دوشنبه، آبان ۲۶، ۱۴۰۴

تالارا، تخریب، ترادف!


 

 

در پی انتشار خبر درگذشت احمد بالدی ـ  دانشجوئی که در اعتراض به تخریب دکۀ اغذیه فروشی پدرش خودسوزی کرده بود ـ   استانداری خوزستان گوسفند‌الله را در جریان استعفای شهردار اهواز و برکناری چند مقام ارشد شهرداری قرار داد!  گویا رفتن شهردار اهواز خواست پدر احمد بالدی بوده و استانداری خوزستان هم بلافاصله «صدای پدر» را شنید که به او فرمان می‌داد،  «صدای پدر» احمد بالدی را بشنوید:

 

«[...] در ویدئویی که از مراسم ختم او منتشر شده،  پدرش می‌گوید «امینی» باید از اهواز برود [...].»

 منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ  12 نوامبر سالجاری

 

توگوئی رفتن شهردار اهواز،  یا بهتر بگوئیم نشاندن سگ بجای کله‌پز،   سنت یکصدسالۀ استعماری را تغییر خواهد داد!   حال آنکه به ‌هیچ عنوان چنین نیست؛  شهردار اهواز،  هر که باشد، موظف به اجرای مطالبات استعماری حاکم  برکشور ایران است! ‌    

 

سال گذشته،   در آستانة برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحد،  بی‌بی‌سی در برنامة‌ خبری «پانوراما» سه بخش از سخنرانی «اصلاح شده» ترامپ ـ  ششم ژانویه 2021 ـ  را پخش کرد و هیچ اعتراضی هم به پخش این برنامة «خداپسندانه» صورت نگرفت.   حدود یک سال بعد،‌   درآستانة میعاد 4 نوامبر و در اوج کشمکش دمکرات‌ها و جمهوریخواهان پیرامون بودجة پیشنهادی ترامپ،   انتشار بخش‌هائی از یادداشت داخلی مشاور پیشین کمیتة استانداردهای سردبیری بی‌بی‌سی ـ  مایکل پرسکات که حدود 5 ماه پیش استعفا داده بود ـ   به استعفا، ‌ یا بهتر بگوئیم به اخراج مدیرکل و رئیس بخش اخبار این سازمان منجر شد و دونالد ترامپ هم بلافاصله درخواست غرامت فرمود!

 

جنجال و هیاهوی رسانه‌ای که با این استعفاء به راه افتاده،   یک اصل اساسی را به حاشیه راند!  و آن اینکه خبرسازی‌های بی‌بی‌سی «سازمان یافته» است؛   از سال 1922 آغاز شده و دیلی‌تلگراف نیز هرگز در مورد این روند شناخته شده افشاگری نکرده بود!   به عنوان مثال زمانی که همین بی‌بی‌سی از آخوند پدوفیل و برده فروش و جیره‌خوار دربار پهلوی ـ  روح‌الله خمینی ـ  تصویر «رهبر ضداستبداد» ارائه می‌داد،   و با انتشار اراجیف،  عملاً رهبری اراذل و اوباش «انقلابی» را در داخل و خارج مرزها به دست گرفته بود،   دیلی تلگراف مامانی و نازنازی کور وکر ولال بود و افشاگری هم نمی‌کرد!

 

همچنین زمانی که همین بی‌بی‌سی،   آخوند کروبی و میرحسین موسوی،   دو جنایت‌کار و تاراج‌گر شناخته‌شده را در جایگاه «رهبر اوپوزیسیون» نشاند،  ‌ باز هم کارفرمایان دیلی‌تلگراف ـ دربار بریتانیا ـ کر و لال بودند!   و اگر امروز این «عزیزان» به «تقدیس خشونت و گسترش حماقت» توسط بی‌بی‌سی،   آنهم فقط در یک مورد خاص ـ  اصلاح سخنرانی دونالد ترامپ ـ‌  اعتراض کرده‌اند،   به استنباط ما نشاندهندۀ ابراز لطف و عنایت کاخ باکنیگهام است به دستگاه ترامپ!

 

این الطاف در ایالات متحد،  بلافاصله با افزایش سهام ایلان ماسک،  به تقویت پایگاه محفل آفریکانرهای یهودی در شرکت «تسلا» منجر شد؛‌  به چله‌نشینی سناتورهای ینگه دنیا پایان بخشید،  و ... و سرانجام کنگرة اینکشور،   «بودجة موقت» پیشنهادی دستگاه ترامپ را نیز به تصویب رساند.   البته پیوند حزب دمکرات ایالات‌متحد با محفل ایلان ماسک هیچ تعجبی ندارد؛   در دوران ریاست جمهوری جو بایدن نیز «تفکیک نژادی» درکاخ سفید اعمال می‌شد!  و همین رسانه‌ها که اینک ترامپ را به «نژادپرستی» متهم می‌کنند،  آن روزها کور وکر ولال شده بودند!  خلاصه،  آنچه دونالد ترامپ به صراحت بر زبان می‌راند،  کوکلوکس‌کلان‌ در خفا «اعمال» می‌کند!

 

به این ترتیب دمکرات‌ها می‌توانند در داخل مرزها،  با به ارزش گذاشتن ناهنجاری‌های اجتماعی ـ  تعلقات جنسی،  تعصبات مذهبی و نژادی،  و ... ـ   هم اقلیت‌ها را بهتر سرکوب کنند،  و هم از خود تصویر غلط‌انداز «مدافع حقوق اقلیت‌» ارائه دهند!   و اطمینان داشته باشیم که بی‌بی‌سی و شاخک‌هایش هرگز به این واقعیت‌ و دیگر واقعیت‌های ناخوشایند در جامعۀ آمریکا اشاره‌ای نخواهند کرد.

 

به عنوان نمونه،   اینان ‌هرگز نخواهند گفت که ارسال ناو هواپیمابر کدخدا به دریای کارائیب، برای مبارزه با مواد مخدر نیست؛‌   ارعاب ملت‌ها،‌  بحران‌سازی،  باج‌گیری و خصوصاً «حذف رقبا» ـ  کارتل‌های مواد مخدر ـ  از بازار پردرآمد کوکائین در میان است.  چرا که برخلاف ماری جوانا که در آمریکا آزاد شده،   کوکائین نمی‌تواند آزاد شود!  تولید کوکائین برای کدخدا در داخل گران تمام می‌شود؛   نیازمند سرمایه‌گزاری کلان،   نیروی کار متخصص و خصوصاً «کارگر رایگان» است!   در نتیجه لازم آمده تا این کوکائین در کشورهای آمریکای لاتین تولید شود،   و کارتل‌های آمریکائی بتوانند آن را به ثمن بخس از تولید کننده ابتیاع کرده،  به بهای گزاف به مصرف‌کننده آمریکائی و اروپائی بفروشند.  رسانه‌های غرب هم بتوانند بر علیه نفوذ «مافیای موادمخدر» جار و جنجال به راه بیاندازند.

 

 البته هولیوود را هم فراموش نکنیم که با تولید فیلم‌های صدمن‌یک‌قاز از «مبارزات بی‌امان و نیست در جهان» پلیس و ارتش و نیروهای امنیتی ینگه‌دنیا با کارتل‌های مواد مخدر،  سر گوسفندالله را حسابی گرم می‌کند و خمس و زکات کاخ باکینگهام و واتیکان هم در این میانه پرداخت خواهد شد!   بله،   روشنگری در مورد این مسائل و بسیاری مسائل دیگر،  ‌ به قول روسپی‌های جهادی «به صرفه نیست!»   آنچه به صرفه است،   انحراف افکار عمومی است از رخدادها!

 

به عنوان مثال بر اساس تحلیل‌ مفسران و کارشناسان «صاحب‌نظر» بی بی‌سی،  گوسفندالله می‌باید این دروغ شاخ‌دار را بپذیرد که توقیف کشتی «تالارا» توسط پاسداران دلار نشان مبارزة اینان با آمریکا است!   حال آنکه در واقع،  سگ‌های سیرک عموسام صدای سوت شنیده‌،  برای ارباب دم می‌تکانند و معلق می‌زنند!   جهت آشنائی با رمز و راز این «توقیف» فقط کافی است از مبداء و مقصد کشتی مذکور آگاه شویم.   «تالارا»  با پرچم جزایر مارشال، ‌ در امارات بارگیری کرده و به سنگاپور می‌رفت!   دوکشوری که «حیات خلوت لندن» به شمار می‌روند!

 

و با توجه به اینکه،‌   «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» مجری «سیاست‌پنهان» آمریکا بوده و هست و خواهد بود،  توقیف کشتی «تالارا» تحت نظارت آمریکا و با همان اهداف همیشگی  صورت گرفته:   ایجاد بحران و بی‌ثباتی،  و در نتیجه افزایش حق بیمة‌ کشتی‌ها و بهای کالاهای صادراتی از امارات،  و از همه مهم‌تر،  ارائة تصویر قدرقدرت  از حکومت روسپی‌های جهادی‌ شیعی،   که به دلیل ناکامی کودتای «ملا،  خاخام، کدخدا» چهرة کریه‌شان به شدت مخدوش شده.   

 

«ملا» که هیچ،  «خاخام وکدخدا» هم از شکست کودتای کذا به شدت آزرده خاطرند و برای ترمیم چهرة کریه «خادم وفادارشان» از هیچ تلاشی رویگردان نیستند.    «بی‌بی‌سی» هرگز به مخاطبانش نخواهد گفت که «انقلاب اسلامی 22 بهمن 1357»،  تداوم  منطقی دستگاه پهلوی بوده!   و هرگز نخواهد گفت که خودکشی «فواد شمس»،  مانند خودسوزی احمد بالدی و شاهو خراسانی،  در واقع «قتل‌عمد» به شمار می‌آید!

 

بله،  حکومت خودفروختة ملایان اینان را در «بن‌بست» انداخته بود.   اولی متحمل سرکوب سیاسی شد و در بن بست اقتصادی قرار گرفت؛  ‌ دومی در اعتراض به تخریب اغذیه فروشی پدرش،  در برابر شهرخواری اهواز خودسوزی کرد و جان سپرد؛   و اما سومی، کارمند آتش‌نشانی سنندج و پدر دو کودک است که در اعتراض به عدم پرداخت حقوق و مزایای شغلی‌اش دست به خودسوزی زد:

 

«[...]‌ شاهو صفری،  34  ساله، از نیروهای سازمان آتش‌نشانی سنندج و پدر دوکودک، در اعتراض به پرداخت‌نشدن حقوق و معوقات مزدی،  در محل کار خود اقدام به خودسوزی کرد [...]»

منبع:  کیهان لندن،  مورخ 13 نوامبر 2025

 

جالب اینجاست که این خودسوزی‌ها و خودکشی‌ها در کشور شیعی‌ها عملاً «عادی تلقی می‌شود!»  گوسفندالله شیعی که برای بزرگداشت،  تولد و مرگ و ضربت خوردن و بیرون‌روی و باد نفخ و بواسیر اشغالگر تازی و صدراسلامی‌اش بساط روضه و زوزه پهن می‌کند،  یا در میدان 24 اسفند دور مجسمة مُثله شدة‌ شاپور ساسانی حلقه می‌زند،  تا سرود «ای ایران» را بدون کلام برایش پخش کنند،  با  زندگی انسان‌ها در ایران عملاً هیچ کاری ندارد!   

 

از خودش نمی‌پرسد،  چرا شهرخواری تهران چنین بساط مهوعی پهن کرده؟!    نمی‌پرسد به چه دلیل حکومتی که صدای زن را در ردة منهیات قرار داده،  در میدان 24 اسفند به اصطلاح «کنسرت» بر پا می‌کند؟!   و مسلماً به ذهن منجمدش خطور نمی‌کند که پهن کردن بساط شبه‌کنسرت بیخ‌دیواری و نصب مجسمة پادشاه ساسانی در میدان 24 اسفند،   تداومی است منطقی بر تخریب میراث فرهنگی ایرانیان از جمله شخم زدن 30 هکتار از حریم باستانی «بیشاپور» توسط بخش خصوصی!  

 

بله دکانی که «ادارة کل میراث فرهنگی» خوانده می‌شود،  گویا در اوائل اسفند‌ماه سال گذشته،  به یک سرمایه‌گزار خصوصی،  و البته بی‌نام و نشان،  مجوز داده تا در 30 هکتار از حریم باستانی شهر بیشاپور،   گل نرگس بکارد.   یادآور شویم در سال 1397،   یونسکو این شهر باستانی را در میراث جهانی به ثبت رسانده.   و جالب اینجاست که بوق‌های فارسی زبان  استعمار از جمله ایندیپندنت و «سایت ملیون ایران» برای «تلطیف» تجاوز آشکار ادارة‌ کذا به این حریم باستانی،  آن را «اقدام تعجب‌برانگیز» ارزیابی کرده‌ا‌ند:     

 

«[...] اداره‌کل میراث فرهنگی استان فارس در اقدامی تعجب‌برانگیز به یک سرمایه‌گذار خصوصی مجوز داده در 30  هکتار از عرصه و حریم میراث جهانی بیشاپور در نزدیک کازرون گل نرگس بکارد.»

منبع:  ایندپندنت فارسی،  ‌مورخ 10 اسفند‌ماه 1402  

 

به عبارت دیگر همه بدانند،  «تجاوز به میراث فرهنگی و تخریب آثار باستانی ایران»،  تعجب برانگیز شده؛  «جرم» نیست!  پر واضح است،  «بادگستری» شیعیان،  و قوة قضائیة بیابانی حکومت شمپانزه‌های شیعی هم به مسائل «تعجب‌برانگیز» دخالت نخواهد کرد،  چرا که وظیفة اینان «عادی‌سازی خشونت و گسترش آن»،  یعنی «مردم‌سالاری» است.  چرا راه دور برویم؟   کافی است به اعدام قاتل دکتر مسعود داوودی در ملا‌ءعام نیم‌نگاهی بیاندازیم!

 

این مراسم توحش‌گستر در تاریخ 11 نوامبر سالجاری به اجرا در آمد،   و «بادگستری» مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد جهت سلب مسئولیت از خود،  آن را به حساب «اولیای دَم» گذارد:

 

«ا[...] این اقدام به درخواست اولیای دم» امروز ـ 20 آبان‌ماه سالجاری‌ـ  و قبل از فرارسیدن سالگرد کشته شدن این پزشک اجرا شده است.»

منبع: بی‌بی‌سی،  مورخ 11 نوامبر سالجاری

 

بی‌بی‌سی،   در ادامه می‌افزاید دادستان مذکور،‌  انگیزة قتل را «باور قاتل به مقصر دانستن دکتر داوودی» اعلام فرموده!   جالب اینجاست که «مردم» یاسوج هم در راستای «باور قاتل» بسیج شده،   به طرفداری از وی تظاهرات به راه انداخته‌اند!   چرا که در باورها و توهمات اینان،  «خون را باید با خون شست:»

 

«در زاگرس، خون با خون شسته می‌شود،  هنوز زنده است [...]این منطق قبیله‌ای،  ریشه در هزاران سال سنت دارد:  مرگ یکی از طایفه،  تعادل را به هم می‌زند و بازسازی آن،  وظیفه‌ی هر مرد ناموس‌دار است»

 منبع:  یادداشت دکتر بابک الیاسی،  مورخ 24 آبان‌ماه سالجاری    

 

نویسنده در ادامۀ این یادداشت ضمن اشاره به «بدبینی مردم یاسوج به پزشکان طرحی از شیراز و تهران»‌،   نمونه‌هائی از روند کار در آمریکا و سوئد ارائه داده،  پیشنهاد می‌کند در ایران هم می باید به همین روند متوسل شد تا به سوء‌تفاهم‌ها میان خانوادۀ بیمار و کادر پزشکی پایان داد.   باشد تا کار به شکایت و نهایت امر قتل پزشک معالج نکشد.  حال باید ببینیم در کشوری که نویسنده‌اش اعدام و خصوصاً «اعدام در ملاء عام» را موجه می‌داند،   چگونه می‌توان به تجربیات آمریکا و سوئد روی آورد؟!

 

بله قلم‌زنان شیعی این تظاهرات را «عادی سازی خشونت‌» ارزیابی فرموده‌اند!  ولی در قاموس شیعی‌ها،   اعدام در ملاء عام اصلاً عادی‌سازی خشونت به شمار نمی‌رود؛   عین «اجرای عدالت» است؛   البته «عدالت علفی!»   چرا که نهایت امر این روند وحشیانه،  قربانیان سرکوب اقتصادی و اجتماعی حکومت پوشالی شیعی‌ها  ـ  فواد شمس،  احمد بالدی و شاهو حیدری ـ را نیز با دکتر مسعود داوودی و قاتل وی در «ترادف» قرار خواهد داد.   

 

دردسرتان  ندهم؛‌   در برابر همان «ترادف کلی»،   شیوه شناخته شدۀ فاشیسم قرار گرفته‌ایم که مرز مفاهیم متضاد را مخدوش می‌کند.  شیوه‌ای که یک‌جانبه‌گرائی، خشونت،‌  مرگ و ویرانی را به ارزش می‌گذارد.   در این عرصۀ توحش،  تخریب مزار قربانیان،  تحت عنوان «ایجاد تسهیلات برای خانوادۀ شهدا» توجیه می‌شود؛  سرکوب سازمان یافتۀ‌ زن،  «فضیلت زن» خوانده می‌شود؛  تجاوز به میراث فرهنگی ایران  «اقدام تعجب برانگیز» ‌شمرده می‌شود،  و «هتاکی» و یاوه‌گوئی به مفاخر فرهنگی ایران با «شوخی» ترادف می‌یابد.   و در میانۀ همین میدان خشونت‌پرستی است که ایران‌ستیزی و احکام تحجر و توحش دین اسلام هم با «فرهنگ» ترادف یافته!