدن دعوت به عمل آورده‌اند. مقصد اتوبوس ابهام،   اینبار «انتخابات آزاد» است:
 
«[...] تنها هدف محوری این شورا [...] حق برگزاری یک انتخابات آزاد در ایران است[...]‌ یک روند دمکراتیک برای رسیدن به یک نتیجه دموکراتیک [...]‌»
منبع:  دویچه وله،‌  مورخ 17 ژانویه سال‌جاری
 
معلوم نیست رضا پهلوی از کجا به این نتیجة ‌مشعشع رسیده که برگزاری «انتخابات آزاد» به «نتیجة دمکراتیک» هم منجر خواهد شد؟!   چنین ادعائی عوام‌فریبی است.  فراموش نکرده‌ایم که 34 سال پیش،   در چنین روزهائی بود که «شیخ» در نوفل لوشاتو عربده می‌کشید،  و دم از «آزادی همه» در اسلام می‌زد!   اینبار نوبت به «شاه» رسیده تا با «انتخابات آزاد» بساط عوامفریبی در لندن به راه اندازد.   پیش از ادامة مطلب خلاصه‌ای از «پیام‌های» مصاحبة‌ رضا پهلوی ارائه می‌کنیم تا برسیم به نقاط حساس اظهارات ایشان. 
 
مصاحبة رضا پهلوی یک محور اصلی و چند محور فرعی داشت.  محور اصلی تحت عنوان «انتخابات آزاد» چندین بار تکرار ‌شد.   خلاصه،   هدف اصلی «شورای ملی ایران» از برکناری حکومت ملایان برگزاری «انتخابات آزاد» اعلام شده!   انتخاباتی که در چارچوب «باورهای مشترک» اعضای شورای کذا عملی می‌شود.  این همان نمایش «خررنگ‌کنی» است که روح‌الله خمینی و لات‌ولوت‌های‌اش با توسل به «اسلام» و برای ایجاد اجماع به صحنه آورده بودند.   در چارچوب همین همگرائی فراگیر است که گویا «مردم» می‌باید قوانین‌خود را هم وضع کنند!   به عبارت دیگر،   رضا پهلوی با دمکراسی و اعلامیه جهانی حقوق بشرکاری ندارد.   مشغولیت اصلی ایشان همانطور که بارها عنوان کرده‌ایم نشان دادن در باغ سبز به عوامل سرکوب حکومت ملایان از قماش اصلاح‌طلب،  لات‌ولوت‌های سپاه و دیگر اراذلی است که در فردای انتخابات «شورای ملی» مسلماً می‌باید نقش ساواک و سپاه را برای اعلیحضرت و اطرافیان‌شان ایفا نمایند.   بی‌دلیل نیست که رضا پهلوی از تحمیل تحریم‌ها بر ملت ایران حمایت به عمل آورده و آن‌ها را برای تغییر رفتار ژریم «لازم» دانسته!  ایشان فرمودند،   «این تحریم ها لازم است،  اما کافی نیست!»         
 
روشن‌تر بگوئیم،  رضا پهلوی در کمال بیشرمی به توجیه عملیات ضدانسانی‌ای پرداخت که لندن و واشنگتن،   ظاهراً تحت عنوان اعمال فشار بر حکومت اسلامی،   و در واقع برای سرکوب ملت ایران و چپاول هر چه بیشتر «بودجة ملی» ایرانیان به مورد اجرا گذارده‌اند.   رضا پهلوی در ادامه،‌  خواستار «یاری» ایالات متحد جهت فراهم آوردن زمینة «انتخابات آزاد» نیز شد!   البته ایشان پیشتر برای استقرار «دمکراسی» در ایران از دولت اسرائیل هم درخواست «کمک» کرده بودند.   مسلماً دمکراسی مطلوب رضاپهلوی هیچ ارتباطی با دمکراسی در مفهوم حاکمیت قوانین انسان‌محور نمی‌تواند داشته باشد.
 
برخلاف فرمایشات اعلیحضرت،‌   دمکراسی از تعاریف صریح،  مشخص و متقن خود برخوردار است.  با اجماع پیرامون شعار مبهم «انتخابات آزاد» به هیچ عنوان نمی‌توان دمکراسی برقرار کرد.  به صراحت بگوئیم،   اصل و اساس در دمکراسی «انسان‌محوری» است،  نه «خواست مردم!»  چرا که از یک‌سو«خواست مردم» را می‌توان به سهولت به سوی فاشیسم و دیکتاتوری «هدایت» کرد و از سوی دیگر،  بر خلاف ادعای «شورای ملی»،  به شهادت تاریخ،   «باورهای جمع» همواره زمینه‌ساز فاشیسم و دیکتاتوری بوده،  نه «دمکراسی!»   در یک دمکراسی،   اصل بر منطق «تحمل حضور مخالف» در جامعه است.    «منطقی» که در ساختارهای سیاسی،  نظامی و خصوصاً انتظامی کشور نسج می‌گیرد،   رشد می‌کند و نهایت امر ماندگار می‌شود.   گسترش این «منطق» و روند رشد وآن را نمی‌توان با تکیه بر «خواست مردم» هماهنگ کرد؛   حکومت پیشنهادی «شورای ملی» در واقع عروس هزار داماد فاشیسم است،  نه دمکراسی.  به همین دلیل است که در بیانیه‌های شورای کذا،  دمکراسی،  اعلامیة جهانی حقوق بشر،  آزادی بیان،   جایگاه روشنفکر،  هنرمند و رسانه‌ها در مسیر حرکت نیروهای اجتماعی با عبارات پوچ و گنگ از قماش «خواست مردم»، ‌ «باورهای مشترک» و «انتخابات آزاد» جایگزین شده.  و این همان روند انسان‌ستیزی است که در درون مرزهای ایران نیز جریان دارد.
 
