دوشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۹۱

جنگل و جمکران!



 

 

در سال 1977 میلادی،  روز 29 نوامبر به عنوان «روز همبستگی جهانی با ملت فلسطین» به تصویب مجمع عمومی سازمان رسید و همین مجمع در تاریخ 29 نوامبر 2012 به ارتقاء‌ جایگاه فلسطین رأی مثبت داد.       

 

اگر جمکرانیان را به غزه راه ندادند،  هیچ اشکالی ندارد.   اینان در رسانه‌های‌شان خود را «پیروز» این جنگ می‌خوانند!   بله،  جنگ غزه شگفتی‌های فراوان دارد.  ‍ این جنگ مقام معظم را از عرصة تاریخ‌ستیز صدراسلام و پرسوناژ اسطوره‌ای محمد در صحرای عربستان به جنگل‌های شمال ایران پرتاب کرد،   تا ایشان همراه با داس‌الله در کنار پرسوناژ «تاریخی ـ بومی» میرزا کوچک‌خان بنشینند.  باشدکه از قید نبرد بی‌امان حاج روح‌الله با آمریکا و اسرائیل آزاد شوند؛  اینهمه برای اینکه زمینة لازم جهت «مذاکرات»‌ با ارباب فراهم آید.   به این ترتیب آمریکا هم برای پایان دادن به 30 سال «تقیه» پیش‌قدم خواهد شد.  و به استنباط ما این است دلیل «مخالفت کاخ سفید با تحریم‌های سنای آمریکا!»  

 

یادآور شویم سنای ایالات متحد در دست حزب دمکرات است و اوباما هم از قضای روزگار عضو همین حزب به شمار می‌رود.  و با توجه به قرار گرفتن اوباما در برابر تصمیمات حزب دمکرات،  مسلماً دامنة «خرتوخر» جمکران بیشتر از این‌ها گسترش خواهدیافت.   شاید به همین دلیل بعضی‌ها در داخل و خارج مرزها،  به طمع گرفتن ماهی از این آب گل‌آلود به یاد «تندروی‌های اول انقلاب» و «حفظ نظام» ‌افتاده‌اند!  هم‌میهنان گرامی! گفتگوی «غیرمستقیم» سرداراکبر سازندگی و بنی‌صدر،   و همچنین «سنگرسازی» رادیوفردا برای بهزاد نبوی و تاج‌زاده را از دست ندهید!   

 

برخلاف پروپاگاند ابله‌پسند بی‌بی‌سی،‌   «فرودستی» و فقر هیچ ارتباطی با «جرم» ندارد!  جهت اطلاع مسئولان «مجرب» و نیکوسابقة‌ این رسانه بگوئیم،‌  از منظر حقوقی واژه‌های «لات» و «اراذل» و «اوباش» به «مرزشکنان» و «یکجانبه‌گرایان» اطلاق می‌شود؛  ‌ کسانیکه برای تأمین منافع‌ نامشروع‌شان،  با سوءاستفاده از باورها و اعتقادات عوام «حریم خصوصی» انسان‌ها و جامعه را مورد تجاوز قرار می‌دهند:‌

 

«ما برای حاکمیت شریعت در مصر انقلاب کردیم‌ [...] هرکس هم مخالف است برود سرش را به سنگ بکوبد [...] ما تا پای جان در این راه می‌ایستیم [...]  اگر بخواهیم در میدان تحریر هم تظاهرات می‌کنیم [...]»  

