یکشنبه، مهر ۰۳، ۱۴۰۱

زن، زندگی، آزادی!

 

 

پس از قتل مهسا امینی توسط گشتاپوی شیعی،   خبرگزاری‌های حکومتی با دروغ‌پراکنی زمینۀ آشوب را فراهم آوردند؛   اوباش حکومتی را برای تخریب و تهاجم به خیابان هی کردند تا مردم عادی توسط نیروهای انتظامی سرکوب شوند.   حکومت جنایت‌کار با این صحنه‌سازی در جایگاه طلبکار نشست،  ‌ و ضمن سردادن عرعر «توهین به مقدسات» برای راهپیمائی بر علیه این «توهین» فراخوان ‌داد!   هفت روز پس از قتل مهسا امینی،  حکومت آخوند و اوباش،  با کمک چماقداران «مخالف‌نما» موفق شد،‌   شعار زندگی‌بخش «زن،  زندگی، آزادی» را به شعارهای مرگ و نفرت و ستایش از روح رضاشاه تبدیل کند،  به این امید که بتواند همچون سال 1357،    با ایجاد اجماع پیرامون «مرگ و نفرت» زمینه را برای استقرار یک فاشیسم تازه نفس فراهم آورد.   به این ترتیب آخوند در حاشیه امن قرار خواهد گرفت،   و باز هم سایۀ مرگ و نفرت بر عشق و زندگی سنگین خواهد شد.  بله،   پیوستن ایران به پیمان شانگهای «مقدسات» بعضی‌ها را گویا خیلی مخدوش کرده!   گلۀ وحش پیرامون مرگ و نفرت و شعار پوچ اجماع ایجاد به وجود آورده،   و دیگر احدی با قتل مهسا امینی و روند سازمان یافتة‌ سرکوب زن ایرانی کاری ندارد!             

 

پس از قتل مهسا،   احزاب کُرد خواهان اعتصاب عمومی شدند که هم بار اقتصادی و مادی ملموس دارد،  هم فضای ماتم و سوگواری را بر جامعه تحمیل نمی‌کند.   ولی رضا پهلوی و مادرش دو روز عزای عمومی اعلام نمودند!   آن مادر و آن پسر،   به این ترتیب «گوسفندالله»  را همزمان به دو سوگواری فراخواندند؛  ‌  برای «آن عرب سوسمارخور»،  و برای ملکة انگلیسی امت مسلمان!   به عبارت دیگر،‌  رضا پهلوی و شهبانو تلویحاً در کنار علی روضه‌خوان نشستند.  و می‌دانیم که رهبر جمکرانی‌ها مانند همة لات و اوباش شیعی،  هم برای پرسوناژ «عرب سوسمارخوری که به طمع خلافت ترکیده» عزادار است،  و هم برای رحلت ملکة‌  امت مسلمان.   ولی مقام معظم اجازه ندارند برای ولینعمت‌شان بساط روضه و زوزه به راه بیاندازند؛   مصلحت دربار انگلستان چنین ایجاب می‌کند که جایگاه صورتک‌ شیعی‌اش در طویلة «مخالفان استکبار» همچنان محفوظ بماند.   دربار بریتانیا به این ترتیب یک نشان ستراتژیک می‌زند؛  در ارتباط اندام‌وار کودتای کلنل آیرون‌ساید با کودتاهای ژنرال شوارتسکف و ژنرال هویزر ـ  19 اوت 1953، و 11 فوریه 1979 ـ‌  گسست ایجاد می‌کند!   در نتیجه به مخیلۀ عوام چند دروغ شاخدار تزریق خواهد شد.

