موسادالله!
با فروپاشی سنگر حقوق بشر یانکیها و تکیهگاه اسطورهای
ادیان ابراهیمی در مصر و اسرائیل، آن روند جادوئی که جهان را به دو قطب جانبدار
«کفر» و «دین» تقسیم کرده بود پایان گرفت و دکان «اخلاقمحوری» یا بهتر
بگوئیم، «دیپلماسی بمب» تعطیل شد. اینچنین بود که پرده از شیفتگی «موساد» بر جمال
بیمثال «اسلامگرایان» برافتاد و در تداوم راه
نورانی هیتلر، حکومت جمکران بلافاصله
همسایة شمالی را در فهرست «دشمن» جای داد و ... و در همین راستا حقوق بشر «استبدادستیز»
محفل کوشنر بجای حقوق بشر دینی نشست و همزمان با شیون نوریزاد برای «اسلام»، رضا
علامهزاده هم «شوالیة اومانیست» را به فروش گذارد! رکورد
شکستن عربستان در «مازاد بودجه»، و تبدیل شدن فروغ فرخزاد به «فروغ الزمان» دلیل
موجه دارد؛ بیماری فرضی هیلاری کلینتن و
سپس بستری شدن وی در بیمارستان نیز بیحکمت نیست!
شاید بیماری رسانهای هیلاری کلینتن با موعد انتخابات
اسرائیل و بحران سوریه ارتباط داشته باشد. این بیماری هم هشداری است به دولت
اسرائیل، و هم ترمزی است برای تاخت و تاز
محفل وزیر امور خارجة آمریکا در سوریه. یادآور شویم، هیلاری کلینتن تا 20 ژانویه 2013 در جایگاه
وزارت باقی خواهد ماند و این فرصت برای حمایت از اسرائیل جهت جنگافروزی در سوریه
کفایت میکند! میبینیم که اسلامگرایان به رهبری موساد به
کشتار در سوریه مشغولاند و سازمانهای به اصطلاح مدافع حقوق بشر در غرب نیز در
برابر این جنایات سکوت اختیار کردهاند؛ چرا؟ چون «یکدست» شدن کشورهای مسلماننشین، منافع اسرائیل را تأمین میکند. به یاد
داریم که همزمان با تبدیل فروغ فرخزاد به «فروغالزمان»، آخوند
صدیقی هم در وقوقیة 8 دیماه سالجاری به «سرمایه گزاری کلان خداوند برای اتحاد
جامعة اسلامی» اشاره کرده بود! پیش از
ادامه مطلب یک پرانتز باز میکنیم تا ببینیم به چه دلیل اوباش مؤنث، «فروغالزمان» را بجای فروغ فرخزاد نشاندهاند!
برای پاسخ به این پرسش کافی است به یک سایت «فرهنگی» مراجعه
کنیم که در آن، البته از زبان پامنبری
سرشناس آشفروشها، «نیلوفر بیضائی»، فروغ فرخزاد به عنوان «مادر» خلاق و «با شهامت»
و رنجکشیده و «پیشگو» با طاهره قرةالعین به قیاس کشیده شده! خلاصه فروغ را همچون امامان شیعیمسلکان در هالهای
از «تقدس» شناور کردهاند و «لازم» آمده زنان ایران از همین «الگو» پیروی کنند:
«[...] هر دو در آغاز 30 سالگی از دنیا رفتند [...] هر دو در
اوج خلاقیت و نوآوری رفتند. هر دو بهای
سنگینی را برای استقلال و باورشان پرداختند: فرزندانشان از آنها گرفته شدند. هر دو مرگ خود را پیشبینی کردهاند[...] آنها
سنتها و عادات دیرینه را علیرغم آگاهی به اینکه عرصه بر آنها تنگ خواهد شد، به زیر علامت سوال بردهاند. این شهامت برای زنانی که در کشوری مثل ایران تربیت
میشوند تا خود را تطبیق دهند لازم است[...]»
بله «صدور فتوی» برای زنان دیگر؛ و این است ریشه و اساس درافشانیهای آشفروشها!
البته لاتبازی اوباش مؤنث جمکران به
نشاندن فروغالزمان بجای فروغ محدود نمیشود؛ به هیچ عنوان،
این رشته سر دراز دارد. در واقع
اظهارات مشعشع «نیلوفر بیضائی» قطرهای است از دریای تقدس و توحش جمکرانیان.
