اتوبوس ابهام!
در تاریخ 16 ژانویه 2013، سیاستی که اوباش را بر ملت ایران حاکم کرده به
پایان خط رسید و رویاهای علی خامنهای و ارباباناش نقش برآب شد. حکومت
جمکران که طی 33 سال از یک کودتا به آغوش کودتای دیگر پریده، اینبار هم برای کودتائی جدید خیز برداشته بود،
که لگدی «الهی» پوزة ارباباناش را خونین
و مالین کرد و این تازه اول کار است! خلاصه «ای کسانی که ایمان آوردهاید»؛ لیوان
هم بیاورید تا ودکائی بزنید!
در 34 امین سالگرد توطئة ارتش ناتو و مسئولیتگریزی پهلوی
دوم، گویا محفل «شیخ و شاه» در داخل و خارج مرزها برای
«بازتولید» یک «قیام مردمی» آماده شده بود.
همه چیز بخوبی پیش میرفت و اوضاع
بر وفق مراد ارتش آدمخوار و اخلاقمحور ناتو بود. از
اینرو همزمان با انفجار بمب در سوریه و عراق،
بوقهای طویلة مککارتی برای نشاندن «فتوی» مقام معظم بجای قوانین و مقررات
بینالمللی به اجماع رسیده، معلق میزدند!
چرا که تداوم بحران دستساز هستهای
در ایران، مذاکرات صلح «اسرائیل ـ فلسطین» را به حاشیه خواهد
راند. باری، به دلائلی که بر ما پنهان ماند، در
شانزدهمین روز ژانویه 2013، چنان خرتوخری بر
حوزة «یورو ـ دلار» حاکم شد که شیون راسموسن،
دبیرکل سازمان ناتو به آسمان برخاست؛
رئیس جمهور سومالی هم به کاخ سفید
وارد شد!
خلاصه پس از قریب 20 سال لاتبازی و جنایت، یانکیها
ناچار شدند دولت سومالی را به رسمیت بشناسند!
ولی محفل «شیخوشاه» با تحولات
بیگانه است و همچنان در دوران نورانی کلنل آیرونساید در جا میزند. پس تعجبی ندارد که اعضای این محفل در داخل و خارج
مرزها برای تکرار دورباطل «شیخوشاه» بسیج شوند! مهمترین ویژگی «شیخوشاه»، همچنانکه پیشتر هم
به کرات گفتهایم، تکیه بر توحش و ابهام «باورهای مقدس» است. تفاوتی
نمیکند که این باورها دینی، بومی و یا قومی باشد؛ میتواند خلقالساعه بوده و بر پایههای به
اصطلاح «مدرن» هم استوار گردد؛ آنچه
اهمیت دارد «جمعی بودن» باورهاست. چرا که
ابهام جمع، با ایجاد گسست در «ارتباط
منطقی» سیاست با مسائل مالی و اقتصادی کشور، راه بر «رهبرسازی» خواهد گشود. و به این ترتیب، گلهپروری و گسترش حماقت و توحش «جمع» از طریق
نفی «واقعیت مادی» امکانپذیر میشود. نفی
همین واقعیت مادی است که همسوئی رضاپهلوی با علیخامنهای را آشکار میکند، و نشان
میدهد که تقابل «شیخ» و «شاه» کاذب و ظاهری است.
اظهارات علیخامنهای در جمع مسئولان
و کارکنان حفاظت اطلاعات نیروهای مسلح و اظهارات اخیر رضاپهلوی شاهدی است بر این
مدعا.
در تاریخ 16 ژانویه 2013،
خامنهای تلویحاً خواهان قرارگرفتن
«ارتش در کنار مردم» شد. همزمان رضا پهلوی نیز با کوفتن بر طبل توخالی «انتخابات
آزاد»، به استقرار حکومتی که از «باورهای
مردم» برخاسته باشد ابراز تمایل کرد! به عبارت دیگر،
اینبار نوبت به «شاه» رسیده تا به
عنوان «مخالف استبداد»، یکبار دیگر «شیخ»
را از زیر ضربة تاریخ معاصر و ملت ایران بیرون کشیده، برای «حضرات» آیاتعظام حاشیة امن تأمین کند.
