یکشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۹


نرگس و کرسی!
...
قرارداد خفت‌بار «کنسرسیوم»، یعنی چپاول نفت و دیگر مواد خام کشور شامل تحریم‌های شورای امنیت نمی‌شود!

عبارت «باور نرگس‌مندانه» از آخرین ابداعات جامعه‌شناسانة‌ پروفسور مجید محمدی است که سایت رادیوفردا، مورخ 24 مهرماه 1389، سخاوتمندانه آنرا در اختیار مشتاقان قرار داده. البته این رادیو اصولاً اهل سخاوت و بذل و بخشش است، و اخیراً در زمینة‌ «فلسفه» نیز خیلی دست و دل‌بازی به خرج داده. همانطور که ما نفس می‌کشیم، مسئولان رادیوفردا هم فیلسوف و جامعه‌شناس و روشنفکر و مدافع حقوق‌بشر تولید می‌کنند. به عبارت دیگر، سازمان سیا از طریق شایعه‌پراکنی، مرزشکنی و تحریف «تنفس» می‌فرماید.

کاربرد «شایعه» دوگانه است؛ می‌توان از آن به عنوان ابزاری جهت «تخریب» و یا «تقدیس» فرد یا گروه استفاده کرد؛ ولی «شایعه» در هر دو حال همواره «انسان‌ستیز» باقی می‌ماند، چرا که هیچ ارتباطی با واقعیت ندارد. به عنوان نمونه، در رمان «حاجی‌آقا»، پرسوناژ «حاجی ابوتراب» در اجتماع واژگون نمایانده می‌شود. حاجی برای عوام از شهرت نیک برخوردار است و همه می‌شنوند که حاجی مردی است «حلیم و سلیم.» خود حاجی نیز می‌گوید که همه به درستکاری او ایمان دارند! از زبان «راوی» هم می‌شنویم که «نام نیک» حاجی حتی قربانیان‌اش را نیز به اشتباه می‌ا‌ندازد، و فرشتگان آسمان هم علیرغم مشاهدة رفتار ناهنجار او می‌گویند که حاجی مرد حلیم و سلیمی است. اما عملکرد حاجی در خانه و در اجتماع خلاف این امر را به اثبات می‌رساند.

حاجی مردی‌ است خسیس، ‌ خشن، جبون، دروغگو، سفله‌پرور و فراماسون که از جنایتکاران و دزدان و مأموران فاسد دولت حمایت می‌کند و در میان همسران متعدد خود نیز سفله‌ترین‌شان یعنی «منیر» را در جایگاه سوگلی نشانده. راوی این مطلب را ضمن شرح «معراج» نمادین حاجی به ما می‌گوید. منیر، مستخدم جوان حاجی صیغة او شده، گفتار و کردارش مبتذل است و گل‌وبلبل، پسر عموی فرضی «محترم» نیز با سوگلی حاجی روابط گرم و دوستانه‌ای دارد. حاجی به محترم و منیر سوء‌ظن دارد و در موردشان تحقیق هم کرده ولی نتیجة مطلوب به دست نیاورده:

«این دو صیغة آخری، منیر و محترم [...] جوان و بچه ‌سال بودند [...] منیر [...] خیلی چاخان و سرزبان دار بود، حتی وقاحت را به جائی رسانده بود که جلو اهل خانه همیشه ادای حاجی آقا را در می‌آورد و شعرهای بند تنبانی در هجو او می‌خواند[...] رفتار این صیغه‌های جوان [...] مشکوک به نظر می‌آمد [...] یکی‌دوبار هم تحقیقات کرد، ‌ اما نتیجه مشکوک به دست آمد[...]»

حاجی ابوتراب، پرسوناژ رمان تاریخی صادق هدایت، همچنانکه گفتیم مکان «تلسکوپاژ» چندین پرسوناژ تاریخی و تخیلی از جمله پرسوناژهای مقدس شیعی‌مسلکان است. حاجی در واقع فاقد جایگاه اجتماعی است. جایگاه حاجی، موضع موهوم همة افراد فرصت‌طلب، زورگو و زورپرست است. به عبارت دیگر، آنچه در ملاءعام در مورد حاجی گفته می‌شود، جز «شایعه» نیست. حاجی نیز در مورد خود و پدرش شایعه‌پردازی می‌کند و اصل و نسب خود را به اشراف قجر می‌رساند. تهاجم همه جانبة‌ شایعات آنچنان واقعیت را متزلزل و مخدوش می‌کند که پرسوناژ رمان اسناد و مدارکی نیز دال بر واقعیت‌شان می‌یابد:

«یادش بخیر! دیروز توی کاغذپاره‌‌هام [...] یک سیاهه پیدا کردم [...] سیاهه مرحوم ابوی بود. بیست‌نفر از وزرا و کله‌گنده‌ها را به شام دعوت کرده بود [...] شاه شهید [...] همیشه مرحوم ابوی را بالای دست حاجی میرزا آقاسی می‌نشاند [...]»

