شنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۴

کودتای 22 بهمن، عکس منتشر نشده مذاکرات هویزر با انقلابیون ایران


بیست و هفت سال پیش در چنین روزی، در ایران کودتائی به وقوع پیوست که گروهی، هنوز هم از آن به عنوان «انقلاب» یاد می‌کنند. پس از مذاکرات هویزر با مقامات امنیتی ـ نظامی، قرار شد، آمریکا و دیگر اعضای ناتو، کشور ایران را از طریق خمینی اداره کنند. یعنی کسی که به جز تکرار اسلام، اسلام، هیچ نمی‌فهمید، حتی همان اسلام را. این بهترین گزینة حاکمیت در ایران بود، کسی که نمی‌فهمد چه می‌گوید.

روز نوزدهم بهمن ماه سال کودتا، کیهان، ارگان کوکلوکس کلان‌های هریتیج کلاب در ایران، عکس تظاهرات همافران را منتشر کرد. دیگر جای هیچ نگرانی نبود. گروهی از نیروهای نظامی به «انقلابیون» پیوسته بودند و آمریکا دیگر نمی‌توانست کودتا کند! بقیه ماجرا را همه می‌دانند. ملی ـ مذهبی‌ها، یعنی همان گروه تحجر ـ توحش، با کت شلوار و کراوات، صحنه گردانان این خیانت شدند، همچنان که در 28 مرداد، همین ملی زهرمارها، جاده صاف‌کن کودتا شده‌ بودند.

اوضاع نسبتا خوب بود، ماشاالله قصاب، شهربانی، کمیته و ساواک صمیمانه همکاری می‌کردند و موضوع روز هم «حجاب» بود، یعنی سد مبارزه «رهبر کبیر کودتا» با امپریالیسم!!! ولی ناگهان، و طبق معمول، پوست خربزه همیشگی زیر پای ملی‌مذهبی‌های فکل کراواتی گذاشته شد تا نقش آفرینان درجه دو، یعنی اراذل اوباش بازار و حوزه علمیه اوضاع را به دست گیرند. اینان با خمینی هیچ اختلاف نظری نداشتند، چون اصولا نظری نداشتند، و حقوق می‌گرفتند که اطاعت کنند. به همین دلیل عکس نخست وزیر انتصابی خمینی، در حال سلام‌ علیک با برژینسکی، منتشر شد، و توفانی به پا شد!!! مثل همین توفان کاریکاتور «حضرت ختمی مرتبت»! نمی‌دانم اگر عکس مذاکرات «انقلابیون» با هویزر منتشر می‌شد چه طوفانی به پا می‌شد؟ متاسفانه، «آزادی بیان» این مورد خاص را شامل نمی‌شد. همه عکس‌ها یا خبرها نباید منتشر شوند. مطالبی برای انتشار نیکوست که بتوان از انتشارشان هیاهو به راه انداخت و اذهان عمومی را منحرف کرد. انتشار مطالبی که چشم مردم را بر واقعیات می‌گشاید، مصلحت نیست.

پس از انتشار عکس خوش و بش نخست وزیر «انقلاب» با نظریه‌پرداز آمریکائی «انقلاب»، بلافاصله ساواک دست به‌کار شد، خوئینی‌ها که عضو ساواک بود و چند ماه قبل از کودتای هویزر، از سوی ساواک راهی زندان اوین شده بود تا هیچکس در مبارز بودنش تردید نکند، مشتی اوباش ساواک مثل عبدی و اصغرزاده را به همراه گروهی "هالو" برای اشغال لانه جاسوسی بسیج کرد. و اوضاع مملکت به دست سردار سازندگی و بنی‌صدر و رجائی افتاد. سروش را از قلم انداختم. بله سروش هم بر طبل وحدت و وحدانیت می‌کوبید و به عنوان پا‌منبری مصباح یزدی در تلویزیون بحث آزاد می‌کرد. تصفیه در دانشگاه‌ها آغاز شد. جنگ شروع شد، جوانان ایرانی در جبهه ها و زندان ها ناپدید شدند، به تبعید تن دادند و به دام اعتیاد افتادند. یک نسل نابود شد.

امروز پس از بیست و هفت سال، شرکای چپاول ملت ایران، ملی ـ ‌مذهبی‌ها، با وقاحت دم از آزادی می‌زنند، افشاگری می‌کنند، همکاران سابق را لو می‌دهند و از تبعیدیان مدد می‌جویند. نه از همه، از تبعیدیانی که سر درآخور استعمار دارند. دوباره، روز از نو، روزی از نو، غرب به نوسازی شرکت سهامی اپوزیسیون همت گماشته. ناگهان اکثریت قریب به اتفاق سایت‌ها، روپوش ارمک را به تن کرده، کشف کرده‌اند که دشمن اصلی همان حکومت دینی است!!! یعنی همان حکومتی که غرب بر ملت ایران تحمیل کرده و اکنون هم وقت رفتنش شده.

به همین دلیل ناگهان همه سایت‌ها «متحد» شده‌اند. ارتباط این روپوش ارمک با کاریکاتور «آن حضرت» این است که توفان کاریکاتور را جناحی به راه انداخته که قصد بیرون راندن اروپا از منطقه را دارد. این جناح جدید، الزاماتش مشابه الزامات آمریکا است، ولی گروه‌های افراطی ویژه خود را دارد. یعنی افراطیونش با افراطیون مطلوب غرب متفاوتند. اما وجه مشترک جناح جدید با جناح غرب در این است که هردو به افراطیون مذهبی نیاز دارند تا چپاول را تداوم دهند.