در یک نظام دمکراتیک،  چارچوب غیرقابل تردید فقط و فقط می‌تواند «مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر» باشد؛  و در این میانه جائی برای مبهماتی نظیر «باورهای جمع» پیش‌بینی نشده و  «انتخابات» نیز فقط در ارتباط با همین «چارچوب»،   یعنی در مسیر تأمین «آزادی بیان» می‌باید مورد عنایت حاکمیت قرار گیرد.   به عنوان نمونه،   اگر بر پایة به اصطلاح «خواست مردم» که شورای ملی علاقة زیادی نیز به آن نشان می‌دهد،   همه به برقراری حکومت اسلامی و شریعت و آخوند رأی دادند،‌   تکلیف طرفداران دمکراسی چیست،   و رضا پهلوی چه خواهد کرد؟  باز هم برای «احترام» به خواست مردم،  ‌ صحنه را به آخوند واگذار کرده و از کشور ایران خارج خواهد شد؟!  البته به این ترتیب دور باطل شیخ و شاه همچنان ادامه خواهد یافت‌ و شاید برای تداوم همین مسیر ایرانی‌ستیز است که «شورای ملی» نقش مذهب و بنیاد مذهب را در پرانتز گذاشته.      
 
یکی از مسائل اصلی کشور که پیوسته در سخنرانی عوامل «شورای ملی» به حاشیه رانده ‌شده،  به نقش مذهب و ساختار مذهبی در ایران مربوط می‌شود.  خارج از  کلی‌گوئی و حاشیه‌پردازی پیرامون نقش دین و بنیاد مذهب در ساختار حاکمیت آینده،  شورای کذا به عبارت گنگ «جدائی دین از دولت» یا حکومت اکتفا کرده.   همینجا بگوئیم که این عبارت پوچ نمی‌تواند از چارچوب نظریه‌پردازانه برخوردار باشد.  این «عبارت» پوسیده و نخ‌نما یادگاری است از دوران میرپنج‌ایسم و کودتای آیرون‌ساید.  
 
آن‌ها که ادعای برقراری یک «دمکراسی» در ایران دارند،  چه بهتر بدانند که سازمان دادن به بنیاد «دین» در جامعه به هیچ عنوان ارتباطی با خدا و خداشناسی و اعتقادات قلبی و غیره نزد همان به اصطلاح «مردم» ندارد.   دین یک بنیاد اجتماعی،  اقتصادی،  مالی و حتی تولیدی است که در سطح جهانی همه ساله میلیاردها دلار را به صور مختلف در خود به تحلیل می‌برد.   در این راستا،  ادعای «الهی» بودن بنیاد دین صرفاً ملائی است و هیچ ارتباطی هم با نظریه‌پردازی نمی‌تواند برقرار کند. 
 
بنیاد دین می‌باید در یک جامعة دمکراتیک تحت «مدیریت» انسان‌محور قرار گیرد؛‌  یعنی حوزة ‌مسئولیت‌اش مشخص باشد نه اینکه با اظهارات بی‌سروته به حاشیه رانده شود.  بی‌توجهی «شورای ملی» به این مسئله به صراحت نشان می‌دهد که علیرغم ظاهر فکل کراواتی‌ اعضای این شورا،   نگرش ملائی اینان به جامعة ایران حاکم بلامنازع است.  
 
خلاصه بگوئیم،  مسئولیت بنیاد دین در یک جامعة دمکراتیک مشخص است،   این فاشیسم است که تحت عناوینی «دهان‌پرکن» برای دین حاشیة امن یعنی بی‌مسئولیتی اجتماعی و سیاسی تأمین می‌کند.   نمونة جوامعی که میرپنج و آریامهر با تکیه بر کودتاهای انگلیسی و آمریکائی سرهم کرده،   و در آن برای ارباب دین حاشیة امن و بی‌مسئولیتی تأمین می‌کردند، علیرغم تبلیغات سراپا دروغ حکومت اسلامی،  هنوز از ذهن ایرانیان زدوده نشده.   و شاهدیم علیرغم «شعار» حمایت از دمکراسی و حقوق بشر،   «شورای ملی»‌ نیز با مسکوت گذاردن مسئولیت بنیاد دین در مسیر نگرش‌ ضددمکراتیک پهلوی‌ها گام برمی‌دارد،   ولی تا زمانیکه یک ساختار تشکیلاتی در مورد ادارة امور دینی مواضع مشخص اتخاذ نکند،    ادعای حمایت‌اش از دمکراسی فقط پوچ‌گوئی و ابهام‌پردازی است. 
 
