شنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۷



«هلن» در حوزه!

...
«مخارج زن و سهم او از اولاد به عهدة مرد است، پس در حقیقت در مقام مصرف، یک ثلث ثروت صرف مرد و دو ثلث صرف زن می‌شود؛ و چون مرد در تولید قوی‌تر است دو ثلث را در اختیار او قرار داده‌اند تا در تکثیر آن کوشش نماید»

این است «حقوق زن» در دین «مترقی» اسلام که از زبان حسینعلی منتظری می‌شنویم. بالاخره خداوند در سفارت ‌کذا صدای التماس «هلن‌پرستان» را شنید و سفیر سابق انگلستان در گهوارة هلنیسم، یعنی یونان را به جمکران فرستاد. همزمان با گشایش دروازه‌های طلائی هلنیسم به روی ساکنان فلات، حسینعلی منتظری هم حقوق «امت» را برای زنان آش‌پرست جمکران توضیح داد. خلاصه همانطور که در وبلاگ «هلن‌علی در فلات» گفتیم، یک چماق نوین از «دمکراسی» یونان باستان و توحش‌ اسلام ساخته شده که با «اخلاق» پیشنهادی سیدشیاد اردکان و احتمالاً به دست شیرین عبادی بر سر ما ملت فرود خواهد آمد. چرا که «هلن» نام مرد نیست، و برای استقرار «حکومت هلنی» می‌باید از بین خواهران حاضر بر سر سفرة نذری یک «هلن» نعلین‌پرست دست و پا کنیم! البته آخوند منتظری که «برادر» صادق صبا ایشان را بسیار «لیبرال ـ دمکرات» یافته بود با ریاست زنان مخالفت کرده‌اند؛ ‌طبق احکام «مترقی» همان اسلام. پیش از ادامة مطلب، جهت آشنائی بیشتر با وضعیت یونان یک پرانتز باز می‌کنیم.

پس از شورش مسیحیان ارتدوکس بر ضد اشغالگران عثمانی، در سال 1822 مجلس ملی «اپیدور» اعلام استقلال کرد. عثمانی‌ها برای سرکوب شورشیان از مصر کمک خواستند ولی ناوگان روسیه، انگلستان و فرانسه ناوگان مشترک مصر و عثمانی را در نبرد «ناوارن» نابود کرد. پس از 8 سال جنگ، در سال 1830، روسیه، ‌ انگلستان و فرانسه با موافقت پروس و اطریش استقلال یونان را در کنفرانس لندن به رسمیت شناختند، و پادشاهی از منطقة‌ «باویر» نیز برای این کشور تعیین کردند! اعلیحضرت «اوتون اول»،‌ پس از 13 سال حکومت مطلقه بر یونانیان، در ماه سپتامبر سال 1843 با یک کودتا از سلطنت بر کنار شدند. ولی از سال 1863 دوباره سلطنت به یونان بازمی‌گردد و ژرژ اول، که در سال 1913 به قتل رسید به عنوان «پادشاه هلن‌ها» به سلطنت می‌رسد. پس از قتل ژرژ اول تا سال 1974 حکومت یونان از سلطنت به جمهوری و از جمهوری به سلطنت در نوسان بوده.

یونان، همزمان با ترکیه در سال 1952 به عضویت ناتو درآمد، ولی در سال 1974، به دلیل اشغال قبرس توسط ترکیه از ساختار نظامی ناتو خارج می‌شود. سپس در سال 1980 بار دیگر به ناتو باز می‌گردد. در سال 1967 کودتای سرهنگ‌ها به سلطنت در یونان برای همیشه پایان داد. این حکومت نظامی تا سال 1974 دوام یافت. و یونان از سال 1975 تبدیل به یک جمهوری شد و از سال 1981 نیز به عضویت اتحادیة اروپا درآمده، ولی همچنان از آرامش و امنیت محروم است. چون همانطورکه بارها در این وبلاگ گفته‌ایم، برای تأمین «نظم دمکراتیک» وجود یک حاکمیت قدرتمند جهت اجرای قوانین دمکراتیک ضروری است. در غیر اینصورت آشوب در صحنة اجتماع و یک دمکراسی روی کاغذ خواهیم داشت. چرا که بر خلاف ترهات معمول، دمکراسی به هیچ عنوان حکومت مردم بر مردم نیست.

بله، در همینجا باز هم تکرار می‌کنیم که دموکراسی «حکومت مردم بر مردم» نیست. همانطور که در وبلاگ «عرعریه و هیتلر» گفتیم، برخلاف تبلیغات فاشیست‌ها، که اخیراً طرفدار «مردم‌سالاری» از آب درآمده‌اند، دمکراسی «حاکمیت قانون دمکراتیک» بر مردم است و این قانون را مردم تدوین نمی‌کنند، و مردم نیز قادر به اجرای آن نیستند. برای استقرار نظم دمکراتیک، «قوانین» باید «مرزها» و «فاصله‌ها» را تعیین کند؛ فاصلة حقوقی بین افراد، فاصلة بین گروه‌ها، ‌ فاصلة بنیادها و فاصلة همة افراد و گروه‌ها با حاکمیت. این فواصل می‌باید توسط قانون مشخص شود تا «برخورد فیزیکی» پیش نیاید.

پیشتر با اشاره به ملاقات مدودف و باروسو در کرملین به یک نمونه از این فاصله‌ها اشاره کردیم و گفتیم، دیمیتری مدودف با حائل کردن دست خود، به رئیس کمیسیون اروپا تفهیم کرد که باید «فاصله» را رعایت کند. این فاصله معمولاً فاصله‌ای است که پیکر انسان را از دسترس دیگری به دور نگاه می‌دارد. فاصله‌ای که به شما اجازه می‌دهد با طرف مقابل دست بدهید. این فاصله در کلام نیز رعایت می‌شود. خارج از تشریفات و پروتکل‌ها، گفتگوی منطقی برای تأمین این فاصله کفایت می‌کند. چنین فاصله‌ای از نظر فیزیکی در جمع مردم رعایت نمی‌شود و همین عدم رعایت فاصلة فیزیکی می‌تواند،‌ «فاصلة منطقی» در کلام را نیز به چالش بکشاند. خوشبختانه در دین مبین به هیچ عنوان فاصله وجود ندارد! در حاکمیت توحش، شکستن مرزهای دمکراتیک از الزامات اساسی و تکالیف الهی به شمار می‌رود.

به عنوان نمونه نگاهی خواهیم داشت به دیدار زنان آش‌پرست با حسینعلی منتظری، ولیعهد خمینی و رهبر «لیبرال ـ دمکرات» برگزیدة سایت ناخداکلمب! سایت گویانیوز مورخ 16 اسفندماه گزارشی دارد از دیدار دارودستة مرضیه مرتاضی با حضرت آیت‌الله! ایشان به زنان فرهیختة جمکران گوشزد کرده که حاکمیت حق ندارد از دخالت مردم در حریم خصوصی افراد ممانعت کند، چرا که فضولی در امور افراد از «وظایف» دینی است. و به گفتة ایشان همه باید «امر به معروف و نهی از منکر» را در مورد بقیه اجرا کنند. بله یک «خرتوخر» حسابی در انتظار ماست، چون احمدی نژاد، دستور صادر کرده که بدون حکم دادستانی هیچکس حق ندارد متعرض افراد شود، ولی آخوند منتظری فتوی می‌دهد که دولت حق ندارد متعرض قانون‌شکنان و متعرضین به حریم خصوصی افراد باشد، چرا که آنان «انجام وظیفه» کرده‌اند!

شیخ منتظری همچنین فتوی داده که زنان نمی‌توانند والی و حاکم شوند. و در مورد تعدد زوجات هم یک آیة عربی قرقره کرده. با توجه به اینکه خود منتظری بیش از یک همسر از نزدیکترین بازارچه «ابتیاع» نموده‌اند، مسلماً مخالفتی با تعدد زوجات نخواهند داشت. خلاصه، آخوند منتظری آب پاکی را روی دست کمپین آش ریخته. ولی از همه جالب‌تر سخنان فقیهانة منتظری در مورد سهم زنان از ارث است که در بالا آورده‌ایم!

حماقت حضرت آیت‌الله را بررسی نمی‌کنیم، چون عیان است و واقعاً حاجت به بیان ندارد! در ذهن علیل منتظری نمی‌گنجد که این ترهات پانزده سدة پیش بافته شده! پس می‌پردازیم به حقارت و حماقت گروه مرتاضی.

همچنانکه می‌بینیم مسائل کمپین آش به زنان اندرون محدود می‌شود، و هیچ ارتباطی با حقوق زنان در مفهوم امروزی و قانونی ندارد. گروه مرضیه مرتاضی در پی کسب موقعیت سیاسی و قدرت در حکومت چاه جمکران است. اینان می‌خواهند از ارث سهم مساوی داشته باشند و در جایگاه ریاست و رهبری قرار گیرند، و برای رسیدن به چنین مطالباتی نیازمند تأئیدات و مجوز «شرعی» یک آخوند بی‌سواد و کودن نیز هستند.

می‌بینیم که مرتاضی را بی‌جهت به نشست «ام. آی. تی» دعوت نکرده بودند. امثال مرتاضی و عبادی همان آخوندهای مؤنث‌اند. اینان مانند شیوخ، زورپرست و وحشی‌اند و به همین دلیل مورد حمایت استعمار قرار می‌گیرند، تا با تکیه بر عملکردشان مطالبات زنان ایران از طریق توحش اسلام سرکوب شود. هیچیک از اینان در مورد دختربچه‌هائی که طبق احکام توحش توسط پدر به فروش می‌رسند یا به اجاره می‌روند ابراز نگرانی نکرده. مطالبات مرتاضی و شرکاء بازتاب کوته بینی، پستی، حقارت و ذلت‌‌ زنانی است که برای کسب قدرت در حکومت توحش و سلطة استعماری، دست گدائی به سوی ریزه‌خوار استعمار و نماد زن‌ستیزی دراز کرده‌اند. البته منتظری همة تقاضاهای برابری طلبان عرصة توحش را رد کرده، در عوض به آنان مأموریت داده نظم جامعه را به هم ریزند،‌ مزاحم همه باشند و قانون و مقررات حاکمیت را نقض کنند:

«خانم‌ها باید مسئولین و متصدیان امور را امر به معروف و نهی از منکر نمایند[...] و حاکمیت حق ندارد از آنان بازخواست نماید[...] چون که آنان انجام وظیفه کرده‌اند.»


بله این است همان حاکمیت «اخلاق» که محمد خاتمی شعارش را می‌داد. چنین حاکمیتی قانون و نظم قانونی نمی‌شناسد،‌ هر کس «وظیفه» دارد در حد درک و فهم و حماقت خود مزاحم دیگران شود. بی‌دلیل نیست که ناخداکلمب به نعلین‌ها ارادت دارد.

به گزارش نووستی، مورخ 16 اسفندماه سالجاری، وزارت امور خارجة بریتانیا اعلام داشت،‌ از ماه آوریل 2009، «جفری آدامز» سفیر انگلستان در ایران، جای خود را به «سایمون‌گاس» خواهد سپرد. عالیجناب «گاس» از سال 2004 تا 2008 سفیر بریتانیا در یونان بوده‌اند. و جفری آدامز نیز از ماه مارس 2006 بجای «سر» ریچارد دالتون به عنوان سفیر انگلستان در تهران انجام وظیفه می‌کرد.

در پی امکان تغییرات احتمالی در ایران،‌ سفیر انگلستان هم تغییر کرد. پس از شیون و زاری اصلاح‌طلبان شیفته و فریفتة «هلنیسم» و «دمکراسی صدر یونان»، انگلستان سفیر پیشین خود را در کشور کودتازدة ‌یونان، یا بهتر بگوئیم همان «هلن‌آباد» به تهران اعزام داشت. تغییر سفیر انگلستان از این نظر اهمیت دارد که سیاستگذار اصلی در ایران، به دلیل حضور استعماری چند صد ساله در کل منطقه، همین حاکمیت انگلستان است. پیشتر گفتیم که این کشور از قرن شانزدهم تبدیل به بزرگترین قدرت دریائی جهان شد، و از زمان شاه عباس «کبیر» هم در خلیج فارس لنگر انداخت. در مورد دخالت‌های انگلستان در ایران پیشتر سخن گفته‌ایم و نیازی به تکرار مکررات نیست. خصوصاً که جک سترا، شخصاً در مراسم افتتاح نمایشگاه شاه عباس صفوی، البته با در نظر گرفتن منافع انگلستان و تبلیغ دین‌فروشی، ‌ اشارة‌ مختصری به جنایات کشورش در ایران داشته. هر چند ممکن است بعضی‌ها بگویند جک سترا هم به توهم توطئه دچار شده، ولی تغییر سفیر انگلستان در ایران یک واقعیت است که مسلماً پیامدهای آن را بزودی شاهد خواهیم بود.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

جمعه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۷



عرعریه و هیتلر!


...
«ما جامعة آزاد می‌خواهیم[...] نمی‌توانیم به دنبال لیبرالیسم باشیم [...]طرفداران آزادی ضد فاشیسم هستند[...] تلاشی که امروز باید صورت گیرد این است که باید به فکر حقایق متعالی زندگی بود. [...] اوج سلامت و خوشبختی از یک زندگی مادی این است که ترس و غم در آن نباشد [...] امیدواریم با ظهور حضرت مهدی[...] شاهد جامعه‌ای صلح آمیز [...] باشیم؛ زیرا همة مشکلات دلهره‌ها و بدبختی‌ها ناشی از ترس و غم است»

پس از گذشت حدود 12 سال از شعبدة «اصلاح‌طلبی»، این است «برنامة مدون سیاسی» و عوامفریبانة محمد خاتمی برای ملت ایران. برنامه‌ای که هیچ ارتباطی با واقعیات مادی زندگی انسان‌ها ندارد! مردم بر اساس سخنان ایشان می‌باید از حقایق متعالی تغذیه کنند و حتماً تا ظهور آنحضرت هم صبر لازم است. زمانیکه آنحضرت ظهور فرمودند ترس و غم از بین می‌رود، و همة ما به اوج خوشبختی می‌رسیم! آزادی‌های فردی هم نمی‌توانیم داشته باشیم، ولی طرفداران آزادی ضد فاشیسم به شمار می‌روند و ... و این سخنان گهربار و بلاهت گستر، بخش اصلی «عرعریة» سیدشیاد در جمع نخبگان استان فارس است. و از آنجا که این «برنامه» هیچ ارتباطی با واقعیات مادی زندگی بشر ندارد، اتحادیة اروپا هم برنامة «سیاسی» محمد خاتمی را خیلی پسندیده!

