شنبه، آذر ۲۵، ۱۳۹۱

شهریار در کیش!




 

که چنین باور تا هست

عمر آن بهره کش قحبه دراز است

[...]‌

احمد شاملو

 

شیخ نسرین ستوده،  از زندانیان رسانه‌ای حکومت جمکران،  باز هم از جایگاه  واقعی اجتماعی‌اش خارج شده!  اینبار ایشان در جایگاه «وکیل مدافع» ساکنان قارة آسیا نشسته‌اند:

 

«[...] راه حلی که به نظر من می رسد ایجاد یک دادگاه حقوق بشر در آسیا است تا شهروندان کشورهای آسیایی با رجوع به آن از استبداد جلوگیری کنند[...]»

 

این بخشی از است پیام توحش‌گستر نسرین ستوده که در سایت «رادیو بین‌المللی فرانسه» مورخ 13 دسامبر2012 انتشار یافته.   بله،   شیخ نسرین گویا فراموش کرده‌اند که «شهروندان» کشورهای آسیائی نه تنها جیره‌خوار «محفل احترام به ادیان»  نیستند که از «قیم» ‌هم بی‌نیازاند!  از این گذشته،  اگر خواهر نسرین بدانند که «دمکراسی هند» در آسیا واقع شده،  مسلماً در بازنشخوار شعارهای طویلة‌ مک‌کارتی احتیاط بیشتری به خرج خواهند داد.   البته توحش و خشونت «پیام» نسرین ستوده به این مختصر محدود نمی‌ماند.   در ذهن علیل ایشان،‌ مسائل و مشکلات کشور ایران با «استقلال قوة‌ قضائیه»‌ و «تحقق عدالت» حل خواهد شد. «عدالت» کذا هم چیزی نیست جز تأمین حقوق قاچاقچیان، ‌ معترضان به انتخابات،  و ... و خصوصاً دینداران:‌

 

«[...] تنها رویای من تحقق عدالت است [...]‌ به اعتقاد من این رویا با استقلال قوة قضاییه در کشور من متحقق خواهد شد [...] تا زمانیکه فعالان سیاسی،  وکلای دادگستری،  معترضان انتخاباتی،  اقلیت‌های مذهبی و قاچاقچیان مواد مخدر در دادگاه‌های انقلاب در پشت درهای بسته محاکمه می شوند،  استقلال قوه قضاییه به دور از دسترس است[...]»

 

جملة معروف مارتین لوترکینگ و «رویای» او را از دست ندهیم؛  در اکثر افاضات آخوندی این جمله مورد استفاده مرده‌شویان قرار می‌گیرد!   و اما «‌عدالت» مطلوب نسرین ستوده!  این عدالت در گرو تأمین حقوق انسان‌ستیزان افتاده،   حقوق «قاچاقچیان موادمخدر» و‌ «معترضین!»  حقوق قانون شکنانی که با استفاده از نارسائی‌های اجتماعی،  سیاسی و اقتصادی کشور،‌  انسان‌ها را به ابزار تأمین منافع محفلی‌شان  تبدیل می‌کنند و به قول معروف خرشان را از پل می‌گذرانند.   حقوق همان کسانیکه برای پیشبرد سیاست استبدادی‌شان در ایران، ‌ از  فرصت‌طلب،‌ هوچی،  دین‌فروش و آدمکش برای ما ملت مجسمة «عدالت‌خواهی» درست کرده‌اند.   پس جای تعجب نیست که جایزة «ساخاروف» به شیخ نسرین،  یکی از همین مجسمه‌ها اهداء شود تا ایشان آن را به زندانیان سیاسی و «هم‌میهنان» مسیحی و بهائی و «معترضان انتخاباتی» تقدیم کنند.  