 منبع:  یورونیوز،  ‌مورخ اول دسامبر 2012  

 

این اظهارات «مشعشع» یکی از طرفداران محمد مرسی است که فراموش کرده 75 درصد از مصری‌ها اصلاً به مرسی رأی نداده‌اند؛  خلاصه این حضرت چند واقعیت «تلخ» را  نمی‌خواهند بپذیرند.   نخست اینکه اراذل و اوباش دیگر نمی‌توانند در «میدان تحریر» تجمع کنند!  بله،   بساط «میدان انقلاب» آخوندها در قاهره تکرار نخواهد ‌شد.   دیگر آنکه،   لات و اوباش با ابراز آمادگی برای «مرگ در راه باورهای مقدس‌شان» نمی‌‌توانند مخاطبان را در مصر بفریبند؛   اراذلی که چنین ادعاهای گوساله‌پسندی مطرح می‌کنند،   فقط از گفتن «واقعیت»‌ می‌گریزند.   اینان نمی‌گویند که برای تحمیل «باورهای‌شان» به دیگران از هیچ خشونت و جنایتی رویگردان نخواهند بود.  تریبون دادن به این جانوران وحشی با هدف ارائة تصویر دلپذیر از خشونت و مرگ‌پرستی،   یا بهتر بگوئیم ارائة تصویر دلپذیر از «روابط یک‌سویه» و «جانبدارانه» ‌صورت می‌گیرد.   روابطی که تا پیش از ارتقاء ‌جایگاه فلسطین در سازمان ملل بر این بنیاد به اصطلاح «بین‌المللی» نیز حاکم بود.   

 

در تاریخ 29 نوامبر 2012،  سنگر «یکجانبه‌گرائی» در مجمع عمومی سازمان ملل ـ   این سازمان به روابط «یکسویه» جنبة‌ دیپلماتیک و مقبول داده بود ـ  «منفجر» شد.  این انفجار فرخنده مدافعان غربی «اراذل و اوباش» را به زانو درآورد و ناقوس مرگ «فدائیان اسلام»‌ را نواخت.   این است دلیل پرش مقام معظم به جنگل‌های شمال،  و تزلزل محفل «احترام به ادیان» در کشور هلند.    

 

عقب‌نشینی پارلمان هلند از سانسور آزادی بیان،   تزلزل جایگاه محمد مرسی و ... و تحولات شگفت‌انگیز در ایران و‌‌ مصر و اسرائیل همه و همه پیامد این «انفجار» خجسته است. ‌ ارتقاء جایگاه فلسطین در سازمان ملل، ‌ از یک‌سو در منطقه حساب فرانسه را از آمریکا،‌  آلمان و  انگلستان جدا کرد.   ‌و از سوی دیگر،   ‌دولت اسرائیل را در برابر افکار عمومی اسرائیل و خلاصه بگوئیم در تقابل با ملت اسرائیل قرار داد!

 

برخلاف دولت اسرائیل،  رسانه‌ها و برخی شخصیت‌های سیاسی اینکشور از ارتقاء جایگاه فلسطین در سازمان ملل استقبال کرده‌اند.   وارد جزئیات نمی‌شویم چرا که،   این مطلب در بسیاری از رسانه‌های غرب از جمله در سایت لوموند،  مورخ 29 نوامبر سالجاری هم بازتاب یافته.  باری انفجار سنگر «یکجانبه‌گرائی» در سازمان ملل،   دولت آلمان را وادار کرد تا به روابط «یکسویه» و «بحران‌ساز» خود با حکومت جمکران پایان دهد!

 

اینچنین بود که در تاریخ 29 نوامبر سالجاری،  ‌دست‌پروردگان دولت آلمان به دلیل تهاجم به سفارت جمکرانیان دستگیر شدند و وزیر امورخارجة آلمان هم از صالحی عذرخواهی کرد! به عبارت دیگر،  ایشان در تماس با «همتای» ایرانی‌نمای‌شان گفتند:  «یا اخی!  دورة لات‌بازی به سر آمد،  ببخشید!»  و اینچنین بود که بساط اوپوزیسیون حسینی در «ژرمانی» برچیده شد!   اما  فروپاشی سنگر «یکجانبه‌گرائی» در کشور فرانسه از اینهم چشمگیرتر بود.