و به همین دلیل است که «خاویر سولانا» رسماً به نفع محمد خاتمی وارد فعالیت‌های انتخاباتی جمکران می‌شود. به گزارش حنازرچوبه، مورخ 16 اسفندماه سالجاری،‌ کد خبر 384692، شیرین عبادی ضمن دیدار با مسئول امور خارجة اتحادیه اروپا،‌ گزارشی هم از وضعیت حقوق بشر در ایران به حضور ایشان تقدیم داشته! به گزارش حنازرچوبه ماه گذشته نیز عبادی در مورد حقوق بشر با برنار کوشنر، ‌ وزیر امور خارجة فرانسه گفتگو کرده بود. می‌دانیم که هم کوشنر و هم سولانا از طرفداران پروپاقرص حقوق بشر به شمار می‌روند! و به همین دلیل نیز از جنگ در یوگسلاوی و عراق حمایت کرده‌اند، چرا که حقوق بعضی از انواع بشر را فقط می‌توان با جنگ و کشتار دیگران تأمین کرد. و اصلاً به همین دلیل لازم آمده که امور حقوق بشر در کشور ایران تحت نظارت چنین بشرهائی قرار گیرد. البته شیرین عبادی ادعا می‌کند که هیچ کاری با سیاست ندارد، ولی می‌بینیم که دروغ هم خوب می‌گوید. چرا که رعایت حقوق بشر در ایران به مسئول امور خارجة اتحادیة اروپا یا وزیر امورخارجة فرانسه هیچگونه ارتباطی ندارد. باری اگر امکان بیرون کشیدن خاتمی از صندوق‌های مارگیری نیست، برای تأمین حقوق بشر مطلوب اتحادیة اروپا و استقرار «دمکراسی سرگذر» در کشور ایران، فعلة مؤنث فاشیسم مناسب به نظر می‌رسند.

بهترین راه برای تکرار «حماسة» ابله‌فریب دوم خرداد این است که شیرین عبادی در رأس «جمهوری» چاه جمکران قرار گیرد، ‌ چرا که عبادی نوع مؤنث محمد خاتمی است. بله بهترین گزینه برای تکرار دوران شیرین نفس‌کش‌طلبی روسپی‌های سیاسی و استقرار «دمکراسی خیابانی» یا گسترش سرکوب و ارعاب ما مردم، جایگزین کردن مهرورزی با حاجیه شیرین عبادی است. عبادی پروردة همان دستگاه سفله پروری است که بیش از یک سده است در کشورمان پیوسته زباله را به قهرمان تبدیل کرده. شیرین عبادی تمامی ویژگی‌های فعلة فاشیسم، از جمله دین‌فروشی، زورپرستی و آشوب‌طلبی را دارا است.

عبادی در زمان شاه مجیزگوی حزب رستاخیز بود، در زمان خمینی مدافع «انقلاب» شد، و در دوران محمد خاتمی، قهرمان کودتای ناکام 18 تیر، عبادی «مدافع حقوق زنان» از آب درآمد! به همین دلیل افشاگری پیرامون «مجیزگوئی‌های» عبادی در دوران پهلوی به دستور «ریاست جمهور» متوقف ماند تا به مصداق، «خر پیشین پل پسین باشد»، شیرین عبادی هم در صورت لزوم بتواند بجای مهرورزی بنشیند!

البته وظیفة واقعی شیرین عبادی در درجة نخست، جنجال آفرینی جهت تبدیل فعلة ساواک به مخالف حکومت بوده. پاسدار اکبرگنجی و دیگر مخالف‌نمایان فرنگ نشین حکومت، همگی تولید کارگاه عبادی و شرکاء به شمار می‌روند. وظیفة دیگری که بر عهدة عبادی محول شده «بومی و اسلامی» کردن مطالبات زنان ایران است. به همین دلیل یک جایزة‌ نوبل صلح هم برایش ابتیاع کرده‌اند تا جای تردید در صلح‌طلبی وی باقی نماند! فرح پهلوی هم در تلویزیون دولتی فرانسه از اهدای جایزة کذا به شیرین عبادی ابراز مسرت و خشنودی کرد و گفت، «این بهترین هدیة تولد من بود!» به این ترتیب نظر مساعد سلطنت طلبان به این فاشیست مدعی دفاع از حقوق بشر نیز رسماً اعلام شد.

تظاهرات 22 خرداد از شاهکارهای محفل همین موجود منفور به شمار می‌رود که هم‌صدا با محافل استعماری و آخوندها بر طبل «حضور زنان» می‌کوبد تا «حقوق» و مطالبات زنان ایران را به بیراهه بکشاند. کمپین آش نذری در تداوم همین حرکت موذیانه به راه افتاد، و شاهدیم که محافل استعماری از توزیع رایگان جایزه به شیرین عبادی و دارودستة وی هیچگونه دریغی ندارند، و روزی نیست که بوق‌های استعمار در آستین پارة آخوندپرستان مؤنث فوت نکنند.

تصور کنیم که شیرین عبادی کاندیدای انتخابات گورکن‌ها شود، حال بر اساس چنین فرضی منطق را به ‌کار گیریم تا ببینیم پیامد نامزدی تحفة محفل نوبل برای ما ملت چه خواهد بود. در درجة نخست، ‌ جنجال و هیاهو! چرا که عبادی در ظاهر مخالف تندروی و سرکوب و دشمن خامنه‌ای به شمار می‌رود، البته بازهم در ظاهر، ‌ چرا که شیرین عبادی موقعیت خود را مانند خامنه‌ای و دیگر مقامات جمکران مدیون سرکوب استعماری است. علی‌خامنه‌ای، همچنانکه می‌دانیم منفور خاص و عام شده و زمان رفتن‌اش فرا رسیده، به همین دلیل با سخنرانی اخیر خود پیرامون فلسطین تیر خلاص را به کلة پوک و «مقدس» خود شلیک کرد. چنین است رسم سرای درشت، پدرسالاران پوشالی و دست نشاندة استعمار می‌باید با دست خود گورشان را حفر ‌کنند. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به پیامدهای نامزدی فرضی شیرین عبادی برای شرکت در «رختخوابات» چاه جمکران.

گفتیم که چنین خبری جنجال به پا خواهد کرد. پس از فروکش کردن جنجال، شورای نگهبان بلافاصله ایشان را فاقد صلاحیت اعلام کرده، با نامزدی‌شان مخالفت می‌کند. اینجاست که شرایط متفاوتی می‌تواند به وجود آید. در بهترین حالت، شخص رهبری وارد صحنه شده همان کاری را خواهند کرد که برای محمد معین انجام دادند. در اینصورت، مقام معظم، در زمرة عزیزان و نورچشمان بین‌الملل فاشیسم و به ویژه نظر کردة‌ شخص خاویر سولانا خواهند شد. چرا؟

چون اتحادیة اروپا با شیرین عبادی، همان برنامة آشوب، سرکوب، ارعاب و براندازی ناکام دوران خاتمی را در ابعاد بسیار گسترده‌تری می‌تواند پیگیری کند، تا از این طریق بتواند چپاول ثروت‌های ما را گسترش داده، همزمان مردم ایران و منافع ایرانیان را به سپر بلای اتحادیة اروپا در تقابل با روسیه تبدیل نماید. چون بر خلاف ادعای رسانه‌های غرب، دعوای ناتو با روسیه به هیچ عنوان پایان نگرفته. اروپا همچنان خواهان احداث خط لولة نابوکو است، در حالیکه روسیه گاز کشورهای حاشیة خزر را پیش‌خرید کرده و اگر خط لولة نابوکو احداث شود، هیچ گازی در این خطوط جریان نخواهد یافت. از سوی دیگر خط لولة «باکو ـ جیهان» به دلیل جنگ قفقاز و شکسته شدن محور «تفلیس ـ تل‌آویو» منتفی شده، و خلاصه اتحادیة اروپا تمام تلاش خود را به خرج می‌دهد تا یک منبع انرژی رایگان به دست آورد، و بهترین منبع برای تأمین رایگان نفت و گاز کشور گل‌وبلبل است. گرفتاری اساسی اروپا با روسیه این است که در برابر دریافت انرژی از روسیه می‌باید دلار بپردازد، و این دلارهای پرداختی از چرخة اقتصادی اروپا خارج شده به اقتصاد روسیه تزریق می‌شود. حال آنکه در مورد حکومت «مستقل» اسلامی، همانطور که می‌دانیم اصلاً چنین نیست.

طبق روال سنتی، غرب نفت و گاز را از ایران به بهای نازل دریافت می‌کند، و ارز حاصل از چپاول را نیز در بانک‌ها‌ی خود ذخیره خواهد کرد. حکومت مفلوک اسلامی هم هیچ نظارتی بر این ذخیرة‌ ارزی ندارد! فقط می‌تواند معادل آن از بانک‌های غرب وام گرفته هر نوع کالائی که غرب مایل است به این «دولت» بفروشد خریداری کند. این است دلیل جنجال و هیاهوی اتحادیة اروپا برای «تنوع» کشورهای صادر کنندة انرژی به اروپای غربی! در واقع اشکال بر سر «مادیات» است. به همین دلیل لازم است ما ملت به «معنویات» مشغول باشیم و علاوه بر وق‌وقیه‌های هفتگی‌ در ستایش «معنویت»، عرعریه‌های محمد خاتمی و شرکاء را نیز در باب عدالت و اخلاق و اصول طلائی و نقره‌ای قانون اساسی توحش جمکران به گوش جان بشنویم.

محمدخاتمی که رهبر فاشیست‌مسلمان‌های جمکران و از مدافعان بر حق «دمکراسی سرگذر» به شمار می‌رود، به عادت معهود دست به سرقت شعار آزادی‌خواهان زده تا ضمن تحریف این شعارها به تخریب لیبرالیسم نیز بپردازد. البته تخریب چارچوب فلسفی لیبرالیسم در مقطعی که بر آزادی‌های فردی تکیه می‌کند. چرا که آزادی‌های فردی در تقابل با سیاست گله‌داری و گوسفند‌پروری و مردم‌پرستی و توده‌پروری فاشیست‌ها قرار می‌گیرد. در نتیجه در چارچوب اسلام نمی‌توان از آزادی‌های فردی دفاع کرد! به همین دلیل نوابغی که برای محمد خاتمی متن سخنر‌انی‌های‌اش را قلمی می‌کنند فکر بکری به سرشان زده، و آن اینکه، مخالفت با فاشیسم را به عرعریه‌های عوامفریبانه و سراپا متناقض سید شیاد اردکان بیافزایند.

بله، آورده‌اند که سید شیاد در جمع نخبگان استان فارس به سختی از مخالفان آزادی انتقاد کرده آنان را فاشیست خوانده! متن سخنرانی احمق‌نواز و بلاهت‌پرور خاتمی در ایلنا و گویانیوز منتشر شده. خاتمی در سخنرانی خود از دروغگوئی انتقاد کرده ولی آشکارا به تحریف اصل 56 قانون اساسی حکومت اسلامی پرداخته، می‌گوید:

«از افتخارات قانون اساسی ما این است که در اصل 56 انسان حاکم بر سرنوشت خود دانسته شده است و به این معناست که حاکمیت برآمده از رأی مردم است و هیچ قدرتی نمی‌تواند بدون رأی مردم سرکار بیاید.»

در حالیکه همین اصل 56 قانون اساسی در مورد حاکمیت مطلقة خداوند صراحت کامل دارد. خاتمی سپس شیره را خورده و می‌گوید شیرین است! ایشان کشف کرده‌اند که طرفداران آزادی ضد فاشیسم هستند! گویا این فیلسوف کبیر تازه به این اکتشافات نائل شده‌ باشند! البته محمد خاتمی لیبرالیسم را نمی‌پذیرد! و مشخص نیست آزادی مورد نظر ایشان ریشه در کجا می‌تواند داشته باشد؟ ولی اگر به ادامة سخنان خاتمی بپردازیم می‌بینیم که آزادی کذا هیچ ارتباطی با قانون هم نخواهد داشت! خاتمی «آزادی» را در لات‌سالاری می‌داند.

به زعم اربابان خاتمی «آزادی» به معنای محدود کردن قدرت است! به این ترتیب اگر آزادی گسترش یابد قدرت کاهش خواهد یافت! در صورتیکه در جوامعی که دمکراسی را در عمل تجربه می‌کنند، و دمکراتیک خوانده می‌شوند به هیچ عنوان چنین نیست! در یک جامعة دمکراتیک فقط زمانیکه حاکمیت از قدرت کافی جهت اجرای قوانین برخوردار باشد می‌تواند آزادی‌های اجتماعی و فردی را تأمین کند. حال آنکه در مردم‌سالاری‌های خیابانی که ماشالله قصاب‌ها «آزادانه» سیاست آن را در کوی و برزن تعیین می‌کنند، «قدرت» دولت را «آزادی‌های» اوباش به چالش می‌طلبد. در واقع، سید شیاد، همچون دیگر «آزادیخواه‌نمایان» استعماری، شورش را با آزادی اشتباه گرفته! این تعریف فاشیست‌ها و آشوب‌طالبان پادوی استعمار از آزادی و قدرت است. می‌بینیم که در قاموس اینان حدود قدرت و آزادی را حرکت تل موهومی به نام «مردم» تعیین می‌کند، تلی که هیچ ارتباطی با مردم به عنوان شهروندان یک کشور نخواهد داشت:‌

«مردم‌سالاری به معنای این است که قدرت ناشی از مردم و تحت نظارت مردم است و این موضوع در اهداف متعالی انقلاب ما متبلور بوده است و ما باید از این اصل دفاع کنیم»


اینجاست که مچ خاتمی و اربابان پوپولیست‌اش باز می‌شود. در یک دمکراسی، قدرت به هیچ عنوان نمی‌تواند تحت «نظارت مردم» قرار گیرد. در جوامع دمکراتیک قدرت تحت «نظارت قوانین انسان‌محور» است، و اگر از حدود خود تجاوز کند آزادی‌های دمکراتیک را محدود می‌کند. به عبارت دیگر بر خلاف ترهات خاتمی، ‌ مردم‌سالاری، حکومت مردم بر مردم نیست! به طور مثال، شاید مردم بخواهند گروه دیگری از مردم را نابود کنند، دولت دمکرات باید دستشان را باز بگذارد؟ نه! خاتمی مهمل‌گوئی می‌کند و عملاً دست به تحریف و تخریب دمکراسی زده. در یک دمکراسی، قوانین دمکراتیک بر مردم حاکم است، نه پدیدة موهومی به نام «خواست مردم!» در یک دمکراسی مردم مجریان قانون نیستند! ساده‌تر بگوئیم، دولت منتخب مردم، در چارچوب قوانین انسان‌محور، حدود آزادی‌های فردی و اجتماعی را برای مردم مشخص می‌کند. آنچه خاتمی و اربابان‌اش در غرب می‌طلبند شعارهای معنوی، ایجاد آشوب و هرج‌ومرج با اوباش لباس‌شخصی جهت سرکوب و چپاول ما ملت است. این هرج‌ومرج را هم جامعة آزاد می‌خوانند:

«ما جامعة آزاد می‌خواهیم [...] آنچیزی که ما می‌خواهیم و متمایز با جوامع دیگر است اخلاق است. و در جامعه ما باید اخلاق حاکم باشد، چرا که اخلاق مهم‌ترین محتوای دین خداست»

بله تاکنون قرار بود اسلام حاکم باشد، بعد نوبت به اسلام‌های دیگر از قماش «واقعی»، «حقیقی»، «ناب محمدی» و «مترقی» رسید. این روزها قرعه به نام «اخلاق» خورده. «اخلاق» مطلوب سید شیاد، در فریب، دروغ و «تحریف»‌ خلاصه می‌شود، ‌ به ویژه تحریف اصل 56 قانون اساسی که هیچ ارتباطی با «آزادی انسان» ندارد، چرا که طبق اصل کذا:

حاكميت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست[...] ملت اين حق خداداد را از طرقي كه در اصول بعد مي‌آيد اعمال مي‌كند.
یکشنبه 01 دی 1387 - 21 دسامبر 2008
[...]
قانون اساسی اجماع طلائی آسید حاجی ممد و آسید حاجی میرمیتی

http://www.cyrusnews.com/news/fa/?mi=5&ni=32445
http://www.hoqouq.com/law/article56.html

منبع: وبلاگ رامین مولائی









نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

پنجشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۷



خر و نیروگاه!