 

نخست اینکه فروغی و مصدق،   هیچ ارتباطی با خمینی و خاتمی و خامنه‌ای ندارند؛   دیگر آنکه دستگاه پهلوی دشمن آخوند و دین اسلام بوده،   و از همه مهم‌تر اینکه،   حکومت اسلامی،  تداوم منطقی پهلوی نیست!    وقتی این دروغ‌‌های شاخدار باورتان شد،   به کوری سیاسی مبتلا می‌شوید و ارتباط اندام‌وار شهربانی آیرون‌ساید را با شهربانی‌های شوارتسکف و ژنرال هویزر نخواهید دید!   برای درمان کوری سیاسی «بعضی‌ها» کافی است نیم نگاهی بیاندازیم به  روند آشوب‌سازی حکومت پس از قتل مهسا امینی و عملکرد شهربانی‌های آیرون‌ساید و شوارتسکف.   همانطور که می‌دانیم شهربانی آیرون ساید کارش را با کودتای سوم اسفند آغاز کرد و مراتب احترامات جاودان دربار انگلستان به «منهیات آخوند» را در قالب بیانیة «من حکم می‌کنم» منتشر نمود!

 

پس از ترور رزم‌آرا و خوش‌رقصی‌های مصدق برای ارباب آنگلوساکسون،‌  نوبت به  شوارتسکف رسید تا مجهز به شعبان جعفری،   به کمک شهربانی آیرون ساید بیاید و به احترام ماتحت آخوند شیعی،  در تاریخ اول اردیبهشت ماه سال 1334،  مکان عبادت نئوشیعی‌ها را در تهران تخریب فرماید.  در این مراسم شرم‌آور،  رئیس ستاد ارتش و فرماندار نظامی تهران نیز حضور داشتند و لندن و واشنگتن که این روزها برای بهائیان ایران روزی چند هزار لگن اشک تمساح سرازیر می‌کنند،  آن روزها خفقان گرفته بودند.   




«جونم براتون بگه!»   آن روزها گشت ارشاد به صورت «غیررسمی» فعال بود.   شهربانی «آیرون ساید ـ  شوارتسکف» دست لات و اوباش را برای تهاجم لفظی و فیزیکی به زنان بازگذاشته بود.   در این شرایط زنی که از خانه خارج می‌شد،   هیچ امنیتی نداشت!  خروج زن از خانه همیشه با «ترس از تهاجم» قرین بود.   در نتیجه دستگاه پهلوی دوم در مورد سرکوب سازمان‌یافته و غیررسمی زنان خیالش تخت بود؛‌   با مردان مشکل داشت!   از اینرو یکی از روسای شهربانی تهران با نبوغ سرشارش در مناطق پرتردد شهر «خیمه‌های ارشاد» بر پا کرد!

 

‌مأموران شهربانی وظیفه داشتند مردان «متمرد» را به این خیمه‌ها هدایت کنند.   مردان متمرد، کسانی بودند که موهای‌شان روی گردن و گوش‌ها را ‌پوشانده بود!   این متمردان را به خیمه ارشاد می‌بردند.   در این خیمه‌ها یک نفر با ماشین سرتراشی روی یک چارپایه در انتظار «مجرم» نشسته بود،  و به محض ورود «مجرم» جایش را به او واگزار می‌کرد و با ماشین سرتراشی یک «چهارراه» ـ  یک نوار از گوش راست  تا گوش چپ،  و نوار دیگر از پیشانی تا گردن ـ  روی سر «متمرد» می‌کشید و او را از خیمه مرخص می‌نمود.   پس از این عملیات قربانی ارشاد پهلوی دوم ناچار بود راهی سلمانی شود و سرش را از ته بتراشد.    این لات‌بازی مدت‌ها ادامه یافت تا اینکه یکی از «خودی‌ها» را هم برای ارشاد به خیمه ‌بردند و ... و سرانجام با دخالت دربار،  رئیس شهربانی برکنار شده،  بساط خیمه‌های ارشاد را برچیدند و ... و منتظر ماندند تا شهربانی ژنرال هویزر مجهز به ماشاالله قصاب و زهراخانوم  به کمک شهربانی «آیرون‌ساید ـ شوارتسکف» بشتابد!