در تاریخ 16 ژانویه 1979،
به مصداق مثل معروف «کله پز برخاست
سگ جایاش نشست»، پهلوی دوم از جایاش
برخاست تا حاج روحالله بجای ایشان جلوس فرمایند، و به قول خودشان «توی دهن این دولت» بزنند! اینچنین بود که به ارادة ژنرال هویزر ارتش
شاهنشاهی نیز «در کنار مردم» نشست و همین «مردم» در خیابان دولت تعیین کردند، و ... و
نتیجة این توطئه استعماری هم در برابر ماست. 34 سال
لشکرکشی خیابانی، لاتپروری، دینفروشی و روضه و زوزه و ضجة آخوند، اینهمه جهت تاراج و سرکوب ملت ایران. و پس
از گذشت 34 سال از این توطئه استعماری، بعضیها
برای بازگرداندن کلهپز بجای سگ دست به زمینهسازی زدهاند.
بله، در تاریخ 16 ژانویه 2013، حضرت کلهپز به رادیو «بیبیسی» تشریف آورده، از «انتخابات آزاد» قصههای خوب برای بچههای
خوب گفتند! و همزمان «سگ» نیز در تهران، گوش به فرمان ارباب برای واگذاری جایاش به کلهپز
خیز برداشت. پس بهتر است از اظهارات
شیرین «سگ» دستاربند آغاز کنیم، که حکومت مفتضح و مفلوک جمکران را «محترم» و
«مقتدر» ارزیابی کرده؛ تعجبی هم ندارد. شبکة جهانی آمریکا با «تحلیلهای» عمیق و
ابلهانهاش قدرت افسانهای نوکران در جمکران را در بوق میاندازد و فرمایشات
ارباب را هم ملایان هرگز به زیر سئوال نخواهند برد.
به گزارش ایسنا، مورخ 16 ژانویه سالجاری، چنین
گفت خامنهای خطاب به مسئولان و کارکنان حفاظت اطلاعات نیروهای مسلح که، «وعدة
الهی» همین نظام مقتدر و محترم و «اثرگذار» ماست که خیلی پیشرفت کرده و مردم «دشمنشناس»
دارد که در برابر تحریمها مقاومت میکنند و نیروهای مسلحاش نیز مهربان، عاقل و با عاطفهاند:
«[...]
مصداق عینی تحقق وعده الهی، نظام جمهوری اسلامی است که [...] بعد از گذشت 34
سال اکنون یک نظام محترم، مقتدر، اثرگذار در مسائل منطقهای و جهانی [...] است[...]
این ملت سختیها را تحمل میکنند [...]»
طبق معمول اظهارات خامنهای بر محور مبهماتی نظیر دشمن، وعدة
الهی، شرف و افتخار و ...و خلاصه مزخرفات محفل
اخلاقمحوران تنظیم شده. ولی اینبار مقام معظم یک تعریف نوین و «اسلامی»
هم از نیروهای مسلح ارائه دادند، باشد که زمینة نشستن کله پز بجای سگ از طریق
قرار گرفتن ارتش در کنار مردم فراهم آید. خامنهای میگوید، نیروهای مسلح «نظام محترم» یک تشکل انسانی و با
خرد و عواطف و احساسات است! به عبارت دیگر
نیروهای کذا بجای «انجام وظیفه»، یعنی حفظ نظم و امنیت کشور، عواطف و احساساتشان را ابراز میفرمایند یعنی
از «شورش» مردم حمایت میکنند:
«[...] از دیدگاه اسلام، نیروهای مسلح، مجموعهای مکانیکی و همچون یک ماشین بیاراده نیستند
بلکه سازمانی انسانی و دارای مجموعهای از عقل، خرد، عزم، اراده، تصمیم، ایمان و عواطف است»
بله همه بدانند و آگاه باشند که پدیدة موهوم و بیسروته
اسلام نیز نه تنها «دیدگاه» پیدا کرده، که این «دیدگاه» پس از گذشت چهارده سده، در کشور ایران همچنان از «کنونیات» برخوردار است،
چرا؟ چون پس از کودتای بلشویکها، مسیر حرکت نیروهای مسلح ایران را همواره
استعمار آنگلوساکسون تعیین فرموده! و این
مسیر مقدس در دو مرحله خلاصه میشود. نخست سرکوب فراگیر ملت ایران توسط حکومت قدر
قدرت، جهت تاراج ثروتهای ملی، و در
گام بعد، قرار گرفتن ارتش در برابر رأس
هرم همین حکومت و تمدید چپاول ملت ایران. به این
ترتیب، با هدف گسترش دامنة تاراج و سرکوب، در تاریخ معاصر کشور در هر مقطع از وجود ارتش
استعماری به بهترین نحو استفاده شده.
