شنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۸


«دیگنیتی» و نفت!
...
چارچوب مطالبات ما را اعلامیة جهانی حقوق‌بشر تشکیل می‌دهد و شعار ما «آری به دمکراسی» است. دمکراسی، «مردم‌محور» و «گله‌پرور» نیست، «انسان‌محور» است و هیچ ارتباطی به حق و حقوق و «اختیارات» فاقد چارچوب تل موهومی به نام «مردم»‌ ندارد. تا آنجا که به یاد داریم، ‌ حسینعلی منتظری هرگز از دمکراسی حمایت نکرده و هیچگاه اعلامیة‌جهانی حقوق ‌بشر را مورد تأئید قرار نداده. در این راستا، اهدای تندیس حقوق‌بشر به یک مخالف حقوق‌انسانی اگر نشان شارلاتانیسم سیاسی نباشد مسلماً نشان حماقت و بلاهت است. حضور اربابان ابراهیم یزدی و گروه حاجیه عبادی بگوئیم، ملت ایران نیک می‌داند که هر کس با احمدی‌نژاد مخالفت کند، الزاماً مدافع حقوق‌بشر نیست!

آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک بیش از حد احساس زرنگی می‌کنند! سازمان مقدس سیا در سال 1357 با انتشار یک نامة مضحک در «اطلاعات»، یک جانور وحشی به نام روح‌الله خمینی را در رادیو بی‌بی‌سی به «رهبرکبیر انقلاب» تبدیل کرد. اکنون با تأئیدات الهی همین سازمان مقدس، « بی‌بی‌سی» می‌کوشد با شایعه پراکنی و دروغ‌پردازی، آخوند منتظری را به «رهبر مخالفان» حکومت توحش اسلامی تبدیل کند. البته در این «تلاش مقدس» برای بازتولید براندازی ننگین 22 بهمن‌ماه 1357، دست‌ یاری جهت شایعه‌پراکنی و فریب افکار عمومی از هر سو به جانب استعمارگران دراز شده.

سایت «گویا» یکی از همان اعلامیه‌های گوساله پسند ساواک را تحت عنوان «بیانیة‌گروهی از نظامیان ایران» منتشر کرده. اینان از شدت شهامت و شجاعت نام و نشان فرضی خود را نیز پنهان داشته فقط یاد آن‌روزهای خوب می‌کنند که ارتش «در کنار مردم»‌ قرار گرفت،‌ البته برای تأمین منافع استعمار! بیانیة ساواک که «ویژة گویانیوز» هم تهیه شده، نیروهای نظامی را به تکرار حماقت سال 1357 فرا می‌خواند. همزمان با خبرهای «ویژه» صدای گوشخراش و سیمای پلید جمکران نیز با پخش فیلم‌های «ویژه» گسترش توطئه را شتاب می‌بخشد.

با پخش فیلم پاره‌کردن پوستر خمینی از صدا و سیمای جذام‌زدة جمکران و تظاهرات طرفداران مذکر «میم‌ته» با چادر و مقنعه، تو گوئی در ایران‌ هم دمکراسی استقرار یافته، و هم حقوق بشر تأمین شده! خلاصه ملت ایران! آسوده بخوابید که ساواک برای شایعه‌پراکنی، «مرزشکنی» و «تخریب» مطالبات انسانی شما «بیدار» است. و به همین دلیل گروه حقوق‌بشرفروشان جمکران تندیس حقوق بشر را به کسی اهداء می‌کند که اعلامیة جهانی حقوق‌بشر را هرگز به رسمیت نشناخته! بله امروز تندیس کذا را به آخوند منتظری دادند و بی‌بی‌سی هم یک بی‌بی‌گوزک اختراع کرد و تاریخچة «مبارزات» این آیت‌الله «لیبرال ـ دمکرات» برگزیدة شیخ صادق‌صبا را 7سال ناقابل افزایش داد.

از امروز باید بدانیم و آگاه باشیم که آخوند منتظری فقط در سال 1367 به اعدام‌ها «اعتراض» نکرده‌اند، ‌بلکه ایشان از همان سال 1360 کشتار و سرکوب را محکوم می‌فرمودند، هر چند ما ملت از آنجا که خیلی «تکان» می‌خوردیم صدای اعتراض حضرت‌شان را نشنیدیم. البته خمینی دجال هم مسلماً این صدای «حق‌طلبانه» را نشنیده بود، در غیراینصورت ایشان را همان‌وقت از ولایتعهدی خلع می‌کرد! پس اگر اعتراض منتظری به گوش خمینی نرسیده، مسلماً ایشان توی دل‌شان اعتراض کرده‌اند! یا اینکه خمینی هم اعتراض ایشان را شنیده و به سرکوب‌ها اعتراض کرده و ساواک به حضرت امام و ولایت‌عهدشان گفته،‌ «شات‌آپ»، ‌ یعنی خفه! البته ساواک بلافاصله پس از صدور فرمان 8 ماده‌ای امام خمینی، «شات آپ» کذا را به «رهبر مستضعفان جهان» تحویل داد و به ایشان تفهیم کرد که به قول فرانسوی‌ها بالاتر از «مقعد» مقدس‌شان باد در نکنند! در هر حال، 7 سال ناقابل در تاریخ 2500 سالة ما ملت قطره‌ای است در دریا! البته قطره‌ای از دروغ و تزویر و تحریف که همچون الماس کوه ‌نور بر تارک «بی‌بی‌سی» می‌درخشد.

ما که پس از شنیدن سخنرانی اوباما و مطالعة ترجمة تحریف شدة آن در «رادیوفردا» به قول آخوند مصلحی «تکان» خورده بودیم، امروز نیز پس از مطالعة اخبار «موثق» و گزارش‌های بی‌بی‌سی و گویانیوز همچنان در حال «تکان» خوردن‌ایم. حکومت اسلامی در آستانة مرگ، مرحلة آخر مزدوری برای استعمار را به مرحلة‌ اجرا گذاشته. پس از سخنرانی رئیس ساواک جمکران برای «طلاب» قم عملیات «خودبراندازی»‌ در تمام لایه‌های حاکمیت از آخوند مصباح یزدی تا ابراهیم یزدی آغاز شد. هر یک از جناح‌های برانداز با ابزار ویژة خود پای به میدان توطئه گذارده. آخوند مصباح و رحیم‌صفوی و شرکاء زبان به تهدید گشوده، و تل موهوم «طلاب» در اعتراض به مراسم مضحک «16 آذر» راهپیمائی کرده‌اند! درست همانطور که در سال 1357 نیز، همین «تل موهوم» در اعتراض به انتشار مقالة ابلهانة داریوش همایون یا همان «رشیدی‌مطلق» معروف در روزی‌نامة مسعودی‌ها، دکان راهپیمائی و لات‌بازی را تحت نظارت ساواک افتتاح کرد. البته اینبار صدا و سیمای جذام زدة جمکران یک جبهة‌ نوین برای گسترش مقدسات و سرکوب گشوده که طبق معمول آخوند کروبی هم در آن شرکت فعال دارد. پیامد پخش فیلم پاره کردن تصاویر امام‌الله، نامه نگاری‌های ابلهانة کروبی است جهت گسترش تقدس به ویژه تقدس آخوند مزدور استعمار. حال بازگردیم به تحریف سخنرانی اوباما در رادیو فردا.

اوباما درسخنرانی خود در مورد برمه، زیمبابوه و ایران،‌ عبارت «دیگنیتی آو ریفورمر» ‌را به کار برد. و این عبارت یا بهتر بگوئیم واژة «دیگنیتی» از قضای روزگار از چارچوب معاصر خود خارج شده به دوران فئودال پرش کرده تا در چارچوب ادبیات ارزشی دوران «طلائی» فئودالیسم برایمان ترجمه شود: شرافت! حال آنکه «دیگنیتی» هیچ ارتباطی با واژة شرافت ندارد! این واژه را در زبان فارسی و در چارچوب «ادبیات سیاسی» معاصر نمی‌توان به قرون وسطی و ارزش‌های شوالیه‌های صلیبی یا سمک عیار بازگرداند. «دیگنیتی»، در هزارة سوم می‌تواند، «شایستگی، سربلندی، لیاقت» معنا شود، نه «شرافت»! و این مختصر، محض اطلاع صدای آمریکا، ‌رادیوفردا و دیگر شیپورهای سازمان تقدس‌پرور سیا!

«تحریف» سخنرانی باراک اوباما توسط «رادیوفردا» در چارچوب همان «مرزشکنی» قرار می‌گیرد که به ویژه در وبلاگ‌های اخیر به آن اشاره داشتیم. این «تحریف»‌ با هدف به بیراهه کشاندن مخاطب صورت می‌پذیرد و مسلم بدانیم چنین عملیات مزورانه‌ای تحت نظارت سازمان سیا و در چارچوب همان پروپاگاند استعماری انجام می‌گیرد که هدف‌‌اش نابودی انسان‌هاست. و اگر این متن دیگر روی سایت رادیوفردا در دسترس نیست، «پیک ایران»، مورخ 11 دسامبر 2009 آنرا به نقل از رادیوفردا و با کد: 10589 منتشر کرده. خلاصه روی اینترنت نمی‌توان به شیوة «میم‌ته»، پفیوزی به خرج داد و با تغییر لباس از پذیرش مسئولیت گریخت. در هر حال، ما از تحریف سخنرانی اوباما در سایت رادیوفردا و دیگر سایت‌ها هیچ تعجب نمی‌کنیم. استعمار به همین «زبان مرزشکن» و مزور با ملت ایران و دیگر ملت‌های منطقه سخن می‌گوید، چرا که اهداف «سیاسی ـ اقتصادی» استعمار تداوم همین مرزشکنی است.

از آنجمله است بمبگذاری‌های اخیر در عراق! برای تصویب قانون انتخابات در مجلس عراق یک بمب در مدرسة شیعیان گذاشتند و شش‌تن از مبارزان ضدالقاعده را به قتل رساندند، قانون کذا به تصویب رسید! سپس پنج انفجار در منطقة سبز ادارات دولتی را هدف قرار داد و صدها کشته و زخمی بر جای گذاشت. سرانجام، امروز همزمان با حضور رابرت گیتس در عراق، کمپانی «رویال‌داچ‌شل»، از شرکای «اکسون موبیل»، برندة مناقصة استخراج نفت از حوزة‌ نفتی «مجنون» شناخته شد. رابرت گیتس هم به نخست‌وزیر عراق اطمینان داد که آمریکا از امنیت عراق حمایت خواهد کرد! به گزارش صدای آمریکا ایشان گفتند، در مورد انفجارهای اخیر هم تحقیق می‌کنند! این است زبان استعمار: تحریف، تخریب، کشتار، چپاول و وعدة دروغ و سرخرمن!

جالب اینجاست که پس از انفجار در منطقة سبز، منطقه‌ای که ورود به آن به دلیل کنترل امنیتی عملاً برای تروریست‌ها امکانپذیر نیست، شیپورهای استعمار این پرسش انحرافی را مطرح کردند که، تروریست‌ها چگونه توانستند به منطقة سبز وارد ‌شوند؟ حتماً نیروهای امنیتی غفلت کرده‌اند! خلاصه چند نفر از مسئولین بلندپایة امنیتی برای بار دوم به فاصلة یک‌ماه برکنار شدند. و به این ترتیب است که افراد مورد اعتماد گاوچران‌ها آرام،‌ آرام در رأس امور امنیتی قرار می‌گیرند: با اثبات «عدم کفایت» مسئولینی که حاضر به اطاعت بیقید و شرط نیستند. برهان هم انفجار بمب است در مراکز دولتی! این پرسش مطرح می‌شود که اگر افراد یا گروه‌هائی قادراند چندین تن مواد منفجره را به آسانی از حصار امنیتی گذرانده و آنرا وارد منطقة سبز کنند، چرا بجای تخریب ادارات دولتی و کشتار غیرنظامیان عراق، ‌ سفارت‌خانة اشغالگران را که در همین منطقه واقع شده هدف قرار نمی‌دهند؟! پاسخ به این پرسش روشن است! اولاً مواد منفجره از بیرون به منطقة سبز وارد نشده، در ثانی هدف‌ تروریست‌ها در هم‌سوئی کامل با اهداف اشغالگران قرار دارد. بله، خلاصه فکر نکنید ارتش ناتو مواد منفجره را بی‌جهت برای تخریب دولت، کشتار غیرنظامیان و تحمیل ناامنی بر عراق به هدر می‌دهد! به هیچ عنوان! در پس پردة کشتار و انفجار، ‌ قراردادهای تاراج از جمله تاراج نفت منعقد می‌شود!

آمریکا برای تصویب قانون انتخابات، تغییر «مطلوب» مسئولان امنیتی و چپاول نفت عراق هرگز با دولت این کشور مذاکره و گفتگو نخواهد کرد! چرا که مذاکره «دوسویه» است، حال آنکه اهداف استعمار درست مانند احکام الهی «یک‌سویه»‌ است. به عبارت دیگر در این رابطه «منافع» همواره نصیب استعمار خواهد شد، و خسارات نصیب ملت‌ها. به همین دلیل است که پروپاگاند غرب برای مرزشکنی به «تحریف» و «تقلب» در عرصة معانی متوسل می‌شود.

تمام شیپورهای استعمار غرب با توسل به همین شیوة مقدس در مسیر تخریب دمکراسی و حقوق انسانی می‌کوشند. در این راستا دمکراسی را «غربی» و «مسیحی» و «مبتذل» معرفی می‌کنند، تا نوکران‌شان در ایران بتوانند با تکیه بر همین تبلیغات دمکراسی را به عنوان یک پدیدة غربی و مسیحی، در ترادف با «کفر» و «ارتداد» قرار داده، مخالفت با آن را یک «وظیفة دینی» معرفی کنند. حال آنکه دمکراسی به هیچ عنوان «دین‌ستیز» نیست و پروپاگاند استعمار غرب در واقع با «تحریف»‌ دمکراسی به «مرزشکنی» و فروپاشی «چارچوب‌ مفاهیم» مشغول است، ‌همچنانکه ریزه‌خواران‌اش نیز چنین می‌کنند. به عنوان نمونه نگاهی خواهیم داشت به مصاحبة «بی‌بی‌سی» با حاج فرج دباغ‌، فیلسوف چاه جمکران.

این فرد که سه دهه است به عنوان فیلسوف به ملت ایران حقنه شده، هنوز تعریف «حریم خصوصی»‌ را نمی‌شناسد و به همین دلیل می‌گوید، «جدائی دین از سیاست»، یعنی دین حریم خصوصی است و باید در خانه بماند! حال آنکه خارج از حماقت و بیسوادی حاج‌فرج، فیلسوف برگزیدة بی‌بی‌سی و بدیل بشیریة مفلوک، باید بگوئیم «حریم خصوصی» در اجتماع نیز حضور دارد، و «خانه» هم به عنوان مکان زندگی یک خانواده و قسمتی از فضای اجتماعی نمی‌تواند «حریم خصوصی» تلقی شود!

روشن‌تر بگوئیم، درخانه و در اجتماع، «پیکر انسان» و «باورهای‌اش» حریم خصوصی است. و این حریم چه در جامعه و چه در خانه می‌باید محترم شمرده شود. یادآور شویم سخن از جامعة‌ بهنجار می‌گوئیم، جامعه‌ای که برای انسان به عنوان فرزند انسان، «حق انتخاب آزاد» را به رسمیت می‌شناسد. در چنین جامعه‌ای همچنانکه دو قطب حق و باطل و نیک و بد و ظالم و مظلوم وجود ندارد، انسان نیز در چارچوب قانون آزاد است. فرد می‌تواند از ورود به مسائل سیاسی خودداری کند، و یا حضور خود در اجتماع را به فعالیت حرفه‌ای محدود سازد، یا کنج عزلت برگزیند. دریک جامعة بهنجار، تا زمانیکه فرد حدود یک قانون «انسان‌محور» را نقض نکرده، و جرمی مرتکب نشده، هیچکس حق ندارد از او بازخواست کرده یا در مورد او «قضاوت» کند، ‌ حتی قاضی دادگستری! این است احترام به حریم‌خصوصی افراد.

اما در جمکران روند مسائل متفاوت است. هر کس با تکرار چند آیه و حدیث یا چند بیت شعر به خود حق می‌دهد از دیگران بازخواست کند و آن‌ها را وادار به موضع‌گیری سیاسی نماید. امروز آخوند مصباح یزدی همچون سگ‌هار تهاجم به روحانیت «بی‌طرف» را آغاز کرده از آنان می‌خواهد «بفهمند» و موضع‌گیری کنند. سخنان سراپا مهمل مصباح یزدی را بررسی نمی‌کنیم چرا که اتلاف وقت خواهد بود. اربابان مصباح در رادیوفردا همین مزخرفات شهادت طلبانه را در بسته‌بندی دیگری به ما ارائه می‌دهند، پس دلیلی ندارد وقت خود را برای نوکران استعمار هدر دهیم. فقط از این اسطورة توحش که امثال حاج فرج دباغ و بشیریه را پرورش داده دعوت به «راه حق» را نقل می‌کنیم.

آخوند مصباح تلویحاً از «سکوت» برخی از روحانیون در معرکة خردجال خردادماه انتقاد کرده می‌گوید، هر کس سکوت کرده باید پیش خدا «حجت» داشته باشد. و مسلماً مصباح یزدی از سوی خدا مأموریت دارد که «حجت»‌ روحانیون را بشناسد و در مورد آن به قضاوت بنشیند، چرا که ممکن است «حجت»‌کذا مورد قبول خداوند قرار نگیرد و در این باب فقط مصباح یزدی می‌تواند نظر دهد،‌ البته با در نظر گرفتن خواست «مردم»:

«همه باید در یک حدّی بفهمند. مخصوصاً آن‌هائی که در حد [...] رهبری دیگران و جامعه قرار دارند. از مصادیق بیّن آن روحانیون هستند [...] ما باید [...] پیش خدا حجّت داشته باشیم که چرا این راه را رفته‌ایم، چرا گفتیم یا چرا سکوت کرده‌ایم[...] این رفتار مسئولیت‌اش با ماست.»

اگر به ادعای مصباح، روحانی در برابر خدا مسئول است، این موضوع به مصباح یزدی ارتباط دارد؟ مسلماً خیر! پس به چه دلیل بجای انتقاد از قانون‌شکنی و دخالت امثال منتظری و صانعی، مصباح از «سکوت» روحانیون انتقاد می‌کند؟ به این دلیل که مصباح همچون دیگر سگ‌های هار استعمار خود را در سنگر «حق» می‌بیند، پس همة کسانی که از پارس کردن در سنگر حق و یا عربده‌جوئی در سنگر باطل خودداری کنند «مسئولیت» خواهند داشت، و ممکن است چاقوکش‌های مصباح یزدی به فرمان خداوند آن‌ها را مجازات کنند! بله، به این ترتیب متوجه می‌شویم نامه نگاری آن سینماچی از کجا ریشه می‌گیرد: از حوزه‌های توحش گستر «دین سیاسی» و «سیاست مردم‌پرستی» یا بهتر بگوئیم، حوزة سرکوب انسان. اتفاقاً تندیس حقوق بشر به همین دلیل به آخوند منتظری اهداء شده، ایشان ذکر «مردم» و «حق مردم» گرفته‌اند. به گزارش «بی‌بی‌سی»، مورخ 11 دسامبر 2009، کانون مدافعان حقوق‌بشر از ایشان به خاطر دفاع از «کرامت واقعی انسان» تمجید کرده!