 

به عبارت دیگر،   «حقوق بشر» برای نسرین ستوده شامل حال کسانی می‌شود که با حذف ایرانی،  ‌ به عنوان  انسان،   به ریسمان «اعتقادات دینی» و «روابط یکسویه» و جانبدار آویزان شده‌اند.  خلاصه،  حقوق بشر نسرین ستوده،  از حقوق «گلة معترض»،  دین‌دار و «نظم‌شکن» و «حق و حساب» وکیل مدافع‌شان فراتر نمی‌رود:‌

 

«[...]  نسرین ستوده جایزة خود را به تمام زندانیان سیاسی،  هم میهنان مسیحی و بهائی، معترضان انتخاباتی و عبدالفتاح سلطانی [...] ‌وکیل شجاع خود تقدیم نمود[...]»

همان منبع


همچنان که می‌بینیم،‌  «هم‌میهنان» نسرین ستوده در هرحال ایرانی نیستند؛ ‌ «مسیحی» و «بهائی‌اند» و یهودی و زرتشتی هم نمی‌توانند به گلة‌ شیخ نسرین وارد شوند.  دلیل هم روشن است؛ واتیکان،  هم از زرتشتی‌ها نفرت دارد،‌  هم از یهودیان و هم از اقوام ایرانی.  از اینرو نسرین ستوده،  میلیون‌ها ایرانی را «حذف» کرده.   تعجبی ندارد؛  ستوده مانند خمینی،  یک فاشیست تمام عیار است،  و اتحادیة‌ اروپا هم به نفت و گاز رایگان نیاز دارد.   و از آنجا که نفت و گاز روسیه «رایگان» نیست،  فوت کردن در آستین امثال  ستوده مقرون به صرفه است!  در نتیجه،‌  حضرات برای چپاول نفت ایران به «شیخ و شاه» یعنی همان حکومت مقدسات «دینی ـ بومی» التزام دارند. 

 

بساط «شاه‌بازی» که مدتی است در لندن گسترده شده.   و بریتانیا که‌ در مقام برندة جنگ دوم جهانی ریاست عالیه و ابدمدت اتحادیة اروپا را بر عهده دارد،   از آیندة سیاسی ملت ایران طعمة لذیذ «شاه» را در بشقاب‌اش گذاشته و پس ماندة «انقلاب شکوهمند»‌ 22 بهمن 57 را که همان «شیخ» ایران‌ستیز باشد،‌  به عنوان «سهم» اتحادیة کذا در نظر گرفته.  این است دلیل معرکه‌گیری اتحادیة اروپا برای «شیخ» نسرین ستوده که هم مانند هیتلر و «پوسی رایوت» یهودستیز است،   هم مانند «واتیکان» ایران‌ستیز!      

 

با ورود «شهریار» به جزیرة کیش،  داس‌الله،  شیخ‌الله و شاه‌الله،  یعنی همان سه بنگاه نفرت‌فروشی و «نشخوار گذشته»،  مواضع‌شان را در دفاع از شعار «نه شرقی،  نه غربی» آدولف هیتلر شفاف‌تر کرده‌اند.   داس‌الله،   تحت نظارت چپ‌نمایان آلمان،  در جبهة «نه غربی»،   برای «نابودی سرمایه‌داری» قیام کرده!  حال آنکه «شاه‌الله» در سنگر «نه شرقی» به نشخوار افتخارات دوران پرشکوه پهلوی‌ها مشغول است.  در این میانه می‌ماند شیخ‌الله،  که به دلیل بی‌اعتباری «مناسبت‌های» نشخوار گذشته‌اش،   «یواشکی» عقب عقب رفته،  خود را به شاه‌الله نزدیک می‌کند.

 

در نتیجه، ‌ «سرودة» سیمین بهبهانی تحت عنوان «هرگز نخواب کوروش » در سایروس‌نیوز منتشر می‌شود و همین سایت،  روز 16 آذرماه را به کوروش هخامنشی پیوند می‌زند:  

 

«[...] كورش بزرگ،  بنيان‌گذار شاهنشاهي هخامنشي، 7 دسامبر سال 539 پيش از ميلاد (16 آذر) با ديدار از نيايشگاه شهر بابل،  از همراهانش خواست كه در هرجاي جهان كه بميرد، بايد كالبد او را به پاسارگاد ببرند و در آنجا به خاك بسپارند[...]»