با در نظر گرفتن تحولات منطقه،   در پایان اضافه کنیم که خارج از تمامی گاف‌ها و مبهم‌پردازی‌های «شورای ملی» پیرامون مسائل کلیدی ایران آینده،‌‌   این شورا بیشتر جبهة «لندن ـ لندن» است نه شورائی جهت حل مشکلات عمدة ایران و ایرانی.   نمونة جبهة «لندن‌ ـ لندن» را امروز در کشور سوریه به صراحت می‌بینیم.   جبهه‌ای که در آن یک حاکمیت دست‌نشاندة بریتانیا با مخالفان‌اش که از قضای روزگار مورد تأئید انگلیس قرار دارند،   وارد جنگ شده!   توضیح در مورد اهداف این ساختارهای دست‌نشانده از آتش‌افروزی‌ها،‌   و اینکه چگونه پوسیدگی محافل «جنگ‌سرد» اینان را به جنگ با یکدیگر کشانده،  کار را به دراز خواهد کشاند.   تحلیل در مورد جنگ داخلی سوریه را که در واقع «جنگ داخلی عوامل انگلستان» با یکدیگر است،   به سوری‌ها می‌سپاریم که وضع‌شان به مراتب از ما بهتر است.   نه زیر علم معنویت و توحش آخوند سینه می‌زنند،  نه روشنفکر دینی دارند و نه «شورای ملی» و ... و از همه مهم‌تر دولت‌شان از تحریم‌اقتصادی استقبال نمی‌‌کند! 
         
 
 
 


 
 
 
 
 
 
 

 
 
 
 
 
 
...
 
 
 
 
 
 
 
 
 


 
 
     
 
 
   
 
 
 
Share

دوشنبه، دی ۲۵، ۱۳۹۱

اخلاق لاشخور!








یانکی‌ها در «توجیه خشونت»،   «گسترش حماقت» و به ویژه در بزرگ‌نمائی نوکران جمکرانی‌شان به پیشرفت‌های چشمگیری دست یافته‌اند.   به همین دلیل نوام چامسکی در کنار علی خامنه‌ای قرار گرفته و درس اخلاق می‌دهد.  خلاصه پیشرفت‌های شگفت جمکرانیان در عرصة توحش را می‌باید ناشی از «ترقی ارباب» بدانیم.   همان ارباب «بخشنده و مهربان» ینگه‌دنیائی که به پیروی از خداوند خونخوار ادیان ابراهیمی،  به ارائة تصویر قدرقدرت از نوکران وحشی‌‌اش نشسته و از «معجزات‌شان» چه روایت‌ها که نمی‌کند.   قدرت «افسانه‌ای» سازمان القاعده را که فراموش نکرده‌ایم!  تشکیلاتی که تحت نظارت سازمان سیا فعالیت می‌کرد،   در رسانه‌های غرب ‌تبدیل شده بود به «دشمن آمریکا!»    آمریکا هم برای نابودی این دشمن چه فداکاری‌ها که نکرد.   یانکی‌ها آنقدر با القاعده جنگیدند که مرگ بن‌لادن را بیش از یک دهه پنهان داشتند و فقط برای اجرائی کردن توطئة «بهار عرب» بود که خبر دستگیری و مرگ «رهبر» پخش شد.   به این ترتیب نیروهای القاعده یک‌شبه تبدیل شدند به «نیروهای آزادیخواه» و «ضداستبداد» در کشورهای ‌لیبی، ‌ مصر،  سوریه و ... و اینچنین بود که مزدوران غرب طبل توخالی «بهار عرب» و «بیداری اسلامی» را به صدا در آوردند.  با این وجود،   یانکی‌ها و متحدان‌شان در سوریه شکست خورده‌اند،   در نتیجه تمام تلاش‌شان را برای سهیم کردن جمکرانیان در آیندة سوریه به کار گرفته‌اند.  گزارش‌های مهمل و مفصلی که دفتر و دستک‌های یانکی‌ها از قدرت و کارآئی حکومت جمکران ارائه می‌دهند شاهدی است بر این مدعا.  