از کودتای میرپنج «در» بر همین پاشنه چرخیده و علیرغم شکست
کودتای سبز، بعضیها میپندارند که به این
روند شیرین میتوان همچنان ادامه داد. و
این است دلیل ترهاتپراکنی علی خامنهای؛ و همین است دلیل فراخوان اینترنتی برای استقبال
از مراسم 22 بهمن! آقای مجاور ویجویه! به استنباط ما ساواک جمکران در آرزوی کودتا له
له میزند و برای تحقق این امر مقدس به مردم همیشه در صحنه، لشکرکشی خیابانی و ایجاد درگیری نیاز پیدا
کرده! ولی به نظر میرسد که حضرات از روند تحولات بس
عقب افتاده باشند! وقوقیة آخوند احمد خاتمی که در تاریخ 18 ژانویه سالجاری ایراد شد و طبق
معمول مطالبات اربابان حکومت را بازتاب میدهد،
شاهدی است بر این مدعا!
سازمان تبلیغات اسلامی گویا هنوز در جریان سقوط دکان شیخ
قطر، و عقبنشینی یانکیها از افتضاح «بهار
عرب» قرار نگرفته، به همین دلیل است که ضمن
تأئید تحریمهای اقتصادی، «مردم» را به ابراز «خشم مقدس» فرا میخواند! جالب اینکه،
تحریمهای کذا مورد تأئید رضا
پهلوی هم قرار گرفته. ایشان در 34 امین
سالگرد گریز «اعلیحضرت» محمدرضا شاه پهلوی از مسئولیتهای قانونیشان، با فرناز قاضیزاده در بیبیسی مصاحبه فرموده، تمامی
شعارهای پوچ و ابلهفریب روح الله خمینی را برای ملت ایران بازتولید فرمودهاند. خلاصه بگوئیم، «بیبیسی»
دوباره «اتوبوس ابهام» را به راه انداخته، اتوبوسی
که پیشتر مصدقالسلطنه و روحالله خمینی و اوباش هوادارشان را در آن سوار کرده
بود. اعلیحضرت هم به عنوان پارکابی این اتوبوس مقدس از
«همه» برای سوار شدن دعوت به عمل آوردهاند. مقصد اتوبوس ابهام، اینبار
«انتخابات آزاد» است:
«[...] تنها هدف محوری این شورا [...] حق برگزاری یک
انتخابات آزاد در ایران است[...] یک روند دمکراتیک برای رسیدن به یک نتیجه دموکراتیک
[...]»
منبع: دویچه وله، مورخ 17 ژانویه سالجاری
معلوم نیست رضا پهلوی از کجا به این نتیجة مشعشع رسیده که
برگزاری «انتخابات آزاد» به «نتیجة دمکراتیک» هم منجر خواهد شد؟! چنین ادعائی عوامفریبی است. فراموش نکردهایم که 34 سال پیش، در
چنین روزهائی بود که «شیخ» در نوفل لوشاتو عربده میکشید، و دم از «آزادی همه» در اسلام میزد! اینبار
نوبت به «شاه» رسیده تا با «انتخابات آزاد» بساط عوامفریبی در لندن به راه اندازد.
پیش
از ادامة مطلب خلاصهای از «پیامهای» مصاحبة رضا پهلوی ارائه میکنیم تا برسیم
به نقاط حساس اظهارات ایشان.
مصاحبة رضا پهلوی یک محور اصلی و چند محور فرعی داشت. محور اصلی تحت عنوان «انتخابات آزاد» چندین بار تکرار
شد. خلاصه، هدف اصلی «شورای ملی ایران» از برکناری حکومت
ملایان برگزاری «انتخابات آزاد» اعلام شده!
انتخاباتی که در چارچوب «باورهای
مشترک» اعضای شورای کذا عملی میشود. این
همان نمایش «خررنگکنی» است که روحالله خمینی و لاتولوتهایاش با توسل به «اسلام»
و برای ایجاد اجماع به صحنه آورده بودند.