 

در دوران نورانی «نوین» مأموران شهربانی با ته‌ریش‌کثیف در محل کارشان حاضر می‌شوند و تأمین نظم خیابانی هم بر عهدۀ‌ زهراخانوم و ماشاالله قصاب است؛   خیمه‌های ارشاد نیز جای‌شان را به نیسان ـ  پاترول‌های «کمیتۀ انقلاب» ‌سپرده‌اند و ژاندارمری شوارتسکف هم یک گشت «جندالله» دارد.   «وظیفۀ» کمیته‌ها ایجاد مزاحمت برای زنان و مردان،  و ارعاب مردم،  چه در خیابان و چه در خانه‌ها است!   میهمانی‌های مختلط،  جشن و کنسرت و...  خلاصه هر آنچه غیر از روضه و زوزه و عرعر آخوند باشد،   «انقلاب» این حضرات را تهدید می‌کند!  بعدها نام این عوامل سرکوب را چندین بار تغییر دادند،   «گشت ثارالله و گروه انصارالله و زهرمار الله و...» و این عوامل علاوه بر دستگیری «بدحجابان»،  کارشان به کتک زدن زنان در خیابان‌ها نیز ‌رسید!

 

باری در دوران نکبت بار محمد خاتمی بود که ایجاد «گشتاپوی شیعی» تحت عنوان گشت ارشاد در دستور کار اصلاح‌طلبان قرار ‌گرفت و در سال 1385 کار سرکوب ملت ایران را آغاز ‌کرد.   گشتاپوی کذا ابتدا وظیفه داشت «تذکر» بدهد،  ‌ ولی در زمینه توحش به سرعت «پیشرفت» کرده کارش به دستگیری و بازداشت و جریمه و باج‌گیری و تیراندازی نیز کشید،  ‌ و در آخرین مورد انجام وظیفۀ گشت کذا،   قتل مهسا امینی بود که با نشست شانگهای تقارن زمانی نشان داد!     

 

در تاریخ 13 سپتامبرسالجاری،   در اوج بساط روضه و زوزۀ شیعی‌ها برای آن عرب سوسمار خور،   داماد علم‌الهدی راهی سمرقند می‌شود تا تعهدی را به امضاء برساند که راه را برای عضویت ایران در سازمان شانگهای هموار می‌کند.   از قضای روزگار بازداشت مهسا امینی هم با این سفر تقارن زمانی نشان می‌دهد!   دو روز بعد،   این یادداشت در نشست سران شانگهای به امضا می‌رسد،   و رئیسی را می‌بینیم که مثل سگ کتک خورده در کنار اعضای شانگهای سر میزی نشسته که روی آن فلوت‌های شامپاین گذاشته شده و همزمان خبر می‌رسد که مهسا امینی هم در بیمارستان کسری درگذشته است!

 

داماد علم الهدی که هنوز در ازبکستان است تلفنی از وزیرکشور می‌خواهد به این پرونده رسیدگی کند.   معاون رئیسی در امور زنان با خانوادة مهسا امینی تماس می‌گیرد و ضمن تسلیت به آنان،   از این موضوع ـ قتل مهسا ـ ابراز تأسف می‌کند و وعدة رسیدگی می‌دهد. رئیس «جمهور» بیت‌رهبری پس از بازگشت به تهران با خانواده مهسا تماس می‌گیرد و نشانه‌هائی از انسانیت در سخنان‌اش می‌بینیم:     

 

« دختر شما همچون دختر خود من است و احساس من این است که این حادثه برای یکی از عزیزان خود من پیش آمده [...] دستور دادم تا بررسی موضوع را به صورت ویژه در دستور کار قرار دهند و مطمئن باشید این موضوع را از دستگاه‌های مسئول مطالبه خواهم کرد تا ابعاد آن روشن شود.»