 

در اینکشور طرحی به تصویب مجلس نمایندگان رسید که به موجب آن تحرکات «جهادیون» فرانسوی در خارج مرزها تحت نظارت قانون قرار خواهد گرفت.   به عبارت دیگر،   یانکی‌ها نمی‌توانند برای ایجاد «تغییرات» مطلوب در کشورهای مسلمان‌نشین،   در فرانسه اراذل و اوباش را «بسیج» کنند!  یادآور شویم برای «جهاد» با شوروی،  محفل برژینسکی   آ‌مریکائی‌های ‌«ایرانی تبار» را به افغانستان اعزام می‌کرد.  خلاصه یکجانبه‌گرائی آتلانتیست‌ها با استفاده از همین اراذل و اوباش «حسینی» اعمال شده و می‌شود.   این مزدوران جز «تخریب» و نابودی هیچ نمی‌شناسند؛   تخریب انسان،  تخریب نظم اجتماعی و تخریب کشور و منابع مالی و فرهنگی آن!   این هدف مقدس از طریق «واژگون‌‌نمائی» و «بازگشت به گذشتة» اسطوره‌ای،  یعنی نشستن تروریست در جایگاه «حسین مظلوم» و «خیرخواه» جامعه محقق می‌شود.  کافی است تروریست کربلائی ‌خود را خواهان «تغییر»‌ بنمایاند و مطالبات مادی مشخص‌اش را پنهان دارد تا از الطاف ویژة آتلانتیست‌ها بهره‌مند شود.

 

ولی این آدمخواران برای ممانعت از استقرار دمکراسی و حکومت قانون در کشورهای مسلمان‌نشین،  به حمایت نظامی از «تروریسم» اکتفا نمی‌کنند.   بوق‌های تبلیغاتی‌شان «مطالبات دمکراتیک» ملت‌ها را نیز به سکوت برگزار می‌کند،   و «تروریسم» را رسماً به ارزش می‌گذارد.  «چنج،  وی نید»،  شعار انتخاباتی باراک اوباما را دستکم نگیریم.    این شعار به ظاهر «ساده»،  هر گونه مرزشکنی و یکجانبه‌گرائی را به عنوان «تغییر» موجه و مقبول جلوه می‌دهد.    به این ترتیب است که،   زیرمجموعة  «دیپلماسی بمب»،  یعنی فتوی،  آدم‌ربائی،  قتل،  شورش،‌  کودتا،  تهاجم نظامی و کشتار غیرنظامیان و ... به عنوان «تغییر» به ارزش گذاشته خواهد شد.    

 

به همین دلیل در  لندن و در دادگاه جنائی بین‌المللی،   «تروریسم برحق» را به ارزش گذاشته‌اند.  به نظر می‌رسد جنایتکاران جنگی در دادگاه لاهه فقط اگر صرب باشند،‌  «محکوم» خواهند شد؛  بقیه آزاد می‌شوند؛  «خودی» هستند.   «قضات» این دادگاه هم باید از «پیروان راه حسین‌» باشند؛   مدافعان خشونت «برحق» و «روابط یکسویه!»  و اما در لندن،   همزمان با انفجار سنگر آتلانتیسم در سازمان ملل،‌  ‌جایزة‌ «روری پک» به روزنامه‌نگاران «صحرای کربلا» تعلق گرفت!   

 

«آلبرتو آرسه»،   یکی از برندگان خوشبخت این جایزه طی یک سخنرانی نغز و به ویژه «پرمغز» چنین فرمودند:‌

 

«[...] ژورنالیست کسی نیست جز انتقال‌دهندة افکار مردمی که خود را برای مردن در جنگ آماده می‌کنند [...]‌  برای تغییر در جامعه خود از جانشان می‌گذرند[...]»‌

منبع:  یورونیوز،  ‌مورخ 29 نوامبر سالجاری.  

 

افسوس که در کنار این «بیانات»،   مراسم سینه‌زنی و زنجیرزنی «آرسه» را نشان‌مان ندادند!   ولی همین مختصر برای به ارزش گذاشتن «تروریسم» کفایت می‌کند.  روند کار این است که با مفهوم مطلق «تغییر» برخورد جانبدارانه صورت گیرد.  به این ترتیب «تروریست» و خرابکار  به ارزش گذاشته ‌شده،   و به قول معروف در جایگاه «حسین مظلوم» می‌نشیند!  خلاصه،  این روزها برای ارائة «تصویر دلپذیر» از تروریست،  بوق‌های ناتو از بی‌بی‌گوزک صحرای کربلا استفاده‌های بهینه صورت می‌دهند.