به عنوان نمونه،   پنتاگون با انتشار یک گزارش 64 صفحه‌ای و مسلماً بسیار «دقیق»،   باد در آستین پادوهای‌اش در ساواک جمکران انداخته،  ‌ چرا که مخاطب را ابله می‌انگارد.   پس جای تعجب نیست که پروپاگاند گوساله‌پسند یانکی‌ها،   مورد تأئید ورق‌پاره‌های جمکران و در رأس‌شان بوزنامة کیهان قرار گیرد.   یانکی‌ها در چپاول مادیات و صدور معنویات تجربة شایان توجهی دارند و حکومت جمکران هم به گفتة مقامات رسمی‌‌اش،   حکومت معنویات است و اخلاق!  از اینرو،‌  کیهان جمکران نه تنها بادشکم یانکی‌ها را به عنوان «خبر موثق» به مخاطب حقنه می‌کند که از بادگلوی مقام‌معظم نیز «هدیه به خوانندگان» می‌سازد:       

«رهبر معظم انقلاب:   در عالم ملكوت،   علماء و بزرگان و زهاد و عباد با حسرت به جایگاه شهداء نگاه می‌‌كنند.»

منبع: کیهان،  مورخ 13 ژانویه سالجاری
 
بله،‌  مقام‌معظم قلعة حیوانات بر «احوالات بزرگان در عالم ملکوت»‌،  نظارت هم اعمال می‌کنند!  در واقع،   عالم ملکوت همچون اکران سینما در برابر دیدگان مقام‌معظم گسترده شده و ایشان،   اگر بخواهند،  می‌توانند یک فیلم مستند هم از عالم کذا تهیه کرده،    از وضعیت «مومنان» و «گناهکاران» جهانیان را آگاه فرمایند.   مسلم بدانیم فیلم کذا جوائز فستیوال‌های کن و برلن و غیره را درو خواهد کرد؛   اسکار که جای خود دارد!  بالاخره مقام معظم که از «کاترین بیگلو»‌ کمتر نیستند!   به قول معروف،   «چه مردی بود، کز زنی کم بود!»  پس فیلم رهبر جمکران هم از فیلم «30 دقیقة‌ بامداد» کمتر نخواهد بود!    

فیلم کاترین بیگلو،  در تاریخ 11 ژانویه 2013،  ـ  یازدهمین سالروز افتتاح زندان گوانتانامو توسط دستگاه جرج بوش ـ  در سینماهای ینگه دنیا به نمایش درآمد.   «لو. گران.  سوار»، مورخ 12 ژانویه سالجاری مقالة ‌مفصلی به فیلم «بیگلو» اختصاص داده و می‌نویسد این فیلم  عادی‌سازی «شکنجه» است.   ولی ما می‌گوئیم،   فیلم کذا شکنجه را به ارزش گذاشته!  به عبارت دیگر طویلة مک‌کارتی در ویترین‌اش در کنار روشنفکردینی،  اسلام رحمانی و‌ آخوند مترقی،   ‌«شکنجة خوب» را هم برای فروش گذاشته.  و این است کاربرد «هنرمند  متعهد»،   یا بهتر است بگوئیم کاربرد جیره‌خواران سازمان سیا.   جالب اینجاست که فیلم «بیگلو» بر پایة سناریوی تخیلی سازمان کذا در مورد دستگیری و مرگ بن‌لادن ساخته شده.

به یاد داریم که در تاریخ اول مه 2011،  ‌ یانکی‌ها بن‌لادن را در پاکستان «نابود» کردند و جسدش را هم به دریا افکندند!   همچنین به یاد داریم که در حوزة دلار،  هیچکس صحت این خبر را مورد تردید قرار نداد.   ولی بر اساس گزارش سایت «ولترنت»،   مورخ 5 مه 2011،   اعضای شورای امنیت از سناریوی ساختگی یانکی‌ها آگاه بوده‌اند.  «ولترنت» می‌نویسد،  نمایندة  فرانسه در شورای امنیت از دیگر اعضای شورا درخواست کرد در ارتباط با مرگ بن‌لادن بیانیة  مشترکی امضاء کنند.   ولی از آنجا که این بیانیه حاوی اظهارات اوباما در مورد «مرگ اخیر دشمن شماره یک»‌ بود،  ‌ و در واقع حدود یک دهه از مرگ همین دشمن شماره یک می‌گذشت،   بیانیة‌ کذا با مخالفت اعضای شورا روبرو شد،  در نتیجه متن آن را تغییر دادند!  

سایت «ولترنت»‌،  مورخ 4 مه2011 می‌نویسد، ‌ دلیل انتشار خبر مرگ بن‌لادن این بود که واشنگتن می‌خواست با نیروهای سازمان القاعده «بهار عرب» به راه اندازد:

«[...]‌ زمانیکه نیروهای بن‌لادن به عملیات ارتش ناتو و سازمان سیا در کشورهای  لیبی و سوریه پیوستند،  انتشار این خبر الزامی شد [...]»