...
امروز چشمم افتاد به آخرین پیام روی این وبلاگ. پیام رامین مولائی است، ‌ که ضمن تذکر اشتباه نویسنده در وبلاگ «حوا در هتل پالاس»‌ می‌گوید، 93 درصد از عقاید مرا می‌پذیرد. هر بار به وبلاگ رامین مولائی سر می‌زدم، این احساس به من دست می‌داد که تنها نیستم، درست مثل کودکی که یک دوست و همبازی دارد. «همبازی» و «دوست» روی شبکة مجازی وجود یک «همفکر» می‌تواند باشد که این روزها کیمیا شده. بگذریم!

امروز شیخ مصباح یزدی، جیره‌خوار دیرینة کارخانة رجاله‌پروری در ایران و عراق، از اعماق غار توحش و تحجر چاه جمکران فریاد برآورده که، روس‌ها از ترس ما نیروگاه بوشهر را به راه انداختند، چون ما اورانیوم غنی می‌کردیم! البته آخوند مصباح جرأت نکرده صریحاً از «روس‌ها» نام ببرد، به ضمیر سوم شخص‌ جمع متوسل شده می‌گوید «آن‌ها» از ما ترسیدند! و ما فکر می‌کنیم مصباح یزدی کاملاً حق دارد.

پرزیدنت مدودف تاکنون سروکارش با اروپائی‌ها بوده و می‌داند که اگر دست مبارک‌اش را بر سینة مانوئل باروسو بگذارد، رئیس کمیسیون اروپا متوجه می‌شود که بیش از حد مجاز به مدودف نزدیک شده و باید فاصلة خود را با ایشان حفظ کند، و گامی به عقب برخواهد داشت. همانطور که در شرفیابی پیشین باروسو ‌در کرملین چنین اتفاقی افتاد. روشن‌تر بگوئیم باروسو علیرغم سابقة چپ‌نمائی ولات‌بازی، ‌ «زبان» مدودف را بخوبی فهمید و دیگر از «خط نامرئی» عبور نکرد. ولی امثال مصباح یزدی،‌ مانند رهبری و دیگر مقامات حکومت اوباش‌الله وحشی و ابله‌اند، و هر انسانی حق دارد از اینان وحشت داشته باشد. به همین دلیل هم اوباش‌الله از سوی کارخانة‌ رجاله‌پروری برای حضور در حاکمیت مرزپرگهر برگزیده شده‌اند. چون در قاموس آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک، بلاهت و توحش شرط لازم و کافی برای «حکومت بر ملت ایران» شده. پس اگر «آن‌ها»، یعنی روس‌ها از مصباح یزدی ترسیده باشند کاملاً حق دارند. ما هم از سگ‌های‌ هار ناخداکلمب می‌ترسیم خصوصاً که سگ‌های کذا مانند روح‌الله، تحت نظارت سازمان سیا پروردة‌ مکتب مرگ و شهادت باشند و عاشق مرگ در راه خدا! البته مرگ جوانان ایران در راه خدای ساکن سفارت کذا! خدائی که بسیار «بخشنده و مهربان» است و همانطور که خانم هیکس فرموده بودند، ساعت 10 شب، شخصاً در را به روی ایشان باز کرده، تا از نارنگی‌ نترسند!

آخوند مصباح نیز مانند دیگر نعلین‌های جیره‌خوار ناخداکلمب از رفقای گرمابه و گلستان حزب «مردم‌پرست» توده است. نخستین بار این تحفة حوزة جهل و مزدوری را در جام کریه جمکران و در کنار عبدالکریم سروش، ‌ فیلسوف «سرقبرآقا» مشاهده کردیم. تشریف آورده بودند تا با احسان طبری و فرخ نگهدار «بحث آزاد» بفرمایند. آنهم چه بحثی! در این فیلم مضحک، فرخ نگهدار، به ‌دلیل دانش و بینش و حکمت و خرد فراوان رل نعش بازی می‌کرد، و احسان طبری هم نقش نعش‌کش را بر عهده گرفته بود تا فرخ‌جان زمین نیفتند. آخوند مصباح و نوچه‌اش هم در نقش پیامبر ظاهر شده، بر وجود «خدا» تأکید فراوان می‌کردند! تو گوئی «باور» اینان‌ از نظر علمی می‌تواند وجود خدا را «ثابت» می‌کند. به عبارت دیگر آخوند مصباح و سروش سعی داشتند «باورها» و «توهمات» خود را به عنوان «اصول علمی» بر دیگران تحمیل کنند. بله، این است اهمیت استراتژیک «باورها» در حکومت اسلامی ایران.

هر که چماق به دست داشته باشد می‌تواند «باورهای» خود را به دیگران تحمیل کند. در خیابان با چماق به شما خواهد گفت چه بپوشید، در خانه به شما می‌گوید چگونه زندگی کنید، و از همه مهم‌تر به شما تفهیم می‌کند که باورهای کسی که چماق استعمار به دست دارد، «برتر» از باورها و ناباوری‌های دیگران است، چرا که چماقدار استعمار نه تنها مالک جسم که صاحب اختیار ذهن و روح شما نیز می‌شود. حتی اگر شما هم خدا را باور داشته باشید کافی نیست! باید همانطور که چماقدار عزیز می‌گوید «باور» خود را تنظیم کنید: مطابق «خواست مردم» یا بهتر بگوئیم، مطابق منافع استعمار. به این ترتیب است که استقرار «مردم‌سالاری دینی» یا «دمکراسی خیابانی» ممکن می‌شود و امثال مصباح یزدی از زباله‌دان استعمار در جایگاه ریاست «موسسة آموزشی و پژوهشی» قرار می‌گیرند تا حماقت و بلاهت خود را از طریق رسانه‌ها گسترش دهند.

«فارس‌نیوز» به نقل از مصباح یزدی می‌نویسد، چند سال ما را برای نیروگاه بوشهر معطل کرده بودند، پس از اینکه فهمیدند می‌توانیم خودمان آنرا به راه اندازیم، ترسیدند. سایت نووستی هم چرندیات مصباح یزدی را عیناً منتشر کرده:

«[...] آنها ترسیدند کشورمان به تنهائی این نیروگاه را راه اندازی کند و از ترس این موضع اقدام به اینکار کردند[...]»

منبع: نووستی، مورخ 15 اسفندماه سالجاری

همانطور که پیشتر اشاره شد، اظهارات مبهم البرادعی، نوکر وفادار غرب و جیغ و فریاد ژنرال «مایکل مولان» درمورد بمب اتمی ایر‌ان و سخنان رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا نشان از بروز شکاف در پنتاگون دارد. در واقع، سخنان اخیر وزیر دفاع آمریکا ثابت می‌کند که پنتاگون خواه‌ناخواه در مورد ایران سیاستی را اعمال خواهد کرد که امکان جنگ‌افروزی در آن به حداقل ممکن رسیده.

به همین دلیل است که گورکن‌ها از راه اندازی نیروگاه بوشهر این چنین به هراس‌ افتاده‌اند. در واقع قرار بود این نیروگاه هرگز به پایان نرسد، و ابزاری باشد جهت تهدید و ارعاب دائمی مردم ایران. و اگر شانس روضه‌خوان‌ها یاری می‌کرد، همین نیروگاه ناتمام را اسرائیل همچون سناریوی عراق بمباران می‌کرد! و به این ترتیب خرابه‌های نیروگاه کذا تبدیل می‌شد به نوعی از انواع «نعمت‌های الهی» ویژة نعلین‌ها، تا با اقتداء به مقام رهبری و به پیروی از «الگوی سگ» بلافاصله «دشمن» را شناسائی کرده ضمن گسترش سرکوب در داخل، ارزهای حاصل از چپاول نفت را نیز برای خرید اسلحه از گاوچران‌ها، آنهم به چند برابر قیمت و در «بازار سیاه» اختصاص دهند، و خلاصه «روز از نو روزی از نو»! «نبرد با اسرائیل» در رسانه‌ها آغاز می‌شد.

و دوباره به دوران خوش «دولت موقت» بازمی‌گشتیم، لشکر «لات‌الله» روزی پنج نوبت در خیابان‌ها شعار می‌داد، نماز می‌خواند و «دمکراسی خیابانی» با قدرت تمام بر ما مردم حاکم می‌شد. البته آنروزها، شیخ بازرگان هر شب در سیمای کریه جمکران ظاهر می‌شد، ‌ و ضمن تعویض پیاپی عینک، «امر به معروف و نهی از منکر می‌کرد.» امروز هم در غیاب این «مبارز» بزرگ آبدارخانة سازمان سیا، به احتمال زیاد حاج‌ آبراهام یزدی بر صفحة جام جمکران ظهور می‌کرد و از مبارزات بی‌امان خود با «طاغوت»‌ در ویتنام آنهم در رکاب ارتش آمریکا برای‌مان «قصه‌» می‌گفت.

آبراهام یزدی یکی از عوامل اصلی «تصفیه» در نخستین روزهای پس از کودتا است. سازمان سیا تحت نظارت نوکران‌اش در ساواک «حذف» دو گروه مشخص از مقامات دورة پهلوی را در دستور کار داشت. نخست لمپن‌هائی نظیر هویدا و نصیری که با فدائیان اسلام و رهبرکبیرشان خمینی ارتباط مستقیم داشته و از سوابق‌شان هم مسلماً آگاه بودند. گروه دوم شامل شخصیت‌هائی می‌شد که همچون جهانبانی یا دکتر جواد سعید در ردة چاکران و غلامان جان ‌نثار قرار نداشتند. و از قضای روزگار و طبق روایات چیچو و فرانکو در سایت‌زمانه، «لیست» این دو گروه در خانة شریف امامی به دست برادران انقلابی می‌افتد و روزی‌نامه مسعودی‌ها بلافاصله آنرا منتشر می‌کند تا ساواک با «دشمن» بخوبی آشنا شود.

آنروزها هنوز «برادران» طرز استفادة بهینه از «الگوی سگ» را نمی‌شناختند، و روزی‌نامة مسعودی‌ها که شامة بسیار قوی دارد به آنان کمک شایان توجهی می‌کرد! البته چیچو و فرانکو از این مسائل پیش پا افتاده حرفی نمی‌زنند! مثلاً نمی‌گویند «اطلاعات» چرند می‌گوید، لیست فراماسون‌های فرضی در خانة‌ شریف امامی به دست «انقلابیون» نیفتاده، بلکه حذف دو گروه مشخص از مقامات از الزامات کودتای 22 بهمن بوده. یا مثلاً نمی‌گویند چرا «انقلابیون» هیچ مزاحمتی برای بعضی فراماسون‌ها که جزو سناتورهای انتصابی شخص شاه هم بودند فراهم نیاوردند؟ همانطور که گفتیم اعدام‌ها با هدف «تصفیه» برای تحکیم حاکمیت کودتا صورت پذیرفت. همچنانکه پس از کودتای کلنل آیرون‌ساید نیز تصفیه در چارچوب اعدام و غصب ‌زمین و املاک صورت گرفت. ولی پس از کودتای 22 بهمن، در خارج از مرزها نیز شاهد نوعی تصفیه بودیم. شهریار شفیق ترور شد درصورتیکه برادرش،‌ شهرام قوام را هیچ خطری تهدید نمی‌کرد. یا اینکه شاپور بختیار می‌بایست حذف می‌شد، در صورتیکه هیچ تهدیدی متوجه امثال جناب دکتر امینی، و دیگر مقامات اوپوزیسیون کشکی و پشمی حکومت اسلامی نبود. بگذریم!

پس از ترور بختیار و اعدام پدر و پدر بزرگش نوبت به ترور خان‌های بختیاری رسیده! یکی متفکران جمکران، در سایت حماقت‌گستر زمانه فرموده‌‌اند، بین خان‌های بختیاری و بختیاری‌ها فاصلة زیادی بود! مشخص است که گویندة این ترهات با «نظام فئودال» آشنائی ندارد! حضرات همانطور که ملای خلقی پیدا کرده‌اند، در عالم حماقت خود می‌پندارند نوعی فئودالیتة خلقی هم باید وجود داشته باشد! پس بهتر است برای رفع حماقت نگاهی به حکومت‌های سلطنتی در اروپای غربی بیاندازند و به ما بگویند ملکة انگلیس، که در ملاء‌عام دست هیچکس نباید به او بخورد چرا که «ذات» همایونی‌شان طبق باورهای فئودال «اقدس» است، با مردم انگلستان «فاصله» دارند یا خیر؟ بگذریم و باز گردیم به سیاست دین‌پروری آمریکا که در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون به اوج رسید، و امروز در حال فروپاشی است.