بله حاجی ابوتراب توهمات خود را در مورد جایگاه والای پدرش «باور» کرده بود. اما شیوه‌های فراوان برای ایجاد توهم و خروج از جایگاه واقعی اجتماعی وجود دارد، ‌ به یک نمونه از آن در تئاتر «مولیر» اشاره می‌کنیم.

«سگانارل»، هیزم شکنی است که ضمن بگومگو با همسرش «مارتین»، او را کتک می‌زند. و از آنجا که مارتین مسلمان نیست و کتک خوردن از آقا را «حق مسلم» خود نمی‌داند، برای انتقام گرفتن از همسرش به «والر» و «لوکا»، ‌ دو مستخدمی که برای درمان دختر ارباب‌شان به دنبال طبیب می‌گردند می‌گوید، «سگانارل» پزشک حاذقی است که تا کتک نخورد تخصص خود را فاش نخواهد کرد. پس والر و لوکا به سراغ هیزم‌شکن رفته و آنقدر او را کتک می‌زنند تا اعتراف ‌کند که طبیب است،‌ آنگاه این طبیب را به خانة ارباب می‌برند تا «لوسیند»، دختر لال او را درمان کند و ... و سرانجام همه چیز بخوبی و خوشی پایان می‌گیرد. «سگانارل»، پرسوناژ «طبیب اجباری»، یکی از آثار «مولیر» است که در نیمة دوم قرن هفدهم میلادی به نمایش درآمد. «مولیر» هم که نیازی به معرفی ندارد، پس بپردازیم به اصل مطلب، یعنی توسل به «شایعه» و «تحریف» و «توهم» برای مرزشکنی و تغییر جایگاه واقعی اجتماعی افراد.

به عنوان نمونه رسانه‌های غرب در جمال بی‌مثال محمد خاتمی، سرپرست سابق کیهان جمکران «روشنفکر» رویت کرده‌اند! هم اینان حاج فرج دباغ و رامین جهانبگلو را هم به عنوان «فیلسوف» به ملت ایران حقنه می‌کنند و ... و البته این تجارت پرسود «دو سویه» است! به این ترتیب که فرهیختگان ساخته و پرداختة بوق‌های استعمار نیز به نوبة خود وظیفه دارند در آستین همپالکی‌های غربی خود فوت کرده، انواع شارلاتان‌های متخصص سفسطه و مغلطه را که سر در آخور محفل توهم‌گستر «فرانکفورت» دارند به عنوان «فیلسوف» به ما بفروشند. یورگن هابرماس، یکی از مهم‌ترین پرسوناژهای این بده‌بستان استحماری است.

پیشتر در مورد نظریات «شبه فلسفی» ایشان به تفصیل توضیح داده‌ایم و گفتیم که اعضای محفل فرانکفورت، بدون استثناء برای عوام‌فریبی به اصل جادوئی «ترادف کلی» متوسل می‌شوند. در مورد «ترادف کلی» هم چندین وبلاگ نوشته‌ایم و تکرار مکررات نخواهیم کرد فقط بگوئیم که «ترادف کلی» کاربردی چارچوب‌شکن دارد و از آن برای «تحریف» واژگان و مخدوش کردن مرز مفاهیم استفاده می‌کنند. از اینرو الاغ‌های طویلة تقدس‌پرور مک‌کارتی به این اصل جادوئی ارادت ویژه‌ای دارند.