در چارچوب همین همگرائی فراگیر است که گویا «مردم» میباید قوانینخود را
هم وضع کنند! به عبارت دیگر، رضا
پهلوی با دمکراسی و اعلامیه جهانی حقوق بشرکاری ندارد. مشغولیت
اصلی ایشان همانطور که بارها عنوان کردهایم نشان دادن در باغ سبز به عوامل سرکوب حکومت
ملایان از قماش اصلاحطلب، لاتولوتهای
سپاه و دیگر اراذلی است که در فردای انتخابات «شورای ملی» مسلماً میباید نقش
ساواک و سپاه را برای اعلیحضرت و اطرافیانشان ایفا نمایند. بیدلیل
نیست که رضا پهلوی از تحمیل تحریمها بر ملت ایران حمایت به عمل آورده و آنها را
برای تغییر رفتار ژریم «لازم» دانسته! ایشان فرمودند، «این
تحریم ها لازم است، اما کافی نیست!»
روشنتر بگوئیم، رضا
پهلوی در کمال بیشرمی به توجیه عملیات ضدانسانیای پرداخت که لندن و واشنگتن، ظاهراً
تحت عنوان اعمال فشار بر حکومت اسلامی، و در واقع برای سرکوب ملت ایران و چپاول هر چه بیشتر
«بودجة ملی» ایرانیان به مورد اجرا گذاردهاند.
رضا پهلوی در ادامه، خواستار «یاری» ایالات متحد جهت فراهم آوردن
زمینة «انتخابات آزاد» نیز شد! البته ایشان پیشتر برای استقرار «دمکراسی» در
ایران از دولت اسرائیل هم درخواست «کمک» کرده بودند. مسلماً
دمکراسی مطلوب رضاپهلوی هیچ ارتباطی با دمکراسی در مفهوم حاکمیت قوانین انسانمحور
نمیتواند داشته باشد.
برخلاف فرمایشات اعلیحضرت،
دمکراسی از تعاریف صریح، مشخص و متقن خود برخوردار است. با اجماع پیرامون شعار مبهم «انتخابات آزاد» به
هیچ عنوان نمیتوان دمکراسی برقرار کرد. به
صراحت بگوئیم، اصل و اساس در دمکراسی
«انسانمحوری» است، نه «خواست مردم!» چرا که از یکسو«خواست مردم» را میتوان به سهولت
به سوی فاشیسم و دیکتاتوری «هدایت» کرد و از سوی دیگر، بر خلاف ادعای «شورای ملی»، به شهادت تاریخ، «باورهای جمع» همواره زمینهساز فاشیسم و
دیکتاتوری بوده، نه «دمکراسی!» در یک دمکراسی، اصل بر
منطق «تحمل حضور مخالف» در جامعه است. «منطقی» که در ساختارهای سیاسی، نظامی و خصوصاً انتظامی کشور نسج میگیرد، رشد میکند
و نهایت امر ماندگار میشود. گسترش این «منطق» و روند رشد وآن را نمیتوان با
تکیه بر «خواست مردم» هماهنگ کرد؛ حکومت
پیشنهادی «شورای ملی» در واقع عروس هزار داماد فاشیسم است، نه دمکراسی.
به همین دلیل است که در بیانیههای شورای کذا، دمکراسی، اعلامیة جهانی حقوق بشر، آزادی بیان،
جایگاه روشنفکر، هنرمند و رسانهها
در مسیر حرکت نیروهای اجتماعی با عبارات پوچ و گنگ از قماش «خواست مردم»، «باورهای
مشترک» و «انتخابات آزاد» جایگزین شده. و
این همان روند انسانستیزی است که در درون مرزهای ایران نیز جریان دارد.
در یک نظام دمکراتیک،
چارچوب غیرقابل تردید فقط و فقط میتواند «مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر» باشد؛ و در این میانه جائی برای مبهماتی نظیر «باورهای
جمع» پیشبینی نشده و «انتخابات» نیز فقط
در ارتباط با همین «چارچوب»، یعنی در مسیر تأمین «آزادی بیان» میباید مورد
عنایت حاکمیت قرار گیرد. به عنوان نمونه، اگر بر پایة به اصطلاح «خواست مردم» که شورای
ملی علاقة زیادی نیز به آن نشان میدهد، همه
به برقراری حکومت اسلامی و شریعت و آخوند رأی دادند، تکلیف طرفداران دمکراسی چیست، و رضا
پهلوی چه خواهد کرد؟ باز هم برای «احترام»
به خواست مردم، صحنه را به آخوند واگذار
کرده و از کشور ایران خارج خواهد شد؟!
البته به این ترتیب دور باطل شیخ و شاه همچنان ادامه خواهد یافت و شاید
برای تداوم همین مسیر ایرانیستیز است که «شورای ملی» نقش مذهب و بنیاد مذهب را در
پرانتز گذاشته.