«کرامت»‌ همچنانکه پیشتر هم گفتیم متعلق به ادبیات گوساله پسند «کربلای حسینی» است. این واژگان ارزشی متعلق به ادبیات «مقدس»‌ بوده و در تضاد کامل با اعلامیة جهانی‌حقوق بشر قرار می‌گیرد. انسان «کرامت» ندارد، حقوق انسانی دارد و این حقوق در یک چارچوب صریح می‌باید از منظر قانونی «تعریف» شود. این صراحت را اعضای کانون مدافعان حقوق بشر ایران با کمک مهرورزی در ابهام قرار می‌دهند.

مهرورزی با پوچ‌گوئی بر طبل «کرامت انسان» می‌کوبد، اعضای مفلوک کانون کذا هم یک صفت «واقعی» به پوچ‌پردازی مهرورزی افزوده،‌ سخن از «کرامت واقعی» به میان می‌آورند. روشن‌تر بگوئیم، یک گروه می‌گوید «هیچ» گروه مخالف می‌فرماید «هیچ واقعی». کرامت واقعی انسان همان «پوچ واقعی» است که توسط سازمان سیا برای فروش در بازار حماقت و تزویر به دکان حقوق‌بشر عبادی و شرکاء در کانون کذا صادر شده. وظیفة اینان افزودن ابهام بر مبهمات «مهرورزی» است و به همین دلیل تحجر «فقه» را نیز به «حقوق بشر» افزوده‌اند:

«همزمان با روز جهانی حقوق بشر، کانون مدافعان حقوق بشر ایران آیت‌الله منتظری را تلاش‌گر حقوق بشر در سال 1388 نامید [...] نرگس محمدی [...] گفت [ایشان] از حق و کرامت واقعی انسان دفاع کرد.[...] مواضع فقهی ایشان در مورد حقوق شهروندی همة ایرانیان [...] و تأکید بر مشروعیت حکومت بر اساس آراء مردم و دفاع از حقوق مخالفان بر همگان روشن و آشکار است.»


بله بی‌جهت نیست که ایشان «حسینعلی منتظری» نام دارند. آیت‌الله منتظری طبق بی‌بی‌گوزک‌های شیعیان همچون حسین و علی بر علیه ظلم قیام کرده، و به همین دلیل نیز از امروز به مناسبت روز جهانی حقوق ‌بشر «فقه شیعه» در ترادف با اعلامیة جهانی حقوق‌بشر قرار می‌گیرد! البته در ذهن‌ علیل اعضای دکان عبادی که با صدور بیانیه‌های ابلهانه به دروغ ادعا کرده‌اند، منتظری درسال‌های 1360 و 1367 به مخالفت با اعدام‌های «بی‌رویه» پرداخت! پس حضور اربابان «بی‌بی‌سی» و کانون کذا بگوئیم منتظری در سال 1360 هیچگونه مخالفتی با سرکوب‌ها اعلام نکرده، اعلامیة جهانی حقوق‌بشر را نیز اصولاً به رسمیت نمی‌شناسد، با سنگسار و قصاص و دیگر احکام توحش هیچ مخالفتی ندارد، و «کورشه هر کی دروغ بگه!» حضرت منتظری در پاسخ به چاپلوسی اعضای دکان عبادی یا ریزه‌خواران سازمان سیا در جمکران فرموده‌اند:

«این کشور مال ما مردم است [...] نظام را می‌خواهیم که در سایه آن احکام اسلامی اجرا شود [...] شما به چه مجوزی مردم را کتک می زنید؟ برای این که شما را قبول ندارند؟ خب قبول نداشته باشند. مگر شما خدائید یا پیامبرید؟ آنچه که شما به نام اسلام و دین انجام می‌دهید موجب بدنامی برای اسلام می‌شود.»


بله به این می‌گویند مدافع «حقوق بشر» در جمکران، یعنی مدافع دو ابهام «مردم» و «اسلام»! حال آنکه حقوق بشر، حقوق صریح ‌انسانی است. نه حقوق تل موهوم و قانون شکن «مردم»! قانون اساسی حکومت اسلامی با اعلامیة جهانی حقوق‌بشر در تضاد کامل قرار می‌گیرد، پس جای تعجب نیست که اعضای‌دکان عبادی یک فرد قانون‌شکن را حامی حقوق بشر به شمار آورند، و در همین راستا نیز آخوند منتظری با پرش به دوران معاویه الگوی «حکومت مردمی» برای‌مان استخراج می‌کند. ایشان ابتدا فرموده‌اند کشور مال «ما مردم»است، سپس تأکید کرده‌اند که کشور کذا باید «طبق نظر ما مردم» اداره شود! برهان ایشان هم نامة امام حسن به معاویه است، همانطور که آخوند کدیور برای دمکراسی به خلخال زن یهودی و نهج‌البلاغه آویزان شده بود، آخوند منتظری نیز به دوران معاویه و امام دوم‌شان پرش کرده ایشان را «رهبرمردمی» معرفی می‌کنند:

«[...] والله این کشور مال ما مردم است [...] کشور مطابق رأی و نظر مردم باید اداره شود. امام حسن (ع) طی نامه‌ای به معاویه می‌نویسد: پس از رحلت پدرم [...] مردم مرا ولی و حاکم قرار دادند [...] ایشان به معاویه نمی‌گوید من حاکم هستم چون امام معصوم هستم. بلکه رأی و اقبال مردم را مطرح می‌کند. پس همه کاره مردم‌اند.»


حضور اربابان مدافع «شرافت» و حسینعلی منتظری، مدافع «کرامت واقعی»‌ بگوئیم «مردم»‌ دوران امام حسن‌تان را نمی‌توانید بجای ملت ایران بنشانید. در ضمن «مردم» همه‌کاره نیستند و باید قانون را رعایت کنند، همان قانونی که سرکار از مدافعان آن بودید و کارآئی هم ندارد. پس قانون باید تغییر کند تا تشکل‌های سیاسی بتوانند مطالبات گروه‌های مختلف ملت ایران را در خانة‌ مشروطه منعکس کنند. بگذریم!

سخنان شیوا، «مردم‌پرستانه» و گوساله‌پسند آخوند منتظری مسلماً همان است که آخوند مصلحی در جمع طلاب «ادبیات حزب توده»‌ معرفی کرده! چرا که بوی تعفن عوامفریبی و مردم‌پرستی از آن به مشام می‌رسد. خلاصه همین روزهاست که شیخ صادق صبا آخوند منتظری را به عنوان آیت‌الله مارکسیست به ما معرفی کنند، تا پاسدار شریعتمداری هم در کیهان ایشان را با یک برچسب «لیبرال ـ دمکرات» برای بار دوم جهت «فروش» عرضه نمایند.

خارج از این مسائل پیش‌پاافتادة «تحریف»، «مرزشکنی» و «فریب» که نزد اربابان حکومت جمکران در لندن و واشنگتن سکة رایج است،‌ و استفاده از آن را برای نوکران در هر دو سنگر «حق و باطل» نیز مجاز می‌دانند، باید از «دیگنیتی» آخوندمنتظری تقدیر کنیم، که پس از دریافت تندیس حقوق‌بشر، به دفاع جانانه از احکام انسان‌ستیز اسلام و گله‌پروری و تبلیغ برای امامان‌اش پرداخته! اینجاست که رادیوفردا و صدای آمریکا می‌توانند با تهی کردن «دیگنیتی» از مفهوم معاصرش،‌ این واژه را در ترادف با واژ‌ه‌های پوچ «شرافت» و «کرامت» و حتی «کرامت واقعی» قرار دهند، چرا که سخنان انسان‌ستیز و ایران ستیز منتظری بازتاب بیشرمی، وقاحت، فریب‌کاری و مرزشکنی اربابان جنایتکار اوست.



...

پنجشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۸


نوبل حسینی!
...
اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن خیلی زرنگ و بلا و به ویژه مهربان شده‌اند! اینان به مناسبت کریسمس 4 هدیة فراموش نشدنی، ‌به نام‌ «مریم» و «عیسی» و «روح‌القدس» و «مناره» در بسته‌بندی‌های فریبنده برای ملت ایران در نظر گرفته‌اند که درون هر کدام یک پروپاگاند گوساله‌فریب براندازانه جاسازی شده. البته پروپاگاند کذا به عنوان هدایای کریسمس به رایگان در اختیار ما قرار می‌گیرد، چرا که اربابان حکومت اسلامی از مسیحیان مکتبی و متعهد به نفت و دلاراند و جنگ با مناره را به همین منظور به راه انداختند تا مسلمین برای نبرد در راه «حق مسلم مناره‌ای» خود به جهاد «عقلانی» برخیزند.

باری نخستین هدیة استعمار همان طاعون سبز و خط توحش امام به عنوان «جنبش آزادیخواهانه» است که دولت اسرائیل و واتیکان با آن موافقت کامل دارند، چرا که خط توحش امام به معنای فوت کردن در آستین پارة حزب لیکود و حزب کارگر برای تهاجم به لبنان و فلسطین و احیاناً مصر و سوریه و ... است. و اما هدیة دوم عبارت است از همان طاعون سبز به همراه شعار ابلهانة «جمهوری ایرانی» و حسینعلی منتظری و آیات عظام! هدیة سوم به ملت ایران که همزمان توسط حنازرچوبه، بی‌بی‌سی و رادیوفردا از زبان آخوند مصلحی، رئیس ساواک جمکران در بوق گذاشته شده از زبان اکبر بهرمانی در مشهد «خواست مردم» را فاش می‌کند. و خلاصه اگر این سه هدیة خداپسندانه را نمی‌پسندید، «گاردین» از لیفة تنبان مقدس اربابان‌اش هدیة چهارم را به شما تقدیم خواهد کرد. وجه مشترک چهار هدیة کذا این است که رهبری ملت ایران را به تل موهوم «مردم» و «دانشجویان مخالف»‌ می‌سپارد، حال آنکه برای دستیابی به دمکراسی لازم است گروه‌های شناخته شده با اهداف مشخص و «مادی» بسیج شوند. «مردم» و «دانشجویان» تاکنون جز شعارهای مبهم «خط امام» و هتاکی به خامنه‌ای و احمدی‌نژاد مطالبات صریح «صنفی» و «سیاسی» خود را مطرح نکرده‌اند.

از نظر ما «خط امام» همچون گذشته «خط خیانت»‌ به منافع ملی است و دوران وحشت روح‌الله خمینی نیز شاهدی است بر این مدعا. در نتیجه آخوند مصلحی بینوا بهتر است بجای طرح مطالبات استعماری اوباش محفل کودتا آنهم از زبان اکبر بهرمانی بداند و آگاه باشد که اولاً خامنه‌ای مفلوک را نمی‌توان به شاه تبدیل کرد،‌ تا بهرمانی جنایتکار از زبان «مردم» خواهان رفتن‌اش شود. ثانیاً، بهرمانی بسیار بی‌جا کرده که به عنوان رئیس مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت «سخنگوی مردم» شده! ثالثاً «مردم» کذا که در تاریخ معاصر ایران همواره از سوی کارخانة رجاله پروری برای سرکوب و چپاول ملت ایران بسیج شده‌اند نیز چند نکتة پیش‌پاافتاده را می‌باید بدانند.

نخست‌اینکه «مردم» خامنه‌ای را انتخاب نکرده‌اند، رهبر حکومت اسلامی «مقام انتصابی» دارد. رفتن خامنه‌ای می‌باید از طریق قانونی صورت پذیرد و همان مجلسی که به خامنه‌ای «رأی» ‌داده، یعنی همین مجلس خبرگان می‌باید رهبر را عزل کند. و اگر بهرمانی و همپالکی‌های‌اش همچون «میم‌ته» شهامت ندارند تا در جایگاه واقعی و قانونی خود قرار گیرند، بهتر است خود را در چادر و مقنعة «مردم» پنهان نکنند. نهایت امر این مسئله را نیز باید عنوان کنیم که کنار رفتن خامنه‌ای مشکلات ملت ایران را حل نمی‌کند، همچنانکه رفتن شاه برای‌ کسی در این مملکت معجزه نکرد. طرح این مسائل مضحک، یعنی رفتن خامنه‌ای آنهم از زبان تل موهوم «مردم» فقط برای انحراف افکارعمومی و به بیراهه کشاندن مطالبات صریح ملت ایران است. ولی اربابان حکومت جمکران که این مزخرفات را در بوق گذاشته‌اند باید بدانند، با کنار بردن خامنه‌ای نمی‌توانند جنایات سی سالة این حکومت را به حساب یک‌نفر بنویسند. اکبر بهرمانی، بهزاد نبوی، ‌ محمد خاتمی، کروبی، موسوی و ... در جنایات «رهبر» شریک‌اند و باید در دادگاه صالح در برابر ملت ایران پاسخگوی جنایات‌شان باشند.

برخی از خوانندگان گرامی در مورد تشکل «مادران عزادار»‌ و «میم‌ته» پرسش‌هائی مطرح کرده و می‌گویند فرد مذکور دانشجوی اخراجی نبوده و خلاصه رسانة رسمی حکومت «دروغ گفته.» پیش از پرداختن به مادران سوگوار، لازم است در مورد «میم‌ته‌سالاری» توضیح دهیم. اینکه «میم‌ته» دانشجو باشد یا اخراجی هیچ تفاوتی در ماهیت تخریبی رفتار او ندارد. فرض می‌کنیم فردی به نام مجید توکلی، دانشجو یا غیردانشجو از مخالفان حکومت و یا از مخالفان خامنه‌ای و احمدی‌نژاد در تجمع 16 آذر در دانشگاه، پس از توهین به مقامات حکومت اسلامی با لباس مبدل قصد فرار داشته که دستگیر می‌شود.

«توهین» در رسانه‌ها یا در ملاء عام به مقامات یک حکومت، چه این حکومت دمکراتیک باشد چه مدعی تقدس الهی، ‌ «جرم» به شمار می‌رود. بنابراین «میم‌ته» حداقل به دلیل توهین در ملاء‌عام «مجرم» است. میم‌ته نمی‌تواند ادعا کند که با قوانین و مقررات آشنائی نداشته، چرا که چنین عذری در هیچ دادگاهی پذیرفته نمی‌شود. در اینصورت هر مجرمی می‌تواند ادعا کند که با قوانین آشنائی نداشته. البته مورد تولة‌ آخوند واعظ‌طبسی که پس از چپاول ثروت‌ملی به دلیل گوساله‌پسند «جهل به‌قانون» ‌تبرئه شد،‌ استثنائی است! این استثناء در مورد همة خودی‌های حکومت مقدس به یک شیوة واحد اعمال می‌شود، چرا که اینان به دلیل نزدیکی به قدرت «الهی» همواره در «سنگر حق» نشسته‌اند، پس در جنایت و چپاول نیز «حق»‌ خواهند داشت. به نظر می‌رسد «میم‌ته» نیز از خودی‌ها باشد، چرا که همه به ذلت و حقارت و رفتار شرم‌آور وی «افتخار» می‌کنند. علامت تعجب هم نمی‌گذاریم. یکی از اهداف اصلی سیاست جاری در کشور دوقطبی کردن کاذب فضای جامعه، و تشویق به جرم و جنایت است.

میم‌ته نیز در راستای همین روند تخریبی خود را به عنوان «انسان» و «دانشجو» نابود کرده. پیشتر در این مورد توضیح داده‌ایم پس تکرار مکررات نمی‌کنیم، فقط یادآور می‌شویم که ارتکاب جرم، عدم‌پاسخگوئی، خودانکاری و فرار، یک روند انسان‌ستیز است، و توهین و فحاشی را «فعالیت سیاسی» نمی‌نامند. اگر «مطالبات» دانشجویان در هتاکی و فحاشی به مقامات حکومت جمکران و نهایت امر «لات‌بازی» خلاصه می‌شود، بهتر است این فرهیختگان خیابانی سکوت اختیار کنند. روز 16 آذر 1388، اکثریت قریب‌به‌اتفاق دانشجویان خارج از معرکة حکومتی طاعون سبز قرار داشتند و به همین دلیل بود که هیچکس به ممنوعیت حضور خبرنگاران در محل تظاهرات اعتراض نکرد. هر دو گروه اوباش ترجیح می‌دهند خارج از حوزة‌ شفافیت رسانه‌ای قرار گیرند تا بتوانند ما ملت را به رگبار دروغ ببندند و ادعا کنند، «انبوه میلیونی» دانشجویان به طرفداری از این یا آن جناح تظاهرات کرد، حال آنکه واقعیت جز این است. ما هم در محل «شاهدان عینی» داشتیم که برخلاف شاهدان عینی «بی‌بی‌سی» دروغ‌باف و خیالپرداز نیستند! خلاصه بگوئیم، هیچکس دیگر این دروغ‌ها را باور نمی‌کند. به همین دلیل است که آخوند «مصلحی» از زبان بهرمانی خواهان رفتن خامنه‌ای شده، و تلویحاً سخن از بسیج 3 میلیون «دانشجوی مخالف نظام» به میان می‌آورد و «گاردین» هم ویراست نوینی از تظاهرات 16 آذر و شعارها ارائه داده!

بله آخوند مصلحی، رئیس ساواک جمکران امروز در مورد «مواضع اخیر» اکبر بهرمانی سخنان شیوائی بر زبان رانده که با کد: 834638 در حنازرچوبه مورخ 19 آذرماه تحت عنوان « تکرار بیانیه‌های سران فتنه توسط هاشمی تکان دهنده‌ است»‌، انتشار یافته. و از آنجا که هدف از انتشار سخنان کذا فروختن اکبر بهرمانی به عنوان «مدافع مردم» و «مخالف خامنه‌ای» است، مهملات وزیر اطلاعات چاه ‌جمکران در همة رادیو‌همبونه‌ها از جمله «بی‌بی‌سی» منعکس شده.