به این ترتیب،   با اعلام رسانه‌ای مرگ بن‌لادن،  مزدوران سازمان سیا،  یا بهتر بگوئیم «جهادیون» تبدیل شدند به «مبارزان راه آزادی» در تونس،  لیبی، ‌ مصر و ... و اگر بگوئیم این «مبارزان»‌ همانطور که در سوریه نیز شاهدیم از حمایت بی‌قید و شرط «موساد» برخوردار شده‌اند گزافه نگفته‌ایم.   برای دریافت ابعاد استعماری «بهار عرب»،   هم‌میهنان گرامی می‌توانند به سایت «ولترنت» مراجعه کنند،   که به چند زبان،  از جمله به زبان انگلیسی در دسترس است.   ما هم پیش از پرداختن به نمونه‌های تطهیر خشونت و ارائة تصویر دلپذیر از توحش و شکنجه در غرب و در جمکران،‌   یک پرانتز در مورد مسائل اخیر سوریه باز می‌کنیم.   

در پی سخنرانی بشار اسد در تاریخ 6 ژانویه 2013،  شگفتی‌هائی را شاهد بودیم.  رسانه‌ای شدن پائین‌تنة خانوادة «کینسکی» و تزلزل بنیادهای «نظامی ـ  امنیتی» آمریکا به کنار،   این سخنرانی به انفجار سالن بیلیارد در پاکستان،   هذیان‌گوئی اخضر ابراهیمی و «تصادف» زیردریائی اتمی یانکی‌ها در خلیج «همیشه» فارس و گسترش توحش حکومت جمکران نیز منجر شد.   گویا زیردریائی اتمی آمریکا برای شرکت در «نماز دشمن‌شکن جمعه» خیز برداشته بود که «شیاطین» مانع شدند.  همین شیاطین روز گذشته می‌خواستند پاپ را فریب دهند که با توحش «خواهران مومن»‌ روبرو شدند.   بله،   زنان «دین‌پرست» به مراتب از انواع مذکر وحشی‌تراند،  به همین دلیل است که طویلة مک‌کارتی به امثال زهراخانوم،  شیرین عبادی و مریم سطوت دخیل بسته.

باری سخنرانی بشار اسد،   توحش را در حوزة دلار گسترش داد!  و اینچنین بود که «صلح امام حسن» به «آخرین خبر» ایسنا تبدیل شد،   و  شیوة جادوئی نشخوار گذشته از روح‌الله خمینی تصویر «مخالف خشونت و ترور» ارائه کرد!   ولی از همه مهم‌تر،   در پی این سخنرانی شکاف میان پنتاگون و کاخ سفید آشکارتر شد!

سه روز پس از این سخنرانی،   یک مقام امنیتی آمریکا اعلام داشت همة سربازان آمریکا از افغانستان خارج خواهند شد!   ولی لئون پانه‌تا،   وزیر دفاع ایالات متحد،  پس از دیدار با حمید کرزی تأکید کرد که نیروهای آمریکا در افغانستان خواهند ماند:

«[...]‌پانيتا [...] در مقر پنتاگون طی نشست خبرى [در حضور  ژنرال ديمپسى لوى]  اعلام نمود [...] از این کشور [افغانستان] خارج شدنى نيستيم [...]»

منبع:  سایت نووستی،‌  مورخ 22 دیماه سالجاری.

با توجه به اینکه موضوع «خروج همة سربازان آمریکا از افغانستان»،  در واقع به معنای بازگذاردن دست گروه‌های اسلامگرا و تهدید مستقیم روسیه است، ‌ به صراحت می‌توان گفت که اعلام مواضع بشار اسد به مذاق بعضی‌ها خوش نیامده؛   دلیل هم روشن است! دیپلماسی بمب،   مواضع منطقی را برنمی‌تابد.   در این وبلاگ قصد بررسی سخنان بشار اسد را نداریم،  چرا که متن کامل این سخنرانی در اینترنت در دسترس است،   و اگر اخضر ابراهیمی،  سواد خواندن آن را می‌داشت،  ‌ مسلماً در مصاحبه‌اش با بی‌بی‌سی،  حرفی نمی‌زد که بعداً ناچار به پس گرفتن آن شود!

در تاریخ 9 ژانویه سالجاری،  چنین گفت اخضر ابراهیمی به بی‌بی‌سی که،   در سخنان بشار اسد «طایفه‌گرائی»‌ و یکجانبه‌گرائی دیده می‌شود!   ابراهیمی،   همچنین به سخنگوی تل موهوم «مردم» در سوریه تبدیل شد و فرمود،  «مردم می‌گویند،  40 سال حکومت برای یک خانواده خیلی طولانی است!»   بله،   ابراهیمی نیز مانند آخوندهای جمکران و آتلانتیست‌ها «در کنار مردم» نشسته و مطالبات سازمان سیا را از زبان تل موهوم «مردم» بیان می‌کند:

«[...] اخضر ابراهیمی [...] گفت:   مردم در سوریه می‌گویند این‌که یک خانواده بیش از ۴۰ سال حکومت کند خیلی طولانی است [...]‌»