یکی از مسائل اصلی کشور که پیوسته در سخنرانی عوامل «شورای
ملی» به حاشیه رانده شده، به نقش مذهب و
ساختار مذهبی در ایران مربوط میشود. خارج
از کلیگوئی و حاشیهپردازی پیرامون نقش
دین و بنیاد مذهب در ساختار حاکمیت آینده،
شورای کذا به عبارت گنگ «جدائی دین از دولت» یا حکومت اکتفا کرده. همینجا بگوئیم که این عبارت پوچ نمیتواند از
چارچوب نظریهپردازانه برخوردار باشد. این
«عبارت» پوسیده و نخنما یادگاری است از دوران میرپنجایسم و کودتای آیرونساید.
آنها که ادعای برقراری یک «دمکراسی» در ایران دارند، چه بهتر بدانند که سازمان دادن به بنیاد «دین»
در جامعه به هیچ عنوان ارتباطی با خدا و خداشناسی و اعتقادات قلبی و غیره نزد همان
به اصطلاح «مردم» ندارد. دین یک بنیاد
اجتماعی، اقتصادی، مالی و حتی تولیدی است که در سطح جهانی همه ساله
میلیاردها دلار را به صور مختلف در خود به تحلیل میبرد. در این راستا، ادعای «الهی» بودن بنیاد دین صرفاً ملائی است و
هیچ ارتباطی هم با نظریهپردازی نمیتواند برقرار کند.
بنیاد دین میباید در یک جامعة دمکراتیک تحت «مدیریت» انسانمحور
قرار گیرد؛ یعنی حوزة مسئولیتاش مشخص
باشد نه اینکه با اظهارات بیسروته به حاشیه رانده شود. بیتوجهی «شورای ملی» به این مسئله به صراحت
نشان میدهد که علیرغم ظاهر فکل کراواتی اعضای این شورا، نگرش ملائی اینان به جامعة ایران حاکم بلامنازع
است.
خلاصه بگوئیم، مسئولیت
بنیاد دین در یک جامعة دمکراتیک مشخص است، این فاشیسم
است که تحت عناوینی «دهانپرکن» برای دین حاشیة امن یعنی بیمسئولیتی اجتماعی و
سیاسی تأمین میکند. نمونة جوامعی که
میرپنج و آریامهر با تکیه بر کودتاهای انگلیسی و آمریکائی سرهم کرده، و در
آن برای ارباب دین حاشیة امن و بیمسئولیتی تأمین میکردند، علیرغم تبلیغات سراپا
دروغ حکومت اسلامی، هنوز از ذهن ایرانیان زدوده
نشده. و شاهدیم علیرغم «شعار» حمایت از دمکراسی و حقوق
بشر، «شورای ملی» نیز با مسکوت گذاردن مسئولیت بنیاد
دین در مسیر نگرش ضددمکراتیک پهلویها گام برمیدارد، ولی تا زمانیکه یک ساختار تشکیلاتی در مورد ادارة
امور دینی مواضع مشخص اتخاذ نکند، ادعای
حمایتاش از دمکراسی فقط پوچگوئی و ابهامپردازی است.
با در نظر گرفتن تحولات منطقه، در پایان
اضافه کنیم که خارج از تمامی گافها و مبهمپردازیهای «شورای ملی» پیرامون مسائل
کلیدی ایران آینده، این شورا بیشتر جبهة
«لندن ـ لندن» است نه شورائی جهت حل مشکلات عمدة ایران و ایرانی. نمونة جبهة «لندن ـ لندن» را امروز در کشور سوریه
به صراحت میبینیم. جبههای که در آن یک حاکمیت دستنشاندة بریتانیا
با مخالفاناش که از قضای روزگار مورد تأئید انگلیس قرار دارند، وارد جنگ
شده! توضیح در مورد اهداف این ساختارهای
دستنشانده از آتشافروزیها، و اینکه
چگونه پوسیدگی محافل «جنگسرد» اینان را به جنگ با یکدیگر کشانده، کار را به دراز خواهد کشاند. تحلیل در مورد جنگ داخلی سوریه را که در واقع «جنگ
داخلی عوامل انگلستان» با یکدیگر است، به سوریها میسپاریم که وضعشان به مراتب از ما
بهتر است. نه زیر علم معنویت و توحش آخوند سینه میزنند، نه روشنفکر دینی دارند و نه «شورای ملی» و ... و
از همه مهمتر دولتشان از تحریماقتصادی استقبال نمیکند!
...
<< بازگشت