 

بر اساس بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان،  حسین عین می‌گفت،   «برای استقرار حکومت حق آمادة‌ شهادت‌ام»،   در نتیجه کافی‌ است که تروریست‌ بگوید،   برای «تغییر جامعه‌ام حاضرم بمیرم.»   به این ترتیب مطالبات واقعی ملت‌ها،  خواست طبقات متفاوت اجتماعی،  آزادی انسان‌ها،   مطبوعات،  هنر و ... همه و همه ماست‌مالی خواهد شد.  حضرت تروریست در جایگاه والای «قهرمان» نشسته،   پیام‌آور مرگ و نیستی در جامعة «مادری‌شان» می‌شوند.  ولی اصل مطلب چیست؟

 

اصل مطلب این است که از یک‌سو،  «تغییر جامعه» الزاماً به معنای بهبود شرایط جامعه نیست،   و از سوی دیگر،  کسی که ادعا می‌کند برای «تغییر جامعه» ‌حاضر است بمیرد،  در واقع نمی‌خواهد بگوید که برای تحقق چنین تغییری از هیچ خشونت و جنایتی رویگردان نخواهد بود!  خلاصة کلام،  این جملات کلیشه‌ای و شعارهای پوچ و مبهم را که در دهان این و آن می‌گذارند برای هدایت ملت‌ها به اعماق چاه ساخته و پرداخته‌اند.  انداختن ملت‌ها به چاه وظیفة‌ اصلی «قهرمان» است و له له زدن لات‌‌الله و داس‌الله برای «قهرمانان» دلیل موجه دارد!

 

آری،  «قهرمان»‌ است که مرگ و نیستی و خشونت را به ارزش می‌گذارد،   حال آنکه «آرمان انسانی» هرگز با خشونت و یکجانبه‌گرائی ترادف نداشته، ‌ ندارد و نخواهد داشت!   اگر پیرامون دفاع از خاک میهن هر نوع خشونتی بر علیه اشغالگر وظیفه‌ای است ملی،   خارج از این چارچوب،‌  اعمال خشونت بر انسان‌ها فقط سرکوب معنا می‌دهد.   جالب اینکه،  گریز از پاسخگوئی در بطن همین برخورد قرار گرفته.  این گریز در ابعاد حکومتی خود را در قالب «صدور فتوی»،   «ارسال کارت دعوت برای اشغالگران» و «خودبراندازی» نشان می‌دهد.   از فتوی میرزای شیرازی گذشته،   بهترین نمونة «گریز حاکمیت» از پاسخگوئی،  شرایط ایران طی سدة اخیر است.   

 

 هر چند به کرات پیرامون این مسائل توضیح داده‌ایم ولی به یک یادآوری نیاز داریم و به این منظور در همینجا یک پرانتز باز می‌کنیم.  

 

در ایران،  گریز حاکمیت از پاسخگوئی با کودتای بلشویک‌ها در روسیه وخیم‌تر شد.   چرا که این کودتا و همچنین نتایج جنگ اول جهانی،  کشور ایران را به عرصة تاخت و تاز  لندن تبدیل کرد.   و اینچنین بود که برای سرکوب مطالبات ایرانیان،   کلنل آیرون‌ساید، حکومت شیخ وشاه سنتی را با حکومت «شاه کودتاچی» و «شیخ آشوب‌طلب» جایگزین  نمود.    شاه کودتاچی نیز برای مبارزه با «فساد»،   مراکز تفریح را تعطیل فرموده،  تهران را به «کاظم خان» سپردند.   و دربار همزمان با این «مبارزات»،   جهت تولید انبوه «شیخ آشوب طلب»،‌   با بودجة ملت ایران ‌حوزة‌ علمیة ویژه‌ای نیز در شهر قم دایر کرد.    

