جمعه، مهر ۳۰، ۱۳۸۹


توران و چلیپا!
...

اگر دولت فرانسه نتواند به صورت صلح‌آمیز به آشوب‌های این کشور پایان دهد، امیدی به دوام نیکولا سرکوزی نخواهد بود. اما محافلی که همواره و به صورت «سنتی» از سرکوب در کشور فرانسه حمایت کرده‌اند، ممکن است اینبار به نتیجة مطلوب نرسند!

تهدید به جنگ هسته‌ای از طریق انتشار «خاطرات» صدمن‌یک‌قاز ژنرال شلتون، احداث پایگاه نوین دریائی «امارات» جهت تأمین نفت اروپا در صورت انسداد تنگة هرمز و ... و «پارسیدن» مقام معظم در قم واکنش تفاله‌های محفل «کارتر ـ برژینسکی» به استقرار صلح در منطقه است. این است دلیل اهداء جایزة‌ «ساکاروف» به یکی از مشوقان مرگ و شهادت در کشور کوبا.

طی 8 سال اخیر، پارلمان اروپا جایزة «ساکاروف» را سه بار به مخالفان دولت کوبا اهداء کرده! دلیل هم اینکه کشور کوبا هنوز به طویلة «احترام به ادیان» تبدیل نشده و پارلمان دین‌پرور اروپا که همواره بهترین‌ها را برمی‌گزیند، روز گذشته، یعنی 21 اکتبر سال 2010، جایزة «ساکاروف» را به یک «شهادت‌طلب» کوبائی به نام «گیلرمو فارینیاس»‌ اهدا کرد. یادآور شویم اکثریت در پارلمان اروپا متعلق است به پوپولیست‌ها که در کشور کوبا آشکارا از شهادت‌طلبان و کلیساپرستان از قماش «فارینیاس» حمایت می‌کنند. «فارینیاس» قهرمان «نمایشات» اعتصاب غذاست؛ می‌گویند سخت بیمار است و ... و یادآور شویم که این برگزیدة محبوب پارلمان اروپا در هیچیک از مصاحبه‌های‌اش فراموش نمی‌کند که به «مأموریت الهی» کلیسا برای «آزادی» اشاره نماید! و اما تا آنجا که ما می‌دانیم جایزة‌ ساکاروف به مدافعان «دمکراسی» و «حقوق بشر» تعلق می‌گیرد نه به فاشیست‌ها و دین‌خویان و چلیپاپرستان!

به گزارش لوموند، مورخ 21 اکتبر سالجاری برندة خوشبخت جایزة «ساکاروف» یک روزنامه‌نگار «سایبری» معتقد ‌به «شهادت» است. ایشان که ریاست تشکل غیرقانونی «کوباناکان پرس» را بر عهده دارند و عضو یک جنبش زیرزمینی نیز به شمار می‌روند به مصداق مثل معروف «به عکس نهند نام زنگی کافور» تشکیلات خود را «اتحاد دمکراتیک کوبا» نام نهاده‌اند! به دلیل همین واژگون‌نمائی‌هاست که پارلمان اروپا «فارینیاس» را از هر جهت شایستة‌ دریافت این جایزه رویت کرده. فراموش نکنیم که تحرکات انسان‌ستیز پارلمان اروپا در کوبا در هم‌سوئی کامل با واتیکان صورت می‌پذیرد. واتیکان نیز همچون مرده‌شویان جمکران از طرفداران دمکراسی نفرت دارد و می‌کوشد کلیساپرستی و چلیپانوازی را در ترادف با دمکراسی قرار دهد. این است دلیل مسافرت کاردینال «توران»، رئیس شورای پاپی واتیکان به شهر قم؛ این دیدار پس از دیدار مقام معظم از شهر «خون و قیام» صورت می‌پذیرد. همچنانکه در وبلاگ «داس و نرگس»‌ هم گفتیم، حضور علی خامنه‌ای در قم با سفر کاردینال مذکور مرتبط است. در واقع، رهبر مفلوک حکومت جمکران برای آب‌وجارو کردن پیش پای ارباب به قم رفته.

در ظاهر کاردینال «توران» از تاریخ 17 آبان‌ماه برای شرکت در «گفتگوی بین ادیان» به ایران تشریف می‌آورند و به گزارش حنازرچوبه، مورخ 26 مهرماه 1389، این دومین سفر ایشان به تهران است! اما مسافرت کذا اینبار 6 روز به طول می‌انجامد و آنحضرت از قم نیز بازدید به عمل خواهند آورد. این خبر با کد: 30027202 در سایت حنازرچوبه انتشار یافته. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم واتیکان یکی از شاخک‌های محفل «کارتر ـ برژینسکی» و از مدافعان اصلی سیاست انسداد است و مسافرت مقامات واتیکان به قم نشان حمایت اینان از «فاشیست ـ مسلمان‌ها» و آخوندجماعت می‌باید تلقی شود.

البته واتیکان در این حمایت‌های خداپسندانه تنها نیست. دولت آلمان نیز آشکارا به ستایش از آدمخواران جمکران نشسته و از «آزادی ادیان» در ایران تمجید به عمل می‌آورد! پس جای تعجب نیست که تمجید و تحسین دولت «ژرمانی» از توحش‌ در «شپیگل»، دکان اسرائیل‌پرستان و اسلام نوازان به معرض فروش گذاشته شود. «شپیگل» را همه می‌شناسیم، کارفرمایان این رسانه در هم‌سوئی کامل با اربابان گاردین و نیویورک‌تایمز، جهت تقویت موضع اسرائیل و تداوم و گسترش بحران در منطقه از تجهیز حکومت ملایان به سلاح اتمی پشتیبانی می‌کنند. از اینرو رسانة رسمی حکومت جمکران پروپاگاند توحش‌گستر «شپیگل» را بی‌چون و چرا و «بدون تفسیر» بازتاب می‌دهد!

حنازرچوبه، مورخ29 مهرماه سالجاری مطلبی با کد: 30032440 تحت عنوان مضحک، «تمجید رئیس هیأت پارلمانی آلمان از آزادی ادیان در ایران» انتشار داده و می‌نویسد، «پیتر گاوایلر»‌ طی گفتگو با «شپیگل» آزادی کلیساها و کنیسه‌ها را در این کشور، یعنی در ایران تحسین‌برانگیز دانست. بد نیست بدانیم «گاوایلر» از فاشیست‌هائی است که در آلمان خود را «سوسیال ـ مسیحی» می‌خوانند، البته پر واضح است که اینان هیچ ارتباطی با «سوسیالیسم»، به عنوان یک نگرش «انسان‌محور» نمی‌توانند داشته باشند. شاید به همین دلیل است که پارلمان ژرمانی، «گاوایلر» را در جایگاه ریاست کمیسیون فرعی سیاست خارجی در زمینة فرهنگی و آموزشی مستقر کرده. باری در گفتگو با «شپیگل» حضرت پیتر گاوایلر تمام هوش و فراست خود را در عرصة شارلاتانیسم و پوچ‌گوئی به کار برده‌اند تا حکومت جمکران را به عنوان یک «حکومت نمونه» در خاورمیانه به مخاطب حقنه کنند. ایشان با تأکید بر آزادی کلیسا و کنیسه در ایران یک پرسش بسیار ابلهانه نیز مطرح کرده‌اند تا جامعة ایران را به جوامع متعدد و متشکل از اقلیت‌های مختلف مذهبی تقسیم نمایند. به عبارت دیگر از یک‌سو جامعة ایران از «جوامع مذهبی» تشکیل شده و غیرمذهبی‌ها در آن حق موجودیت ندارند، و از سوی دیگر، آزادی مذاهب در ایران در آزادی مسیحیت و یهودیت خلاصه شده، و گوربابای بقیه، از سنی و دراویش و بهائیان گرفته، تا وهابی و زرتشتی و آشوری غیره:

«رئيس هيأت پارلماني آلمان [در گفتگو با نشريه اشپيگل] گفت [...] آزادي كليساها و كنيسه‌ها [...] در اين كشور قابل انكار نيست [...]در كدام كشور خاورميانه يك جامعه يهودي با 20 هزار عضو، تعداد زيادي كنيسه و آزادي در اجراي اعمال ديني وجود دارد [...]»


بله جناب گاوایلر هر چه دوست داشته باشند می‌بینند، و از هر آنچه دوست داشته باشند تعریف هم خواهند کرد! مسلماً اگر به پیتر گاوایلر یک مشت دلار دیگر می‌دادند، در عرصة مداحی و ستایش از توحش حکومت جمکران تاخت‌وتاز بیشتری می‌کرد. گاوایلر در ادامة بلبل‌زبانی‌های خود می‌افزاید، در چارچوب سياست خارجي کشورش، حوزة‌ فرهنگی عاملی است جهت تقویت آزادی، دفاع از حقوق‌بشر و ممانعت از بروز بحران! ولی نمی‌دانیم چرا آلمان‌ها سیاست خارجی بسیار فرهنگ‌پرورشان را در داخل مرزهای خودشان اعمال نمی‌کنند؟ اظهارات گاوایلر به حکایت «لاف در غربت» و «گ...ز در بازار مسگرها» می‌ماند!

اولاً که سیاست خارجی آلمان تابع سیاست یانکی‌هاست، چرا که آلمان یک کشور اشغال شده است و اگر امثال گاوایلر از این واقعیت تلخ آگاهی ندارند، ما با جایگاه واقعی کشور آلمان در دیپلماسی جهانی به هیچ عنوان بیگانه نیستیم! بازندگان جنگ دوم جهانی نظیر آلمان، ژاپن، ایتالیا و حتی کشور فرانسه ـ به دلیل تشکیل دولت ویشی و همکاری با هیتلر، پس از جنگ جهانی دوم به میدان «هنرنمائی» سازمان سیا تبدیل شدند. آشوب‌های اخیر که در آستانة نشست «دوویل» و البته به بهانة «مخالفت» فرضی با طرح بازنشستگی در این کشور به راه افتاد، علیرغم جنجال رسانه‌ای، نتوانست فرانسوی‌ها را به بیراهه بکشاند! ولی فریبکاری چپ‌نمایان از چشم هیچکس پنهان نماند.