نیازی نیست‌که بگوئیم،   برای اربابان اخضر ابراهیمی،  «مردم سوریه»،   همان مزدوران مسلحی هستند که از 29 کشور مختلف به سوریه اعزام شده‌اند.  یادآور شویم،   سازمان ملل که اخضر ابراهیمی را به سوریه اعزام داشته،   از طریق گزارشگران‌اش در جریان حضور مزدوران مسلح 29  کشور در سوریه قرار دارد.   در میان این 29 کشور،  همسایگان سوریه جایگاه ویژه‌ای به خود اختصاص داده‌اند!   «کنتراها» از تونس به لیبی می‌روند،   و از ترکیه وارد سوریه می‌شوند.   به گزارش سایت «ولترنت»،   مورخ 8 ژانویه 2013،  در جمع کنتراها،  اتباع ایالات‌متحد و اروپا نیز دیده می‌شوند.  خلاصه،   بساط همان است که یانکی‌ها از آغاز دهة 1980 در افغانستان،  چچنی و سپس یوگسلاوی سابق به راه انداخته بودند. می‌بینیم که طویلة مک‌کارتی در زمینة خشونت،  ابتذال،  حماقت و واژگون‌نمائی به پیشرفت‌های چشمگیری دست یافته.  این پیشرفت‌ها به ویژه در جمکران،  گل سر سبد اتحاد جماهیر نوکری،  از هر نظر شگفت‌انگیز شده!  جمکرانیان در داخل و خارج مرزها رسماً به «توجیه توحش» مشغول شده‌اند.

یکی از شیوه‌های توجیه توحش این است که حضرات ضمن برشمردن جنایات و خشونت‌های حکومت جمکران،  تأکید می‌کنند که این جنایات هیچ اهمیتی ندارد؛   مهم این است که چنین اعمالی به مخدوش شدن اخلاق و اسلام و ایمان و ... و خلاصه این نوع مزخرفات و معنویات منجر شده:

«[...] در نظامی که به نام ارزش‌ها بر پا شده [...] چه تلخ است که [...] باید رنج سقوط اخلاقی جریان مدعی اصولگرائی را هم تحمل کرد [...] جنبش سبز با همه اختلافاتی که با اقتدارگرایان دارد،  هیچگاه راضی به چنین سقوط اخلاقی در بین دشمن‌ترین دشمنان خود نیز نبوده و نیست.»


این بخشی است از مقالة وزین سایت «کلمه»،  ‌مورخ اول ژانویه 2013،  تحت عنوان‌ «شهید دزدی و شهیدسازی،  نماد بارز سقوط اخلاقی اقتدارگرایان.»  در این مطلب نیز حضرات طبق معمول بر جسد و جنازه و مرگ متمرکز شده،   بر طبل اخلاق و ارزش‌ها می‌کوبند.   تعجبی هم ندارد؛   لاشخور همیشه از جسد تغذیه می‌کند،  دوام ادیان ابراهیمی نیز همچون استعمار در گرو «مرگ» است؛   مرگ انسان و نابودی «زندگی» انسانی.   به همین دلیل است که لوطی و عنترهای سیرک عموسام پیرامون «سیاسی بودن همه چیز» به اجماع رسیده‌اند.   زمانیکه همه چیز سیاسی شد،   «همه» بالاجبار می‌باید به انتخاب بین دو سنگر حق و باطل تن دردهند!   به این ترتیب،  جبهه‌ای خشن و انسان‌ستیز گشوده می‌شود که «انسان» و حقوق انسانی را لگدمال خواهد کرد و در رأس این حقوق همان «آزادی بیان» انسان قرار گرفته.

خلاصه،  آن‌ جانوران وحشی که در پاکستان سالن بیلیارد منفجر می‌کنند،   با این سگ‌های هار که زندگی را «سیاسی» و «اخلاقی» می‌خواهند،  در یک سنگر واحد نشسته‌اند.  بله،  چه معنی دارد که در ایام سوگواری مسلمین،  سالن بیلیارد در پاکستان باز باشد؟!   این توپ بیلیارد که روی میز می‌چرخد،   اسلام و اخلاق را خدشه‌دار می‌کند و قلب حسین عین به درد می‌آید!   در «جهان اسلام»،  و به ویژه در کشور ایران بی‌خیال اوقات فراغت!  اوقات فراغت با اخلاق و ایمان در تضاد قرار می‌گیرد.   در ایران همه چیز باید سیاسی و اخلاقی باشد.   و ملایان هم که سیاست‌شان عین دیانت‌شان است؛ در نتیجه سرکوب و تاراج ملت ایران در پناه زوزه‌ روضه و ضجه و شیون شیعی‌مسلکان،‌  همة‌ نیازهای جامعه را بر آورده می‌کند.   روزی که خمینی در «نوفل لوشاتو»  یک دستمال یزدی به اندازة یک سفره نذری گرفت جلوی صورتش و هق‌هق می‌زد،‌   از خود می‌پرسیدیم،  این مردک دیوانه چرا در برابر دوربین‌ها ادا در می‌آورد؟   نگو «فعالیت سیاسی» می‌فرمودند!   