جمعه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۴

احساس شرافت
چگونه می‌توان پدیده‌ای نا‌‌شناخته را درک یا احساس کرد؟ جواب این سئوال گنگ را فقط یکنفر یافته. حدس بزنید چه کسی؟ بله خودش است وزیر امور خارجه انگلیس، جک استراو! ایشان در مصاحبه‌اشان با بی‌بی‌سی فارسی، فرموده‌اند، فرهنگ و شرافت و... اینجور چیزهای ایرانیان را درک می‌فرمایند!!! این سیاست پیشه های غرب وقاحت عجیبی دارند. کارشان پاکشی برای تفنگ فروش‌ها و باند های قاچاق مواد مخدر است، در ضمن شرافت را هم درک می‌کنند! باید از جناب وزیر پرسید، چگونه کسی که شرافت را می‌شناسد، در کشوری مثل انگلیس یا هر کشور دیگری به وزارت می‌رسد!!!؟

شاید منظور حضرت وزیر از شرافت، همان است که منظور خمینی از عدالت! این حضرات که در جهان سیاست فوت در آستینشان می‌کنند، باید بتوانند در کمال صداقت دروغ بگویند. حالا می‌رسیم به اصل مطلب، چه کسی می‌تواند، صادقانه دروغ بگوید؟
کسی که اصلا نمی‌فهمد چه می‌گوید. به عبارت ساده تر یک ابله تمام عیار، مثل همه سیاستمداران این جهان که امثال من چوب بلاهت و حماقتشان را می‌خورند و زیر سم طرفداران‌شان له ولورده می‌شوند. ‌اطمینان دارم که جناب وزیر احساس یک ایرانی تبعیدی را، که جزو نان‌خور‌های اپوزیسیون هم نیست، به خوبی درک می‌کنند. این هم مثل شرافت و اینجور چیزهاست...؟

پنجشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۴

پیش‌نماز

می‌خواستم یک یادداشت برای سازمان فدائیان خلق (اکثریت) بنویسم، چون در بیانیه‌ای کاریکاتور "موهن!" را محکوم کرده‌ بودند. بعد زمانی که در حال پرسه روی سایت‌های دیگر بودم، دیدم رهبر حزب کمونیست روسیه،‌ گنادی زوگانوف هم کاریکاتور را محکوم فرموده‌اند. با خود گفتم: "پیش‌نماز که بگوزد، پس نماز خواهد رید!" از چینی‌ها هم نمی‌گویم، چون مدت‌هاست برای حفظ کمونیسم یا مائوئیسم و ... ناچار شده‌اند داس و چکش را غلاف کنند. فکر کردم بهتر است برگردم به ایران. فریاد زدن در تنهائی، وقتی گلة کفتارها زوزه می‌کشد، کار عبثی است. شاید هم شهامت بسیار می‌خواهد!؟

ولی در این دوره و زمانه، شهامت و جسارت و شرافت و این حرف‌ها به کار نمی‌آید، بیائید همه با هم پسامدرن شویم و از دریچة حوزة علمیه، واتیکان، کلیسای کانتربری و بقیه آبریزگاه‌های مقدس ادیان ابراهیمی، جهان را بنگریم. هرکه پولش بیش، زورش بیشتر، در نتیجه حقش بیشتر! پس لات و چاقوکش‌های حاکمیت‌های اسلامی که حقوق می‌گیرند تا به صورت فرمایشی از توهین به مقدسات احساسات‌شان جریحه‌دار شود، «حق» دارند. چون هم غربی‌ها هوای‌شان را دارند هم نوکران غربی‌ها، که همان حاکمیت‌های جهان اسلام هستند.

محکومان جهان غرب و جهان اسلام هم، یعنی امثال من، «حق» ندارند، چون زور ندارند. در نتیجه خفقان می‌گیرند تا حاکمیت‌ها عرصة سیاست جهانی را حسابی «مذهبی» کنند. روشنفکران دولتی غرب هم حمایتشان می‌کنند. رژیس دبره را که می‌شناسید، نمی‌شناسید؟! همان که از فرانسه مستقیم او را فرستادند سراغ فیدل کاسترو، آدرس چه گوارا را گرفت و به همراه یک نقاش! مدتی در مبارزات! چه‌گوارا شرکت کرد، سپس با همان نقاش از گروه جدا شد و خود را تحویل نیروهای نظامی داد. نقاش مبارز هم یک پرتره از چه گوارا تحویل ماموران داد و مدتی بعد چه گوارا دستگیر شد، شکنجه شد، مثله شد و امنیت برقرار شد. همین آقا را می‌گویم!!؟

بله، بعد یک هیاهوی جهانی، مدل هیاهو برای همین کاریکاتور، برای دستگیری "مبارز نستوه"، آقای رژیس دبرة فرانسوی به راه افتاد و جناب ایشان در یک محاکمه فرمایشی به زندان محکوم شد و محکومیتش را هم معلوم نیست در کجا گذراند. ولی از آن زمان جزو قهرمانان چپ به شمار می‌رود. حتی وقتی معلوم شد بچه‌اش را برای غسل تعمید برده‌اند کلیسا، با پرروئی گفت، خانم اصرار کردند غسل تعمید بدهیم!؟

فکر می‌کنم، اگر تا امروز هم رژیس دبره را نمی‌شناختید، از این لحظه به اندازة کافی، این قهرمان مبارزه با امپریالیسم را شناخته‌اید. این جاسوس والامقام، امروز توطئة غرب و حاکمیت‌های اسلامی را در مورد خیمه شب‌بازی کاریکاتور، شدیدأ تکذیب فرمودند، آن هم در گردهم‌آئی سازمان خبرنگاران بدون مرز!!!؟
البته صدای امثال من، که سر در آخور "پسامدرنیته" استعماری ندارند، به جائی نمی‌رسد، ولی با این همه نا‌امید نمی‌شوم و می‌نویسم. شاید در آینده، کسانی بدانند، که حداقل یکنفر در جنجال کفتار‌ها شریک نبوده.

چهارشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۴

از «کاریکاتور آن حضرت» نتیجه می‌گیریم که طنز پرداز مجرم است!!؟
جهت استقرار پایه‌های فاشیسم، اجماع جهانی پس از "فتنة کاریکاتور" بر این قرار گرفت که طنز مساوی ‌است با توهین. از این رسانه‌های استعمار خیلی خوشم می‌آید. مرحله به مرحله کارشان را پیش می‌برند و هیچ شتاب نمی‌کنند. مرحلة نخست در اثبات این امر، ریختن فعلة استعمار ـ چماقداران سرویس‌های امنیتی کشورهای اسلامی ـ به‌ خیابان‌ها بود. هیاهوی جهانی مطابق الگوی حماسة پانزده خرداد.

حماسه پانزده خرداد را که به خاطر دارید؟ آن هم در چند مرحله «حماسه» شد. یک روز ناگهان روح‌الله خمینی، که نمی‌دانست ارتش ایران زیر نظر ارتش ناتو است و اگر مستشاران نظامی آمریکا در ایران نباشند، نه عمامه بر سر کسی می‌ماند و نه تاج، "کشف کرد" که نظامیان آمریکا در ایران، مصونیت قضائی دارند، و خیلی اسلامش از این مصونیت خدشه دار شد و سخنرانی‌ای ایراد فرمود.

در پی این سخنرانی، فعلة ساواک به خیابان ریخته به شعار دادن مشغول شدند. لابلای ساواکی‌ها و الله‌کرم‌های آن روزگار، دانشجویان پیشرو، سازمان‌های پس‌رو، و خلاصه همة هالوهای مملکت که نمی‌دانستند، نظامیان آمریکا و اعضای خانواده‌اشان، در همة کشورهای عضو ناتو مصونیت قضائی دارند، به خیابان ریخته خواستار لغو کاپیتولاسیون شدند!

حضرات باورشان شده بود که آمریکا برای تامین مصونیت قضائی نظامیانش، منتظر رای مجلس ایران نشسته، و مجلس هم به این مصونیت رای داده!!! پس کاپیتولاسیون را مجلس پذیرفته! بنابراین تظاهرات کرده بودند که مجلس رای نداده را پس بگیرد!!! حتما فکر می‌کردند در کشورهای اروپای غربی نظامیان آمریکائی مصونیت قضائی ندارند! چون آن طرف‌ها دموکراسی هستند! بعضی‌ها هم اعتراض کرده بودند، چون می‌گفتند در کشورهای عضو پیمان ورشو کاپیتولاسیون وجود ندارد. البته تا حدی حق داشتند. ناتو اصلا در کشور های عضو پیمان ورشو حضور نظامی نداشت!!!

این همه علامت تعجب برای این است که هرچه بیشتر در مورد حماسة پانزده خرداد می‌نویسم، از حماقت رهبران "آگاه" توده‌ها و اقشار پیشرو متعجب‌تر می‌شوم! خلاصة مطلب این شد که پس از مدتی داد و فریاد و تظاهرات، «نیروهای تظاهرات شکن ساواک»، به کتابخانه‌ها و بانک‌ها حمله برده، چند اتوبوس آتش زدند و نیروهای انتظامی هم چند عدد دانشجو دستگیر کردند. و «رهبر آیندة انقلاب» به ترکیه تبعید شد، یعنی همان جائی که باید.!!! به دلیل دشمنی دیرینة ایرانیان با عثمانی‌ها، مجازات حماقت، تبعید به خاک ترکیه بود.

از مطلب دور شدیم، از کاریکاتور و رسانه‌های استعمار می‌گفتم. بله پس از اینکه کاریکاتور پیامبر اسلام و مسلمین را به یک رسانه گمنام در ده کوره‌ای در دانمارک، دانمارکی که خودش هم در اروپا ده‌کوره‌ای بیش نیست، «سفارش» دادند. صبر کردند فصل حج و رجم و زیر دست و پا له شدن مسلمین شروع شود. جلسة اضطراری شورای حکام در مورد پرونده فناوری هسته‌ای "نداشتة" ایران به بن بست برسد، بعد خبر کاریکاتور را پخش کردند.

اول از همه دولت سوسیالیستی عبا و شتر، یعنی قذافی اعتراض کرد. بعد دولت تروریستی عبا و شتر یعنی عربستان! مدتی گذشت و در ایران خبری نشد، گله شکایت روزنامه کیهان، حافظ منافع هریتیج کلاب در ایران شروع شد. به ناچار ساواکی‌ها را هی کردند دم سفارت دانمارک، مقداری سنگ و بنزین هم دادند دستشان که از اسلام دفاع کنند. خوشبختانه تظاهرات با موفقیت تمام انجام شد و منافع استعمار صدمه‌ای ندید.

هیاهو که بالا گرفت، کوفی عنان خواستار «عفو گناه» کاریکاتوریست شد! صدراعظم‌های کشورهای صلیبی هم پریدند وسط و خواستار «احترام به ادیان» شدند! و خلاصة مطلب، همه در سراسر جهان خواستار «احترام به ادیان» شده‌اند. روی سایت‌های فارسی زبان هم هر کسی به نوعی مشغول معرفی «خدا و پیغمبردوست داشتنی» شده! در این میان صدای کسی هم به این حضرات «ادیان پرست» نمی‌رسد که بگوید، مگر طنز مترادف توهین است!؟
نه، این خیمه شب بازی جهانی هم باید به این‌جا ختم شود که «مقدسات» وجود دارند و همه موظف‌اند به این مقدسات احترام بگذارند. نخیر! چنین نیست. دین‌پرستان پسامدرنِ محترم! «مقدسات» برای کسانی وجود دارد که «تقدیس» را پذیرفته‌اند، موجودیت طنز فروپاشاندن هالة تقدس است. اگر همه موظف‌اند «مقدسات» را محترم شمارند، مرگ طنز فرا می‌رسد. امروز گویا برای پسامدرن‌های مذهبی!! زمان سوزاندن طنزپردازان در میادین شهر فرا رسیده.

سه‌شنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۴

ستون‌های آزاد گردد خراب
توطئه "آزادی بیان" در غرب، یعنی همان کاریکاتور "ختمی" که چهار پنج ماه، از سپتامبر تا فوریه، در قفس اسارت بود، تعطیل شدن ستون‌های آزاد در سایت‌های اوپوزیسیون ایران در غرب را به همراه داشت.

به عبارت دیگر، کاریکاتور "خاتم الانبیاة"، به آزادی بیان ایرانیان ساکن ولایات "آزادی بیان" "خاتمه" داد. این نشان می‌دهد که "دفاع" از آزادی بیان در غرب مستلزم خفقان گرفتن ایرانیان ساکن غرب است! تا همین امروز، این ارتباط فرخنده را نمی‌شناختم. اگر فیزیک خوانده‌اید، جریان آزادی بیان به ظروف مرتبطه می‌ماند.

وقتی کاریکاتوری را در یک "ده‌کوره" دانمارک "سفارش" می‌دهند و چهار ماه در آب نمک می‌خوابانند که همزمان با "بحران هسته‌ای ایران" و فصل زیارت خانه کعبه که اتفاقا با کنفرانس امنیتی داووس تقارن فرخنده دارد، خبرش را در «جهان اسلام» پخش کنند. و سردبیر یا مسئول یا هر زهرمار دیگر روزنامه هریتیج کلاب در ایران، کیهان، از دولت "گله می‌کند" که چرا به این "هتک حرمت" واکنشی نشان نمی‌دهد، تظاهرکنندگان حرفه‌ای، یعنی همان چاقوکش‌های دولتی به سفارتخانه‌های مورد نظر حمله کرده و ثابت می‌کنند که "خیلی افراطی" هستند. در نتیجه، دونالد رامسفلد به شرکاء در جلسه امنیتی داووس، خبر می‌دهد، چه نشسته‌اید، خطر افراطیون جدی است. بودجه ناتو را افزایش باید دادن! دو روز بعد هم پادوی شماره یک تفنگ فروش‌های آمریکا، جرج بوش، از کنگره تقاضای افزایش بودجه نظامی ـ امنیتی می‌کند. در نتیجه ستون‌های آزاد سایت های اوپوزیسیون ایران در غرب بلافاصله مخل امنیت تشخیص داده شده، به فعالیت‌اشان پایان داده می‌شود.!!!!؟

تا اینجای قضیه، هرچقدر هم که پفیوزی حاکمیت‌های مدافع آزادی بیان را ثابت می‌کند، جدید نیست. آنچه جدید است، پرروئی فعلة ایرانی این حاکمیت‌هاست. عبدالکریم گوگوش فرموده، «این توطئه سکولاریست‌ها و فوندمنتالیست‌ها بوده!» زهی وقاحت! نظریه‌پرداز استعمار نمی‌گوید، کدام سکولاریست با فوندمنتالیست همدست می‌شود؟!! سکولاریست‌های ایران با فوندمنتالیست‌های دانمارک توطئه کرده‌اند آقای گوگوش؟!! یا سکولاریست‌های غرب، که تا خرخره در کلیسا فرورفته‌اند با پادوهای ایرانی و لیبیائی خود توطئه کرده‌اند؟!! توجیه‌گر کشتار "انقلاب فرهنگی" نمی‌گوید، فوندمنتالیست‌ها و سکولارها بر ضد کدام گروه توطئه کرده‌اند، بر ضد "آزادی‌های" فعله سردار آن لاین؟! سایت سردار که «آزادی‌های موجودش» را حفظ کرده، پس توطئه بر ضد تو و همکاران بی‌آبرویت نیست، توطئه بر ضد آزادیخواهان است. و در این توطئه امثال تو هم شریکند.حتما توطئه فوندمنتالیست‌ها و سکولاریست‌ها بر ضد چماقداران بوده که "معمار رنسانس اسلامی" اینچنین برآشفته. کسی که "اصل را عبودیت و اطاعت" می‌شمارد، از این گنده‌گوئی‌ها نمی‌کند. ؟

کاریکاتور «حضرت ختمی مرتبت»، گامی به سوی «پادگان جهانی موعود»!؟
هیاهوی سیاسی، که بر اساس آن جامعه را بر پایة صحیح و ناصحیح های اخلاقی قطبی می‌کنند، ابتکار نظریه‌پردازان کمیسیون کریل(1) در زمان ریاست جمهوری ویلسون است. نوآم چامسکی در کتاب حاکمیت بر رسانه‌ها می‌گوید، در گیرودار جنگ اول جهانی توده‌های مردم بی‌نهایت "جنگ ستیز" بودند و هیچ دلیلی برای درگیری در یک جنگ اروپائی نمی‌دیدند. دولت ویلسون، عملاً به جنگ التزام داشت و می‌بایست چاره‌ای بیاندیشد. به این منظور، یک کمیسیون دولتیِ هیاهوی‌سیاسی» تحت عنوان کمیسیون کریل پایه‌گذاری شد که، در عرض شش ماه موفق شد، توده‌های جنگ ستیز را به جماعتی «جنگ پرست» تبدیل کند ...؟

به گفته چامسکی، در بین کسانی که فعالانه و با شوق و ذوق در جنگ ویلسون شرکت کردند، می‌توان از پیروان حلقة دیوی نام برد، روشنفکران پیشروئی که، همانطور که آثارشان در آن دوران نشان می‌دهد، از اینکه به اصطلاح اعضای هوشمندتر جامعه، به عبارت دیگر خودشان، قادرند یک تودة بی‌میل و ‌رغبت را وحشتزده کرده،‌ و با به فوران در آوردن خشکه‌فکری‌های وطن‌پرستانه‌اشان، به میدان جنگ گسیل دارند، بسیار هم مفتخر بودند.

چامسکی تأکید می‌کند این دستاوردی شگفت‌انگیز بود، و راهگشای دستاوردهای دیگری شد. پس از پایان جنگ دوم، بر اساس همین ابتکار بیش از نیم قرن، مردم را با «وحشت سرخ» فریفتند. شیوه‌های مشابهی برای تحریک و ایجاد تشنجِ بر ضد «وحشت سرخ» به کار گرفته شد، که با موفقیت کامل، اتحادیه‌ها را نابود کرد و پدیده های «خطرناکی» چون آزادی رسانه‌ها و آزادی عقاید سیاسی را ریشه‌کن نمود.

هدف از اعمال روند هیاهوی سیاسی، ایجاد هیستری دوران جنگ در یک جامعة جنگ ستیز است. به گفتة چامسکی، هیاهوی سیاسی دولتی، آنزمان که از سوی طبقات تحصیلکرده به نحوی مورد حمایت قرار گیرد که هیچ چرخشی در آن امکانپذیر نباشد، تأثیراتی به سزا بر جای می‌گذارد. این درسی بود که هیتلر و بسیاری دیگر فرا گرفتند، و تا به امروز، پیگیرانه دنبال شده.(2)؟
هیاهوی سیاسی، در تجلی اخیر خود، برگ برنده‌ای ارائه داد: کاریکاتور پیامبر اسلام! مدت‌ها پس از انتشار این کاریکاتور در یک رسانة دانمارکی، ناگهان خبر «اهانت به مقدسات اسلام»، در دورة حج، یعنی هنگام گردهمائی عظیم در عربستان، مرکز اجتماع «مومنین جهان اسلام»، پخش شد! و نتیجه همان بود که محافل سلطة غرب با چراغ در دل تاریکی به دنبال آن می‌گشتند: اعتراضات گستردة توده‌ای در «جهان اسلام»، هیاهوی مهاجران مسلمان، بینوا و رهاشده در کام فقر در قلب اروپا، و به دنبال آن عذرخواهی سیاست پیشه‌گان صلیبی در مهد آزادی‌های لائیک اروپائی، کسانی که اینک موجودیت‌شان را نه در امتداد لائیسته، و داده‌های قرن روشنگری، که در پناه تحجر مردمانی می‌بینند که دهه‌ها پیش آنان را «عقب مانده» می‌نامیدند.

پشت پرده این هیاهو چه می‌گذرد؟
روال انتشار کاریکاتور در رسانه‌ها، این است که «موضوع کاریکاتور مورد نظر» به کاریکاتوریست «سفارش» داده می‌شود. سپس، کاریکاتوریست یا کاریکاتوریست‌ها مجموعه‌ای از طرح‌های‌شان را ارائه می‌دهند و مسئول انتشار، طرح مورد پسند را انتخاب می‌کند. حال چند پرسش مطرح می‌شود. با توجه به تشویق عناصر افراطی مسلمان از سوی حاکمیت‌های غربی، و حاکمیت‌های متحجر کشورهای مسلمان، سفارش کاریکاتور پیامبر اسلام از سوی کدام مراجع صادر شده؟ به عبارت دیگر چه عاملی در پی ایجاد بحران جدید بوده است؟

پرسش بعد به این امر باز می‌گرد که، با توجه به شناخت حاکمیت‌های غربی از تعصبات مذهبی اکثر مسلمانان مهاجر در جوامع غرب، چگونه این دولت‌ها و در رأس آنان، دولت دانمارک، اجازه تظاهرات به افراطیون مسلمان را صادر کرده‌اند؟ دولت‌هائی که در مقاطعی از تظاهرات آزادیخواهان لائیک مسلمان به شدت جلوگیری می‌کنند. و در رسانه‌های‌شان، کوچکترین اشاره‌ای به موجودیت این گروه‌ها نمی‌شود؟ در اروپا سعی حاکمیت و رسانه‌ها بر این است که یهودیان اروپا طرفدار شارون و کشتار فلسطینیان معرفی شوند، و مسلمانان ساکن اروپا، مسلمانان افراطی طرفدارحاکمیت‌های اسلامی ایران یا عربستان و ...؟

حمایت از افراطیون مذهبی این امکان را فراهم می‌آورد که عامل ارعاب آزادیخواهان و صلح طلبان در درون هر کشور غربی تضمین شود. در واقع، حربه حاکمیت‌های غربی، برای محدود کردن آزادی بیان، که از اواخر دهة هفتاد به دلیل مخالفت‌های توده‌ای با جنگ ویتنام «خطرناک» برآورد شده بود، همان ایجاد هیاهو و تشویق افراطیون مذهبی شده است. در چارچوب منافع امروز حاکمیت‌های غربی، آزادی بیان یا باید در خدمت «ادیان» قرار گیرد و یا در تقابل با آن‌ها. امروز یا باید «متعهد و مکتبی» بود، یا ضد «مکتب». چرا که این امر، مکاتب مشوق «افراطی‌گری» را تقویت خواهد کرد. به باور نظریه‌پردازان امروز جهان غرب، اگر هنوز نمی‌توان همچون دورة تفتیش عقاید، با استفاده از سازوکارهای «افراطیون مسیحی» به سرکوب مردم پرداخت، افراطیون مسلمان و رسانه‌های استعماری به راحتی می‌توانند راهگشای ایجاد چنین ارعابی شوند.

گذار غرب از دورة تولید صنعتی به اقتصاد مالی، گذاری که طی دهه 1980با رونق بازار پوچ فروشان وال‌استریت صورت گرفت، و سپس شکست شوروی در ارائة یک نمونة قابل اعتماد از برخورد سیاسی، پدیده‌ای را ایجاد کرد که شاید متفکران هم انتظار آنرا نداشتند: توسعة تحجر مذهبی! در واقع، براندازی‌ها و استقرار حاکمیت‌های ایدئولوژیک در مناطق نفوذ کشورهای عضو ناتو (ایران، پاکستان، ترکیه و افغانستان)، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بحران اقتصادی آمریکا، که در اواخر هزارة دوم با سقوط بازارهای پوچ فروشان آغاز شد، و تضعیف جنبش‌های چپ آمریکائی در اروپا، جان تازه‌ای در کالبد بنیادهای مذهبی دمید.

امروز، رسانه‌های گروهی در جهان، جملگی به تبلیغ مستقیم و غیرمستقیم مذهب مشغول‌اند. شیوة رایج تبلیغ، همان شیوه فاشیستی است، شیوه‌ای که جهان را در دو قطب متخالف قرار می‌دهد: اسلام، علیه مسیحیت، مسیحیت، علیه اسلام، و ... و در سایه، اتحادی از هر سه دین ابراهیمی، اتحادی بر علیة آزادی‌های فردی. تظاهرات و قتل، در اعتراض به رُمان سلمان رشدی، هیاهوی واتیکان بر علیة فیلم آخرین وسوسه مسیح، و قتل تئو ونگوگ، بجز اتحاد شوم مذاهب، چه هدف دیگری می‌توانسته داشته باشد؟ بجز تقدیس و تکفیر مذهبی در این هیاهوی تبلیغاتی چه می‌توان دید؟

با عنوان اینکه، «تقدیس‌شدگان» را نباید استهزاء کرد، جامعة «مدرن» جائی برای طنز، در کلام و در تصویر، باقی نمی‌گذارد. در واقع، همان طور که آقای ژاک شیراک، نخست وزیر وقت کشور لائیک فرانسه، هنگام «بحران» رمان سلمان رشدی متذکر شدند: «توهین به مقدسات صحیح نیست!» به عبارت دیگر، اروپا گامی به عقب برداشته، و همانطور که در بهمن 1357 ایران را به دوران پیش از صادق هدایت بازگرداندند، با این ترفندهای موذیانه، اروپا را نیز باز می‌گردانند به دنیای پیش از ربله، به تفکر هنری پیش از سروانتس، به دوران دادگاه‌های تفتیش عقاید و ....؟

پس از هیاهوی رسانه‌ها، که توجه تمامی مردم جهان را به کاریکاتور پیامبر اسلام جلب کرد، در کشور فرانسه، «مهد لائیسته!» رسانه‌ها کاریکاتور کذائی را انتشار دادند، و یکی از روزنامه‌ها که متعلق به یک فرانسوی ـ مصری‌ است، آنرا دوبار منتشر کرد! به دنبال این امر، صاحب امتیاز روزنامه، مسئول مربوطه را اخراج کرد! و مسئول جدیدی انتصاب کرد ولی، وی نیز به عنوان اعتراض به اخراج سلفش، از پست خود استعفا داد!؟

نتایج پربار این جنجال جدید، این بود که نخست وزیر فعلی فرانسه، آقای دومینیک دو ویلپن، که مستقیماً وابسته به محافل راست افراطی و مذهبی است، از رسانه‌ها «درخواست» کرد از اهانت به ادیان خودداری کنند! به عبارت ساده‌تر، آقای نخست وزیر نه تنها با دخالت در این مسئله، آزادی مطبوعات را رسماً نقض کرده و نقش خود را به عنوان حافظ فضای آزادی بیان به زیر سئوال برد، که گستاخانه حد و حدود «آزادی بیانی» که دولت ایشان برای طنزپردازان قائل‌اند را هم مشخص نمود. وی اعلام داشت، «البته ما به آزادی بیان احترام می‌گذاریم ولی این آزادی را با رعایت احترام به ادیان می‌پذیریم!» به عبارت دیگر، نخست وزیر جمهوری لائیک فرانسه، همان حرفی را می‌زند که وزارت ارشاد حاکمیت تحجر ـ توحش در تهران!؟

در کمال تعجب، هیچ حزب و گروه سیاسی، هیچ سندیکائی، هیچ اتحادیة دانشجوئی، به این اظهارات گستاخانه اعتراض نمی‌کند. این اظهارات در کشوری صورت می‌پذیرد که دو سدة پیش، بساط تزویر خادمان سالوس کلیسا را برچیده و قانون اساسی، حاکمیت را از قید زنجیر سلطة خداوند و واسطه‌های زمینی‌اش رهانیده. کشوری که، در فرهنگ ادبی، و مباحثات روشنفکرانه‌اش «متعهد و مکتبی» بودنِ خالق یک اثر هنری را مترادف با اسارت او به شمار می‌آورد. کشوری که در دانشگاه‌هایش، دانشجویان می‌آموزند که تخیل حد و مرز نمی‌شناسد، که تخیل آزاد است، که طنز، مانند هر اثر هنری دیگر، در تصویر و در کلام، تقدس نمی‌شناسد.

لزومی ندارد یادآور شویم که قانون اساسی فرانسه به دولت حق تعیین تکلیف برای مطبوعات را نمی‌دهد. به عبارت دیگر، فرانسه یک دموکراسی لائیک است که مطبوعات در آن از آزادی بیان برخوردارند. ولی، در کشور انگلستان با این مسائل به نوع دیگری برخورد شد. وزیر امور خارجة دولت «سوسیالیست» کارگری، را به حمایت از «اسلام و مسلمین» گماشتند. آقای جک استراو، از مطبوعات انگلیس «درخواست» کردند، به آتش دامن نزنند! در نتیجه، رسانه‌های انگلیس، به شیوه‌ای موذیانه، از کاریکاتوری گفتند و نوشتند که «به احترام مسلمانان» پنهانش داشتند. و با تحریک کنجکاوی مسلمانان، آنان را به مراجعه به سایت‌های اعراب مسلمان تشویق کردند که چندین و چند کاریکاتور از «حضرت ختمی مرتبت» به چاپ رسانده بودند.

باز هم لزومی ندارد یادآور شویم که «سوسیالیست‌های حزب‌کارگر» انگلیس، همان‌هائی هستند که در دهه هفتاد، خود را اکثرأ «کمونیست» می‌خواندند، و سوسیال دموکراسی را نیز قبول نداشتند. برنامه «حزب کارگر» در آن زمان، الغاء نظام سلطنتی کشور، یعنی براندازی بنیاد مکمل مذهب آنگلیکن، و لغو مجلس اعیان و امتیازات اشراف بود! به عبارت دیگر آقای جک استراو از حزبی می‌آید که سه دهة پیش به بنیاد‌های فئودال: مذهب، سلطنت، اشرافیت، اعلان جنگ داده بود!؟

عکس‌العمل واتیکان، به عنوان میراث فرهنگیِ جاودان فاشیسم موسولینی، بیش از دیگر بنیادها قابل پیش بینی بود. واتیکان در این هیاهو، نقش خود را به خوبی اجرا کرده، رسماً «خواستار احترام به ادیان» شد.