باری در تداوم دکان اخلاقمحوری حضرت ابراهیم، آشفروشها به
بهانة بزرگداشت فروغ، و از طریق تحریف
نظریة فروید، بساط «اسطوره فروشی» پهن کردهاند. حضرات
از یکسو نیچه، فیلسوف مدرنیته را به
عرفان نزدیک میکنند، و از سوی دیگر روانکاوی را با اسطورهشناسی در ترادف
قرار میدهند! اینهمه تا بتوانند، یکبار و برای همیشه «زن» را در اسارت «زنانگیای»
بنشانند که آن را خودشان «تعریف» کردهاند!
اینان ادعا میکنند، «نگاه
زن، درونی است.» اینکه این «فتوی» را از کجا استخراج کردهاند
اهمیتی ندارد، مهم این است که بدانیم برخورد
غریزی انسانها با مسائل به هیچ عنوان به «زن» محدود نمیشود:
«[...] باید بدانیم و بپذیریم که، زنان نگاه شان به مسایل [...] بیشتر از درون
است تا از برون[...]»
بله، با فلاسفة «مکتب
آش» بهتر آشنا شویم. در قاموس اینان زن ایرانی که در جامعة تحت سلطة آخوند،
از انسانیت تهی شده و ابزار بهرهکشی جنسی
به شمار میآید، نه تنها دروناش «بیرونی»
و متعلق به «قدرت» نیست که به زعم حضرات نگاهاش هم از «درون آخوند» نمیآید! شاید
امثال حاجیه توسلی نمیخواهند به ما بگویند، این به اصطلاح «نگاه درونی» اصولاً چیست، ولی گویا مقصودشان «برخورد غریزی» و البته
«مادرانه» با مسائل باشد! ویژگی این «برخورد»
همان بیگانگیاش با واقعیت برونی، یعنی شرایط انسان در زمان و مکان مشخص خواهد
بود. آشفروشها زبان این قماش «برخورد» را «زبان
زنانه» میخوانند و این به اصطلاح زبان را به زبان «انسانستیز» عرفان پیوند میزنند!
به عبارت دیگر، اینان
نیز همچون آخوندجماعت بعد «مادی» زندگی انسان را نفی میکنند!
باری، این است بخشی از قلمفرسائی حاجیه توسلی که در
سایت «عصر نو»، مورخ 9 دیماه سالجاری، تحت عنوان «پیشکش
فروغ» انتشار یافته. در این مطلب، «جمع
زنان» به عنوان یک تل مادینه و «منطقستیز» مورد بررسی «علمی» قرار گرفته! نیازی نیست که بگوئیم این مقالة شیوا نیز
مانند دیگر مقالات لوطی و عنترهای عموسام، متفکران مدرنیته یعنی مارکس، نیچه و فروید را هدف قرار داده! اینان با پرتاب زن به جایگاه «مادینه»، او را
از نظم جامعة انسانی خارج میکنند، تا زبان
عرفانی مولوی را «زبان زن» بخوانند و اینچنین است که در یک چشم برهم زدن «نگرش
مارکس» هم نفی میشود و میرسیم به فلسفة کلاسیک و مزخرفاتی از قماش عشق و شور و آرمانشهر
و ... و از همین ناکجاآباد است که میتوان مجهز به ابهام «شهامت»، پای به عرصة سیاست گذارد و همچون «حسین عین»
برای مبارزه با استبداد قیام کرد:
«[...] فروغ تجربة شکفتن زنانگیاش را که در نهایت تجریه
مادر شدن است و نیز ویژگیهای مادینگی [...] را که هر دوشیزة بکری در درون خویش احساس و لمس
میکند اما، کمتر زنی شهامت اشاره و حتی یادآوری
آن را دارد، این گونه بیان میکند [...]»