در دوران طلائی کلینتون، پنتاگون قدرت بی‌رقیب و یکه تاز جهان بود. هر جا لازم می‌آمد جنگ می‌آفرید، هر جا مصلحت بود بمب‌ می‌گذاشت، و اینهمه برای آنکه زمینة جنگ‌افروزی فراهم باشد و ... از همه مهمتر پنتاگون تلاش می‌کرد که خشونت در لبنان و فلسطین تداوم یابد تا حکومت اسلامی به عنوان وکیل مدافع شیعیان لبنان و مردم فلسطین بتواند به عربده‌جوئی ظاهری بر علیه اسرائیل پرداخته، به حکومت اسرائیل امکان دهد در داخل و خارج مرزها‌ی‌اش به سرکوب بپردازد. انفجار در سفارت اسرائیل و در مرکز فرهنگی یهودیان در آرژانتین در راستای همین سیاست صورت پذیرفت.

در سال 1992 انفجار در سفارت اسرائیل مرگ 29 نفر را به همراه آورد. در سال 1994، در مرکز فرهنگی یهودیان آرژانتین نیز انفجاری رخ داد که 85 کشته و بیش از 200 زخمی و معلول برجای گذاشت. این انفجار را آمریکا به نوکر‌ان‌اش در جمکران نسبت داد. البته مسلم است که گورکن‌ها بدون دریافت چراغ سبز از اربابان خود نمی‌توانند چنین غلط‌هائی بکنند. به عبارت دیگر دیپلمات‌های چاه جمکران دستورات ارباب را اجرا کرده‌اند. و البته ارباب هم تمامی تلاش خود را به خرج داد تا از محکومیت پادوهای شیعی‌مسلک خود جلوگیری‌کند، ولی نتوانست!

وزیر دادگستری آرژانتین حکم مصادره و فروش املاک متعلق به ایران را صادر کرد تا خسارت نوکری حکومت اسلامی را از جیب ما ملت بپردازد. به گزارش نووستی، مورخ 15 اسفندماه‌ سالجاری، کمیتة اجرائی «اینترپل» از مقامات ایران ‌خواستار تحویل وزیر سابق امنیت، دو فرماندة سپاه پاسداران و نیز دبیر فرهنگی سابق و دبیر سوم سفارت ایران به دولت آرژانتین شده. گفته می‌شود هادی سلیمان‌پور، سفیر سابق گورکن‌ها در آرژانتین نیز متهم به شرکت در این انفجار است.

محکومیت حکومت اسلامی، آغاز فروپاشی سیاستی است که با کودتای 22 بهمن و جنگ زرگری با آمریکا و اسرائیل‌ستیزی آغاز شد، و دیروز با سخنرانی احمقانة علی‌خامنه‌ای ـ متخصص دمکراسی خیابانی و لات‌بازی ـ که توسط رسانه‌های غرب حسابی در بوق و کرنا گذاشته شد، در واقع به پایان رسید. امروز پنتاگون در موضع ضعف قرارگرفته، در نتیجه طبیعی است که حکومت اسلامی نیز تضعیف شود. بازتاب این تضعیف، تحریک افکار عمومی است که در دستور کار ساواک قرار گرفته. اما به دلیل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ساواک منفور علیرغم بحران آفرینی در سطح جامعه و به ویژه در دانشگاه‌ها، نمی‌تواند جهت سازمان دادن به براندازی، آشوب را بر جامعه حاکم کند و مردم را به خیابان‌ بکشاند. امروز حکومت پوسیدة اسلامی ناچار به عقب‌نشینی در برابر مطالبات ملت ایران است. بهوش باشیم که یکبار دیگر در دام آشوب‌طلبان و قانون‌شکنان جیره‌خوار استعمار فرو نیفتیم.





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

چهارشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۷



هیلاری «فرزانه»!


...
در تأئید وبلاگ «مردم و بی‌شعور» تأکید می‌کنیم، شیرین عبادی مدافع فاشیسم است نه طرفدار حقوق بشر. کسانیکه بیانیه امضاء می‌کنند، و در آن‌ شیرین عبادی را مدافع صلح و حقوق بشر می‌خوانند ظاهراً ملت ایران را ابله پنداشته‌اند. با جنجال پیرامون عبادی نمی‌توان یک فاشیست را به مدافع حقوق بشر تبدیل کرد. متن اعلامیة جهانی حقوق بشر موجود است، و این اعلامیه مسجد و امامزاده نیست که شیرین عبادی «متولی» آن بشود. حقوق بشر تا آنجا که ما می‌دانیم «انحصار» و «فرانچایز» ندارد، و هر حقوق‌دانی می‌تواند از حقوق بشر دفاع کند. برای چنین کاری ارتباط با محافل فاشیست و نانخورهای سازمان سیا هم الزامی نیست! شیرین عبادی از حقوق «بشر اسلامی» دفاع می‌کند، پس بی‌جهت به ایشان تهمت دفاع از حقوق بشر نزنید. «دفاع» عبادی از حقوق بشر‌ در واقع تبدیل فعلة ساواک به مخالف نظام است که بهترین نمونة‌ آن امیرفرشاد ابراهیمی و پاسدار اکبر گنجی است. اگر حکومت ملایان به افلاس افتاده دیگر این افلاس را با هوچی‌گری و لات‌بازی در دانشگاه و جنجال رسانه‌ای نمی‌توان جبران کرد. برای نوچه‌های فریدام هاوس، شرکت سهامی هوور و اینترپرایز یا همان مدافعان طرح ابلهانة «مک‌فال» خبرهای بدی آورده‌ایم!

همزمان با تأکید ظاهری ایالات متحد بر ایجاد کشور فلسطین،‌ رهبری حکومت اسلامی نیز برای همراهی با تبلیغات سازمان ناتو، از طریق سرقت مطالبات صلح‌طلبان اسرائیل و فلسطین خواهان برگزاری یک «همه پرسی» در این منطقه شده. البته فقط «ساکنان اولیة» فلسطین حق شرکت در همه‌پرسی مقام‌معظم را خواهند داشت! و علی‌خامنه‌ای که با پیروی از «الگوی سگ» حس دشمن شناسی خود را تقویت کرده شخصاً ساکنان اولیة فلسطین را «شناسائی» خواهد کرد. می‌بینیم که رفراندوم کذا خیلی، خیلی «دمکراتیک» هم خواهد بود! می‌دانیم که علی خامنه‌ای،‌ مانند دیگر نوکران آمریکا متخصص «دمکراسی» است، البته از نوع خیابانی آن! این نوع دمکراسی سرگذر سی سال است در ایران پیاده شده.

اما اشتباه نکنیم هدف واقعی از چنین پیشنهاد مضحکی آنهم توسط حکومت مفلوک اسلامی در واقع ممانعت از تشکیل کشور فلسطین، نجات سازمان حماس از فروپاشی و «حفظ وضع موجود» است. ساده‌تر بگوئیم پیشنهادات «مترقی» و نوکرمآبانة‌ رهبر جمکران ـ محتوای پیشنهادات کذا در تقابل کامل با طرح صلح‌طلبان است ـ برای پیشبرد سیاست آنگلوساکسون‌ها و تداوم بحران و تنش در منطقه ارائه شده، ‌ چرا که در صورت استقرار صلح در منطقه، نان سازمان ناتو و نوکران مسلمان‌اش به ویژه در جمکران آجر خواهد شد.

در واقع این روسیه است که خواهان استقرار صلح در منطقه شده و نوکران آمریکا به این دلیل یک‌شبه «مترقی» شده‌اند که با دم‌جنباندن برای واشنگتن طرح صلح روسیه را ناکام بگذارند. البته سخنان حکیمانة رهبر فرزانه درمورد رفراندوم کذا در واقع گوشه‌ای است از تقابل گستردة سیاست روسیه و سازمان ناتو. زاویة دیگر این رویاروئی نیز نیروگاه بوشهر است. آمریکا و متحدان‌اش خواهان خروج روسیه از طرح نیروگاه بوشهراند. و اینان به دلیل مخالفت روسیه، ادعا می‌کنند سپردفاعی در اروپای شرقی برای مبارزه با تهدیدات نوکران‌شان در جمکران نصب خواهد شد! حال آنکه می‌دانیم تجهیز فاشیست مسلمان‌ها به سلاح اتمی در واقع تهدید مستقیم روسیه است.

پیشنهاد آمریکا به روسیه یا همان «خروج از طرح نیروگاه بوشهر»، در ازای عدم نصب سپردفاعی در اروپای شرقی ارائه شده! در واقع گاوچران‌ها می‌گویند، از آنجا که ایران طبق مقررات «پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای» به غنی‌سازی اورانیوم می‌پردازد، روسیه باید از راه اندازی نیروگاه بوشهر خودداری کند! نتیجة چنین پیشنهادی روشن است؛ درصورت تأخیر در راه اندازی نیروگاه بوشهر، گورکن‌ها با حمایت آمریکا بلافاصله انگشت اتهام را به سوی روسیه می‌گیرند، و به صورت یکجانبه اقدام به لغو قرارداد خواهند کرد. و به این ترتیب، راه ورود ناخداکلمب یا نوچه‌های آمریکا را به پروژة بوشهر هموار خواهند کرد. سخنان احمقانة هاشمی‌رفسنجانی در وقوقیة هفتة پیش مبنی بر اینکه «اگر روسیه هم نیاید خودمان نیروگاه را به راه می‌اندازیم»‌، در واقع نشانه‌ای از همین تهدیدات آمریکاست!‌

همانطورکه می‌دانیم به دلیل اخراج پرتقالی‌ها از بندرگامرون، شخص شاه عباس از همان زمان بوشهر را از پشت قبالة مادرش در آورد، و آنرا برای همیشه وقف برادران شرلی کرد! فراموش نکنیم که قول و قرار شاه عباس با ناخداکلمب نیز مانند قانون توحش حکومت اسلامی تا زمانیکه آفتاب می‌تابد شامل حال ملت ایران خواهد شد، ‌ چرا که آن قول و قرار و این قانون، هر دو «مقدس» هستند. و می‌دانیم که «احترام به مقدسات» از الزامات فاشیسم است، و «مردم» هم چنین می‌خواهند! البته نه مردم ایران، همان «مردم» که چماق در دست دارند و قبلة فعلة فاشیسم‌اند.

‌برخلاف ادعای رسانه‌های غرب،‌ گروه اوباما واقعاً به روسیه پیشنهاد معامله بر سر ایران را داده، و روز گذشته سوم مارس 2009،‌ دیمیتری مدودف در اسپانیا پیشنهاد کذا را صریحاً رد کرد. در نتیجه، امروز رسانه‌های غرب به ویژه رسانه‌های ایالات متحد برای اینکه «مقدسات‌شان» خدشه‌دار نشود، ‌ جار و جنجال به راه انداخته‌اند که اوباما برای معامله بر سر ایران هیچ پیشنهادی به روسیه نداده!

فعلة فاشیسم علاوه بر گذشتة موهوم و توهمات گذشتگان، برای خود و خواسته‌های غیرقانونی خود نیز تقدس قائل می‌شوند. در نتیجه نمی‌توانند بپذیرند که برای مطالبات سلطه‌طلبانة خود آشکارا پاسخ منفی دریافت کنند. اینان همچنین نمی‌توانند قبول کنند که اشتباه کرده‌اند. به این دلیل متن سخنرانی میرحسین موسوی در دانشگاه سابق تهران که در وبلاگ «مردم و بی‌شعور» ‌به آن‌ اشاره کردیم از سایت فارس نیوز کاملاً «حذف» شده. چرا که بر خلاف گزارش فارس‌نیوز گویا موسوی در سخنرانی خود از دخالت در حریم خصوصی دفاع نکرده بود.

ولی این مسئله هیچ اهمیتی ندارد، چرا که میرحسین موسوی از سوی خود سخن نمی‌گوید، او هم مانند دیگر مقامات جمکران طوطی‌وار سخنان اربابان خود در کارخانة رجاله‌پروری را تکرار می‌کند. به همین دلیل سخنان نخست‌وزیر اسبق هیچ ارزشی ندارد؛ موسوی در برابر سخنان خود «پاسخگو» نخواهد بود، همچنانکه حکومت ایران نیز در برابر مردم پاسخگو نیست. ‌ این حکومت در واقع سایة استعمار و بازتاب منافع استعماری است. و دقیقاً به همین دلیل پیوسته بر طبل «مردم» می‌کوبد، تا بتواند با توسل به شعار «مردم»، به سرکوب مردم ایران بپردازد. حال که صحبت از مردم پیش آمد، یک پرانتز باز می‌کنیم تا پیرامون مطالبات مردم توضیحاتی بیاوریم.

مردم می‌دانند که «از نظر مادی» چه می‌خواهند. مردم در همه جای دنیا خواهان امنیت، رفاه و صلح و آرامش‌اند، ولی مردم نمی‌دانند یک دولت از چه طریق می‌تواند چنین امکاناتی را برای‌شان فراهم آورد. و این عدم آگاهی مردم کاملاً طبیعی است. هیچ ملتی در جهان وجود ندارد که تک تک افرادش در جریان مسائل استراتژیک سیاسی و اقتصادی باشند. در نتیجه نمی‌توان از مردم ایران چنین توقع نابجائی داشت. مردم ایران در زمان شاه ناراضی بودند، کاملاً حق داشتند. و اگر مردم ایران در پی دو سال جنجال رسانه‌ای،‌ تحریک افکار عمومی و ایجاد ناامنی و سرکوب، نهایت امر بر علیه حاکمیت استعماری به خیابان‌ها آمدند، کاملاً طبیعی است. ولی مردم نمی‌توانستند بدانند که سازمان ناتو قصد براندازی سلطنت را دارد چون می‌خواهد اتحاد جماهیر شوروی را در محاصرة‌ جنگ و آشوب قرار دهد و جنگ افروزی و گسترش چپاول در ایران نیز بخش دیگری از همین برنامه خواهد بود. پس دلیل ندارد کسی به مردم ایران دشنام دهد، چون از طرح‌های کلان استراتژیک پنتاگون آگاهی نداشتند. سرزنش مردم به دلیل نارضایتی‌شان از حاکمیت پهلوی نشان حماقت و بلاهت است.