واکنش آمریکا، که در واقع سردمدار بحران فعلی مذاهب به شمار می‌رود، در مورد کاریکاتور «آن حضرت» جای هیچ تردیدی نگذاشت. جرج والکر بوش، که در سه سال اخیر، هزاران «مسلمان» را فقط در عراق به قتل رسانده، و به چپاول ملت‌های مسلمان و به قول خود «محترم»، نه تنها در عراق که در تمامی جهان اسلام مشغول است، از «اهانت» به مسلمین سخت برآشفت! حاکمیت آمریکا که گویا «آزادسازی همة ملت‌های جهان را مأموریت الهی خود می‌خواند»، و قصد دارد همة انسانیت را در یک «پادگان جهانی» تحت نظارت مستقیم خود و شرکت‌های آمریکائی قرار دهد، از این کاریکاتور اصلاً خوشش نیامد. چون اولا، توهین به «ادیان محترم»، بخصوص دین اسلام که بیش از نیم قرن حافظ منافع غرب است، از نظر آمریکا قابل قبول نمی‌تواند باشد. ثانیا، کاریکاتور «موهن»، تابلوی سر در دکان استعمار را روی بمب، یعنی همان وسیله «مقدس» آزاد سازی کشور‌های جهان نصب کرده. اگر کاریکاتور پیامبر مسلمانان را بتوان تحمل کرد، کاریکاتور بمب، یعنی خداوند حاکمیت‌های غرب را نمی‌توان پذیرفت. توهین به نماد «علمی» سلطة غرب، توهین به خداوندانی است که هر سال بودجه نظامی بیشتری می‌طلبند، تا، با افزایش پادگان‌ها، بندگان «محترم» بیشتری را به سوی «آزادی» رهنمون شوند.

این گونه توهین به مقدسات، به صاحبان صنایع نظامی، یعنی، روسای بوش و همتایانش را نمی‌توان توجیه کرد. «پادگان» مقدس است، چرا که در پادگان جائی برای طنز وجود ندارد. پادگان محل «اطاعت مطلق» است. اطاعت از فرمانده، اطاعت از مقررات، اطاعت از قوانین، اطاعت از اسارت. در پادگان، نظامیان حکومت می‌کنند. پدر مقدس هم از لوازم پادگان است. هر چه باشد اطاعت از خداوند هم نوعی اطاعت است، هر نوع اطاعت، سرسپردگی بندگان به حاکمان را تقویت می‌کند. پس با هیاهو «دهکدة جهانی» را به «پادگان جهانی» تبدیل باید کرد.
پادگان جهانی، همان محل ایده‌آلی است که فردیت و آزادی در آن به رسمیت شناخته نمی‌شود. همه جزو «تشکیلات، گروه و ... گله‌‌‌اند». همه در خدمت‌اند، در خدمت میهن، امنیت، خداوند، و ... در جامعة پادگانی، حزب وجود ندارد، مخالفین سیاسی در این جامعه، فقط تروریست‌ها هستند، افراطیون، هواداران بن‌لادن، الزرقاوی و دیگر خادمان سرویس‌های امنیتی غرب.

بی‌جهت نیست که، همزمان با هیاهو در مورد «بحران هسته‌ای ایران» و هیاهوی سیاسی در مورد کاریکاتور «حضرت ختمی مرتبت»، در چهارم فوریه، دونالد رامسفلد در داووس، خطاب به هم‌پیمانان آمریکا در ناتو اظهار داشت: «خطر افراطیون جدی است»، و برای مبارزه با تهدید القاعده خواستار افزایش بودجة ناتو شد. «افراطیون» محترم، و در رأس آن‌ها القاعده، که همگی ساخته و پرداخته سرویس‌های امنیتی غرب هستند، اینک نه تنها برای ارعاب ملت‌های مسلمان، که جهت باجگیری از هم‌پیمانان آمریکا در تشکیلات ناتو، نیز مورد استفاده قرار می‌گیرند. امروز بن‌لادن، نقش بسزائی در افزایش سهم صاحبان صنایع نظامی، در آمریکا به عهده دارد. بدون همکاری بن‌لادن و دیگر افراطیون، برپائی «پادگان جهانی» موعود امکانپذیر نخواهد بود.


ناهید رکسان
‏6 فوریه 2006


پانویس‌ها
...........................................
(1
این کمیسیون که. از آن به نام «کمیتة اطلاعات عمومی» نیز یاد می‌کردند؛ با فرمان حکومتی ویلسون در 13 آوریل 1917، زیر نظر جورج کریل (George Creel) تشکیل شد. در میان فعالان این کمیسیون می‌توان از والتر لیپمن و ادوارد برنایز نام برد. در این «هیاهوی‌سیاسی»، هولیوود به صورتی فعال شرکت داشت و فیلم‌های متعددی می‌ساخت که در آن‌ها آلمانی‌ها را «غول» نشان می‌دادند. قبل از آنکه آمریکا رسماً پای به میدان جنگ بگذارد، این کمیسیون با انتشار اعلامیه‌هائی هر روزه از مردم درخواست می‌کرد که «جاسوسان آلمانی‌ها»‌ را به پلیس معرفی کنند! نامه‌های افراد در ادارات پست، به دست گروه‌های سازمان یافته، خوانده می‌شد؛ خطوط تلفن‌ تحت نظارت بود، باشگاه‌ها و رستوران‌ها زیر نظر بود، و ... این همه برای سرکوب کسانی که دعوت به صلح و عدم شرکت در جنگ می‌کردند. (بر گرفته از پانویس‌های مترجم در کتاب حاکمیت بر رسانه‌ها).؟
(2
حاکمیت بر رسانه‌ها، نوآم چامسکی، ترجمة این کتاب به زبان فارسی در سایت زیر در دسترس است
http://www.parstech.org/detail.php?id=1264

دوشنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۴

اشغال جهانی لانه جاسوسی
قرار است در راستای توسعه و جهانی شدن، خیمه شب بازی «اشغال لانه جاسوسی» نیز جهانی شود. این بار در همه کشورهای اسلامی، پیروان خط آمریکا سفارت خانه و پرچم آتش می‌زنند.همین روزها، دانشجویان پیرو خط آمریکا، چند کیلو سند و مدرک «محرمانه» چرخ شده را به هم می‌چسبانند و شروع به «افشاگری» می‌کنند. کشورهائی هم که از پرچم و سفارتخانه‌شان «هتک حرمت» شده، همان سیرک آمریکا در سال 1980 را تکرار می‌کنند: قطع رابطه، تحریم، مجازات. سپس، نوبت به واسطه‌ها می‌رسد، که فروختن اسقاطی‌های ارتش آمریکا به تحریم شدگان را به چند برابر قیمت تصمین می‌کنند و حق دلالی خوبی نیز دریافت می‌دارند.

حاکمیت‌های کشورهای اسلامی هم با موفقیت به سرکوب و کشتار در کشور مشغول می‌شوند. عفو بین‌الملل و دیده‌بان حقوق بشر هم از سرکوب و شکنجه گزارش می‌دهند و «حقوق» حقة خوبی دریافت می‌دارند. در این گیرودار در غرب چه میگذرد؟
در غرب رسانه‌های «مستقل» و روشنفکران کارمند حاکمیت، هزاران ساعت به بحث های پوچ در مورد لزوم «حفظ آزادی بیان» ـ یعنی همان که حاکمیت‌های غرب، در خود غرب کمر به نابودیش بسته‌اند ـ مشغول می‌شوند. قیمت نفت هم، با امدادهای غیبی، همچنان افزایش یافته، کیسه چند ملیتی‌ها را پر‌ می‌کند. آزادیخواهان غیر دولتی غرب هم که چماق «افراطیون» و «بیکاری» را مدام بر سرشان فرود می‌آورند، ساکت شده، و اگر هم ساکت نشوند، سرویس‌های امنیتی چند بمب به افراطیون می‌دهند که وسط جمعیت منفجر کنند، تا همه بدانند که خطر افراطیون جدی است.

ولی حالا نگاهی به کاریکاتور «حضرت ختمی مرتبت» بیاندازید، تا بفهمید چرا جرج بوش و شرکا خشمگین شده‌‌اند. چون این کاریکاتور نیست. صورتش مخلوطی است از خادمان در منطقه: ریش مقتدی صدر، چهره کریه عبدالعزیز حکیم، با چاشنی «رهبر فرزانه»، شیخ‌های کازینونشین. عبارات عربی روی عمامه‌اش هم همان تابلوی سردر دکان استعمار است: آیه الهی. ولی گرفتاری از بمب است. یعنی همان «وسیله آزاد سازی» کشورهای جهان. اگر کاریکاتور حضرت ختمی مرتبت را هم بتوان تحمل کرد، کاریکاتور بمب را آمریکا نمی‌تواند به هیچ قیمتی تحمل کند.

یکشنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۴

کاسه گدائی «پادگان جهانی»؟
پس از نشر کاریکاتور «حضرت ختمی مرتبت»، چه غوغایی در جهان به راه افتاد؟! در جهان اسلام که بلافاصله، جان بر کفان تعصب و تحجر بسیج شدند، و مجوز تظاهرات هم در یک آن صادر شد. غربی‌ها راهش را یاد گرفته‌اند، هر وقت هوس تماشای رژه‌های میلیونی تعصب‌ـ‌تحجر داشته‌اند، فحشی، متلکی، رمانی، فیلمی و این اواخر کاریکاتوری نثار اسلام ومسلمین کرده و حسابی حظ بصر می‌برند. البته منظور حاکمیت‌های غرب است، چون محکومیت‌های غربی، یعنی، اهالی «جامعه مدنی» و هواداران آزادی بیان و آزادی‌های فردی، از اینکارها به وحشت می‌افتند و ماست‌ها را کیسه می‌کنند. به این ترتیب همه آزادیخواهان جهان خفقان می‌گیرند. این جوری بهتر می‌شود گله را از گمراهی نجات داد.

نمی‌دانم ایرانی‌ها چرا گول این هیاهو را خوردند، ‌مگر خیمه شب‌بازی رمان سلمان رشدی را فراموش کرده‌اند؟ مگر فراموش کرده‌اند، چند سده پیش، سعدی گفته: جواب ابلهان خاموشی است؟ چه می‌شود کرد، فعلا اربابان بوش و رفقای اروپایی‌اش، گفته‌اند به جای «دهکدة جهانی»، «پادگان جهانی» ایجاد باید گردد.

پادگان خیلی خوب است. اولا همه در آن نظامی هستند و ملزم به اطاعت. و همانطور که عبدالکریم گوگوش!! گفته: «اصل بر طاعت و عبودیت است». در پادگان اپوزیسیون و آزادی بیان و اعتراض و نافرمانی نداریم، مجازاتش تیرباران است. و از همه مهم‌تر در پادگان جائی برای طنز نیست. چون طنز در کلام و در تصویر، تقدسی نمی شناسد، طنز آزاد است و خط قرمز ندارد. برای همین است که جرج والکر بوش، واتیکان، و اروپائی‌ها بخصوص جک استراو، که جدیداً مقدار زیادی اسقاطی‌های ارتش ملکه را به شیخ‌های کازینونشین «فروخت»، از رسانه‌ها درخواست کرد کاریکاتور چاپ نکنند. و فقط در باره‌اش قلم فرسائی کنند، تا حس کنجکاوی مسلمین تحریک شود و به سایت‌هائی مراجعه کنند که چندین کاریکاتور از آن حضرت ارائه می‌دهند. و تبدیل شوند به افراطیون! همة این هیاهو برای آن بود که در داووس، رامسفلد به هم‌پیمانانش در ناتو یادآوری کند که خطر افراطیون جدی است! و بودجه می‌خواهیم! حالا دیگر غربی‌ها نه تنها ملت‌های مسلمان را غارت می‌کنند، از برکت کاریکاتور پیامبر مسلمین هم کیسه گدائی‌شان را پر می‌کنند. شاید ملت‌های مسلمان باید «حضرت ختمی مرتبت» را مانند آثار ادبی به ثبت برسانند و حق چاپ و تکثیر و این جور چیزها را برای خود محفوظ نگهدارند. غربی‌ها می‌خواهند بودجة ناتو را افزایش دهند، چرا از کیسه پیامبر اسلام مایه می‌گذارند، کاریکاتور پیامبر خودشان را بکشند.