از نظر ما عنوان «در باب تبدیل سرودة فروغ فرخزاد به توضیحالمسائل
اوباش مونث!» برای مقالة وزین استاد توسلی
مناسبتر مینماید. ولی نهایت امر، ترهات «پروفسور» توسلی از هرگونه تفسیر بینیاز
است. این متفکر عظیمالشأن با پیروی از توحش
ابراهیمی، «جزء» را بجای «کل» نشاندهاند. ایشان همچون اغلب «تحلیلگران» عرصة فقر فرهنگی، «سوبژکتیویته»
در یک یا چند شعر را با «سوژه» ـ شخص فروغ فرخزاد ـ در ترادف قرار دادهاند! وارد
جزئیات نمیشویم فقط میگوئیم،
«سوبژکتیویته»، مانند «راوی» در
رمان، موجودیتی برههای و گذرا دارد، و این
موجودیت در هر شعر متفاوت خواهد بود. از سوی دیگر، شعرهای فروغ فرخزاد، در تمام ابعاد «هنر» است، نه «شعار سیاسی!» خلاصه،
باید به اوباش برابریطلب بگوئیم
که برای «انقلاب فراجنسیتی» و «حسینیتان»، نمیتوانید از فروغ فرخزاد «رهبر» بسازید.
آشفروشهای محترم! چه بخواهید، و چه نخواهید؛ «جنسیات» یک واقعیت است. و با پیروی از امامتان نمیتوانید واقعیت را
«پاکسازی» کنید. واقعیت، زدودنی نیست.
نه با شمشیر، نه با حجاب، نه با عرفان و نه با نفی جنس مخالف. در جامعه ارتباط، تقابل و انگیزة جنسی میان انسانها واقعیت دارد. هر چند آخوندها این ارتباطات را پشت درهای
بستة حرمسرا بیشتر بپسندند، و هر چند
جماعت آخوندهای مینیژوپپوش با وراجیهای «افلاطونی ـ خاله زنکی» به نفی این واقعیت بنشینند! البته «حق»
همیشه با آشفروشها خواهد بود، چرا که «وراجی»
در هر حال از استدلال بینیاز است.
با همین وراجیها یوتوپیا،
یا بهتر بگوئیم، ناکجاآباد مناسبی بر پا میشود، که در آن میتوان «انسانمحوری» را به
خدامحوری و عرفان پیوند زد، و به نتایج
مطلوب برخی محافل جهانی دست یافت. و نتایج
مطلوب نیز چیزی نیست جز ترادف یافتن «کپرنیک» با «فروید»، و پامنبری خواندن یک آخوند مونث جمکرانی برای سیمون
دوبووار، «فیلسوف» اگزیستانسیالیست آنهم با هدف «نفی» و «تخریب»
وی:
«[...] تئوریهای
کپرنیک [...] و داروین و از همه مهمتر فروید که ناخودآگاه را وارد اندیشه و زندگی
ما میسازد [...] چالشهای بسیاری را میان زنان و مردان و نیز اندیشمندان موجب میشود[...]
یکی از این چالشها [...]روایتگری زنانه است [...] من به آرای [...]فیلسوفان زن
معاصر اشاره میکنم تا بتوانم [...] مطلبام را بهتر بیان کنم [...] پیش از سیمون
دوبووآر، ما [...]اندیشمند زن نداشتیم [...] دلیل آن هم
معلوم است؛ تاریخ ما [...] تاریخ مذکر
بوده و هنوز هم هست. سیمون دوبووآر در
کتاب جنس دوم (که من هیچگاه با نام آن موافق نبودم و هرگز زن را جنس دوم نمیدانستم
و نمیدانم، حتی در همان تعریفی که او
داده است) [...]»
همینجا بگوئیم،
«روایتگری» زنانه برخاسته از روابط اجتماعی مردسالارانه است و هیچ ارتباطی
با «جنسیات» در معنای فیزیولوژیک آن ندارد.
تاریخ انسانها هم «مذکر» نیست،
«پدرشاهی» بوده، و امروز هم
«مردسالار» است. ولی این امر دلیلی بر رد روابط اجتماعی بر پایة
«جنسیات» نمیشود. مردود شمردن روابط
اجتماعی بر پایة جنسیات، نهایت امر کار
را بجائی میرساند که بگویند، هر کس ـ مرد یا زن ـ زیباروی و برازنده است، باید یک گونی بر سرش بیاندازد تا جاذبهای که
زیبائیاش ایجاد میکند روابطاش را با اطراف «مخدوش» ننماید. به این ترتیب یک موجودیت «فراجنسیتی» به وجود
میآید. آنانکه این قماش «تز اجتماعی» را پیشپای جامعه میگذارند در واقع به چنین
افتضاحی دامن میزنند. باری همچنانکه میبینیم،
«پروفسور» توسلی که «جنسدوم» را «قبول» ندارند، از
هرگونه «استدلال» هم بینیاز هستند. چرا
که «سروسامان» دادن به جامعة «فراجنسیتی»،
در واقع گام دوم «جامعة بیطبقة توحیدی» است، و تکیهگاهی جز توحش ادیان ابراهیمی و روابط
یکسویة جوامع اسطورهای ندارد. «جامعة
فراجنسیتی» آشفروشها همان است که مجید توکلی با به سر کردن «چادرسیا» پردة اول
آن را به صحنه آورده بود و جایزه هم دریافت کرد. و به یاد داریم که عدهای به
جانبداری از «حجاب مردان» قیام کردند!