 

همچنانکه می‌بینیم وصیت‌نامة امام «راحل» الهامبخش شاه‌الله شده!  در پی رسمیت یافتن پیوند «مقدس» شاه‌الله با چماقداران روح‌الله در لندن،  حکومت ملایان با کمک دولت،  سینه‌خیز خود را به «شاه‌الله» نزدیک می‌کند.  صدور بیانیة دولت،   به اوباش جمکران کمک کرد تا با توسل به تعطیلی ناشی از آلودگی فرضی هوا،   برگزاری مراسم گوساله‌پسند «16 آذر» را به دکان «نبرد» ارتش شاهنشاهی با ارتش سرخ در روز «21 آذر» بچسبانند!   چرا که قرار بود در سالگرد «نجات آذربایجان‌» شاه‌الله در برابر سفارت روسیه در لندن تظاهرات ‌فرماید!   همزمان نیز دولت جمکران گوشه چشمی به شاه‌الله نشان داد و تهران را برای‌شان «تعطیل» کرد.  به این ترتیب اوباش جمکران توانستند سالگرد لات‌بازی در دانشگاه تهران را دیرتر «جشن» بگیرند،   و با اینکار دل شاه‌الله را به دست آورند.   شاه‌الله هم پس از برگزاری «تظاهراتی» در برابر سفارت روسیه ـ این تظاهرات طبق معمول به نشخوار افتخارات گذشته اختصاص داشت ـ   وعده داد که 25 و 26 آذرماه برای «همدردی با زندانیان سیاسی» در برابر سفارت جمکران در لندن تظاهرات فرماید.   

 

در دوران پهلوی دوم هم «زندانی سیاسی»،  ابزار تحریک افکار عمومی در غرب بود و  بوق‌های ارتش ناتو با همین ابزار توانستند فدائیان اسلام را به عنوان «عدالت‌طلب» و «مخالف استبداد» در جایگاه رهبری ملت ایران قرار دهند و نتیجه هم در برابر ماست.  تبدیل ایران به طویلة اسلام جهت به ارزش گذاشتن اوباش مونث نظیر شیرین عبادی،  مهرانگیز کار و نسرین ستوده.     

 

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم،   تظاهرات شاه‌الله،  مانند تظاهرات جمکرانیان،   ارتباط منطقی «انسان» با «زمان» و «مکان» را نفی می‌کند!  به طور مثال،   به این جماعت «متمدن» باید  یادآوری کنیم که بیش از دو دهه از فروپاشی اتحاد شوروی می‌گذرد.  حال این پرسش مطرح می‌شود که تظاهرات حضرات در برابر سفارت روسیه جهت محکوم کردن سیاست‌های اتحاد شوروی چه معنا و مفهومی می‌تواند داشته باشد؟  اگر اینان همانطور که ادعا دارند مدافع آزادی بیان و «حقوق بشر» هستند،  چرا کودتاهای میرپنج،   28 مرداد 1332،  22 بهمن 1357 را محکوم نمی‌کنند؟  مگر این کودتاها جهت حمایت از «حقوق بشر» در ایران سازمان یافت؟!  به هیچ عنوان؛  واقعیت این است که سه گلة نفرت فروش ـ‌ شاه‌الله،‌ شیخ‌الله و داس‌ا‌لله ـ  به این صورت مفتضح در لجنزار جنگ سرد منجمد شده‌اند!