مدتی است که داس‌الله و شرکاء در فرانسه به مخالفت با «طرح بازنشستگی» دولت سرکوزی برخاسته و از طرفداران‌شان می‌خواهند که در حمایت از سندیکاها در تظاهرات شرکت کنند. خلاصه چندی است که اعتصاب و تظاهرات در شهرهای بزرگ فرانسه جریان دارد بدون اینکه کار به درگیری و خشونت کشیده شود. به نظر می‌رسید افرادی که در تظاهرات هم شرکت نمی‌کردند حامی معترضین باشند. البته این حمایت دلیل موجه داشت؛ اعتصابات و تظاهرات در زندگی روزمرة فرانسوی‌ها اختلال جدی ایجاد نکرده بود و از این گذشته بسیاری از آنان با طرح دولت مخالف بودند، چرا که این طرح اکثریت مردم یعنی طبقة متوسط را هدف گرفته. با در نظر گرفتن «گریز» سوسیالیست‌ها از حاکمیت طی دهة اخیر، و وانهادن اهرم‌های قدرت به راست‌گرایان، طبیعی بود که «داس‌الله» می‌بایست تقیه کرده و «در کنار مردم» قرار گیرد، و همین کار را هم کرد. البته با هدف تحکیم جایگاه راست‌گرایان و اینجا بود که شرکت نفتی «توتال» نیز «مردمی» شد!

سوسیالیست‌ها برای ایجاد نارضایتی عمومی و متوقف کردن مخالفت‌ها با طرح دولت مدارس را به تعطیل کشانده و دانش‌آموزان را به خیابان آوردند. روند کار این بود که یک گروه معدود با مسدود کردن در ورودی، به بهانة اعتصاب و همبستگی با تظاهرکنندگان، از ورود بقیة‌ دانش آموزان به مراکز آموزشی ممانعت به عمل می‌آوردند. و مسلم است که این شیوة «خداپسندانه» همواره به نارضایتی اکثریت خواهد انجامید، و اینبار نیز همین نتیجه به بهترین وجه حاصل شد. بوق‌های سازمان سیا، از «کاسورها» تحت عنوان «جوانان» یاد می‌کردند، و دوربین‌ها «جوانان» کذا را نشان می‌دادند که صورت‌شان را پوشانده و نه تنها اتومبیل‌ها را به آتش می‌کشند و شیشه‌ها را می‌شکنند، که به تظاهرکنندگان نیز حمله می‌برند، خلاصه صحنة عجیبی بود! اما حضرات به این مختصر اکتفا نکردند!

در آغاز تعطیلات آخر هفته، زمزمة «کمبود سوخت»‌ در رسانه‌ها به راه افتاد و سندیکای کارگران شرکت «توتال» در پالایشگاه‌ها و مخازن سوخت که مشمول طرح بازنشستگی نمی‌شود، «همبستگی» را بهانه کرده، اعتصاب فرمود! این اعتصاب علاوه بر ایجاد صف‌های چند کیلومتری در برابر پمپ بنزین‌ها، افزایش بهای سوخت مصرفی را نیز در پی داشت! اینگونه بود که توانستند افکار عمومی را بر علیه تظاهر کنندگان بسیج کنند و دخالت نیروهای نظامی را برای شکستن اعتصاب «توجیه» نمایند. پس از نشست «دوویل»، رئیس جمهور «فرمان» گشایش مخازن سوخت را صادر کرد و ... و برای باقی ماندن راست در قدرت همگی به «اجماع» رسیدند! گویا نیکولا سرکوزی با تعویض نخست‌وزیر و جابجائی چند وزیر می‌تواند برای بار دوم راهی کاخ الیزه شود! این است دلیل جیغ و فریاد جیمی‌کارتر به دفاع از فلسطینیان و مسافرت برژینسکی و شرکاء به مسکو!

پس از نشست «دوویل»، طراح اصلی «سیاست انسداد»، یا همان آقای برژینسکی با دیمیتری مدودف ملاقات کرد. به گزارش فیگارو و سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 20 اکتبر 2010، رئیس فدراسیون روسیه برای نخستین بار اعضای کنفرانس امنیتی مونیخ را در «گورکی» به حضور پذیرفت. این ملاقات با شرکت سیاست‌مداران آمریکا و اروپا و پشت درهای بسته صورت گرفت، در نتیجه هر کس هر چه بخواهد در مورد آن خواهد گفت! در این گردهمائی علاوه بر برژینسکی،‌ مشاور امنیتی جیمی‌کارتر، «آدام روتفلد»، وزیر اسبق امورخارجة لهستان، «کارل بیلت» وزیر اموخارجة سوئد و «ولفگانگ ایشینگر»، معاون اسبق وزارت امورخارجة آلمان حضور داشتند. با توجه به اینکه، یکروز پیش از نشست «گورکی»، دیمیتری مدودف در «دوویل» پیرامون مسائل سیاسی و امنیتی اروپا با رئیس جمهور فرانسه و نخست وزیر آلمان گفتگو کرده و موافقت خود را برای شرکت در نشست لیسبن نیز اعلام داشته بود، و با توجه به اینکه باراک اوباما در نشست کذا حضور نخواهد یافت، به نظر می‌رسد آن‌ها که به همراه برژینسکی در نشست «گورکی» شرکت کردند، تفاله‌های محفل انسداد باشند که برای تداوم بخشیدن به موجودیت‌شان اکنون نیازمند حمایت روسیه شده‌اند.

حال باید ببینیم فاشیست‌ها چه امکاناتی در اختیار دارند، و چه امتیازاتی می‌توانند به مسکو بدهند تا کرملین زیر دست‌شان را بگیرد. اینجاست که تحرکات فاشیست‌ها در ارتباط با حکومت اسلامی در آلمان، واتیکان و لبنان از اهمیت ویژه برخوردار می‌شود. از اینرو سفر کاردینال «توران» به قم حائز اهمیت است. ایشان به نمایندگی از سوی پاپ، رهبر واتیکان به قم می‌روند و مسلم بدانیم که واتیکان هرگز از «آزادی بیان» حمایت نخواهد کرد. آخوندجماعت در فرنگ همچون پوپولیست‌های پارلمان اروپا از «آزادی اندیشه» دفاع می‌کند، چرا که این قماش اندیشه فقط «سیاسی» است و هیچ ارتباطی با فعالیت‌های فرهنگی و علمی و هنری ندارد. روشن‌تر بگوئیم، «آزادی اندیشه» مطلوب پوپولیست‌ها می‌تواند انسان‌ستیز باشد و به صراحت مفاد اعلامیة‌ جهانی حقوق بشر را نقض کند. اعطای جایزة ساکاروف به «فارینیاس» چلیپا‌پرست شاهدی است براین مدعا. به همین دلیل بود که سوسیالیست‌های پارلمان اروپا برخلاف «برنار کوشنر»، وزیر امورخارجة فرانسه که خود را «چپ» جا زده از این عملیات مهوع سیاسی استقبالی به عمل نیاوردند و کمونیست‌ها هم رسماً به آن اعتراض کردند.

به گزارش فیگارو، مورخ 22 اکتبر 2010، برنار کوشنر، در واکنش به نمایش مهوع پارلمان اروپا اعلام داشت، این جایزه «حق مسلم» فارینیاس بود که با اعتصاب غذا، بارها جان خود را برای «آزادی مخالفان بیمار» به خطر انداخت! شخص فارینیاس هم به خبرنگاران اعلام داشت، «50 سال است که مردم کوبا برای آزادی و رهائی از چنگال دیکتاتور مبارزه می‌کنند.» علامت تعجب هم نمی‌گذاریم. فارینیاس تلویحاً خواستار بازگشت به دوران نورانی ژنرال باتیستای روشن‌ضمیر شده. به همان روزهای خوبی که در کوبا همة مالکین محترم روسپی‌خانه‌ها و کازینوها و همة‌ قاچاقچیان مومن و متعهد موادمخدر «آزاد» و «سربلند» بودند. ما قبول داریم که حاکمیت کوبا دمکراسی نیست، ولی تا سال 1965 در این کشور «حزب کمونیست» تشکیل نشده و ارتباط تنگاتنگ با اتحاد شوروی وجود نداشت، پس شرایط اسفبار «اجتماعی ـ اقتصادی» توده‌های گستردة مردم حتماً از آسمان بر سر ملت کوبا نازل شده بود!

در وبلاگ امروز فرصتی برای پرداختن به اوضاع اسفبار کوبا در دوران باتیستا و شرکا نداریم؛ و نمی‌توانیم به تحرکات موذیانة ایالات متحد در سال‌های 1960 جهت راندن هر چه بیشتر کوبا به سوی اتحاد شوروی بپردازیم. ولی نیک می‌دانیم که اتحاد شوروی هرگز مدافع دمکراسی نبوده و در کوبا هم دمکراسی حاکم نیست. اما توسل به کلیسای کاتولیک برای مبارزه با حاکمیت کوبا اگر نشان حماقت نباشد، حداقل وابستگی محفلی امثال فارینیاس را بر ملا می‌کند. در هر حال، کلیسای کاتولیک به گواهی تاریخ معاصر همواره از فاشیسم و جنگ‌افروزی حمایت کرده، در ضمن کلیساپرستان کوبا بهتر است بدانند که استقرار دمکراسی در سایة تحریم‌های اقتصادی واشنگتن امکانپذیر نبوده و نخواهد بود. پس بازگردیم به اظهارات گهربار برنار کوشنر در فیگارو.

ایشان چندی پیش نیز به همراه برنارهانری لوی در یک نمایش مضحک برای «آزادی سکینه»‌ شرکت کرده و فرمودند، «به خاطر سکینه، حاضرم به تهران بروم!» خلاصه برنار کوشنر، همچون هانری لوی و فینکل کراوت و شرکاء پای ثابت نمایش‌های آزادیخواهانة رسانه‌ای است. اما اینبار کوشنر از جایگاه وزیر امورخارجة فرانسه در حمایت از «فارینیاس» بیانیة رسمی صادر کرده و پس از فرستادن درود به برگزیدة پوپولیست‌های «ستراسبورگ»، می‌فرمایند: «آرزو دارم مقامات کوبا [...] تمامی زندانیان سیاسی را آزاد کنند[...]»