آخوند مصلحی در جمع طلاب و «فضلای» حوزه علمیة قم سخنرانی ‌کرده، و ضمن دوختن آسمان به ریسمان و آمیختن راست و دروغ سعی کرده یکی از توله‌نخبگان را طراح براندازی، و شخص حاج اکبر را هم مخالف رهبر فرزانه معرفی کند. به این ترتیب مصلحی پلید،‌ جایگاه «رهبر معنوی» و «رهبر سیاسی» را همچنان در «سنگر حق» حفظ می‌کند. مهم نیست رهبر کذا بهرمانی باشد یا نه، مهم این است که وزیر اطلاعات حکومت جمکران در سخنرانی خود به بهانة آنچه در جمکران «انتقاد از سران فتنه» خوانده می‌شود، در واقع زیر پای دولت احمدی‌نژاد را می‌کشد و «مردم» و 3 میلیون دانشجو را هم «مخالف نظام» معرفی می‌کند.

البته در اینکه احمدی‌نژاد محبوبیتی ندارد تردید نداریم، ولی این عدم محبوبیت در درجة نخست شامل اکبر بهرمانی نیز می‌شود. روشن‌تر بگوئیم کل حکومت اسلامی منفور است نه فقط احمدی‌نژاد! در واقع اربابان حکومت مقدس به وزیر اطلاعات جمکران گویا «اطلاعات غلط»‌ داده‌، طبق معمول خواست خود را «واقعیت» نمایانده‌اند. البته این نخستین بار نیست که مطالبات آنگلوساکسون‌ها از زبان مقامات بلندپایة‌ جمکران شنیده می‌شود، آخرین بار هم نخواهد بود. تا زمانیکه دست استعمار از ایران کوتاه نشود حکومت ایران نقش سخنگوی رسمی و کارگزار استعمار را ایفا خواهد کرد.

باری آخوند مصلحی در جمع طلاب تلویحاً فرموده‌اند، روز 16 آذر افتضاح شد،‌ حدود 1200 نفر جمع شده بودند و ... و این افراد برای ساختارشکنی برنامه‌ریزی کرده بودند. مصلحی در ادامه از «طلاب» می‌خواهد برای مقابله با ساختارشکنی «حرکت» سنگین و فشرده صورت گیرد! عجیب است که مصلحی ابتدا به تعداد قلیل مخالفان اشاره دارد و بعد از طلاب می‌خواهد برای مقابله با توطئة مخالفان بسیج شوند! چرا؟ چون مخالفان واقعی این حکومت آن 1200 نفر نیستند، همة دانشجویانی که در تجمع «16 آذر» شرکت نکرده‌اند، مخالف واقعی این نظام به شمار می‌روند! خلاصه حکومت اسلامی برای یک سرکوب گسترده خیز برداشته تا به قول خود با جریان جدید مقابله کند! و جریان جدید که به گفتة مصلحی در برابر «اسلام» قرار گرفته، ویژگی‌های عجیبی نیز دارد. به گفتة ایشان این جریان ادبیات حزب توده را به کار می‌برد، حزب آخوندپرستی که می‌دانیم همواره از طرفداران حکومت توحش اسلامی بوده.

باری مصلحی جریان جدید را برانداز، سکولار و ضددین می‌خواند! به عبارت دیگر همة دانشجویانی که در تظاهرات «پرشکوه» و خفت‌بار 16 آذر امسال حضور نیافتند،‌ برانداز و سکولار به شمار می‌روند و در سنگر «کفر» نشسته‌اند، پس قتل‌شان «واجب شرعی» می‌شود. جالب اینجاست که مصلحی ادعا دارد در این جریان «سکولار» مجاهدین خلق و مذهبی‌ها نیز حضور دارند! خلاصه بگوئیم ما متوجه نشدیم چگونه مجاهدین‌خلق و‌ مذهبی‌ها،‌ با ادبیات حزب توده در کنار سکولارها نشسته‌اند، و چگونه است‌ که «سکولار» در قاموس آخوند مصلحی «ضددین» خوانده می‌شود! البته برای دریافت اصل مطلب لازم است نگاهی به مزخرفات بشیریه و حاج فرج دباغ در رادیوفردا و بی‌بی‌سی بیاندازیم تا دریابیم سخنرانی بیشرمانة وزیر اطلاعات جمکران از کجا «خط» می‌گیرد.

ترهات بشیریه، بر فروپاشی و تخریب متمرکز شده بود، و مزخرفات حاج‌فرج‌دباغ بر تحمیل جهل و تعصب و باورهای مذهبی فرد بر جامعه. سخنرانی «مصلحی» در واقع سنتزی است از سخنان بشیریه و حاج‌فرج‌دباغ. حاج فرج در کمال بلاهت ادعا کرده که دین‌اش را نمی‌تواند در خانه بگذارد، پس «سیاست» بدون دیانت امکانپذیر نیست. بله، وقتی می‌گوئیم اعتقادات مذهبی حریم خصوصی افراد است،‌ حاج فرج دباغ می‌پندارد زمانیکه از خانه خارج می‌شود باید دین‌اش را در خانه بگذارد. این است دلیل واقعی تبدیل چنین موجود کودن و مفلوکی به «فیلسوف» در کشور ایران: سفله پروری.

البته هیچکس از اوباش‌الله نخواسته جهل و توهمات‌اش را در خانه بگذارد، آنچه لات و اوباش «فرهیخته» می‌باید انجام دهند، عدم تهاجم به حریم خصوصی دیگران، یعنی خودداری از «تحمیل» باورهای‌شان به دیگر افراد جامعه است. حاج فرج حریم خصوصی را اشتباهاً «خانه» یا «حرم خصوصی» انگاشته که البته جای تعجب نیست. استعمار در بستر جهل و تعصب و حماقت و بلاهت رشد می‌کند،‌ و به همین دلیل «جاهل پرور» و «ابله‌نواز» است. بگذریم و بازگردیم به آخوند مصلحی،‌ کاشف «جریان جدید!» جریانی که گویا در برابر اسلام قرار گرفته و به گفتة حاج‌اکبر در مشهد شامل 3 میلیون دانشجوی «غیرخودی» نیز می‌شود که طرفدار هیچیک از ایندو جناح نیستند. در نتیجه، اینان «دشمن‌اسلام»‌ شناخته می‌شوند. مصلحی چنین فرموده که «دشمنان» از طریق توله‌نخبگان «روی فکر» برخی از خواص کار کرده‌، و خواص را از راه راست منحرف کرده‌اند.

می‌دانیم که در ادیان ابراهیمی انسان وجود خارجی ندارد، همه ذلیل و بدبخت و صغیر و مهجوراند و به همین دلیل نیز در چارچوب «ادبیات» این ادیان هیچکس پاسخگوی اعمال خود نیست، حتی اگر پیغمبر باشد! خصوصاً زمانیکه پای «خواص» جمکران به میان آید این بی‌مسئولیتی اوج می‌گیرد چرا که اینان از انسان بالغ و رشید و مسئول هزاران سال نوری عقب‌اند. باری، ‌ مصلحی در سخنان خود بند را به آب داده می‌گوید، دو هفته «پس از انقلاب» رفت و آمد عده‌ای به انگلستان مشکوک است. به عبارت دیگر وزیر ساواک جمکران هم از طاعونیان سبز است ‌که آشوب‌های پس از مارگیری را «انقلاب» دانستند:

«جریان جدید، سکولار، ضددينی [ضد دین]، و براندازانه است با ادبيات حزب توده[...] اين جريان در برابر اسلام قرار گرفته [...] دشمنان از طريق آقازاده‌ها روی فکر برخي از خواص کار کرده‌اند[...] رفت و آمد عده‌اي از دو هفته بعد از انقلاب تاکنون به کشور انگليس مشکوک، عجيب و غريب و تکان دهنده است[...]»


البته مصلحی حساب تولة حاج‌اکبر را از جریان جدید جدا کرده تا «دشمن» نتواند از این امر سوءاستفاده کند. بله، همة جنایات و چپاول نخبگان و توله‌نخبگان فقط به این دلیل نادیده گرفته می‌شود که دستاویز «دشمن» نشود، در غیراینصورت دستگاه عدالت علوی چاه ‌جمکران «مو لای درزش» نمی‌رود، اگر باور نمی‌کنید ماجرای خلخال آن زن یهودی در نهج‌البلاغه به شما ثابت می‌کند که منطق علوی بر حکومت اسلامی به ویژه بر قوة قضائیة آن حاکم است:

«وزير اطلاعات [...] در مورد دليل عدم برخورد با فرزندان هاشمي رفسنجاني گفت [...] می‌خواهيم در اين موارد معاندين نتوانند دست به اسطوره‌سازی بزنند[...]‌»

می‌بینیم که اسطوره‌سازی بسیار کار بدی است، البته زمانیکه از سوی دشمنان یا همان «معاندین» صورت گیرد. اگر خودی‌ها بی‌بی‌گوزک‌سازی کنند و خمینی دجال را در ترادف با گاندی و نلسون ماندلا قرار دهند هیچ اشکالی ندارد. مهم این است که‌ دشمنان، یعنی در واقع ملت ایران از جنایات قبیلة بهرمانی آگاه نشوند. چرا که حاج اکبر در مشهد گفته، «تغییر موضع هم نداده!» البته اینکه بهرمانی تغییر موضع نداده از معجزات است؛ سردار سازندگی متخصص ویراژهای سیاسی است و هر لحظه می‌تواند عقربة قطب‌نمای بصیرت‌اش را 180 درجه تغییر دهد، آنهم با تکیه بر سخنان یک «امام» مرده!

برای چنین کاری لازم است حاج اکبر شیرجه‌ای به آن دنیا زده با امام گفتگو کنند و نظر ایشان را به عنوان نمونه در مورد رابطه با آمریکا جویا شوند و امام‌الله هم برحسب وضع مزاجی‌شان، «یبوست یا شکم‌روش»، که مانند «سیاست‌شان عین دیانت‌شان» بوده و همواره دو قطبی است، پاسخ «مناسب» ‌را به «ستون نظام» ارائه فرمایند. این فرمایشات به ستون نظام نیز بلافاصله در «بی‌بی‌سی» منعکس می‌شود. از مطلب دور افتادیم! بله به دلیل همین معجزات اکبر بهرمانی است که آخوند مصلحی از قول او زیرپای نظام مقدس را کشیده، ‌ می‌گوید، سخنان هاشمی تکان دهنده ‌است، او مباحث «سران فتنه» را بیان کرده:‌

«تکان دهنده این است که [...] هاشمی گفته [...] در کشور 3 میلیون دانشجوی فرهیخته با نظام همراه نیستند[...]»


بله، هر کس بجای مصلحی باشد «تکان» می‌خورد! چرا که قرار است نظام هم کمی «تکان» بخورد. در نتیجه، آن 3 میلیون دانشجوی «فرهیخته» را که در عمل مجموعه‌ای است از اوباش ساواک، فرصت‌طلبان همیشه در صحنه و عوام‌گرایان شارلاتان با شعارهای «دین‌ستیز» وارد میدان می‌کنند، تا سکولاریسم، ویراست سازمان سیا را به ما ملت معرفی نمایند! در چارچوب همین سیاست مقدس است که گاردین، مسلماً باز هم به نقل از « شاهدان عینی» ویژة خبرسازی و شایعه‌پراکنی، 16 آذر را به دمکراسی وصله کرده، شعارهای جدید و خررنگ‌کن را نیز برای مشتاقان تعیین فرموده. از آنجمله است شعار گوساله ‌فریب «دانشجو بیدار است، از دیکتاتور بیزار است!» راستش ما که خیلی «تکان» خوردیم! خصوصاً که در سال 1357، «بیداری دانشجو» و «بیزاری وی از دیکتاتور» را از نزدیک شاهد بودیم،‌ و همچنین حماسة بلاهت دوم‌خرداد را هم هنوز فراموش نکرده‌ایم.

گاردین همچنین از تشکل سرکوبگر مادران عزادار تعریف و تمجید فراوان به عمل آورده چرا که اینان، همچنانکه گفتیم پارک را به مکان نمایش «سوگواری سیاسی» تبدیل کرده‌اند و هر چه این بساط گسترده‌تر شود نان کارفرمایان گاردین در روغن بیشتری شناور خواهد شد. گاردین همچنین «16 آذر» را «نماد پیشروی دانشجویان» در روند دمکراسی دانسته و دست‌نوازشی هم به سروگوش زهره کاظمی مبارز کشیده. پس جای تعجب نیست که مهملات گاردین هم در سایت «نرخ روز»‌ آنلاین و هم در سایت‌های «مستقل» دیگر منعکس شود.

البته اربابان آخوند مصلحی و کارفرمایان گاردین کور خوانده‌اند اگر می‌پندارند با 3 میلیون دانشجوی فرضی که طلاب قم را نیز شامل خواهد شد باز هم می‌توان یک کودتای مردمی نظیر کودتای 22 بهمن سازمان داد. 3 میلیون نفر کذا را نمی‌توان به جای ملت ایران نشاند. درعوض مستر پرزیدنت گاوچران‌ها را می‌توان با «میم‌ته» در جمکران به قیاس کشید.

ایشان که امروز برای دریافت نوبل صلح کشور نروژ را به قدوم مبارک خود زینت بخشیده بودند، فرمودند ما در کنار آزادیخواهان ایستاده‌ایم. و به شرافت راهپیمایان ایران شهادت می‌دهیم و خلاصه کم مانده بود که یک روضة امام حسین حسابی برایمان بخوانند تا فراموش کنیم که همین چند روز پیش با خامنه‌ای به نامه‌نگاری مشغول بوده‌اند! عراق و افغانستان هیچ! بله باراک اوباما هم پس از راز و نیاز با حکومت جمکران، در اسلو چادر و مقنعة حقوق بشر و آزادی به سرکرده و «شرافت» راه‌پیمایان را «شهادت» می‌دهد! سخنان گهربار ایشان در رادیوفردا مورخ 10 دسامبر 2009 منعکس شده:‌

«آقای اوباما در سخنرانی خود [...] اشاره کرد که آمریکا همواره در کنار مردمی می‌ایستد که در پی آزادی‌اند، از جمله مردم ایران [...] او گفت: ما به عزت و شرافت صدها هزار نفری شهادت خواهیم داد که در سکوت و آرامش در خیابان‌های ایران راه‌پیمائی کردند [...] رئیس جمهور ایالات متحد در سخنرانی نوبل صلح در شهر اسلو افزود [روشن است] که رهبران این دولت‌ها از آرزوهای مردمان خود بیش از قدرت کشورهای دیگر واهمه دارند.»

اگر ایران، افغانستان و عراق را ندیده بودیم باور نمی‌کردیم که آمریکا همواره در کنار آزادیخواهان ایستاده! و اگر ادبیات فئودال را نمی‌شناختیم متوجه نمی‌شدیم که ارزش‌های حماسی و گنگ نظیر «شهادت» و «عزت‌وشرف» که در سخنرانی‌های مقامات جمکران پیوسته تکرار می‌شود به ادبیات مقامات ایالات متحد نیز وارد شده! مستر پرزیدنت! آیا از آنجا که خاتمی شیاد و موسوی جلاد هم در این راهپیمائی شرکت داشتند، شما اطمینان حاصل کرده‌اید که راه‌پیمایان ایران «شرافت» و «عزت» داشتند؟ یا اینکه روی سخن شما با همان 3 میلیون «دانشجوی» مخالف نظام است؟

البته فکر نکنید همة سخنرانی اوباما شعار است! به هیچ عنوان! ایشان وقتی می‌گویند رهبران این دولت‌ها از «آرزوهای» مردم خود بیش از هر چیز واهمه دارند در واقع به ما می‌گویند، بجای طرح مطالبات صریح و مادی خود آرزوهای‌مان را بیان کنیم! تا همچون حسین مظلوم در کویر ابهام تا ابد سرگردان بمانیم، و همه به عزت و شرافت‌مان هم شهادت دهند! باراک اوباما به زبان بی‌زبانی از ما می‌خواهد به ارزش‌های حماسی بازگردیم: عزت، شرافت، تعصب، قیام بر علیه ستمگر، و ... چرا که نتیجه چنین رویکردی جز «شهادت» نیست! خلاصه بی‌خیال نان و آب و مسکن و بهداشت و آموزش و غیره، «شهادت» و شرافت را عشق است! به قول آخوند علی شریعتی، «کاری حسینی کنید»، که نام پرزیدنت ایالات متحد نیز باراک «حسین» اوباما است! باراک اوباما برای خامنه‌ای پیام می‌فرستد، حسین هم برای ملت ایران اس‌ام‌اس خواهد زد! آیا این سخنان «تکان دهنده» نیست؟ نه! آنچه تکاندهنده است ترجمة رادیوفردا از سخنرانی اوباما است در اسلو!

هر چه باراک اوباما به زبان آورده توسط مترجم رادیوفردا تحریف شد و در چارچوب ادبیات حماسی صحرای کربلا قرار گرفته. اوباما از شهادت به عزت و شرافت سخن نگفت، ولی رادیوفردا چنین ادعائی دارد. چرا که اگر ایرانیان برای حفظ عزت و شرافت خود در چارچوب مزخرفات شریعتی و حماسة‌ «حسینی» راهپیمائی کنند، مادران عزادار که اکنون یک پارک را به اشغال خود در آورده‌اند کل کشور را به تصرف خود در خواهند آورد و باز می‌گردیم به دوران خمینی دجال و جنگ مقدس که هر روزمان عاشورا بود و جهان‌مان کربلا.



...

چهارشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۸۸


پارک «مقدس»!
...
کاروان خردجالی که از نروژ به راه افتاد، ‌ اکنون موفق شده با ایجاد تشکل‌های سرکوبگر تقدس و سوگواری را بر فضاهای تفریحی شهر نیز تحمیل کند. این شیوة تحمیل مقدسات هیچ ارتباطی با آلمان و گوبلز ندارد و مستقیماً تحت نظارت آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک، و با همکاری دیگر کشورهای اروپای غربی از طریق پروپاگاند رسانه‌ای و معرفی فاشیست‌های مؤنث و مذکر به عنوان مدافعان دمکراسی و حقوق‌بشر بر ملت ایران تحمیل می‌شود. تشکل «مادران عزادار» یک تشکل سرکوبگر است که از محفل نوبل و تحرکات طاعون‌سبز سرچشمه گرفته. این تشکل موهوم با همکاری ساواک منفور جمکران، قصد تبدیل پارک به محل سوگواری و تجمع سیاسی را دارد.

تبدیل پارک به محل سوگواری و روضه و زوزة مادران فرضی شهدای فرضی در واقع تحمیل فضای مقدس بر فضای تفریح و شادی جمعی است که از طریق «ساختارشکنی» در فضاهای شهری امکان‌پذیر شده. اینهم یکی دیگر از شیوه‌های سرکوب برای محروم کردن انسان از«حق انتخاب آزاد»‌ است. و تحمیل حکومت اسلامی به ملت ایران برای تحقق همین سیاست خداپسندانه صورت گرفت: تبدیل کشور به محل عربده و روضه و زوزة مقدس با هدف ممنوعیت شادی در ایران. این است حکمت پنهان در پس تجمع مادران عزادار ساواک در پارک‌ها! می‌بینیم که نیروهای انتظامی‌ یا شهرداری‌ها هیچ ممانعتی از برپائی این نمایش مهوع به عمل نمی‌آورند. دلیل هم روشن است،‌ زمانیکه برای تفریح و تفرج به پارک می‌رویم، تلویحاً موظف‌ایم برای رعایت حال مادران کذا حتی‌‌المقدور از خنده و خوشحالی صرفنظر کنیم. و به مرور زمان مادران کذا همچون «خانوادة شهدا» تبدیل خواهند شد به چماقی جهت سرکوب دیگران.