 

دلیل هم صریح است و روشن؛  این سناریوی نخ‌نما و تکراری فقط برای سرکوب انسان و ایرانیان به صحنه آمده.   برحسب عادت،  و همچون دیگر میعادها در تاریخ معاصر،  شاه‌الله با شعار «نه شرقی»،   و داس‌الله و شیخ‌الله هم با شعار «نه غربی» به میدان آمده‌اند، هر چند هر سه  سر در آخوری واحد گذاشته‌اند.  جالب اینکه،‌  دیگر غرب و شرق محدودة ایدئولوژیک مشخص هم ندارد،  ولی اینان به روال گذشته،  و برای تداوم راه نورانی هیتلر مطالبات «قدیم» ارباب را بازنشخوار می‌کنند.   داس‌الله تحت رهبری کارفرمایان «یونگه ولت»‌ برای نابودی «سرمایه‌داری» قیام می‌کند،   شیخ‌الله هم ضمن کوفتن بر طبل «معنویات»،   با هدف «تولید انبوه اوباش» و تشویق و گسترش بی‌مسئولیتی «سکة طلا» جایزه می‌دهد!

 

بر اساس تصمیمات دولت،   هر کس «سکه» می‌خواهد،  یک «کودک» برای حکومت جمکران «پس می‌اندازد!»  آنان که به این رفتار غیرانسانی و وحشیانه میدان داده‌اند،  خارج از تعلقات‌شان به سیاست‌های استعماری  ـ  در این وبلاگ امکان بحث در این زمینه نیست ـ  مسائل انسانی،   از جمله مسئولیت والدین در تربیت،  تغذیه،  بهداشت،  آموزش و رفاه کودک را فاقد اهمیت می‌بینند.  این کودک فرضاً «مسلمان»،   نه به آیندة بهتر نیاز دارد و نه کسی نگران وضعیت معاش و زندگی او خواهد بود؛  می‌توان به راحتی او را فروخت!   نیازی نیست بگوئیم،   چه کسانی از پیشنهاد سرشار از توحش حکومت جمکران استقبال خواهند کرد.  مسخ شدگان و جنایت‌کارانی که با گام برداشتن در مسیر توحش جوامع اسطوره‌ای،   انسانیت جامعة بشری،  یعنی زندگی و شکوفائی و رشد و پیشرفت را به چالش می‌کشانند.  

 

در این جوامع ابراهیمی،  تولید‌،   کار،  فرهنگ و نظم و قانون «عوامل مخرب»  به شمار می‌آید.   در این جوامع فرضاً «بی‌طبقه»،   انسان‌ها «مسئول» اعمال‌شان نیستند.  در این قماش  «جامعه»،   با تکیه بر شعارهای تساوی‌طلبانه و «خررنگ‌کن»  ـ این شعارها آمیزه‌ای است از ته‌ماندة‌ بلشویسم و مک‌کارتیسم که به بی‌بی‌گوزک‌های عدالت علوی افزوده شده ـ   هیچکس جایگاه واقعی اجتماعی ندارد!   یک «حاکم» داریم که خودی‌ها او را «عادل» می‌دانند و برای غیرخودی‌ها هم «ظالم» است!  ایشان یعنی «حاکم»  بر تل موهومی به نام «مردم» حکومت می‌فرمایند!  یک نفر هست که از سوی خداوند برای نابودی باطل و برپائی «حکومت حق» برانگیخته ‌شده،  و ایشان که از قضای روزگار برگزیده‌ای «نازنازی» هستند،   هر چه بیشتر  جنایت فرمایند،‌   بیشتر مورد تفقد «الله» قرار می‌گیرند.   منطقاً هر کس بر علیه ایشان شورش کند،   از نظر خودی‌ها به جنگ خداوند رفته،  حال آنکه همین شورشی برای غیرخودی‌ها «عدالت‌طلب» شمرده می‌شود!   شیفتگی غرب به سیاست «شیخ وشاه» بی حکمت نیست و نزدیک شدن شیخ الله به شاه الله نیز حکمتی دارد! 