منبع: یورونیوز،   مورخ 19 سپتامبر سالجاری 

 

تا اینجا،  آندسته ایرانیان که از تاریخ معاصر کشورشان بی‌خبرند چنین می‌پندارند که برخورد رئیسی «منطقی» شده و این فرد به عنوان رئیس قوة‌ مجریه،  می‌خواهد واقعاً عوامل این جنایت شناسائی و  مجازات شوند،   تا این قتل به بحران و سپس آشوب و سرکوب منجر نشود.   ولی اشتباه مخاطب همینجاست؛   طی سدة اخیر «برخورد منطقی» با مسائل کشورمان هرگز  امکان‌پذیر نشده است!

 

در هر حال خانوادۀ مهسا امینی،   بدون فراخوان به تجمع و تظاهرات،  و بدون مصاحبه با معصومه قمی،   به دادگستری حکومت ملایان اعتماد می‌کند.   پدر مهسا می‌گوید نمی‌خواهد حق فرزندش پایمال شود؛   شکایت‌نامه‌ای به دادگستری تهران تسلیم کرده: ‌

 

 «[...] تا هرکسی که اینکار را کرده به سزای کارش برسد.»

همان منبع

 

پیکر مهسا امینی را روز 26 شهریورماه در سقز دفن می‌کنند.   حاکم شرع کردستان هم ضمن تأکید بر مجازات عامل یا عاملان این جنایت،   خواهان برچیدن گشت ارشاد و نهادهای سرکوبگر مشابه می‌شود و سکوت مسئولان را «شرکت در جنایت» می‌خواند:    

 

«کسانی که قدرت جلوگیری از تجاوز و جنایت دیگران را داشته باشند،   یا بعد از وقوع هر جنایتی،   بتوانند جنایتکاران را مجازات کنند،   با این وجود ساکت بنشینند و اقدام نکنند، در آن ستم‌ها و جنایت‌ها سهیم می‌باشند.»

همان منبع

 

طی این مدت،   علی روضه‌خوان،  رهبر حکومت ملایان خفقان گرفته؛  ‌ نه در مورد حجاب،  اظهار نظر می‌کند،  نه در مورد قتل مهسا، و نه در مورد تظاهرات!    می‌گویند سکوت ایشان به دلیل انسداد روده‌ «مبارک‌شان» است!   در هر حال این تظاهرات که با شعار «زن،  زندگی، آزادی» از کردستان آغاز شده بود،  بدون درگیری ادامه یافت و به تهران نیز سرایت کرد و ... و اینجا بود که آنگلوساکسون‌ها که یکصد سال است در ایران نان نفرت‌فروشی و مرگ‌پرستی و آخوندنوازی و زن‌ستیزی سق می‌زنند احساس خطر ‌کردند.  چرا که سرکوب زن،  پایه و اساس سیاست استعمار برای ایجاد خفقان در جامعه است.   و اینچنین است که مهره‌های استعمار در راه بحران‌‌سازی و تحریک افکارعمومی با هدف گسترش خشونت و ایجاد اجماع پیرامون «مرگ و نفرت» پای به میدان شایعه‌پراکنی می‌گذارند.

 

علیرغم تأکید پدر مهسا امینی مبنی بر مشاهدة کبودی روی پاهای دخترش،   وزیر کشور که قرار بود منتظر دریافت گزارش پزشکی قانونی و کارشناسی و...  بماند،   همزمان با ورود خبرنگاران «سی‌بی‌اس نیوز» به تهران،    ادعا می‌کند «مهسا امینی بیمار بوده،‌  و چندین و چند عمل جراحی قلب و مغز داشته و مورد ضرب و جرح نیز قرار نگرفته!»  سپس الهیان،  کنیزالاسلام اجاره‌ای که در مجلس ملایان به «کسب حلال» مشغول است،   دروغ‌های وزیرکشور را بازنشخوار می‌کند و...  و اوباش و چماقداران حکومتی با شعارهای پوچ و مبتذلی از قماش «مرگ بر خامنه‌ای،  رضاشاه روحت شاد،   مجتبی بمیری،  رهبری رو نبینی و ...» به تظاهراتی نفوذ می‌کنند که با شعار امیدبخش «زن،  زندگی،  آزادی» آغاز شده بود!