آخوند جماعت در هر حال «جانبدار» است. روشنتر
بگوئیم این جانوران وحشی با روابط دوسویه،
انسانمحوری و نگرش منطقی بیگانهاند. به
همین دلیل نیز یکسویگی اسطوره، عرفان و «شادی روح» را هدف والا معرفی میکنند:
«[...] گفتگوهای تنهائی دكتر علی شریعتی [...] برخی شعرهای
مولانا كه موجب رقص [...] و پریشیدگی نشاطانگیز و احیاگرانه روحی میشوند [...] برخاسته
از انیمای زنانه درون مولف آن هستند [...]»
میبینیم که آخوندهای مونث، مانند انواع مذکر، از «زندگی»، «مادیات» و روابط انسانی نفرت دارند. چرا که
روابط انسانی «دو سویه» است، و در آن برای
«وعظ و ترهات» اینان فضائی به وجود نمیآید. حال آنکه عشق عرفانی، یا عشق مادر به فرزند همواره یکسویه بوده، و در هر حال مبهم است! و «انیما» و «نشاطروح» و غیره در واقع ابزاری
است برای پنهان داشتن همین ابهام!
اصل مطلب گام برداشتن در راه نورانی فاشیسم است، از
طریق جایگزینی آخوند مذکر با آخوند مونث. نیازی نیست که تکرار کنیم، این پروپاگاند
ابلهپسند، از حمایت بیقید و شرط واتیکان
برخوردار میشود. کافی است اظهارات اخیر پاپ را مرور کنیم:
«[...] زنان طبیعتاً نسبت به مردان مسئولیتهائی دارند [...]
ارزش اساسی زنان در خدمت به دیگران نهفته است و همین آسایش آنان را فراهم میآورد[...]»
منبع: شهرزادنیوز، مورخ 14 دیماه سالجاری.
و به مصداق، آفتاب
آمد، دلیل آفتاب میبینیم که اربابان دین
«ارزش طبیعی زن» را بخوبی بیان میکنند! البته این ارزش به «زن» محدود نمیشود. تکیة
لفظی بر «زن» فقط به دلیل آسیبپذیری بیشتر او در جامعة مردسالار است. در
قاموس آخوندجماعت انسان فینفسه هیچ ارزشی ندارد؛ «ارزش
انسان»، چه زن و چه مرد، در «خدمت طبیعی» به دیگران نهفته! و
چارچوب این «خدمت» را هم «دیگران» یعنی همان آخوندجماعت مشخص خواهد کرد. به
عنوان مثال، در کلیسای کاتولیک، «کودکان»
خیلی «ارزش» طبیعی داشته و دارند! یهودستیزی
و پولشوئی به کنار، سوابق درخشان واتیکان در خدمت به هیتلر و
موسولینی و محافل کودکباره را که فراموش نکردهایم!
بد نیست بدانیم واتیکان این روزها سخت مخالف سرمایهداری هم از
آب در آمده! البته دلیل این مخالفتها روشن است؛ هدف همان
است که در دوران هیتلر بود، کوچاندن سرمایه و سرمایهدار به منطقة نفوذ آنگلوساکسونها! ولی در
هزارة سوم، سنگرهای حق و باطل فروریخته و چنین
«اهداف مقدسی»، به ویژه پس از ناکامی اسلامگرایان در مصر تحقق
نخواهد یافت! برنامة یانکیها ایجاد یک جبهة فراگیر در تقابل
با مسکو بود. جبههای که همچون نمونة حکومت جمکران، «در ظاهر» اسرائیل را تهدید میکرد و در واقع تروریسم
را به قفقاز گسترش میداد. جالب اینکه، رسانههای
غرب بودجة اتحاد جماهیر نوکری را هم تعیین کرده بودند: 100 میلیارد دلار «مازاد بودجة» شیخکهای
عربستان!