 

همه چیز بخوبی پیش می‌رفت تا اینکه اقتصاد سرمایه‌داری در آغاز دهة 1930 پای به بحران گذاشت.  اینجا بود که کار به ظهور هیتلر در آلمان انجامید و اعلیحضرت نیز،  به فرموده،‌  همچون حاجی ابوتراب،  پرسوناژ رمان صادق هدایت شیفته و فریفتة‌ «نظم نوین»‌ و شعار مترقی «نه شرقی،  نه غربی» حضرت «فوهرر» شدند!

 

وارد جزئیات نمی‌شویم فقط می‌گوئیم که شیفتگی «فرمایشی» ایشان ابتدا به اشغال نظامی ایران و سپس به «کودتای مردمی» بریتانیا منجر شد.  یعنی ارتش در برابر اعلیحضرت قرار گرفت و حدود سه هفته پس از اشغال نظامی کشورمان،   در تاریخ 16 سپتامبر1941 میلادی،‌   اعلیحضرت از تهران گریختند و ... و سه سال بعد جنگ جهانی دوم هم به پایان رسید.    اینجا بود که «هانس لاندا» و «آلدو» برای زندگی در آمریکا دست اتحاد به یکدیگر دادند.   بسیاری از یهودیان اروپا و ملت‌های منطقه از جمله ایرانیان،  قربانی این اتحاد شوم شدند.  

 

در تاریخ 29 نوامبر 1947،  در راستای سیاست یک کشور یک مذهب،   ایجاد دو کشور «یهود» و «عرب» مورد تأئید قرار گرفت!  ولی اردوگاه غرب فقط از ایجاد کشور اسرائیل حمایت به عمل آورد.   جالب اینکه، ‌ علیرغم هیاهو و تبلیغات فراوان،  پرداخت خسارت به قربانیان و بازماندگان جنایات هیتلر نیز فقط شامل برخی یهودیان اروپای غربی شد!   

 

اینچنین بود که مسلماً «به خواست قادر متعال»،‌  در آستانة سفر آنجلا مرکل به مسکو خبر رسید که دولت آلمان موظف است به یهودیان اروپای شرقی هم «خسارت» بپردازد.  و همین امر باعث شد که «یهودستیزی» گروه «آزادیخواه» پوسی رایوت هم در رسانه‌های غرب بر ملا  شود،   و به دلایل واقعی محبوبیت گروه مذکور در اتحادیة‌ اروپا بهتر پی بردیم!   

 

فیگارو،‌   مورخ 16 نوامبر 2012 ،  ‌ می‌نویسد «خوانندة این گروه ضمن آتش زدن آدمک یک یهودی در ملاءعام،  خواهان پاکسازی مسکو از یهودیان شده.»   این مطلب را سایت‌های فارسی زبان به سکوت برگزار کردند؛   دلیل هم روشن است!  یهودستیزی از ارکان «نظم نوین» هیتلر بود؛  و این سایت‌ها و قلم‌زنان‌شان همگی دست‌دردست امام،   هیتلر و موسولینی در مسیر همان «نظم نوین» لعنتی گام برمی‌دارند.   

 

همزیستی «هانس لاندا» با «آلدو» چنین ایجاب می‌کند که علاوه بر واتیکان،   این وظیفة‌ مقدس یعنی «یهودستیزی» را «جهان اسلام» بر عهده گیرد.   ولی جنگ 8 روزه و قطعنامه‌هائی که پس از ارتقاء جایگاه فلسطین در سازمان ملل صادر شد،‌   پایان نظم «بی‌نظمی» و «یکجانبه‌گرائی» را نوید می‌دهد.