اگر قضیه به همین منوال ادامه یابد، یک‌روز خواهد رسید که «باید» به «احترام مادران عزادار» از تفریح و خنده در پارک خودداری کنیم. در دوران جنگ مقدس نیز بساط مشابهی به راه افتاده بود. رسانه‌های جمکران از قول تل موهومی به نام «خانوادة شهدا» برای دیگران، خصوصاً در زمینة تفریحات و خنده و شادی تعیین تکلیف می‌کردند. به عنوان نمونه اوباش جمکران می‌گفتند و می‌نوشتند، آرایش زنان توهین به خانوادة شهداست. اخبار هم در همین راستا ساخته و پرداخته می‌شد، به طور مثال، در یکی از شیرینی فروشی‌های تهران خانوادة‌ یک شهید از «پوشش» و «آرایش» برخی مشتریان زن سخت خشمگین ‌شده و به آنان اعتراض ‌کرد و ... خلاصه از این دست مزخرفات. و ما هم متوجه می‌شدیم که اگر روزی روزگاری در شیرینی فروشی مورد تهاجم سگ‌های‌ هار سیاهپوش جمکران قرار گرفتیم، «حق» با سگ‌های هار است که خود را مقدس انگاشته و در کمال «آزادی» و «استقلال» واقعیت «حکومت اسلامی» و «منطق علوی» را در معابر و فضاهای عمومی به نمایش می‌گذارند. چرا که فرضاً در یک جنگ استعماری، که به دلیل تقدس اربابان حکومت اسلامی جنگ «مقدس» معرفی شده، اینان فرزندان فرضی‌شان را از دست داده‌اند، در نتیجه حق دارند دیگران را مجبور کنند تا در «غم» مجازی‌شان شریک باشند.

بله آنروزها همه موظف بودند «عزادار» باشند، زمانیکه تهران بمباران می‌شد، همه می‌بایست عربدة «الله اکبر» و «درود بر خمینی» سر دهند و اگر همسایگان با آنان هم‌صدا نمی‌شدند، شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه» را ضمیمة شعارهای ابلهانة دیگر می‌کردند. اگر در کوچة شما یکی از همان خانه‌های طاغوتی مصادره‌ای وجود داشت، با «فرهنگ غدیر» ‌آشنا می‌شدید. اگر هم از چنین شانس بزرگی محروم بودید «فرهنگ» کذا را در خیابان‌های تهران مشاهده می‌کردید. به عنوان نمونه زمانیکه در دوران پرافتخار ریاست علی‌خامنه‌ای بر قوة مجریه چوبدارهای ساواک با شعار «حزب، فقط حزب‌الله» به رهگذران از زن و مرد حمله‌ور می‌شدند، از اقتدار و پیشرفت و خودکفائی حکومت اسلامی در همة زمینه‌های توحش مبهوت می‌ماندید. با این وجود در بزنگاه «مقدس» 16 آذر، ما از افلاس حکومت آبمنگل‌ها هیچ تعجب نکردیم!

تظاهرات «16 آذر» از سوی حکومت اسلامی سازمان یافت و به همین دلیل حکومت جمکران سه روز «انزوای رسانه‌ای» اعلام کرد تا مشخص نشود که اکثریت قریب به اتفاق «دانشجویان» از حضور در عرصة لات‌بازی «حق و باطل» آب‌منگل‌ها خودداری کرده‌اند. و با تکیه بر همین انزوای رسانه‌ای است که هر دو گروه اوباش، سبز و غیرسبز ادعا می‌کنند، میلیون‌ها نفر به طرفداری از «ما» در تظاهرات کذا حضور یافتند و «انجمن اسلامی» دانشگاه امیرکبیر در کمال حماقت به زندانیان این تظاهرات سرکوبگرانه افتخار هم می‌کند!

در هرحال برپائی این تظاهرات از نظر ما برای تحمیل سکوت به طرفداران دمکراسی است. به همین دلیل است که حنازرچوبه،‌ رسانة رسمی حکومت جمکران به بهانة طرفداری از دولت در شیپور مخالفان فرضی همین دولت می‌دمد، و از زبان زباله‌هائی همچون نوری‌زاده به مداحی جنایتکاری به نام اکبر بهرمانی و دخترش پرداخته. حنازرچوبه، همچنین در یک مقالة بسیار «تحقیقی» شعارهای ما را در مورد «جدائی دین از سیاست» با شعار فاشیست‌های بومی در هم‌آمیخته،‌ و آخوند منتظری پلید را نیز به عنوان «رهبر»‌ طرفداران دمکراسی معرفی می‌کند! پس بهتر است به اهالی حنازرچوبه یادآور شویم ما به عنوان طرفدار دمکراسی با شعار گوساله‌فریب «جمهوری ایرانی» به طور کلی مخالف‌ایم و آخوند جماعت را به هیچ عنوان در جرگة خود راه نخواهیم داد. خیال‌تان آسوده باشد که اشتباه صدرمشروطه تکرار نخواهد شد.

در مسیر دمکراسی سیاسی، «حق و باطل» وجود ندارد، در این مسیر «صراحت انسانی» مطالبات ملت ایران را در برابر ابهامات انسان‌ستیز استعمار قرار خواهد داد. همان ابهامی که با صورتک حکومت اسلامی بر ما ملت تحمیل شده و از خردادماه گذشته خود را به دو جبهة کاذب نیز تقسیم کرده. اربابان شما در لندن و واشنگتن کور خوانداه‌اند اگر می‌پندارند با به راه انداختن کاروان‌های خردجال و تولید انبوه زندانی، و تجمع مادرعزادار و غیره می‌توانند طاعون سبز را به عنوان آلترناتیو به ما حقنه کنند. ما کاروان‌های «خردجال» را از هر نوعی که باشد محکوم می‌کنیم و از برپاکنندگان چنین کارو‌ان‌هائی به هیچ عنوان حمایت نمی‌کنیم. مرز مطالبات ما مشخص است: پرهیز از خشونت، در نتیجه پرهیز از همراهی با تظاهرات «حق و باطل» حکومتی. در این راستا اعمال زندانیان تظاهرات کذا به ویژه امثال «میم‌ته» را شرم‌آور می‌دانیم، چرا که رفتار این افراد مرزشکنی اجتماعی و تخریب دیگری را با خودتخریبی در هم آمیخته. این مرزشکنی دو مرحله‌ای، اوج توحش و انسان‌ستیزی به شمار می‌رود.

خروج از جایگاه اجتماعی و «نقض برابری» ریشة خشونت و قانون‌شکنی، یا بهتر بگوئیم ریشة توحش در جامعة‌ ایران است و متأسفانه این «توحش» در جامعة فرهیختگان ساکن فرنگ خود را به صورتی چشم‌گیر بروز می‌دهد. خروج از «جایگاه اجتماعی»، یعنی همان «مرزشکنی» به فرد اجازه می‌دهد در جایگاه «قضاوت» قرار گرفته به حریم اجتماعی و خصوصی دیگران تجاوز کند. روشن‌تر بگوئیم چنین عملی، مرزشکن محترم و شریف را در«جایگاه برتر» قرار می‌دهد. به عنوان نمونه، بازگردیم به نامه نگاری‌های حاج فرج دباغ، فیلسوف چاه جمکران با محمود دولت‌آبادی، رمان نویس!

حاج فرج دباغ، نه تنها موجودیت دولت آبادی را به عنوان «انسان» به سخره گرفته که به خود اجازه می‌دهد در مورد اعمال و رفتار یک انسان بالغ به «قضاوت» بنشیند. حال آنکه دولت‌آبادی مرتکب «جرم» نشده، و حاج فرج دباغ هم در هر حال «قاضی» نیست، ‌ پس صلاحیت «قضاوت» در مورد دیگران و «صدور حکم» برای آنان را ندارد. در اینجا یک پرانتز باز کنیم و توضیح دهیم که دولت‌آبادی و حاج‌فرج‌دباغ در «اظهار نظر شخصی» خود آزاداند، ولی «اظهار نظر»‌ به معنای «قضاوت» اخلاقی در مورد دیگران، برچسب زدن و تخریب آنان نیست. همچنین عقاید و گرایشات سیاسی افراد، زمانیکه اینان فعال سیاسی نیستند، خارج از جایگاه اجتماعی‌شان قرار می‌گیرد. به عبارت دیگر دلیلی وجود ندارد که افراد در سطح جامعه تمایلات سیاسی خود را فریاد کنند و به دیگران نیز فرمان دهند که مواضع سیاسی‌شان را با صدای بلند اعلام دارند. اینکار تهاجم به حریم خصوصی و اجتماعی است! این عمل تداوم توحش حکومت اسلامی است. حکومتی که ملت ایران را وادار کرده از مواضع «سیاسی ـ اجتماعی» و فرهنگ ستیز مشتی‌آخوند شیعی‌مسلک که افتخار نوکری آنگلوساکسون‌ها را نیز دارند طرفداری کند! چرا؟ چون آخوندهای کذا خود را «حق» و مخالفان‌شان را «باطل» معرفی می‌کنند. به همین دلیل از حضور مخالفان «پوششی» در سطح جامعه جلوگیری می‌شود. در یک جامعة دینی همه باید مطابق هنجارهای توحش لباس بپوشند، در غیراینصورت «دشمن حق» به شمار رفته و تکلیف‌شان روشن است. کسی که در حکومت حق الهی «دشمن حق» باشد، طبق احکام شریعت مجازات مرگ را نیز می‌باید پذیرا شود.

البته حکومت جمکران به دلیل عطوفت محمدی و رأفت علوی و توحش نبوی برای مخالفان «پوششی»، ‌شلاق و توهین و جریمه و زندان و «نصیحت» را در نظر گرفته. برای مخالفان سیاسی هم آدم‌ربائی و قتل در بیابان را برگزیده، و از دمیدن در شیپور مخالف‌نمایان خودی نیز به هیچ عنوان دریغ نمی‌کند. مخالف نمایان حکومت کذا کیستند؟ همان‌ها که دیروز دست در دست این حکومت در سنگر «حق» بودند، و امروز نیز هر چند ظاهراً تغییر سنگر داده‌اند،‌ همچنان در نوعی «سنگر حق» یا سنگر مدافع «حقوق مردم» لنگر انداخته‌اند و از همه هم می‌خواهند هم‌صدا با آخوند منتظری و دیگر آیات عظام «در کنار مردم»‌ قرار گیرند. متأسفانه «حقوق مردم» از نظر ما معنوی نیست و در «دیانت و سیاست» هم نمی‌تواند خلاصه ‌شود! حقوق مردم «حقوق اجتماعی» است که در رأس آن رعایت «حریم خصوصی» و «حریم اجتماعی» قرار خواهد گرفت.

«حریم خصوصی» عرصة اعتقادات و باورهای انسان است که هیچ پایه و اساس منطقی ندارد، حال آنکه «حریم اجتماعی» در چارچوب «منطقی» قانون استوار می‌شود. البته در اینجا از جوامع بهنجار سخن می‌گوئیم که در آن‌ها «توهمات» و «تخیلات» و «باورها» نمی‌تواند به عنوان «قوانین» و «مقررات» و به ویژه به عنوان «مطالبات سیاسی» مطرح شود. در نتیجه، اهالی «بی‌بی‌سی» حاج فرج‌دباغ را بی‌جهت از پستو بیرون کشیده‌اند. به ویژه که «فیلسوف‌سرگذر» جمکران از قضای روزگار باز هم «مدرنیته» را با «مدرنیسم» اشتباه گرفته و باز هم به خطا «سنت» را در تضاد با مدرنیته می‌انگارد! حال آنکه ایشان طبق معمول برای مخدوش کردن مرزها به جفتک‌اندازی در عرصة معانی پرداخته،‌ جفنگ می‌گویند. حاج‌فرج‌دباغ گویا از تضاد «سنت مقدس»‌ با «سنت» آگاه نیست. و به دلیل همین بیسوادی مزمن و ریشه‌دار و تعصبات دینی است که توانسته طی سه دهه بدون رقیب در جایگاه والای «فیلسوف» در واقع مهمل‌بافی کند. همچنانکه بشیریه هم به دلیل استقرار در همین جایگاه مقدس «تعصب و بیسوادی» در «رادیوفردا» به عنوان پدر جامعه‌شناسی سیاسی ایران معرفی می‌شود! امثال حاج فرج دباغ‌ها و بشیریه‌ها چندین کاربرد متفاوت دارند. در رادیوفردا و «بی‌بی‌سی» این گونه «فاشیست‌ ـ مسلمان‌ها» به عنوان نخبه و فرهیخته به ما ملت فروخته می‌شوند، سپس توپ «فیلسوف‌بازی» می‌رسد به دست اوباش حکومت اسلامی،‌ و همین کالای بنجل در کیهان تبدیل می‌شود به مدافع انسان محوری، طرفدار دمکراسی، حقوق‌بشر و از همه مهم‌تر مارکسیست!

خلاصه بگوئیم زباله‌های اهدائی رادیوفردا و بی‌بی‌سی توسط پاسدار شریعتمداری ارتقاء رتبه یافته یکبار دیگر در بسته‌بندی‌های جدید به ما ملت فروخته می‌شود. به عنوان نمونه بچه‌آخوندی به نام «استاد» بشیریه را از زبان کیهان شریعتمداری می‌باید به عنوان مارکسیست شناسائی کنیم! البته اینهم نوعی ساختارشکنی است که با هدف مخدوش کردن مرز مفاهیم متضاد صورت می‌پذیرد. از آنجمله‌ است مرزشکنی جهت زدن برچسب خیانت به افراد. به دلیل شایعه‌پراکنی و عقیده‌سازی پس از برگزاری مسابقات مارگیری، کشور به دو جبهة خدا و شیطان تقسیم شده، و در این فضای مبتذل و مهوع «حق انتخاب» مسیر دیگر برای هیچکس به رسمیت شناخته نمی‌شود! همه موظف‌اند در رسانه‌ها در یکی از این دو جبهة استعماری جائی برای خود باز کنند، جبهة حق و یا جبهة مردم مظلوم، و جبهة باطل یعنی همان جبهة مهرورزی!

حال آنکه جبهة مردم مظلوم در واقع همان جبهة دمکراسی و انسان‌محوری است که در هیاهوی لات‌بازی دو جناح «مقدس» و تاریک‌اندیش مذهبی وادار به سکوت شده. معتقدان به دمکراسی در ضمن از طرف هر دو گروه «مقدس» تهدید هم می‌شوند، چرا که در جبهة حق قرار نگرفته‌اند! بین دو گروهی که جنجال سیاسی به راه انداخته‌اند، نویسندة این وبلاگ هیچیک را انتخاب نخواهد کرد، و البته حق دیگران را برای طرفداری از این «جبهه‌ها» به رسمیت می‌شناسیم. از نظر ما افراد بالغ حق انتخاب دارند، و هیچ کس نمی‌تواند با اعمال فشار دیگران را وادار به موضع‌گیری سیاسی کند، آنهم با پافشاری بر ساختار یک حکومت الهی.

ما حق انتخاب آزاد شما را به رسمیت می‌شناسیم ولی به شما اجازه نمی‌دهیم به ما دستور دهید که در کنار شما قرار گیریم، چرا که شما خود را «حق» می‌انگارید و مسلماً بر پایة حقانیت فرضی خود چماق تکفیر برای دیگران بلند خواهید کرد. شما که دولت را متهم به سرکوب می‌کنید،‌ اکنون که اهرم‌های قدرت را در دست ندارید، به مراتب از دولت جمکران سرکوبگرترید، فردا که قدرت به دست شما افتد، ‌ مسلماً باید در حسرت «آزادی‌های» دوران مهرورزی افسوس بخوریم. سانسور در سایت‌های مخالف‌نمایان ساکن فرنگ به مراتب از سانسور درون مرزی شدیدتر است. از نظر ما شما با کشیش‌های دادگاه تفتیش عقاید که مخالفان را به بهانة کفر و ارتداد در آتش می‌انداختند هیچ تفاوتی ندارید. اگر وحشی‌تر نباشید مسلماً انسان‌محورتر نخواهید بود.

در یک حکومت الهی برای «توجیه» قتل «مخالف» چه باید کرد؟ باید ابتدا به «تخریب» وی در افکار عمومی پرداخت، چگونه؟ با تهاجم به حریم خصوصی «اعتقادات» و باورهای‌اش جهت زدن بر چسب «ارتداد» و «کفر» بر او. در حکومت مقدس،‌ به محض اینکه کسی در باور عام «مرتد» و «باطل» و «کافر» شناخته شد، می‌توان جهت قتل او تهاجم را آغاز کرد، بدون اینکه ارتکاب این جنایت «پاسخگوئی»‌ قاتل را الزامی کند. به عبارت دیگر، پس از ارتکاب جنایت، قاتل می‌تواند ضمن «افتخار به جنایت» با خیال آسوده به زندگی روزمرة خود ادامه دهد. این جنایتکار شریف و محترم و مردم‌دوست در سنگر «حق» نشسته و خود را موظف به اجرای «حکم الهی» و «شکار باطل» دیده. حال اگر یک فرد عاقل و بالغ و رشید نخواهد با جار و جنجال در جبهة حق فرضی قرار گیرد، یا اگر طرفدار «باطل» باشد به نظر شما مستوجب تکفیر است؟ مگر شما در جایگاه قضاوت اخلاقی نشسته‌اید؟ «سکوت» افراد در برابر مسائلی که در عرصة سیاسی پیش می‌آید،‌ یک «انتخاب آزاد» است، این «حق قانونی» افراد باید به رسمیت شناخته شود. پذیرفتن حق انتخاب آزاد افراد، حتی اگر این انتخاب به مذاق دیگران خوش نمی‌آید از الزامات یک دمکراسی است. در یک دمکراسی نمی‌توان کسی را به زور وادار به شرکت در جناح بندی‌های سیاسی کرد. چرا که در دمکراسی سنگر ظالم و مظلوم، جبهة‌ حق و باطل و دیگر دوقطبی‌های مقدس و مطلق وجود ندارد.


...

سه‌شنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۸


میم‌ته‌سالاری!
...