 

اوباش با همان شعارهای آخوندی،  ویترین مغازه‌ها را می‌شکند، ‌ مسجد آتش می‌زند،  و ... و بر اساس گزارش فرانس‌پرس،   طی یک هفته،  50  نفر را به کشتن می‌دهد! حکومت ملایان نیز راضی و خرسند از این شرایط،  جهت گسترش دامنۀ خشم و نفرت عمومی،  تظاهرکنندگان را «عوامل قتل» می‌خواند،   و به سنت رایج شیعی‌ها در جایگاه «مظلوم» لنگر ‌انداخته،   سازمان جنایتکار «تبلیغات اسلامی» را برای راهپیمائی بر علیه «توهین به مقدسات» پس از مراسم وقوقیة جماعت به میدان می‌آورد!   بله این است پیامد مصاحبۀ‌ «سی‌بی‌اس نیوز» با آخوند رئیسی!

 

خلاصه بگوئیم،  داماد علم الهدی با این مصاحبه،  تلافی هر آنچه لگد و توسری در سمرقند دریافت کرده بود،  بر سر ملت ایران درآورد!   یادآور شویم،  خبرگزاری‌ «سی‌بی‌اس» برای تریبون دادن به این جانور وحشی یک فروند خبرنگار به نام «لسلی شتال» را «با لچک و پماد» به تهران فرستاد تا ضمن 60 دقیقه ماساژ،   با طرح پرسش‌های ابلهانه،   پاسخ‌های مطلوب آنگلوساکسون‌ها را از دهان وی بیرون بکشد.  و اینچنین بود که رئیسی ضمن دفاع از کشتار جمعی زندانیان سیاسی،  نماد بردگی را «خواست زنان ایرانی» قلمداد کرد و خواهان «تحقیق» در مورد جنایات دستگاه آلمان نازی هم شد!   و لسلی شتال هم در حال شمارش حق‌الزحمه‌اش بیانات رئیسی را مورد تأئید قرار می‌داد.

 

می‌دانیم که بساط محمد و 12 عرب سوسمارخوری که یکی‌شان هنوز زنده است و از 1400 سال پیش ته چاه قنبرک زده،  از منظر شیعی‌ها «رویداد ‌تاریخی» است؛   به اثبات علمی رسیده!    ولی سرکوب و کشتار سازمان یافتة‌ اقلیت‌های قومی و مذهبی و مخالفان فاشیسم توسط دستگاه آلمان نازی از منظر اینان هنوز «ثابت» نشده!    مسلماً برای شیعی‌ها،  کشتار مخالفان فاشیسم در اوکراین نیز هنوز به اثبات «علمی» نرسیده!   قرار است «مورخان»  آستان‌قدس رضوی که حرفة اصلی‌شان نظافت مبال مسجد و تعویض ملافه‌های روسپی‌خانه‌های مشهد است،   در این مورد «تحقیقات» علمی کنند و آن‌ها را پس از تأئید علم‌الهدی به دربار انگلستان و آبدارخانۀ سازمان سیا ارسال نمایند تا «لسلی شتال» بتواند با رعایت حجاب اسلامی،  این تحقیقات را در سی‌بی‌اس نیوز «تفسیر»کند!           