 

در این قطعنامه‌ها با صراحت بر خروج اسرائیل از بلندی‌های جولان و صرفنظر از بیت‌المقدس به عنوان پایتخت تأکید شده.  در اینمورد گزارشی در سایت فرانسه زبان نووستی،   مورخ اول دسامبر 2012  انتشار یافته.  و همچنانکه می‌بینیم سازمان ملل که پس از فروپاشی اتحاد شوروی به محل لات‌بازی و یکجانبه‌گرائی ارتش ناتو تبدیل شده بود،   پس از جنگ 8 روزه،  جایگاه واقعی خود را سرانجام در تاریخ 29 نوامبر 2012  بازیافته.  در این تاریخ دولت فرانسه رسماً تغییر موضع داده،   همراه با روسیه، ‌ چین و هند به ارتقاء جایگاه فلسطین در سازمان ملل رأی مثبت داد.  حال که به فرانسه رسیدیم،  نگاهی داشته باشیم به سایت لوموند،  ‌مورخ 30 نوامبر سالجاری.   در این سایت فهرست کشورهائی که به ارتقاء جایگاه فلسطین رأی مخالف و ممتنع داده‌اند انتشار یافته:

 

 رأی‌ مخالف را آمریکا، ‌کانادا،  اسرائیل،  چک،  جزایر مارشال،  میکرونزی،  نائورو، ‌پالائو و پاناما داده‌اند!

 

رأی ممتنع را نیز آلمان، ‌ انگلستان،  هلند،  آندور،  موناکو،  استونی،   لتونی، لیتوانی، آلبانی‌،  ‌رومانی،  مولداوی،‌  سلوواکی، کرواسی،  سلووونی،‌  مونته نگرو، بوسنی،  مقدونیه،  لهستان، بلغارستان،  مجارستان،  استرالیا،  باهاماس،  بارباد،  کامرون،  کلمبیا،  جمهوری دمکراتیک کنگو،  فیجی،  پاراگوئه، گواتمالا،  هائیتی، ‌ ‌مالاوی، ‌ مغولستان، کرة‌جنوبی،‌  پاپوازی،‌  گینة جدید،‌ ‌ رواندا،  ساموآ،  ‌سن‌مارتن، ‌ سنگاپور،  توگو تونگا،  ‌وانواتو به صندوق ریخته‌اند.

 

 به صراحت می‌بینیم که به دلیل تغییر موضع فرانسه،  انگلستان نیز ناچار شده برای تثبیت جایگاه خود در اروپا از آمریکا فاصله گرفته،    به آلمان و هلند نزدیک‌تر شود.  عملی که هیئت حاکمة انگلستان پس از جنگ دوم جهانی پیوسته از آن پرهیز کرده.   خلاصه جنگ غزه خیلی‌ها را در غرب به افلاس انداخته و دوستان‌شان را هم در ژاپن و غزه مضحکه کرده!

 

رهبر «مستقل» حماس که از ارتقاء جایگاه فلسطین در سازمان ملل ابراز رضایت کرده‌اند،‌ می‌فرمایند،‌  «اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسیم!»  البته این آخرین فشنگ‌های نم‌کشیدة «اوباش حسینی» است که به قلب ملت فلسطین شلیک می‌شود.   چرا که محمود عباس در  مجمع عمومی سازمان ملل صریحاً از همزیستی دو کشور اسرائیل و فلسطین در صلح سخن به میان آورده!  باری سایت ایرنا،   ‌مورخ 30 نوامبر 2012،‌  می‌نویسد:‌‌

 

«[...] نخست وزیر منتخب مردم فلسطین خاطر نشان کرد: از قطعنامه سازمان ملل استقبال می‌کنیم اما همچنان بر مواضع خود مبنی بر به رسمیت نشناختن دشمن اسراییلی [...]  تاکید می‌کنیم.  ما خواستار تشکیل کشوری مستقل بر اساس مرزهای پیش از 1948 هستیم[...]»