امروز با انتشار تصاویر مجید توکلی که او را «میم‌ته» می‌خوانیم، با چهرة واقعی «اوپوزیسیون» حکومت اسلامی و اربابان این حکومت آشنا شدیم: فریب، پفیوزی و خودانکاری در اوج خود. به گزارش حنازرچوبه، مورخ 17 آذرماه 1388، ‌میم‌ته، دانشجوی اخراجی دانشگاه،‌ روز گذشته در دانشگاه تهران حضور یافته و پس از هتاکی به مقامات، با چادر و مقنعه قصد فرار داشته که دستگیر می‌شود. تصاویر این شخصیت برجسته، با ریش و سبیل و بدون ریش، با مقنعه و چادر در حنازرچوبه انتشار یافته، و بازتابی است از ماهیت واقعی طاعون سبز، حکومت اسلامی و اربابان این حکومت در لندن و واشنگتن.

پس از گذشت حدود 6 ماه از سخنان رهبر حکومت اسلامی در دانشگاه تهران در باب رعایت قانون، امروز اژه‌ای، ‌ دادستان کل حکومت مقدس از خواب خرگوشی پریده، به یاد آورد که قانون‌شکنی و بر هم زدن نظم عمومی جرم است! همزمان با آشفته شدن خواب اژه‌ا‌ی، سخنگوی وزارت امور خارجة حکومت اسلامی نیز به یاد آورد که حکومت کذا هرگز با ‌«تبادل اورانیوم»، طرح پیشنهادی شورای حکام در وین مخالفت نکرده! می‌بینیم که تغییر چهره، خودانکاری و مرزشکنی و پفیوزی سکة‌ رایج جمکران شده و به پیروی از مقامات جمکران است که «میم‌ته» نان را به نرخ روز می‌خورد.

اصل مطلب یعنی رخدادها چنین می‌گوید که، مرد جوانی به بهانة ابراز مخالفت با حکومت، به مقامات حکومتی که مدعی تقدس الهی است توهین می‌کند. و پس از این ابراز مخالفت قهرمانانه به دستشوئی رفته، ریش و سبیل مقدس را تراشیده، با یک مقنعة آبی‌رنگ و یک چادرسیاه ـ از همان چادرهای پفیوزی که ضمن پنهان کردن مینی ژوپ زهره کاظمی‌ها آنان را به «زهرا رهنورد» روشنفکر و فرهیخته و غیره تبدیل می‌کند، هنگام خروج از دانشگاه توسط مأموران دستگیر می‌شود! البته برای ما عجیب این است که این فرد اصلاً توانسته به دانشگاه وارد شود! اگر خبر حنازرچوبه را بپذیریم، دانشجوی سابق منطقاً نمی‌بایست بتواند وارد دانشگاه شود چرا که باز هم به ادعای رسانه‌های جمکران، روز مقدس «16 آذر» دانشجویان می‌بایست به «کارت آبی‌رنگ» مجهز می‌شدند تا بتوانند به «صحن مقدس» وارد شوند! باری، ما در نظم و ترتیب گورکن‌ها حیران‌ایم! شاید «میم‌ته» از آسمان به درون حرم مقدس دانشگاه افتاده باشد! بگذریم!

آنچه اهمیت دارد «پفیوزمنشی» ایشان است. این فرد می‌داند که توهین به مقامات حکومت اسلامی، توهین به مقدسات به شمار می‌رود. او می‌داند که مطالبات ملت ایران هیچ ارتباطی با «جنگ زرگری» آبمنگل‌ها ندارد، و برای ما هیچ تفاوتی ندارد که «کله پز برخیزد و سگ به جایش بنشیند.» میم‌ته همچنین می‌داند، طبق قوانین حکومت اسلامی موضوع «انتخابات» به پایان رسیده و مدعیان «تقلب»، فقط شایعة تقلب را در برابر «مردم» مطرح کردند؛ و به فرض اگر تقلبی هم صورت گرفته باشد، این تقلب هرگز به اثبات نرسیده، در نتیجه نمی‌توان هم در قلب این حکومت نشست و هم نتایج انتخابات همین حکومت را به زیر سئوال برد.

روشن‌تر بگوئیم،‌ زمانیکه حاکمیت آمریکا اعلام داشت 85 درصد جمعیت واجد شرایط ایران در این نمایشات مهوع شرکت کرده‌اند، در واقع به نوکران‌اش در جمکران تفهیم کرد، تکلیف «انتخابات» را در همان دور نخست روشن کنند! برای دستیابی به نتیجة مطلوب،‌ حدود یک هفته دست محفل «خط‌امام»‌را باز گذاشتند، متأسفانه مطالبات معترضین هیچگونه هم‌سوئی با «خط امام» نداشت،‌ اینجا بود که «رهبر» عظیم‌الشاًن جمکران را برای «تأکید بر قانون» ‌و سرکوب مخالفان به زمین چمن دانشگاه ارسال کردند! نتیجة این ماجرای تأسف‌بار همچنانکه گفتیم گشودن یک جبهة کاذب «حق و باطل» برای پرکردن جیب ارباب بود. از آنجمله‌ است ملاخور شدن بیش از یک‌ونیم میلیارد دلار از ذخائر ارزی ما در لندن در سایة‌ جنجال و هیاهوی موسوی و کروبی و اوباش مخالف‌نما از قماش «میم‌ته». اوباشی که وظیفه‌شان همچون حکومت اسلامی «ساختارشکنی» است. با این تفاوت که حوزة فعالیت «میم‌ته» در «دانشگاه» و حوزة فعالیت حکومت اسلامی در کشور و در عرصة بین‌المللی است.

«میم‌ته» با خروج از جایگاه واقعی خود ـ دانشجوی اخراجی ـ و اسباب‌کشی به جایگاه دانشجو، وارد دانشگاه شده، قانون‌شکنی می‌کند، سپس برای گریز از پیامد گفتار و رفتار خود نه تنها تغییر چهره، که تغییر «جنسیت» هم می‌دهد. به عبارت دیگر ایشان، برای عدم پاسخگوئی، نه تنها ریش مقدس را می‌تراشند که خود را به شکل زنان هم در می‌آورند! این عمل را «اوج ساختارشکنی» می‌دانیم. میم‌ته با ورود به دانشگاه، و هتاکی به مقامات حکومت، نه تنها آگاهانه مرزشکنی می‌کند، که برای «گریز» از پیامد اعمال‌اش «حریم فردی» خود را نیز در هم می‌شکند. وی‌ برای فرار خود را به شکل زنان در ‌آورده، جنسیت خود را نیز پنهان می‌کند، چرا که شهامت ندارد. رفتار میم‌ته، بازتاب حقارت و ذلت و هراس «بندگان خوب» خداوند در یک «حکومت الهی» است. آنجا که فریب، پنهان‌کاری و خودانکاری «انسان» را از انسانی‌ات تهی کرده، و به یک «صورتک» تبدیل می‌کند. این است نتیجة‌ تخریب انسان در حکومت مقدس. آنگلوساکسون‌ها همین شیوة مقدس را در حوزة نفوذ اقتصادی خود اعمال می‌کنند، آنجا که جهت نابودی ملت‌ها «ساختار دولت» به صورتک استعمار تبدیل می‌شود. ‌

شیوة تخریب یا «ساختار شکنی» بر تمامی کشورهای حوزة دلار حاکم شده. در منطقة اروپای غربی و مرکزی این شیوه به صور متفاوت برضد ساختارها و نظم اجتماعی از طریق سوءاستفادة مزورانه از ابزار دمکراتیک اعمال می‌شود: آزادی بیان رسانه‌ای در سوئد، ‌ بحث آزاد در انگلستان،‌ برپائی رفراندوم در سوئیس، و جنجال رسانه‌ای در اروپا پیرامون رفراندوم کذا. اما در منطقة‌ خاورمیانه روند مقدس ساختارشکنی در چارچوب نشخوار پروپاگاند انسان‌ستیز غرب، تداوم «بحران»، ایجاد «آشوب»، «بمبگذاری» و «ترور» در ایران، ترکیه، ‌ عراق، پاکستان و افغانستان تجلی می‌کند. کشورهای هند، چین و روسیه را از این بحث کنار می‌گذاریم چرا که «ساختار دولت»‌ در سه کشور مذکور پوشالی و دست‌نشاندة استعمار نیست. باری در راستای چنین سیاستی است که آنگلوساکسون‌ها اختلافات خود را در عراق حل می‌کنند.

پس از بمب‌گذاری «قهرمانانه» در یک دبیرستان بغداد، و قتل شش تن از شبه‌نظامیان که بر ضد القاعده می‌جنگیدند،‌ مجلس عراق متوجه شد که قانون انتخابات باید هر چه زودتر به تصویب برسد، آنهم به صورتی که معاون نوری‌المالکی نتواند با توسل به اختیارات قانونی خود از تصویب «قانون» پیشنهادی جیره‌خواران شیعی مسلک انگلستان ممانعت به عمل آورد. روز گذشته این قانون با اکثریت «مطلوب» به تصویب رسید. پیامد آنهم 5 انفجار در مراکز دولتی بغداد بود که تاکنون 120 کشته و حدود 500 زخمی برجای گذاشته. امروز همچنین وزرای دفاع آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک،‌ البته «طبق معمول» به طور کاملاً «غیرمنتظره» وارد افغانستان شدند و از حمید کرزای، رئیس طالبان خواستند «امنیت»،‌ «آزادی»،‌ «دمکراسی» و خلاصه شرایطی که منافع پنهان اشغالگران را تهدید می‌کند، هر چه سریع‌تر در کشور برقرار کرده، ریشة فساد را هم از جا برکند!

حمید کرزای هم گفت، شما امر بفرمائید، کیه که اجرا کنه. بعد هم اضافه کرد، ما در کمال استقلال و آزادی در راه تأمین منافع شما عزیزان «ایستاده»‌ و آمادة شهادت‌ایم. و اصولاً، «سر که نه در راه عزیزان بود، بار گرانی است کشیدن به دوش.» اتفاقاً یکی از همان شاهدان «عینی» در مورد میرحسین موسوی، جلاد جمکران، روایت می‌کند که همین امروز، اسپارتاکوس چاه‌جمکران آمادگی خود را برای «شهادت» ابراز داشته! البته ما حضور آن شاهد عینی نابینا بگوئیم که میرحسین موسوی، حتی در جوانی هم شهامت حرف زدن و موضع‌گیری صریح نداشت، حال شما بینوایان پس از سی‌سال می‌خواهید این مزدور جنایتکار و کودتاچی را به عنوان «رهبر آزادیخواه» به ما بفروشید،‌ چون ادعا کرده در مسابقة مارگیری سال 1388،‌ «تقلب» شده؟ مسلم است که تقلب شده، همیشه تقلب شده، خود موسوی از پیشگامان تقلب بود. مگر همین موسوی خامنه‌ای را با 90 درصد آراء از صندوق مارگیری بیرون نمی‌کشید؟ نخستین بار است که تقلب می‌شود؟ به هیچ عنوان. ولی در «انتخابات»‌ تقلب نشده، در یک معرکه‌گیری استعماری شاهد تقلب بودیم، آنهم از سوی متقلبی به نام میرحسین موسوی!

در این چارچوب، در زمینة «هنری»، البته همان «هنر» مورد تأئید سازمان سیا، «مایکل مور» هم یک نامة سرگشاده به اوباما نوشته، خواهان پایان دادن به جنگ می‌شود. مایکل مور، از پامنبری‌های حزب دین‌پرور و ابتذال‌گستر «دمکرات» در ینگه دنیاست که به عنوان «مستندساز» به شوت‌وپرت‌ها حقنه شده. مستندهای مایکل‌مور شباهت عجیبی به «سیاست» گورکن‌ها دارد که چون «عین دیانت‌شان» است هیچ ارتباطی با واقعیات مادی برقرار نمی‌کند! مستندهای مایکل مور نیز در واقع نوعی از انواع «بی‌بی‌گوزک» است! به همین دلیل در فستیوال کن، یک جایزه به فیلم ایشان تعلق گرفت، حال آنکه طبق مقررات این فستیوال فیلم‌های مستند هرگز در بخش «مسابقه» به نمایش درنمی‌آید! ولی زمانیکه ساختارشکنی در دستورکار سازمان ناتو قرار گیرد، و هم‌قبیله‌ای «مور» در جایگاه ریاست فستیوال کن لنگر انداخته باشد، به سادگی می‌توان مقررات را زیر پا گذاشت.

گفتیم که سیاست‌های ناتو ابتدا در چارچوب «فرهنگی» به صورت فیلم، رمان و ... به ملت‌های جهان حقنه می‌شود، سپس به صورت «چماق» بر فرق ملت‌های جهان سوم فرود می‌آید. در راستای همین پروپاگاند انسان‌ستیز است که «مایکل مور» به اوباما «نامه» می‌نویسد تا به شوت‌وپرت‌های «دهکدة جهانی» چنین وانمود کند که تصمیم برای شروع و ادامة جنگ نه با صاحبان صنایع نظامی و نمایندگان‌شان در پنتاگون، که با «رئیس جمهور» انتخابی است! حال آنکه در واقع جز این است. پیشتر با تکیه بر «فرهنگ رضایت‌طلبی»، یکی از آثار مهم «جان کنت گالبرایت» به ساختار «خودمختار» و «غیر دمکراتیک» نظامی در ایالات متحد اشاره کرده‌ایم، همچنین با تکیه بر آثار هاوارد زین و چامسکی به کرات گفته‌ایم، سیاست خارجی آمریکا یعنی «جنگ»، و تصمیم در مورد جنگ هم با پنتاگون، فرماندة ارتش ناتوست. اما جالب اینجاست که نامة مضحک مایکل مور به اوباما این امر را «واژگونه» می‌نمایاند و به ما می‌گوید، اوباما قادر است به جنگ پایان بخشد. به همین دلیل است که نامة پامنبری حزب دمکرات در هم‌سوئی کامل با سخنان «ران پال»، سناتور جمهوریخواه تگزاس قرار گرفته.

مستر «پال»، برای اثبات نیت «خیر»‌ خود در مخالفت با جنگ، ‌ بخشی از مطالب «فرهنگ رضایت طلبی»‌ را از قلم شیوای خود بیان فرموده‌اند! دلیل هم‌صدائی یک هوچی ‌حزب دمکرات با یک سناتور جمهوری‌خواه تگزاس چیست؟ این نیز همان مرزشکنی است. هم مایکل مور، هم سناتور «پال» از جایگاه اجتماعی خود، یعنی مستندساز و قانون‌گزار خارج شده به تبلیغات سیاسی روی آورده‌اند، اینهمه با یک هدف مشخص: رها کردن افغانستان در هرج‌ومرج جهت تهدید و باج‌گیری در کل منطقه! در واقع گاوچران‌ها با اطمینان از کارآئی شبکه‌های قاچاق انسان، کالا و موادمخدر که در عربستان، دوبی، پاکستان، ایران و افغانستان مستقر کرده‌اند خود را در موضع قدرت می‌بینند. اینان می‌پندارند زمان آن رسیده که با شعار «صلح» از صحنه فرار کنند. نتیجة‌ فرار یانکی‌ها از عراق و افغانستان چه خواهد بود؟ تعلیق روند صلح در فلسطین، و ایجاد حاشیة امن برای اسرائیل، ‌ گسترش آشوب به ایران، عربستان، کویت و... جهت چپاول بیشتر و نهایتاً باجگیری از چین، هند و روسیه.

این است دلیل مخالفت مایکل‌مور و سناتور پال با جنگ! در واقع هدف ایالات متحد، گسترش چپاول از طریق ایجاد «اتحادجماهیر آشوب» است. ولی مطالبات گاوچران‌های پلید در قالب عوامفریبانة «مخالفت با جنگ» بیان می‌شود. روشن‌تر بگوئیم برای فروختن کالای «صلح»، مایکل‌مور و سناتور پال،‌ با یک جهش از جایگاه واقعی خود خارج شده، در «سنگر حق» نشسته‌اند. اولی انگشت اتهام را به سوی اوباما گرفته، ‌ و دومی با استناد بر سخنان «آیزنهاور» صاحبان صنایع نظامی را در برابر «مردم» یعنی در رسانه‌ها، به ادامة جنگ متهم می‌کند. چه کسی با جنگ مخالف است؟ همه! صلح «حق» است و جنگ نیز باطل! اما برخلاف مهملات مایکل‌مور و برخلاف اظهارات خداپسندانة آن سناتور تگزاسی، خروج ایالات متحد از افغانستان منافع صاحبان صنایع نظامی را چند برابر خواهد کرد،‌ بدون اینکه ارتش ناتو کوچکترین مسئولیتی در برابر مسائل منطقه داشته و پاسخگوی آشوب‌ها و سرکوب‌ها باشد. به این ترتیب ارتش ناتو در برابر صدمیلیارد دلار درآمد سالانه از مواد مخدری که در افغانستان و پاکستان تولید می‌کند، گروه‌های تبهکار محلی را تجهیز خواهد کرد.

می‌بینیم که منافع چنین صلحی به مراتب از حضور نظامی بیشتر است. خلاصه کنیم پس از سی‌سال جهاد با «کفر» اکنون وضعیت منطقه چنان تنظیم شده که ارتش ناتو با کمال میل حاضر است شکست رسانه‌ای خود را در برابر قدرت عظیم «طالبان» بپذیرد! و هزاران بی‌بی‌گوزک از شهامت و شجاعت «طالبان» یعنی نوکران‌اش در پاکستان و افغانستان برای‌مان نقل کند. همچنانکه تاکنون بی‌بی‌گوزک‌های 22 بهمن و 13 آبان و 22 خرداد را برای‌مان بخوبی نقل کرده. باری سخنان گهربار سناتور «پال» این «مجاهد راه حق» باکد: 830634 در حنازرچوبه مورخ 17 آذرماه 1388 انتشار یافته تا بدانیم و آگاه باشیم که افراد خیرخواه و صلح طلب و انسان‌دوست و مخالف جنگ در افغانستان در جهان فراوان‌اند و قصد دارند منطقه را تحت نظارت «حاکمیت مبهم» و پنهان شبکه‌های خرابکار قرار دهند. این شبکه‌ها دقیقاً همان عملکرد حکومت اسلامی جمکران را خواهند داشت: مزدوری برای آمریکا با شعار «نبرد با آمریکا»! به عبارت دیگر حکومت‌های کذا همچون «میم‌ته» کارشان نفس‌کش‌طلبی و هتاکی است ولی هنگام پاسخگوئی همچون «میم‌ته» با مقنعه و چادرسیاه پا به فرار خواهند گذارد.