به همین دلیل است که می‌بینیم نیچه، فیلسوف مدرنیته از جایگاه فیلسوف اخراج می‌شود، و یا چپ‌نمایان تلاش می‌کنند با تهی کردن «مارکسیسم» از انسان‌محوری، باورهای جمع را بجای حقوق انسان بنشانند. خارج از برادر «فتاپور» و شیخ صادق صبا و شرکاء، یکی از شیفتگان این عملیات گوساله‌پسند همین سپیده صلح‌جو است که در سایت «اخبار روز» لانه کرده، و اظهارات‌اش انسان را به یاد درافشانی‌های خواهر «آذر ماجدی» می‌اندازد؛ گویا هر دو بر سر یک «سفره» نذری نشسته‌ و در پوشش «چپ‌گرا» به نشر نظریات انسان‌ستیز مذهبیون مشغول‌اند. شگرد کار اینان چیست؟ به راه انداختن همان معرکه‌ای که در سال 1357 گرفته بودند؛ تکرار همان لات‌بازی که در سال 1388 به راه انداختند. یعنی جنگ زرگری و دوقطبی کردن کاذب فضای جامعه.

اینان به دو گروه کاذب «لیبرال» و «مردمی» تقسیم می‌شوند، سپس «مردمی‌ها» تهاجم به «لیبرال‌های» فرضی را آغاز می‌کنند تا گله‌پروران و فاشیست‌ها که متحد و هم‌آخوری‌ ‌ «مردمی‌ها» هستند قدرت را به دست گیرند! همینکه اهرم‌های قدرت توسط این حضرات تحصیل شد، «مردمی‌ها» دست‌دردست لیبرال‌های دروغین به سرکوب همه‌جانبه می‌پردازند و لیبرال‌های «کذا» را نیز همچون محمد مصدق، بازرگان، بنی‌صدر و ... در جایگاه «مخالفان» خود قرار می‌دهند. اگر دوران نکبت‌بار مصدق را ندید‌ه‌ایم، اجرای این سناریوی تکراری و مهوع را در «بهار عاظادی» شاهد بودیم. چپ‌نمایان و توله آخوندها، شیخ مهدی بازرگان و وزاری دولت خیابانی را «لیبرال» می‌خواندند، چرا که اعضای دولت «کراوات» می‌زدند. بله، تفاوت شیخ مهدی و میرحسین و روح‌الله فقط همین تکه پارچه بود، که خوشبختانه بنی‌صدر، رئیس جمهور «لیبرال» و آزادیخواه با صدور بخشنامه استفاده از آن را «ممنوع» کرد:

«شب ژانويه 1980 [...] به عنوان سرپرست امور دانشجويان [...] وارد بمبئی شدم. اولين بخشنامه‌ای که آمد، از آقای بنی‌صدر بود که شما حق نداريد در محافل و مجامع ديپلماتيک کراوات بزنيد[...]»

این بخشی است از گزارش رادیوفردا، مورخ 15 مهرماه 1389، تحت عنوان، «نگاهی به دنیای دیپلمات‌ها»، تا بدانیم و آگاه باشیم که در نخستین دهة نکبت‌بار حکومت امام سیزدهم چه «مبارزاتی» صورت می‌گرفت!

بله، یک وقت فکر نکنید مقاومت «شهادت‌طلبانه» در برابر امپریالیسم شرق و غرب کار ساده‌ای بود، ‌ به هیچ عنوان! با بهره‌گیری از رهنمودهای امام «روشن‌ضمیر»، و لات‌بازی‌های بنی‌صدر و جفتک‌پرانی‌های قطب‌زاده و به ویژه «آورام» یزدی، دولت جمکران در این مسیر به سرعت به پیش می‌تاخت؛ ملت را سرکوب کردند تا کار حکومت اسلامی پس از 31 سال خودفروشی به اینجا برسد که می‌بینیم! یعنی به استقرار در سنگر پادوهای فکل‌کراواتی تفنگ‌فروش‌های مدافع «اسرائیل بزرگ»، از قماش سعد حریری و شرکاء! سفر احمدی‌نژاد به لبنان و شاخ و شانه کشیدن برای اسرائیل در واقع حمایت از مخالفان استقرار صلح در منطقه است. در پی سخنرانی مهرورزی در جنوب لبنان، دولت بنیامین نتانیاهو مذاکرات صلح پاریس را به تعلیق درآورد، و ارتش اسرائیل تهاجم به غیرنظامیان غزه را از سر گرفت؛ چند نفر نیز به قتل رسیدند! سپس دولت اسرائیل که اکنون هوس کرده «دولت یهود» شناخته شود، بیانیه‌ای صدوریده و اعلام داشت، مقتولین «قصد» حملة‌ موشکی به خاک اسرائیل را داشتند!