وزارت امورخارجة فرانسه در بیانیة خود خواهان «گسترش» فهرست مخالفین و آزادی همة زندانیان «سیاسی» شده. یادآور شویم که «گسترش فهرست مخالفین» یعنی قراردادن بمب‌گذاران و خرابکاران مزدور سیا در ردة زندانی سیاسی و آزاد کردن این جنایت‌کاران. اظهار نظر دو تن از کاربران رسانة دست راستی فیگارو در واکنش به بیانیة‌ وزارت امور خارجة فرانسه نشان می‌دهد که جناب وزیر کمی «تند» رفته‌اند! یکی از کاربران خطاب به کوشنر می‌گوید:

«[تردید دارم که] دوستمان،‌ کوشنر برای آزادی زندانیان سیاسی فلسطینی همین تقاضا را از دولت اسرائیل بکند؛‌ چرا که او همزمان [در جایگاه] قاضی و مدعی قرار گرفته [...]»

بله انتشار این اظهارات در فیگارو بی‌دلیل نیست! در رسانه‌های غرب زندانیان سیاسی کوبا با زندانیان سیاسی اسرائیل تفاوت دارند! برای بوق‌های ارتش ناتو، قانون‌شکنان، جیره‌خواران جنایتکار آخوندهای کلیسای کاتولیک و حتی تروریست‌ها نیز در کوبا «زندانی سیاسی» می‌باید قلمداد شوند:

«امیدوارم که چند زندانی مزدور سیا که در هتل‌ توریست‌ها بمب ‌گذاشته‌اند، محکومیت خود را در کوبا بگذرانند و آقای کوشنر آن‌ها را در زمرة‌ تروریست‌ها قرار دهد، نه در ردة زندانیان سیاسی[...]»

باری، یکروز پس از انتشار بیانیة وزارت امور خارجة فرانسه، فیگارو، مورخ 22 اکتبر سالجاری خبر داد که دولت کوبا 5 زندانی سیاسی را آزاد کرده! بد نیست بدانیم که فیگارو از پنج‌ تن کذا به عنوان متهم به تهاجم و سرقت اینترنتی یاد کرده و می‌نویسد اینان هیچ ارتباطی با متهمان سال 2003 یعنی همان بمب‌گذاران خوب و «متدین» ندارند. «پنج‌تن» با وساطت کلیسای کاتولیک آزاد شده و از کوبا به اسپانیا ارسال می‌شوند. خلاصه 22 اکتبر روز بزرگی است! 32 سال پیش در چنین روزی، پس از یک سلسله تصفیه‌های خونین، یک کشیش لهستانی طرفدار هیتلر در جایگاه رهبری واتیکان قرار گرفت و به فاصلة چند روز، در تاریخ 4 نوامبر 1978،‌ تهاجم اوباش ساواک به ادارات دولتی و مراکز حزب رستاخیز آغاز شد و ... و شریف‌امامی منفور جای خود را به ژنرال ازهاری «هاف‌هافو» سپرد تا فروپاشی حکومت در ایران هر چه بیشتر شتاب گیرد. پس بهتر است مسیو کوشنر را با زندانیان کوبا تنها بگذاریم و بازگردیم به مسائل مهم‌تر، یعنی پیامدهای سفر احمدی‌نژاد به لبنان.

پس از این مسافرت بودکه «فلتمن»،‌ فرستادة ویژة آمریکا نیز به لبنان رفته و هم‌صدا با مهرورزی از تمامیت ارضی این کشور حمایت به عمل آورد. همین امر باعث شد که رهبر فالانژهای لبنان نیز همچون دوران نورانی امام روشن‌ضمیر در کنار حکومت جمکران قرار گیرد و سخن از «روابط قدیم» به میان آید!

«جونم براتون بگه»، پس از سفر «فلتمن» به لبنان «امین جمیل» برای ملاقات با سفیر حکومت اسلامی سر و پا برهنه به سفارت ملایان شتافت! به گزارش حنازرچوبه، مورخ 29 مهرماه سالجاری،‌ امین جمیل از اعضای گروه 14 مارس، به همراه سلیم الصایق، وزیر شئون اجتماعی لبنان در باغ «کرم‌الزیتون» با سفیر حکومت اسلامی ملاقات و گفتگو کرد. این خبر که با کد: 30031290 در سایت ایرنا منتشر شده، پرده از چهرة پلید حکومت اسلامی و روابط‌ دیرینه‌اش با فالانژهای لبنان برمی‌دارد. سفیر ملایان پس از دیدار با رهبر فالانژها،‌ به روابط قدیم با فالانژهای جمیل اشاره کرده و می‌گوید:‌

«با توجه به روابط قديم با آقاي جميل [...] اين ديدار در راستاي ايجاد وحدت در لبنان صورت پذيرفت[...]»

می‌بینیم که حکومت مرده شویان ناچار شده به «روابط قدیم» خود با فرقه‌گرایان طرفدار «اسرائیل بزرگ» بازگردد، و همچنانکه گفتیم برخلاف جنجال رسانه‌های جمکران، مسافرت احمدی‌نژاد به لبنان نشان ضعف حکومت اسلامی است و پیوستن فالانژهای لبنان به «دوستان قدیم» این گمانه را تقویت می‌کند که برنامة محفل «کارترـ برژینسکی» جهت ایجاد «هلال شیعی» با شکست کامل روبرو شده. از اینرو حکومت اسلامی دیگر نمی‌تواند هم به دروغ از تمامیت ارضی لبنان دفاع کند، و هم «روابط قدیم» خود را با تجزیه طلبان و فالانژهای لبنان پنهان دارد. تا چند ماه پیش این نمایش همچنان ادامه داشت و سفیر مرده شویان با «دوستان» قدیم قهر کرده بودند:

«به گزارش ايرنا [...] سفير ايران در لبنان پس از ورود [...]‌ به بيروت [...] با [...] جناح‌هاي مختلف حتي جريان المستقبل ديدار كرد اما به دلايلي به ديدار وليد جنبلاط [...] و امين جميل [...] نرفت [...]»


ولی از بد روزگار،‌ امین جمیل ناچار شد به «دلایلی» به دیدار سفیر جمکران برود، و مراسم آشتی‌کنان با ضیافت شام پایان گرفت! یادآور شویم امین جمیل، رئیس جمهور اسبق لبنان و برادر بشیر جمیل است. بشیر پس از سه هفته استقرار در جایگاه ریاست جمهوری در سپتامبر 1982 به قتل رسید و برادرش جانشین او شد. البته پس از امن و امان شدن اوضاع لبنان، امین جمیل که در فرانسه لنگر انداخته بود به کشورش بازگشت. در وبلاگ «داس و نرگس» گفتیم که فالانژها متحدان اسرائیل و از طرفداران تجزیة لبنان هستند و به همین دلیل روابط‌شان با حکومت اسلامی همچون روابط آلمان با جمکران از «قدمت» برخوردار است! حال که به ژرمانی رسیدیم بگوئیم که «گاوایلر» خواهان توسعة موسسة‌ آموزش زبان آلمانی در ایران، و همکاری با حکومت ملایان در زمینه‌های مختلف هنری نیز شده. می‌دانیم که «هنر» نزد ژرمانیان است و بس. و پس از سقوط دیوار برلن، به ویژه از زمانیکه آنجلا مرکل در رأس دولت آلمان قرار گرفته، «هنر» کذا خیلی شکوفا شده! شکوفائی آنرا در سخنرانی اخیر صدراعظم آلمان مشاهده کردیم. چنین گفت مرکل، که مهاجران می‌باید «ارزش‌های ما» را بپذیرند!

گویا این ارزش‌ها اخیراً اختراع شده باشد، ‌ چرا که تاکنون دولت آلمان جز اسلام‌نوازی و راندن مهاجران مسلمان به سوی آخوند و مسجد «ارزش» دیگری نداشته. به نظر می‌رسد سفر «پیتر گاوایلر» و همراهان به ایران فقط برای تشویق همین قماش «ارزش‌ها» باشد. در دوران هیتلر نیز ارزش‌های مشابه از ژرمانی به ایران صادر شده بود و کار به اشغال نظامی و کودتا کشید. شاید پایگاه دریائی نوین «امارات» با در نظر گرفتن تاریخ معاصر احداث شده باشد.

به گزارش نووستی، مورخ 30 مهرماه سالجاری، ‌ امارات متحد عربی یک پایگاه دریائی در ساحل شرقی «فجیره» احداث کرده که ورود به دریای عرب و اقیانوس هند را تضمین می‌کند. نووستی به نقل از خبرگزاری رسمی امارات می‌نویسد:‌

«‌[این ] پایگاه در ساحل دریای عمان و در نزدیکی [تنگة‌ هرمز] قرار دارد و [...] عبور سریع و بی‌خطر برای صادرات نفت را تأمین خواهد کرد[...]»

البته احداث پایگاه دریائی استراتژیک ارتباطی به امارات ندارد؛ این عملیات فقط به نام شیخک‌ها صورت می‌پذیرد. در هر حال، انتشار این خبر نشان می‌دهد که بعضی‌ها هراس دارند مسیر تاراج نفت از تنگة‌ هرمز به روی‌شان بسته شود، و پیش از وقوع فاجعه در پی چاره‌جوئی برآمده‌اند. یکی از فواید احداث پایگاه کذا این است که پاسداران منافع آمریکا در ایران می‌توانند تنگة هرمز را ببندند،‌ و بدون خدشه‌دار کردن منافع ارباب برای خود کسب وجهة «نمایشی» و سینمائی فرمایند. اگر اوضاع به همین منوال پیش رود، مسلماً تا چند سال دیگر همین «سناریو» در جلد دوم یادداشت‌های مکشوف شهیده «مریلین مونرو»، و شاید در جلد سوم خاطرات ژنرال شلتون به زینت چاپ نیز آراسته شود.







چهارشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۹


داس و نرگس!
...
به گزارش فیگارو، مورخ 20 اکتبر سالجای باراک اوباما اعلام داشت، در انتخابات آینده هیلاری کلینتن را در لیست مشترک قرار نمی‌دهد. به عبارت دیگر، اگر خبر موثق باشد، در صورت انتخاب مجدد اوباما، حاجیه کلینتن در دولت ایشان حضور نخواهد داشت. با اعلام مواضع باراک اوباما در مورد انتخابات آیندة ریاست جمهوری آمریکا، جناح طالبان‌پرور هیلاری کلینتن در انزوا قرار گرفت. این تنها خبر خوش طی سالجاری میلادی است!

لعنت بر نفت و داس‌الله! البته اینبار روی سخن با داس‌های فرنگی است که در ظاهر با تظاهرکنندگان فرانسه همراهی می‌کنند، و در واقع همکاران توتال هستند! به عبارت «شیخک‌های کازینونشین» می‌باید «چپ کازینوئی» را هم بیافزائیم. شهر «دوویل» نیز از «نعمت» کازینو برخوردار است و برخلاف شهرهای بزرگ فرانسه که در تب‌وتاب «طرح بازنشستگی» به سر می‌برند، «دوویل» امن و امان است. نه «کاسور»، نه کمبود بنزین و نه تظاهرات! و اصلاً به همین دلیل بود که دیمیتری مدودف با آنجلا مرکل و سرکوزی در این شهر «شهیدپرور» ملاقات کرد. پرزیدنت فدراسیون روسیه از جمعیت و اعتراضات خوششان نمی‌آید، در عوض اهل «معنویت» و معجزات و تقیه هستند.

به دلیل آشوب‌های غلط‌انداز و خررنگ‌کن در فرانسه، امروز یک وبلاگ «نرگس‌مندانه»‌ می‌نویسیم! واژة «نرگس‌مندانه» همچنانکه پیشتر هم اشاره شد، از اختراعات استاد مجیدمحمدی است که می‌کوشند در «پیوند» هذیانات حکومت اسلامی با پروپاگاند غرب در کشورمان گسست ایجاد کرده و ارتباط مستقیم تبلیغات مضحک حکومت جمکران را با «فلسفه‌بافی» پروفسور نصر و فدائیان اسلام پنهان دارند. تحریف، جهت ایجاد گسست در تداوم سیاست استعمار یکی از شیوه‌های پروپاگاند سازمان سیاست که یک شاخک آن در حنازرچوبه، رسانة رسمی حکومت «مستقل» اسلامی فعال است.

تبلیغات مهوع این رسانه در هم‌سوئی کامل با «رادیوفردا» چنین القاء می‌کند که در ایالات متحد این رئیس جمهور است که سیاست را تعیین می‌کند، نه پنتاگون و محافل صنعتی و بانکی. پرفسورهای رنگ‌وارنگ ساکن «رادیوفردا» نیز وظیفه دارند، حکومت اسلامی را «مبتکر» شعارهای ابلهانه‌اش جا بزنند، باشد که از این رهگذر نقش آکادمی‌های غرب در این معرکة مارگیری مطرح نشود. همچنانکه بعضی‌ها نیز زرنگی به خرج داده و ارتباط سفر خامنه‌ای به شهر قم را با سفر کاردینال «توران» به مرکز لات‌پروری غرب پنهان می‌دارند. پس جای تعجب نیست که بوق‌های ارتش ناتو در فرانسه گوش فلک را کر ‌کند. آنگلوساکسون‌ها تمام اهرم‌های خود را به کار گرفته‌اند، تا عقب‌نشینی آشکارشان را در برابر شرایط نوین پنهان دارند!

شرایط نوین چیست؟ عدم حضور اوباما در نشست امنیتی لیسبن و حضور دیمیتری مددوف در نشست کذا! روز گذشته، در پایان نشست سه جانبة آلمان، فرانسه و روسیه در شهر دوویل، دیمیتری مدودف اعلام داشت که روسیه در نشست لیسبن حضور خواهد یافت! شاید در فرصتی دیگر پیامدهای برگزاری نشست دوویل را بررسی کنیم. پس ابتدا بپردازیم به بی‌بی‌گوزک‌پردازی «نرگس‌مندانة‌» حنازرچوبه جهت پنهان داشتن نقش واقعی پنتاگون.

پیش از ادامة مطلب یادآور شویم که ارتباط «نارسیسیسم» با گل نرگس یک ارتباط لغوی و کاملاً سطحی است. پیشتر در مورد کاربرد اسطوره‌های یونان باستان در نظریة «فروید» توضیح داده‌ایم. فروید با توجه به «پیام» اسطورة نارسیس، «نام» این پرسوناژ اسطوره‌ای را به عاریت گرفته تا با استفاده از آن انسان‌ستیزی و خودتخریبی ضمیر ناخودآگاه را در فرضیه‌اش «تعریف» کند، همچنانکه در مورد اسطورة اودیپ نیز به همین ترتیب عمل نموده. در هر حال «نارسیسیسم» را نمی‌توان به صورت تحت‌اللفظی به زبان فارسی برگرداند، و اگر پروفسور محمدی چنین قصدی داشته‌اند در این عملیات «فرهنگی» اشتباه فرموده‌اند! یادآور شویم پیش از ظهور خردجال در ایران این عارضه را «خودشیفتگی» می‌خواندند، بگذریم!

حنازرچوبه، مورخ 26 مهرماه 1389، در مطلبی پیرامون نقش سرنوشت‌ساز «ریاست جمهور» در ایالات متحد می‌نویسد، «بیل کلینتن» خواهان تهاجم نظامی به عراق بوده! البته این خبر«موثق» ریشه در «خاطرات» کشکی حضرت ژنرال «شلتون»، فرماندة اسبق ستاد ارتش آمریکا دارد! ایشان برای انتشار این ترهات به شیوة مرده‌شویان جمکران به روایت بی‌بی‌گوزک متوسل شده می‌فرمایند، «شنیدم که یک‌نفر گفت...» ولی تفاوت خاطرات شلتون با بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان این است که راوی و پرسوناژهای آن فاقد تقدس بوده و می‌توانند «واقعیت» تاریخی هم داشته باشند. به عنوان نمونه در بی‌بی‌گوزک حنازرچوبه، ژنرال شلتون، بیل کلینتن و اعضای دولت‌اش واقعی‌اند نه ساخته و پرداختة تخیلات داستان‌پرداز. در نتیجه، آنچه از زبان اینان نقل می‌شود، بیشتر و بهتر می‌تواند مخاطب را به بیراهه بکشاند!

ژنرال شلتون،‌ در خاطرات ابله فریب خود چنین وانمود کرده‌اند که برنامة‌ تهاجم به عراق ناگهان از زمان بیل کلینتن در دستورکار قرار گرفت، حال آنکه تجزیة عراق بخشی از سیاست انسداد گروه «کارتر ـ برژینسکی» بود که می‌بایست در پی تجزیة کشور ایران و «انقلاب اسلامی» صورت می‌پذیرفت! این بود دلیل پافشاری تل موهوم «مردم» و امام روشن ضمیرشان بر تداوم جنگ با عراق. آنروزها «مردم» عربدة «صدای صلح و سازش خاموش باید گردد» سر می‌دادند و خلاصه بوق‌های سازمان سیا مخالفت با جنگ را طرفداری از آمریکا و مخالفت با «امام» و «انقلاب» می‌خواندند و می‌دانیم که مطالبات تل موهوم «مردم» با مطالبات سازمان سیا همیشه هم‌سوئی داشته، دارد و خواهد داشت. برای درک چارچوب سیاست‌های سازمان سیا در ایران بهتر است نگاهی به اوضاع لبنان در سال‌های 1980 بیاندازیم.

همچنانکه پیشتر هم گفتیم، برخلاف تبلیغات گاوچران‌ها، مسافرت احمدی‌نژاد به لبنان نشان ضعف حکومت اسلامی بود. در پی این مسافرت، «فلتمن»، فرستادة ویژة آمریکا نیز به لبنان رفت، اعلام داشت که ایالات متحد خواهان حفظ تمامیت ارضی لبنان است. یادآور شویم که پیشتر آمریکا از حامیان تجزیة لبنان توسط اسرائیل بود، و امروز در کمال تعجب شاهدیم که مواضع فرستادة آمریکا در هم‌سوئی کامل با مواضع مهرورزی قرار گرفته؛ این خود نشان تضعیف سیاست‌های یانکی‌ها و اسرائیل است. البته می‌دانیم که حکومت اسلامی طی 31 سال اخیر در شعار به نبرد با «امپریاس» و در واقعیت به پادوئی آمریکا مشغول بوده.

باری، پس از گروگانگیری چند کارمند سفارت آمریکا و استعفای نمایشی شیخ‌ مهدی، مرده‌شویان یک قانون اساسی منطبق بر حدیث و روایت و نهج‌البلاغه و جفنگیات به رفراندوم گذاشتند که طبق معمول اکثریت «مردم» آنرا تأئید کردند! ‌ هر چند این مجموعه مهملات بی‌دروپیکر، نه تنها از سوی طرفداران دمکراسی که از جانب سازمان‌ مجاهدین خلق نیز مردود شناخته شد، ولی از آنجا که به تأئید «مردم» رسیده بود، مثل این بود که به تائید «همه» رسیده. این است فواید تل موهوم «مردم»؛ این مجموعة مبهم از دوران «شاه شهید»، همواره در برابر منافع ملی و مطالبات «ملت ایران» قرار گرفته و به همین دلیل آخوند جماعت و حزب «شریف» و دیگر شارلاتان‌ها ارادات ویژه‌ای به این «واژة جادوئی» نشان می‌دهند. ولی به دلیل کسادی بازار «مردم»، حکومت مرده‌شویان اینروزها «ملت ایران» را بجای تل موهوم نشانده و از زبان شیخ علی‌ خامنه‌ای «مرگ پرستی» را هویت ملت ایران معرفی می‌کند:

«هویت عمیق ملت ایران شهادت طلبی است[...]»

این است «پیام» اربابان حکومت اسلامی به ایرانیان که به نقل از رهبر مفلوک جمکران و در حنازرچوبه، ‌مورخ 28 مهرماه 1389 انتشار یافته. مسلماً «هویت عمیق» ملت ایران را حضرت کاردینال «توران» کشف کرده و اکتشافات‌شان را فروتنانه در اختیار مقام معظم حکومت مرده شویان قرار داده‌اند تا همه به درک و فهم عمیق علی خامنه‌ای پی ببرند و رهبر فرزانه را به حماقت و بلاهت متهم نکنند. از مطلب دور افتادیم بازگردیم به لبنان.

در سال 1975، یعنی همزمان با پایان جنگ ویتنام، فاشیست‌ها در لبنان قدرت را به دست می‌گیرند و کشور را به صحنة‌ درگیری‌های فرقه‌ای تبدیل می‌کنند. و البته دولت اسرائیل هم در این معرکه بیکار نمی‌نشیند و نهایت امر کار به اخراج آوارگان فلسطین و تجزیة لبنان می‌کشد. اسرائیل یک «منطقة امن» در جنوب لبنان ایجاد می‌کند و ریاست آن را به «آنتوان لحد» وا‌گذار می‌نماید. و نیازی به توضیح نیست که بگوئیم حقوق‌بشر فروشان غرب در برابر جنایات اسرائیل خفقان گرفته بودند و ... و در ایران عربدة «جنگ، جنگ تا پیروزی» پیروان خط آن وحشی بیابانی گوش فلک را کر می‌کرد. سیاست انسداد هدفی جز ایجاد «یک کشور، یک مذهب» نداشت و برای تحقق چنین سیاستی لازم بود ایران در انزوای «سیاسی ـ اقتصادی» قرار گیرد و از طریق جنگ تجزیه شود.

اگر ایران تجزیه می‌شد، تجزیة عراق اجتناب ناپذیر بود و با توجه به آنچه در افغانستان جریان داشت، فروپاشی شوروی می‌توانست به جدائی قفقاز از روسیه بیانجامد. این مسیر کلی «سیاست انسداد» بود. و اگرچه تجزیة ایران عملی نشد، همین سیاست پس از پایان جنگ 8 ساله، تلاش کرد عراق را تجزیه کند که هنوز هم موفق نشده، هر چند دست‌بردار نیست و می‌کوشد با توسل به ترور روزانة‌ نظامیان و غیرنظامیان عراقی به اهداف خود دست یابد. حال رسانة رسمی مرده‌شویان جمکران با تکیه بر «خاطرات» ژنرال شلتون به ما می‌گوید، برنامة تهاجم نظامی به عراق به دوران کلینتن باز می‌گردد:

«[ژنرال شلتون] مي‌گويد: [...] در جلسه‌اي كه در كاخ سفيد داشتيم [يكي از اعضاي دولت كلينتون] سئوال كرد آيا مي‌توان سقوط يك هواپيماي نظامي آمريكائي را در خاك عراق برنامه‌ريزي كرد تا توجيهي براي وارد جنگ شدن با عراق داشته باشيم [...] و [...] جامعة‌ بين‌الملل را با خود همراه كنيم [...]»


به فرض که یکی از اعضای دولت کلینتن چنین پرسشی مطرح کرده باشد، تهاجم نظامی یانکی‌ها به عراق بدون توافق با چین و روسیه امکانپذیر نبود. و به یاد داریم که در اواخر دوران شوم ریاست جمهوری گورباچف، در گیرودار ملاقات جیمزبیکر با شوارنادزه، صدام حسین را به سوی کویت هی کردند تا ارتش آمریکا بتواند برای دخالت نظامی در منطقه مجوز رسمی کسب کند. بله، آمریکا در ظاهر برای‌ آزاد کردن کویت به منطقه آمده بود هر چند هدف ارتش آمریکا تجزیة عراق بود. تهاجم صدام حسین به کویت همان کاربرد گروگانگیری دانشجونمایان جمکران را داشت: تحمیل انزوای اقتصادی و سیاسی بر ملت عراق و نهایت امر زمینه‌سازی برای تهاجم نظامی به این کشور به بهانة واهی نابودی سلاح‌های کشتارجمعی و سرنگونی دیکتاتور! خلاصه، آنچه امروز در عراق می‌گذرد، ارتباط چندانی با بیل کلینتن ندارد، بلکه تداوم سیاست محفل «کارتر ـ برژینسکی» است که با توسل به اسلام‌گرائی و اسلام‌گرایان بسیاری از اهداف خود را محقق کرده و هنوز در دوران «جنگ سرد» در جا می‌زند. تهاجم تروریست‌ها به پارلمان چچنی همزمان با نشست سه جانبة آلمان، فرانسه و روسیه، واکنش همین محفل جنگ‌فروش به تغییر روابط جنگ سرد است. و حزب کارگر انگلستان که خود را پس از انتخاب «اد میلیبند» به رهبری، صلح طلب جا زده نیز از جمله «خوش‌نشینان» همین محفل است.

روز گذشته، «اد میلیبند» در مخالفت با کاهش بودجة نظامی بریتانیا، به زبان انگلیسی سره یک روضة امام حسین در مجلس خواند که اشک حضار را درآورد! ایشان خطاب به دیوید کامرون فرمودند، خدا را خوش نمیاد اینهمه کارمند را از کار بیکار کنید! و ما هم مات و مبهوت مانده بودیم که چرا رهبر حزب کارگر بریتانیا به کاهش بودجة آموزش و بهداشت اعتراض نمی‌کند؟ اما وقتی چهرة خندان دیمیتری مدودف را رویت کردیم متوجه شدیم حزب کارگر ترجیح می‌دهد تعداد بیکاران افزایش یابد ولی منافع تفنگ‌فروش‌ها خدشه‌دار نشود! چرا که افزایش فقر و بیکاری زمینة مساعدی برای «سربازگیری»‌ فراهم می‌کند و به این ترتیب می‌توان تنور بازار «شهادت طلبی» را در اتحاد جماهیر نوکری داغ و گرم نگاه داشت.

بی‌دلیل نیست که 24 ساعت پیش از برگزاری نشست «دوویل»، رسانه‌های فرانسه کوفتن بر طبل کمبود بنزین را آغاز کردند و به ما گفتند، کارگران پالایشگاه‌ها برای ابراز همبستگی با تظاهرکنندگان دست از کار کشیده‌ و یا مانع از توزیع بنزین شده‌اند و ... و نتیجه این شد که روز دوشنبه در برابر پمپ بنزین‌ها شاهد صفوف طولانی اتومبیل‌ها بودیم و به یاد روزهای نورانی «انقلاب امام سیزدهم» افتادیم. به ویژه که بعضی‌ فضول‌ها شنیدند فرماندهی پلیس ضدشورش، دستورات را به زبان انگلیسی و با لهجة آمریکائی دریافت می‌کرد! چه حرف‌ها که در فرانسه برای این آمریکائی‌ها در نمی‌آورند! در هر حال، این «بعضی‌ها» به مراتب از ژنرال شلتون موثق‌ترند. شلتون می‌گوید، ‌ در سال 1997، یکی از وزیران گفت اگر کاری کنیم که عراق یک هواپیمای «یوـ 2» ما را هدف قرار دهد، می‌توانیم به این بهانه به عراق حمله کنیم و ... و حنازرچوبه از این قصة خاله‌سوسکه نتیجه گرفته که آمریکا پیش از دوران جرج بوش قصد داشت به عراق حمله کند! مسلم است که آمریکا چنین برنامه‌ای داشته، جنگ‌افروزی حکومت اسلامی تحت عنوان «صدور انقلاب» را که یادمان نرفته، ولی این طرح‌ها نخست در پنتاگون تنظیم می‌شود، سپس رئیس جمهور و اعضای دولت آنرا به مورد اجرا می‌گذارند:

«این ژنرال آمریکائی [...] می‌گوید [...] یکی از وزیران به من گفت آيا مي‌توان يكي از هواپيماهاي يوـ 2 را در ارتفاع پائين و با سرعت كم به پرواز در آوريم تا نظام صدام حسين آن را سرنگون كند و ما بهانة حمله به عراق را داشته باشيم [...]»


این قصة‌ کدو قل‌قله‌زن با کد: 30025944 در حنازرچوبه، مورخ 27 مهرماه 1389 انتشار یافته و به مخاطب چنین القا می‌کند که در سال 1997، سیاست آمریکا در عراق تداوم سیاست کارتر و ریگان و بوش نبوده. انتشار مطلب «نرگس‌مندانه» و شیوای پروفسور محمدی در سایت رادیوفردا نیز از قضای روزگار در ابعاد دیگری همین «گسست» موهوم را به نمایش گذاشته. سایت رادیوفردا، مورخ 24 مهرماه 1389، در مطلبی تحت عنوان «بازگشت به عصر طلائی امپراطوری اسلامی: توهمات اسلامگرایان امپریالیست» به ما می‌گوید که خمینی و پیروان‌اش در «توهم انقلابی» بازگشت ایران به صدر اسلام بودند! در صورتیکه پیش از آغاز سیرک خمینی در راستای تبدیل مزدور به رهبر، دانشگاه هاروارد از طریق پروفسور نصر بر این «توهمات» به اصطلاح انقلابی دامن می‌زد، و تولیدات فرهنگ‌ستیز خود را برای انتشار به ایران نیز صادر می‌کرد.

بله، متأسفانه جناب محمدی نقش امثال پروفسور نصر در پروپاگاند اسلام‌نواز سازمان سیا را نادیده گرفته و ادعا می‌کنند که این توهمات ساخته و پرداختة‌ ذهن خمینی کودن بوده و آکادمی‌های غرب هیچ نقشی در گسترش آن نداشته‌اند، حال آنکه چنین نیست! انتشار سخنرانی‌های دکتر نصر در مرکز تحقیقات ادیان جهانی در دانشگاه هاروارد شاهدی است بر این مدعا. در زمستان سال 1340 خورشیدی، پروفسور نصر در مرکز تحقیقات کذا سه سخنرانی ژرف و به راستی شیوا ایراد کردند که سال‌ها بعد تمامی تبلیغات مضحک و مسخرة حکومت اسلامی از آن سیراب شد. شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، ترجمة این سخنرانی‌ها را تحت عنوان «سه حکیم مسلمان» در سال 1345، یعنی پس از معلق زدن امام امت برای ارباب و تثبیت ایشان در جایگاه «رهبر مخالفان» منتشر می‌کند. و در سال‌های 1352، 1354 و خصوصاً سال1361 یعنی پس از استقرار حکومت اسلامی کتاب مذکور تجدید چاپ می‌شود. به عبارت دیگر هم ساواک دوران پهلوی و هم ساواک جمکران این مجموعه سفسطة «ایدئولوژی ساز» را تأئید کرده بودند.

در این کتاب سیدحسین نصر ادعا می‌کند، «دین» اسلام یک «تمدن» است و پس از آنکه «وحی» اسلام جنبة ملموس یافت، علم و ادب و فلسفه به اوج کمال رسید! این همان مزخرفاتی است که توسط «ساتاس» در نمازجمعه‌ها در بوق گذاشته می‌شود. تمام سخنرانی‌های مقامات حکومت اسلامی و خطبه‌های نماز جمعه از همین چرندیات تغذیه می‌کند. پروفسور نصر با توسل به اصل جادوئی «ترادف کلی» نه تنها دین را درترادف با تمدن قرار داده که تمامی مفاهیم جامعة معاصر را به گذشتة موهوم اسلامی برده مبهمات‌شان را «تاریخی» معرفی فرموده‌اند. پیشتر در همین وبلاگ فرازهائی از «سه حکیم مسلمان» را بررسی کرده‌ایم و اتلاف دوبارة وقت نخواهیم کرد. فقط چند نمونه از اظهارات بی‌پایه و اساس رئیس سابق دفتر علیاحضرت را همینجا بیاوریم تا مشخص شود رهبر واقعی حکومت گورکن‌ها فکل‌کراواتی است و در آکادمی‌های ینگه دنیا نشسته:

«[...] پس از آنکه وحی اسلامی چنان به صورت مجسم و ملموس در آمد که بتواند به تمدن جدید [...] رنگ مشخص اسلامی بدهد، آری تنها در این زمان بود که علم و ادب و فلسفه به اوج خود رسید[...] استحکام جامعة اسلامی که پس از آن پیش آمد، یکی از سریعترین و قطعی‌ترین پیش‌آمدهای تاریخ است [...]»

ص. 1

بله «جامعة اسلامی» به زعم سیدحسین نصر «قطعی‌ترین» پیشامد «تاریخ» است که پس از تجسم «وحی» تحقق یافته! بیچاره احمد آرام که مجبور شده این مزخرفات را به فارسی ترجمه کند! پروفسور نصر چه می‌گویند؟ ایشان ادعا می‌کنند «وحی» نه تنها «وجود» دارد که می‌تواند تمدن‌ساز هم باشد! البته «تمدنی» که سیدحسین نصر به آن اشاره دارد، از تهاجم به ملت‌های دیگر، کشورگشائی، غارت و سرکوب مردمان آنهم تحت لوای «وحی» فراتر نمی‌رود و در واقع تبلور توحش است:

«مقارن با وفات پیغمبر اسلام، برای نخستین بار سراسر جزیره العرب در زیر پرچم اسلام وحدتی پیدا کرد [...] در مدتی کمتر از 80 سال این دین بر همة خاورمیانه و شمال آفریقا گسترده شد، و از درة‌ سند تا اندلس به تصرف مسلمانان درآمد[...]»

ص. 2

حتما به «خواست خدا» چنین معجزاتی در «تاریخ» پیش آمده، چرا که دین اسلام «برحق» بوده! هر چند در این کتاب، اخراج مسلمین از اسپانیا چندان به مزاق آقای نصر خوش نیامده. باید ببینیم پروفسور نصر که اینچنین شیفتة توحش اسلام بوده و هستند چرا پس از استقرار حکومت اسلامی از ایران خارج شده و در ینگه دنیا اقامت گزیده‌اند؟ مگر اسلام آن «وحشی بیابانی» با اسلام مطلوب ایشان تفاوت دارد؟ نه! مأموریت دکتر نصر در ایران به پایان رسیده بود و ایشان می‌بایست پشت دخل دکان عرفان در ینگه دنیا بنشینند تا نیویورک تایمز از زبان شاگردان‌شان به ما بگوید، اسلام دین خشونت نیست؛ هرگز نگفته زنان را در صورت عدم تمکین کتک بزنید؛ «اضربوهن»، یعنی ترک‌شان کنید! بی‌دلیل نیست که «رابرت سلیتر»، مدیر مرکز تحقیقات در ادیان جهانی پوچ‌پردازی‌های پروفسور نصر را «بحث» و «تحقیق» ‌خوانده و از «تحقیقات» ایشان استقبال گرمی به عمل آورده.

«رابرت سلیتر» در پیشگفتار «سه حکیم مسلمان» می‌نویسد، قرار نبود این سخنرانی‌ها را چاپ کنیم ولی مستمعان «قدرشناس» تقاضا کردند که متن سخنرانی‌ها را به صورت کتاب در دسترس‌شان قرار دهیم، و پروفسور نصر تقاضای‌شان را پذیرفتند:‌

«بنای ایشان بر آن نبود که این سخنرانی‌ها چاپ و منتشر شود؛ ولی مستمعان قدرشناس اصرار ورزیدند [...] ما از استاد نصر سپاسگزاریم که به تقاضای آنان پاسخ مثبت دادند[...]»


دم‌شان گرم! اگر این مستمعان «قدرشناس» نبودند، سرنوشت ما ملت چه می‌شد؟ بله این مستمعان به مصداق «قدر زر، زرگر شناسد» قدر سخنرانی‌های استاد را شناخته و متوجه شدند‌ اسلام‌نوازی و دفن مفاهیم انسان‌محور معاصر در گذشتة موهوم چگونه می‌تواند نان‌شان را برای سال‌های متمادی در روغن شناور کند. و آنچه پس از سال‌ 1340 در ایران رخ داد به صراحت ثابت کرد که مستمعان مذکور نه تنها قدرشناس که بسیار «وقت شناس» هم بوده‌اند.






یکشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۹


نرگس و کرسی!
...
قرارداد خفت‌بار «کنسرسیوم»، یعنی چپاول نفت و دیگر مواد خام کشور شامل تحریم‌های شورای امنیت نمی‌شود!

عبارت «باور نرگس‌مندانه» از آخرین ابداعات جامعه‌شناسانة‌ پروفسور مجید محمدی است که سایت رادیوفردا، مورخ 24 مهرماه 1389، سخاوتمندانه آنرا در اختیار مشتاقان قرار داده. البته این رادیو اصولاً اهل سخاوت و بذل و بخشش است، و اخیراً در زمینة‌ «فلسفه» نیز خیلی دست و دل‌بازی به خرج داده. همانطور که ما نفس می‌کشیم، مسئولان رادیوفردا هم فیلسوف و جامعه‌شناس و روشنفکر و مدافع حقوق‌بشر تولید می‌کنند. به عبارت دیگر، سازمان سیا از طریق شایعه‌پراکنی، مرزشکنی و تحریف «تنفس» می‌فرماید.

کاربرد «شایعه» دوگانه است؛ می‌توان از آن به عنوان ابزاری جهت «تخریب» و یا «تقدیس» فرد یا گروه استفاده کرد؛ ولی «شایعه» در هر دو حال همواره «انسان‌ستیز» باقی می‌ماند، چرا که هیچ ارتباطی با واقعیت ندارد. به عنوان نمونه، در رمان «حاجی‌آقا»، پرسوناژ «حاجی ابوتراب» در اجتماع واژگون نمایانده می‌شود. حاجی برای عوام از شهرت نیک برخوردار است و همه می‌شنوند که حاجی مردی است «حلیم و سلیم.» خود حاجی نیز می‌گوید که همه به درستکاری او ایمان دارند! از زبان «راوی» هم می‌شنویم که «نام نیک» حاجی حتی قربانیان‌اش را نیز به اشتباه می‌ا‌ندازد، و فرشتگان آسمان هم علیرغم مشاهدة رفتار ناهنجار او می‌گویند که حاجی مرد حلیم و سلیمی است. اما عملکرد حاجی در خانه و در اجتماع خلاف این امر را به اثبات می‌رساند.

حاجی مردی‌ است خسیس، ‌ خشن، جبون، دروغگو، سفله‌پرور و فراماسون که از جنایتکاران و دزدان و مأموران فاسد دولت حمایت می‌کند و در میان همسران متعدد خود نیز سفله‌ترین‌شان یعنی «منیر» را در جایگاه سوگلی نشانده. راوی این مطلب را ضمن شرح «معراج» نمادین حاجی به ما می‌گوید. منیر، مستخدم جوان حاجی صیغة او شده، گفتار و کردارش مبتذل است و گل‌وبلبل، پسر عموی فرضی «محترم» نیز با سوگلی حاجی روابط گرم و دوستانه‌ای دارد. حاجی به محترم و منیر سوء‌ظن دارد و در موردشان تحقیق هم کرده ولی نتیجة مطلوب به دست نیاورده:

«این دو صیغة آخری، منیر و محترم [...] جوان و بچه ‌سال بودند [...] منیر [...] خیلی چاخان و سرزبان دار بود، حتی وقاحت را به جائی رسانده بود که جلو اهل خانه همیشه ادای حاجی آقا را در می‌آورد و شعرهای بند تنبانی در هجو او می‌خواند[...] رفتار این صیغه‌های جوان [...] مشکوک به نظر می‌آمد [...] یکی‌دوبار هم تحقیقات کرد، ‌ اما نتیجه مشکوک به دست آمد[...]»

حاجی ابوتراب، پرسوناژ رمان تاریخی صادق هدایت، همچنانکه گفتیم مکان «تلسکوپاژ» چندین پرسوناژ تاریخی و تخیلی از جمله پرسوناژهای مقدس شیعی‌مسلکان است. حاجی در واقع فاقد جایگاه اجتماعی است. جایگاه حاجی، موضع موهوم همة افراد فرصت‌طلب، زورگو و زورپرست است. به عبارت دیگر، آنچه در ملاءعام در مورد حاجی گفته می‌شود، جز «شایعه» نیست. حاجی نیز در مورد خود و پدرش شایعه‌پردازی می‌کند و اصل و نسب خود را به اشراف قجر می‌رساند. تهاجم همه جانبة‌ شایعات آنچنان واقعیت را متزلزل و مخدوش می‌کند که پرسوناژ رمان اسناد و مدارکی نیز دال بر واقعیت‌شان می‌یابد:

«یادش بخیر! دیروز توی کاغذپاره‌‌هام [...] یک سیاهه پیدا کردم [...] سیاهه مرحوم ابوی بود. بیست‌نفر از وزرا و کله‌گنده‌ها را به شام دعوت کرده بود [...] شاه شهید [...] همیشه مرحوم ابوی را بالای دست حاجی میرزا آقاسی می‌نشاند [...]»

بله حاجی ابوتراب توهمات خود را در مورد جایگاه والای پدرش «باور» کرده بود. اما شیوه‌های فراوان برای ایجاد توهم و خروج از جایگاه واقعی اجتماعی وجود دارد، ‌ به یک نمونه از آن در تئاتر «مولیر» اشاره می‌کنیم.

«سگانارل»، هیزم شکنی است که ضمن بگومگو با همسرش «مارتین»، او را کتک می‌زند. و از آنجا که مارتین مسلمان نیست و کتک خوردن از آقا را «حق مسلم» خود نمی‌داند، برای انتقام گرفتن از همسرش به «والر» و «لوکا»، ‌ دو مستخدمی که برای درمان دختر ارباب‌شان به دنبال طبیب می‌گردند می‌گوید، «سگانارل» پزشک حاذقی است که تا کتک نخورد تخصص خود را فاش نخواهد کرد. پس والر و لوکا به سراغ هیزم‌شکن رفته و آنقدر او را کتک می‌زنند تا اعتراف ‌کند که طبیب است،‌ آنگاه این طبیب را به خانة ارباب می‌برند تا «لوسیند»، دختر لال او را درمان کند و ... و سرانجام همه چیز بخوبی و خوشی پایان می‌گیرد. «سگانارل»، پرسوناژ «طبیب اجباری»، یکی از آثار «مولیر» است که در نیمة دوم قرن هفدهم میلادی به نمایش درآمد. «مولیر» هم که نیازی به معرفی ندارد، پس بپردازیم به اصل مطلب، یعنی توسل به «شایعه» و «تحریف» و «توهم» برای مرزشکنی و تغییر جایگاه واقعی اجتماعی افراد.

به عنوان نمونه رسانه‌های غرب در جمال بی‌مثال محمد خاتمی، سرپرست سابق کیهان جمکران «روشنفکر» رویت کرده‌اند! هم اینان حاج فرج دباغ و رامین جهانبگلو را هم به عنوان «فیلسوف» به ملت ایران حقنه می‌کنند و ... و البته این تجارت پرسود «دو سویه» است! به این ترتیب که فرهیختگان ساخته و پرداختة بوق‌های استعمار نیز به نوبة خود وظیفه دارند در آستین همپالکی‌های غربی خود فوت کرده، انواع شارلاتان‌های متخصص سفسطه و مغلطه را که سر در آخور محفل توهم‌گستر «فرانکفورت» دارند به عنوان «فیلسوف» به ما بفروشند. یورگن هابرماس، یکی از مهم‌ترین پرسوناژهای این بده‌بستان استحماری است.

پیشتر در مورد نظریات «شبه فلسفی» ایشان به تفصیل توضیح داده‌ایم و گفتیم که اعضای محفل فرانکفورت، بدون استثناء برای عوام‌فریبی به اصل جادوئی «ترادف کلی» متوسل می‌شوند. در مورد «ترادف کلی» هم چندین وبلاگ نوشته‌ایم و تکرار مکررات نخواهیم کرد فقط بگوئیم که «ترادف کلی» کاربردی چارچوب‌شکن دارد و از آن برای «تحریف» واژگان و مخدوش کردن مرز مفاهیم استفاده می‌کنند. از اینرو الاغ‌های طویلة تقدس‌پرور مک‌کارتی به این اصل جادوئی ارادت ویژه‌ای دارند.

به همین دلیل است که می‌بینیم نیچه، فیلسوف مدرنیته از جایگاه فیلسوف اخراج می‌شود، و یا چپ‌نمایان تلاش می‌کنند با تهی کردن «مارکسیسم» از انسان‌محوری، باورهای جمع را بجای حقوق انسان بنشانند. خارج از برادر «فتاپور» و شیخ صادق صبا و شرکاء، یکی از شیفتگان این عملیات گوساله‌پسند همین سپیده صلح‌جو است که در سایت «اخبار روز» لانه کرده، و اظهارات‌اش انسان را به یاد درافشانی‌های خواهر «آذر ماجدی» می‌اندازد؛ گویا هر دو بر سر یک «سفره» نذری نشسته‌ و در پوشش «چپ‌گرا» به نشر نظریات انسان‌ستیز مذهبیون مشغول‌اند. شگرد کار اینان چیست؟ به راه انداختن همان معرکه‌ای که در سال 1357 گرفته بودند؛ تکرار همان لات‌بازی که در سال 1388 به راه انداختند. یعنی جنگ زرگری و دوقطبی کردن کاذب فضای جامعه.

اینان به دو گروه کاذب «لیبرال» و «مردمی» تقسیم می‌شوند، سپس «مردمی‌ها» تهاجم به «لیبرال‌های» فرضی را آغاز می‌کنند تا گله‌پروران و فاشیست‌ها که متحد و هم‌آخوری‌ ‌ «مردمی‌ها» هستند قدرت را به دست گیرند! همینکه اهرم‌های قدرت توسط این حضرات تحصیل شد، «مردمی‌ها» دست‌دردست لیبرال‌های دروغین به سرکوب همه‌جانبه می‌پردازند و لیبرال‌های «کذا» را نیز همچون محمد مصدق، بازرگان، بنی‌صدر و ... در جایگاه «مخالفان» خود قرار می‌دهند. اگر دوران نکبت‌بار مصدق را ندید‌ه‌ایم، اجرای این سناریوی تکراری و مهوع را در «بهار عاظادی» شاهد بودیم. چپ‌نمایان و توله آخوندها، شیخ مهدی بازرگان و وزاری دولت خیابانی را «لیبرال» می‌خواندند، چرا که اعضای دولت «کراوات» می‌زدند. بله، تفاوت شیخ مهدی و میرحسین و روح‌الله فقط همین تکه پارچه بود، که خوشبختانه بنی‌صدر، رئیس جمهور «لیبرال» و آزادیخواه با صدور بخشنامه استفاده از آن را «ممنوع» کرد:

«شب ژانويه 1980 [...] به عنوان سرپرست امور دانشجويان [...] وارد بمبئی شدم. اولين بخشنامه‌ای که آمد، از آقای بنی‌صدر بود که شما حق نداريد در محافل و مجامع ديپلماتيک کراوات بزنيد[...]»

این بخشی است از گزارش رادیوفردا، مورخ 15 مهرماه 1389، تحت عنوان، «نگاهی به دنیای دیپلمات‌ها»، تا بدانیم و آگاه باشیم که در نخستین دهة نکبت‌بار حکومت امام سیزدهم چه «مبارزاتی» صورت می‌گرفت!

بله، یک وقت فکر نکنید مقاومت «شهادت‌طلبانه» در برابر امپریالیسم شرق و غرب کار ساده‌ای بود، ‌ به هیچ عنوان! با بهره‌گیری از رهنمودهای امام «روشن‌ضمیر»، و لات‌بازی‌های بنی‌صدر و جفتک‌پرانی‌های قطب‌زاده و به ویژه «آورام» یزدی، دولت جمکران در این مسیر به سرعت به پیش می‌تاخت؛ ملت را سرکوب کردند تا کار حکومت اسلامی پس از 31 سال خودفروشی به اینجا برسد که می‌بینیم! یعنی به استقرار در سنگر پادوهای فکل‌کراواتی تفنگ‌فروش‌های مدافع «اسرائیل بزرگ»، از قماش سعد حریری و شرکاء! سفر احمدی‌نژاد به لبنان و شاخ و شانه کشیدن برای اسرائیل در واقع حمایت از مخالفان استقرار صلح در منطقه است. در پی سخنرانی مهرورزی در جنوب لبنان، دولت بنیامین نتانیاهو مذاکرات صلح پاریس را به تعلیق درآورد، و ارتش اسرائیل تهاجم به غیرنظامیان غزه را از سر گرفت؛ چند نفر نیز به قتل رسیدند! سپس دولت اسرائیل که اکنون هوس کرده «دولت یهود» شناخته شود، بیانیه‌ای صدوریده و اعلام داشت، مقتولین «قصد» حملة‌ موشکی به خاک اسرائیل را داشتند!

این پرسش منطقی مطرح می‌شود که اگر ارتش اسرائیل قادر است از اهداف و مقاصد ساکنان غزه آگاه شود، چرا جهانیان را از اهداف دارودستة اسمعیل هنیه که از مخالفان سرسخت مذاکرات صلح به شمار می‌رود آگاه نمی‌کند؟! پاسخ به این پرسش روشن است! طی سه دهة اخیر دولت‌های پیاپی اسرائیل برای «صدور انقلاب اسلامی» کوشش فراوان به خرج داده و حماس، جگرگوشة‌ نتانیاهو تجلی بارز «صدور انقلاب» جمکران است؛ و «صدور انقلاب»‌ هم از «اهداف» امام سیزدهم به شمار می‌رفت. در «نگاه به دنیای دیپلمات‌ها» رادیوفردا از زبان یکی از دیپلمات‌های جمکران می‌نویسد، ایشان برپائی نماز و «تظاهر به نماز» را یک «حرکت سیاسی» برای صدور انقلاب به شمار می‌آوردند:‌

«بعد هم يک بخشنامه ديگر آمد [...] فتوای [...] خمينی [...] صحبت بر سر اين بود که نماز خواندن در محافل ديپلماتيک يا تظاهر به مسائل واجبه [...] يک حرکت [...] انقلابی برای صدور انقلاب اسلامی [...] است، شما حتماً اين کار را بکنید[...]»

می‌بینیم که فریادهای موسوی برای «بازگشت به دوران امام روشن‌ضمیر» دلیل داشته. میرحسین موسوی همچنان خواهان «صدور» انقلاب کذا است. چرا که این قماش صادرات نیاز به «تولید» ندارد. این کالای بنجل را می‌توان از طریق حرافی و وراجی و ظاهرسازی به مرحلة تولید انبوه رساند:

«مثلاً [در جشن روز ملی چین] ما ديپلمات‌های ايرانی [...] پناه برده‌ايم جائی که مشروب نيست [...] آقای سفير جلو دارد نماز می‌خواند [...] و ما پشت سرش اقتداء می‌کنيم به نماز جماعت [...] که فرمايشات رهبر [...] رعايت شود که ما صدور انقلاب می‌کنيم. بخشنامه آمده بود که ما حق نداريم با خانم‌ها دست بدهيم [...] حق نداريم با کسانی که ليوان مشروب دست‌شان است [...] عکس [بگيریم]‌»

و 31 سال است که حکومت مرده شویان در همین مرحلة‌ فریب‌کاری در جا می‌زند و هنوز هم از منویات محفل توهم‌پرور فرانکفورت دست‌بردار نیست. یکنفر در اعتراض به «هابرماس» نامه می‌نویسد تا الاغ‌های طویلة مک‌کارتی علوفة کافی برای تغذیه داشته باشند و بتوانند ضمن تأکید بر جایگاه والای هابرماس به عنوان فیلسوف، از حاج فرج دباغ و ملاممد خاتمی نیز به عنوان فیلسوف و روشنفکر یاد کرده، جفنگیات شهین ‌اعوانی در «رادیوفردا» را تکمیل کنند.

علت شیفتگی فعلة فاشیسم به حاج فرج و ملاممد اردکانی این است که برای دو قطبی کردن کاذب فضای جامعه و به راه انداختن جنگ زرگری به این دو جنایتکار نیاز دارند. همپالکی‌های سپیده صلح‌جو با الصاق برچسب «لیبرال» بر پیشانی این دو جانور وحشی و فاشیست می‌توانند خود را به عنوان «چپ» به شوت‌وپرت‌ها بفروشند و همان سیرک «بهار عاظادی» را به صحنه آورند. بدون سیرک کذا میردامادی‌ها، اصغرزاده‌ها، عبدی‌ها و دیگر فاشیست‌های جیره‌خوار ساواک نمی‌توانستند واژگون‌نمائی کرده و خود را در جایگاه «ضدامپریالیست» و ضدآمریکائی قرار دهند. برای آشنائی بیشتر با ابعاد انقلاب «ضدامپریاس» امام روشن ضمیر بازگردیم به اظهارات دیپلمات مذکور در «گزارش» رادیوفردا. خارج از ریش و نماز و تقیه، ایشان پوشیدن کاپشن‌ نظامی آمریکا، نصب چارپایه روی توالت فرنگی را نیز نشان صدور انقلاب معرفی کرده و از «بوی گند» به عنوان عامل پیروزی پیامبر در غزوات یاد می‌کنند:

«[...] کاپشن نظامی آمريکائی داشتن دليل حزب‌اللهی بودن بود [...]. يک ته ريشی بايد می‌گذاشتيم [...] آن موقع حتی دندان‌هاي‌شان را نمی‌شستند [...] می‌گفتند بوی بد هم دشمن‌کش است [...] مثال‌هائی می‌آوردند که [...] در فلان غزوه اين طوری بود که دشمن شکست خورد [...]»


چه روزهای خوبی! به قول زهراخانوم، ‌ دوران «اقتدار و عزت» بود! گویا برای شکست «دشمن» در افغانستان دیپلماسی حکومت اسلامی بر همین «اساس» استوار بوده:

«[...] ما بايد يک کرسی [...] می‌گرفتيم وسطش را سوراخ می‌کرديم روی [...] توالت فرنگی می‌گذاشتيم که توالت چاهی می‌شد. در کابل همه اين کار را کرده بودند[...]»


مسلماً برای تشدید فعالیت‌های دیپلماتیک حکومت اسلامی در کابل حضرات موظف به مصرف ملین قوی هم بوده‌اند. خلاصه باید اذعان کرد که مبال امام روشن ضمیر و اینگونه «فعالیت‌های» دیپلماتیک حکومت اسلامی بود که ارتش سرخ را شکست داد، نه حمایت‌های نظامی و موشک‌های ستینگر «ناتو»! و این روزها که دیپلماسی «کرسی» کاربرد خود را از دست داده، یانکی‌ها دیپلماسی نوینی در پیش گرفته‌اند. حضرت جرج بوش برای مبارزه با طالبان به افغانستان لشکرکشی فرمودند، و پس از نشاندن حمید کرزای، نمایندة رسمی طالبان بر تخت «ریاست»، ارتش ‌ناتو نیز این کشور را به نخستین مرکز تولید و توزیع تریاک و هروئین در جهان تبدیل کرد. به نظامیان ناتو می‌گویند بساط تریاک و قاچاق را برچینید، پاسخ می‌دهند ما برای مبارزه با طالبان آمده‌ایم نه برای مبارزه با قاچاق مواد مخدر! سپس «پتریوس»، فرماندة نیروهای نظامی حاضر در افغانستان رهبران طالبان را برای «مذاکره» به کابل دعوت می‌کند! می‌بینیم که هدف مبارزه با تروریسم گاوچران‌ها در واقع تحکیم جایگاه طالبان در افغانستان و حمایت از اسلامگرائی در منطقه است، و سفر احمدی‌نژاد به لبنان در همین راستا صورت پذیرفته.

به گزارش نووستی، مورخ 25 شهریورماه سالجاری، «نیکلای باردیوژا»، دبیرکل سازمان پیمان امنیت مشارکتی در میزگرد خبرنگاران خارجی و مرکز اطلاع رسانی‌ملی اظهار داشت تهدید مواد مخدر را با نمایندگان آمریکا مطرح کردیم، آن‌ها گفتند برای مبارزه با مواد مخدر فرمانی دریافت نکرده‌ایم:

«[...] تهدید مواد مخدر چندین بار با نمایندگان آمریکا در میان گذاشته شد و پاسخ این بود که [...] فرمان مبارزه با مواد مخدر دریافت نکرده‌ایم و ما فقط علیه طالبان مبارزه می‌کنیم.»


بله حدود یک ماه پس از این «پاسخ» بود که زمزمة مذاکره با طالبان به راه افتاد و معلوم شد دیپلماسی یانکی‌ها همان دیپلماسی شترمرغ است. شترمرغ را گفتند پرواز کن، فرمود شتر که پرواز نمی‌کند؛ از او پرسیدند چرا بار نمی‌بری؟ پاسخ داد، مرغ که بار نمی‌برد! خلاصه این دیپلماسی «شترمرغی» سود فراوان دارد، به طوری که طی دو سال تعداد لابوراتوارهای تولید مواد مخدر در افغانستان چند برابر شده! به گزارش نووستی، مورخ 20 مهرماه 1389، «ویکتور ایوانوف»، رئیس ادارة فدرال کنترل مواد مخدر روسیه اعلام داشت، از سال 2008 تعداد لابوراتوارهای تولید مواد مخدر در افغانستان از 175 به 425 رسیده! با توجه به این آمار می‌توان گفت که «پیشرفت» به جمکران محدود نمی‌شود، افغانستان هم در جادة «پیشرفت» و ترقی تخته‌گاز به پیش می‌تازد. و چقدر عجیب است که هیچیک از لابوراتوارهای تولید مواد مخدر هدف حملة طالبان قرار نمی‌گیرد و از طرف نیروی هوائی آمریکا به اشتباه بمباران نمی‌شود. باید اذعان کنیم که آقا «امام زمان» شخصاً حفاظت از این اماکن اسلامی را بر عهده گرفته‌اند و به قول رهبر کبیر «انقلاب» میرحسین و زهراخانوم، «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند!» به همین دلیل است که دولت اسلام‌گرای ترکیه هم برای تضمین انزوای کاذب اسرائیل به صف نوکران «ضدصهیونیست» یانکی‌ها پیوست.

روز گذشته، رجب اردوغان که نتوانست برای تحکیم موضع جنگ‌طلبان به لبنان برود، اعلام داشت، اگر اسرائیل برای تهاجم به کشتی «آزادی» و قتل سرنشینان آن از ما عذرخواهی نکند و به خانوادة قربانیان غرامت نپردازد در منطقه «منزوی» خواهد شد! بنیامین نتانیاهو چون این بشنید، زیر لب زمزمه کرد، «براین مژده گر جان فشانم رواست!» و بلافاصله نیکولا سرکوزی را ندا داد که، از شرکت در مذاکرات صلح پاریس معذوریم،‌ باشه برای بعد! اشکال اینجاست که اینبار با گریز از مذاکرات صلح، اسرائیل نمی‌تواند زمینه‌ساز جنگ در منطقه شود! استقرار موشک‌های «یاخونت» در سوریه این واقعیت تلخ را به ارتش ناتو تفهیم کرده. و انتشار خبر تحویل موشک‌های «اس ـ 300» به کلنل چاوز همین مطلب را به زبان دیگری برای فرماندة ارتش ناتو در ینگه دنیا تکرار می‌کند.

پس از سفر ویلیام هیگ به مسکو، کلنل چاوز به دیدار دیمیتری مدودف شتافت و در برابر دروبین‌ها رئیس فدراسیون روسیه را حسابی مشت‌ومال «دوستانه» داد! این اهالی آمریکای لاتین آنقدر گرم مزاج و با محبت‌اند که نگو و نپرس! ابراز احساسات‌شان هم تند و آتشین است؛ فاصله را رعایت نمی‌کنند. دیمیتری مدودف در چنگال هوگوچاوز اسیر شده بود و کلنل همینطور دوستانه بر شانة مقدس ایشان می‌کوفت و آنحضرت را مثل انار ساوه «می‌فشرد!» هیچ راه نجاتی برای دیمیتری مدودف نبود؛ مگر کسی می‌تواند «کینگ‌کنگ» را به عقب راند، ‌ آنهم در برابر دوربین‌ها؟! برای اینکار یک «هنگ» لازم بود! خلاصه پس از ابراز محبت به رئیس جمهور روسیه قرار شد، جناب «سرهنگ» هوگو چاوز از چند کشور دیگر نیز دیدار کند، گویا سری هم به جمکران بزند. کلنل چاوز سپس برای زیارت راهی سوریه می‌شوند؛ زیارت همان «یاخونت‌ها» که چشم آخوندها را کور کرده!

این یاخونت‌ها از تکرار معرکه‌گیری چپ‌نمایان جمکران با به اصطلاح «لیبرال‌ها» ممانعت خواهد کرد! این است دلیل چرخش اصلاح‌طلبان مفلوک به سوی حزب‌الله لبنان. محمدرضا خاتمی، داداش کوچیکة شیاد اردکان، ‌ برای «مبارزه با ظلم» از شیخ نصرالله کمک خواسته! داماد آخوند اشراقی خبیث و پیروان خط آن وحشی بیابانی پنداشته‌اند شیخ نصرالله می‌تواند از اسلام سبز و رحمانی و ... و دمکراسی با خلخال آن زن یهودی حمایت به عمل آورد. از قضای روزگار اشتباه «فاشیست ـ مسلمان‌ها» همینجاست! پس از جنگ 33 روزه، شیخ حسن نصرالله قبله‌اش را تغییر داده، و به ناچار رو به «یاخونت‌ها» سجده می‌کند. این باورهای «نرگس‌مندانه» دردتان را دوا نخواهد کرد.