باری حکایت مخالفت دروغین با جنگ به ینگه دنیا محدود نمی‌شود. آنگلوساکسون‌های این‌سوی آب نیز مخالفت خود را با «جنگ عراق» مطرح می‌کنند! به استنباط ما انگلستان می‌خواهد از عراق خارج شود،‌ چرا که گورکن‌ها، ترکیه و شیعیان عراق منافع‌اش را حفظ می‌کنند و آمریکا هم با اطمینان از گورکن‌ها و دولت پاکستان ترجیح می‌دهد از افغانستان فرار کند. به این ترتیب خارج از چین و هند، روسیه از دو سو مورد تهدید قرار خواهد گرفت: ایران و افغانستان. رقابت لاشخورها و کفتارها برسر طعمه بسیار «طبیعی» است، و رقابتی است غریزی و الهی.

امروز شبکة «الجزیره» به نقل از «جان سکارلت»، یکی از «نخبگان» حکومت انگلستان که لقب «سر» هم دارند اعلام داشت، در ماه مارس 2003،‌ صدام حسین تمام موشک‌هائی که می‌توانست اسرائیل را هدف قرار دهد نابود کرده بود! به عبارت دیگر تهاجم نظامی به عراق هیچ دلیل موجهی نداشته! بله یک نفر دیگر هم خود را در جبهة «حق» قرارداد،‌ منتهی این «حق» ‌همان باطل دیروزی است که جرج بوش به آن اشاره می‌کرد! جرج بوش انگشت اتهام را به سوی صدام حسین گرفته بود، ‌ و خداوند یعنی افکار عمومی و «مردم» نیز در جبهة پر برکت «حق» یک مبل راحت برای‌اش تعبیه کردند تا روی زمین ننشیند! امروز هم دیگران برای اسباب‌کشی به جبهة حق نوین، «باطل» گذشته را حق می‌نامند. اما «سر سکارلت» توضیح نمی‌دهند که طی سال‌های اخیر از کدام سنگر تغذیه می‌کرده‌اند که صدای دلنشین‌شان را نمی‌شنیدیم! یادآور شویم تهاجم وحشیانة‌ آنگلوساکسون‌ها به خاک عراق از تاریخ 20 مارس 2003 آغاز شد. حال که با معجزات ساختارشکنی و فواید جبهة حق و باطل بهتر آشنا شدیم مروری داشته باشیم بر عملکرد «میم‌ته».

ایشان ابتدا در جایگاه «دانشجو» قرار می‌گیرند، جایگاهی که به دلیل بی‌بی‌گوزک «16 آذر»‌ جایگاهی است «مقدس» و همواره برحق! به محض اینکه دانشجو باشید تمام مخالفان شما در سنگر کفر قرار می‌گیرند و امروز هم «دانشجو» مخالف حکومت معرفی می‌شود! پس دانشجو «حق» دارد، حتی اگر حق نداشته باشد! و «میم‌ته» به عنوان دانشجو در جبهة خدا نشسته، ولی از آنجا که در واقع دانشجو هم نیست، از نظر سرداران جمکران در سنگر شیطان است، به همین دلیل خود را به شکل زن درآورده! به یاد داریم که در اسطوره‌های ادیان سامی زن همدست شیطان است! «میم‌ته» هم با توهین به مقامات رسمی حکومت مقدس همچون «حوا» خود را در کنار شیطان قرار می‌دهد. جایگاه زن در اسطوره‌های ادیان ابراهیمی چیست؟ جایگاه برده! «میم‌ته» هم خود را در چنین جایگاهی می‌بیند در غیراینصورت بجای تغییر جنسیت ظاهری و فرار پای «حرف حق» خود می‌ایستاد. مگر همین اوباش‌الله شعار نمی‌دهد که «می‌میرد، ذلت نمی‌پذیرد؟» پس چرا به هر ذلتی تن می‌دهد؟ پاسخ روشن است، امثال «میم‌ته» کارشان تخریب انسان است، و این تخریب را در نخستین مرحله بر شخص خود اعمال می‌کنند، تا الگوی فریب، رذالت و ترس و پفیوزی برای دیگران باشند. باید بگوئیم «طاعون سبز» در پیشبرد چنین اهدافی بسیار موفق بوده. و باعث ارتقاء مرتبة میم‌ته‌های دو سوی آتلانتیک نیز شده.

امروز میلی‌بند و یان‌کلی حکومت نوکران‌ در جمکران را برای سرکوب بیش از حد مخالفان سرزنش فرموده‌اند! البته اینان نیازی به مقنعه و چادر سیاه ندارند، دهه‌هاست که چادر «حقوق‌بشر» و مقنعة «عفو بین‌الملل» بر سر کرده، به همین دلیل در افکار عمومی جهان در سنگر حق نشسته‌اند! خادمان‌شان نیز، در جمکران با تکیه بر «حق الهی»‌ در «سنگر حق» به دفاع از منافع اربابان خود در لندن و واشنگتن مشغول‌اند. بنابراین هیچ جای تعجب نیست که حامیان واقعی حکومت جمکران امروز مزورانه خود را مدافع «حق» ما ملت معرفی کنند! مزدوران‌شان در همین سنگر مقدس، ضمن جنگ زرگری با یکدیگر به سرکوب ایرانیان مشغول‌اند. اما در غرب هیچ رسانه‌ای پشتیبانی آنگلوساکسون‌ها از «فاشیست ـ مسلمان‌ها» را مطرح نمی‌کند،‌ چرا که اینان نیز همچون میم‌ته خود را در جایگاه «غیر» قرارداده‌اند. این است دلیل انتشار آن مقالة «تحقیقی» پیرامون اثر «ماتیاس کونتزل»‌ در سایت «بی‌بی‌سی»!

رسانة‌ حاکمیت انگلستان می‌خواهد این دروغ بزرگ را به ما حقنه کند که، «تبلیغات اسلامی» به نفع هیتلر در ایران کار شبکة تبلیغاتی آلمان نازی بوده و کارخانة رجاله‌پروری هیچ دخالتی در این امر نداشته! حال آنکه پیش از جنگ دوم جهانی، سفارت انگلستان از طریق دستاربندان به شایعه پراکنی و تبلیغ مقدسات مشغول بوده، و با تکیه بر همین شایعات اوباش را به عنوان «مردم» روانة خیابان‌ها ‌کرده. باید از اهالی بی‌بی‌سی پرسید، فتوی میرزای شیرازی از تبلیغات «گوبلز» سرچشمه می‌گرفت یا از شایعات سفارت انگلستان؟ تخریب و ترور مبارزان صدرمشروطه کار هیتلر بود، یا نتیجة توطئة انگلستان؟ کودتای کلنل آیرون‌ساید را آلمان‌ها سازمان دادند یا پس از کودتا، انگلستان از آلمان نازی به عنوان «چادر سیاه» حاکمیت بریتانیا استفاده کرد؟ مستشاران نظامی آلمان با حمایت کدام دولت‌ها در مناطق شمالی ایران و در مرز اتحاد جماهیر شوروی به دنبال مخازن سوخت بودند؟ برای پاسخ به این پرسش‌ها فقط کافی است نگاهی به عملکرد «میم‌ته» بیاندازیم!



...

دوشنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۸


رایش من کو؟!
...
امسال، علیرغم استقرار در جزیرة رویائی «انزوای رسانه‌ای»، برگزاری مراسم بزرگداشت 16 آذرماه نتوانست تلاش‌های حکومت اسلامی و اربابان‌اش را در لندن و واشنگتن برای گرم کردن بازار میرحسین موسوی با موفقیت روبرو کند.

میرحسین‌موسوی پس از شرکت در یک «روند قانونی»، از طریق مرزشکنی و شایعه‌پراکنی خود را در «جبهة حق»‌ قرار داد، و رسانه‌های غرب نیز تا مدتی به طبل زدن برای‌ وی پرداختند. اما به دلیل کساد شدن بازار طاعون سبز، ‌ شیپورهای استعمار جهت بازار گرمی برای محفل کودتا‌ به یک «شبکة غیرمسئول»، مرکب از «شاهدعینی،‌ موبایل و فیلم آماتور» متوسل شده‌اند. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم شبکة «شایعه‌پراکنی» در واقع «شاخة تبلیغاتی» و بلندگوی همان شبکة اقتصاد زیرزمینی یا شبکة قاچاقچیان بین‌المللی است که پس از اشغال سفارت آمریکا توسط به اصطلاح «دانشجویان پیرو خط امام» روابط اقتصادی بین حکومت اسلامی و اربابان‌اش در لندن و واشنگتن را تنظیم می‌کند. همانطور که شبکة‌ قاچاقچیان محترم که گردانندگان اصلی بازار کشور شده، در برابر کیفیت «کالاهای» خود پاسخگو نیست، «شبکة شایعه» نیز در برابر مزخرفاتی که به عنوان «خبرمؤثق» به خورد مخاطب می‌دهد هیچ مسئولیتی نخواهد داشت. روشن‌تر بگوئیم پس از کودتای خردادماه، خبرگزاری‌های رسمی و «معتبر» جای خود را به «شبکة شایعه» سپرده‌اند. در نتیجه، پس از این کودتای ناکام، اگر تاکنون روابط حکومت اسلامی با اربابان‌اش در غرب از منظر اقتصادی و سیاسی روابطی «غیررسمی»، پنهان و زیرزمینی بوده، اکنون روابط «رسانه‌ای» نیز به این مجموعة جادوئی فاقد چارچوب و بدون مرز اضافه شده.

همچنانکه گفتیم آنگلوساکسون‌ها با هر کودتا در ایران یک جبهة کاذب «حق و باطل»‌ می‌گشایند تا بتوانند مواضع مزدوران وفادار خود را در «سنگر حق» مستحکم‌ کنند. برای استقرار در چنین سنگر مقدسی «دو حرکت» کفایت می‌کند. مرزشکنی یا «خروج از جایگاه اجتماعی» جهت شایعه‌پراکنی برای ایجاد یک جبهة باطل. اما برای اینکه شما در جبهة «حق» بنشینید، ‌ هیچ نیازی به حقانیت نخواهید داشت! شما به سادگی می‌توانید از الگوی همان دزدی پیروی کنید که فریاد «آی دزد» سر داده بود. میرحسین موسوی هم از همین الگوی مقدس پیروی کرده. به عبارت دیگر برای افتتاح جبهة استعماری «حق و باطل» آنچه اهمیت دارد، «متهم کردن» دیگری «در برابر مردم» است. این عمل به دلیل حمایت رسانه‌ای و هیاهوسالاری هیچ نیازی به اثبات‌حقوقی و قانونی یعنی ارائة شواهد و مدارک و مستندات هم ندارد. 6 ماه پس از کودتای میرحسین موسوی، رسانه‌های غرب نیز برای تأمین منافع تفنگ‌فروش‌ها به همین شیوة ابله‌فریب متوسل شده‌،‌ شایعات خود را از زبان «مردم» و «شاهدان عینی» در ایران پخش می‌کنند.

دلیل اعلام ممنوعیت حضور خبرنگاران خارجی و داخلی در محل برگزاری تظاهرات «16 آذر»، بازگذاردن دست رسانه‌های غرب در مسیر مقدس شایعه‌پراکنی و ایجاد بحران بوده. بهانة به راه انداختن «کاروان خردجال» همچنانکه پیشتر هم گفتیم تأمین فرصت کافی جهت تجهیز حکومت‌اسلامی به سلاح هسته‌ای‌، و تبدیل ایران به پاکستان دوم است. در این راستا، امروز تمامی بوق‌های تفنگ‌فروشان غرب از نیویورک‌تایمز گرفته تا لوموند، هم‌صدا با «بی‌بی‌سی» و «رادیوفردا» و شرکاء، دست در دست سایت‌های «مستقل» ایرانی‌نمایان هر چه دل تنگ‌شان خواست گفتند، و نوشتند و سرهم کردند، البته اینهمه به نقل از«شاهدان عینی»!

شاهدان عینی کیست‌اند؟ مشخص نیست، حتی وجود شاهدان کذا نیز مسلم نیست، ولی صدای‌شان را از رسانه‌های معتبر غرب می‌شنویم. «شاهدعینی» یک قالب پوچ است که هر چه «لازم» باشد در آن می‌ریزند یا از درون آن بیرون می‌کشند. هر چه برای تحریک افکار عمومی به کار استعمار آید، ‌ از زبان «شاهدعینی» نقل خواهد شد. خلاصه در ادبیات سیاسی فاشیست‌ها، «شاهد عینی» نیز از همان ویژگی‌های گنگ و مبهم، فراگیر و خصوصاً مقدس «مردم»‌ برخوردار می‌شود. «شاهد عینی»، فاقد نام و نشان و جایگاه مشخص اجتماعی است، و‌ برخلاف خبرنگاران حرفه‌ای، به یک شبکة خبری معتبر نیز وابسته نخواهد بود. در نتیجه این منبع «جادوئی» هیچ مسئولیتی در برابر آنچه می‌گوید ندارد. روشن‌تر بگوئیم «شاهدعینی» سایة «بی‌بی‌سی» و شرکاست در ایران. و به همین دلیل امروز «شاهدعینی» در لوموند، فیگارو و دیگر رسانه‌های «حوزچة ناتو» همان گفته که «بی‌بی‌سی» می‌خواهد به گوش همگان برساند، ولی به دلیل مسئولیت حرفه‌ای نمی‌تواند! برای درمان همین ناتوانی‌هاست که «شاهدعینی» جانشین «خبرنگار» شده.

امروز «شاهدان عینی» یکی از اهرم‌های «شایعه پراکنی» استعمار در کشور به شمار می‌روند . «شاهد عینی» همچنین می‌تواند فیلم و تصویر مناسب را هم برای بوق‌های ناتو ارسال کند به طوری که همة شوت‌وپرت‌ها «باور» کنند که، ‌ «امروز مخالفان احمدی‌نژاد به طرفداری از موسوی، جلاد محبوب جمکران تظاهرات عظیمی به راه انداختند، و‌ با پلیس درگیر شدند و ...» و خلاصه «جونم براتون بگه»، امروز یک نبرد حسابی «حق علیه باطل»‌ داشتیم که طبق معمول به شکست جبهة‌ حق انجامید. و در این کربلای حسینی، جز «حسین شهید»، که جهت بازتولید شعارهای ابلهانة خمینی،‌ شانزدهمین بیانیة مضحک خود را به مناسبت« 16 آذر» کذا صادر کرده، چندین زینب و طفلان‌ مسلم نیز به اسارت «یزیدیان» در آمده و چندین مادر سوگوار به خیل «مادران ساواک» افزوده شدند، در نتیجه «نبرد حق» بر علیه «باطل»، تا حصول به نتایج مطلوب استعمار همچنان ادامه خواهد یافت!

کار هم‌سوئی حکومت اسلامی با اربابان در غرب بجائی رسیده که روزنامة اسلام‌فروش لوموند جهت انعکاس مزخرفات میرحسین موسوی به سایت «کلمه» هم لینک داده تا همة شناگران کویر بلاهت «بدانند» و «آگاه» باشند که میرحسین‌موسوی، ساکن جاودان «جبهة حق» با همان شعارهای گوساله‌فریب و مضحک از «التفات ویژة»‌ رسانة «لوموند» برخوردار است! کارفرمایان لوموند می‌پندارند ما ملت در خواب خرگوشی فرورفته و از نقش رسانه‌های غرب در فاجعة کشورمان بی‌خبریم. باور اینان چنین است که هر چه جفنگ و مزخرف و شایعه در اتاقک‌‌های «فکر» و «ذکر» سازمان سیا تولید می‌کنند می‌توانند به عنوان پیش‌درآمد سلاح و تجهیزات جنگ به ما بفروشند.

بله این است کاربرد پروپاگاند غرب در کشورهای جهان سوم: شایعه‌پراکنی برای گشودن دو جبهة کاذب «حق و باطل» در یک مجموعة سرکوبگر. بدون ایجاد این ‌دو جبهة جادوئی استعمار نمی‌تواند به چپاول خود ادامه دهد. سفارت آمریکا چرا اشغال شد؟ برای گشودن «جبهة حق!» یا بهتر بگوئیم جهت گسترش «منافع باطل.» چرا که این عمل خائنانه بر ضد منافع ملی ایران صورت گرفت. و پس از گذشت سه دهه از چنین جنایتی میرحسین موسوی دجال خواهان تداوم همین سیاست شده. البته موسوی چون دیگری را به تقلب متهم کرده، بلافاصله در سنگر حق می‌نشیند، حداقل «مردم» چنین می‌پندارند. ولی حکایت موسوی دقیقاً حکایت همان دزدی است که فریاد آی دزد سر داده بود. با این تفاوت که داستان «زرنگی» دزد مذکور به همان فریاد آی دزد ختم شد، ولی ماجرای دزد «پیرو خط‌امام» به یک سریال کسالت‌آور و بیشرمانه تبدیل شده که با حمایت رسانه‌های غرب در سطح جهانی منتشر می‌شود.

در راستای گسترش همین سیاست ابتذال‌پرور است که فارین پالیسی نیز همسر موسوی را به عنوان روشنفکر به جهانیان معرفی می‌کند. زهره کاظمی کیست؟ یک زن عامی، فرصت‌طلب و به ویژه «متقلب» که نمونه‌اش متأسفانه فراوان است! جالب اینجاست که در کنار این روشنفکر برجسته، ‌ فارین‌پالیسی عضو القاعده و همکار«ایمن الظواهری»‌ را نیز به عنوان روشنفکر معرفی کرده،‌ چرا که ایشان اکنون «جهادعقلانی» را اختراع فرموده‌اند. مسلماً بزودی روشنفکرانی را به ما معرفی می‌کنند که پس از تحقیقات عمیق، نوع «عقلانی» سنگسار و قصاص و قطع عضو و همة شیوه‌های توحش را برای تحمیل به ملت‌های منطقه «کشف» کرده‌اند. البته چنین اکتشافات و اختراعاتی همچنانکه پیشتر گفتیم از «حلقة فرانکفورت» سرچشمه می‌گیرد. همان دکانی که برای توجیه «فاشیسم» و تخریب انسان به راه افتاد و همچنان فعال است.

آخرین نمونة تحرکات محفل فرانکفورت برپائی «ضدرفراندوم» در سوئیس است که در ایتالیا و انگلستان هم در قالب تظاهرات «نفی» و «ستیزه» بروز کرد. در انگلستان عده‌ای با پوشاندن سروصورت خود «برضد» مسلمانان تندرو «تظاهرات» کرده‌اند، و در ایتالیا گروهی از بلاگرها با شعار ابلهانة «نه به برلوسکنی» تجمع به راه انداختند و مسلم است که این تظاهرات «انسان ستیز» در رسانه‌های غرب بازتاب گسترده‌ای خواهد یافت، چرا که رسانه‌های اتحاد جماهیر نوکری موظف‌اند آنرا نشخوار کنند. دلیل هم روشن است، هدف این پروپاگاند شناور کردن ملت‌های جهان سوم در منجلاب حماقت است. تنها در چنین شرایطی آنگلوساکسون‌ها می‌توانند «فاشیسم» را به عنوان «آزادی» به ما بفروشند! حال آنکه فاشیسم به دلیل انسان‌ستیزی، به طریق اولی آزادی‌ستیز نیز خواهد بود.