 

همچنانکه می‌بینیم،  خبرگزاری رسمی حکومت مرده‌شویان «هنیه» را «نخست‌وزیر منتخب مردم فلسطین»‌ معرفی می‌کند!   دلیل هم روشن است؛‌  اسمعیل هنیه مانند محمد مرسی و ملایان جمکران از طریق شیخک قطر سر در آخور یانکی‌ها دارد.   و هر چند بوزنامه‌نگاران اوپوزیسیون جمکران ناشیانه می‌کوشند تا ارتباط زیرجلکی گاوچران‌ها را با ملایان انکار کنند،   به قول نیاکان والاگهر ما «عقد ملا و یانکی در آسمان‌ها بسته شده!»    مطالب نغز و پرمغز این «قلم‌زنان» را بررسی نمی‌کنیم،   فقط می‌گوئیم  قلم‌زنان صحرای کربلا که در کمال حماقت ادعا می‌کنند آمریکا با حکومت ملایان رابطه ندارد،  هیچ اسناد و شواهدی برای اثبات ادعای‌شان ارائه نمی‌کنند.   اسناد و شواهد اینان همان پروپاگاند واژگون‌نمای سازمان سیاست.

 

سازمان سیا با این پروپاگاند گوساله‌پسند چنین می‌نمایاند که آمریکا با حکومت اسلامی قطع رابطه کرده.   البته دلیل این «قطع‌رابطه» روشن است،  چرا که در برابر وحشیگری‌های  حکومت جمکران در قبال ملت ایران،‌ آمریکا نمی‌خواهد هیچ مسئولیتی بپذیرد.   و از آنجا که به قول معروف،   «بر ما واضح و مبرهن است» که تنها مدافع حقوق بشر و دمکراسی در سراسر جهان همین آمریکاست،  و آمریکا هم هرگز دروغ نمی‌گوید،‌   پس این «دروغ بزرگ» را باید بپذیریم که «این» آمریکا نمی‌تواند با حکومت‌های اسلامی از قماش حکومت جمکران سر سازگاری داشته باشد!   

 

حال آنکه،‌  حمایت یانکی‌ها از اسلام‌گرایان،   به ویژه در تونس،  مصر،  لیبی و سوریه عکس این مطلب را به اثبات می‌رساند.   و در تاریخ 30 نوامبر  ـ  10 آذرماه سالجاری ـ  همین حمایت‌ها باعث «بیماری» ولادیمیر پوتین شد!

 

سایت فرانسه زبان نووستی،  ‌مورخ 30 نوامبر 2012، گزارش می‌دهد،   «‌سفر نخست‌وزیر ژاپن به مسکو،‌  به دلیل بیماری ولادیمیر پوتین لغو شد!»  ‌ رسانه‌های فارسی‌زبان از جمله، سایت ایرنا نیز این مطلب را منتشر کردند.   ولی سایت فارسی نووستی،   مورخ 10 آذرماه سالجاری گزارش داد،   «امروز نشست دوستان سوریه در ژاپن برگزار می‌شود!»    ما هم نتیجه گرفتیم که «بیماری پوتین» با برگزاری «نشست دوستان سوریه» در ژاپن ارتباط منطقی باید داشته باشد!   بعد هم سخنگوی ولادیمیر پوتین در سایت فرانسه زبان نووستی اعلام داشت،‌ «پوتین بیمار نیست؛‌   نخست‌وزیر ژاپن شایعات رسانه‌ها را جدی گرفته.»   خلاصه در عرض چند ساعت،   نخست‌وزیر ژاپن حسابی باعث انبساط خاطر گهربارمان شد و توانستیم از دستگیری مهاجمین به سفارت جمکران در برلن،‌   و به ویژه از تحولات فرانسه شادی کنیم. چرا که این تحولات،   هم پایان «نظم نوین» و شعار «نه شرقی،  نه غربی» هیتلر را نوید می‌دهد،   و هم پیام‌آور ورشکستی دکان «غرب و شرق‌پرستان» است.   به عبارت دیگر دوران «نبرد» حکومت جمکران با «چپ و راست»،   و همچنین «آمریکاپرستی» مزورانة اوپوزیسیون دست‌ساز این حکومت نیز به سر رسیده.   هر چند یانکی‌ها برای گسترش «دیپلماسی بمب» به تقویت دو بازوی جنایت یعنی«دین» و «ناتو» ادامه می‌دهند،  و تقارن زمانی مسافرت «کاترین اشتون» به گرجستان و افتتاح «مرکز گفتگوی ادیان» در وین شاهدی است بر این مدعا.

 

 

 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 

...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Share