 

فراموش نکنیم که همزمان با فراخوان سازمان تبلیغات اسلامی برای لشکرکشی خیابانی،‌  در  بوق جرمانی هم مطلبی به قلم یکی از اوباش صادراتی حکومت ملایان ـ  ایرج مصداقی ـ  در مدح و ستایش آخوند منتظری به عنوان «مدافع حقوق بشر» منتشر شد!  و نیازی نیست که بگوئیم کشتزار تقی رحمانی به منتظری جنایت‌کار جایزۀ حقوق بشر تقدیم کرده بود!   در هر حال «جونم براتون بگه»،   روز جمعه،   اول مهرماه پس از پایان وقوقیه، گلة وحش را با چادرسیا و ریش و پشم می‌بینیم که مانند لشکر شکست‌خورده در خیابان اینور و آنور می‌رود و یک «قطعنامه» هم صادر می‌کند که متن آن طبق سنت رایج در چاهک فاضلاب آنگلو‌ساکسون‌ها تنظیم شده :‌    

 

«[...] آنچه که طی روزهای اخیر [...] با فتنه انگیزی دشمنان بیرونی و نفوذی‌های داخلی سرسپرده و فریب خورده رخ داد،   بیانگر طراحی شوم همه زخم خوردگان از نظام اسلامی و ایجاد خلل در مسیر اراده و پیشرفت ملت بصیر ایران اسلامی است [...]»

منبع: ایرنا، مورخ 23 سپتامبر سالجاری    

 

به ادعای چاهک استعمار،   هرکس در ایران با زن‌ستیزی و سرکوب و تاراج مخالف باشد، «نفوذی داخلی» است،   که با «فنته‌انگیزی»‌ دشمنان بیرونی می‌خواهد راه «اراده و پیشرفت ملت بصیر ایران اسلامی» را مسدود کند!    «ملت بصیر ایران اسلامی» کیست؟   بانک‌های لندن و واشنگتن که طی سدۀ اخیر،   پیشرفت‌شان در گرو تاراج و سرکوب ملت ایران بوده و هست!   در هر حال راهپیمائی و تحرکات مزبوحانۀ حکومت ملایان،   و تبدیل ملت ایران به «امت اسلامی، و ملت بصیر ایران اسلامی» هم  نتیجۀ‌ معکوس داد!   دکانی که دارودستۀ‌ اصلاح‌طلبان،   سال 1994 تحت عنوان «حزب اتحاد ملت ایران اسلامی » باز کرده بودند، امروز خود را «حزب اتحاد ملت» معرفی کرده و خواهان برچیدن گشت ارشاد و لغو حجاب اجباری شده است!   البته این مختصر کفایت نمی‌کند،‌   ولی استعمار در همین حد هم حاضر به عقب نشینی نیست!   از اینرو برای ارعاب ملت ایران به رودۀ مسدود علی خامنه‌ای متوسل شده که چند روزی است حلقوم‌اش را هم مسدود کرده!   ولی سکوت علی خامنه‌ای هیچ اهمیتی ندارد،‌   بوق‌های استعمار با کندوکاو در رودۀ مقام معظم به چند مطلب مهم پی برده‌اند که فقط آن را در اختیار ایران وایر قرار داده‌اند.

 

نخست اینکه «خامنه‌ای آتش زدن روسری را محاربه با خدا می‌داند و حکم محارب هم اعدام است.  دیگر آنکه «کردستان باعث نگرانی شده؛  پاسداران دلار از عملکرد نیروی انتظامی و ارتش و وزارت اطلاعات ناراضی‌اند و با حکم مستقیم علی روضه‌خوان می‌خواهند به اعتراضات خاتمه دهند؛  و مقامات اطلاعاتی هم از عملکرد دولت و خامنه‌ای ناراضی‌اند و اعتقاد دارند که او بر خلاف گذشته نگاه «واقع بینانه‌ای» به مسائل ندارد!

نقل به مضمون از سایت ایران وایر، مورخ 24 سپتامبر سالجاری

 

اگر علی خامنه‌ای نگاه «واقع بینانه» به مسائل داشته باشد،  در آیندۀ نزدیک نیسان پاترول‌های گشت ارشاد جای‌شان را به تانک‌های چیفتن انگلیسی خواهند سپرد!