زمانیکه یک گله را با شعار «نه، به برلوسکنی» به خیابان می‌آورند، چه پیامی دارند؟ همان پیامی که «رادیوفردا» از زبان امثال بشیریه برای ما ارسال می‌کند:‌ تخریب و فروپاشاندن آنچه هست! «نه، به برلوسکنی» چه مفهومی دارد؟ نه به جایگاه برلوسکنی، به عنوان نخست‌وزیر قانونی کشور ایتالیا که برای جایگزینی او روند قانونی وجود دارد. از این گذشته آن گلة گوسفندان که «نع، نع» می‌کند، بجای برلوسکنی، دولت و برنامه‌های وی چه افراد و برنامه‌هائی را پیشنهاد کرده‌اند؟ دولت ایتالیا که نمی‌تواند نخست وزیر نداشته باشد! به ویژه که در این کشور ریاست جمهوری یک مقام تشریفاتی است. «نه به برلوسکنی» یعنی نه به دولت، نه به نظم قانونی و از همه مهمتر نه به قانون، چرا که برلوسکنی از طریق قانونی در جایگاه فعلی خود قرار گرفته. چرا «بلاگرهای» نازنازی بجای نه به برلوسکنی، نمی‌گویند «آری» به فردی که می‌خواهند بجای نخست وزیر فعلی بنشیند؟ چون در چنین روند مقدسی آنچه اهمیت کلیدی پیدا می‌کند «نفی» و تخریب چارچوب‌هاست، نه ارائة راه‌کار. در واقع حضرات خواهان تخریب‌اند، نه «جایگزینی» قانونی! روشن‌تر بگوئیم شعارهای «نفی» بدون استثناء براندازانه و سرکوب‌گرانه است، و استاد گرانقدر، بشیریه نیز در ترهات عالمانه‌شان در «رادیوفردا» فقط و فقط خواهان تخریب و فروپاشی‌اند. در واقع سخنان ایشان خط اصلی بیانیه‌های میرحسین موسوی را تعیین می‌کند.

موسوی در آخرین بیانیة خود، ضمن سردادن فریاد، «آی دزد»، آشوب‌های اخیر را نشان «رشد مردم»‌ دانسته و شعارهای گوساله‌فریب خمینی را بازتولید کرده. به ادعای موسوی، کودتاچی، جناح رقیب است! همچنین به ادعای موسوی مشکل مردم انتخابات نیست، بلکه آنان از «انکار بزرگی‌شان» خشمگین شده‌اند. خلاصه بگوئیم باز هم در بر همان پاشنه می‌چرخد، و مطالبات «مردم» کذا هیچ ارتباطی با مسائل مادی، سیاسی، اجتماعی و رفاه و امنیت و غیره ندارد، این مطالبات فقط «معنوی» است! «مردم» می‌خواهند دولت مهرورزی بزرگی‌شان را تأئید کند! بله، این مزخرفاتی است که سایت لوموند هم به آن لینک داده! حضور موسوی و اربابان‌اش بگوئیم موجودیت حکومت اسلامی در واقع نفی ملت ایران است. همین کم بود که مشتی لات و اوباش و جنایت‌کار جیره‌خوار غرب ایرانیان را مورد تأئید هم قرار دهند. و همین کم بود که جلادی به نام میرحسین موسوی خود را سخنگوی ایرانیان بداند. «بی‌بی‌سی» مزخرفات کودتاچی پررو و بی‌شرم جمکران را تحت یک عنوان خر رنگ کن به ملت ایران ارائه می‌کند:

«ملت ایران [...] نمی‌نشیند تا در روز روشن رایش [رأی‌اش] را ببرند.»

از آنجا که اهالی «بی‌بی‌سی» هنوز در تبلیغات خررنگ‌کن کتاب گوساله پسند «ماتیاس کونتزل» دست و پا می‌زنند، «رایش» را بجای «رأی‌اش» نشانده، تا به ما، و به ویژه به محفل یوشکا فیشر اطمینان دهند،‌ ملت ایران برای ظهور دوبارة «رایش» کذا همچون میرحسین موسوی و امام روشن ضمیراش «ایستاده» و آمادة «شهادت» است. اما زیاد هم آسوده نباشید! چرا که ملت ایران نمی‌نشیند تا دزدان پیرو خط امام در روز روشن جیب‌اش را بار دیگر بزنند. مشکل میرحسین موسوی و اربابان کودن‌اش در لندن و واشنگتن این است که در کمال حماقت می‌کوشند مطالبات ملت ایران را از محتوی مادی تهی کرده، مزخرفات معنوی را بجای آن قرار دهند. پیشتر تظاهرات مضحک «رأی من کو» به راه افتاده بود، حتماً بزودی تظاهرات «بزرگی من کو» بر پا خواهد شد و نهایتا طاعون سبز با شعار «رایش من کو» یا «منارة من کجاست» تظاهرات خواهد کرد! و رسانه‌های غرب نیز خواهند گفت، ایرانیان برای پس گرفتن «بزرگی» خود خواهان براندازی حکومت فرسودة اسلامی و جایگزینی آن با یک «رایش» تازه نفس یا یک منارة پرقدرت‌ و سرکوبگرتراند، هر چند ما می‌دانیم که اصل مطلب جای دیگری است. ریشة این هیاهو در همان شبکة تبهکار بین‌المللی است که ایالات متحد ناچار به جمع و جور کردن آن شده و اگر این شبکه برچیده شود آخور محافل میرحسین موسوی و منوچهر متکی تعطیل خواهد ‌شد. خلاصه کنیم، جیغ‌وفریاد محفل کودتا به دلیل کوتاه شدن دست شبکة قاچاقچیان از فضای اقتصادی ایران است و بس.

دولت آمریکا ناچار شده یکی دیگر از همین قاچاقچی‌های شریف را در گرجستان دستگیر کند. به گزارش «بی‌بی‌سی»، مورخ 3 دسامبر 2009، امیرحسین اردبیلی پس از دستگیری به ایالات متحد انتقال یافت و در دادگاه فدرال به صورت غیرعلنی محاکمه شد! چرا که اگر محاکمه علنی می‌بود مشخص می‌شد که اردبیلی تحت نظارت ایالات متحد در گرجستان به خرید تجهیزات نظامی مشغول بوده، آنوقت آبروی گاوچران‌ها هم برباد می‌رفت. بالاخره 6 ماه است که هیزاکسلنسی و نوکران‌شان کشورمان را به مرکز آشوب تبدیل کرده‌اند تا ضمن تأمین فرصت برای تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای، اسقاطی‌های‌شان را هم در کشور «مستقل» گرجستان به حکومت مستقل اسلامی قالب کنند. میرحسین موسوی هم با تکیه بر همین «سیاست» است که در اطلاعیه‌های‌اش خواهان به رسمیت شناختن «بزرگی ما» و پس گرفتن «رایش» می‌شود، و اردبیلی هم که هیچ نسبتی با موسوی اردبیلی هرگز نداشته، پس از دریافت حق وحساب‌اش سهم موسوی و متکی را نیز پرداخت خواهد کرد:

«امیرحسین اردبیلی [...] چندین فقره اتهام از جمله نقض قوانین صادراتی آمریکا، پول‌شوئی و قاچاق تسلیحات برای دولت ایران را پذیرفته است. دادستان‌های آمریکائی تأئید کرده‌اند که [...] اردبیلی [در اکتبر سال 2007 ] در گرجستان بازداشت شده.»

البته فراموش نکرده‌ایم که منوچهر متکی، وزیر امور خارجة ایران و مدافع حقوق مناره‌ای، حدود دو ماه قبل دولت آمریکا را متهم کرده بود که اردبیلی را ربوده‌اند! باری مقامات قضائی آمریکا همچنین فرموده‌اند، حکومت اسلامی،‌ برای نبرد با آمریکا آماده می‌شد و به همین دلیل اردبیلی قصد خرید مقادیر قابل توجهی تجهیزات نظامی داشته! اما اصل مطلب جز این است. اردبیلی مدت‌هاست به دلالی و قاچاق اسلحه اشتغال دارد و اگر ظاهراً آمریکا ایشان را در گرجستان دستگیر کرده، این دستگیری از قضای روزگار چند ماه پیش از جنگ قفقاز صورت گرفته! شاید قرار بوده گورکن‌ها هم برای حفظ محور «تفلیس ـ تل‌آویو» مستقیماً در این جنگ شرکت می‌کردند! باری منوچهر متکی، مدافع سرسخت مناره امروز خواهان آزادی بیقید و شرط این «شهروند» نمونه شده.

سخنان متکی با کد: 829398 در حنازرچوبه مورخ‌ 16 آذرماه سال‌جاری انتشار یافته. متکی به شیوة رایج گورکن‌ها نخست روضه و زوزه به راه انداخته، بعد هم با پرروئی به نقض قوانین بین‌المللی توسط گاوچران‌ها اعتراض کرده. نه اینکه حکومت اسلامی قوانین بین‌المللی را خیلی خوب رعایت می‌کند، حال اربابان‌اش را موظف به اجرای همان‌ قوانین می‌داند:

«اينکه اتباع ايرانی را با دام‌گذاري و فريب در اينجا و آنجا گرفتار کنند، اين با مباني حقوقي و نرم‌هاي [هنجارهای] قضائي مطابقت ندارد.[...] ما نسبت به اينگونه رويکردهای سياسی مغاير با روندهای حقوقي[...] بين‌المللی معترض مي‌باشيم [اعترافات اردبیلی] بيانگر ابهامات در خصوص شرايط نامناسب روحي حاکم بر وي مي‌باشد[...]»


با استقرار حکومت اسلامی در ایران و اشغال سفارت آمریکا، روابط اقتصادی بین حکومت اسلامی و اربابان‌اش در لندن و واشنگتن در دست یک شبکة بین‌المللی دلال و واسطه قرار گرفت که تحت نظارت سازمان سیا فعالیت می‌کنند. اردبیلی یکی از اعضای همین شبکه است که در جبهة «حق» می‌رزمد و خلاصه فعالیت‌های شرافت‌مندانة میرحسین موسوی در چارچوب فعالیت‌های امثال اردبیلی قرار می‌گیرد. حال اگر اردبیلی به گفتة متکی در شرایط روحی نامناسب قرار گرفته و اعترافات‌اش «نامربوط» شده، کاملاً منطقی است که بیانیه‌های موسوی نیز همچون اعترافات اردبیلی آشفته و پریشان شود. موسوی هم از نظر روحی در شرایط نامناسبی به سر می‌برد. هیزاکسلنسی را از یونان به تهران آورده‌ بودند تا تجربیات‌شان را در زمینة کودتا و سرکوب‌های خیابانی در ایران به نمایش بگذارند، حال که ایشان در تهران ناکام شده‌اند یونان در آشوب فرو افتاده. اگر نظر ما را بخواهند به ایشان توصیه می‌کنیم «رایش»‌ را به ما بدهند و خودشان همچون دوران شیرین جنگ دوم جهانی برای نبرد با رایش جنوب ایران را اشغال فرمایند. ارتش‌شان هم که در کویت آماده است تا از «پل پیروزی» عبور کند. فقط به هیزاکسلنسی بگوئیم، ممکن است نتیجة عمل اینبار با گذشته متفاوت باشد!





...

یکشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۸


نفت و نژاد!
...
«سیاست» در حالت «منطقی» و بهنجار انگیزة «مادی» و «انسانی» دارد، و شعارهای خود را بر مبنای همین انگیزه‌ها تنظیم می‌کند. اما زمانیکه سیاست کذا استبدادی و استعماری باشد، روند کار متفاوت است. در چنین شرایطی سیاست می‌باید انگیزة «معنوی» و «مقدس» پیدا کند. به همین دلیل است که در تاریخ معاصر ایران همواره شاهد ایجاد جبهة «حق و باطل» هستیم. جبهه‌هائی که بدون استثناء همه ریشه در یکجانبه‌گرائی، قانون‌شکنی یا مرزشکنی و «خروج از جایگاه واقعی اجتماعی»‌ داشته و دارند. از آنجمله است ظهور طاعون سبز که تا به حال تولیدات‌اش از لات‌بازی و شعار پوچ و مبهم فراتر نرفته. تظاهرات و عربده‌جوئی در خیابان، شعار مضحک «بازگشت به خط امام»،‌ و دیگر شعارهائی که بر هیچ و پوچ تکیه دارد.

حدود 6 ماه پس از قانون‌شکنی آشکار گروه میرحسین‌ موسوی آنچه مشاهده می‌کنیم تکثیر گله‌هائی است با اسامی مبهم، ‌ شعارهای ابله‌فریب و حرکات گنگ که بهترین نمونة آن، «تجمع مادران سوگوار در پارک لاله» است. راستش در دوران نورانی «امام روشن‌ضمیر»‌ چند مادر سوگوار دیده‌ایم که فرزندان‌شان نه در تظاهرات بر ضد حکومت «مقدس» که در خیابان و مدرسه دستگیر و به سرعت نیز اعدام و دفن شدند، چرا که عضو «گله»‌ نبودند و شرایط هم در چارچوب منافع استبداد حاکم «ویژه» معرفی می‌شد. آنچه از این مادران سوگوار دیدیم، فقط بهت و سکوت بود، نه جنجال و تظاهرات! و البته چون قصد تحریک احساسات مخاطب در کار نیست به جزئیات هم اشاره نمی‌کنیم. فقط می‌گوئیم که نگریستن به این مادران و پدران ماتم‌زده، برای دیگر فرزندان‌شان چنان دردآور بود که برای‌شان آرزوی مرگ‌ می‌کردند تا بیش از این رنج نکشند. با تکیه بر چنین مشاهدات تلخی است که سیاست «امامزاده سازی» و شهیدپرستی را محکوم می‌کنیم.

ما خواهان تعطیلی کارگاه تولید و پرورش و گسترش «امامزاده» در ایران هستیم! همة امامزاده‌ها کالاهای تولیدی خشونت و جنگ‌ و سرکوب استعماری‌اند. خشونتی که به برکت «یکجانبه‌گرائی» و «مرزشکنی» چه در داخل کشور، و چه در عرصة ‌بین‌المللی «توجیه» می‌شود. معجزات مرزشکنی و یک‌جانبه‌گرائی تاکنون چندین امامزاده به ملت ایران تقدیم کرده از آنجمله است امامزاده‌های 16 و 21 آذر.

16 آذر سال 1332 در دانشگاه تهران چه گذشت؟ دقیقاً نمی‌توان گفت چرا که شاهد ماجرا نبودیم و به افسانه‌پردازی‌های گروه‌های‌سیاسی هم به هیچ عنوان نمی‌توان اطمینان داشت. اما تردیدی نیست که برداشت عام از کودتای 28 مرداد که بر الگوی کربلای حسینی منطبق شده بود بر حوادث 16 آذر سایه افکند. نگرش عامیانه به کودتای 28 مرداد چیست؟ مصدق «مردمی» و مدافع منافع ملی بود، و به همین دلیل نفت را ملی کرد. در نتیجه شاه، که خیلی بد بود با کمک آمریکا بر علیه مصدق کودتا کرد، و به قول نوآم چامسکی، با سرنگونی مصدق «دمکراسی» هم در ایران پایان یافت! ویژگی نگرش عامیانه به مسائل سیاسی این است که به دلیل عدم شناخت انگیزه‌های اقتصادی پنهان در پس پردة‌ جنجال و هیاهوی سیاسی، بازیگران «یک نمایش استعماری» را برحسب نگرش دینی یا بومی خود به دو گروه حق و باطل یا نیک و بد تقسیم ‌کرده و برای شهدای «راه حق» یا «قربانیان نیک» بلافاصله دست به کار امامزاده‌سازی می‌شود. این است حکمت «گسترش تقدس» و این است حکمت «ضدرفراندوم» کذا در سوئیس.

حال نگاهی داشته باشیم به ماجرای 16 آذر سال 1332، خارج از حدیث و روایت و افسانه‌های دینی و بومی که برحسب تعلقات و گرایشات‌، قربانیان ماجرا را «شهید» و یا «آذر اهورائی» لقب داده، آنچه می‌دانیم این است که نیروهای نظامی چند ماه پیش از درگیری‌ها در دانشگاه حضور داشتند، بنابراین دانشجویان طی چند ماه با آشنائی کامل از شرایط مذکور به دانشگاه می‌رفتند، بدون شعار، بدون درگیری و البته بدون رضایت از حضور نظامیان در دانشگاه. این عدم رضایت نیز کاملاً منطقی است، ‌چرا که دانشگاه محل استقرار نظامیان نمی‌باید باشد، ولی باید خاطر نشان کنیم که دانشگاه محل فعالیت سیاسی هم نیست. اما در ایران روند مسائل به طور کلی واژگونه شده. دانشگاه محل «عقیده سازی» یا شایعه‌پراکنی و «سربازگیری» تشکل‌های سیاسی است در مسیر مرزشکنی و تهاجم. در دانشگاه‌های ایران «مسجد» می‌سازند و همه را برای «مبارزه با استکبار» به «راه حق» دعوت می‌کنند، یا اینکه همه را برای «مبارزه با امپریالیسم» بسیج می‌کنند، حال آنکه حاکمیت ایران، در هر حال، هر چه باشد، ‌ سلطنتی یا نعلینی‌ و غیره در روابط استراتژیک جهانی خارج از حوزة دلار قرار نگرفته. به عبارت دیگر تاکنون حضرات «مبارزین» بزرگ همچون دون‌کیشوت به جنگ سایه‌ها رفته‌اند:

ما کودکان زیرک این قرن، ای رفیق
از نسل ابلهان کهن بودیم
[...]
نسلی که غول بادیه‌پیما را
در آسیای کهنة بادی دید
تا نیزه را به سینة وی کوبید
نفرین باد، نیزة او را فرو شکست
چنگال غول،‌ پیکر او را به خون کشاند

روز 16 آذر در دانشگاه چه گذشت؟ نمی‌دانیم! ولی سه دانشجو کشته شدند چرا که ریاست دانشگاه تعمداً با تعطیل کردن کلاس‌ها «جمع دانشجویان» را در برابر نظامیان قرار داد. مسلم است که در چنین شرایطی، نظامیان برای «حفظ فاصلة امنیتی» شلیک خواهند کرد! اگر رئیس وقت دانشگاه از این امر مسلم واقف نبود،‌ کلاس‌ها را تعطیل نمی‌کرد. هر چند ایشان به عنوان عضو جبهة به اصطلاح «ملی»، پس از این عمل خائنانه ارتقاء درجه یافتند، دلیل هم روشن بود،‌ ایشان توانستند در دانشگاه هم یک جبهة «حق و باطل» ایجاد کنند. تکثیر جبهة کذا همچنانکه گفتیم برای پیشبرد سیاست استعمار الزامی است. هر جبهة‌ نوین «نیک و بد» دامنة سرکوب و چپاول استعماری را گسترش خواهد ‌بخشید، و تخصص محمد مصدق و همکاران در حوزه و بازار گشودن همین جبهه‌های استعماری بود. حدود یک دهه پیش از اینکه آن «آقای نورانی» در خواب به ایشان «ملی کردن نفت» را توصیه کنند،‌ در شامگاه اول دسامبر 1944، یک آقای خیلی‌خیلی نورانی‌تر به ایشان نازل شده گفتند، اقراء! و محمد یعنی همان محمد مصدق پرسید چه بخوانم؟ فرمود، بخوان به نام خداوند که تو را برای زمینه‌سازی اشغال ‌آذربایجان آفرید.

پس آنگاه محمد لرزان و آشفته از خواب پرید. در کنار تخت، طرح پیشنهادی «آقا» به دستخط مبارک‌شان افتاده بود و رنگ آن همچون لباس گوگوش «فسفری زرد» بود که در نور صبح‌گاهی به سبز می‌زد. پس مصدق دوان، دوان خود را به مجلس رسانده فرمان الهی را برای رأی‌گیری تقدیم نمایندگان کرد. نمایندگان نیز با مشاهدة لباس فسفری گوگوش هوش از سرشان پرید و «بله» را دادند.

نتیجة تصویب این طرح «میهن پرستانه»، برای حفظ منافع ملی آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک چه بود؟ اشغال نظامی آذربایجان توسط شوروی! بله، استعمار یا «دولت مستقل» ایران را به یکجانبه‌گرائی و قانون‌شکنی تشویق می‌کند، یا «دولت مستقل» را به راه مقدسی «هدایت» می‌کند که همسایة شمالی به یکجانبه‌گرائی تشویق شود! نتیجه در هر حال یکسان است: سرکوب ملت ایران و افتتاح یک یا چند دکان «حق و باطل» جدید! باری، تصویب «طرح الهی» توسط مجلس ایران به اعلام استقلال آذربایجان در تاریخ 12 دسامبر 1945 منجر می‌شود. اصل مطلب چه بود؟ تقسیم منابع نفت! آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک در تاریخ 8 اوت 1944 برای تقسیم منابع نفتی به توافق رسیده بودند و شوروی نیز به عنوان برندة جنگ سهم خود را مطالبه می‌کرد. اینچنین بود که محمد مصدق برای «دفاع از منافع ملی» پای به صحنه گذاشت.

باری، حدود یکماه پس از توافق گاوچران‌ها با جنتلمن‌های نزول‌خور لندن، ‌ شوروی در تاریخ 6 سپتامبر 1944 خواهان امتیاز استخراج نفت در شمال ایران شد و آن آقای نورانی حدود سه ماه وقت گذاشت تا حفظ منافع خود را در تبدیل ملت ایران به سپر بلا ببیند. ارتش شوروی بخشی از خاک ایران را اشغال کرد، و پیشه‌وری «نازنازی» و رفقا موجودیت «جمهوری آذربایجان» را اعلام داشتند. بقیه داستان هم که مانند آغاز انشاء بچه‌های دبستانی‌ «بر همه واضح و مبرهن است.» یعنی ما، همان دولت لرزان پهلوی دوم،‌ یک‌تنه در برابر ارتش سرخ ایستادیم و خلاصه آذربایجان را پس گرفتیم! آنهم به چند شرط کوچک و پیش پا افتاده که یکی از آن‌ها، تعهد آنگلوساکسون‌ها برای «عدم استخراج نفت آذربایجان» ایران بود. البته این مسائل بی‌اهمیت تاریخی را به ما نمی‌گویند، چرا که ما را شناور در «شنزار بلاهت» می‌پسندند.

دست و پا زدن ما در کویر بلاهت برای دو قطبی کردن کاذب فضای جامعه، و گشودن دکان امامزاده و قهرمان‌سازی الزامی است. اما اینبار یک امامزادة «بومی» گشودند. یعنی ارتش افتخار آفرین ایران، که چند سال پیش از برابر متفقین گریخته بود، ارتش سرخ را از خاک مقدس میهن بیرون راند! و روابط ایران با همسایة شمالی قطع شد و همسایگان مجازی در دو سوی آتلانتیک بجای همسایة واقعی نشستند. فضای جامعه هم برای این جایگزینی الهی مناسب بود، چرا که ارتش شوروی خاک ایران را اشغال کرده بود و کدام ملتی است که اشغالگر را دوست داشته باشد؟ همکاری و همدلی با اشغالگر در سراسر جهان «خیانت» به شمار می‌رود. به همین دلیل است که نوکران شیعی‌مسلک آنگلوساکسو‌ن‌ها در عراق، از جمله گروه مقتدی‌صدر پیوسته بر ضد اشغالگران آمریکائی «تظاهرات» می‌کنند! هیچکس حتی جنایتکاری همچون مقتدی‌صدر قادر به توجیه نوکری خود برای اشغالگران نیست. البته «استقبال ایرانیان از دین اسلام» را باید از این مقولة «‌منطقی» جدا کنیم، اینکه ایرانیان از تازیان اشغالگر «استقبال» کرده باشند، همانقدر واقعیت دارد که بی‌بی‌گوزک‌های غدیر. از مطلب دور افتادیم، پس بازگردیم به «آزادی آذربایجان» از چنگال اشغالگران کمونیست!

در تاریخ 5 آوریل 1946، مذاکرات برای خروج ارتش سرخ از آذربایجان آغاز شد و در تاریخ 8 دسامبر همان سال قرار شد کشور ایران تجزیه نشود. این همان در خروجی از بحران بود که به «ما، از نسل ابلهان» پیروزی بر ارتش سرخ معرفی شد! و همه ساله روز 21 آذر به این پیروزی افتخار می‌کردیم، ‌چرا که ما نیز ایران را دوست داشتیم و آرزو داشتیم کشورمان در برابر دشمنان همچون «دژ بابک» نفوذ ناپذیر باشد. اما افسوس و صدافسوس که دشمن در خانه بود. کمتر از یک دهه پس از آنچه «غائلة آذربایجان» نامیده شد، آن «آقای نورانی» دوباره به خواب محمد مصدق آمد و ایشان دست در دست اوباش فدائیان اسلام باز هم برای حفظ منافع ملی قیام فرمودند و پس از کودتای 28 مرداد و برگزاری دادگاه نمایشی، دوران بازنشستگی را به مزمزه کردن «قهرمانی» خود گذراندند و آرامگاه‌شان در احمدآباد برای شوت‌وپرت‌ها تبدیل شد به زیارتگاه و «امامزاده!»

به محض اینکه «باطل» رفت و «حق» آمد، مردم برای زیارت قهرمان ملی راهی «احمدآباد» شدند و چنان راه‌بندانی به راه انداختند که ما هر چه ناسزا می‌شناختیم نثار قهرمان ملی‌شان کردیم، بدون اینکه از ابعاد واقعی قهرمانی ایشان آگاهی‌ داشته باشیم. خلاصه از همان روزهای نوجوانی با امامزاده‌سازی به شدت مخالف شده‌ایم چرا که امامزاده «راه‌بندان سیاسی» درست می‌کند و مانع از شکوفائی فرهنگی می‌شود. وقتی چند ساعت در راه‌بندان گیر کنید، چه پیش می‌آید؟ خشمگین می‌شوید و قادر به برخورد منطقی نخواهید بود! دلیل مخالفت ما با امامزاده سازی همین است. ولی برای رونق امامزاده، بسیج هالو الزامی است و یکی از مراکز این بسیج مقدس سایت «بی‌بی‌سی» است.

سایت کذا یک مقالة شیوا از قماش همان «تحقیقات» عمیق مجید محمدی منتشر کرده. گویا فردی به نام «ماتیاس کونتزل» در مورد ایران و آلمان اکتشافات نوینی صورت داده. از آنجمله است، کشف‌ عشق و محبت حاکمیت آلمان به ایران، یا بهتر بگوئیم سیاست آلمان خارج از چارچوب‌های اقتصادی! طبق اکتشافات کونتزل، ویلهلم دوم سیاست‌شان عین دیانت‌شان بود، و هیچ هدف استعماری هم نداشتند. ایشان، یعنی ویلهلم دوم، به دلائل «ناشناخته» با استعمار بریتانیا دشمن شدند و برای تضعیف امپراطوری بریتانیا اتحاد کشورهای «اسلامی» را پیشنهاد ‌فرمودند! البته باید پرسید کدام کشور اسلامی؟ این دیگر مشخص نیست، چرا که آن زمان یک امپراطوری عثمانی وجود داشت، که خودش ویلهم دوم «تعیین» می‌کرد، بقیه نیز جز کشور ایران توسط همین امپراتوری اداره می‌شدند، سنتی بودند، نه اسلامی! تبلیغات بی‌بی‌سی زمان را گم کرده و حال را به گذشته می‌برد.

گویا نویسندة کتاب یا محقق «بی‌بی‌سی» هم چند جرعه از «چشمة غدیر» نوشیده و مست شده‌اند که چنین مزخرفاتی به خورد ما می‌دهند! شاید هم برای نگارش چنین مطالب سرشار از ذکاوتی در کنار گزارشگر حنازرچوبه به تماشای کنسرت گوگوش در دوبی نشسته بودند و بوی تند نوشابه‌های الکلی مشام‌شان را آزرده و از لباس گوگوش خوششان نیامده، چرا که این خوانندة «ضدانقلاب» برخلاف عیال‌ «انقلابی» و روشنفکر موسوی چادر سیاه فسفری به سر نکرده بود. اما اصل مطلب جز این است! اسباب‌کشی حال به گذشته دلیل دارد! این تبلیغات نوین برای حکومت بعدی یعنی یک «ایران نوین» دیگر به راه افتاده به همین دلیل در شرح حماقت و بلاهت ملایان سنگ تمام گذاشته!

باری حضرت ویلهلم دوم از همان روزها «به ظرفیت بالای اسلام» برای مبارزه با قدرت‌های خارجی پی برد و به این صرافت افتاد که از حربۀ «جهاد» استفاده کرده «جهان اسلام» را بر علیه «کفر» یعنی همان انگلستان بسیج کند! می‌بینیم که ایجاد جبهة حق و باطل و دعوت به جهاد بر علیه «کفر» دکان جدیدی نیست و طالبان‌بازی و طالبان‌سازی حتی پیش از ظهور محفل برژینسکی نیز ابزار مناسبی برای استعمارگران بوده. «بی‌بی‌سی»، مورخ 6 دسامبر 2009 به نقل از ماتیاس کونتزل می‌نویسد، ویلهلم دوم به زیارت آرامگاه صلاح‌الدین ایوبی رفت و از «جهاد او علیه کفار» تقدیر کرد. البته اگر ویلهلم دوم چنین حرفی زده مسلماً باید همچون اهالی محفل برژینسکی از بلاهت بسیار برخوردار باشد چرا که جنگ صلاح‌الدین ایوبی با اشغالگران مسیحی بود، و ویلهلم دوم هم خودش مسیحی بوده. بگذریم! همة این ترهات در سایت کذا برای این سر هم شده تا چندین دروغ شاخدار را همزمان به ما بفروشد. از جمله اینکه «روشنفکر دینی» در آن زمان هم وجود داشته،‌ یا لات و اوباشی که یوشکا فیشر به کنفرانس برلین آورد، «روشنفکر» به شمار می‌روند، یا اینکه آزادیخواهان ایران در دوران مشروطه از آلمان نازی طرفداری می‌کردند، و صدالبته این طرفداری برای «نجات» میهن‌شان از چنگ استعمار بوده!

می‌دانیم که چنین ترهاتی بازتولید همان مزخرفاتی است که راه لجن‌پراکنی به امثال صادق هدایت را باز می‌کند و اگر دست «ماتیاس کونتزل» را باز بگذارند اسناد و مدارکی هم ارائه خواهد کرد که حضور فریدون فرخزاد در آلمان را به دلیل عشق شدید فروغ فرخزاد به هیتلر معرفی کند! البته در توهم‌سازی و شایعه پراکنی هنوز به اینجا نرسیده‌ایم! باری آورده‌اند که «بسیاری از ایرانیان آرزو می‌کردند آلمان در جنگ جهانی اول پیروز شود تا ایران از سلطة بیگانه نجات یابد»! مسلماً ایرانیان کذا همان فدائیان شهادت بودند که در سال 1357 از آبدارخانة سازمان سیا در ایران تخلیه شدند همان‌ها که ساختن مناره را در جوف مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر جاسازی کرده‌اند. به هر تقدیر می‌گویند، شاهزاده سلیمان میرزا، رهبر «حزب دمکرات» نیز از فدائیان هیتلر بوده و .... خلاصه می‌گویند که در آنروزها در سرزمین ایران همه در جبهة‌ «حق» و حماقت ملایان و عوام نشسته بودند.

نویسنده در ادامه می‌فرمایند، پهلوی اول برای کوتاه کردن دست استعمار با هیتلر متحد شده بود چرا که آلمانی‌ها نژادشان آریائی بود! اینجاست که پیام اصلی را قرائت می‌کنیم: ظهور یک پهلوی اول دیگر! بگذریم، این مزخرفات نژادپرستانه برخاسته از خاکستر همان پروپاگاند نازی‌هاست که تلاش می‌کنند خود را به یک گذشتة غیرسامی پیوند بزنند، چرا که پیامبرشان، یعنی همان که زیر صلیب‌اش جادوگر و یهودی و سیاه را می‌سوزانند از نژاد سامی است و خلاصه برای جبران این «ننگ» بزرگ به خشتک «ایران باستان» آویزان شده‌اند. البته بعضی‌ها آریائی بودن ما را قبول نداشتند و فقط برای اینکه ما افتخار کنیم، نژاد خودشان را به ما تعمیم ‌داده‌اند، حال آنکه نژادآریائی فقط در توهمات فاشیست‌ها وجود دارد. «آریائی» در کتیبه‌های هخامنشی «نژاد» نیست، یک ردة اجتماعی از‌ «نجیب‌زادگی» و «نیک‌تباری» است. و کسی که نجیب‌زاده باشد نمی‌تواند در قرن بیستم برای خود «تقدس» قومی قائل شود، همچون پنیرفروش‌های سوئیس به جنگ مناره برود، و یا در «بی‌بی‌سی» برای خود فرهنگ 17 هزارساله اختراع کند:

«گوبلز می‌کوشید [...] نظریات برتری نژادی و عقاید ضدسامی را در ایران گسترش دهد.[...] رادیو برلین تبلیغ می‌کرد که آلمانی‌ها و ایرانیان از یک نژاد هستند [...] بسیاری از عوام باور داشتند که [...] قوم ژرمن در اصل اهل استان کرمان بوده‌اند[...]»


و اما نظر ما این است که قوم ژرمن در واقع اهل یکی از قراء رفسنجان بوده و نسب‌شان به اکبر بهرمانی از ساکنان جبهة «حق» می‌رسد. به گزارش مهرنیوز، مورخ 15 آذرماه 1388 اکبر بهرمانی در مورد «غیبت» طولانی توله‌اش، مهدی هاشمی توضیح داده که مهدی هیچ خلافی نکرده، فرستادم‌اش فرنگ «دکتری» بگیرد! البته مسلم است که مهدی هاشمی هیچ جرمی مرتکب نشده. کسی که پدرش در سنگر «حق» نشسته مگر می‌تواند مجرم باشد؟ هر جنایتی مرتکب شود «حق» است، درست همانطور که جنایات اکبر بهرمانی جرم به شمار نمی‌رود، چرا که ایشان پنجاه سال است در سنگر حق لنگر انداخته‌اند. ولی ما فکر می‌کنیم این مهدی همان مهدی غایب باید باشد که در تظاهرات 21 آذر در برابر سفارت روسیه در لندن ظهور خواهد کرد و دست در دست ابوالفضل‌فاتح برضد روسیه شعار خواهد داد. چرا که در یکی از جبهه‌های «حق علیه باطل» که طاعون سبز افتتاح کرده، «جهاد» با چین و روسیه نیز «حق» است:

«[طبق اسناد نویسندة کتاب آلمانی‌ها و ایران ]‌ برخی از ملایان در قم هیتلر را از اخلاف پیامبر اسلام دانستند و دسته‌ای از علماء [...] گفتند هیتلر همان امام زمان است که برای احیای دین محمد ظهور کرده [...] سفیر آلمان در تهران می‌نویسد [...] برخی از ملایان [...] می‌گویند [...] خداوند امام زمان را در هیئت آدولف هیتلر به زمین فرستاده [...] شایع شده [...] پیشوای آلمان برای نجات [ایران] آمده [...] در تهران یک ناشر عکس‌هائی از پیشوا [...] و امام علی، امام اول شیعیان را چاپ کرده [...] این عکس‌ها پیام روشنی داشتند: علی امام اول است و پیشوا امام آخر[...]»

البته زنده یاد صادق هدایت در رمان «حاجی آقا» به صراحت این مطالب را به بیانی شیواتر از طرف پرسوناژ حاجی‌آقا مطرح می‌کند و حضرت «ماتیاس» اگر نژادشان آریائی بود و به زبان فارسی تسلط داشتند می‌توانستند حماقت و بلاهت ملایان و عوام‌زدگی و «باورهای مردم» را در رمان‌های صادق هدایت به صراحت ببینند. باری، ماتیاس کونتزل همچنین فراموش کرده که به «منطق علوی» و «مردم‌سالاری دینی»، خصوصاً خلخال آن زن یهودی اشاره کند! امیدواریم در ویراست بعدی به پایه و اساس دمکراسی تولید لجنزار سازمان سیا، یعنی خلخال کذا و واقعة بسیار تاریخی «غدیر» هم اشاره کنند تا اسلام‌شان کامل و سیاست‌شان عین دیانت‌شان بشود و بتوانند در کنار یاران امام سیزدهم در سنگر «حق» نشسته بر علیه ما ملت مبارزات‌شان را ادامه دهند:

«وابسته‌ی فرهنگی سفارت آلمان درباره‌ی کارآئی این تبلیغات [ به روسای خود گفته از طریق ] درآمیختن تبلیغات سیاسی با باورهای دینی ایرانیان به موفقیت فراوانی دست یافته [...] اروین اتل سفیر آلمان در تهران [...] توضیح می‌دهد[...] اگر بتوانیم روحانیت کشور را با تبلیغات آلمانی همراه کنیم، آنگاه شکی نیست که توده‌های وسیع مردم ایران را در کنار خود خواهیم داشت.»

منبع: بی‌بی‌سی، مورخ 6 دسامبر 2009

ما هم می‌گوئیم، اینبار اگر می‌خواهید توده‌های وسیع مردم ایران را در کنار خود داشته باشید باید همان کاری را بکنید که در دوران پهلوی اول کردید: وانمود کنید که با آخوندها دشمن‌اید!‌