 

بله،   «شیخ وشاه» روز به ‌روز به یکدیگر نزدیک‌تر می‌شوند.   نتیجه هم در برابر ماست؛ همزمان با هشدار ملایان در مورد «شورش»‌ مردم به دلیل کمبودهای اقتصادی،  ساواک به ارزش گذاشته می‌شود؛  استقرار حکومت توحش را هم بعضی‌ها به حساب «سکولارها» می‌نویسند و کیهان جمکران «مسلمانی» ارباب‌اش را برای ما در بوق می‌گذارد.   چه نشسته‌اید که کیهان،   مورخ 13 دسامبر 2012،  روی انگشتر باراک اوباما «لااله الی‌الله» رویت کرده!

 

به همین دلیل است که مخالف‌نمایان این حکومت رسوا،‌   انگشت اتهام را به سوی «روشنفکر» و مخالفان «انقلاب شکوهمند» حاج روح‌الله گرفته‌اند.   گذشته از شکرخوری‌های فدائیان اسلام در باب «خدمات» محمد مصدق و جبهة ‌ملی،   بعضی‌ها به این نتیجة‌ «علمی» و «منطقی» رسیده‌اند که،  «ناکامی» محمد مرسی در مصر به دلیل «مقاومت» مردم است،   و تثبیت «لات‌سالاری» در کشور ایران «تقصیر» سکولارها بوده که «مرعوب» شده‌اند!

 

این استنتاجات مشعشع حداقل دو پیام مخدوش به مخاطب ارسال می‌کند.   نخست اینکه ‌ یانکی‌ها‌ که حمایت‌شان از اسلام‌گرایان در افغانستان،  عراق، ‌ تونس،  لیبی،  مصر و سوریه بر همگان آشکار شده،   در تحکیم پایه‌های حکومت توحش در کشور ایران هیچگونه نقشی نداشته‌اند!   دیگر آنکه،   مخالفان استقرار حکومت آخوند در ایران الزاماً می‌بایست جنایتکار،  یا بهتر بگوئیم «شهادت‌طلب» و «شورشی» باشند!   

 

اشتباهی در کار نیامده،  با همین نوع «پیام‌ها» است که «قهرمان سازی‌» و «شهادت طلبی» و خشونت در ایران گسترش می‌یابد و به طریق اولی پایه‌های منافع استعمار مستحکم می‌شود.   خلاصه،   اهداء جایزه به دین‌پرستانی از قماش شیرین عبادی،  اکبر گنجی،  مجید توکلی و ... و «نسرین ستوده» عملی است محاسبه شده!   این مجموعه عملیات با هدف توجیه «مرگ‌طلبی»،   «خانواده‌پرستی» و از همه مهم‌تر تشویق «گریز از مسئولیت» صورت می‌گیرد.

 

از قرائن چنین بر می‌آید که با ورود «شهریار» به جزیرة‌ کیش،   و خروج ارتش مصر از جایگاه واقعی اجتماعی‌اش ـ  این ارتش می‌خواهد بین اسلام‌گرایان و مخالفان اسلام‌گرائی  وساطت کند ـ  یانکی‌ها برای کودتا در ایران و مصر خیز برداشته‌اند.  اگر سناریوی کودتای یانکی‌ها در مصر و ایران با موفقیت به اجرا درآید،   شاهد بازسازی «محور ابراهیمی» تهران و قاهره نیز خواهیم بود!   به این ترتیب محفل نوبل و اتحادیة اروپا «رودربایستی» را کنار گذاشته،   جایزه صلح را به «حضرت ابراهیم» و «حسین عین» و قوم و قبیله‌‌شان اهداء خواهند کرد.  باشد که  نظریات مارکس،‌   فروید و نیچه مبنی بر «پویائی انسان» در زمان و مکان مشخص،  ‌در پیشگاه خداوند بخشنده و مهربان و خونخوار ابراهیم قربانی ‌شود.   تنها  به این ترتیب می‌توان «هنرمند» را با «جنایت‌کار»  در ترادف قرار داد!   برای پرهیز از اطالة کلام وبلاگ دیگری را به این موضوع اختصاص می‌دهیم.

 

 

 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 

...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
Share