این پرسش منطقی مطرح می‌شود که اگر ارتش اسرائیل قادر است از اهداف و مقاصد ساکنان غزه آگاه شود، چرا جهانیان را از اهداف دارودستة اسمعیل هنیه که از مخالفان سرسخت مذاکرات صلح به شمار می‌رود آگاه نمی‌کند؟! پاسخ به این پرسش روشن است! طی سه دهة اخیر دولت‌های پیاپی اسرائیل برای «صدور انقلاب اسلامی» کوشش فراوان به خرج داده و حماس، جگرگوشة‌ نتانیاهو تجلی بارز «صدور انقلاب» جمکران است؛ و «صدور انقلاب»‌ هم از «اهداف» امام سیزدهم به شمار می‌رفت. در «نگاه به دنیای دیپلمات‌ها» رادیوفردا از زبان یکی از دیپلمات‌های جمکران می‌نویسد، ایشان برپائی نماز و «تظاهر به نماز» را یک «حرکت سیاسی» برای صدور انقلاب به شمار می‌آوردند:‌

«بعد هم يک بخشنامه ديگر آمد [...] فتوای [...] خمينی [...] صحبت بر سر اين بود که نماز خواندن در محافل ديپلماتيک يا تظاهر به مسائل واجبه [...] يک حرکت [...] انقلابی برای صدور انقلاب اسلامی [...] است، شما حتماً اين کار را بکنید[...]»

می‌بینیم که فریادهای موسوی برای «بازگشت به دوران امام روشن‌ضمیر» دلیل داشته. میرحسین موسوی همچنان خواهان «صدور» انقلاب کذا است. چرا که این قماش صادرات نیاز به «تولید» ندارد. این کالای بنجل را می‌توان از طریق حرافی و وراجی و ظاهرسازی به مرحلة تولید انبوه رساند:

«مثلاً [در جشن روز ملی چین] ما ديپلمات‌های ايرانی [...] پناه برده‌ايم جائی که مشروب نيست [...] آقای سفير جلو دارد نماز می‌خواند [...] و ما پشت سرش اقتداء می‌کنيم به نماز جماعت [...] که فرمايشات رهبر [...] رعايت شود که ما صدور انقلاب می‌کنيم. بخشنامه آمده بود که ما حق نداريم با خانم‌ها دست بدهيم [...] حق نداريم با کسانی که ليوان مشروب دست‌شان است [...] عکس [بگيریم]‌»

و 31 سال است که حکومت مرده شویان در همین مرحلة‌ فریب‌کاری در جا می‌زند و هنوز هم از منویات محفل توهم‌پرور فرانکفورت دست‌بردار نیست. یکنفر در اعتراض به «هابرماس» نامه می‌نویسد تا الاغ‌های طویلة مک‌کارتی علوفة کافی برای تغذیه داشته باشند و بتوانند ضمن تأکید بر جایگاه والای هابرماس به عنوان فیلسوف، از حاج فرج دباغ و ملاممد خاتمی نیز به عنوان فیلسوف و روشنفکر یاد کرده، جفنگیات شهین ‌اعوانی در «رادیوفردا» را تکمیل کنند.

علت شیفتگی فعلة فاشیسم به حاج فرج و ملاممد اردکانی این است که برای دو قطبی کردن کاذب فضای جامعه و به راه انداختن جنگ زرگری به این دو جنایتکار نیاز دارند. همپالکی‌های سپیده صلح‌جو با الصاق برچسب «لیبرال» بر پیشانی این دو جانور وحشی و فاشیست می‌توانند خود را به عنوان «چپ» به شوت‌وپرت‌ها بفروشند و همان سیرک «بهار عاظادی» را به صحنه آورند. بدون سیرک کذا میردامادی‌ها، اصغرزاده‌ها، عبدی‌ها و دیگر فاشیست‌های جیره‌خوار ساواک نمی‌توانستند واژگون‌نمائی کرده و خود را در جایگاه «ضدامپریالیست» و ضدآمریکائی قرار دهند. برای آشنائی بیشتر با ابعاد انقلاب «ضدامپریاس» امام روشن ضمیر بازگردیم به اظهارات دیپلمات مذکور در «گزارش» رادیوفردا. خارج از ریش و نماز و تقیه، ایشان پوشیدن کاپشن‌ نظامی آمریکا، نصب چارپایه روی توالت فرنگی را نیز نشان صدور انقلاب معرفی کرده و از «بوی گند» به عنوان عامل پیروزی پیامبر در غزوات یاد می‌کنند:

«[...] کاپشن نظامی آمريکائی داشتن دليل حزب‌اللهی بودن بود [...]. يک ته ريشی بايد می‌گذاشتيم [...] آن موقع حتی دندان‌هاي‌شان را نمی‌شستند [...] می‌گفتند بوی بد هم دشمن‌کش است [...] مثال‌هائی می‌آوردند که [...] در فلان غزوه اين طوری بود که دشمن شکست خورد [...]»