سرزنش متوجه تشکل‌های سیاسی است که علیرغم آگاهی از سابقة مزدوری دستاربندان، پس از خروج شاه از ایران در سنگر کودتاچیان پناه گرفتند و امروز به زبان بی‌زبانی می‌گویند،‌ فریب خوردیم! روی سخن با جبهة به اصطلاح «ملی» است که این روزها سخت به تابوت بختیار دخیل بسته تا زنگار مزدوری برای استعمار را از چهرة پلیدش بزداید، و به این ترتیب بتواند از کریم سنجابی منفور اعادة حیثیت کرده، بار دیگر محمد مصدق را هم مدافع دمکراسی جلوه دهد! ولی حال که فضای آخوندپرستی شکسته شده، از شیپورهای استعمار در جبهة کذا که همزمان به ملی شدن نفت و فتوی میرزای شیرازی افتخار می‌فرمایند می‌پرسیم، اگر «انحصارتنباکو» با منافع ملی ما در تضاد قرار داشت، چگونه این تضاد شامل «انحصار نفت» در سال 1944 نمی‌شود؟ انحصاری که مصدق عزیزتان بانی و پایه‌گذارش بود، مگر انحصار خوب و بد هم داریم؟

نه! انحصار در هر حال زیان‌بار است. ولی این به اصطلاح تشکل‌های سیاسی کاری به بد و خوب «انحصار» ندارند، هر چه منافع آنگلوساکسون‌ها ایجاب کند همان را خواهند گفت؛ برخی اوقات انحصار مفید می‌شود، و بعضی وقت‌ها هم مضر! به عنوان نمونه جک‌سترا در سخنرانی معروف خود پیرامون دخالت‌های آشکار انگلستان در ایران، کوچکترین اشاره‌ای به طرح انحصاری کردن نفت توسط محمد مصدق نمی‌کند. این طرح در تاریخ دوم دسامبر 1944 استخراج نفت ایران را در انحصار آنگلوساکسون‌ها قرارداد و باعث شد ارتش سرخ استان آذربایجان را اشغال کند. و فقط در برابر تضمین دولت ایران برای عدم استخراج نفت در این استان خروج ارتش سرخ امکانپذیر شد. البته این دقایق را در تاریخ رسمی و دولتی «مرزپرگهر» نخواهیم یافت! و هیچیک از مداحان مصدق و میرزای شیرازی به این خیانت بزرگ اشاره نمی‌کند، چرا که پروژه‌های ملی کردن نفت، کودتای 28 مرداد و کودتای 22 بهمن تداوم همین انحصار بود که جامعة ایران را امروز نهایت امر به زنجیر توحش مشتی روضه‌خوان مزدور گرفتار کرده.

امروز که استعمار آنگلوساکسون‌ها تضعیف شده، همان‌ها که سی سال پیش در سنگر کودتا نشسته بودند تا شیخ مهدی بازرگان و ماشاالله قصاب برای‌مان دولت موقت و «دمکراسی سرگذر» تشکیل دهند، دوباره‌ در جایگاه اوپوزیسیون و مصلح و متفکر نشسته، سخنرانی و مصاحبه به راه انداخته‌اند، یا اینکه نامة سرگشاده می‌نویسند! پروفسور حمید مولانا که از بدو تولد بندناف‌شان را با مؤسسة استعماری «کیهان» گره زده بودند، امروز در سوادکوه، سخنرانی وزینی کرده‌اند که در «مهرنیوز» منتشر شده.

ایشان که در جایگاه مشاورعالی رئیس جمهور نشسته‌اند، یک نگرش نوین از تاریخ، فلسفه و اقتصاد ارائه کرده‌اند که به ترهات فاطمه مرنیسی شباهت فراوان دارد. البته ما نیک می‌دانیم که مولانا، مرنیسی، بنی‌صدر و دیگر «نخبگان» جهان استعمار آبشخور واحدی دارند. اینان با توسل به قوالب پوچ یا واژه‌های مبهم اصل جادوئی ترادف کلی را تحقق می‌بخشند و به ما می‌گویند، تمدن اسلامی در دوران شکوفائی خود همان تمدن اروپای مدرن است! حمید مولانا ادعا کرده، بین «دین» و «فلسفه» وجه مشترک وجود دارد! و این وجه مشترک اندیشه و تفکر است!

به عبارت دیگر، «باورها» و خصوصاً توهمی به ‌نام «دین»، نتیجة اعتقادات تعبدی و پیروی از سنت‌های رایج اجتماعی نیست، بلکه برخاسته از «تفکر» و اندیشه است! ساده‌تر بگوئیم در قاموس متفکر بزرگ جهان بلاهت، حمیدمولانا، ادعای ظهور جبرئیل در غار حری «اندیشه» و «تفکر» نامیده می‌شود. حتماً مریم مقدس هم به دلیل «تفکر» و «اندیشه» عیسی را به دنیا آورده. یا اینکه باردار شدن هاجر در 90 سالگی و خدیجه در 59 سالگی به دلیل «تفکرات عمیق» ابراهیم و محمد بوده، و ما نمی‌دانستیم! به گفتة «پروفسور» مولانا:

«نقاط تلاقی ادیان توحیدی و فلسفه اندیشه است!»

البته ما می‌پنداشتیم که فلسفه در تضاد کامل با اسطوره قرار می‌گیرد. نمی‌دانستیم که ادیان ابراهیمی و فلسفه نقطة تلاقی هم دارند! این اکتشافات نوین از لابراتوار سازمان سیا به بیرون درز کرده! فرض دیگری هم محتمل است. و آن اینکه استاد مولانا بر اساس تحقیقات مرنیسی، به دلیل برخورداری از «سکسوالیتة» رضایت‌بخش موفق شده‌اند تمدن اسلامی را تداوم بخشند. می‌دانیم که فاطمه مرنیسی می‌گوید، «در نظریه اسلامی به تمدن همچون پیامد انرژی جنسی ارضاء شده نگریسته می‌شود. در نتیجه کار و تلاش و پیشرفت و تمدن[...]‌نتیجه سکسوالیتة رضایت‌بخش و البته طبق موازین شرعی و دستورات الهی است.»

بله دلیل پیشرفت سریع «تمدن اسلامی» را در چرندیات مرنیسی می‌باید جستجو کنیم. اتفاقاً روز گذشته نیز «تمدن اسلامی» در عربستان گام بلندی به پیش برداشت. به گزارش فیگارو، مورخ 3 مارس 2009، روز گذشته در عربستان جلاد سر فردی به نام محمدال‌یمانی را با یک ضربة شمشیر از تن جدا کرد. ال‌یمانی به جرم قتل همسر و مستخدم اندونزیائی‌اش به مرگ محکوم شده بود. ال‌یمانی پس از تفکر و اندیشه به این نتیجه رسیده بود که این دو زن وی را جادو کرده‌اند، و به این دلیل با شلیک گلوله به زندگی آنان پایان داد. به گزارش فیگارو وی پس از قتل همسر و مستخدمه‌اش‌ آن‌ها را عریان کرده بود تا آثار جادوی سیاه را بر پیکرشان مشاهده کند. اما به گفتة پروفسور مولانا در سوادکوه:

«آنچه ظرفیت اطلاعاتی در جوامع مربوطه[غرب] را پایدار می‌کند، حکمت و فضیلت اسلامی است.»

برای پروفسور مولانا و همپالکی‌های‌شان خبرهای بدی داریم! به گزارش «فرانس‌پرس» امروز گوردون براون،‌ نخست وزیر انگلستان در برابر کنگرة آمریکا اعلام داشت، باید به فعالیت اقتصادی موازی پایان داده شود! به عبارت دیگر سازمان ناتو باید حمایت از مافیا و بازار قاچاق مواد مخدر، اسلحه و فروش زنان و کودکان را تعطیل کند. روشن است که در ‌صورت عملی شدن چنین پیشنهاداتی، دکان «تفکر»، «فلسفه» و «پیشرفت» و «فضیلت» جوامع اسلامی نیز خود به خود تعطیل خواهد شد!





نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

سه‌شنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۷



مردم و بی‌شعور!

...
با توسل به حسن‌ شهرت نوآم چامسکی نمی‌توان پیرامون شیرین عبادی «اجماع» به وجود آورد. جان شیرین عبادی ـ اگر وابستگی‌های محفلی‌اش را با بزرگواری نادیده انگاریم ـ همانقدر ارزش دارد که جان هر ایرانی دیگر. این مختصر محض اطلاع امضاءکنندگان بیانیه برای حفظ جان شیرین عبادی عرض شد، تا بدانند پیرامون یک آشوب طلب به نام عبادی که مدافع فاشیسم یا همان حقوق بشر نسبی است، نمی‌توانند «اجماع» ایجاد کنند و ریزه‌خواری از سفرة استعمار را به عنوان «رهبر مدافعان حقوق بشر در ایران» به ما معرفی نمایند. در ضمن یادآور شویم که نوآم چامسکی ـ حتی اگر بیانیة کذا را امضا کرده باشد ـ از مخالفان «حقوق بشر نسبی» است و در کتاب «چتر قدرت» مخالفت خود را با نسبیت انسان‌ها صریحاً ابراز کرده. فکر می‌کنیم همین مختصر کفایت کند که بدانیم مرز منافع ملی ما ایرانیان کجا مشخص می‌شود. حال بپردازیم به وبلاگ امروز.

در پی بروز شکاف در پنتاگون پیرامون کشورمان، جهت تشدید و گسترش سرکوب گویا قرار شده نکبت روحانیت از دولت کنار برود و روحانی‌جماعت دوباره در کنار «مردم» برای خود جایگاه امن و مطمئن پیدا کند. به عبارت دیگر منافع استعمار ایجاب می‌کند که بازگردیم به دوران خوب گذشته. همانروزها که نعلین‌ها در جایگاه اوپوزیسیون قرار گرفتند و از همین موضع منافع آنگلوساکسون‌ها را هم بخوبی تأمین می‌کردند. بله دیگر روضه خوان‌ها در «دولت» جائی ندارند و باید به تل موهوم و نامشخصی به نام «مردم» بپیوندند، تا همزمان بجای «دولت» و «قانون» نشسته از این جایگاه ممتاز با ایجاد بحران و آشوب سیاست استعمار را بر ملت ایران اعمال کنند. به این ترتیب هیچکس مسئولیتی در قبال سرکوب «مردم ایران» نخواهد داشت. هر بار سگ‌های هار سازمان ناتو به سرکوب ایرانیان بپردازند، روحانیت به نفع «مردم» یک بیانیة ابلهانه صادر خواهد کرد و ابلهان می‌پندارند آخوندجماعت «آزادیخواه» شده و با سرکوب مردم هم مخالف!

این «سیاست کهن» و تکراری فاشیسم تلاش دارد آخوندجماعت را از صحنة سیاست دور کند تا این قشر مفتخور و انگل جامعه هم از گزند روزگار در امان بماند، ‌ و هم با انتقاد از دولت برای خود کسب وجهه کند. می‌دانیم که انگل‌های دستاربند همواره از الطاف ویژة ناخداکلمب برخوردار شده‌اند. در لحظات سرنوشت‌ساز پارازیت‌های دستاربند همواره «در کنار مردم» بوده‌اند تا مطالبات مردم را به نام خود ثبت کرده و تحت نظارت اربابان آنرا به بیراهه بکشانند. به همین دلیل است که میرحسین موسوی سیاست نوین آنگلوساکسون‌ها را در دانشگاه تهران به اطلاع اعضای انجمن‌های اسلامی می‌رساند، تا این تشکل‌های سرکوبگر «نقشة راه» را خوب بشناسند. طبق فرامین اربابان موسوی، «مردم» روحانیت را دوست دارند، و همین مردم خواهان دخالت در حریم خصوصی افراد هستند! چرا که اخیراً نهاد ریاست جمهوری اقدام به تأسیس دفتر حقوق شهروندی کرده و این امر به مذاق اربابان میرحسین موسوی که با احداث خط لولة صلح نیز مخالف‌اند خوش نیامده. و اما همین «مردم»، که خواهان نقض حریم خصوصی‌اند، دیگر روحانیت دولتی را نمی‌خواهند:

«در جامعه ما[...] مردم مدافع ارزش‌ها [...] هستند [..] در عین حال این اعتقاد موجب نمی‌شود که آنها موافق دخالت و تجسس نهادها [...] در زندگی شخصی[نباشند] نیستند[...] جامعه [...] دوست دارد به مقدسات‌اش احترام گذاشته شود [...] مردم و جامعه به روحانیت احترام می‌گذارند [...] جامعه دوست ندارد روحانیت دولتی شود.»
منبع: فارس‌نیوز، مورخ 13 اسفندماه سالجاری.

همانطور که گفتیم آغاز به کار نیروگاه بوشهر همة نوکران سنتی آنگلوساکسون‌ها را به هراس افکنده، چرا که آزمایش مجازی این نیروگاه نشان عقب‌نشینی آمریکا و متحدان‌اش به ویژه اسرائیل بود. همچنانکه پیشتر هم گفتیم سیاست محور «واشنگتن ـ تل‌آویو‌ ـ تهران» تبدیل کل منطقه به یک بازار مکاره مشابه عربستان بود. ایجاد یک اتحاد جماهیر نوکری که پیوسته آمادة جهاد و شهادت در راه تأمین منافع ناتو باشد فقط با یکدست شدن منطقه در چنین چارچوب اقتصادی‌ای امکانپذیر می‌شد.‌

دیدیم که سیاست مذکور به دلیل عدم موفقیت پنتاگون در جنگ‌افروزی و گسترش جنگ به کل منطقه چگونه شکست خورد. فروپاشی محورهای تولید و پرورش خرابکار در چند ناحیة مختلف پیامد همین شکست به شمار می‌رود. از آن جمله است محور «پکن ـ اسلام آباد ـ تهران» و محور «تهران ـ تل آویو ـ قاهره» که مسیر تغذیه و تجهیز خربکاران اسلامگرا برای تأمین منافع غرب به شمار می‌رفت. به همین دلیل است که «نهضت عاظادی»، میرحسین موسوی،‌ و دیگر پادوهای شناخته شدة استعمار دوباره سر از سوراخ برآورده، ذکر «مردم، مردم» گرفته‌اند و با شعارهای پوچ به عوامفریبی کمر همت بسته‌اند.

میرحسین موسوی که مانند دیگر گروه‌های سیاسی جمکران مسئول تأمین مایحتاج روسپی‌خانه‌های عربستان و شیخ نشین‌هاست، و در واقع نان قاچاق مواد مخدر، اسلحه و برده فروشی می‌خورد تا از «دین اسلام» خود دفاع کند و عنوان «هنرمند» را هم یدک بکشد، در همایش 66‌امین سالگرد تأسیس انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران، سخنان بسیار حکیمانه‌ای ایراد کرده که نه تنها حماقت و پوپولیسم خود که خط سیاسی اربابان‌اش را نیز کاملاً برملا می‌کند.

سخنان ابلهانة موسوی در دانشگاه تهران ثابت کرد که سیاست به ظاهر نوین آمریکا در ایران همچنان بر قانون‌شکنی و سرکوب مردم استوار شده. طی سه دهة اخیر این سرکوب از طریق ساواک و نعلین اعمال می‌شد، اکنون همین سیاست از طریق ساواک و پدیده‌ای به نام «مردم» تداوم خواهد یافت. البته نقش انجمن‌های اسلامی را فراموش نکنیم. این تشکل‌های وابسته به ساواک و شهربانی عامل ایجاد آشوب و سرکوب در دانشگاه به شمار می‌روند و در مواقع سرنوشت‌ساز با کمک نیروهای «امنیتی ـ نظامی» آشوب را از دانشگاه به سطح جامعه می‌کشانند. همچنانکه در دوران سلطنت شاهد بودیم.