برای این جانوران وحشی زندگی در «دین» خلاصه شده؛  به همین دلیل است که سوگواری امت مسلمان «طنز» را تعطیل کرده و همزمان فغان «سیمین دو بهبهان» را از بر باد رفتن ایمان به آسمان برده:

همه این‌ها جهنم،  این خلایق،

ز مردم دین و ایمان را گرفتند


بله،  ایشان  «شاعر» هستند!   اینکه ثروت یک ملت به تاراج رفته،   و ایرانی از همة حقوق انسانی محروم شده و در فقر دست و پا می‌زند،   هیچ اشکالی ندارد!   به قول «سیمین دو بووار» جمکران،‌  «همة این‌ها جهنم!»  معنویات و «ایمان  مردم» را بردند،  ‌ چرا؟  چون این دکان «معنویات» برای اربابان  سیمین‌جان منفعت دارد.  با همین دکان پوچ‌فروشی است که آنگلوساکسون‌ها برای تهدید مسکو،  ملت ایران را به سپر بلا تبدیل کرده‌اند.  خلاصه برای تأمین همین منافع مقدس است که «دین درد» به اپیدمی تبدیل شده.   علائم این بیماری درمان‌ناپذیر فراوان است،   و همة مبتلایان به این بیماری از طرق مختلف به ستیز با مادی‌ات و آزادی بیان انسان مشغول‌اند.   جالب‌ترین روش،‌  انکار نقش استعمار غرب در «یکجانبه‌گرائی»‌ دولت‌های دست‌نشانده‌اش در ایران است.   

باید بپذیریم که کودتای کلنل میرپنج،‌  هیاهوی «ملی» کردن نفت،  کودتای 22 بهمن 1357،   اشغال سفارت آمریکا،  جنگ با عراق،  و ‌... و اینک بحران دست‌ساز هسته‌ای که سرکوب اقتصادی ملت ایران را گسترش داده و به پیشرفت‌های علی خامنه‌ای منجر شده،   مورد حمایت لندن و واشنگتن نبوده و نیست!   باید بپذیریم که تحریف اعلامیة ‌جهانی حقوق بشر از طریق صدور اعلامیة «حقوق بشر ضداستبداد» و همچنین «حقوق سعادت و آزادی بشر» از نبوغ نخبگان‌ عرصة فقر فرهنگی سرچشمه می‌گیرد،   نه از پستوی پروپاگاند طویلة مک‌کارتی!   و خلاصه باید بپذیریم که از «قضای روزگار» است که سوبژکتیویتة‌ حاجیه سیمین بهبهانی روز به روز «پیشرفت» می‌کند،  و  چیزی نمانده که به توحش حاج روح‌الله و اخلاق‌‌پرستی آورام چامسکی برسد.   

ولی ناگفته نماند که سوبژکتیویتة ایشان در ستیز با مادیت انسان و آزادی بیان هنوز به گرد پای دیگر اعضای طویلة مک‌کارتی نرسیده.  مبحث «طنز اخلاقی» به کنار،   حضرات اخیراً ضمیر ناخودآگاه را همان «نفس اماره» رویت کرده‌اند.  چه نشسته‌اید قصد کنترل آن را هم دارند!   وارد جزئیات نمی‌شویم ولی هیچکس نمی‌تواند ضمیر ناخودآگاه خود را کنترل کند،   چرا که «ناخودآگاه» بنابرتعریف در دسترس «ضمیر خودآگاه» نیست!   ولی متخصصین هدایت افکار عمومی می‌توانند از طریق رسانه‌ها،‌   «ناخودآگاه جمع»‌ را به مسیر مطلوب هدایت کرده،   نان تفنگ‌فروش‌ها را در روغن شناور کنند.   برای تحقق این هدف مقدس،  «قربانی» و‌ «اخلاق‌محوری» یعنی ایجاد ترادف میان قوانین حقوقی بین‌المللی و احکام شریعت کفایت می‌کند.  

به عنوان نمونه،   جنجال رسانه‌ای در مورد کشتار کودکان در «سندی هوک» نان صاحبان صنایع نظامی را بیشتر در روغن شناور کرد.   بزودی کودکان با جلیقه‌های ضدگلوله به کودکستان و دبستان خواهند رفت،  آموزگاران نیز مسلح می‌شوند،   و مسلماً نظامی شدن اجباری غیرنظامیان در داخل مرزهای آمریکا به این مختصر محدود نخواهد ماند.  کسی چه می‌داند،   با توجه به تبلیغات گوساله‌پسند بوق‌های عموسام،   و بسیج همزمان اوباش در مسیر «نفی و ابهام و تخریب»،  ‌ از قماش «وال‌ستریت را اشغال کنیم»،   شاید در ینگه دنیا برای خروج از خانه نیز نظامی شدن الزامی شود.   در اینصورت طرفداران دیپلماسی بمب،  یا بهتر بگوئیم پیروان حضرت ابراهیم،  «قواد اسطوره‌ها» که در هزارة‌ سوم نیز بر طبل توخالی «اخلاق» می‌کوبند،   به پیشرفت‌های چشمگیر در زمینة معنویت نایل خواهند شد.   

‌رهبر معنوی دیپلماسی بمب همین آورام چامسکی است که بوق‌های غرب او را به عنوان «مدافع حقوق بشر» به ما ملت حقنه کرده بودند.   خوشبختانه شکست کودتای هیزاکسلنسی در ایران کاسه کوزه چامسکی را در هم ریخت،  و نقاب فریب از چهره‌اش برگرفت.  معلوم شد حقوق بشر ایشان با روابط یکسویه و توحش «پیروان خط امام» از قماش پاسدار اکبر هم‌سوئی تمام و کمال دارد!   همین آورام چامسکی،   با چنین سابقة درخشانی،   طی مصاحبه با شبکة الجزیره ـ   این شبکه از سال 2005 میلادی تحت نظارت اخوان‌المسلمین قرار دارد ـ  از عدم تعهد اخلاقی اوباما زبان به شکوه گشوده و رسانه‌های جمکران نیز بدون استثناء به بازنشخوار ترهات این «روشنفکر ضداستبداد» نشسته‌اند.   بدون اینکه در نظر بگیرند رئیس جمهور آمریکا نمایندة چندملیتی‌هاست،   و تنها وظیفه‌اش پیش بردن سیاست همین شرکت‌هاست.  البته آورام چامسکی با این واقعیت بیگانه نیست؛   خودش را به خریت می‌زند چرا که به این ترتیب زمینه‌ساز گسترش حماقت و توحش و ابهام خواهد شد:
 
«چامسکی:   اوباما شخصیتی بدون محوریت اخلاقی است»             
منبع:  بوزنامه جمهوری اسلامی،  مورخ 15 دیماه سالجاری  

چامسکی حمایت آمریکا از تجاوز اسرائیل را غیراخلاقی خوانده،   حال آنکه این عمل نقض قوانین و مقررات بین‌المللی است!   به عبارت دیگر،   «مستر» چامسکی قوانین انسان‌محور در ارتباطات بین‌المللی را در ترادف با «اخلاقیات» قرار می‌دهند.  می‌بینیم که علیرغم تبلیغات رسانه‌ای و  ادعاهای غلط‌انداز،  ‌ آورام چامسکی با این اظهارات در کنار امثال علی خامنه‌ای نشسته و به قضاوت اخلاقی در مورد اوباما مشغول شده!  حال آنکه سیاست و جهان سیاست به هیچ عنوان جای «اخلاقیات» و «مبهماتی» از این دست نیست.   سیاست‌مدار برخلاف ادعای ملایان،   تقدس ندارد؛  یا به قول معروف «پسر امام حسین» نیست.   از سوی دیگر،   «اخلاق» مورد اشارة‌ چامسکی فاقد پایه و اساس حقوقی است؛   این اظهارات مبهم در واقع گنگ‌گوئی و تناقض‌پروری است.   در عرصة حقوقی،  به جرم افراد رسیدگی می‌شود،  نه همچون حکومت اسلامی به اعتقادات و اخلاق و ایمان‌شان!   فرد یا قانون‌شکن و مجرم است،  یا جرمی مرتکب نشده.   اوباما از تجاوز اسرائیل حمایت می‌کند،  ‌ چرا که حاکمیت آمریکا خود متجاوز و جنایتکار است.   

مورخین صاحب‌نام آمریکا با اسناد و شواهد این واقعیت را به ویژه در ویتنام،  کامبوج،  عراق و دیگر کشورها بر ملا کرده‌اند.  و چرا راه دور برویم؟  تبدیل افغانستان به مرکز تولید موادمخدر سیاست همین حاکمیت جنایتکار است.   امثال چامسکی با کوفتن بر طبل «اخلاق» در واقع به توهمات،  مبهمات و ارزش‌های پوچ ملایان میدان می‌دهند.   اگر چامسکی خیلی به «اخلاق» در چارچوب دمکراتیک و در مفهوم معاصر آن پایبند است،  بجای دادن درس اخلاق به اوباما،  نگاهی به عملکرد شخصی‌اش بیاندازد.  همکاری با پاسدارها،   هم‌صدائی با عوامل انگلستان در ایران،   و خصوصاً حمایت بیشرمانه از  «جنبش سبز» که برای تطهیر جنایتکارانی نظیر موسوی و کروبی به راه افتاده بود با کدام «اخلاق» توجیه می‌شود؟  البته به پاسخ این فیلسوف والامقام نیازی نداریم؛   اخلاق مطلوب محفل چامسکی،  مانند ایمان و اسلام و غیره همان دیپلماسی بمب است که از توحش و یکسویگی اخلاق ابراهیمی ملهم شده،   و بر ابهام «باورها» پای می‌فشارد.  و همین باورهاست که زمینه را برای الصاق برچسب و ایجاد سنگر حق و باطل فراهم می‌آورد.

که چنین باور تا هست ...



















...









 


Share