چه روزهای خوبی! به قول زهراخانوم، ‌ دوران «اقتدار و عزت» بود! گویا برای شکست «دشمن» در افغانستان دیپلماسی حکومت اسلامی بر همین «اساس» استوار بوده:

«[...] ما بايد يک کرسی [...] می‌گرفتيم وسطش را سوراخ می‌کرديم روی [...] توالت فرنگی می‌گذاشتيم که توالت چاهی می‌شد. در کابل همه اين کار را کرده بودند[...]»


مسلماً برای تشدید فعالیت‌های دیپلماتیک حکومت اسلامی در کابل حضرات موظف به مصرف ملین قوی هم بوده‌اند. خلاصه باید اذعان کرد که مبال امام روشن ضمیر و اینگونه «فعالیت‌های» دیپلماتیک حکومت اسلامی بود که ارتش سرخ را شکست داد، نه حمایت‌های نظامی و موشک‌های ستینگر «ناتو»! و این روزها که دیپلماسی «کرسی» کاربرد خود را از دست داده، یانکی‌ها دیپلماسی نوینی در پیش گرفته‌اند. حضرت جرج بوش برای مبارزه با طالبان به افغانستان لشکرکشی فرمودند، و پس از نشاندن حمید کرزای، نمایندة رسمی طالبان بر تخت «ریاست»، ارتش ‌ناتو نیز این کشور را به نخستین مرکز تولید و توزیع تریاک و هروئین در جهان تبدیل کرد. به نظامیان ناتو می‌گویند بساط تریاک و قاچاق را برچینید، پاسخ می‌دهند ما برای مبارزه با طالبان آمده‌ایم نه برای مبارزه با قاچاق مواد مخدر! سپس «پتریوس»، فرماندة نیروهای نظامی حاضر در افغانستان رهبران طالبان را برای «مذاکره» به کابل دعوت می‌کند! می‌بینیم که هدف مبارزه با تروریسم گاوچران‌ها در واقع تحکیم جایگاه طالبان در افغانستان و حمایت از اسلامگرائی در منطقه است، و سفر احمدی‌نژاد به لبنان در همین راستا صورت پذیرفته.

به گزارش نووستی، مورخ 25 شهریورماه سالجاری، «نیکلای باردیوژا»، دبیرکل سازمان پیمان امنیت مشارکتی در میزگرد خبرنگاران خارجی و مرکز اطلاع رسانی‌ملی اظهار داشت تهدید مواد مخدر را با نمایندگان آمریکا مطرح کردیم، آن‌ها گفتند برای مبارزه با مواد مخدر فرمانی دریافت نکرده‌ایم:

«[...] تهدید مواد مخدر چندین بار با نمایندگان آمریکا در میان گذاشته شد و پاسخ این بود که [...] فرمان مبارزه با مواد مخدر دریافت نکرده‌ایم و ما فقط علیه طالبان مبارزه می‌کنیم.»


بله حدود یک ماه پس از این «پاسخ» بود که زمزمة مذاکره با طالبان به راه افتاد و معلوم شد دیپلماسی یانکی‌ها همان دیپلماسی شترمرغ است. شترمرغ را گفتند پرواز کن، فرمود شتر که پرواز نمی‌کند؛ از او پرسیدند چرا بار نمی‌بری؟ پاسخ داد، مرغ که بار نمی‌برد! خلاصه این دیپلماسی «شترمرغی» سود فراوان دارد، به طوری که طی دو سال تعداد لابوراتوارهای تولید مواد مخدر در افغانستان چند برابر شده! به گزارش نووستی، مورخ 20 مهرماه 1389، «ویکتور ایوانوف»، رئیس ادارة فدرال کنترل مواد مخدر روسیه اعلام داشت، از سال 2008 تعداد لابوراتوارهای تولید مواد مخدر در افغانستان از 175 به 425 رسیده! با توجه به این آمار می‌توان گفت که «پیشرفت» به جمکران محدود نمی‌شود، افغانستان هم در جادة «پیشرفت» و ترقی تخته‌گاز به پیش می‌تازد. و چقدر عجیب است که هیچیک از لابوراتوارهای تولید مواد مخدر هدف حملة طالبان قرار نمی‌گیرد و از طرف نیروی هوائی آمریکا به اشتباه بمباران نمی‌شود. باید اذعان کنیم که آقا «امام زمان» شخصاً حفاظت از این اماکن اسلامی را بر عهده گرفته‌اند و به قول رهبر کبیر «انقلاب» میرحسین و زهراخانوم، «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند!» به همین دلیل است که دولت اسلام‌گرای ترکیه هم برای تضمین انزوای کاذب اسرائیل به صف نوکران «ضدصهیونیست» یانکی‌ها پیوست.