روشن‌تر می‌گوئیم، عملکرد انجمن‌های اسلامی در دانشگاه همان عملکرد «طلاب» در حوزه‌های علمیه است. هر دو تشکل بازوی سرکوب استعماراند. و از آنجا که «دانشگاه» بهترین محل بحران‌آفرینی است، سیاست‌های استعمار از جمله تحرکات براندازانه، همواره از دانشگاه آغاز می‌شود. بی‌دلیل نیست که مهرة سوختة استعمار، میرحسین موسوی در دانشگاه رسماً نقض حریم خصوصی افراد و احترام به مقدسات را به عنوان «خواست مردم» مطرح می‌کند! چرا که در واقع این خواستة آمریکاست که نظم و امنیت قانونی بر کشور ایران حاکم نشود و سیاست کشور ایران توسط مشتی تیغ‌کش به اصطلاح «فدائی اسلام» که در رسانه‌های دولتی «مردم» نام گرفته‌اند، در سطح کوچه و خیابان و سرگذر تعیین شود.

واژة «مردم» مانند «باورها، دین و هویت» از کلیدواژه‌های ادبیات فاشیسم به شمار می‌رود، چرا که به دلیل عدم برخورداری از چارچوبی مشخص، به راحتی می‌تواند تبدیل به واژه‌ای منطق‌ستیز، ‌ قانون‌گریز و در واقع انسان‌ستیز شود. بله! «مردم» مجموعة انسان‌هاست، ولی زمانیکه بجای «قانون» می‌نشیند، انسان‌ستیز خواهد شد. دلیل ارادت حکومت نعلین به «مردم»، امت و مستضعفان و ... این است که با توسل به «مردم»، یا «مستضعفان» و غیره، امور کشور در دست «مردم» و در واقع در دست لباس شخصی‌ها قرار می‌گیرد و از دولت سلب مسئولیت خواهد ‌شد. در چنین شرایطی هیچ‌کس پاسخگو و مسئول توحش و قانون‌شکنی‌ها نخواهد بود.

به همین دلیل مقامات حکومت نعلین، این روزها ارادت فراوانی به «مردم» پیدا کرده‌اند و سازمان «محترم» سیا می‌پندارد اگر نعلین‌ها را از صحنة سیاست خارج کند، می‌تواند حکومت اسلامی را یک بار دیگر، و اینبار تحت عنوان «دمکراسی» به مردم ایران حقنه کند. به زعم این «سازمان» ما مردم هم با تداوم حکومت توحش مخالفتی نخواهیم داشت و همگی تحت «زعامت» شیرین عبادی، دمکراسی و حقوق بشر را در «اسلام واقعی» رؤیت خواهیم کرد! البته آن سازمان شریف سخت کور خوانده!

در وبلاگ «دیده‌بان و نارنگی» به بروز شکاف در پنتاگون اشاره کردیم و گفتیم بازتاب این شکاف در حاکمیت دست نشاندة پنتاگون در کشورمان به صورت بحران‌های دست‌ساز در دانشگاه‌ و دو‌ دستگی کاذب در محور استعماری «تهران ـ عربستان ـ واشنگتن» مشاهده می‌شود. پنتاگون همانطور که پیشتر هم گفتیم یک ساختار تصمیم گیرنده و غیردمکراتیک است که پاسخگوی تصمیمات خود نیست. دولت ایالات متحد در واقع نقابی است دمکراتیک بر چهرة این تشکیلات خودمختار! «جان‌کنت گالبرایت» در «فرهنگ رضایت‌طلبی» به تفصیل در مورد این تشکل نظامی خودمختار و غیرمسئول سخن گفته، ما هم در این وبلاگ‌ به کرات به مطالب وی اشاره داشته‌ایم پس تکرار مکررات نمی‌کنیم، و می‌پردازیم به واکنش گروه‌های سیاسی و نخبگان جمکران که طی سه دهة اخیر سرسپردگی‌شان به آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک به اثبات رسیده.

از نهضت عاظادی آغاز کنیم که از دیرباز افتخار پادوئی سازمان سیا را دارد. نهضت شیخ مهدی بازرگان که از طریق کودتای ژنرال هویزر به قدرت رسید، و طی 8 ماه با ماشاالله قصاب و زهرا خانوم دولت مشترک تشکیل داده بود، از نقض قانون و مقررات در کشور انتقاد کرده، از مشروعیت نظام و حقوق شهروندی هم سخن به میان آورده. البته به روال مرسوم فعلة فاشیسم این انتقادات در قالب یک «نامة سرگشاده» خطاب به هاشمی شاهرودی، رئیس قوه قضائیة جمکران مطرح شده. حقوق شهروندی مورد اشارة اینان در مرحلة برگزاری مراسم مرده‌پرستی و حق برگزاری نماز جماعت محدود می‌شود! ولی کودتاچی‌های نهضت عاظادی در واقع به تأسیس دفتر حقوق شهروندی در نهاد ریاست جمهوری اعتراض دارند، چرا که این «جنایت بزرگ» ممکن است دکان عبادی و اربابان را کساد کند. اصحاب کودتا می‌‌فرمایند:

«مشروعیت، اقتدار و ثبات یک نظام سیاسی با ساخت موشک و ماهواره فراهم نمی‌آید[...] تاسیس دفتر حقوق شهروندی در نهاد ریاست جمهوری تنها در راستای تبلیغات زود هنگام انتخاباتی و موجب وهن نظام و توهین آشکار به شعور ملت فرهیختة ایران و آرمان‌های انقلاب اسلامی ارزیابی می‌شود.»


بله، در تاریخچة پرافتخار این «نهضت» دیدیم چگونه مشروعیت و اقتدار یک نظام سیاسی همانند دولت موقت، که با اقتصاد هم هیچ ارتباطی ندارد،‌ توانست با حضور ماشاالله قصاب‌ها در خیابان، تهاجم به دفتر روزنامه‌ها و اعدام نویسندگان تأمین شود! این عملیات «مردمی» توهین به شعور ملت فرهیختة ایران نبود،‌ آرمان انقلاب بود! مشروعیت یک نظام سیاسی با ساخت موشک و ماهواره فراهم نمی‌آید، مشروعیت نظام با تخلیة پایگاه وحدتی و موشک‌باران شهرهای ایران و خرید سلاح توسط صادق طباطبائی در آلمان فراهم می‌‌شود. آنزمان که «مردم» در خیابان‌ها عربده می‌کشیدند و تحت عنوان حمایت از ارزش‌های انقلابی، ‌تصمیمات پنتاگون را به ضرب چماق به اطلاع ما ملت می‌رساندند! شاهدیم که نهضت عاظادی هم از عقب‌نشینی اربابان هول کرده، و درنامة‌ سرگشادة خود، با تکرار ترهات خمینی موجودیت اسرائیل را نیز به زیر سوال می‌برد. اینان فراموش کرده‌اند که چگونه با دست‌مقدس سازمان سیا به قدرت و مشروعیت رسیدند و با حمایت آن آستان‌مقدس اقتدار یافته سپاه پاسداران به راه انداختند. پس بپردازیم به عبدالله نوری، نمایندة خمینی در سپاه کذا که قرار بود «خیلی، خیلی دمکراسی و سکولاریسم» باشد.

آخوند عبدالله نوری در این گیرودار به سینه زدن برای ملا منتظری مشغول شده، تا مبادا نام پرافتخار ایشان از «تاریخ انقلاب» حذف شود! بله، این کودتای ژنرال هویزر که به دلیل «حضور مردم» در خیابان، و معلق زدن سگ‌های سیرک استعمار در سراسر جهان «انقلاب» خوانده شده، مبارز بزرگی به نام آخوند منتظری داشته که نام‌شان را می‌باید در صدر جیره‌خواران ناخداکلمب بنویسم، چون همانطور که میرحسین موسوی هم گفته، «مردم» روحانیت را دوست دارند! و می‌دانیم که عبدالله نوری به عنوان روحانی همواره «در کنار مردم» قرار داشته.

یکی دیگر از شخصیت‌های فرهیختة جمکران فردی است به نام «تارا عظیما» که نمی‌دانیم با نازی عظیما چه نسبتی دارد. در هر حال ایشان در سایت «عصرنو» فرموده‌اند:

«رأی دادن در انتخابات غیرآزاد پذیرش مشروعیت نظام نیست»

خلاصه بگوئیم، اینروزها دارودستة محمدخاتمی کارشان به تناقض‌گوئی گزافه کشیده. باید به تارا عظیما بگوئیم، اگر مشروعیت نظام را نمی‌پذیرید، اصلاً چرا در این «انتخابات غیر آزاد» شرکت می‌کنید؟ از این گذشته اگر انتخابات این نظام که خود غیرمشروع است، آزاد هم نیست، شمارش آراء مسلماً در کار نخواهد بود، چرا که نتیجة چنین انتخاباتی از پیش تعیین شده. در نتیجه رأی‌ سرکار هیچ اهمیتی نخواهد داشت. در صورتیکه «حضور» امثال شما در انتخابات این نظام «غیرمشروع»، در واقع مهر تأئیدی خواهد شد بر مشروعیت نظام!

البته ما می‌دانیم که بسیاری از اهالی مرزپرگهر از ترس در انتخابات شرکت می‌کنند. هیچ اشکالی هم ندارد، ترس از آدمخواران سازمان سیا کاملاً طبیعی است. ما هم اگر در ایران بودیم از سگ‌های هار استعمار می‌ترسیدیم. ولی ما از روی ترس واکنش نشان نمی‌دهیم! این تفاوت ماست با شما و همة آن‌ها که احساسات بر رفتارشان حاکم می‌شود و سخنان‌ بی‌اساس و غیرمنطقی بر زبان می‌رانند. رأی دادن در انتخابات غیرآزاد اگر پذیرش مشروعیت نظام نیست، پس چیست؟ نفی مشروعیت نظام است؟

این شبه انتخابات را باید تحریم کرد تا اربابان این حکومت در لندن و واشنگتن بدانند که با پنهان کردن آخوندها در پستو، نمی‌توانند توحش حکومت اسلامی را پنهان دارند. اینان باید بدانند که با تغییر شخص و شعار نمی‌توانند ما را بفریبند، باید بدانند که ما خواهان تغییر قانون اساسی جهت استقرار یک نظام دمکراتیک هستیم و با دخالت دین در امور سیاسی کشور، و آلودن جامعه به «مقدسات» مخالف‌ایم. و از همه مهم‌تر آن‌ها که جنبش مشروطه را با کودتای سوم اسفند به بیراهة مذهب کشیدند باید بدانند که اتحاد جماهیر شوروی دیگر وجود ندارد.



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...

دوشنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۷



دیده‌بان و نارنگی!

...
«در نظریه اسلامی به تمدن همچون پیامد انرژی جنسی ارضاء شده نگریسته می‌شود. در نتیجه کار و تلاش و پیشرفت و تمدن، پیامد سرکوب جنسی نیست بلکه نتیجه سکسوالیتة رضایت‌بخش و البته طبق موازین شرعی و دستورات الهی است.»

این بخشی است از مقالة فاطمه مرنیسی، تحت عنوان «سکسوالیتة اسلامی و خط قرمزها» که در تمام سایت‌های «مستقل» و به ویژه «مترقی» که به تبلیغ فاشیسم اشتغال دارند، منتشر شده. مرنیسی از زباله‌های تولید انگلستان ویژة نظریه‌پردازی برای اتحاد جماهیر نوکری است. مقالة مرنیسی را خواهر احمدی خراسانی ترجمه کرده‌اند که «باورهای‌مان شکوفا» شود، و به چنان سطحی از حماقت برسیم که نظریة انسان‌محور زیگموند فروید را در ترادف با مقالات امام محمد غزالی قرار دهیم تا از این رهگذر به زعم فعلة فاشیسم دچار عقدة حقارت نشویم. بی‌خیال «زمان» و «مکان»! به این ترتیب متوجه می‌شویم که بر اساس مهملات فاطمه مرنیسی، «تمدن اسلامی» در دوران امام محمد غزالی، باید همان «تمدن» اروپای صنعتی در قرن بیستم باشد که زیگموند فروید به آن اشاره داشته!

بله در این چارچوب حماقت‌پرور و نافی تاریخ و جغرافی، «تمدن» نتیجة ارضای غرائز جنسی می‌شود، ‌ آنهم طبق موازین دین مبین! بی‌دلیل نیست که «تمدن» کشورهای مسلمان‌نشین تا به این حد «پیشرفت» کرده. همه طبق موازین شرعی سکسوالیتة «رضایت بخش» دارند! به ویژه دختربچه‌هائی که روزی چند بار در چارچوب دین مبین اجاره داده می‌شوند، به پیشرفت این نوع «تمدن‌ها» کمک شایان توجهی می‌کنند. باید پرسید، این تبلیغات مهوع، که از نظر تئوریک در سطح ابتذال توضیح المسائل و در قالب «دیالوگ»‌ حاج‌بازاری‌ها است و حتی در سایت‌های «داس‌الله» هم منتشر می‌شود، توطئه نیست؟ جواب روشن است، این هم بخشی از پروپاگاند انسان ستیز غرب بر ضد زنان در کشورهای مسلمان‌نشین است. پروپاگاندی که با همت زنان کمپین آش نذری به فارسی زبانان حقنه می‌شود. علت ارادت کارفرمایان «الهه هیکس» به اعضای گروه عبادی و مرتاضی همین زن‌ستیزی آنان است. ‌

«به دلیل اینکه شوهرم انگلیسی بود به سفارت انگلیس رفتم. ساعت 10 شب بود بلافاصله خود سفیر در را باز کردند مرا به خانه‌شان بردند تا صبح و بعد هم مرا به فرودگاه بردند. می‌گفتند ما فقط تا پشت درب انتظار همراهی‌ات ‌می‌کنیم زیرا نمی‌توانیم هواپیما را ضمانت دهیم[...]»


این چرندیات بخشی است از مصاحبة نیک‌آهنگ کوثر با الهه هیکس. طبق هذیانات هیکس، سفیرکبیر بریتانیای «کبیر» ساعت 10 شب پشت در سفارت ایستاده بود، و تا الهه شریف‌پور زنگ زده در را شخصاً باز کرده و ... و امروز می‌پردازیم به مصاحبة نیک‌آهنگ کوثر با الهه شریف‌پور یا همان «الهه هیکس» معروف که از مدافعان قانون توحش اساسی جمکران و صدای دوم کمپین آش نذری است. این مصاحبه در تاریخ 9 اسفندماه 1387 در سایت آخوندپرور زمانه منتشر شده. ابتدا برای آشنائی بیشتر با عملکرد سازمان دیده‌بان حقوق بشر توضیح دهیم که با تخلیة الهه هیکس در ایران به عنوان دیده‌بان حقوق بشر، سازمان کذا مقررات خود را هم نقض کرده!

هیچیک از سازمان‌های مدافع حقوق بشر، برای تهیة گزارش در مورد رعایت حقوق بشر در یک کشور، به اتباع آن کشور مراجعه نمی‌کنند، به این دلیل که افراد نسبت به کشور متبوع خود نمی‌توانند بی‌تفاوت باقی بمانند و بی‌طرفانه قضاوت کنند. بهتر بگوئیم قضاوت یک ایرانی در مورد ایران هرگز نمی‌تواند یک قضاوت «منطقی» و بی‌طرفانه باشد، در نتیجه وجاهت حقوقی هم نخواهد داشت. این یک اصل کلی است و سازمان دیده‌بان حقوق بشر، اگر یک سازمان معتبر بود هرگز به خانم شریف‌پور در کشور ایران چنین مأموریتی نمی‌داد. این سازمان با ارسال «الهه هیکس» به کشور متبوع‌اش مقررات خود را نقض کرده و قاعدتاً می‌باید توبیخ هم بشود. ولی می‌بینیم که هیچ اعتراضی به عملکرد سازمان کذا صورت نمی‌گیرد. در هر حال الهه هیکس ادعا می‌کند، از آنجا که هیچکس حاضر نبود به ایران برود، او را فرستاده‌اند!

البته کسی که چنین مهملاتی ردیف می‌کند، مسلماً از درجة حماقت مطلوب برخوردار است، چرا که کارمندان سازمان دیده‌بان حقوق بشر، ‌ مانند کارمندان هر سازمان دیگری موظف‌اند از سلسله مراتب اداری خود اطاعت کنند، در غیراینصورت سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. شریف‌پور ظاهراً قیاس به نفس کرده و به همین دلیل است که چنین مزخرفاتی به هم می‌بافد. در هر حال موضوع وبلاگ ما شخص شریف‌پور نیست، چرا که استعمار به دلیل سفله‌پروری نه تنها در ایران با زباله و تیغ‌کش حکومت تشکیل داده، که «مخالف‌نمایان» همین حکومت را در داخل و خارج مرزها از میان همان زباله‌ها انتخاب می‌کند. کافی است نگاهی به پاسدار محسن آرمین، تاج‌زاده، کرباسچی، پاسدار اکبرگنجی، پاسدار سازگارا، فاطمه حقیقت‌جو، علی افشاری، محسن مخملباف، و ... و بسیاری از هوچی‌های اوپوزیسیون رسمی جمکران بیفکنیم تا ابعاد توطئه را بهتر دریابیم.

مصاحبة نیک‌آهنگ کوثر با «الهه هیکس» یک پروپاگاند مهوع و لبریز از دروغ و بهتان است که بر محور «ارعاب» و گسترش ابتذال و حماقت ساخته و پرداخته شده. پروپاگاندها همانطورکه پیشتر هم گفتیم حامل یک یا چند «پیام» به مخاطب‌اند. به عنوان نمونه پیام‌های پروپاگاند مصاحبة‌ «کوثرـ شریف‌پور» به ترتیب اولویت عبارت‌ است از، ارعاب مردم ایران، تشویق آنان به «سکوت» و برحذر داشتن‌شان از افشای موارد نقض حقوق بشر.

در این پروپاگاند الهه هیکس می‌ترسد، همه می‌ترسیدند با او صحبت کنند، حتی شادی صدر، ‌ ولی یکنفر بسیار شجاع است و او هم کسی نیست جز حاجیه شیرین عبادی، تحفة محفل نوبل! شاخة دیگر این پروپاگاند القا این دروغ بزرگ است که الهه هیکس بسیار فرد مهمی است! و همة مسائل مربوط به حقوق بشر در ایران زیر نظر اوست، و همه در بلاد غرب به الهه هیکس مراجعه می‌کنند. همه برای اخراج این شخصیت مهم که مسعود رجوی هم دشمن سرسخت او به شمار می‌رود متحد شده بودند، و پارلمان انگلستان کار و زندگی‌اش را کنار گذاشته بود و منتظر بود ببیند فرجام کار شریف‌پور چه خواهد شد! چرا که همسر شریف‌پور از اتباع انگلستان است! الهه هیکس در ایران تهدید به مرگ شده، درست مثل شیرین عبادی! و دیگر آنکه پیش از ظهور الهه هیکس در ایران کسی با نظارت بر حقوق بشر هیچ آشنائی نداشته!

در این مصاحبة ابله پسند، کوثر از شریف‌پور می‌پرسد، «چه نگاهی وجود داشت» که برخلاف روال مرسوم، سازمان دیده‌بان حقوق‌بشر به او در ایران ماموریت داده؟ می‌دانیم که «نگاه» و «باور» در ادبیات فعلة فاشیسم از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. در هر حال در پاسخ به این پرسش ابلهانه، شریف‌پور هم تا حدودی عمق حماقت‌اش را بر ملا کرده و می‌گوید، خودم پیشنهاد کردم، مگر کریستین امان‌پور به ایران نرفت، ‌منهم ایرانی بودم، و هنوز پاسپورت ایرانی داشتم! الهه هیکس ظاهراً نمی‌داند که امانپور به عنوان «خبرنگار» به ایران سفر کرده نه به عنوان کارمند یک سازمان مدافع حقوق بشر. البته الهه هیکس پیشتر ادعا کرده بود که نمی‌خواسته به ایران برود ولی در اینجا معلوم می‌شود که خلاف‌ این امر «صحت» دارد:

«هیچ ایرانی تا آنزمان از طرف یک سازمان بین‌المللی به ایران نمی‌رفت. من تنها فردی بودم که این ایده را دادم. مثلا اینکه چرا به خانم امانپور اجازه می‌د‌هند برود ولی برای من این امکان نیست. من می‌خواستم از پاسپورت ایرانی‌ام استفاده کنم [...]»


البته اگر شریف‌پور بینوا نمی‌داند به او می‌گوئیم که سازمان‌های بین‌المللی اگر مدافع حقوق بشر باشند، حق ندارند کارمند ایرانی‌تبار را تحت عنوان مأموریت رسمی با پاسپورت ایرانی در برابر پلیس فرودگاه کشور ایران قرار دهند! الهه هیکس در ادامة پریشانگوئی‌های «ویژة» خود ادعا می‌کند، چند نفر از طرف او بر ضد سازمان مجاهدین خلق بیانیه صادر کردند و گفتند کسانی که قصد خروج از سازمان را دارند شکنجه می‌شوند. این ترهات پراکنی نشان ‌می‌دهد که مصاحبة «کوثرـ هیکس» همزمان حامل پیام تبلیغاتی رسانة کیهان نیز هست!

خلاصه شریف‌پور یک قصة ترسناک برای مخاطب می‌گوید که همچون فیلم‌های بازاری کنت‌دراکولا بیشتر مضحک می‌نماید. صحنه‌های ترسناک این «قصه» در هتل و یا در اتومبیل‌های پنجره بسته می‌گذرد. در هتل است که هیکس نامة تهدیدآمیز دریافت می‌کند و به سفارت انگلستان می‌رود. به گفتة هیکس یک بخش اطلاعاتی برای اکبر بهرمانی کار می‌کند! وقتی هیکس به فرودگاه وارد شده نیروهای امنیتی او را گرفته و با بنز به هتل هما برده‌اند، و بخش اطلاعاتی اکبر رفسنجانی است که این «آزارها» را به الهه هیکس رسانده، نه وزارت امورخارجه! خلاصه شریف‌پور فقط می‌گوید و بازمی‌گوید، «من خیلی ترسیده بودم»! در ضمن شیرزنی به ‌نام عبادی را هم همین شریف‌پور کشف کرده:


«در سال 98 بود که خانم عبادی را برای جایزة صلح و حقوق بشر نامزد کردم. همه [...] می‌گفتند امکان ندارد خانم عبادی بیاید، او می‌ترسد[...] ولی او[...] آمد»

کوثر می‌پرسد نیروهای امنیتی مشکلی برایتان پیش نمی‌آوردند؟ شریف‌پورمی‌گوید، چرا در هتل لاله آنقدر نارنگی برایم آوردند که...! بله «تهدید با نارنگی» نیز از جمله مشکلاتی بود که نیروهای امنیتی برای شریف‌پور ایجاد کرده‌اند:

«چرا. سال 96 مرا به طبقه بالای هتل لاله بردند و یک دفعه این‌قدر نارنگی جلوی من گذاشتند که شبیه مراسم عروسی بود.»

و شریف‌پور از عروسی خیلی می‌ترسد! این چرندیات که سایت رادیوزمانه در قالب یک مطلب طولانی و کسالت‌آور به خورد ما می‌دهد بر محور چند پیام اصلی استوار شده: الهه هیکس شخصیت مهمی است که می‌ترسد، همه می‌ترسند، و خلاصه بگوئیم همه باید بترسند! حکومت اسلامی به «زنان» هیچ آزاری نمی‌رساند، پس زنان باید جسارت بیشتری به خرج دهند. در این مصاحبه نهضت‌عاظادی، شیرین عبادی، نژادحسینیان و محمد خاتمی در گروه «نیک» و طرفدار حقوق بشر جای می‌گیرند و از همه مهم‌تر سفیر انگلستان است که درست مانند حضرت علی یارو یاور زنان شده. خلاصه بگوئیم، اهالی کمپین آش! برای تحصن در سفارت ناخداکلمب درنگ نکنید. این توصیة شخصیت مهمی است به نام الهه هیکس:

«در آنزمان بود که من به صورت صدای نهادهای بین‌المللی در آمده بودم چون فارسی می‌دانستم. من طوری کار می‌کردم که حتی برای آقای کوپیتون [موریس کاپیتورن] [...]هم وقت ملاقات می‌گرفتم [...] سال 98 کار موفقیت آمیز دیگری هم انجام دادم. من به ایران رفتم و دیدم که هیچکس جرات ندارد با من حرف بزند[...] تنها کسی که حاضر شد مرا ببیند [...] همین خانم عبادی بود [...]»

بله و همین عبادی که برای حقوق بشر نسبی سینه چاک می‌دهد کتابی نوشته که در یک پاراگراف آن به دولت ایران توصیه می‌کند برای رهائی از مخمصة حقوق بشر خود را از شر تعهدات به سازمان ملل نجات دهد! حال که کار به اینجا رسید، بهتر است ایران همانطور که اربابان‌اش توصیه می‌کنند تعهدات خود در پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای را نیز فراموش کند! تا همانطورکه پنتاگون طی چند روز به پاکستان بمب اتمی داد، یک بمب هم به جمکران بدهد!

روز گذشته ژنرال مولان در مصاحبه با «سی.ان.‌ان» فرمودند، کشور ایران آنقدر اورانیوم غنی شده دارد که بتواند بمب بسازد! این اظهارات در رسانه‌های جمعی فرانسه منتشر شد. همزمان، رابرت گیتس، وزیر دفاع ایالات متحد به شبکه «ان. بی. سی» اعلام داشت، ایران فاقد توانائی برای ساختن سلاح اتمی است! در پی مصاحبة گیتس دبیر مطبوعاتی مولان اظهار داشت که، منظور ژنرال مولان این بود که ایران سوخت هسته‌ای تولید می‌کند!

این اظهارات ضدونقیض در بطن پنتاگون نشان از وجود شکاف در حاکمیت ایالات متحد دارد. چرا که دولت آمریکا در واقع کارگزار پنتاگون، به عنوان نهاد تصمیم گیرنده و غیرپاسخگو است. به گزارش نووستی، مورخ 2 مارس 2009، پس از اظهارات البرادعی و مایکل مولان، روز یکشنبه، اول مارس، رابرت گیتس اعلام داشت ایران با بمب اتمی فاصله دارد! همانطور که پیشتر هم گفتیم جنجال تجهیز ایران به سلاح اتمی دعوا بین سازمان ناتو و روسیه است و گورکن‌ها در این میان فقط اطاعت می‌کنند. در هر حال سرنوشت ملت ایران در گرو مذاکرات روسیه و آمریکاست. و اگر بجای شکوفائی باورهای‌مان، کمی منطقی به مسائل بنگریم خواهیم دید که شکاف کذا دقیقاً در جمکران انعکاس یافته.

سخنان ناطق نوری درمورد بحرین و ارسال صادق محصولی به این کشور از سوی احمدی نژاد و تکذیب ناطق نوری نشان از همین شکاف دارد. جناح نعلین‌ها که تاکنون در محور «مکه ـ واشنگتن» فعال بود، اخیراً وارد سیاست عراق هم شده. سفر اکبر بهرمانی به عراق را در همین راستا می‌توان بررسی کرد. به هوش باشیم! فعلة فاشیسم با جنجال تابوت‌بازی و هیاهوی دانشجونمایان قصد پرکردن همین فضای خالی در حاکمیت جمکران را دارد.







نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک


...

یکشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۷



انقلاب «تابوتی»!


...
«[امام صادق] فرمود: از پدرم شنیدم که می‌فرمود: چون اصحاب امام[حسین] علیه‌السلام با سپاه عمربن‌سعد درگیر شدند و آتش جنگ برافروخته شد، به فرمان خدا فرشتگان آسمان‌ها بر امام حسین فرود آمدند، و این مساله امام را بر سر دو راهی قرارداد: پیروزی بر دشمنان یا ملاقات خدا و شهادت، و آن بزرگوار، ملاقات خدا را برگزید[...]»
منبع: فارس نیوز، مورخ 18 دیماه 1387، «سیر تاریخی نهضت عاشورا»

خلاصه برای ملاقات با خداوند کافی است سوار یک فروند تابوت شویم. به عبارت دیگر تابوت همان موشک معنوی است که انسان را در «مدار الهی» قرار می‌دهد. همانطور که گفتیم راه اندازی نیروگاه بوشهر پادوهای استعمار در حکومت «مستقل» اسلامی را سخت به هراس افکنده و ساواک جمکران و لباس‌شخصی‌های شهربانی برای حفظ منافع آنگلوساکسون‌های دو سوی آتلانتیک کمر همت به ایجاد آشوب بسته‌اند. هنوز جنجال دفن تابوت در دانشگاه به پایان نرسیده، که «الهه هیکس»، به منظور تبلیغات برای محمد خاتمی و «نهضت عاظادی» وارد معرکة دفاع از «حقوق بشر» شده، به صورت غیر مستقیم به پادوهای محفل فاشیسم می‌گوید، جای امن می‌طلبید، ‌ از مشروطه‌خواهان یاد بگیرید که به سفارت انگلستان پناهنده شدند! بررسی مهملات الهه هیکس را به فرصت دیگری موکول می‌کنیم، چرا که این شخصیت فرهیخته را در وبلاگ «مونولوگ تحجر» تا حدی معرفی کرده‌ایم.

به گزارش رادیوفردا، که می‌دانیم شیپور استعمار نیست و مانند «بی‌بی‌سی»، ‌ از مدافعان پروپاقرص حقوق‌بشر به شمار می‌رود، سازمان دیده‌بان حقوق بشر خواستار آزادی دانشجویانی شد که پس از «اعتراضات» هفتة گذشته در دانشگاه امیرکبیر دستگیر و زندانی شده‌اند. اعتراضات کذا عبارت بود از «تحصن، امضای طومار و تجمع» که به لباس شخصی‌های ساواک امکان داد وارد دانشگاه شده آنجا را به صحنة زدوخوردهای «سنتی» و معمول جمکران تبدیل کنند.

بله روز از نو، روزی از نو! دانشجویان گرامی! اعتراض از شما، سرکوب هم از ما. آنقدر این بازی موش و گربه را ادامه می‌دهیم که درگیری از محوطة دانشگاه به خیابان کشیده شود آنوقت یک انقلاب پرشکوه دیگر برای‌تان سازمان می‌دهیم. و دوباره شهربانی‌ها و کمیته‌ها را خالی می‌کنیم تا شما مبارزان «ضدامپریالیست» آن‌ها را فتح کنید، درست مثل سی سال پیش. البته آن روزها کمیته نبود، ‌ فقط شهربانی بود، امروز کمیته و شهربانی با هم در اختیار شماست که دو برابر افتخار بیافرینید. اتفاقاً یک هیئت از مرکز تولید سینمای مبتذل هولیوود به همین منظور به جمکران اعزام فرمودیم که شاهد «انقلاب» باشند و فیلم آنرا در آیندة نزدیک روانة بازار کنند.

سازمان ناتو که سه دهة پیش با انتشار یک مقاله در روزنامة مسعودی‌ها، برایمان «انقلاب ضد طاغوتی» سازمان داد و حکومت گورکن‌ها را در کشورمان مستقر کرد، ‌ اینک با چند «تابوت» قصد براندازی کرده! به عبارت دیگر حضرات برای یک «انقلاب تابوتی» بسیج شده‌اند. البته چنین انقلابی کاملاً «منطقی» است، چرا که در «باورهای شکوفای ما»، گورکن تداعی کنندة حفر زمین برای دفن جسد است. و می‌دانیم که جسد پیش از مراسم دفن طبق احکام دین مبین در تابوت قرار دارد. پس در سیر تحولات «تاریخی» که رو به آینده دارد و در سیر تحولات «تداعی معانی» که طبق نظریة‌ روانکاوی رو به گذشتة موهوم و ضمیر ناخودآگاه دارد، از واژة گورکن می‌توان به بیل و کلنگ و تابوت و دفن جسد ‌رسید. منتهی یک جای کار اشکال دارد. و آن اینکه در روند تداعی معانی زمانی که از واژة گورکن آغاز کنیم، همه به یک نتیجة واحد نمی‌رسیم، چرا که ضمیر ناخودآگاه هر فرد، زبان ویژة خود را دارد. ولی عملکرد «ناخودآگاه جمعی» متفاوت است و پای بر اسطوره‌ها می‌فشارد.

حال باید بازگردیم به اسطوره‌های ایرانی و «بی‌بی‌گوزک‌های» شیعی مسلکان تا ببینیم دفن جسد و تابوت در «دانشگاه» با کدام یک پیوند برقرار می‌کند. اسطوره‌های ایرانی ـ با حماسه اشتباه نشود ـ روی به زندگی و آینده دارد. همچنانکه پیشتر هم اشاره کردیم، قیام کاوة آهنگر بر ضد ضحاک ماردوش برای حفظ جان جوانان و تداوم زندگی بود، نه برای «شهادت» در راه قادر متعال. فریدون هم پس از پیروزی بر ضحاک او را به قتل نرساند، ضحاک را به زنجیر کشید. پس باید اسطوره‌های اقوام ایرانی را رها کرده و پاسخ خود را در بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان جستجو کنیم که جز مرگ هیچ نمی‌پرستند.

افسوس که شاه عباس کبیر، «روشنفکر قرمزپوش» بنگاه خبرپراکنی «بی‌بی‌سی» حضور ندارند، اگر بودند پاسخ ما را بلافاصله از آستین «برادران شرلی» استخراج می‌کردند و ضمن کورکردن چشم پسران‌شان مشکل ما را نیز حل می‌فرمودند. باید ببینیم دفن جسد یا تابوت خالی در محوطة دانشگاه در صدر اسلام و یا در صحرای کربلا چه معنا و مفهومی می‌تواند داشته باشد. به عنوان نمونه زمانی که سر بریدة آنحضرت را در برابر چشمان اهل بیت قرار می‌دهند، کار به کجا می‌کشد؟ برای این پرسش با توجه به بی‌بی‌گوزک‌های شیعی مسلکان چند پاسخ بی‌بی‌گوزکانه هم داریم.

اگر دانشجویان معترض به دفن تابوت، در فیلم هیئت اعزامی از هولیوود، نقش لشکر عمر سعد را ایفا کنند، باید طبق «روزشمار فارس نیوز»، با اسب بر جسد شهدا بتازند. سپس سر شهدا را به کوفه بفرستند. و اصلاً شاید پرزیدنت جلال طالبانی برای تحویل گرفتن سر شهدا به تهران آمده باشند. بله یکروز پس از ارسال سر شهدا به کوفه، حرکت اسرا به کوفه آغاز می‌شود. ولی «دانشجویان» می‌توانند همکاران‌شان را در بسیج اسیر کرده همزمان با سر مبارک شهدا به همراه طالبانی به عراق بفرستند، کی به کیه؟ «آن بانینگ»، همسر وارن بیتی، دهنش قرصه! فارسی هم بلد نیست، البته انگلیسی را از الهه هیکس، پامنبری نهضت‌عاظادی و تبلیغاتچی محمد‌خاتمی و مدافع حقوق بشر نسبی بسیار، بسیار بهتر صحبت می‌کند. بگذریم! فعلاً به لحظات حساس «انقلاب تابوتی» نزدیک می‌شویم و نقش آزاد زنان کمپین آش نذری در این «انقلاب» از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

البته منکر نقش سازندة آزاد زنان در انقلاب ژنرال هویزر نیستیم. خصوصاً که مریم سطوت و مریم بهروزی در سایت زمانه چنان تصویری از مبارزات‌شان ارائه کرده‌اند که اگر سن و سال‌شان را نمی‌دانستیم حتماً فکر می‌کردیم از جمله کودکان عقب‌ماندة ذهنی جمکران‌اند. در هر حال نقش زن در جامعة «استعماری ـ اسلامی» از نقش مرد مهم‌تر است. چرا که این حضرات به دلیل تحمل سرکوب شدید در محیط خانواده و در جامعه، به موجودات وحشی،‌ مردپرست و قدرت طلب تبدیل می‌شوند. در نتیجه دختران و زنان زیردست خود را سرکوب می‌کنند، تا توحش و خشونت در جامعه گسترش یابد. مریم محمدی با مریم بهروزی و مریم سطوت مصاحبه‌ای ترتیب داده که در سایت زمانه، مورخ 22 بهمن سالجاری منتشر شده. بهروزی می‌گوید:

«وقتی انقلاب پیروز شد، ما فکر کردیم دیگر همة مشکلات حل شد و [...] نظام اسلامی برقرار می‌شود و به همه آنچه می‌خواستیم، خواهیم رسید[...] امام فرمودند، تازه اول کار است‌[...] ما فهمیدیم راه سختی در پیش داریم»


مریم سطوت می‌گوید:
«ما به طور مشخص دیدی از انقلاب نداشتیم [...] [احساسم این بود] که می‌رویم به آن چیزهائی که سال‌ها به خاطرش مبارزه کردیم می‌رسیم [...]احساسم این بود که دارم به همة آرزوهائی که عمری با آن سر کردم می‌رسم[...]»

تفاوت مریم بهروزی با مریم سطوت این است که اولی به گروه «لات‌الله» حوزه و بازار تعلق دارد و دومی به گروه داس‌الله! اولی ادعای « فکرکردن» دارد ولی مسیر «تفکرات‌» ابلهانه‌اش را سخنان خمینی تعیین می‌کند، دومی فقط «احساس» می‌کند! و در هرحال هر دو با منطق متعارف بیگانه‌اند. هر دو فاقد قدرت درک این نکتة ‌پیش پا افتاده‌اند که خواسته‌های انسان، «یکبار و برای همیشه» مشخص نمی‌شود، این گذشت زمان و تغییر و تحولات است که به این خواسته‌ها شکل خواهد داد. و این است وجه مشترک لات‌الله و داس‌الله مذکر و مونث: ‌ سبک‌مغزی. به همین دلیل است که ابتکار عمل و رهبری گله و تودة منطق ستیز را نوع مذکر به دست می‌گیرد، و اعضای مؤنث لجنزار فاشیسم از بزگله پیروی می‌کنند تا ‌ملت را به اعماق چاه پوپولیسم هدایت‌ کنند و بگویند، «مجلس همانجا است که مردم هستند»! و یا «میزان رأی مردم است» و قانون و مقررات را «مردم» در خیابان «وضع» می‌کنند‍!

بله پس از ورود کاروان اسرا به کوفه، زینب و ام‌کلثوم و فاطمه در کوچه‌های شهر به سخنرانی مشغول می‌شوند. سپس مردم شهدا را در کربلا دفن می‌کنند. بعد ابن‌زیاد در مسجد کوفه سخنرانی می‌کند، و عبدالله‌عفیف به او اعتراض می‌کند که اعدام می‌شود. البته متن سخنان ابن زیاد و عبدالله در فارس نیوز موجود نیست، شاید سال آینده سید مهدی خاموشی متن سخنان ایندو را هم از طریق اینترنت از آن دنیا برایمان جور کند. باری کاروان اسرا از کوفه پس از 18 روز به شام، سوریة فعلی، می‌رسد و زینب در کاخ یزید سخنرانی می‌کند! ولی اعدام نمی‌شود. امام سجاد هم در مسجد جامع شام سخنرانی می‌فرمایند و مجازات نمی‌شوند. می‌بینیم که اسرا از «آزادی بیان» فراوان برخوردار بوده‌اند. حمایت بی‌دریغ کارفرمایان الهه هیکس از حقوق بشر اسلامی دلیل دارد! خلاصة مطلب این کاروان اسرا از این شهر به آن شهر می رود؛ زینب سخنرانی می‌کند، امام سجاد سخنرانی می‌فرمایند، درست عین مسابقات انتخاباتی آمریکا است. و اسرای سخنران همینطور ادامه می‌دهند تا می‌رسند به مدینه. باز هم امام سجاد دم دروازه یک سخنرانی ایراد می‌فرمایند، ولی زینب دیگر ساکت شده و سخنرانی نمی‌کند. خلاصة مطلب دهم محرم سال 61 هجری قمری امام حسین پس از مشورت با فرشتگان، مرگ را بر پیروزی ترجیح داده شهید می‌شوند. و روز 15 رجب سال 62 هجری قمری حضرت زینب هم نطق‌شان کور می‌شود. در صحنة آخر فیلم، مونولوگ «شون پن» را شاهدیم که برای «شکوفائی باورهای ما»، چنین می‌گوید:

«اولین روزی که من به اینجا آمدم ماه رجب بود[...] شبی مشغول نماز مغرب بودم که ناگهان صدا و ولولة‌ عظیم و عجیبی شنیدم [...] دیدم بیابان پر از حیوانات عجیب‌وغریب است و تا مرا دیدند به طرف من آمدند[...] دیدم شیر و آهو گاوکوه و پلنگ با هم مختلط‌اند و به صداهای غریبی صیحه می‌زنند[...] خوب که فکر کردم دیدم امشب شب شهادت آقا اباعبدلله الحسین[...] می‌باشد و این فریادها [...] نوحه و گریه برای مصیبت حضرت سیدالشهدا [...] است [پس] عمامه از سر برداشتم و بر سر خود زدم [...] و می‌گفتم حسین، حسین [...] پس حیوانات[...] دورم حلقه زدند.»
منبع: بالاترین، مورخ 17 ژانویة 2008، «عزاداری و گریه زاری حیوانات در سوگ سیدالشهدا.»

حال که فیلم به پایان رسید و سینما تعطیل شد، حضور دانشجویان «مبارز» جمکران عرض کنیم، دفن تابوت در دانشگاه‌ عملی است که فعلة ساواک صرفاً برای تحریک افکار عمومی و ایجاد بحران در دانشگاه‌ها انجام می‌دهد. ساواک نه از احمدی‌نژاد دستور می‌گیرد، نه از رهبری و نه از حکومت مفلوک اسلامی. در نتیجه، به دانشجویان «مخالف» توصیه می‌کنیم پای به تلة ساواک منفور نگذارند. البته روی سخن ما با گروه‌های جیره‌خوار ساواک و پامنبری‌های ملکی و هوچی‌های دیگر در دانشگاه نیست. پس چند پرسش منطقی پیرامون ماجرای دانشگاه مطرح می‌کنیم. طبق قوانین حکومت اسلامی، کدام نهاد یا وزارتخانه حق تصمیم‌گیری در مورد محوطة دانشگاه را دارد؟ دانشجویان حق دارند در این مورد اظهار نظر کنند؟ اگر چنین حقی دارند از چه طریق می‌توانند مطالبات قانونی خود را مطرح کنند؟

روی سخن ما با دانشجویانی است که وابسته به تشکل‌های سرکوبگر «دانشجوئی» نیستند. اینان اگر مخالف دفن تابوت در دانشگاه باشند، مخالفت خود را از «طریق قانونی» به ریاست دانشگاه و نهاد یا مقامات مسئول دانشگاه اعلام می‌کنند، نه از طریق تجمع و تحصن در دانشگاه. ما هم با تبدیل دانشگاه به گورستان مخالف‌ایم، با تبدیل دانشگاه به محل برگزاری وقوقیه نیز مخالف‌ایم. ولی از همه مهم‌تر، با تبدیل دانشگاه به محل فعالیت سیاسی فعلة ساواک و پادوهای استعمار به شدت مخالف‌ایم! دانشگاه محل تحصیل است نه جایگاهی برای هوچی‌گری. قانون‌شکنی، لات‌بازی و فرصت‌سازی برای خوشامد «دیده‌بان حقوق‌بشر نسبی» و دیگر محافل فاشیسم غرب کافی است!




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

...