همانطور که در وبلاگ «پایان داس و دلار» گفتیم، قرار
چنین بود که «70 درصد» مصریها به «اسلام» رأی دهند تا این برنامه بخوبی و خوشی
«اجرائی» شود! ولی همچنانکه شاهد بودیم رویای شیرین حضرات به
کابوس تبدیل شد، و به دنبال آن خرتوخر عجیبی جهان اسلام را
فراگرفت! سگهای سیرک عموسام پشتکارشان
حرف ندارد!
دولت دستنشاندة عراق ترکیه را تهدید میکند؛ وزیر
امور خارجة جمکران به یاد «نقش الجزایر» در امنیت منطقه افتاده؛ محمد مرسی
به پشتیبانی از شیخکها برای حکومت جمکران خط و نشان میکشد و همزمان «فدائیان
اسلام مصری» را به اتهام توطئه در امارات دستگیر میکنند. و در این گیرودار، سخنگوی وزارت امورخارجه مردهشویان میکوشد
تهدیدات «مرسی» را به «اختلاف نظر» تقلیل دهد! به استنباط ما این «خرتوخر» در واقع نتیجة
«بیماری» هیلاری کلینتن یا بهتر بگوئیم ناشی از تضعیف محفل ایشان باید باشد و
اصلاً به اتحاد جماهیر نوکری هم محدود نمیشود.
گذشته از داسالله، پس
از ناکامی اسلامگرایان در مصر، بعضیها در
فرانسه همچنان به دمیدن در شیپور «باورهای مردم» مصر ادامه میدهند. روند کار چنین است که مردم کوچه و بازار را در جایگاه
«قضاوت اخلاقی» بنشانند تا همزمان «زن»، و
«اوقات فراغت» را به «منهیات» تبدیل کنند!
به همین سادگی! خلاصه با توجه به
آنچه در فرانسه میبینیم، انتشار «دیرهنگام» سفرنامة آخوندی خواهر «مریم
سطوت» به سرزمین فراعنه هیچ خنده ندارد؛ اینهم از پیامدهای منطقی برباد رفتن سنگر حقوق
بشر یانکیهاست.
پنج روز پس از فروپاشی سنگر حقوق بشر یانکیها، سنگر «نبرد با اسرائیل» اسلامگرایان نیز در هم
شکست و روابط دوستانة سازمان موساد با حماس و القاعده از پرده برون افتاد. البته رسانههای غرب و بوقهای جمکران در این
مورد خفقان گرفتهاند، ولی به گزارش سایت
«ولتر. نت. ارگ»، مورخ 31 دسامبر
2012، طرفداران «خالد مشعل» راه را برای
ورود عوامل موساد و القاعده به اردوگاه «یرموک» گشود بودند تا اینان رهبران «اف.
پی. ال. پی» ـ «مارکسیست ـ ناسیونالیستهای» فلسطین ـ را تصفیه کنند:
«درگیریهای خونینی که از 9 دسامبر 2012 در اردوگاه یرموک به
راه افتاد، اتحادهای نوینی را برملا کرد [...] عوامل طرفدار خالد
مشعل افراطگرایان جبهة النصرت ـ شاخة
نوین القاعده ـ را به اردوگاه یرموک وارد
کردند [...] امروز مشخص شده که اعضای موساد با
افراطگرایان همراهی کردهاند [...]»
بله، این همان برنامهای بود که آمریکا و متحداناش
آن را با توسل به گروه شیخمهدی بازرگان در کشورمان به مورد اجرا گذاردند. به یاد
داریم که طی آشوبهای سال 1978 میلادی در تهران، شایع شد که گروهی مزدور از خارج
به کشور اعزام شدهاند. ساواک آریامهری
جهت توجیه حضور مزدور خارجی به دروغ شایع کرد که مزدوران اعزامی «فلسطینی» هستند. به این
ترتیب، ساواک با استفاده از حماقت اهالی
مرز پرگهر، حضور مزدور خارجی در تحولات
ایران را «توجیه» کرد! امروز در برخورد
با شرایط سوریه به صراحت میبینیم که اعزام مزدور به کشورهای آشوبزده، رسم
یانکیها و متحدانشان است.
به یاد داریم که نخستین اقدام «انقلابی» دولت خیابانی مهدی
بازرگان، بستن سفارت اسرائیل در ایران
بود! به این ترتیب همة اهالی «شوتآباد» پذیرفتند که
حکومت اسلامی جمکران با اسرائیل به شدت مخالف است! ولی
خوشبختانه، پس از گذشت 34 سال مشخص شده که
دولت اسرائیل حامی بیقید و شرط اسلامگرائی و اسلامگرایان منطقه بوده و هست. به
عبارت دیگر، سیاست خارجی دولت اسرائیل در واقع همان توحشی
است که حکومت ملایان بر ملت ایران تحمیل میکند.
تردید نداریم که حکومت جمکران نیز از این حمایتهای «پنهان»
دولت اسرائیل برخوردار شده و میشود. چرا
که این حکومت در راستای سیاست «روسستیز» غرب در کشور ایران استقرار یافته. پیشتر
در مورد شاخة «روسستیز» و وابستگی آن به فاشیسم توضیح دادهایم، دلیلی برای تکرار مکررات نمیبینیم. فقط میگوئیم
که دارودستة شیخ مهدی بازرگان از مهرههای اصلی محفل فاشیسم در ایران هستند. و از
قضای روزگار بوزنامة «شرق» که در تاریخ 11 دیماه سالجاری دوباره اجازة انتشار
یافت، به همین گروه جنایتکار تعلق دارد.
نیم نگاهی به عناوین «شرق» برای دریافت ابعاد توحش دارودستة
شیخ مهدی کفایت خواهد کرد. خارج از تیتر ابلهفریب «ایران من»، در این
ورقپاره جز مزخرف، روضه و زوزه و شیون و نشخوار گذشته پیرامون حسین
عین، میرحسین، مرگ پدر زهراخانوم و تل موهوم
«مردم»، هیچ نخواهیم دید:
«پیام تسلیت سیدحسن خمینی به میرحسین موسوی[...] نهضت امام حسین(ع)؛
نقطه عطف در تاریخ اسلام؛ پیام تسلیت 51 زندانی
سیاسی [...] به رهنورد: شما و میرحسین
امروز از همیشه سربلندتر هستید؛ پیام تسلیت
جمعی از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر به زهرا رهنورد؛ آیتالله
دستغیب: از علما و مراجع در شگفتم که چرا
درباره این حصر غیر شرعی به حاکمیت تذکر نمی دهند؛ پیام تسلیت جمعی از خانوادههای سرداران شهید
و رزمندگان دفاع مقدس به زهرا رهنورد؛ [...] رنگ واقعی مردم هر چه هست، دروغ نیست[...]»
شاهدیم که در سایة پروپاگاند گوسالهپسند غرب، زندانیان سیاسی در ایران طرفدار موسوی و
زهراخانوم هستند! به عبارت دیگر، ساواک جمکران با استفاده از این اوباش به
سنگرسازی برای اسلامگرائی مشغول شده. خلاصه، در حکومت توحش، انتشار «شرق» فقط به گسترش توحش، یعنی «روابط یکسویه» کمک میرساند. جالب
اینجاست که در دوران نکبت بار صدارت میرحسین موسوی، همین
دارودستة شیخ مهدی در جایگاه «مخالف» لنگر انداخته بود و «اسلام خوب» و «رحمانی»
میفروخت. گویا پیشخدمتهای رمزی کلارک
هنوز دوزاریشان نیفتاده و چنین میپندارند که ارکان توحش خانوادهسالاری، یعنی دو قطب «کفر» و «دین» پایدار و استوار
باقی مانده و دکان «منهیات» پررونق است! ولی ملایان «عالیرتبة» جمکران از قماش آخوند
حسن روحانی که یکپا هم در ساواک دارند، دوزاریشان افتاده و «رسماً» حساب «غرب» را از
«دشمن» جدا کردهاند:
«حسن روحانی در رابطه با مذاکرات ایران و 1+5 گفت [...] هم
برای ما و هم برای دشمنان و غرب تنها راه، مذاکره است.»
اظهارات حسن روحانی با کد: 91101207577 در سایت ایسنا، مورخ اول ژانویه 2013، (دوازده دیماه) انتشار
یافته. در ضمن سه رقم اول کد مذکور، شمارة امداد (911) در ینگه دنیاست! با
توجه به لب و لوچة آویزان سعید جلیلی در دهلینو، شاید ملایان تقاضای کمک داشته باشند! و شاید
به همین دلیل شیخ «مریم سطوت» به مصر رفتهاند تا «اسلام» را در آنجا حاکم کنند! باشد که از افلاس عموسام کاسته شود. باری شیخ مریم به همراه «مهدی» در تاریخ
نامشخصی به قاهره رفته، و با «ارزشهای» توحش «دینی ـ بومیاش» به
«قضاوت» مشغول شده و «فتوی» صادر کرده:
«[...] تا سوار شديم پسر جوانی بلند شد و جايش را
به من داد و مرا ياد اين رسم زيبای شرقی انداخت [...]ناخنهای بلند و لاک زده دخترها
نظرم را جلب کرد. [...] فکر کردم که حتما برای هر وعده نماز آن را پاک میکنند و بعدا
از نماز دوباره لاک میزنند [...] اهرام را از دور ديدم و محو عظمت کار بردههايی
شدم که هزاران تن از آنان در کنار اين اهرام کشته شدهاند [...] در گوشهای که
دانشجويان چپ چادر زده بودند آتش روشن بود و دور آن حدود بيست دختر و پسر حلقه زده
بودند. فکر کردم خانواده اين دانشجويان دختر
بايد همسو با فرزندانشان باشند که اجازه میدهند دخترهايشان شب در ميدان تحرير
بمانند[...]»
این داسالله «فرهیخته» که در بلاد هیتلر لنگر انداخته، فراموش کرده که «تعارف جا به خانمها» به هیچ
عنوان شرقی نیست؛ در شرق نه تنها جا به
خانمها «تعارف» نمیکردند که محل ایستادن «ضعیفه» همیشه پشت دم الاغ آقا بوده. این به اصطلاح «رسم زیبای شرقی»، در دوران انقلاب صنعتی در غرب رایج شده بود! بله،
راه دور نرویم، حکومت اسلامی ریشه در توحش همین آخوندهای ساکن
فرنگ دارد. چپنمایانی که مانند آخوند
ارزشهای جماعت پدرسالار را «خوب» میشناسند،
و با «مقالاتشان» آنها را به «ارزش» میگذارند و به «قضاوت ارزشی» در
مورد انسانها مینشینند. میبینیم که مریم سطوت، در
چارچوب «خدمت به دیگران» ـ چارچوبی که
واتیکان برای زن تعیین کرده ـ چه خوب قلم میزند!
منتهی اینبار، با در نظر گرفتن شرکت کمتر از یکسوم مصریها در رفراندوم قانون اساسی، «خدمات» طبیعی و گرانبهای خواهر مریم سطوت، مانند «شوالیة اومانیست» علامهزاده، و حقوقبشر
نوین پروفسور ایجادی نقش بر آب خواهد بود!
یادآور شویم که چندی پیش،
جناب ایجادی، همصدا با پاسدار
اکبر، طرفداران دمکراسی را «خداناباور»
خوانده بودند! حقوق بشر نوین ایشان نیز در
همان مسیر «جانبدار» و یکسویه قرار گرفته. جناب پروفسور، در واقع از طریق بازتولید شعارهای محفل برنار
کوشنر، حقوق بشر «حسینی» را بجای «حقوق
بشر اسلامی» نشاندهاند. حقوق بشر نوین همان
«ارشاد» آخوندی است که با نفی مادیات بشر،
برای «ذهن» و «روح» انسانها تعیین
تکلیف میکند:
«انسانهای واقعی [...] مجموعه کیفیت انسانی وارزشهای والا
را با خود همراه ندارند، ولی در فرای این
مشخصات، یک سلسله از ارزشها باقی میمانند
که به مثابه آمال و آرزوی انسانی قابل اتکا میباشند و میتوان روح انسانها را به
آنسو سوق داد و در برابر خودسریهای ضدانسانی ایستاد[...]»
نیازی نیست که بگوئیم همکاری «موساد» و «النصره» در کشور
سوریه در چارچوب حقوق بشر «جانبدار» پروفسور ایجادی صورت گرفته؛ برای «ایستادن در برابر خودسریهای ضدانسانی»
دولت سوریه! وارد جزئیات نمیشویم فقط حضور استادان اعظم
بگوئیم، دوران شیرین نقض قوانین بینالمللی و «دخالت بشر دوستانه» در امور
کشورها سپری شده. وقتی وزارت امور خارجة
آمریکا از طریق فیسبوک با رهبرتان تماس گرفت خواهید دید که محفل اسلامنوازی
کوشنر میباید از کربلای حسینی دست بردارد.
...
<< بازگشت