روز گذشته، رجب اردوغان که نتوانست برای تحکیم موضع جنگ‌طلبان به لبنان برود، اعلام داشت، اگر اسرائیل برای تهاجم به کشتی «آزادی» و قتل سرنشینان آن از ما عذرخواهی نکند و به خانوادة قربانیان غرامت نپردازد در منطقه «منزوی» خواهد شد! بنیامین نتانیاهو چون این بشنید، زیر لب زمزمه کرد، «براین مژده گر جان فشانم رواست!» و بلافاصله نیکولا سرکوزی را ندا داد که، از شرکت در مذاکرات صلح پاریس معذوریم،‌ باشه برای بعد! اشکال اینجاست که اینبار با گریز از مذاکرات صلح، اسرائیل نمی‌تواند زمینه‌ساز جنگ در منطقه شود! استقرار موشک‌های «یاخونت» در سوریه این واقعیت تلخ را به ارتش ناتو تفهیم کرده. و انتشار خبر تحویل موشک‌های «اس ـ 300» به کلنل چاوز همین مطلب را به زبان دیگری برای فرماندة ارتش ناتو در ینگه دنیا تکرار می‌کند.

پس از سفر ویلیام هیگ به مسکو، کلنل چاوز به دیدار دیمیتری مدودف شتافت و در برابر دروبین‌ها رئیس فدراسیون روسیه را حسابی مشت‌ومال «دوستانه» داد! این اهالی آمریکای لاتین آنقدر گرم مزاج و با محبت‌اند که نگو و نپرس! ابراز احساسات‌شان هم تند و آتشین است؛ فاصله را رعایت نمی‌کنند. دیمیتری مدودف در چنگال هوگوچاوز اسیر شده بود و کلنل همینطور دوستانه بر شانة مقدس ایشان می‌کوفت و آنحضرت را مثل انار ساوه «می‌فشرد!» هیچ راه نجاتی برای دیمیتری مدودف نبود؛ مگر کسی می‌تواند «کینگ‌کنگ» را به عقب راند، ‌ آنهم در برابر دوربین‌ها؟! برای اینکار یک «هنگ» لازم بود! خلاصه پس از ابراز محبت به رئیس جمهور روسیه قرار شد، جناب «سرهنگ» هوگو چاوز از چند کشور دیگر نیز دیدار کند، گویا سری هم به جمکران بزند. کلنل چاوز سپس برای زیارت راهی سوریه می‌شوند؛ زیارت همان «یاخونت‌ها» که چشم آخوندها را کور کرده!

این یاخونت‌ها از تکرار معرکه‌گیری چپ‌نمایان جمکران با به اصطلاح «لیبرال‌ها» ممانعت خواهد کرد! این است دلیل چرخش اصلاح‌طلبان مفلوک به سوی حزب‌الله لبنان. محمدرضا خاتمی، داداش کوچیکة شیاد اردکان، ‌ برای «مبارزه با ظلم» از شیخ نصرالله کمک خواسته! داماد آخوند اشراقی خبیث و پیروان خط آن وحشی بیابانی پنداشته‌اند شیخ نصرالله می‌تواند از اسلام سبز و رحمانی و ... و دمکراسی با خلخال آن زن یهودی حمایت به عمل آورد. از قضای روزگار اشتباه «فاشیست ـ مسلمان‌ها» همینجاست! پس از جنگ 33 روزه، شیخ حسن نصرالله قبله‌اش را تغییر داده، و به ناچار رو به «یاخونت‌ها» سجده می‌کند. این باورهای «نرگس‌مندانه» دردتان را دوا نخواهد کرد.



0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت